تلفن
باز تلفن زنگ ميزنه
تو گوشم آهنگ ميزنه
من گوشيرو برميدارم
ميگم الو سلام دارم
مامان جونم صداش مياد
صداي خنده هاش مياد
از پشت سيم بهم ميگه
بزرگ شدي حالا ديگه
صدآفرين بر پسرم ، برات يه هديه مي خرم
صدآفرين بر دخترم ، برات يه هديه مي خرم
Printable View
تلفن
باز تلفن زنگ ميزنه
تو گوشم آهنگ ميزنه
من گوشيرو برميدارم
ميگم الو سلام دارم
مامان جونم صداش مياد
صداي خنده هاش مياد
از پشت سيم بهم ميگه
بزرگ شدي حالا ديگه
صدآفرين بر پسرم ، برات يه هديه مي خرم
صدآفرين بر دخترم ، برات يه هديه مي خرم
تلفن
باز تلفن زنگ ميزنه
تو گوشم آهنگ ميزنه
من گوشيرو برميدارم
ميگم الو سلام دارم
مامان جونم صداش مياد
صداي خنده هاش مياد
از پشت سيم بهم ميگه
بزرگ شدي حالا ديگه
صدآفرين بر پسرم ، برات يه هديه مي خرم
صدآفرين بر دخترم ، برات يه هديه مي خرم
توپ
توپ سفيدم قشنگيو نازي ،
حالا من ميخوام برم به بازي
بازي چه خوبه با بچه هاي خوب ،
بازي ميكنم با يه دونه توپ
چون پرت ميكنم توپ سفيدم را ،
قل قل ميخوره ميره به هوا
قل قل ميخوره تو زمين ورزش ،
يك و دو و سه ، چهار و پنج و شش
پر 2پر 4پر
10 تا پرستو با هم
یكباره پر كشیدند
در آسمان آبی
پر پر پر پریدند
با پر زدن رسیدند
به یك درخت گردو
یك یكی نشستند
به روی شاخه او
اتل متل توتوله
ده تا پرستو داریم
دانه به دانه حالا
آنها را می شماریم
یك كه خسته تر بود
از روی شاخه افتاد
خدا كند نیفتد
به دست مرد صیاد
اتل متل توتوله
9 تا پرستو مانده
هر شاخه ای، یكی را
به روی خود نشاندهیكی از آن میانه
گرسنه بود و پر زد
برای دانه خوردن
به دشت و لانه سرزد
اتل متل توتوله
نه 10 تا و نه 9 تا
8 تا پرستو مانده
روی درخت زیباپرستوی قشنگی
كه تشنه بود و بی تاب
پرید به سوی چشمه
برای خوردن آب
اتل متل توتوله
نه تشنه و نه خسته
7 تا پرستو حالا
روی درخت نشستهپرستویی هم آرام
چیزی نگفت ودر رفت
به جای دور دوری
پرید و بی خبر رفت
اتل متل توتوله
پرستو آی پرستو
6 تا پرستو مانده
سر درخت گردواتل متل توتوله
شعر و شكوفه و قند
5 تا پرستو مانده
5 تا پرستو رفتند
یکی که بازیگوش بود
کرمی از آن بالا دید
برای خوردن آن
پر زد و پر پر ، پریدیكی نماند و برگشت
دلش به تاپ تاپ افتاد
باید به جوجه هایش
دوباره دانه می داد
4 تا پرستو مانده
بقیه پر كشیدند
اتل متل توتوله
پرستوها پریدنداز آن چهار پرستو
یكی،برای بازی
پریده و پر زد و رفت
به دشت سبز و بازی
اتل متل توتوله
از آن همه پرستو
فقط 3 تا نشسته
روی درخت گردویكی از آن 3 تا هم
پرید و رفت به باغی
نشست ودرد دل كرد
با جوجه كلاغی
اتل متل توتوله
دویدم و دویدم
به روی تك درختی
2 تا پرستو دیدیماز آن 2 تا،یك یهم
نه جیك زد ونه فریاد
به دنبال بقیه
به فكر رفتن افتاد
اتل متل توتوله
نه 6 تا و نه 8 تا
نشسته 1 پرستو
بدون دوست وتنها
نشسته بود پرستو
بدون یار و تنها
كه دید دوباره برگشت
پرستویی به آنجا
كنار هم نشستند
2 تا پرستو با هم
سلام و حال و احوال
نه غصه بود نه غم
اتل متل 10 و 9
توتوله 8 و 7 تا
به 6 و 5 رسیدند
پرستوهای زیبا
ولی كلاغ،كلاغ پر
دوباره پر كشیدند
4 و 3و 2و 1
پرستوها پریدندصدایی آمد انگار!؟
صدای پرپر آمد
2 تا بودند و دیدند
كه یار دیگر آمد
سلام به روی ماهت
كجا بودی؟ بفرما!
3 تا شدیم. چه بهتر!
من و تو می شود"ما"
2 تای دیگر آمد
2 و 3 می شود چند؟
3 و 2 می شود 5
ترانه بود و لبخند
2 پر، 2پر ، 4 پر
3 تا پرستو برگشت
3 تا و 5 تا شد چند؟
6 و 2 می شود 8
پرستوهای زیبا
دوباره پركشیدند
كنار هم پریدند
به ابرها رسیدند
2 تا پرستو برگشت
دوباره 10 پرستو
دوباره 10 پرنده
و یك درخت گردو
مادر بزرگ
مادربزرگ
وقتی اومد
خسته بود
چار قدش و
دور سرش
بسته بود
صدای كفشش كه اومد
دویدم
دور گُلای دامنش
پریدم
بوسه زدم روی لُپاش
تموم شدن خستگی هاش
ماه و ستاره
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یك ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته
ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه
یك كمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینكه تنهاست
كفش
نی نی كوچولو
كفشای سوت سوتی داره
یه توپ ماهوتی داره
بازی فوتبال می كنه،
شوت می زنه
كفشاش براش سوت می زنه
سبز
من رنگ سبزم
برگ درختم
گاهی لباسم
بر بند رختم
من سبز هستم
رنگ بهارم
هم پیش گلها
هم پیش خارم
من رنگ گوجه
رنگ خیارم
من رنگ برگم
رنگ بهارم.
سؤال
دویدم ودویدم
به یك سؤال رسیدم
كیه كه توی دنیا
ماهی می ده به دریا؟
برف و تگرگ می سازه
درخت و برگ می سازه؟
به بلبلا آواز می ده
به موش دم دراز می ده
به آدمها خواب می ده
آفتاب و مهتاب می ده
جواب تو آسونه
خدای مهربونه
هر بچه ای می دونه
شاعر : ناصر كشاورز
آغاز سال نو، با شادی و سرور
هم دوش و هم زبان، حرکت به سوی نور
آغاز مدرسه، فصل شکفتن است
در زنگ مدرسه، بیداری من است
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
مهر از افق دمید، فصلی دگر رسید
فصل کلاس و درس، ما را دهد نوید
شد فصل کسب علم، فصل تلاش و کار
دانش به نسل ما، می بخشد اعتبار
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
ای در کنار ما، آموزگار ما
چون شمع روشنی، در روزگار ما
روشن ز نور توست، کاشانه دلم
در کار من تویی، حلال مشکلم
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
فردا از آن توست، ای نسل چاره ساز
با یاری خدا، آینده را بساز
فردای روشن است، با وحدت کلام
از ما تو را درود، از ما تو را سلام
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
چتر بازیگوش من
در کوچه با چتر جدیدمدر زیر باران می دویدمچترم که دید آن کوچه خالی ست،خندید و گفت، این جا چه عالی است!با باد بالا رفت، هوهومن را کشید این سو و آن سودست مرا یک دفعه ول کردهمراه شد با باد ولگردهی «تاب تاب عباسی» و باداو را حسابی تاب می دادپایین پرید از تاب، آخرزد شیرجه در جوی، با سرگفتم: تو چتری یا که ماهی؟هم بازی من باش گاهیحالا چه شد از تاب بازیرفتی سراغ آب بازی؟
قوقوله قوقو خروس میخونه
صبح شده چشماتو وا کن
بپوش لباساتو که خیلی دیره
کفشاتو زودی به پا کن
میرقصد از شادی کودک زیبا
میرود به سوی دبستان
*********
قدودقدودقدودقدا قد قد
چی شده جوجه خوشگلا
قد قد
این بچه موش تنه لشه
قدقد
اومده میگه بازی نشه
قدقد
*********
پیش بند براش دوختم غذا رو لباساش نریزه
پیرهن و دستو صورت اون همیشه تمیزه
پسته چقدر لذیذه بپا زمین نریزه
توپولویم توپولو
صورتم مثل هلو
قد و بالام کوتاهه
چشم و ابروم سیاهه
مامان خوبی دارم می شینه توی خونه میدوزه دونه دونه
می پوشم خوشگل می شم مثل دسته گل می شم
يك و دو و سه
زنگ مدرسه
زود باش كه دير شد
هنگام درسه.
دو و سه و چهار
همه خبردار
بايد كه باشيم
دانا و هشيار.
سه و چار و پنج
دانش بود گنج
در راه دانش
بايد كه برد رنج.
چار و پنج و شش
شد فصل كوشش
بايد بكوشيم
در راه دانش.
پنج و شش و هفت
فصل تفريح رفت
شد فصل تحصيل
هنگام كار است.
شش و هفت و هشت
تابستان گذشت
دبستان شد باز
آموزش برگشت.
هفت و هشت و نه
دير شده بدو
كتاب را باز كن
حرفش را بشنو.
هشت و نه و ده
مي رويم همره
چه روز خوبي
مدرسه به به!
آی بادبادک!
آی جغجغه!
آی فرفره!
بازیچه دارم بچه ها
ای بچه های کوچه ها
بازیچه های رنگ رنگ
ارزان و زیبا و قشنگ!
آمد دوباره پیر مرد
آن پیر مرد دوره گرد
با آن نگاه مهربان
آن پیر مرد خوش زبان
گوید برای بچه ها
حرفی از آن بازیچه ها
آی جغچغه فریاد کن!
این بچه ها را شاد کن
آی فرفره چرخی بزن!
رقصی بکن در دست من!
آی بادبادک
پرواز کن، بالا برو!
آزاد و بی پروا برو!
آواز باران
باران دانه دانه
در ناودان خانه
می خواند این ترانه
از قطره های باران
شد تازه سبزه زاران
پر گشت جویباران
از ناودان خانه
بشنو تو این ترانه
باران دانه دانه
ریزد به شاخساران
سر می زند جوانه
بارون مياد ، شور شور شور
اب راه اوفتاد ، هور هور هور
برف اومده ، ريزو ريزو ريز
يخ زده شده ، ليزو ليزو ليز
تگرگ مياد ، دام دام دام
سرم ، دستم ، پام پام پام
بارون مياد شَرشَر
پشت خونه هاجر
هاجر عروسي داره
تاج خروسي داره
گریه نکن عزیز جون
بچه خوب و مهربون
گریه کنی چشای تو
پف میکنه میاد جلو
قرمز و بد ادا میشه
یه کمی تا به تا میشه
بجای گریه خنده کن
صورت خود تابنده کن
داداشی رفته دبستان
با لباس تابستان
چون کتشو نبرده
طفلکی سرما خورده
تب کرده و خوابیده
مهتاب به روش تابیده
داداشی جونم بیدار شو
مشغول کارو بار شو
هاپیشته هاپیشته
بخاریم بخاری
دستتو رو من نزاری
ای بچه مامانی
وقتی که داغ داغم
روشن میشه چراغم
یه وقت نیای سراغم
دست کوچولو پا کوچولو
گریه نکن بابات میاد
تا خونه همسایه ها
صدای گریه هات میاد
گشنه شدی شیرت بدم
تشنه شدی آبت بدم
خوابت میاد بگو لالا
تا من کمی تابت بدم
تق و تق و تق
این باباشه صداش میاد
گریه نکن تا بشنوی
صدای کفش پاش میاد
دامن من چین چینیه
آبی آسمونیه
ستاره های ریز داره
فقط مال مهمونیه
وقتی که من چرخ میزنم
تموم چیناش وا میشه
تو آسمون دامنم
ستاره ها پیدا میشه
پسر بابا قشنگه
با زندگی یه رنگه
شب که بابا تو خونه ست
پسر بابا رو شونه ست
بالا و پایین می ره
نفس اونو می گیره
امّا بابا می خنده
دور غم و می بنده
اگر چه خیلی خسته اس
لباش مثال پسته اس
دلش چه شاده شاده
خوشیش چقدر زیاده
پدر و پسر تو اَبران
با اون لبای خندان
دست علی یارشون
خدا نگهدارشون
نهال سیبی داشتم / تو با غچه اونو کاشتم
باد اومد و تاپش داد / ابر اومد و آبش داد
شب اومد و خوابش کرد / روز اومد بیدارش کرد
برف اومد و سرد شد / پیراهنش زرد شد
بهار که از راه رسید / درخت سیبم رو دید
بهار به او عیدی داد /اگر که گفتی چی داد؟
سبزه داد
اتل متل یه مورچه ................ قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد ............... پای اونو لگد کرد
مورچه پا شکسته ............... راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته ................. نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه ................. تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی............. عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی
ای مورچه ناز نازی
آهويی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم
دوريش برام مشکله کاشکی اونو می بستم
ای خدا چی کار کنم آهو مو پيدا کنم
ای خدا چی کار کنم آهو مو پيدا کنم
وای چکنم وای چکنم کجا اونو پيدا کنم
کاشکی اونو می بستم
کاشکی اونو می بستم
جوجه طلايي
من جوجه را گرفتم
او را بوسيده گفتم
جوجه جوجه طلايي
نوكت سرخ و حنايي
تخم خود را شكستي
چگونه بيرون جستي
گفتا جايم تنگ بود
ديوارش از سنگ بود
نه پنجره نه در داشت
نه كس زمن خبر داشت
ديدم چنين جاي تنگ
نشستن آورد ننگ
به خود دادم يك تكان
مثل رستم پهلوان
تخم خود را شكستم
زود به بيرون جستم
من بابا را خيلي دوست دارم
باباي خوب و پيرم
دستش را من ميگيرم
چه خوب و مهربان است
چه قدر خوشزبان است
آن ريش مثل برفش
بامزه كرده حرفش
چين و چروك رويش
رنگ سفيد مويش
بابا را كرده زيبا
اندازه ي يك دنيا
شبها كه آيد خانه
با گفتن فسانه
در چشم ما كند خواب
تا صبح پيش از آفتاب
به احترام بابا
با هم ميكشيم هورا
زنبور عسل
هنگام سحر
زنبور عسل
گل را از شادي
مي كند بغل
با مهرباني
دانه شبنم
بيدار ميكند
گلها را كم كم
شيره گل،در
كاسه بلور
صبحانه اي خوب
براي زنبور
با بال زرّين
مي پرد هر سو
عسل مي سازد
درون كندو
خانه اش دارد
هزاران اتاق
هرگوشه آن
تميز و براّق
هر صبح روشن
در فصل بهار
مي بيني او را
گرم كار و كار
سلام ميكند:
ويزوويزوويز
صبح تو بخير
زنبور عزيز!
دست هاي صميمي دوباره
طرحي از نقش دريا كشيده
آسماني پر از نور ايمان
در افق هاي باز آفريده
باز اي دانش آموز برخيز
دوستان تو در انتظارند
بهر تشكيل و تحكيم شورا
دست گرم تو را مي فشارند
با دلي مهربان و صميمي
با گل و باغچه آشنا شو
با بهاران سرسبز شورا
همدل و همره و همصدا شو
لحظه ي دوستي مثل پيچك
در نگاهت گره خورده خورشيد
نسل سازنده ي همدلي را
در همه زندگي مي توان ديد
تا به همراهي و همت ما
باغ ميهن شود سبز و آباد
دل به فرداي روشن سپاريم
تا كه چشم و دل ما شود شاد
آيينه ايم و صاف
بي رنگ و بي غبار
هم صحبت نسيم
همسايه ي بهار
يك آسمان اميد
در پيش روي ماست
خورشيد سرفراز
در جست و جوي ماست
ما عهد بسته ايم
با اشتياق و شور
همراه هم شويم
تا قله هاي نور
تا فتح روشني
با بينشي زلال
تا قله هاي فضل
تا قله ي كمال
همرنگ ماه و مهر
همگام دوستي
شوراي مدرسه
شوراي دوستي
آمده فصل زيباي مدرسه
فصل لبخند گل هاي مدرسه
فصل تحصيل دين و دانش و كمال
فصل تشكيل شوراي مدرسه
مژده بخش بهار بهروزي
شوراي دانش آموزي
مدرسه باغ ستاره باران
مدرسه مهد بلوغ انسان
شهر مهربان و نشاط و عاطفه
مدرسه كانون علم و ايمان
شورا پيام پاك قرآن است
شورا شكوه عهد و پيمان است
شورا نصيحت امام است
شورا وصيت شهيدان است
مژده بخش بهار بهروزي
شوراي دانش آموزي
جان و دل گر به شورا سپاري
مي شود لحظه هايت بهاري
آيه ي ( و شاورهم في الامر)
رهنمايت شود به رستگاري
مژده بخش بهار بهروزي
شوراي دانش آموزي
خورشيد مهربان
تابيده روي بام
صبحي دگر شده
اي مدرسه سلام
صف بسته ايم همه
آماده در حياط
شاداب و خنده رو
با شور و با نشاط
نام خداي خوب
آغاز كار ماست
هوش و توان ما
از ياري خداست
با كوشش و تلاش
اي بچه ی زرنگ
توي كلاس درس
با تنبلي بجنگ
باغ كلاس درس ما
پر از كتاب و دفتر است
بر سر ميز و نيمكت
يك آسمان بال و پر است
معلم عزيز ما
راهنماي دوستي
با سخنش گشوده شد
پنجره هاي دوستي
باز بهار تازه را
به باغ درس هديه كرد
آبي آسمان چكيد
به روي برگهاي زرد
معني سبز دوستي
در دل بچه ها نشست
تخته و ميز و نيمكت
جوانه زد شكوفه بست
برخيز هر سحرگاه
با ياد پاك الله
با عشق او وضو كن
آنگاه رو به او كن
از سستي ها بپرهيز
سحر از خواب برخيز
خود را از غم جدا كن
توكل بر خدا كن
آن گاه شادمانه
بيرون برو ز خانه
بسپار جان خود را
به دست باد صحرا
بده تن، دست ورزش
بكن هر صبح نرمش
بدو چون باد در كوه
بدو چون ابر انبوه
سپس با شور و اميد
سلامي كن به خورشيد
تن خود را قوي كن
دلت را معنوي كن
نسيم صبحگاهي
اين نعمت الهي
به قلبت مي دهد شور
به جانت مي دهد نور
مدرسه ، مدرسه اي گلستان
دوست مي دارمت مثل جانم
من به آغوش تو مي شتابم
صبح هر روز اي مهربانم
مي شتابم به سوي تو با شوق
تا بياموزم در تو دانش
تا كه راه سعادت بجويم
با تلاش فراوان و كوشش
از فراز و نشيب و خم راه
هرگز از پا نيفتم هراسان
تنبلي، سستي و نا اميدي
دور دور است از من فراوان
غنچه اي هستم امروز اما
پرتو علم آموزگاران
مي دهد گرمي و نور تا من
گل شوم بهر فرداي ايران
نو گل باغ ايران به پاخيز
پيرو راه قرآن به پاخيز
رهسپار ره سرفرازي
حامي دين يزدان به پاخيز
اي وطن را نگهبان، به پا شو
اي تو از نسل توفان به پاخيز
پاسدار حريم وطن باش
از پي حفظ ايران به پاخيز
با شهيدان بيا همنوا شو
يادگار شهيدان به پاخيز
پاي در راه سازندگي نه
مثل سيل خروشان به پاخيز
تا شود از تو و همت تو
خاك ميهن گلستان به پاخيز
در پيش چشمانم كتابي است
با يك جهان تصوير زيبا
تصوير باغ و دشت و جنگل
تصوير رود و كوه و دريا
در پيش جشمانم كتابي است
با صد هزاران نقش و صد رنگ
نقش گل و برگ و شكوفه
نقش درخت و چشمه و سنگ
تصوير پاك زندگاني
در واژه هايش مي زند اوج
هر جا كه مي افتد نگاهم
از خاك تا خورشيد تا موج
هر نقطه آن يك ستاره است
هر حرف آن يك كهكشان است
هر سطر آن يك دشت و درياست
هر صفحه اش يك آسمان است
يك جاي آن نقش زمستان
يك جاي آن نقش بهار است
اين نقش ها نقش جهان است
اين دفتر پروردگار است
بخوان قرآن كه دل آرام گيرد
بخوان تا جان ز جانان جام گيرد
بخوان تا بنگري نور خدا را
ببيني در درون شور خدا را
بخوان تا از جهان آسوده گردي
ز رنج اين و آن آسوده گردي
بخوان تا راز خلقت را بداني
ره ملك سعادت را بداني
ز قرآن نيست بهتر جايگاهي
نباشد مطمئن تر زان پناهي
شفاي دردهاي سينه ما
به عالم بهترين آيينه ما
به قرآن چونكه روي آري به قرآن
نيايي نا اميد از درگه آن
تو يا قرآن شفيع جان ما باش
به هر جان حافظ ايمان ما باش
برآيد به هر صبحدم آفتاب
گشايد جهان ديده خود ز خواب
جهان آفرين زندگاني دهد
به جان هستي جاوداني دهد
زمان شادي و غم به يكسان دهد
نصيب تو را سخت و آسان دهد
ره عمر پيوسته هموار نيست
تو را بخت كه يار و گه يار نيست
به نور محبت جهان روشن است
دل از دوستي سر خوش و ايمن است
دل ما اگر جايگاه خداست
يقين دان كه از تيرگيها جداست
خدا در دل و جان پاكان بود
همان جاست يزدان كه ايمان بود