به نام خدا
خاطرات و حكايتها جلد هشتم
(80 خاطره و حكايت از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامى )
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
Printable View
به نام خدا
خاطرات و حكايتها جلد هشتم
(80 خاطره و حكايت از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامى )
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
پيشگفتار
جمعه بنده روزى بود مثل ساير روزها
پى گيرى كردم ديدم اقدام مورد نظر صورت نگرفته است
اين چه ربطى به درس شما در دانشگاه دارد؟
خصوصيات برجسته اصفهان
اشغال آن پست براى او حرام شرعى است
آمريكا درخواست رئيس يك كشور را در داخل همان كشور رد مى كنند
چرا مردم را مى كوبيد؟
حالا كه به سلطنت رسيده ام ، انتقام مى گيرم
داستانى كه هرگز از ياد اين ملتها نخواهد رفت
محاكمه امريكا روى كشتى و در آبهاى آزاد
اينها مبهوت مانده بودند
آمريكاييهاى به اين نازنينى !!
اگر به شما حلمه نظامى نمى شد، تعجب مى كردم !
نسخه رسوا شده و دروغين اومانيسم و ليبراليسم
خيانت مى كنند، اسمش را تجديد نظرطلبى مى گذارند
همان آدمها، حالا فرش قرمز پهن مى كنند!!
من تحزب رااين نمى دانم
امام باقر عليه السلام فرزند خود را به اين منطقه گسيل داشت
در حق فيض كاشانى ظلم شده است
ايت الله كاشانى و نهضت ملى شدن نفت و عبرتهاى آن
نقش روشنفكران خودباخته در انحراف مشروطه و استيلاى رضاخان
فرمول قديمى دشمن در انقلاب اسلامى تحقق پيدا نكرد
نظريه ليبرال دمكراسى پاسخى ندارد
با تعجب گفت : آيا اين واقعيت دارد؟
من فهميدم كه اين بذر، سبز شد
شمردم ، ديدم بجاى 120 تانك ، 17 تانك دارند
راه واقعى چيست ؟
تزريق تفاله هاى دست دوم فرهنگ غرب به ملت
غربزده ها چه چيزى را از غرب گرفته اند؟
سوغات رضاخان از غرب
اين مدرنيزم به درد نمى خورد
هر دو شهيد شدند، اما اين قهرمانى ماند
در وسط جنگلهاى گيلان در مظلوميت مرد ولى شخصيتى خودش را در تاريخ ثبت كرد
نكته اى كه در نامه به يكى از رزمندگان كشور نوشتم
گرايش كشورهاى منطقه به حركت ملت ايران
اى كاش ، پهلويها، مثل نادر شاه و آقا محمد خان بودند
استفاده سازمان سيا از هنر
خودگويى و خودخندى
رضاخان چكمه پوش كجا، شعار مشروطيت كجا
مردم سالارى دينى
يك چيز عجيبتر به تو بگويم
ما در مردم سالارى دنيا شبهه مى كنيم .
مردم سالارى فقط در سايه اسلام و جمهورى اسلامى ممكن است .
وزير، پشت كار تابلها ديده نمى شد
وزير، مثل مربى يك تيم ورزشى است
شما اين پل را دو ساله تحويل بدهيد
بهانه اى براى تجمل سازى
اگر اطلاع داشتم جلوگيرى مى كردم
اين فعل حرام است
پدر بزرگ بنده ، مدرس تفسير و علم اخلاق بود
خواب ديده ايد، خير باشد
اينها جفا به انقلاب و كشور است
ايمان خود را بين دودهنه گازانبرى نگه داشتند
نقشه هاى دشمنان براى ايجاد شكاف ، نفوذ و تشديد در گيريهاو حمايت از برخىاشخاص و گروه ها
در يك سال ، دو سه مرتبه پيش من درددل كرد
تجربه كوچك و موفق
حمايت آنها ننگ است ، افتخار نيست
اقتدار ملى يعنى چه و عناصر اصلى آن چيست ؟
انقلاب احتياج به تجديد نظر ندارد.
امروز جنگهاى صليبى به پايان رسيد
جرقه اى كه به انفجار خشم مردم و انتفاضه بيت المقدس انجاميد
فقط 18 سال به درازا كشيد
روى كوه نوشتند: ما مى توانيم
وقتى اين مطلب را به من گفت ، چهره اش پر از غم بود
انى معبر، با عشق و ايمان باز شد.
گروهها خودشان را رساندند تا ما را تهديد كنند
من به هيچ وجه نپسنديدم
مى خواستم قضيه فلسطين را در اينجا پياده كنند ولى به اسم مسيحيت !!
در چنين فضايى وارد قم شديم
حقيقتا دندان او كشيده شد!
چرا بايد در همه جاى تهران نغمه ى اذان شنيده نشود؟!
اين طور روحانى ، ديگر روحانى نيست !
ما چنين چيزى نفهميديم !
چگونه مى شود در قلب اروپا، گروهى با شعار دين عليه كمونيستها بپاخيزند، آن هم از كارگرها؟!
بايد افكار را توجيه كرد.
خاطرات گذشته ذهنم بيدار شد
آرزوى هزار ساله
اگر احمد را بگيرند، من متاءثر نمى شوم !
من خودم ، در اين درسها، در اصفهان شركت كردم
اى فرشته در لباس انسان ، تو با چشم خود چه مى بينى ؟
مثالهاى روشنى از دخالتهاى آمريكا
فقط اين قسمتش را منتشر كردند
روشنفكران اجاره ى آمريكايى
شما حاضرين همين سخنرانى را در آمريكا پخش كنيد؟
حاليا چشم جهان نگران من و توست
پيشگفتار
دموكراسى غرب كه سيستم سياسى تفكر ليبرال غربى است در جهان گشايى مدرن خود، عناصر اصلى هويت ملتها را به عنوان ((آماج و اهداف )) تهاجم خود شناسايى نمود و به آنها حمله ور گرديد. از جمله اين عناصر، تاريخ ملتهاست .
مهاجمين اطو كشيده و كروات زده غربى ، قلم به دست و با زبان هنر و ابزار پيشرفته ، تاريخ و مفاخر و الگوهاى ملتهاى مورد تهاجم را، دستخوش تحريف و دستبرد قرار دادند و تاريخ آنان را انكار نموده و ازعناصر برانگيزاننده و هيجان آفرين خود تهى نمودند.
آنان با اين تهاجم ناجوانمردانه ، به ملتها مخصوصا جوانان آنان اينگونه مى باورانند كه نسلى بى ريشه و بى هويت هستند؛ هيچ نقطه مثبتى در تاريخ خود ندارند؛ ملتى وحشى و بودن تمدن هستند؛ در واقع ظروفى تهى هستند كه بايستى محتواى آن را از غرب بگيرند و تنها در اين صورت است كه مى توانند متمدن باشند و داراى اصل و نسب گردند!
تهاجم به تاريخ ملتهاى تحت سلطه ، از جمله نقاط استراتژيك در طراحى ((تهاجم فرهنگى )) است كه اثر آن سالهاى طولانى باقى مى ماند. بيگانگى از سمبلهاى مقاومت و ايثار و استقلال و تمدن درخشان و فكر غنى و باورهاى انسانى دينى ، در نسل جوان ، از هدفهاى اين تهاجم است .
رد پاى مستشرقين و جاسوسان غربى در اين تهاجم بخوبى مشهود است . آنان با همكارى قلم به مزدهاى مرعوب شده داخلى ، وظيفه جاده صاف كنى قلدران و مستبدانِ در چهره ليبرال را بعهده گرفتند و موفق شدند هويت ملى و دينى درخشان ملت اسلام را در چشمان او كوچك و بى مقدار و گاه مشمئز كننده نمايش دهند!
نمونه روشن اين تهاجم را اين روزها مى توان مشاهده نمود. تاريخ 24 سال انقلاب اسلامى ، مجموعه وقايع و رخدادها و افتخاراتى را در بر مى گيرد كه در مقابل چشمان بخش عظيمى از مردم اين كشور و با حضور آنان شكل گرفته است . انكار واقعيتهايى اين چنين ملموس و درخشان ، با شركت رسانه هاى تبليغى دنياى غرب و ميلياردها دلار هزينه و بكارگيرى عناصر و اداره سياسى و وابسته فرهنگى ، براى نسل جوان اين كشور كه بخشى از آن وقايع و افتخارات درخشان را نديده است ؛ نمونه بارزى است از دروغگويى و وقاحت مدعيان دموكراسى و ليبراليسم غربى ، كه در حال حاضر دارد اتفاق مى افتد. انكار نتيجه درخشان پيروزى انقلاب اسلامى در سرنگونى رژيم مستبد و خونخوار و وابسته پهلوى ، انكار هدايتگريها و تدابير سرنوشت ساز حضرت امام خمينى در رهبرى ملت و فضايل درخشنده آن وجود حكيم و كم نظير، انكار و دگرگون سازى نتايج درخشان دفاع مقدس هشت ساله اين ملت ، انكار پيشرفتها و سازندگيهاى آبادانى در مدت كوتاه حكومت جمهورى اسلامى ، انكار آثار و فضايل وجودى بسيج و نيروهاى مؤ من در امنيت و دفاع و سازندگى كشور، همگى نشان از تلاش بى وقفه دشمنى مى كنند كه مستبدانه مى خواهد همه را تحت لواى تفكر خود درآورد تا دهكده جهانى صهيونيزم را تحقق بخشد.
در برابر اين واقعيت ، ما چه بايد بكنيم ؟ آيا انكار آن يا تسامح در برابر آن ، ميدان دادن به مهاجمين نيست ؟ قطعا هيچ خردمندى ، غفلت و خواب زدگى در برابر چنين تهاجم گسترده و خطرناكى را بر نمى تابد. بيان واقعيتهاى تاريخ غنى و درخشان كشور و طرح الگوهاى ممتاز و برجسته خودى ، با زبانهاى مناسب و در اشكال مختلف بويژه زبان هنر و تفهيم آن به جوانان و نوجوانان ، ازجمله اركان دفاع در برابر اين تهاجم است . مسؤ ولان نظام جمهورى اسلامى ، بويژه دست اندركاران فرهنگى نظام ، مسئوليتى دو چندان در اين عرصه به عهده دارند كه در پيشگاه ملت و خداوند آگاه و حاكم پاسخگو خواهند بود. نوجوانان و جوانان نيز در اين ميدان ، مسؤ وليت سنگينى به عهده دارند. آنان بايستى به آگاهيهاى تاريخى و آشنايى با الگوهاى برجسته خود بيافزايند و درست در عكس جهتى حركت كنند كه دشمن مى خواهد. ظرف وجودى خود را با هويت ملى و اسلامى درخشان و پرافتخار و كارآمد و سعادت بخش پر كنند. بى نيازى خود را از محتوا و الگوهاى ناقص و غالبا دروغين غربى نشان دهند. تسليم فشارهاى تبليغاتى و روانى دشمن نشوند.
مجموعه ((خاطرات و حكايتها)) چنين هدفى را دنبال مى كند و تلاش مى نمايد تا در قالب قطعات كوتاه خاطره اى ، آنهم از زبان رهبر صادق و حاضر در صحنه ها، مظروف و محتوا و الگوى صحيحى را فراروى نسل نوجوان و جوان كشور قرار دهد. استقبال از اين مجموعه ، نشان داده است كه جهت گيرى و نوع ارائه ، صحيح بوده است . اميدواريم با تداوم اين تلاش و همكارى همه عزيزانى كه مى خواهند سهمى در مقابله با تهاجم فرهنگى بعهده داشته باشند، بيش از پيش به انجام رسالت خود در اين برهه حساس ، موفق گرديم . انشاء الله تعالى
مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
جمعه بنده روزى بود مثل ساير روزها
آنچه كه من را نگران مى كند، اين است كه استاد و مدير، شغل موظفى داشته باشد؛ اما همت اصلى او، آن شغل موظف نباشد. راجع به شركت وزرا در احزاب ، من جمله يى گفتم بعضى از وزرا واقعا متدين اند و علاقه مندند و اصرار هم دارند كه در احكام شرعى ، طبق نظر ما عمل كنند پيغام دادند كه ما عضو فلان حزبيم ؛ اين كه شما مى گوييد، چگونه است . من گفتم دو ملاك در اينجا وجود دارد؛ يكى اين كه وقت مفيد شما مطلقا صرف حزب نشود. اگر حزب ، همين طورى قبولتان دارد، باشيد؛ اما وقت مفيد شما متعلق به وزارت است . ما وقتى وزير مى شويم ، ساعت كار ما، هفت صبح تا يك بعد از ظهر يا حتى دو وقته نيست ؛ وقت مديرى در حد وزير، بيست و چهار ساعته است . بنده خودم از اول انقلاب تا وقتى كه رئيس جمهور شدم ، بعد هم تا جمعه ، روزى بود مثل پنجشنبه ، مثل شنبه ، مثل چهارشنبه ؛ از قبل از آفتاب تا پاسى از شب . فقط فرق جمعه ى ما با غير جمعه اين بود كه من روزهاى جمعه چون نماز جمعه مى رفتم ، وقتى بر مى گشتم ، در خانه ناهار مى خوردم و يك ساعت و نيم مى خوابيدم ؛ كه اين خوابِ هفته يى يك بار، لذت عجيبى هم داشت ! مسؤ ولانى كه در اين سطوح اند، بايد اين طورى كار كنند.(1)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
پى گيرى كردم ديدم اقدام مورد نظر صورت نگرفته است
اين مساءله ى ربط فناورى و صنعت به علم كه الآن دو سه نفر از دوستان در اين جا مطرح كردند همان چيزى است كه من در زمان رياست جمهورى آقاى هاشمى رفسنجانى به ايشان گفتم ، كه البته متاءسفانه در آن موقع تحقق پيدا نكرد؛ بعد زمان آقاى خاتمى به ايشان گفتم ، ايشان استقبال كردند و بنا شد اقدام كنند. بعد از مدتى كه من پيگيرى كردم ، ديدم اقدام مورد نظر صورت نگرفته است ؛ گويا در فهم مساءله ، اشتباهى پيش آمده بود. آقاى خاتمى با من مشورت كردند و گفتند چطور است اين قضيه ى ارتباط صنعت با دانشگاه را به دكتر ابتكار كه از دنيا رفت و خدا رحمتش كند بگويم ؛ من گفتم خوب است . آن شخص پيش من آمد، از او پرسيدم اين موضوعى كه قرار بود آقاى خاتمى با شما مطرح كنند، به كجا رسيد؟ و شرح دادم آنچه را كه در ذهنم بود. ايشان خيلى خوشحال شد و گفت اگر اين كارى كه شما مى گوييد، بشود، تحولى در امر علم و صنعت پيش مى آيد. واقعش هم همين است ؛ اگر لولاى نرم و مناسبى بتواند اين دو لنگه ى علم را در كشور، بدون تشريفات به همديگر وصل كند، هم علم جهش پيدا خواهد كرد، هم صنعت از يتيمى خارج خواهد شد؛ يعنى اين دو همديگر را پيدا مى كنند؛ اينها مثل آن عاشق و معشوقى هستند كه دنبال همديگر مى گردند و نمى دانند كجايند؛ اين نمى داند او كجاست ، او نمى داند اين كجاست . اخيرا در ديدار هياءت دولت ، من دوباره عمدا در جمع ، همين قضيه را در ميان گذاشتم تا مسؤ ولان محترم آقاى وزير علوم ، آقاى رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزى ، آقاى معاون اول (كه او مى تواند نقش زيادى در اين زمينه داشته باشد) بشنوند و اين كار را دنبال كنند. پس اينها دغدغه هاى ماست و همه ى اين كارها شدنى است .(2)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
اين چه ربطى به درس شما در دانشگاه دارد؟
يكى از مضرترين چيزهايى كه اين حالت خرسندكننده . زيبا را به هم مى زند، گرايشهاى سياسى يى است كه متاءسفانه در بعضى از شما وجود دارد. البته در اين جلسه چيزى فهميده نشد، امام من خبر دارم . من ، هم از دانشگاه صنعتى شريف خبر دارم ، هم از دانشگاه صنعتى اصفهان خبر دارم ، هم از دانشگاه اصفهان خبر دارم ، هم از دانشگاه پزشكى اصفهان خبر دارم . متاءسفانه انگيزه هاى سياسى ، يكى از بزرگترين بلاهايى كه به جان بعضى از شما افتاده است و نمى گذارد كار كنيد، درست فكر كنيد و درست بفهميد، همين جا يكى از برادرها گفتند كه دانشگاه چنين مى شود، چنان مى شود، مغزها فلان مى شود؛ براى خاطر اين كه به دانشگاه خرم آباد حمله شده است ! در قضاياى فوتبال ، پسر چند مسؤ ول در دانشگاه ، يا يك عده ى ديگر دستگير شدند؛ اين چه ربطى به درس شما در دانشگاه دارد؟! چرا مسائل سياسى يى را كه هيچ ارتباطى با محيط كارى شما ندارد، به زيان محيط كارى تان وارد مى كنيد؟ بله ، آدم سياسى از اين طور كارها خوشش مى آيد. من سياسى ام و به اندازه ى عمر اكثر شما در ميدان سياسى بوده ام ؛ مى دانم سياست چه انگيزه ها و چه حركاتى دارد؛ اما براى اين كارى كه شما مى خواهيد، مضر است . براى جمهورى اسلامى آنچه كه لازم است ، پرداختن و متمركز شدن روى مسائل و نقاط معين و همان جا را علاج كردن است ؛ اين فقط مى تواند چاره ى مشكلات باشد؛ والّا اگر در كلاس درس گرايشهاى خطى را رواج دهند، از هدف اصلى دور مى شوند. در اين كشور، بالاخره هر كسى از زيد خوشش مى آيد، از عمرو بدش مى آيد؛ يا از عمرو خوشش مى آيد، از زيد بدش مى آيد؛ يا از هر دو بدش مى آيد و مى خواهد سر به تن هر دو نباشد؛ اگر اين گرايشها وارد كلاس و محيط علمى شد و ملاك گزينش قرار گرفت ، مضر خواهد بود؛ اين همان چيزى است كه شما از آن مى ناليد؛ من از اين خائفم ؛ بشدت هم توصيه مى كنم نگذاريد اين طور شود. رؤ ساى دانشگاها نگذارند كه اين طور چيزها بروز پيدا كند.(3)
خصوصيات برجسته اصفهان
اصفهان داراى خصوصيات متعددى است ؛ اما برجسته ترين آنها، علم و ايمان و جهاد شجاعانه و هنر و صنعت است . پانصد سال است كه هر كس در هر دوره يى به اين شهر نگاه مى كند، اين خصوصيات را مى بيند. شخصيتهاى علمى برجسته ى اين شهر، امثال مجلسى و وحيد بهبهانى كه البته اصفهانى است و فقهاى بزرگ و فلاسفه ى عالى قدر و نامدارى كه يا متعلق به اين شهر و يا فرآوردخ و تربيت شده ى حوزه هاى علمى اين شهرند، در يك شمارش معمولى و در مدت كوتاه قابل احصاء نيستند. ايمان مردم اصفهان هميشه زبانزد بوده است . در دوران ستمشاهى من مكرر به اصفهان آمده بودم . حتّى در همان دوران كه همه ى دستگاهها و دستها سعى مى كردندمظاهر دينى را كمرنگ و محدود كنند، در اصفهان پرچمهاى ديندارى به شكلهاى مختلف و در بخشهاى متعددى برافراشته بود. در دوره ى كسادى بازار دين و رواج غربگرايى و غربزدگى ، عوامل فرهنگى مهرب نتوانست روى مرد و زن اصفهان اصر منفى بگذارد.
از لحاظ جهاد شجاعانه ، اصفهان نمونه است . جنگ هشت ساله و دوره ى دفاع مقدس ، نام اصفهان را در سرلوه ى افتخار انسانى خود دارد؛ فقط هم دوره ى دفاع مقدس نيست ؛ شهداى اصفهانى و نام آوران جانباخته ى از اين مردم ، در ميدانهاى مختلف اين فداكاريها را كرده اند؛ شهيد آية اللّه مدرس در يك ميدان ، شهيد آية اللّه بهشتى در يك ميدان ، و شهيد خرازى و شهيد همت و امثال اين عزيزان در ميدان ديگر. اين شهداى نامدار كه فهرستى طولانى ستارگان شهيد اين شهر و اين استان را نمى شود به اين آسانى فراهم كرد آن چنان نام اصفهان را ابدى ساختند و در شمار برجسته ترين مناطق كشورمان از لحاظ چهاد شجاعانه ثبت كردند كه هيچ نقطه ى ديگرى در اين جهت ، با اين شهر و اين استان رقابت نمى كند.
هنر و صنعت اين شهر هم زبانزد همه و در برخى از بخشها، در دنيا يگانه و نمونه است . امروز اصفهان بحمداللّه مركز عمده يى از مراكز صنايع كشور است ؛ ديروز هم اين طور بود، آينده هم اين طور خواهد بود. در فرداى تاريخ و آينده ى شما جوانان اين كشور نيز بايد همين خصوصيات برجسته ، ان شاءاللّه با قوّت بيشتر رشد مى كند. از گذشته نام مى بريم تا وظيفه ى خود را براى آينده بدانيم . اين جا بايد همچنان شهر علم ، ايمان ، جهاد شجاعانه و هنر و صنعت باقى بماند؛ و من مى دانم كه با اين همه استعداد درخشان در اين شهر و استان ، با اين روحيه هاى شاد و دلهاى درخشان از نور معرفت ، و با اين احساسات جوشان ، به فضل خدا همين طور خواهد شد.(4)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-11.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
اشغال آن پست براى او حرام شرعى است
يكى از توطئه هاى دشمن در چند سال اخير اين بوده است كه بتواند آدمهاى نامعتقد به آرمان اسلامى را در صفوف مسؤ ولان بالاى كشور نفوذ دهد؛ براى مديران كشور انسجام مدبران ارشد كشور به هم بخورد؛ اين خطر بزرگى است . البته مديران كشور هم مثل بقيه ى مردم در هر مساءله يى دارند و عقايد آنها براى خودشان محترم است ؛ ولى دو نكته وجود دارد: يكى اين كه اگر كسى در نظام جمهورى اسلامى در مسؤ وليتى كار است ، ولى آرمانهاى نظام جمهورى اسلامى را آن طورى كه امام بزرگوار ترسيم كرده است و در قانون اساسى تجسم پيدا كرده ، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست براى او حرام شرعى است . آن جايى كه صحبت از مسائل اساسى نظام است ، آن جايى كه وحدت دين و سياست مطرج است ، آن جايى كه اصول قانون اساسى مورد نظر است ، آن جايى كه الزام به تبعيت از دين و شريعت مطرح است ، اگر يك مسؤ ول عقيده يى غير از اين دارد، مى تواند شهروند جمهورى اسلامى باشد مانعى ندارد اما نمى تواند مسؤ ول باشد؛ بخصوص مسؤ وليتهاى بالا. مديران ارشد، نمايندگان مجلس و مسؤ ولان عالى مقام قوه ى قضايى ، در عين حال كه مسؤ وليت مهمى در نظام جمهورى اسلامى دارند، نمى توانند به آرمانهاى نظام جمهورى اسلامى و اصول قانون اساسى اعتقاد نداشته باشند؛ چون اعتقاد انسان در عمل و گفتار او اثر مى گذارد.
نكته ى دوم اين است كه آن جايى كه با مسؤ ولان و غير مسائل اصلى نظام در مسائل كارى ، ادارى ، فهم يك قانون با هم اختلاف نظرى دارند، بايد اين اختلاف تطر جلوى چشم مردم قرار نگيرد و به كوى و بازار كشيده نشود. اختلاف نظر نبايد نشاندهنده ى اختلاف مسؤ ولان باشد؛ چرااء چون مردم را ماءيوس و نگران و دشمن را خوشحال مى كند. البته اختلاف بين مسؤ ولان در فهم يك وظيفه ، يك چيز متوقع است . مثلا ممكن است رئيس جمهور محترم و رئيس محترم قوه ى قضاييه درباره ى نقطه اى از نقاط، داراى دو ديد بينش باشند و هر كدام هم براى خود استدلالى داشته باشند؛ بسيار خوب ، اين راه حل دارد. در قانون اساسى راه حل اينها معين شده است ؛ هماهنگ كننده ى سه قوه ، رهبر است ؛ رهبرى مى تواند اين مشكلات را بر طرف كند. معيار همكارى ، قانون اساسى است ؛ در قانون اساسى ، كه وظايف ، حكم موارد اختلاف و تنازع ، و حكم مرجع را هم معلوم كرده است . در قانون اساسى ، قوه ى مجريه وظايفى دارد كه مشخص است . مديريتهاى عمده ى كشور، بر عهده ى قوه ى مجريه است . وظيفه ى قوه ى مقننه عبارت است از قانونگذارى و نظارت بر عملكرد مسؤ ولان دولتى . وظيفه ى قوه ى قضاييه عبارت است از تعقيب متخلفان از قانون و احقاق حق ، تا كسى به كسى ظلم و تعدى و تجاوز نكند. اگر هر كدام از قوا وظايف خود را انجام دهند، اين قدر كار و جهاد خداپسند در اين مجموعه ى كارها وجود دارد كه ديگر وقتى باقى نمى ماند. وظيفه ى رهبرى هم در قانون معلوم شده است . رهبرى در كارهاى اجرايى كشور هيچ دخالت مستقيمى نمى كند؛ نه در قوه ى مجريه ، نه در قوه ى قضاييه و نه در قوه ى مقننه . مهمترين كار رهبرى عبارت است از تعيين سياستهاى كلان كشور؛ يعنى آن چيزهايى كه جهتگيرى كشور را مشخص مى كند؛ كه همه ى قوانين ، مقررات و عملكردها بايد در اين جهت باشد. حضور رهبرى در همه ى بخشهاى كشور، به معناى حضور سياستهاى رهبرى است كه بايد با دقت اجرا شود. و من به شما عرض مى كنم ، هرجايى كه اين سياستها اجرا شده ، كشور سود كرده است ؛ اما در طول سالهاى گذشته از ده ، دوازده سال پيش تاكنون هر جا از اين سياستها تخلف شده ، كشور ضرر كرده است ؛ كه گاهى ضررش را فهميده اند، گاهى هم بعد از گذشت مدتى ضررش را فهميده اند. بنابراين حضور رهبرى ، جدى است .
البته ممكن است در بخشى از مسائلى كه اين سياستها متضمن آن است ، مسؤ ولانى نظرات دگرگونه يى داشته باشند؛ ايرادى ندارد، اينها مى آيند و نظرات خود را مطرح مى كنند. اتخاذ اين سياستها هم يك روند بسيار معقول و منطقى دارد؛ در دستگاه موظف اين كار در دولت ، طراحى مى شود و بعد درجه درجه بالا مى آيد تا به مجمع تشخيص مصلحت مى رسد؛ بنابراين تمام جوانب مراعات مى شود؛ در عين حال ممكن است يك نفر مخالف باشد؛ ايرادى ندارد؛ ليكن همچنان كه يك قانون تا وقتى قانون است ، مخالفت با آن جايز نيست ؛ سياست هم كه مضمون قانون اساسى است مرتبه ى سياستها از قانون بالاتر است ؛ در حد قانون اساسى است تا وقتى تغيير پيدا نكرده است ، ولو كسى نظر ديگرى داشته باشد، نبايد بر طبق نظر خود عمل يا تبليغ كند. بحث در مجامع علمى و فنى و تخصصى بسيار خوب است ؛ اما قضاسازى در كشور به شكلى كه اغواى افكار عمومى بشود، غلط و بر خلاف مصالح كشور است .(5)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
آمريكا درخواست رئيس يك كشور را در داخل همان كشور رد مى كنند
ما با ملاحضه ى همه جوانب ، با مطالعه ى همه ى تجربه هاى كشور خود و كشورهاى همسايه ، و با مشورت با صاحب نظران عمده و داراى راءى ، به اين نتيجه مى رسيم كه نه فقط رابطه ى با امريكا، بلكه مذاكره ى با دولت امريكا امروز برخلاف مصالح ملى و منافع ملت است ؛ اين يك نظر متعصبانه نيست ؛ اين يك انديشه و فكر است ؛ بررسى شده و با ملاحضه ى همه ى جوانب است . مذاكره با آمريكا چه در قضاياى كنونى و چه در مسائل ديگر به معناى باز كردن باب توقعات و طلبكاريهاى امريكاست . كسانى كه دم از مذاكره مى زنند كه البته سوء نيت ندارند؛ دچار غفلتند توجه ندارند كه مذاكره ى با امريكا در هر يك از قضايايى كه اين دولت در آن براى خودش ايده و منفعتى تعريف كرده است مثل همين قضيه ى افغانستان هيچ فايده يى ندارد؛ چرا؟ چون او مستكبر است و تسليم نمى شود. مذاكره ى آمريكا با يك دولت ، به معناى اين نيست كه مى خواهد نظرات آن دولت را تعيين كند؛ حتى نظرات مجامع جهانى را قبول نمى كند! همين حالا كه در آفريقا در يك كنفرانس ، بحث گرم شدن زمين و مساءله ى گازهاى گلخانه يى در دنيا مطرح است و همه ى دنيا لازم دانستند در اين خصوص تلاش كنند، امريكا زير بار نمى رود؛ يعنى حتى با رفقاى اروپايى خودش هم كنار نمى آيد! چند روز پيش در خبرها خواندم كه رئيس جمهور پاكستان از امريكاييها درخواست مى كند كه براى حمله به افغانستان ، از فلان فرودگاه استفاده نكنند؛ از بقيه ى فرودگاهها استفاده كنند؛ اما امريكاييها خواسته ى او را رد مى كنند! يعنى به نظر مشورتى رئيس آن كشور در مورد يك فرودگاه اعتناء نمى كنند! كداميك از كشورهايى كه با امريكا رابطه دارند، توانسته اند در يك مساءله ى مهم ، نظرشان را به امريكا تحميل مى كنند؟ بعضى از كشورهاى عربى تملق امريكا را مى گويند؛ بعضى از آنها هرچه مى توانند، نظرات امريكا را در همه ى بخشها رعايت و به آن عمل مى كنند؛ اما امريكا به كدام خواسته ى اين كشورها در مقابل رژيم صهيونيستى غاصب يا در مسائل مهم جهان ترتيب اثر دارد؟ اين غفلت بزرگى است كه بعضيها دارند.(6)
چرا مردم را مى كوبيد؟
مساءله ى مربوط به مسائل خارجى ، فاجعه ى افغانستان است . البته من حرفهاى خود را در باب مساءلهى افغانستان عرض كرده ام ؛ آنچه كه در اين جا به شما مردم عزيز مى خواهم عرض كنم ، چند نكته است :
نكته ى اول اين است كه سعى امريكاييها اين بود كه پاى ايران را به اين مناقشه بكشانند. البته نفس اين كه متهم كردن آن مجموعه ى افغانى يا عرب چقدر درست و چقدر غلط است ، چه دليلى دارد، يا دارد يا ندارد، به كنار كه امريكاييها تاكنون به هيچ كس دليل قانع كننده يى نشان نداده اند اما بر فرض كه اين تهمت راست باشد، آنها به جاى اين كه با متهمان خودشان روبه رو بجنگند و مبارزه كنند، ملت افغانستان را هدف قرار داده اند! الان هم بيست ودو سه روز است كه دارند مرتب شهرها و مردم مظلوم افغانستان را مى كوبند. اصرار داشتند ما را وارد اين مناقشه كنند: فضايتان را بدهيد و زمينتان را در اختيار بگذاريد تا ما بتوانيم عبور كنيم ! اگر دولت از اول آن موضع قاطع را نمى گرفت ، توقعشان روزبه روز بيشتر مى شد. يكى از هدفهاى آنها اين بود كه به توده هاى عظيمى كه در سرتاسر دنياى اسلام براى ملت ايران و نظام اسلامى اخترام قائلند، بگويند آن قدرى كه هم شما خيال مى كنيد، ايران به اصول اسلامى پايبندند نيست . هدف ديگرشان اين بود كه براى مسلمان كشى مجوز كسب كنند. ملت افغانستان را دارند دارند قتل عام مى كنند؛ چه مجوزى از اين بهتر كه بگويند ايران هم خبر دارد و با ما همراه است ؟ ما اصرار ورزيديم كه مواضع خود را بدون هيچ گونه ابهامى براى دنيا بيان كنيم . من به مسؤ ولان كشور گفتم بايد در موضعگريها هيچ گونه دو پهلويى وجود نداشته باشد؛ صريح روشن بايد بگويد ما با تروريسم مخالفيم ؛ با حمله ى امريكا به افغانستان هم مخالفيم ؛ در هيچ ائتلافى هم كه رهبر آن امريكا باشد، شركت نخواهيم كرد.
نكته ى بعد اين است كه امريكاييها با حمله ى به افغانستان ضرر كردند. آنها چه به مقاصد نظامى خود در اين جا برسند، چه نرسند، دو ضررى است كه دنياى غرب در آن با امريكا شريك است .آن ضرر عمده يى كه خود آمريكا و دنياى غرب مشتركا در اين قضيه تحمل كردند، اين است كه چهره ى ليبراليزم غربى يك بار ديگر افشاء شد. در دنيا اين قدر با افتخار از ليبرال دمكراسى غرب نام مى آورند و مى گويند و در غرب ، آزادى و تمدن و دمكراسى و احترام به آراء مردم وجود دارد. بله ، زبان جاى نرمى است و هر طور بخواهند، مى توانند آن را بگردانند؛ اما در ميدان آزمايش معلوم مى شود كه هر كس چكاره است . افغانستان ميدان آزمايش جديدى براى ليبراليزم غرب شد تا نشان داده شود اينها آن جايى كه منافع و خواست استكبارى شان اقتضاء كند، از هيچ عملى فرو گذار نمى كنند و حاضرند يك كشور و ملت را بدون هيچ دليلى به خاك و خون بكشند. در قضيه ى حمله ى به عراق ، دولت آمريكا دليل گونه و بهانه يى داشت ؛ مى گفت عراق به كويت حمله كرده است ؛ البته آن دليل هم كافى نبود. اگر عراق به كويت حمله مى كردند. چرا بايد به شهرهاى عراق حمله كنند؟! به نيروهاى نظامى بايد حمله مى كردند. بنابر اين آن جا اين دليل ، كاملا قانع كننده نبود؛ اما اين جا همان هم نيست . اينها خودشان هم اعتراف مى كنند كه مردم هرات ، قندهار، كابل و جلال آباد هيچ تقصيرى ندارد؛ بلكه يك گروه يا چند نفر انگشت شمار مسؤ وليت دارند؛ پس چرا مردم را مى كوبيد؟! براى اينكه بتوانند به ملت امريكا جوابى بدهند، براى خود مجوز درست كرده اند و از روى خشم ، چنين حركت وحشيانه اى را مرتكب مى شوند و مردم افغانستان را قتل عام مى كنند. بنابر اين چهره ى ليبراليزو غربى يك بار ديگر افشاء شد و معلوم گرديد در زير دسته گلى كه نشان مى دهند، چماق مخفى كرده اند و در زير اين ظواهر ادكلن زده ى كروات بسته ى منظم و مرتب ، يك چهره ى مخوف پنهان است ؛ اين را دنيا فهميده است .
اما آن ضررى كه مخصوص امريكاست ، اين است كه نهضت جهانى اسلام را با شعار ((مرگ بر آمريكا)) تسريع شد و نشان داده شد ((استكبار))ى كه ايران تكرار مى كند، يعنى چه . وقتى گفته مى شود دليل بياوريد كه اين اشخاصى كه شما مى گوييد، متهم قضيه ى بيستم شهريور نيويورك و واشنگتن اند، دليل نمى آورند؛ مى گويند اينها مجرمند! وقتى گفته مى شود به مردم افغانستان حمله نكنيد، حمله مى كنند؛ حتى دوستان اروپايى شان هم كه صريحا حاضر نيستند حمله را محكوم كنند، ولى با زبانهاى گوناگون اين كار را زشت مى شمرند؛ در عين حال باز امريكاييها دست بر نمى دارند! وقتى به آنها مى گويند مردم دارند در افغانستان كشته مى شوند، آقا بر مى دارد مصاحبه مى كند كه نه ، اين عكسهايى كه شما از بچه ها و زنهاى مجروح در تلويزيون نشان داديد، جعلى است ؛ ما هيچ كس را نكشته ايم ! اين همه خانه را خراب كردند، مراكز هلال احمر را زدند، مراكز نظامى را به طور آشكار نابود و ويران كردند؛ اما مثل آدمى كه ((ان راه استغنى )) است ، با يك حالت تكبر مى گويد نه ؛ همين چيزى است كه من مى گويم ! وقتى به آنهامى گويند ماه رمضان نزديك است ، به مناسبت اين ماه حملات خود را قطع كنيد، مى گويند نه ؛ ما براى ماه رمضان حملات را متوقف نمى كنيم ! وقتى به آنها مى گويند بمبها و موشكهاى آن چنانى در افغانستان جنايت به بار مى آورد، با خونسردى تمام مصاحبه مى كنند و مى گويند ما تصميم داريم اين نوع بمبها و موشكها را همچنان بر سر اين كشور ببارانيم ! استكبار يعنى همين كه گوششان بدهكار هيچ حرف حسابى در دنيا نباشد. اينها توقع دارند پاى كشورهاى اسلامى و ايران اسلامى به مناقشه يى كه به هيچ وجه نمى شود موضع اين مستكبر ظالم متجاوز را در آن تاءييد كرد، كشانده شود. سعى دولت جمهورى اسلامى و مسؤ ولان كشور بر اين بوده است كه كشور را از اين مناقشه دور نگهدارند؛ اما در عين حال مواضعشان را به همه ى دنيا بگويند. و من به شما عرض كنم ، نشانه ى رشد نظام اسلامى و انگيزه هاى اسلامى در دنيا همين بود كه اين پيام از سوى ملتهاى مسلمان گرفته شد. خيليها دلشان مى خواست در روزهاى اول چيزى بگويند؛اما تهديدها اجازه نمى داد. وقتى جمهورى اسلامى حرف خود را بيان كرد، ديگران هم جراءت پيدا كردند و حرفشان را گفتند.(7)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
حالا كه به سلطنت رسيده ام ، انتقام مى گيرم
سلطنت يك ايدولوژى دارد؛ ايدئولوژى سلطنت همان چيزى است كه شما در همه ى سلطنتهاى دنيا با انواع و اقسامش مشاهده مى كنيد؛ يعنى استبداد، بهره منديهاى اختصاصى و زورگويى ؛ آن جايى كه به زورگويى نياز داشته باشند. يك روز هم پيدا مى شود كه همين انوشيروان كه سعى كردند اسم او را عادل بگذارند در يك روز دهها هزار مزدكى را به قتل مى رساند؛ به خاطر يك كينه ى شخصى از دوره ى جوانى ! نقل مى كند كه در دوره ى جوانى ، پدرم قباد گفت به پاى مزدك بيفت (چون قباد، مريد مزدك بود)؛ هنوز بوى گند پاى مزدك در شامه ى من هست و حالا كه به سلطنت رسيده ام ، انتقام مى گيرم نه از خود مزدك ، از دهها هزار مزدكى !
پادشاهان صفوى مايه ى افتخار ما هستند مى دانيد، ما براى پادشاهان صفوى ارزش و اعتبارى قائليم ؛ چون پيرو مكتب اهل بيت بودند و استقلال و تماميت ارضى ايران را حفظ كردند اما شما ببينيد همين شاه عباس كه يك چهره ى برجسته است ، چقدر ظلم ناشى از خودكامگى محض كرده است . اين قدر از خويشاوندان خود را كشت و كور كرد كه بعضيها مجبور شدند برخى از شاهزاده هاى صفوى را به گوشه يى ببرند و گم و گور كنند تا شاه از وجود آنها مطلع نباشد! مثلا دستور داد چهار پسر امام قلى خان را سر ببرند و جلوى او بگذارند؛ در صورتى كه امام قلى خان جزو افرادى بود كه به صفويه خيلى خدمت كرده بود؛ جزو خدام كه قديمى كه صفويه و سرداران و سياستمدارهاى صفويه بود؛ اما به خاطر وجود روح ديكتاتورى و استبداد در شاه ، اين بلا سر او آمد و ظلم و جور، مخصوص محمد رضا و رضاخان نبود؛ در ايدئولوژى سلطنت ، ظلم و جور ناشى از استبداد، قدرت مطلقه و متعهد نبودن به هيچ مسؤ وليتى و هيچ عهد الهى و مردمى وجود دارد. نظام اسلامى درمقابل ايدئولوژى سلطنت قيام كرد؛ در حالى كه كشورهاى ما قرنهاى متوالى دچار اين حالت بود؛ چه قبل از اسلام ، چه حتى بعد از آمدن اسلام . اسلام در مدينه به معناى واقعى كلمه ، متضمن آزادى و به تعبير امروز ما مردم سالارى بود. در مدينه و زادگاه و پايگاه نبوت ، اين طور بود؛ اما در مناطق دور دستى كه فلان سردار اموى در خراسان يا اصفهان مشغول حكومت بود، اين خبرها وجود نداشت ؛ بلكه هر سردارى براى خود يك پادشاه مستبد بود و هر كارى مى توانست ، مى كرد. البته ايمان مردم ايران به اسلام ، به خاطر اين شخصيتها و اين سردارها نبود؛ به خاطر پيام اسلام بود، كه خود داستان و ماجراى ديگرى دارد. از ايدئولوژى سلطنت كه استبداد يك ركن ذاتى است ، از صد سال پيش به اين طرف ، آفتهاى ديگرى هم در كشور ما بروز كرد، كه يكى از آنها وابستگى بود؛ ديگرى فساد سلطنت و اطرافيان و درباريان بود؛ فساد جنسى ، فساد اخلاقى و فساد فراوان مالى .
اينها براى مردم ، شاه و قدرت مطلقه بودند؛ اما در مقابل بيگانگان تسليم و مطيع ؛ ((اسد على و فى الحروب نعامة ))! در مهمترين مسائل ، مطلبى به آنها ديكته مى شد؛ نه به وسيله ى يك رئيس جمهور، بلكه به وسيله ى سفير! سفير انگليس به دربار مراجعه مى كرد و مى گفت مصلحت شما اين است كه اين طور باشد؛ شاه هم مى فهميد ((مصلحت شما اين است )) يعنى چه ! در كنار وابستگى مطلق و مطيع بودن در مقابل بيگانگان ، بى كفايتى هم كه الى ما شاء الله وجود داشت .
من به شما عرض كنم ؛ در صد سال اخير، به معناى حقيقى كلمه ، براى اين كشور هيچ كار اساسى يى قبل از انقلاب انجام گرفته است . امروز در محيط دانشگاه چشم شما به حقايق علمى باز شده است ؛ مى بينيد كه ما چقدر كار نكرده و راه نرفته داريم . مى شد اين راهها را رفت ، مى شد با كاروان علم همراه شد، مى شد علم و عالم و دانشمند و تحقيق و استقلال در علم و تحقيق را در كشور آزمايش كرد؛ اما اين كار را نكردند؛ بلكه بعكس عمل كردند.
در دوران ورود دانش جديد به كشور ما، آنچه كه وارد شد، عبارت بود از تقليد و ترجمه . البته منظورم ترجمه ى يك اثر ارزشمند نيست كه يك كار لازم است منظورم فكر و ذائقه و روحيه ى ترجمه يى است ؛ يعنى قدرت ابتكار را از يك ملت گرفتن ؛ شجاعت حرف نو را از يك ملت گرفتن ؛ همه اش توى سر او زدن ؛ به او اين طور تلقين كردن كه اگر مى خواهى به جايى برسى و آدم شوى ، بايد همان كارى را بكنى كه غربيها كردند و از آن سر سورنى تخطى نكنى . به مردم ما و محيطهاى علمى ، اين گونه ياد داده اند؛ اجازه اى ابتكار و نوآورى و خلاقيت علم را ندادند. علم و فكر را بايد توليد كرد. اينها نه در علوم تجربى ، نه در علوم انسانى ، نه در علوم سياسى و اجتماعى ، براى آفرينش علمى ميدان ندادند؛ لذا وضع اين گونه است كه امروز ملاحظه مى كنيد.
البته در اين بيست سال بعد از انقلاب ، با همه ى گرفتاريهايى كه وجود داشته ، ورق برگردانده شده است ؛ والا قبل از آن كه انقلاب به ميدان بيايد و شجاعت خواستن ، انديشيدن ، اعتماد به نفس و اتكاء به استعداد ايرانى در كشور مطرح شود كه اينها از بركات انقلاب بود غايت آمال و آرزوى يك انسان اين بود كه بتواند بر طبق نسخه يى كه غربيها عمل كرده اند، عمل كند؛ يعنى افراد اصلا به خود اجازه نمى داند كه از آن روند تخطى كنند. پس استبداد، وابستگى ، فساد، عدم ابتكار، عدم پيشرفت و بى كفايتى وجود داشت ؛ اما انقلاب و نظام اسلامى در مقابل همه ى اينها قد علم كرد و شورشى عليه همه ى اينها بود. اين انقلاب و اين نظام ، كار يك دسته و يگ گروه خاص نبود؛ كار ملت بود.
قرن بيستم ، قرن تحولات كوچك و بزرگ سياسى در دنياست و انقلابها و كودتاها و تحولات زيادى در آن صورت گرفته است . در قرن بيستم هر چه كه شما چشم بگردانيد، هيچيك از اين تحولات را نمى بينيد كه تحت تاءثير ساخت و پاختهاى پشت پرده و اعمال نفوذ قدرتهاى بيگانه نباشد. البته در بين همه ى اينها انقلاب اكتبر شوروى مستثناست كه آن ، نوع ديگرى بود اما بقيه ى تحولات سياسى كه در دنيا اتفاق افتاد، يا تحت تاءثير گروههاى حزبى و پشت سرش شوروى بود، يا يك كودتاى قدرت طلبانه ى چند نفر نظامى بود؛ بنابر اين كار مردم نبود؛ به شكلى كه در ايران اتفاق افتاد. انقلاب اكتبر شوروى هم مردمى نبود، كه عرض كردم تحليل و تفسير آن انقلاب ، داستان مفصل ديگرى دارد.
انقلاب اسلامى ايران صد در صد مردمى بود. در دوران انقلاب ، شما وقتى به هر روستايى از روستايى هاى اين كشور مى رفتيد، مى ديديد كه در آن جا مردم بر انگيخته اند، حرف دارند، مطالبه دارند. شعار دارند و همه ى اين مطالبات و حرفها هم حول محور واحدى حركت مى كرد؛ حول پيام اسلام كه مظهر آن را در امام عزيز و بزرگوار ما مى ديدند. اهميت نظام اسلامى از لحاظ ابعاد ايرانى در اينهاست ؛ اولا صد در صد مردمى است ؛ ثانيا نقطه اى مقابل چيزى است كه قرنهاى متمادى كشور ما از آن رنج برده بود؛ يعنى ايدئولوژى سلطنت و كارگزاران سلطنتى . شما هيچ مليتى را پيدا نمى كنيد كه بتواند چنين انگيزه هاى عميقى را در دلهاى تك تك مردم به وجود آورد. يكايك آحاد مردم ، اين انقلاب و اين نظام را با همه ى وجود خود مطالبه و دنبال مى كردند؛بى تفاوت ترين آدمها در اين حركت سهيم بودند؛ اين ابعاد ايرانى است .(8)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-21.jpg
داستانى كه هرگز از ياد اين ملتها نخواهد رفت
يك مليت معمولا در داخل مرزهاى خود زندانى است ؛ بيرون مرز، هيچ گونه ارزش و جاذبه و احترامى ندارد، اما نظام اسلامى در سر تا سر دنياى اسلام و هر جا كه مسلمانى وجود داشت ، هويت اسلامى و احساس شخصيت را زنده كرد؛ هم در افراد هم در ملتها. اقليتهاى مسلمان كه در دنيا متفرق بودند، احساس شخصيت كردند. ملتهاى مسلمان ، بخصوص در منطقه ى خاور ميانه و شمال آفريقا يعنى در واقع اجزاى امپراتورى متلاشى قديمى عثمانى كه سالهاى سال رنج استعمار را تحمل كرده بودند احساس كردند مجددا نسيمى ورزيده است . البته ما امپراتورى عثمانى را اصلا تاءييد نمى كنيم . يك حكومت سلطنتى بود مثل بقيه ى حكومتهاى سلطنتى ، با همان مشكلات و گرفتاريها؛ اما اروپاييها - فاتحان جنگ بين الملل اول وقتى اين حكومت بزرگ را كه از منطقه ى بالكان تا تمام آسياى صغير و خاور ميانه و شمال آفريقا گسترش داشت - از بوسنى و هرزگوين تا مصر و تركيه ى كنونى و عراق و سوريه و فلسطين متلاشى كردند، به اين اكتفا نكردند كه حكومت را زايل كنند؛ از ملتها انتقام كشيدند و آنها را تحقير كردند! قطعه قطعه ى بخشهاى اين حكومت دست يكى از دولتهاى اروپايى افتاد و از تاريخ آنها زايل نخواهد شد. در يك كشور، بيگانه يى بيايد حكومت كند و تمام امكانات آن كشور مجبور باشند از بيگانه يى كه بر آنها حكومت مى كند، اطاعت كنند و جراءت نكنند اندكى بر خلاف مصالح او حرف بزنند يا حركت كنند؛ واقعيت استعمار اين بود.
آن جاهايى كه استعمار مستقيم نكردند مثل عراق حكومت پادشاهى درست كردند و آدم غير عراقى را (خانواده ى فيصل ، خانواده ى سلطنتى عراقى نبودند) آوردند و بر مردم حاكم كردند؛ اما در واقع انگليسيها بود و مردم عراق تسليم و مقهور سياست انگليسيها بود؛ خواست ، شما ببينيد براى يك ملت ، كدام تحقير از اين بالاتر است ؟ همه چيزشان را تحقير كردند و دين و دنيا و شخصيت و ادب و فرهنگ و استقلالشان را بكلى از بين بردند.
آن روزى هم كه به اصطلاح موج مدرنيته را وارد اين منطقه كردند، در واقع بايد گفت فاضلابهاى مدرنيته را به اين منطقه فرستادند؛ علم و اتبكار و اختراعات جديد و پيشرفت فكرى و دانشگاههاى پيشرو كه به كشور الجزاير و مصر و عراق و بقيه ى مناطق تحت استعمار نياوردند؛ اول چيزى كه آوردند، ابتذال فرهنگى و كشف حجاب و كالاهاى مصرفى پسمانده را آوردند، يا حداكثر نظامهاى نسخ شده ى درجه ى دو و سه آموزش و پرورش خود را آوردند؛ يعنى مردم را از همه جهت تحقير كردند.
وقتى موج چپ در دنيا بلند شد، خيلى از روشنفكرها در دنياى اسلام شعارهاى چپ سوسياليستى و ماركسيستى مى داند و در واقع مى خواستند از غرب انتقام بگيرند؛ اما وقتى نظام اسلامى و انقلاب اسلامى پديد آمد، غوغا به پا شد و تمام كشورهاى اسلامى از اين كه ديدند يك ملت آمده و پرچم اسلام را بلند كرده و در مقابل سخت ترين تهديدها ايستاده است ، نه فقط در مقابل غرب ، بلكه در مقابل شرق و غرب ، شعار ((نه شرقى ، و نه غربى )) مى دهد و در مقابل جذابترين تطميعها، بى اعتنايى نشان مى دهد، يكپارچه نشان مى دهد، يكپارچه هيجان شدند.(9)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
محاكمه امريكا روى كشتى و در آبهاى آزاد
در زمان جنگ ويتنام كه عليه امريكا تبليغات خيلى بود، اما كسى گوشش بدهكار نبود و اعتنا نمى كرد، ژان پل سارتر نويسنده و فيلسوف فرانسوى ، و برتراندراسل فيلسوف و نويسنده ى انگليسى و چند نفر ديگر دور هم جمع شدند و گفتند بياييم عليه امريكا دادگاهى تشكيل دهيم و جنايات اين رژيم در ويتنام را در اين دادگاه محاكمه كنيم . آن طور كه به ذهنم مى آيد، برتراندراسل به عنوان دادستان ، ژان پل سارتر به عنوان رئيس دادگاه ، و چند نفر ديگر هم از متفكران سياسى غرب بوند. آنها در ديا هيچ نقطه يى را پيدا نكردند كه اين دادگاه را در آن جا تشكيل دهند 1 كشورهاى غربى از جمله فرانسه و انگليس كشورهاى خود اينها بود و شريك جرم امريكا بودند؛ بنابر اين معنا نداشت چنين دادگاهى در اين كشورها تشكيل شود. در كشورهاى كمونيستى هم اگر اين دادگاه تشكيل مى شد، صبغه ى كمونيستى پيدا مى كرد؛ و چون اينها ضد ماركسيسم بودند. نمى خواستند در اين كشورها برگزار شود. بنابر اين هيچ نقطه ى آزادى در دنيا وجود نداشت كه اينها دادگاه را در آن جا تشكيل دهند. راه حلى كه به نظرشان رسيد، اين بود كه رفتند يك كشتى اجاره كردند و در آبهاى آزاد اقيانوس اين دادگاه نمايشى را تشكيل دادند! بنابر اين وقتى عده يى متفكر مى خواستند به جنايات آشكار امريكا در ويتنام اعتراض كنند، يا بايد به اعتراضات خيابانى متوسل مى شدند مثل همين كارهايى كه امروز در دنيا عليه جهانى گرى مى شود؛ هر جا كنفرانس جهانى سازى تشكيل مى شود(گلوباليسم تحت رهبرى امريكا)، تظاهرات خيابانى شكل مى گيرد و شعار مى دهند و چهار نفر پليس هم با توام مى آيند؛ ولى چندان اهميتى ندارند و تاءثير گذار نيست ؛ صرف يك ابزار اعتراض است يا اگر مى خواستند كارى بكنند كه بتواند در افكار عمومى دنيا اثر بگذارد، هيچ نقطه يى در دنيا وجود نداشت كه آنها بتوانند به آن متكى باشند؛ لذا يك كشتى انتخاب كردند و وسط آبها رفتند و بدون اتصال به هيچ مردمى و بدون داشتن امتداد ملى يى ، اين كار را كردند.(10)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
اينها مبهوت مانده بودند
من در زمان رياست جمهورى ، در كنفرانس غير متعهدها در زيمباوه شركت كردم . كنفرانس غير متعهدها عمدتا در اختيار چپ ها بود. البته دولتهاى متمايل به غرب و امريكا هم در آن جا بودند؛ اما كارگردان عمده ، يكى رابرت موگابه بود، يكى فيدل كاسترو بود كه اينها چپ بودند بقيه ى روساى جمهور چپ دنيا هم كه طرفدار شوروى بودند، حضور داشتند و عمده ى كارگردانى در دست آنها بود. من رفتم در آن جا سخنرانى كردم . سخنرانى من صد در صد ضد امريكايى و ضد استكبارى بود. حقايق انقلاب ، حقايق كشورم ، جرايم امريكا، جرايم عليه ملت ايران ، مسائل مربوط به جنگ تحميلى و امثال اينها را گفتم . بعد با همان صراحت و شدت ، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله كردم ؛ اينها مبهوت مانده بودند! يكى از رؤ ساى جمهورى چپ به من گفت ، تنها غير متعهد در اين كنفرانس ، ايران است . ببينيد، نظام اسلامى در ابعاد جهانى ، اين طور اهميت و جلوه پيدا مى كند و حتى دشمنانش مجبور مى شوند به او احترام كنند.(11)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
آمريكاييهاى به اين نازنينى !!
همان طور كه آن روز در ميدان امام به آن جمعيت عظيم عرض كردم ، آنها مكر و توطئه مى كنند؛ ما بايد در مقابل آنها ضد مكر، ضد توطئه و ضد حمله بكنيم ؛ ((و مكروا و مكرالله ))؛ ((انهم يكيدون كيدا و اكيد كيدا)). اگر از دشمنى آنهاغفلت كرديم ، باخته ايم . اگر براى ضد حمله ى آنها چاره يى نينديشيم ، دشمن را به دست خود موفق كرده ايم . اين كه من مرتب به مسؤ ولان ، به مردم و بخصوص به جوانها هشدار مى دهم ، به خاطر اين است .
ما امروز در دوران حساسى هستيم ؛ آيا جوان مى تواند بى تفاوت بماند؟ حمله ى دشمن به ما يك امر طبيعى است . هيچ لازم نيست كه ما دستگاههاى ويژه داشته باشيم تا از اعماق كارهاى آنها براى ما خبر بياورند كه البته خبرهاى ويژه هم داريم ؛ اين طور نيست كه نداشته باشيم اما اگر آن خبرها را هم نداشتيم ، خيلى واضح و منطقى و طبيعى است كه دشمن عليه ما توطئه كند. عده يى مى آيند و بحث توهم توطئه را مطرح مى كنند. در دانشگاه و محيط روشنفكرى كشور، انسانى خجالت نكشد و بگويد توطئه توهم است ؛ دشمن عليه ما توطئه نمى كند؛ امريكا عليه ما توطئه نمى كند! گفت : مادر من چه اشتباه مى كند؛ به خيالش كه گربه هم لولوست ! امريكاييهاى به اين نازنينى !(12)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
اگر به شما حلمه نظامى نمى شد، تعجب مى كردم !
در دوره ى جنگ تحميلى شخصيتهاى متعددى به ايران مى آمدند و مى رفتند. يكى از شخصيتهايى كه من او را فراموش نمى كنم ، احمد سكوتوره است . او رئيس جمهور گينه ى كوناكرى در غرب آفريقا و يكى از شخصيتهاى برجسته و خيلى محترم در قاره آفريقا بود. متاءسفانه مطالعات تاريخى سياسى جوانان ما ضعيف است ؛ اينها را بايد شما خيلى مطالعه كنيد و بدانيد. در كشور غنا در غرب آفريقا انقلاب شد و شخصيت آفريقايى خيلى برجسته يى به نام قوام نكرومه سر كار آمد كه بعد عليه او توطئه هاى زيادى توطئه هاى غربى و امريكايى و غير امريكايى صورت گرفت . در يكى از سفرهايى كه قوام نكرومه به خارج رفته بود، در غياب او يك كودتاى دسته راستى غربى در اين كشور راه انداختند كه و ديگر مجبور شد به كشورش نيايد. همان موقع احمد سكوتوره از قوام نكرومه دعوت كرد و گفت به كشور من بيا و تو رئيس جمهور كشور من باش . چنين شخصيتى ، قوام نكرومه را به كشور خودش آورد. در زمان رياست جمهورى و آن دوره يى كه بنده در سياست خارجى به طور اجرايى و عملى فعال بودم ، از رجال سياسى دنيا، كمتر شخصيتى را به قوت او ديدم . او تقريبا سه مرتبه به ايران آمد. البته فشار آورده بودند تا براى ميانجيگرى جنگ به ايران بيايد. او در ديدارهاى خصوصى داخل اتومبيل و در رفت و آمدها حرفهاى خوبى مى زد. مى گفت اگر بعد از انقلاب به شما حمله ى نظامى نمى شد، من تعجب مى كردم ؛ بنابر اين تعجبى ندارد كه به شما حمله كرده اند. تصريح مى كرد كه حمله ى عراق عليه شما، سازمان يافته ، از پيش طراحى شده و كار بين المللى است ، نه كار كشور عراق . راست هم مى گفت ، همين طور بود. حمله ى نظامى كردند، به خيالشان قضايا تمام مى شود، اما نشد؛ محاصره ى اقتصادى كردند، اما نشد. اين بيست و دو سال مرتب دارند فشار مى آورند و اذيت مى كنند. اين دشمنيها طبيعى است . راه مقابله ى با اين دشمنيها تسليم شدن نيست .(13)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
نسخه رسوا شده و دروغين اومانيسم و ليبراليسم
ليبرال دمكراسى غرب يك روز گفته مى شد اوج تكامل فكر و عمل انسان است و بالاتر از آن چيزى وجود ندارد كه به نظر من خود اين حرف نشانه ى كوته فكرى است كه آدم نقطه يى را پيدا كند و بگويد از اين بالاتر ممكن نيست انسان حركت كند؛ نه ، انسان در حركت خود بى نهايت است امروز به دست خود، خودش را رسوا كرده است . اين ليبراليسم ، همان چيزى است كه امروز ماجراى افغانستان و سالهاست مساءله ى فلسطين را به وجود آورده است . اين اومانيسم دروغين غرب همان چيزى است كه پنجاه سال ملت فلسطين را نديده مى گيرد و مى خواهد آن را بكلى حذف كند. از خودشان سؤ ال نمى كنند كه اصلا ملت فلسطين در دنيا وجود داشته يا دروغ است . اگر قبول داريد سرزمينى به نام فلسطين وجود دارد، پس كو آن ملت ؟ خواستند يك ملت و يك نام جغرافيايى را بكلى از روى كره ى زمين حذف كنند. امروز اومانيسم و ليبراليسم و دموكراسى آنها به اختناق و خفقانى رسيده است كه حتّى نمى خواهند به يك رسانه ى خارجى اجازه دهند كه اخبار افغانستان را پخش كند! اين ، جريان آزاد خبر از نظر غرب است . اين نسخه ، رسوا شده و غلط از آب در آمده است ؛ در عين حال فلان مسؤ ول ما كه به بركت انقلاب اسلامى عزت و احترامى پيدا كرده است و به خاطر اظهار طرفدار ليبرال دمكراسى غربى بشود كه نقطه ى مقابل مردم سالارى اسلامى است ! اصلا مردم سالارى اسلامى و آزادى در اسلام ، آن نيست ؛ يك حقيقت ديگر است . گاهى چنين چيزهايى بندرت پيدا مى شود. البته من خدا را شكر مى كنم كه مسؤ ولان طراز اول كشور، عميقا معتقد به مبانى اسلامى اند. دشمن نتوانسته است نفوذ فكرى و سياسى خود را به جاهاى حساس برساند. امروز رؤ ساى سه قوه و مسؤ ولان طراز اول عميقا به آرمان امام و انقلاب معتقدند؛ اما در بعضى از دستگاهها چنين چيزهايى پيدا مى شود كه من آن روز هم اشاره يى كردم .(14)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
خيانت مى كنند، اسمش را تجديد نظرطلبى مى گذارند
در حوزه ى انديشه : قانون شكنى مى كنند. حوزه ى انديشه و فكر هم قوانينى دارد و بايد از آنها پيروى كرد. اگر كسى درباره ى يك مبناى فكرى شبهه يى دارد، قانونش اين است كه آن را در مراكز تخصصى و محافل علمى مطرح كند. يا بايد شبهه را برطرف كرد و از ذهن خود زدود، يا اگر شبهه اشكال واقعى است ، آن را به يك نظريه تبديل كرد و ذهنهاى اهل علم و اهل نظر را نسبت به آن منقاد كرد. اين حضرت از اين قانون پيروى نمى كنند؛ شبهه يى به ذهن آنها مى آيد، خودشان دچار بى اعتقادى مى شوند و بر اثر هزار جور ابتلاء و گرفتارى ، پايه هاى ايمان عميق قلبى شان را موريانه ى هوى و هوس و رفاه زدگى و دنياطلبى مى جود و مى خورد و شبهه دار مى شوند؛ آنگاه مى آيند شبهه را در افكار عمومى مطرح مى كنند؛ اسمش را هم تجديد نظر مى گذارند! اين خيانت به افكار عمومى است . تجديد نظر يعنى چه ؟ يك وقت معناى تجديد نظر اين است كه انسان از خطايى ، انديشمندانه و منصفانه بر مى گردد؛ اين چيز خيلى خوبى است ؛ اما تجديد نظرهاى سياسى ، مصلحتى و ناشى از تغيير موقعيتها و تطميع دشمن ، تجديد نظر نيست ، اينها هرهرى مسلكى است .
ما در اسلام اجتهاد دايم داريم . اجتهاد دايم ، يعنى انسان صاحب نظر هميشه در صدد تكميل فكر حود است . در راه تكامل ، گاهى انسان خطايى را تصحيح مى كند؛ اين درست و خوب است . در طريق فكر اسلامى ، صاحب نظران ، انديشمندان و انسانهايى كه قدرت اجتهاد و استنباط در مبانى فكرى و نظرى انقلاب را دارند - نه هر كسى كه ادعا دارد، نه كسى كه صلاحيتهاى علمى و فكرى لازم را كسب نكرده است - دايم بايد فكر كنند و انديشه را تكميل نمايند؛ اين چيز خوبى است .
نبايد تابع حزب باد باشيم و هر روز به هر طرف وزيد، آن گونه تصميم بگيريم ؛ يا نگاه كنيم ببينيم دشمن چه ژستى مى گيرد، ما هم ژست خود را با او تطبيق كنيم ؛ اگر او اخم كرد، ما چهره ى ترس آلود بگيريم ؛ اگر او حرف تندى زد، ما چهره ى معذرت طلبانه به خود بگيريم ؛ اين كه نشد.(15)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-29.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
همان آدمها، حالا فرش قرمز پهن مى كنند!!
انسان اگر زندگى سياسى بعضيها را از اول انقلاب تا حالا نگاه كند، مى بيند ملقمه ى عجيبى از انواع و اقسام فكر هاست ! يك روز بود كه چنين آدمهايى به اين اكتفا نمى كردند كه در شعارها مردم فقط ((مرگ بر آمريكا و مرگ بر شوروى )) بگويند؛ مى گفتند بايد بگوييم ((مرگ بر شرق و غرب ))! ما مى گفتيم شوروى سمبل يك تفكر و يك راه غلط است ؛ امريكا سمبل جنايت و ستم است ؛ چه دليلى دارد شما بگوييد ((مرگ بر شرق و غرب ))؟! مى گفتند شما محافظه كار و سازش طلبيد! از جمله ى همين حضرات ، الان كسانى هستند كه حاضرند بروند رسما در مقابل امريكا و انگليس عذر خواهى كنند و بگويند ما غلط كرديم ، اشتباه كرديم به شما بدگويى كرديم ؛ ما را ببخشيد! بعضى از همين افراد، آن روز در اوايل انقلاب ، روى تنديهاى بى رويه ، يك نظرات عجيب و غريب اقتصادى مطرح مى كردند كه انسان شاخ در مى آورد! مى گفتيم اينها كجايش اسلامى است . مى خواستند تفكرات بسيار تند چپ سوسياليستى را به اسم اسلام تحميل و پياده كنند. بعضى از آنها كه مسؤ وليت داشتند، كارهاى بدى هم در آن روز انجام دادند. من فراموش نمى كنم ، ما در شوراى انقلاب - سالهاى 57 و 58 قانونى داشتيم كه سرمايه دارهاى قبل از انقلاب را به چهار دسته تقسيم كرده بود؛ بند(الف )، بند (ب )، بند (ج )، بند(د)، بند (ب ) كسانى بودند كه سرمايه هاى آنها از طريق نامشروع و غير قانونى به دست آمده بود؛ حكمش هم اين بود كه دولت بايد اينها را تصرف كند. بند(ج ) كسانى بودند كه سرمايه هاى آنها از راه نامشروع به دست نيامده بود؛ ليكن وامهاى كلانى را از بانك گرفته بودند، تقلب كرده بودند و پول را پس نداده بودند. بنابر اين اينها بايد وامهاى خود را ادا مى كردند؛ اگر ادا مى كردند، كارخانه ها مال خودشان مى شد؛ اما اگر پرداخت نمى كردند، كارخانه هاى آنها تصرف مى شد. اوايل رياست جمهورى من گروهى مسؤ ول تشخيص بند (ب ) و (ج ) و اين طور كارها بودند. البته اين كارها دست بنده به عنوان رئيس جمهور نبود؛ دست نخست وزير و دستگاه هياءت دولت بود. من اطلاع پيدا كردم يك عده در اين هياءت هستند و اصرار دارند كه بند (ج ) را به بند (ب ) تبديل كنند؛ يعنى كارخانه يى كه مى شد صاحب آن بدهكارى اش را به بانك بدهد، بعد كارخانه اش را راه بيندازد و كار كند و كارگرانش هم بى كار نباشند، مى خواستند نگذارند اين كار انجام بگيرد. در آن موقع ، چنين گرايش چپ ضد سرمايه دارى افراطى نابحق وجود داشت . همان آدمها حالا كسانى هستند كه حاضرند در مقابل كمپانى دارها و سرمايه دارهاى صهيونيستى فرش قرمز پهن كنند تا به ايران بيايند و سرمايه گذارى كنند! انسان از چپ ترين ايده هاى ماركسيستى ، به افراطى ترين ايده ى دست راستى اقتصادى متحول شود؛ اسمش را هم تجديد نظر بگذارد! اين تجديد نظر نيست ؛ اين هرهرى مسلكى است . آن روز افراط بود، امروز هم افراط است . وجود اين آدمهاى تجديد نظر طلب در برخى از دستگاههاى گوناگون ، اسباب زحمت و خطر است . اگر در دانشگاه باشند، ضرر مى رسانند؛ اگر در دولت باشند، ضرر مى رسانند؛ اگر در مجلس باشند، ضرر مى رسانند؛ هر جا و در هر نقطه اى باشند، ضرر مى رسانند. يكى از آسيبهاى ما اين است .(16)
من تحزب رااين نمى دانم
بعضى از مشكلات ما ناشى از ضعف بعضى از مديريتهاست ؛ به كارهاى جزيى و فعاليتهاى سياسى و حزبى سرگرم و مشغول مى شوند. اين قدر كه من در اين خصوص تاءكيد مى كنم ، بعضيها مى گويند فلانى با حزب و تحزب مخالف است ؛ در صورتى كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، اولين حزب را ما درست كرديم . اگر تحزب به معناى واقعى كلمه وجود داشته باشد، من طرفدار آن هستم ؛ منتها من تحزب را اين نمى دانم كه عده يى از داعيه داران سياسى ، به دنبال كسب قدرت ، دور هم جمع شوند ده نفر، پانزده نفر، بيست نفر و با شعار و ايجاد هيجان و جذابيتهاى دروغين ، مردم يا گروههاى از مردم را به اين طرف و آن طرف بكشانند و مرتب دعوا و اختلاف راه بيندازند و براى اين كه بى كار نمانند، يك مساءله ى كوچك را بزرگ كنند، يك چيز كم اهيمت را پر اهميت جلوه دهند و روزها و هفته ها درباره اش بحث و تحليل كنند؛ بر اساس آن ، دوست و دشمن معين كنند؛ فلان كس ، فلان طرفى است ، پس دشمن است ؛ فلان كس ، فلان طرفى است ، پس دوست است . بنده اينها را تحزب نمى دانم ؛ اينها روشهاى غلط سياسى است كه در دنيا هم رايج است . دل ما خوش بوده است كه در ايران اين چيزها رايج نباشد؛ اما متاءسفانه بعضيها به اين چيزها دلبستگى دارند. خيلى خوب ؛ اما اگر كسى مسؤ وليتى را قبول كرد، چنانچه بنا شد دلبستگى يى پيدا كند، به آن مديريت ضربه خواهد زد. من يك وقت به بعضى از مسؤ ولان دولتى پيغام دادم و گفتم شما آن ساعاتى را كه در جلسه ى حزبى خود صرف مى كنيد البته نمى گويم پول و امكانات مى گيريد متعلق به دولت و مردم است ؛ شما حق نداريد آن را صرف مسائل حزبى و جناحى و گروهى و امثال اينها بكنيد. يك مقدار ضعفهاى ما ناشى از اينهاست ؛ والا ما مديران خوبى داريم . بعضيها به مديران دولتى ايراد مى گيرند؛ نه ، مديران ما در بخشهاى مختلف بر روى هم خوشبختانه مديران خوبى هستند؛ بعضى از آنها حقيقتا در جاهايى همت مى گمارند، كه من نمى خواهم از آنها اسم بياورم ؛و الا جا داشت اين كار را بكنم . از همين مسؤ ولان دولتى افرادى هستند كه مى شود اسم آنها را آورد و به عنوان آدمهاى موفق به مردم معرفى كرد؛ منتها اسم آوردن از بعضى ، ممكن است نفى بعضى ديگر تلقى شود؛ بنابر اين اسم نمى آورم ؛ اما خوشبختانه از اين گونه افراد داريم ؛ به شرطى كه آن كارهايى كه گفتم ، نباشد.(17)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
امام باقر عليه السلام فرزند خود را به اين منطقه گسيل داشت
شهرستان كاشان از جمله ى مناطق معدودى در كشور ماست كه از اوايل قرون اسلامى با محبت اهل بيت و شناختن حقيقت آنها معروف شد و از آغاز توانست در بين امواج متراكم و متلاطم سياستهاى اموى و عباسى ، حقيقت را بشناسد. آن طورى كه معروف است ، امام باقر(عليه الصلاة و السلام ) فرزند خود جناب على بن محمد الباقر كه در مشهد اردهال مدفون است را براى توجه دادن مردم و پاسخگويى به احساسات ارادتمندانه ى آنان به ساحت اهل بيت ، به اين منطقه گسيل كردند. در جمع علما و دانشمندان چه فقها و محدثان ، چه دانشمندان علوم رياضى ، چه فيلسوفان و حكيمان و متكلمان نام كاشان يك برجستگى دارد. اين سوابق را ما براى اين تكرار نمى كنيم كه خود را به گذشته دلخوش كنيم و از حال غافل بمانيم ؛ نه ، نشاندهنده ى استعدادهايى است كه در حال حاضر از آن استعدادها بايد كمال استفاده بشود. به مردم داراى چنين ريشه ى تاريخى نگويند كه شما گذشته و تاريخ نداريد؛ چرا، همه جاى كشور ما همين طور است . من مقيدم در هر منطقه يى روى نام پر افتخار مفاخر و چهره هاى علمى و فرهنگى آن شهر تكيه كنم . از زمان ائمه (عليهم السلام ) در سلك روات ، على بن محمد قاسانى بود كه در طريق بسيارى از روايات ، نام شريف اين محدث بزرگ وجود دارد. در قرونى كه تاءليفات اسلامى رواج داشت ، بزرگان و شخصيتهاى برجسته ى علمى در فقه و حديث - مثل قطب راوندى ، يا قبل از او، سيد ابو الرضا فضل الله راوندى بودند. يا غياث الدين جمشيد كاشانى ، رياضيدان برجسته و معروف قرون گذشته ، متعلق به اين منطقه بوده اند. در دوره هاى بعد، فقها و حكما و متكلمان بزرگ ، مفسران برجسته و نام آور، شخصيتهاى سياسى و مؤ لفان نامدار امثال فيض كاشانى ، ملا مهدى نراقى و پسرش ملا احمد نراقى در اين منطقه استمرار پيدا كرده اند و انسان هيچ زمانى را نمى بيند كه اين زنجيره قطع شده باشد؛ مرتب علماى بزرگ ، مفسران ، مؤ لفان و شخصيتهاى برجسته و عظيم القدر حضور داشتند، تا نزديك زمان ما مى رسد: مرحوم ملا حبيب الله كاشانى ، مرحوم آية الله حاج مير سيد على يثربى كاشانى كه من تاءسف مى خورم از اين كه اين بزرگان علم و معرفت به قدر ظرفيت علمى شان شناخته شده نيستند در عالم سياست ، مرحوم سيد ابوالقاسم كاشانى ، و همين طور فهرست طولانى شعراى گذشته و حتى زمان ما، عرفا و انواع و اقسام معرفتها و دانشها؛ اينها براى يك شهر افتخار است .(18)
در حق فيض كاشانى ظلم شده است
به بعضى از شخصيتهاى تاريخى كاشان ظلم شده است ؛ يعنى حق آنها آن چنان كه بايد، شناخته نشده است ؛ يكى از آنها مرحوم فيض كاشانى است . فيض كاشانى ، يكى از شخصيتهاى كم نظير است ؛ انسانى كه در چندين علم مختلف جزو سر آمدان است ؛ يك حكيم و فيلسوف بزرگ ، يك متكلم برجسته ، يك محدث نام آور، يك رجالى صاحب مبنا و مكتب ، يك فقيه صاحب آراء برجسته ، يك شاعر و يك عارف است ؛ همه ى اين خصوصيات در اين مرد جمع است . در كتبيه ى شخصيتهاى برجسته مملكت و در چشم خواص و عوام ، فيض كاشانى اين جلوه را ندارد كه در واقع در مقابل چشم كسانى كه او را مى شناسند، دارد؛ حتى شنيدم مقبره ى اين عالم بزرگ و فنان در كاشان از آن آبادى و عمرانى كه شايسته ى آن است ، برخوردار نيست ؛ البته گويا فيض وصيت كرده است كه روى مقبره ى او سقف نباشد. به هر حال ستايش بزرگانى از قبيل فيض ، ستايش علم و معرفت است .(19)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-35.jpg
ايت الله كاشانى و نهضت ملى شدن نفت و عبرتهاى آن
آية الله كاشانى كسى است كه اگر او نبود، نهضت ملى شدن صنعت نفت يقينا در اين كشور به وقوع نمى پيوست . من به جوانها عرض مى كنم ، با تاريخ گذشته ى نزديك كشورتان آشنا شويد؛ چون يكى از راههاى فريب و اغواگرى ، تحريف تاريخ است كه امروز متاءسفانه اين كار بوفور صورت مى گيرد. مرحوم كاشانى كسى است كه به كمك او بود كه دكتر مصدق و ديگر سران نهضت ملى شدن صنعت توانستند حمايت مردم را به اين حركت جلب كنند؛ و الا حمايت مردم جلب نم شد. كسى مصدق را نمى شناخت ؛ كسى معناى ملى شدن صنعت نفت را نمى دانست ؛ توده هاى عظيم مردم كه راءى و حضور و اقدام آنها در تحولات اجتماعى تعيين كننده است ، در جريان وارد نبودند و براى آنها توضيح داده نشده بود. دستگاه دربار كه مخالفت چيز فهمى مردم بود، خودش هم عامل دست انگليسيها بود. روشنفكران و سياسيونى كه جهت حركتشان اين بود، وسيله و راهى نداشتند و مردم به آنها اعتمادى نداشتند. مرحوم آية الله كاشانى وارد ميدان شد.(20) سابقه ى اين مرد را، هم علما مى شناختند و هم مردم ايران به او ارادت داشتند. او كسى بود كه به وسيله ى قشون غاصب مداخله گر انگليس در ايران ، از كشور تبعيد شده بود. شما ببينيد هيچ قدرتى در دنيا نمى تواند امروز به استقلال سياسى ملت ايران نگاه كنيد، ببينيد هيچ قدرتى در دنيا نمى تواند هيچ گونه موضع گيرى يى حتى موضعگيرى زبانى را بر دولتمردان ما تحميل كند؛ اما آن موقع اين طورى بود كه يك دولت بيگانه در دنباله ى جنگ بين الملل دوم كه انگليسيها و امريكاييها و روسها در زمان حكومت محمد رضاى پهلوى از چند طرف وارد كشور ما شده بودند به خودش جراءت مى داد كه يك عالم دينى را به خاطر مخالفت با سياست انگليس بگيرد و به خارج از كشور تبعيد كند! البته قبلا او را در قلعه ى فلك الافلاك خرم آباد زندانى كردند، كه من رفتم آن سلولى را كه او مى گفتند مرحوم آقاى كاشانى در آن جا زندانى بود، از نزديك ديدم . وقتى كه او از تبعيد به تهران برگشت ، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به اين روحانى مجاهد و مبارز، آن چنان طوفانى به راه انداخت كه همه ى دشمنان را پس زد و انگليسيها و ديگران حساب كار خود راكردند؛ فهميدند كه مبارزه ى با اين عالم روحانى به جايى نخواهد رسيد.(21)بعد مرحوم آية الله كاشانى به عنوان نماينده ى مردم تهران و رئيس مجلس آن روز، پشتيبان طرح ملى شدن صنعت نفت شد. نمايندگان مرحوم آيت الله كاشانى به سر تا سر كشور مسافرت مى كردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم . نماينده ى مرحوم آية الله كاشانى به مشهد آمد و منبر رفت . او آن چنان دلهاى مردم را نثل مغناطيس به خود جذب مى كرد كه هيچ عامل ديگرى نمى توانست جاى اين حركت را بگيرد. و به اين ترتيب در سال 1329 شمسى يعنى پنجاه و يك سال قبل كه شروع نهضت ملى شدن صنعت نفت ايران است مردم طرفدار ملى شدن صنعت نفت ايران شدند و على رغم اين كه محمد رضا موافق نخست وزيرى مصدق نبود، به پشتيبانى حمايت مردمى ، مصدق نخست وزير شد. اگر چه مرحوم آية الله كاشانى اين حمايت عظيم مردمى را براى مصدق به وجود نمى آورد، اگر او نخست وزير نمى شد. بعد در سال 1331 كه ضد حمله ى دربار عليه مصدق شروع شد و او از نخست وزيرى بركنار گرديد، فقط يك عامل توانست مجددا قدرت را به مصدق برگرداند؛
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-40.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
و او مرحوم آية الله كاشانى بود؛ اينها جزو واضحات تاريخ است ؛ جزو چيزهايى است كه كسانى كه آن روز بودند. ديده اند و از قضاياى آن خبر دارند و بروشنى مى دانند چه گذشته است ؛ ليكن عده يى عمدا اينها را كتمان مى كنند و نمى گذارند اين حرفهابه گوش نسل حاضر برسد؛ البته مقاصدشان معلوم است . وقتى شاه قوام السلطنه را به جاى مصدق به نخست وزيرى انتخاب كرد، مرحوم آية اللّه كاشانى در مقابل قوام السلطنه اعلاميه داد؛ مردم كفن پوشيدند و در تهران و شهرهاى ديگر به خيابانها آمدند؛ لذا قوام السلطنه سه روز بيشتر نتوانست به عنوان نخست وزير بماند. اصلا مگر مى شد در مقابل امواج عظيم مردم كه آية اللّه كاشانى راه انداخته بود، مقاومت كرد؟ لذا قوام السلطنه كنار رفت و دوباره مصدق سر كار آمد.(22) انگليسيها نفت ايران را ملك شخصى خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفاده ى غاصبانه مى كردند و مال ملت ايران را تقريبا مفت مفت مى بردند و دربار سلطنت هم براى اين كه چهار روز بيشتر به حكومت ننگين خود ادامه دهد، با انگليسيها همكارى مى كرد؛ اما اين بساط را نهضت ملى شدن صنعت نفت به هم زد، كه عامل و سرچشمه ى اصلى جوشش در اين نهضت ، همين مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آية اللّه سيدابوالقاسم كاشانى .
بخش بسيار مهم اين است كه الان عرض مى كنم و اين چيزى است كه مى خواهم بخصوص جوانان ما به آن توجه كنند. دشمن فهميد كه راز پيروزى ملت ايران چيست ؛ لذا درصدد برآمد تا سياسيون و سردمداران دولتى را از روحانيت و دين جدا كند. آنها را از آية اللّه كاشانى جدا كردند و بينشان فاصله انداختند و متاءسفانه موفق هم شدند. از سى تير 1331 كه مرحوم آية اللّه كاشانى توانست ملت ايران را اين طور به صحنه بياورد، تا 28 مرداد 1332 كه عامل امريكا در تهران توانستند مصدق را سرنگون و تمام بساط او را جمع كنند و مردم هيچ حركتى از خود نشان ندادند، يك سال و يك ماه بيشتر طول نكشيد. در اين يك سال و يك ماه ، با وساطت ايادى ضد استقلال اين كشور و با توطئه ى دشمنان اين ملت ، دكتر مصدق مرتب فاصله ى خود را به آقاى كاشانى زياد كرد، تا اين كه مرحوم آية اللّه كاشانى چند روز قبل از ماجراى 28 مرداد نامه نوشت كه همه ى اين نامه ها موجود است و گفت من مى ترسم با يان وضعى كه داريد، عليه شما كودتا كنند و مشكلى به وجود آورند و دكتر مصدق گفت : من مستهظر به پشتيبانى مردم ايران هستم !(23) اشتباه او همين جا بود. ملت ايران را سرانگشت روحانيت كسى مثل آية اللّه كاشانى وادار مى كرد كه صحنه ها را پر كند و به ميدان بيايد و جان خود را در خطر بيندازد. در 28 مرداد كه كاشانى منزوى و خانه نشين بود و در واقع دشت مصدق او را منزوى و از خودش جدا كرده بود(24) عدم حضور او در صحنه موجب شد كه مردم نيز در صحنه حضور
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-48.jpg
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-49.jpg
نداشته باشند؛ لذا كودتاچيهاى ماءمور مستقيم امريكا توانستند بيايند و براحتى بخشى از ارتش را به تصرف در آورند و كودتا كنند يك مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدق را سرنگون كردند. پس از آن ، ديكتاتورى محمد رضا شاه بهوجود آمد كه بيست وپنج سال اين ملت زير چكمه هاى ديكتاتورى او لگدمال شد و ملى شدن صنعت نفت هم در واقع هيچ و پوچ گرديد؛ چون همان نفت را به كنسرسيومى دادن كه امريكاييها طراحى آن را كردند. هرچه دشمن خواست ، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانيت و دين ؛ اينها عبرت است .(25)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
نقش روشنفكران خودباخته در انحراف مشروطه و استيلاى رضاخان
شبه همين قضيه در صدر مشروطيت اتفاق افتاد؛ آن جا هم كار را مردم كردند و حضور آنها بود كه مشروطيت را بر حكام مستبد قاجار تحميل كرد؛ والّا مظفرالدين شاه كسى نبود كه مشروطيت را قبول كند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور كرد كه مشروطيت را بپذيرد. روحانيون و علماى بزرگ مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آن كه مشروطيت به وجود آمد، جمعى از روشنفكران خودباخته ى در مقابل انگليس با تبليغات و روزنامه ها و روشهاى خودكارى كردند كه روحانيت و مردم متدين را نسبت به نهضت مشروطيت بدبين و ماءيوس كردند؛ نتيجه اين شد كه در ابتدا يك ديكتاتورى تواءم با هرج و مرج ، چند سال بعد هم ديكتاتورى سياه دوران رضاخان بر اين ملت مسلط شد. اين دو واقعه ، دو تجربه است ؛ البته هر كدام تحليل و داستان جداگانه يى دارد.(26)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
فرمول قديمى دشمن در انقلاب اسلامى تحقق پيدا نكرد
مساجراى سوم ، ماجراى انقلاب اسلامى بود كه امام هشيارى بخرج داد و نگذاشت . عده يى اول انقلاب به تلقين همان دشمنان ، تبليغ مى كردند كه بسيار خوب ، امام آمد، انقلاب را پيروز كرد، مردم را به صحنه آورد و دولت جمهورى اسلامى تشكيل شد؛ كار امام ديگر تمام شد؛ امام به قم برود و مشغول درس و بحث و كارهاى خود باشد! معنايش اين بود كه همان كارى كه در مشروطيت شد، در انقلاب اسلامى هم بشود. امام بزرگوار ما، ملت مؤ من ، مبارزان آبديده يى كه تجربه هاى تاريخى را داشتند و بزرگان سياستمدار انقلاب كه فهميدند دارند چه مى كنند و دشمن از كدام منفذ ممكن است هجوم و حمله يى دوباره به اين كشور بكند، بر استحكام اين پايه اشراف و نظارت داشت . در طول اين مدت ، مردم در كنار حقايق دينى و پرچمداران معرفت دينى باقى مى ماندند. جوانان و زيباييهاى معرفت دينى و به برجستگيهاى اسلامى كه پرچم عدالت را در دنياى امروز بلند كرده است ، پشت كنند، از همه ى قشرهاى ديگر آگاهانه تر و با اصرار بيشتر، پرچم اسلام و اسلام خواهى را در كشور برافراشته و به دست گرفته اند.
مردم و جوانهاى ما نگذاشتند فرمول قديمى دشمن ، در انقلاب اسلامى تحقق پيدا كند. اين فرمول چيست ؟ قدم اول ، جدايى دستگاه سياست و نهضت از دين و روحانيت است . قدم دوم ، ماءيوس شدن مردم از تحولى كه به وجود آمده است ؛ مثل مشروطيت و نهضت ملى شدن صنعت نفت . ماءيوس شدن مردم موجب مى شود كه در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم ، در غياب مردم ، پديد آمدن يك ديكتاتورى ظالمانه و بى رحم و در مشت دشمن و استكبار و استعمار قرار گرفتن است . در تحولاتى كه در دين نقشى نداشته است ، راحت توانسته اند اين فرمول را پيدا كنند: مردم را ماءيوس كنند؛
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-52.jpg
آنها را از صحنه دور كنند؛ در غياب هر كارى كه كه مى خواهند، بكنند و عوامل مورد نظر خودرا سر كار بياورند. در ايران پس از انقلاب اسلامى نتوانستند اين كار را بكنند؛ نتوانستند عنصر دين را از اساس حكومت جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى جدا كنند؛ نتوانستند مردم را ماءيوس كنند؛ مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمنمجال هيچ تحرك واقعى و حقيقى را در كشور ما ندارد.(27)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
نظريه ليبرال دمكراسى پاسخى ندارد
امروز بزرگترين ضربه يى كه به اعتبار ليبرال دمكراسى رايج در دنياى غرب وارد مى شود، اين دنياى آغشته ى از كشته و خون و جسد و ظلم است كه براساس ليبرال دمكراسى در دنيا به وجود آمده است . مركز و اطراف هر دو جنگ جهانى . اروپا بود؛ يعنى مركز ليبرال دمكراسى . استعمار، دخالت در كشورها، قضاياى كشورهاى امريكاى لاتين ، از همه مهمتر قضاياى فلسطين ، و حالا قضيه ى افغانستان ، در همين ارتباط به وجود آمد. در مقابل اين حوادث ، نظريه ى ليبرال دمكراسى پاسخ ندارد. به بحث نظرى و فلسفى و نشستن پشت ميز مناظره احتياجى نيست ؛ مردم دنيا وقتى نگاه مى كنند، مى بينند اين نظريه ى سياسى نتيجه اش اين است و كارايى ندارد.(28)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
با تعجب گفت : آيا اين واقعيت دارد؟
امروز با گذشت دو دهه از انقلاب اسلامى ، سر تاسر كشور از لحاظ كارهاى زيربنايى ، عمرانى ، رسيدگى به عميق ترين و دورترين بخشهاى اين كشور، از لحاظ فرهنگ و دانشگاه ، و از همه ى جهاتى كه براى آينده ى يك كشور مورد اهتمام است ، كارهاى فوق العاده يى شده است ؛ اينها را نبايد ناديده گرفت .
من يك بار به يكى از رؤ ساى كشورهاى خارجى كه در تهران به ديدن من آمده بود، گفتم الان در آن واحد هفتاد سد در برنامه ى ساخت قرار دارد. گفتم شما اين را تصور مى كنيد كه از دولت قبل مبالغى از ساخت سد براى اين دولت ماند؛ اين دولت هم تعدادى را تمام كرده و تعدادى را در برنامه آورد؛ در حدود هفتاد سد در آن واحد؟ تعجب كرد و گفت آيا اين واقعيت دارد؟! گفتم بله ، اينها چيزهايى است كه نمى شود نديده گرفت . تحقير دستاوردهاى انقلاب چيزى نيست كه به نفع ملت باشد؛ بلكه موجب نااميدى و ياءس مردم خواهد شد؛ و اين كارى است كه دشمنان مى خواهند آن را انجام دهند؛ ضعفها را بزرگ و كمبودها را برجسته كنند؛ اما پيشرفتها را مورد نظر قرار ندهند.
در عين حال من معتقدم همچنان كه پيشرفتها و موفقيتها را نبايد نديده گرفت ، مسؤ ولان بايد كارهاى نشده ، كارهاى ضعيف ، كارهاى تاءخير شده و فراموش شده را با توجه مضاعف و با اهتمام دو برابر در برنامه ى كار خود قرار دهند؛ و اين نمى شود، مگر اين كه مسؤ ولان همه ى همت خود را براى كار بگذارند.(29)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-54.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
من فهميدم كه اين بذر، سبز شد
نلسون ماندلا قبل از آن كه در آفريقاى جنوبى به پيروزى برسد زمانى كه تازه از زندان آزاد شده بود به ايران آمد و با من ملاقات كرد. راجع به آفريقاى جنوبى از او سؤ ال كردم ، چيزهايى گفت . من به او گفتم ، ما تجربه يى داريم كه گمان مى كنم در كشور شما هم قابل عمل باشد؛ و آن تجربه عبارت است از اين كه انسانهاى داوطلب كه اكثريت جمعيت كشور ما را تشكيل مى دادند زن و مرد، با جسم خودشان به خيابانها آمدند، نه با مشتشان ، نه با سلاحشان ، نه با نارنجكشان ، نه با خانه ى تيمى شان ، بلكه با تن خودشان آمدند؛ روى خود را هم نبستند، با صورت باز آمدند؛ لذا نظام را منفعل كردند و او هم ديد نمى تواند بايستد؛ واقعا بر چه كسى مى خواست حكومت كند؟ گفتم به نظر من الگو در آفريقاى جنوبى قابل عمل است . او سرى تكان داد. بعد از رفتن او، يكى دو ماه طول نكشيد مه خبرهاى تظاهرات عظيم مردمى در آفريقاى جنوبى را در روزنامه ها خوانديم ! من فهميدم كه اين بذر، سبز شد؛ عين همان وضعيت ايران . تمام خيابانهاى شهرهاى بزرگ آفريقاى جنوبى از سياهان پر شد و يك عده از سفيدپوستها هم آمدند و همراه با آنها راهپيمايى كردند و گفتند ما هم با حكومت تبعيض نژادى مخالفيم ! نتيجه هم همان شد؛ يعنى آن كسى كه در راءس بود، ديد اصلا نمى تواند كارى بكند؛ لذا در يك انتقال قدرت آرام ، حكومت را به دست سياه پوستان دادند و خود ماندلا هم رئيس جمهور شد! اين حادثه ى تقليدشدنى و اين الگوى ملتها براى آزاديخواهى ، به وسيله ى جوان ايرانى در دهه 50و 60اتفاق افتاد.(30)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-56.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
شمردم ، ديدم بجاى 120 تانك ، 17 تانك دارند
معجزه ى انقلاب اسلامى در دهه ى 50، و معجزه ى جنگ هشت ساله در دهه ى 60 اتفاق افتاد. اوايل جنگ ، بعضى از برادران عادت كرده ى بخ بخشنامه ها و دستورالعمل هاى سنتى نظامى ، مى گفتند شما چه مى گوييد؟! در مقابل پنجاه تانك ، پنجاه تانك لازم است ؛ عراق وقتى پنجاه تانك به ميدان مى آورد، بايد با پنجاه تانك با او مقابله كرد؛ ولى ما نداريم ! راست هم مى گفتند؛ نداشتيم . من خودم شب رفتم تعداد تانكهاى تيپى را كه به طور سازمانى بايد در حدود صدو بيست دستگاه تانك مى داشت ، شمردم ؛ ديدم هفده تانك دارد! يك تيپ ارتشى در دبّ حردان جلوى نيروهاى عراقى مسقتر شده بود؛ اما به جاى صدوبيست تانك ، هفده تانك ، هفده دستگاه تانك داشت ! مى گفتند نمى شود؛ اما جوانان ايرانى نشان داد كه مى شود. جوان بسيجى ، جوان سرباز، جوان افسر چه ارتشى ، چه سپاهى معجزه آفريد و نشان داد كه مى شود.
آن نيروى مجهز به همه ى ابزارهاى مدرن جنگى ، نيامده بود كه برود؛ مگر ارتش عراق به ايران آمده بود كه برگردد؟ اگر مى خواست برگردد، نمى آمد؛ آمده بود كه خوزستان را از آن خود كند؛ منابع نفت جمهورى اسلامى را بگيرد و اين ننگ و ذلت را بر پيشانى جمهورى اسلامى ابدى كند و بگويد جمهورى اسلامى نتوانست يك استان ثروتمند و نفت خيز خودش را حفظ كند. اما پس از مدتى آنها مجبور شدند بعد از تحمل آن همه خسارات و دادن پنجاه ، شصت هزار اسير، راهشان را كج كنند و از زير تازانه ى خشم و اراده ى جوانان ما بيرون بروند و به كشور خودشان برگردند؛ بعد هم همه ى دنيا تصديق كردند كه آنها متجاوز بوده اند؛ يعنى هم از لحاظ نظامى مغلوب شدند، هم از لحاظ سياسى شكست خوردند. چه كسانى اين كار را كردند؟ جوانان ما كردند؛ اين معجزه بود. جوان ايرانى كه در دهه ى 50 و 60 آن معجزه عظيم را نهادينه كند و در سطح جهان گسترش دهد؟ چرا نتوان الگو شدن جوان ايرانى را براى همه ى جوانهاى دنيا به طور ترديدناپذير ثبت كند؟ چه دليلى داريد؟ اين شدنى است .(31)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
راه واقعى چيست ؟
عزيران من هر جوانى دوست مى دارد كشورى كه در آن زندگى مى كند و خاكى كه از آن روييده ، عزيز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه ى زيباييها و نيكيها باشد؛ دلش مى خواهد جامعه ى متمدنى داشته باشد؛ دلش مى خواهد از پيشرفتهاى علمى و عملى برخوردار باشد؛ اين آرزوى هر جوانى است . براى اين ، دو راه در پيش است : يك راه واقعى ، يك راه كاذب و بدلى . راه واقعى را بايد پيدا كرد، زحمات آن را قبول كرد و هزينه اش را هم بايد پرداخت .
راه واقعى چيست ؟ اين است كه جوانان ايرانى تصميم بگيرد در زمين خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگى خود استفاده كند؛ اراده ى خودش را به كار بگيرد؛ براى شخصيت و استقلال خود ارزش قائل شود؛ جامه ى عاريت نخواهد و دنبال تقليد و عاريه گيرى الگوهاى بيگانه نباشد.
تمدن واقعى براى مردم ما تمدن ايرانى است ؛ تمدنى است كه متعلق به خود ماست ؛ از استعدادهاى ما جوشيده و با شرايط زندگى ما در هم آميخته و چفت شده است . راه حل حقيقى ، راه حل بومى است . بايد بذر سالم خودمان را بپاشيم و مراقبت كنيم تا سبز شود؛ دنبال تقليد از اين و آن نباشيم ؛ دنبال سخن گفتن با زبان و لغت بيگانه و عاريه گرفتن از تجربه هاى دست چندم آنها نباشيم . نه اين كه از فراورده هاى علمى ديگران بهره نبريم ؛ چرا، صددرصد معقتدم كه بايد از همه ى تجربه هاى علمى بشرى بهره برد. پنچره ها را نمى بنديم ؛ هر كس كه در دنيا كار خوبى كرده ، آن را انتخاب مى كنيم .(32)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
تزريق تفاله هاى دست دوم فرهنگ غرب به ملت
من يك وقت گفتم كه فرق تهاجم فرهنگى و تبادل فرهنگى و تبادل فرهنگى چيست . تهاجم فرهنگى ، يك امر منفى است ؛ اما تبادل فرهنگى ، يك امر مثبت است . يك وقت هست كه يك انسان براى اين كه كمبودى را در بدن خودش بر طرف كند، مى گردد و غذا و داروى مناسب را آن چيزى كه به دردش مى خورد از هر جايى كه گيرش آمد، پيدا مى كند و با ميل خود آن را داخل كالبد خودش مى ريزد. يك وقت هم هست كه نه ، ما انتخاب نمى كنيم ؛
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-58.jpg
دست و پاى ما را مى گيرند، يا بيهوشمان مى كنند، يا مستمان مى كنند و چيزى را كه خودشان مى خواهند نه آن چيزى كه ما لازم داريم در بدن ما تزريق مى كنند. آيا اينها با هم فرق ندارد؟! من مى گويم ملت ايران نبايد خودش را لخت بيندازد تا دشمن با مدرن ترين شيوه ها، آنچه را كه خودش مى خواهد، از تفاله هاى دست دوم فرهنگش به جسم ما ايران تزريق كند.(33)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
غربزده ها چه چيزى را از غرب گرفته اند؟
يك روز عده يى غربزده چشمهاى خود را بستند و گفتند ما بايد همه چيز را از غرب بگيرم . آنها چه چيزى را از غرب گرفتند؟ يكى از خصوصيات خوبى كه اروپاييها دارند، خطر پذيرى است ؛ منشاء عمده ى موفقيتهاى آن بوده است . آيا غربزده هاى ما اين را گرفتند و به ايران آوردند؟ آيا ايرانيها ريسك پذير شدند؟ خصوصيت خوب ديگر آنها عبارت از پشتكار و از كار نگريختن است ؛ آيا آن را به ايران آوردند؟ بزرگترين و ماهرترين مكتشفان و دانشمندان غربى كسانى اند كه سالهاى متمادى با زندگيهاى سخت در اتاق خود نشستند و چيزى را كشف كردند. انسان وقتى زندگى آنها را مى خواند، مى بيند كه چگونه زندگى كردند. آيا اين روحيه ى تلاش خستگى ناپذير فقط براى علم را به ايران آوردند؟ اينها بخشهاى خوب فرهنگ غربى بود؛ اينها راكه نياوردند؛ پس چه چيزى را آوردند؟ اختلاط زن و مرد و آزادى و عياشى و پشت ميز نشينى و ارزش كردن لذات و شهوات را آوردند!(34)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-60.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
سوغات رضاخان از غرب
رضاخان قلدر وقتى خواست از غرب براى ما سوغات بياورد، اولين چيزى كه آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نيزه و همان قلدرى قزاقى خودش . لباسها بايد بلند نباشد. بايد كوتاه باشد؛ كلاه بايد اين طورى باشد؛ بعد همان را هم عوض كردند: اصلا بايد كلاه شاپو باشد! اگر كسى جراءت مى كرد غير از كلاه پهلوى كلاهى كه آن موقع با اين شناخته مى شد كلاه ديگرى سرش بگذارد، يا غير از لباس كوتاه چيزى بپوشد، بايد كتك مى خورد و طرد مى شد؛ اين چيزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ كنند؛ نه فقط چادر چادركه برداشته شده بود - اگر روسرى هم سرشان مى كردند و مقدارى جلوى چانه شان را مى گرفتند، كتك مى خوردند! چرا؟ براى اين كه در غرب ، زنها سر برهنه مى آيند! اينها را از غرب آوردند. آن چيزى را كه براى اين ملت لازم بود، نياوردند؛ علم كه نيامد، تجربه كه نيامد، جد و جهد و كوشش كه نيامد، خطرپذيرى كه نيامد هر ملتى بالاخره خصوصيات خوبى دارد اينها را كه نياوردند؛ آنچه را هم كه آوردند، بى دريغ قبول كردند؛ فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن ، چون غربى است ، بايستى پذيرفت ؛ جاى برو برگرد ندارد! براى يك كشور، اين حالت بزرگترين سم مهلك است ؛ اين درست نيست .(35)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
اين مدرنيزم به درد نمى خورد
راه حل كاذب چيست ؟ راه حل كاذب اين است كه يك ملت به تغيير ظاهرى دل خوش كند و از حركت عميق رو برگرداند. يك وقت مى بينيد آدمى هست كه نه معلوماتى دارد، نه سوادى دارد، نه اراده يى دارد، نه تجربه يى نشان داده ، نه كارى از او بر مى آيد؛ لباس و آرايش و شكل خودش را شبيه فلان هنر پيشه يا فلان جوان غربى كرده است ؛ اين راه حل كاذب است . آيا شما با اين كار متمدن شديد و تحول پيدا كرديد؟! در دوران رژيم گذشته ، شاه دست نشانده ى و خائن مى خواست اين راه حل كاذب را با عنوان ((دروازه ى تمدن بزرگ )) براى اين مردم به ارمغان بياورد. البته سالها روى اين زمينه كار شده بود؛ فلاكت اخلاقى در حد اعلى بود؛ ورشكستگى معنوى و روحى و علمى در اين كشور بى نظير بود. با نام ((دروازه ى تمدن بزرگ )) و با نام مدرنيزم ايرانى مى خواستند به بقيه ى موجودى معنويت كشور چوب حراج بزنند. شاه بى سواد مفلوك در مقابل بيگانه و مقهور پنجه ى امريكا و صهيونيسم ، و ملتى كه تحقير شده و مورد اهانت قرار گرفته بود؛ اين مدرنيزم ايرانى مال همانهاست . اين كه مدرن شدن و به تمدن واقعى رسيدن نيست . مظهر آن راه كاذب اين بود كه در اين جا هر نقطه يى كه مى شد از آن پول ساخت ، لانه يى براى عوامل و ايادى كمپانيهاى خارجى بود؛ البته به وسيله ى شركاى داخليشان اين كار را مى كردند؛ كه شركاى داخلى هم به همان دستگاههاى دربار و رجال سياسى وابسته ى خائن آن روز مربوط مى شدند. اين مدرنيزم به درد نمى خورد؛ اين براى يك ملت ، بدبختى و بيچارگى و فنا شدن همه چيز را به بار مى آورد. اگر اين انقلاب اتفاق نيفتاده بود، اگر آن فرياد رعد گونه همه چيز را در اين مملكت به جنب و جوش نياورده بود و دلها را از جا نكنده بود، خدا مى داند كه امروز كشور ما در چه وضعى بود. شما به بعضى از كشورهاى عقب افتاده چه در آسيا، چه در آفريقا نگاه كنيد؛ يقين بدانيد با اين موقعيت ممتاز جغرافيايى و اقليمى و تاريخى ايران ، وضع ما از آنها بدتر بود. انقلاب به داد اين كشور رسيد و اين ملت را از اين كه در قعر دريايى فرو رود كه ديگر نتواند از آن بيرون بيايد، نجات داد. بنابر اين آن چنان راه حلى ، راه حل كاذب است و جوان نبايد دنبال آن باشد.
جوانهاى عزيز من ! فرزندان من ! دنبال تقليد نباشيد؛ بر روى شيوه و راهى كه در آن ذهن و اراده و ايمان شما قوى مى شود و اخلاق شما پاك و آراسته مى گردد، فكر كنيد؛ آنگاه شما عنصرى خواهيد بود كه مثل ستون ، سقف مدنيت اين كشور و تمدن حقيقى اين ملت بر روى آن قرار مى گيرد.(36)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-64.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
هر دو شهيد شدند، اما اين قهرمانى ماند
شما امروز فلسطين را نگاه مى كنيد و به هيجان مى آييد. اين دختر عزيز ما مى گويد كه اى كاش مد نگاه ما به فلسطين مى رسيد. مى دانيد فلسطينيها از چه كسى ياد گرفتند؟ پنجاه سال است كه فلسطين اشغال شده است ؛ بيست سال و پنجاه سال پيش هم فلسطين جوان داشت . اين جوان فلسطينى كه اين گونه به ميدان آمده ، از چه كسى ياد گرفته و الگوى او كيست ؟ الگوى او جوان مبارز مؤ من با اخلاص لبنانى است ؛ اين را نمى گويم ، خودشان مى گويند. در تظاهراتى كه در نوار غزه و ساحل غربى رود اردن كه منطقى ى فلسطينى نشين است راه مى اندازند، عكس رهبر حزب الله لبنان سيد حسن نصرالله را سر دست بلند مى كنند و راه مى برند. آنها پرچم حزب الله لبنان را روى گنبد مسجد الاقصى نصب كرده اند؛ البته صهيونيستها نگذاشتند آن جا بماند، اما آنها آمدند نصب كردند؛ بنابر اين او شد الگوى جوان فلسطينى . تلويزيون ((المنار)) حزب الله لبنان كه به نظرم روزى بيست ساعت برنامه پخش مى كند بيشترين ببيندگانش در داخل فلسطين اشغالى هستند! نه فقط برنامه هاى آن را مى بينند، بلكه مثل تشنه ، ذره ذره اش را مانند آب گوارا مى نوشند.
الگوى جوان لبنانى چه كسى است ؟ حزب الله لبنان از كجا مى جوشيد؟ او روى كدام سرزمين مى روييد؟ الگوى او شماييد. او همين شعارهاى شما را مى دهد؛ همين كارهاى شما را مى كند؛ همان پيشانى بند شما را به پيشانى اش مى بندد؛ مثل رژه ى نظامى بسيج ، رژه مى رود؛ بنابر اين الگوى آن جوان ، سرداران و رزمندگان شهيدى هستند كه در خود گيلان امثال آنها را كم داريم . آنها فداكارى و براى خدا حرف زدن و براى خدا كار كردن را از اينها ياد گرفتند. شهيد املاكى شما جانشين فرمانده لشكر گيلان وقتى در ميدان جنگ بمباران شيميايى بود و بسيجى بغل دستش ماسك نداشت ؛ او ماسك خود را برداشت و به صورت بسيجى همراهش بست ! قهرمان يعنى اين . البته هر دو شهيد شدند؛ اما اين قهرمانى ماند؛ اينها كه از بين نمى رود؛ ((و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء))؛(37) اينها زنده اند؛ هم پيش خدا زنده اند، هم در دل ما و در فضاى زندگى و ذهنيت ما زنده اند. پدر شهيدى از همين شهرهاى گيلان شما، وقتى جوان را با گلوى بريده از جبهه برگرداندند، گلوى بريدهى بچه اش را بوسيد؛ اما آه نكشيد! اينها الگوست . اين الگوها را از من و شما بگيرند و قدر اين چهره ها را در چشم من و شما بشكنند، بعد به جايش الگوهاى دروغين و جعلى خودشان را بياورند؛ ارزشهاى ما را بگيرند، ارزشهاى خودشان را جايگزين كنند.
امروز رسانه هاى غربى با برنامه ريزيهاى ميلياردى ، در تبليغات رسانه يى خود چه در تلويزيونشان ، چه در راديو شان ، چه در مصاحبه هايى كه دايما مى كنند و متاءسفانه بعضى از عناصر داخلى هم فريب آنها را مى خورند و اسير و نوكر آنها مى شوند؛ حرفهايى كه آنها مايلند، اينها بر زبان جارى مى كنند مى كوشند تا به جوانان ايرانى تفهيم كنندكه يك ظرف خالى هستيد و مظروف نداريد؛ مظروف شما را ما بايد بدهيم ؛ ما بايد اين ظرف را پر كنيم ؛ شما امروز اين مايه را نداريد، ديروز هم نداشتيد، طبعا فردا هم نخواهيد داشت ! تاريخ شما را هم منكر مى شوند؛ مى خواهند گذشته ى شما را هم زير پا لگد كنند؛ نه فقط تاريخ قديم چند صد ساله را، بلكه تاريخ بيست ساله ى اخير را هم مى خواهند و الگو سازى كنند؛ آنها مى خواهند جوان ايرانى و نسل نوى ايرانى ، يك نسل تحقير شده ى توسرى خور باشد تا بتوانند روى او سوار شوند و به او ديكته كنند و آن كارى را كه آنها مى خواهند، انجام دهد. براى اين كه كسى را به زير مهميز بكشند، بهترين راه اين است كه بگويند تو چيزى نيستى ، تو كسى نيستى و گذشته يى ندارى . مفاخر يك ملت را انكار مى كنند، براى اين كه او احساس كند چيزى نيست .(38)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-66.jpg
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-67.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
در وسط جنگلهاى گيلان در مظلوميت مرد ولى شخصيتى خودش را در تاريخ ثبت كرد
ميرزا كوچك خان ، مرد تنهايى بود كه به دو قدرت بزرگ آن روز دنيا يعنى روسها و انگليسيها يك ((نه ))ى بزرگ گفت : نه با روسها ساخت ، نه با انگليسيها؛ اما در كنار او كسانى بودند كه مى خواستند با دستگاه حكومت آن روز بعد هم با رضاخان كه تازه داشت سر كار مى آمد - مبارزه كنند، اما به روسها پناه مى بردند؛ به باكو رفتند و بند و بستهاشان را كردند و به ايران برگشتند و به ايران برگشتند و سر سپرده ى آنها شدند؛ اما ميرزا كوچك خان قبول نكرد و حاضر نشد سازش كند؛ او، هم با انگليسيها جنگيد، هم با قزاقهاى روس جنگيد، هم با لشكر رضاخانى و قبل از رضا خان ، آن كسانى كه بودند مبارزه كرد؛ با احسان الله خان و ديگران هم كنار نيامد. وقتى جوانى گيلانى سر قبر ميرزا كوچك خان مى رود و مى بيند اين مرد تنها، اين مرد با ايمان و با صفا، اگر چه در وسط جنگلهاى گيلان در مظلوميت مرد، اما شخصيت خودش را در تاريخ ايران تثبيت كرد؛ مرد، اما يك مشعل شد. ما در دوران مبارزه ى خودمان ، هر وقت نام ميرزا كوچك خان را به ياد مى آورديم و شرح حال او را مى خوانديم ، نيرو مى گرفتيم . او از همت و اراده و شخصيت و هويت خود خرج كرد، براى اين كه به يك نسل هويت و شخصيت و نيرو و اراده ببخشد؛ اين خيلى ارزش دارد. امثال او تعدادى بودند كه در غربت مبارزه عجيبى است ؛ نگذشت و نخواهد گذاشت شيخ فضل الله ها و ميرزا كوچك خان ها و خيابانى ها و امثال اينها، همچنان كه غريب مردند، غريب بمانند. دشمنان مى خواستند اين مفاخر را از دست جوان ايرانى بگيرند.(39)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar8/h8-68.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1...wi8qp9yf49.gif
نكته اى كه در نامه به يكى از رزمندگان كشور نوشتم
چند ماه قبل از پيروزى انقلاب ، بنده در نامه يى براى يكى از بزرگان كشور اين نكته را نوشتم كه امروز هيچ حزبى ، هيچ گروهى و هيچ مجموعه ى سياسى يى قدرت ندارد اين مردم و اين اقيانوس عظيم را به تلاطم وادار كند و به ميدان بكشاند؛ فقط روحانيت ، آن هم در قله ى روحانيت ، مرجعيت آگاه بصير شجاع دلبسته ى به خدا و معنويتى مثل امام خمينى است كه مى تواند اين ملت و اين كشور و اين جانهاى پاك را بسيج كند و به وسط ميدان بياورد و اين بار سنگين يعنى انقلاب را به دست آنها بسپارد. حقيقت قضيه اين بود؛ تا امروز هم همين است . براى همين هم با امام اين قدر بد بودند؛ تا امروز هم هنوز بدند و بدترين دشمنيها را با امام مى كنند. با اين كه سالهاست جسم امام از ميان ما رفته اگر چه بحمدالله روح او در ميان ما حاضر است اما هنوز هم زهرآگين ترين تيرها را به طرف امام پرتاب مى كنند.
((تو در نماز عشق چه گفتى
كه سالهاست بالاى دار رفتى
و آن شحنگان پير))
حتى از جسم تو، از نام تو، از ياد تو نمى گذرند؛ چه كرده اى اى امام !؟
امام معجزه ى عظيم ايمان و اسلام را در ميان مردم و در دل جوانها نشان داد و مجسم كرد؛ عصاى موسوى امام و معجزه ى روح اللهى او همين بود. شما جوانها و فرزندان عزيز من آن دوران را نديديد و نمى دانيد با جوانهاى مؤ من در اين جامعه چگونه رفتار مى كردند؛ نمى دانيد امواج فساد و انحراف چگونه از چهار طرف به ذهن و دل جوانها سرازير مى شد. مگر كسى مى توانست اميدوار باشد و يا تصور كند كه جوان ايرانى يك روز دستش را به زانوى خود بگيرد و روى پايش بايستد و در مقابل يك رژيم فرياد بلند كند؟ كارى كه امام بزرگوار كرد، عبارت بود از همان معجزه ى عظيمى كه هنوز دشمنان اين ملت و اين كشور، مبهوت و متحيرند كه در مقابل آن چه كنند.(40)