صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36

موضوع: گزیده اشعار کارو

  1. #1
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    گزیده اشعار کارو

    هذيان يك مسلول

    همره باد از نشيب و از فراز كوهساران
    از سكوت شاخه هاي سرفراز بيشه زاران
    از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
    از زمين ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
    از مزار بيكسي گمگشته در موج مزاران
    مي خراشد قلب صاحب مرده اي را سوز سازي
    سازنه ، دردي ، فغاني ، ناله اي ،‌اشك نيازي
    مرغ حيران گشته اي در دامن شب مي زند پر
    مي زند پر بر در و ديوار ظلمت مي زند سر
    ناله مي پيچد به دامان سكوت مرگ گستر
    اين منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز كن در
    باز كن در باز كن ... تا بينمت يكبار ديگر
    چرخ گردون ز آسمان كوبيده اينسان بر زمينم
    آسمان قبر هزاران ناله ، كنده بر جبينم
    تار غم گسترده پرده روي چشم نازنينم
    خون شده از بسكه ماليدم به ديده آستينم
    كو به كو پيچيده دنبال تو فرياد حزينم
    اشك من در وادي آوارگان ،‌آواره گشته
    درد جانسوز مرا بيچارگيها چاره گشته
    سينه ام از دست اين تك سرفه ها صد پاره گشته
    بر سر شوريده جز مهر تو سودايي ندارم
    غير آغوش تو ديگر در جهان جايي ندارم
    باز كن ! مادر ، ببين از باده ي خون مستم آخر
    خشك شد ، يخ بست ، بر دامان حلقه دستم آخر
    آخر اي مادر زماني من جواني شاد بودم
    سر به سر دنيا اگر غم بود ، من فرياد بودم
    هر چه دل مي خواست در انجام آن آزاد بودم
    صيد من بودند مهرو يان و من صياد بودم
    بهر صد ها دختر شيرين صفت و فرهاد بودم
    درد سينه آتشم زد ، اشك تر شد پيكر من
    لاله گون شد سر به سر ، از خون سينه بستر من
    خاك گور زندگي شد ،‌ در به در خاكستر من
    پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلويم
    وه ! چه داني سل چها كرده است با من ؟ من چه گويم
    همنفس با مرگم و دنيا مرا از ياد برده
    ناله اي هستم كنون در چنگ يك فرياد مرده
    اين زمان ديگر براي هر كسي مردي عجيبم
    ز آستان دوستان مطرود و در هر جا غريبم
    غير طعن و لعن مردم نيست اي مادرنصيبم
    زيورم ، پشت خميده ، گونه هاي گود ، زيبم
    ناله ي محزون حبيبم ، لخته هاي خون طبيبم
    كشته شد ، تاريك شد ، نابود شد ، روز جوانم
    ناله شد ،‌افسوس شد ، فرياد ماتم سوز جانم
    داستانها دارد از بيداد سل سوز نهانم
    خواهي از جويا شوي از اين دل غمديده ي من
    بين چه سان خون مي چكد از دامنش بر ديده ي من
    وه ! زبانم لال ، اين خون دل افسرده حالم
    گر كه شير توست ، مادر ... بي گناهم ، كن حلالم
    آسمان ! اي آسمان ... مشكن چنين بال و پرم را
    بال و پر ديگر چرا ؟ ويران كه كردي پيكرم را
    بسكه بر سنگ مزار عمر كوبيدي سرم را
    باري امشب فرصتي ده تا ببينم مادرم را
    سر به بالينش نهم ، گويم كلام آخرم را
    گويمش مادر ! چه سنگين بود اين باري كه بردم
    خون چرا قي مي كنم ، مادر ؟ مگر خون كه خوردم
    سرفه ها ، تك سرفه ها ! قلبم تبه شد ، مرد. مردم
    بس كنين آخر ، خدارا ! جان من بر لب رسيده
    آفتاب عمر رفته ... روز رفته ، شب رسيده
    زير آن سنگ سيه گسترده مادر ، رختخوابم
    سرفه ها محض خدا خاموش ، مي خواهم بخوابم
    عشقها ! اي خاطرات ...اي آرزوهاي جواني !
    اشكها ! فريادها اي نغمه هاي زندگاني
    سوزها ... افسانه ها ... اي ناله هاي آسماني
    دستتان را ميفشارم با دو دست استخواني
    آخر ... امشب رهسپارم سوي خواب جاوداني
    هر چه كردم يا نكردم ، هر چه بودم در گذشته
    كرچه پود از تار دل ،‌تار دل از پودم گسسته
    عذر مي خواهم كنون و با تني درهم شكسته
    مي خزم با سينه تا دامان يارم را بگيرم
    آرزو دارم كه زير پاي دلدارم بميرم
    تالياس عقد خود پيچيد به دور پيكر من
    تا نبيند بي كفن ،‌فرزند خود را ، مادر من
    پرسه مي زد سر گران بر ديدگان تار ،‌خوابش
    تا سحر ناليد و خون قي كرد ، توي رختخوابش
    تشنه لب فرياد زد ، شايد كسي گويد جوابش
    قايقي از استخوان ،‌خون دل شوريده آبش
    ساحل مرگ سيه ، منزلگه عهد شبابش
    بسترش درياي خوني ، خفته موج و ته نشسته
    دستهايش چون دو پاروي كج و در هم شكسته
    پيكر خونين او چون زورقي پارو شكسته
    مي خورد پارو به آب و ميرود قايق به ساحل
    تا رساند لاشه ي مسلول بيكس را به منزل
    آخرين فرياد او از دامن دل مي كشد پر
    اين منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،‌باز كن در
    باز كن، ازپا فتادستم ... آخ ... مادر
    آخ.......م... ا...د...ر
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #2
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    افسانه ي من

    گفتم كه بيا كنون كه من مستم ، مست
    اي دختر شوريده دل مست پرست
    گفتا كه تو باده خوردي و مست شدي
    من مست باده نمي خواهم ، پست
    يك شاخه ي خشك ، زار و غمناك ، شكست
    آهسته فروفتاد و بر خاك نشست
    آن شاخه ي خشك ، عشق من بود كه مرد
    وان خاك ، دلم ... كه طرفي از عشق نيست
    جز مسخره نيست ، عشق تا بوده و هست
    با مسخرگي ، جهاني انداخته دست
    ايكاش كه در دل طبيعت مي مرد
    اين طفل حرامزاده ، از روز الست
    صد بار شدم عاشق و مردم صد بار
    تابوت خودم به گور بردم صد بار
    من غره از اينكه صد نفر گول زدم
    دل غافل از آنكه ،‌گول خوردم صد بار
    افسوس كه گشت زير و رو خانه ي من
    مرگ آمد و پر گشود در لانه ي من
    من مردم و زنده هست افسانه ي عشق
    تا زنده نگاهدارد افسانه ي من
    افسانه ي من تو بودي اي افسانه
    جان از كف من ربودي ، اي افسانه
    صد بار شكار رفتم دل خونين
    نشناختمت چه هستي اي افسانه
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #3
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ویرانه

    شبي مست ومستانه مي گذشتم از ويرانه اي...!!
    در سياهي چشم مستم خيره شد بر خانه اي
    نرم نرمک رفتم تا لب پنجره اي
    صحنه اي ديدم دلم سوخت چون پر پروانه اي ...
    پدري کور و فلج افتاده اندر گوشه اي
    مادري مات وپريشان همچون ديوانه اي!...
    پسرک از سوز سرما دندان به هم ميفشارد
    دختري مشغول عيش با مرد بيگانه اي
    چون به شد فارغ از عيش ونوش آن مرد پليد...
    دست اندر جيب برد وداد از ان همه پول درشت چند دانه اي
    با خود خوردم قسم تا به بعد ازاين
    نروم مست مستانه سوي هر ويرانه اي
    که در اين خانه دختري مي فروشد
    عفتش را بهر نان خانه اي
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #4
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گفتگو

    گفتم :‌اي پير جهان ديده بگو
    از چه تا گشته ، بدينسان كمرت!
    مادرت زاد ، به اين صورت زشت ؟
    يا كه ارثي است تو را از پدرت ؟
    ناله سر داد : كه فرزند مپرس
    سرگذشت من افسانه پرست
    آسمان داند و دستم ،‌كه چه سان
    كمرم تا شد و تا خورده شكست!
    هر چه بد ديدم از اين نظم خراب
    همه از ديده ي قسمت ديدم
    فقر و بدبختي خود ،‌ در همه حال
    با ترازوي فلك سنجيدم !
    تن من يخ زده در قبر سكوت !
    دلم آتش زده از سوزش تب !
    همه شب تا به سحر لخت و ملول
    آسمان بود و من و دست طلب !
    عاقبت در خم يك عمر تباه
    واقعيات ، به من لج كردند
    تا ره چاره بجويم ز زمين
    كمرم را به زمين كج كردند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #5
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    طوفان زندگي

    هشت سال پيش از اين بود
    كه از اعماق تيرگي
    از تيرگي اعماق و نظامي كه مي رفت
    تا بخوابد خاموش ، و بميرد آرام
    ناله ها برخاست
    از اعماق تيرگي
    آنجا كه خون انسانها ، پشتوانه ي طلاست
    وز جمجمه ي سر آنها مناره ها برپاست
    ناله ها برخاست
    مطلب ساده بود
    سرمايه ،‌خون مي خواست
    مپرسيد چرا ، گوش كنيد مردم
    علتش اين بود ... علتش اين است
    و اين نه تنها مربوط به هند و چين است
    بلكه از خانه هاي بي نام ، تا سفره هاي بي شام
    از شكستگي سر جوبه ي دار خون آلود ، تا كنج زندان
    از ديروز مرده ،‌تا امروز خونين
    تا فرداي خندان
    از آسياي رميده ، تا افريقاي اسير
    حلقه به حلقه ، شعله به شعله ، قطعه به قطعه
    زنجير به زنجير
    بر پا مي شود توفان زندگي
    توفان زندگي ، كينه ور و خشمگين
    بر پا مي شود
    پاره مي كند ، زنجير بندگي
    تا انسان ستمكش ، بشكند
    بشكافد از هم ، سينه ي تابوت
    خراب كند يكسره ، دنياي كهن را ، بر سر قبرستان
    قبرستان فقر ، قبرستان پول
    و بندگي استعمار ، بيش از اين ديگر
    نكند قبول ! نكند قبول
    مي لرزد آسمان ... مي ترسد آسمان
    و زمان ... زمان و قلب زمان
    و تپش قلب خون آلوده ي زمان ، تندتر مي شود تند تر دم به دم
    و روز آزادي انسان ستمكش
    نزديكتر مي شود قدم به قدم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #6
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آهنگي در سكوت

    بپيچ اي تازيانه ! خرد كن ، بشكن ستون استخوانم را
    به تاريكي تبه كن ، سايه ي ظلمت
    بسوزان ميله هاي آتش بيداد اين دوران پر محنت
    فروغ شب فروز ديدگانم را
    لگدمال ستم كن ، خوار كن ، نابود كن
    در تيره چال مرگ دهشتزا
    اميد ناله سوز نغمه خوانم را
    به تير آشياسوز اجانب تار كن ، پاشيده كن از هم
    پريشان كن ، بسوزان ، در به در كن آشيانم را
    بخون آغشته كن ، سرگشته كن در بيكران اين شب تاريك وحشتزا
    ستمكش روح آسيمه ، سر افسرده جانم را
    به درياي فلاكت غرق كن ، آواره كن ، ديوانه ي وحشي
    ز ساحل دور و سرگردان و تنها
    كشتي امواج كوب آرزوي بيكرانم را با وجود اين همه زجر و شقاوتهاي بنيان كن
    كه مي سوزاند اينسان استخوان هاي من و هم ميهنانم را
    طنين افكن سرود فتح بيچون و چراي كاررا
    سر مي دهم پيگير و بي پروا ! و در فرداي انساي
    بر اوج قدرت انسان زحمتكش
    به دست پينه بسته ، ميفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #7
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    وداع تلخ

    برو ای دوست برو
    برو ای دختر پالان محبت بر دوش!
    دیده بر دیده من مفکن و نازم مفروش
    من دگر سرو...سیر!
    به خدا اسیرم از این عشق دو پهلوی تو پست!
    تف بر آن دامن پستی که تو را پروردست!


    کم بگو ، جاه تو کو ؟! مال تو کو ؟! برده ی زر!
    کهنه رقاصه ی وحشی صفت زنگی خر!
    گرا طلا نیست مرا ، تخم طلا! ... مردم من
    زاده رنجم و پرورده دامان شرف
    آتش سینه ی صد ها تن دلسردم!
    دل من چون دل تو صحنه ی دلقک ها نیست!
    دیده ی مسخره ی خنده چشمک ها نیست!
    دل من مامن صد شور و بسی فریاد است
    ضربانش: جرس قافله زنده دلان
    طپش طبل ستم کوب ستم کوفتگان
    چکش مغز ز دنیای شرف روفتگان
    تک تک ساعت ، پایان شب بیداد است!
    دل من، ای زن بدبخت هوس پرور پست؟
    شعله ی آتش شیرین شکن فرهاد است!
    حیف از این قلب از این قلب طرب پرور درد
    که به فرمان تو ، تسلیم تو جانی کردم!
    حیف از آن عمر که با سوز و شراری جانسوز
    پایمال هوسی هرزه و آنی کردم
    در عوض با من شوریده چه کردی نامرد!
    دل به من دادی؟ نیست؟
    صحبت از دل مکن این لانه ی شهوت دل نیست
    دل سپردن اگر این است ! که این مشکل نیست!
    هان! بگیر این دلت از سینه فکندیم به در
    ببرش دور ... ببر !
    ببرش تحفه ز بهر پدرت، گرگ پدر!!

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #8
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نه... من دیگر نمی خندم


    نه من دیگر بروی ناکسان هرگز نمی خندم
    دگر پیمان عشق جاودانی
    با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم
    شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
    ز قلب آسمان جهل و نادانی
    به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
    تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
    شما ،‌کاندر چمن زار بدون آب این دوران توفانی
    بفرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
    شما ، رقاصه های بی سر و بی پا
    که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه
    چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
    به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت
    سحر تا شام می رقصید
    قسم : بر آتش عصیان ایمانی
    که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
    که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم
    پای می کوبید و می رقصید
    لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید
    می بینم که می لرزید و می ترسید
    از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
    که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و سکت و فانی
    خبر ها دارد از فردای شورانگیز انسانی
    و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
    کنون خاموش ،‌در بندم
    ولی هرگز بروی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #9
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    خاطرات گذشته ...

    تا بدانند سرنوشتش را
    درچه مایه
    بر چه پایه باید نهاد
    تصمیم گرفت خاطرات گذشته اش را بنگارد
    و به خدمت سرنوشت سازانش بگمارد ...
    عجبا ! دید که در کلبه نگون بختش
    - حتی برای نمونه –
    یک مداد هم ندارد !
    از انبار یک تاجر لوازم التحریر
    شبانه ، یک میلیون مداد به سرقت برد !
    وتمامی یک میلیون مداد را تراشید ،
    چرا که می خواست خاطرات گذشته را
    بلاوقفه ، بنگارد...
    چرا که نمیخواست خاطرات گذشته را
    ناتمام ، بگذارد ...
    غرق در دریای پرواز تفکراتی فاقد فرودگاه
    با سرکشیدن جرعه شرابی از آه
    آغاز بنوشتن کرد...
    « خاطرات گذشته » اش در یک جمله پایان یافت :
    وآن جمله این بود :
    تمامی عمرم را ، تراشیدن مدادها به هدر دادند...
    ....وسرنوشت سازان
    سرنوشت او را
    - با مایه گرفتن از سرگذشت او-
    بر پایه ( هــــدر) نهادند ...
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #10
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    حدود جواني

    از شمال محدود است ، به آينده اي كه نيست
    به اضافه ي غم پيري و سايه ي مخوف ممات
    از جنوب به گذشته ي پوچي پر از خاطرات تلخ
    گاهي اوقات شيرين
    مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
    شروع جنگ حيات
    مغرب ، فرسنگها از حيات دور ، آغوش تنگ گور
    غروب عشق ديرين
    اين چه حدوديست ! آيا شنيده اي و ميداني ؟
    حدود دنياي متزلزلي است موسوم به : جواني
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/