به نام خدا
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
عنوان کتاب:
خاطرات و حكايتها - جلد هفتم
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت
Printable View
به نام خدا
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
عنوان کتاب:
خاطرات و حكايتها - جلد هفتم
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
عنوان کتاب:
خاطرات و حكايتها - جلدهفتم
70 خاطره و حكايت از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامى
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
پيشگفتار
انقلاب اسلامى ، همچنان كه دولتهاى بزرگ و سياستهاى جهانى را در معرض آزمايش بزرگى قرار داد تا صدق يا كذب ادعاهاى آنها براى افكار عمومى روشن شده و نقاب از چهره مكاران بين المللى برداشته شود، تمامى داعيه داران داخلى را نيز در بوته آزمون عظيمى قرار داد كه روز به روز شرايط قبولى در اين آزمون سخت تر مى گردد.
اءَحَسِبَ النَّاسُ اءَنْ يَتْرَكوُا اءَنْ يَقوُلوُا آمَنّا وَ هُمْ لا يَفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ(1)
آيا مردم گمان مى كنند كه وقتى ادعاى ايمان مى كنند، رهايشان نموده و آنان را نمى آزماييم ؟ قطعا كسانى كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينان را نيز مى آزماييم ) تا دانسته شود چه كسانى در ادعا صادقند و چه كسانى كاذب .
تاريخ ، در دل خود حادثه ها دارد و فراوانند آنها كه در آزمون الهى ، قبول نشده و سقوط نموده اند و كسانى نيز يافت مى شود كه با تمام وجود و هستى خود، پاى ايمان خويش ايستادند و صداقت خود را بر پيشانى تاريخ به يادگار براى نسلهاى آينده ، نوشتند. اينان الگوى شايسته اى براى حركت و انگيزه و اراده و شور و نشاط ملّت بزرگ ما هستند و بعد از انقلاب نيز از مؤ منانى چونان شهيد بهشتى ، شهيد رجايى ، شهيد باهنر و صدها شهيد از روحانى و سپاهى و بسيجى و ارتشى و مردم عادى ، الگوهاى بزرگ و درسهاى فراوان و فراموش نشدنى برابر نسلى كه مى خواهد فرداى مملكت را با عزّت و استقلال بسازد، قرار گرفت . همين ويژگى است كه سبب شده است تا دشمنان ، يكى از حلقه هاى تهاجم فرهنگى خود را، خدشه وارد ساختن به اين الگوها و به فراموشى سپردن آنان ، قرار دهند. مخصوصا جوانان بايستى به هوش باشند و نسبت به تاريخ گذشته و حال خود حساس بوده و از طريق محقّقان منصف و صادق و غير وابسته ، با تاريخ آشنا شوند.
امروز رسانه هاى غربى با برنامه ريزيهاى ميلياردى ، در تبليغات رسانه يى خود چه در تلويزيونشان ، چه در راديوشان ، چه در مصاحبه هايى كه دايما مى كنند و متاءسفانه بعضى از عناصر داخلى هم فريب آنها را مى خورند و اسير و نوكر آنها مى شوند؛ حرفهايى كه آنها مايلند، اينها بر زبان جارى مى كنند مى كوشند تا به شما جوانان ايرانى تفهيم كنند كه يك ظرف خالى هستيد و مظروف نداريد؛ مظروف شما را بايد بدهيم ؛ ما بايد اين ظرف را پر كنيم ؛ شما امروز اين مايه را نداريد، ديروز هم نداريد، ديروز هم نداشتيد، طبعا فردا هم نخواهيد داشت !
تاريخ شما را هم منكر مى شوند؛ مى خواهند گذشته ى شما را هم زير پا لگد كنند؛ نه فقط تاريخ قديم چند صد ساله را،بلكه تاريخ بيست ساله ى اخير را هم مى خواهند زير پا لگد كنند، و آن را انكار نمايند. آنها مى خواهند فرهنگ سازى و الگو سازى كنند، آنها مى خواهند جوان ايرانى و نسل نوى ايرانى ، يك نسل تحقير شده تو سرى خور باشد تا بتوانند روى او سوار شوند و به او ديكته كنند و آن كارى را كه آنها مى خواهند، انجام دهد. براى اين كه كسى را به زير مهميز بكشند، بهترين راه اين است كه بگويند تو چيزى نيستى ، تو كسى نيستى و گذشته يى ندارى . مفاخر يك ملت را انكار مى كنند، براى اين كه او احساس كند چيزى نيست .(2)
جايگاه تاريخ اينقدر حساس و مهم است كه براى انكار آن ، از سوى استكبار جهانى و محافل و بنيادها و رسانه هاى وابسته به او، ميلياردها دلار هزينه مى شود. آيا براى مسؤ ولان اين كشور و بويژه دست اندر كاران امور فرهنگى ، هنرى و تبليغى ، تلاش متقابل براى حفظ الگوها و ارزشها و تبيين تاريخ واقعى و امانتدارانه كشور و انقلاب و تربيت نسل جوان در راستاى مصالح انقلاب كشور، حداقل در اندازه هجمه دشمن ، اهميت ندارد؟
تهاجم فرهنگى دشمن و ايادى داخلى او، يك حقيقت است نه توهّم ، كه روز به روز صداى آن رساتر مى شود و بر عهده همه مدعيان اسلام اسلام و ايمان و خط امام و تبعيت از رهبرى است تا در عمل ، صدق ادعاى خود را روشن كنند و در دفاع از مصالح بلند مدّت اين ملّت كه به ايمان و معنويت و استقلال و حل معضلات معيشتى آنان بستگى دارد، جانانه بكوشد.
الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقامو تتنزل عليهم الملائكة ان تخافوا و لا تحزنوا
والسّلام
مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت
سلسله اجداد ما
پدران ما هم در همين منطقه قرنها زندگى كردند. من به زيارت امامزاده ى بزرگوار، حضرت سلطان سيّد محمّد مشرف شده بودم ؛ ايشان در راءس سلسله سادات متفرقند. حضرت سلطان سيّد محمد، پدر سلطان سيّد احمدى است كه در هزاوه مدفون است و اين بزرگوار با چهار واسطه به امام سجاد مى رسد.
اينها وقتى مجبور شدند از ظلم و ستم پادشاهان عباسى به سمت منطقه ى دوستداران اهل بيت و ولايت بيايند، اين قسمت مركزى تفرش ، آشتيان ، فراهان ، گرگان و بقيه ى مناطقى به منطقه ى مركزى كشور عزيز ما محيط است يكى از پناهندگان اينها بوده است .
اين بزرگواران مى آمدند و مردم اين منطقه با محبتشان ، معرفتشان ، با بلند نظريشان و با شجاعتشان كه انسان بايد شجاعت داشته باشد تا دشمنان مغضوب دستگاه خلافت عباسى را با آغوش باز در ميان خود جا بدهد اين عزيزان و جگر گوشه هاى خاندان پيغمبر را در ميان خود جا دادند؛ تا وقتى كه به مرور زمان ماءموران عباسى اينها را كشف كردند و در هر نقطه يى كه بودند، بر سرشان ريختند و شهيدشان كردند. اين جا مشهد و مزار حضرت سيّد محمد است ؛ كما اين كه ميقان كه الان از اراك مى آمديم ، در بين راه آن جا را زيارت كرديم مشهد حضرت سلطان سيّد محمّد عابد است . خاندان اينها در اين جا مى ماندند. اگر مردم اين منطقه با آغوش باز اين فرزندان پيغمبر را پذيرايى نمى كردند، بچه هاشان اين جا ماندن . سلسله سادات حسينى ، تا جناب سيّد قطب الدين ، سلسله ى مستمرى است كه همه ، بزرگان اين منطقه اند. بعد از سيّد قطب الدين دو رشته مى شوند: يك رشته ، رشته ى سيّد ظهيرالدين و سيّد فخرالدين معروف به مير فخرا است كه سلسله ى ماست ؛ يك شعبه ى ديگر، خانواده ى قائم مقام فراهانى هستند كه آنها هم بزرگانى بودند تا مى رسند به ميرزا عيسى و بعد ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى كه آنها هم جزو همين سلسه ى سادات حسينى اند. آنها بيشتر مردم علم و ديانت بودند، آينها بيشتر مرد سياست بودند.
سيّد فخرالدين شخصيت بزرگ و مورد ارادت مردم بوده است . نوه ى سيّد فخرالدين ، مرحوم سيّد محمّد كه از تفرش بلند مى شود و به طرف آذربايجان مى رود و به خامنه كه مى رشد، مردم خامنه اين سيّد زيبا و رشيد و آقازاده را بزور نگه مى دارند؛ آن جا اين سلسله مى شوند خامنه اى . خامنه هم شبيه همين تفرش است ؛ جايى است تقريبا با همين آب و هوا و با همين درختهاى بادام و گردو و همين چيزهايى كه ما الان در بين را ديديم . شهر خامنه ، آن سيّد تفرشى را نگه مى دارد و پدر من كه نوه ى آن سيّد محمّد است از تبريز به مشهد مى روند و ما حالا از مشهد به تفرش بر گشتيم !(3)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-10.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
پدرم اجازه داد كه من باشگاه بروم
زمان طلبگى ما، باشگاهى نزد يك مدرسه ى نواب بود به نام باشگاه جوانان پدر من هم مخالف بود كه ما باشگاه برويم ؛ اما داد كه من به باشگاه بروم . بنده به باشگاه جوانان مى رفتم . وقتى مى خواستم وارد باشگاه بشوم ، اين طرف و آن طرف را نگاه مى كردم ، ببينيم طلبه ها طلبه يى از اين طرف ، يا از آن طرف مى آمد! بالاخره يكى مى ديد.
چرا؟!چه اشكالى دارد! طلبه ها بايد ورزش كنند. طلبه ها بايد كوهنوردى بروند. مرحوم آية اللّه حاج آقا مرتضى حائرى يا كسى ديگر كه ثقه بود نقل كرد كه مرحوم آية اللّه خوانسارى ، آية اللّه سيّد محمّدتقى خوانسارى و مرحوم آية اللّه سيّد على يثربى شاگردان دوره ى اوّل مرحوم آقا ضيا در نجف بعضى روزها خارج از دروازه ى نجف مى رفتند خارج از سور، آن وقت نجف ، سور داشت و بازى مى كردند. فضاى درجه ى يك ، كه بعد همه ى آنها هم مرجع تقليد شدند. چه مانعى دارد؟(4)
شما بياييد داستان خرمشهر را بنويسيد
به نظر من ،((جنگ و صلح )) يكى از عظيمترين آثار بشرى است . ...از لحاظ كار داستانى ، واقعا فوق العاده است . بنده در ذهن خودم ، تفاوت و تمايزى بين اين ((تولستوى )) و ((ويكتور هوگر)) قايلم . اگر اينها را...از لحاظ داستان نويسى با هم مقايسه كنيم ، خيلى معلوم نيست كه به هم باجى بدهند؛...منتها تفاوتش اين است كه ((ويكتور هوگو)) ميان مردم سير مى كند؛ لذا داستانش براى خواننده اى كه احساسات اجتماعى و مردمى و انسانى دارد، دلنشين است . ...اخيرا يكى از داستانهاى ((ويكتور هوگو)) به نام ((زندانى قلعه ى فراموشى )) ترجمه شده ، كه من آن را خوانده ام ؛ داستان متوسطى هم هست ؛...در عين حال طاقت نمى آورد و در اواسط داستان ناگهان شما مى بيند كه داستان ميان مردم رفت و يك جنبه ى مردمى پيدا كرد؛ خاصيت ((ويكتور هوگو)) اين است .
((تولستوى )) اين طور نيست ؛ داخل قصرهاى پادشاهان و خانه هاى اشراف است ؛ اصلا از مردم خبرى نيست . داستان به اين عظمت و آتش سوزى مسكو را كه سر و كارش با مردم است . نوشته ، اما شما از مردم هيچ اثرى در آنجا نمى بينيد؛ فقط اشره و مرورى به يكى ، دو خانواده ى كوچك مى كند! حتى جنگ را هم كه تصوير مى كند، با اين كه جنگ كار مردم است ، اما شما مى بينيد كه همه ى قضايا در ميان فرماندهان و سرداران و ژنرال ها مى چرخد! لذاست كه داستان ((تولستوى )) براى كسى كه احساسات مردمى و انسانى دارد، خيلى دل نشين نيست . اين داستان ، از لحاظ هنرى فوق العاده است ؛ يك داستان ماندنى و فراموش نشدنى است ؛ اوجش ماجراى فتح مسكو به وسيله ى ناپلئون ، و آتش سوزى مسكو به وسيله مردم است . وقتى كه مردم مسكو ديدند شهرشان به دست دشمن افتاده است ، ناگهان به عنوان يك مقاونت ، شهر خودشان را آتش زدند! اين حادثه عجيبى است ؛ در نهايت استادى و خبرگى اين را به رشته ى نگارش در آورده است . شما اينها را بخوانيد، آن وقت آن را با خرمشهر مقايسسه كنيد؛ خواهيد ديد كه ماجراى خرمشهر، خيلى عظيمتر از ماجراى مسكو است و اصلا قابل مقايسه با آن نيست . اصلا شما مقاومت مردم خرمشهر را مقايسه كنيد با عدم مقاومت مردم مسكو،كه پادشاه زودتر از همه از مسكو گريخت و به پطروگراد رفت و پايتخت را به آن جا برد و بقيه ى مردم هم شهر را تسليم كردند و به آتش كشيدند! اين كجا، و خانه به خانه جنگيدن و دفاع كردن از خرمشهر كجا؟! آنگاه ببينيد چه ماجرايى درست خواهد شد. حالا در همه ى دنيا و در تاريخ ، ماجراى مسكو و آتش سوزى آن ، به عنوان يك حادثه ى عظيم مانده است ! چه كسى اين را ماندگار كرد؟ فقط تولستوى . اما ماجراى خرمشهر هنوز آن جاى خودش را در دنيا ندارد. البته بعد از اين لابد برجسته تر خواهد شد؛ اما بسته به اين است كه شما چه كار مى كنيد.
يك داستان هم جنگ هاى خيابانى داخل پاريس در قصه ى ((بينوايان )) است . شما آن را با سنگر بندى داخل خرمشهر مقايسه كنيد؛ ببينيد اصلا قابل مقايسه است ؟ اين جا همه چيز برجسته است . با اين مقياسهاى معمول دنيايى ، اين جا همه چيز غير قابل اندازه گيرى است . آن وقت آن نويسنده هاى چيره دست آمدند از آن چه چيزى ساختند؟ شما بياييد داستان خرمشهر را بنويسيد.(5)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
او گفت : من از تهران مى روم
ناصر الدين شاه در اواخر عمرش يك امتياز براى انگليسيها امضاء مى كرد؛ پس فردا بلافاصله سفير روس مى آمد كه امپراتور تزار گله مند است ؛ چون شما انگليسيها را بر ما ترجيح داده ايد؛ و حالا فلان امتياز را هم به ما بدهيد؛ لذا يك امتياز هم به روس مى دادند! باز پس فردا كارگزار انگليسى مى آمد كه بله ، شما روسها راتقويت كرده ايد! همين طور يك مسابقه در غارت ايران شروع شده بود! حالا عده يى بروند بروح ناصر الدين شاه رحمت بفرستند؛ چون چهار خط شعر براى امام حسين گفته است ! آيا چهار خط شعرى كه همين طور از روى هوى و هوس بر زبان آورده ، اين همه گناه و مظلمه را جبران مى كند؟!
مملكت را به دشمن فروختند. اگر اقدام ميرزاى شيرازى آن عالم روشن بين نبود، كشور ما بيشتر در سلطه ى بيگانگان باقى مى ماند. يك روحانى روشن بين كارى را مى كند كه امير كبير هم ديگر نمى تواند بكند. امير كبير اسير دست خودشان است ؛ اگر چه مستقل و عاقل است ؛ اما وقتى كه نخواستند باشد، او را مى كشند. قائم مقام را محمّد شاه كشت ، امير كبير را پسرش ناصرالدين شاه كشت ؛ در حالى كه برزرگترين خدمت به محمّد شاه را همين قائم مقام فراهانى پسر عموى عزيز و مظلوم و بيچاره ى ما كرده بود! قائم مقام اين قدر از قاجاريه زندانى كرد و دستور قتل داد تا بتواند محمّد شاه را بر تخت سلطنت بنشاند؛ بعد كه محمّد شاه آمد و مستقر شد، به فاصله ى چند صباح ، همين آدمى را كه سلطنتش را به او مديون بود، به قتل رساند! دستگاه سلطنت و دستگاه استبداد، يعنى اين ! امير كبير و قائم مقام اصلاح طلب بودند و به كشورشان علاقه داشتند؛ دوست داشتند به كشورشان خدمت كنند؛ اما اسير دست آنها بودند. آن كسى كه اسير دست آنها نبود، چه كسى بود؟ آن عالم بزرگ ، آن مرجع تقليد، آن آية اللّه ميرزاى شيرازى است . مرجع تقليد ديگرى كه در آن زمان نقش مؤ ثرى داشت ، ميرزا حسين آشتيانى در تهران بود، اما وقتى كه با قضيه ى كمپانى رژى كه از اين طريق مى خواستند تقريبا همه ى ايران را يكسره به دشمن بفروشند مخالفت كرد، تهديدش كردند؛ اما او گفت كه من از تهران مى روم . سوار الاغش شد؛ به مجرد اين كه از تهران بيرون آمد، تمام مردم تهران تعطيل كردند، جمع شدند و دنبالش رفتند. حكومت ماند كه چه كارش كند. اگر او را بكشند، مى شود شهيد عالى قدر، بدتر مى شود؛ زنده بماند، مقاومت مى كند؛ به عنوان رشوه برايش پول بفرستند، رسوايشان مى كند و مى گويد براى من رشوه فرستادند؛ لذا هر كار بكنند كه ده نفر سياستمدار شجاع آگاه آزاد نمى توانند آن كار را انجام بدهند؛ نقش روحانيت اين است .
درآخر حكومت ناصرالدين شاه كه به وسيله ى ميرزا حسن شيرازى و نماينده ى او در تهران ميرزا حسن آشتيانى ، كه از لحاظ مقام علمى ظاهرا كمتر از ميرزاى شيرازى هم نبود، ولى خود مطيع ميرزاى شيرازى قرار داد دست انگليس از تصرف بيشتر در ايران قطع شد، آن جا بود انگليسيها فهميدند روحانيت خطرناك است و بايد علاجش كرد؛ لذا در زمان پهلوى اول رضا خان و بعد پسرش محمّد رضا برنامه ى مبارزه ى با روحانيت را با انواع و اقسام شيوه هاى ممكن شروع كردند؛ به خيال اين كه مى توانند دين و روحانيت را از دل مردم خارج كنند؛ اما نتوانستند و هيچ كس ديگر هم نمى تواند.(6)
ملّت ايران در مقابل سلطه ى بيگانه ، بى تاب مى شود
سلطه ى بيگانه در زمان قاجار ادامه پيدا كرد و در زمان پهلوى ده برابر شد؛ چرا؟ چون قاجاريه گرچه مردمان بدى بودند، اما آنها به وسيله ى بيگانه سركار نيامده بودند؛ ولى پهلوى را بيگانه ها سر كار آوردند؛ انگليسيها تراشيدن و سر كار گذاشتند؛ بعد هم كه او را از ايران خارج كردند، باز پسرش را خود انگليسيها به سلطنت نصب كردند؛ اينها ماءموران و دست نشاندگان خود انگليسيها در اين كشور بودند. بعد هم كه در دوران نهضت ملى و در حكومت دكتر مصدق نفوذ انگليس در ايران از بين رفت ، امريكاييها آمدند و جاى آنها را گرفتند و باز همان رابطه بين رژيم منحوس پهلوى و امريكاييها برقرار شد و روز به روز بيشتر گرديد؛ منتها ملت ايران ملتى است كه سلطه ى اجنبى را نمى پذيرد؛ چند صباح ممكن است تحمل كند، اما ثابت كرده است كه در مقابل تسلط بيگانه بى تاب مى شود؛ براى همين هم هست كه استعمار با اين كه سالها در اطراف اين كشور مستقر بود، اما هيچ وقت به صورت رسمى نتوانست وارد بشود و هميشه به طور غير رسمى استثمار و سلطه طلبى مى كرد.
من بارها تكرار كرده ام كه هر كس دل سوز اين كشور است ، بايد در مقابل سلطه و نفوذ مجدد رژيم ظالم امريكا چه نفوذ اقتصادى ، چه نفوذ فرهنگى ، چه نفوذ سياسى هوشيار و حساس باشد. آن كسى كه در مقابل تسلط دوباره ى امريكا بر اين كشور حساس نباشد، نمى تواند ادعا كند كه دلسوز اين كشور است . آن كسانى كه سعى مى كنند با گفتارشان ، با رفتارشان ، با حركات سياسى شان ، با انواع و اقسام كارهاى ناشيانه يى كه از آنها سر مى زند، اميد دشمن به بازگشت به ايران را در دل او بر انگيزند، اينها خيانت مى كنند.(7)
تدوين تاريخ مشروطه ، اساسى ترين كار
به واجب ترين و اساسى ترين كارها بپردازد و كار را هم متقن يعنى دقيق انجام بدهيد. حقيقتا واقعيت حس بشود، درك بشود؛ يعنى آن شخصى كه مى خواهد سراغ اين كار برود، زكام فكرى نباشد كه نتواند اين بو را استشمام كند. ببينيد در تاريخ چه گذشته است . كتابهاى دوره ى مشروطيت را كه من غالبا نگاه و مطالعه كرده ام ، نشان دهنده ى واقعياتى است كه همواره پوشيده نگه داشته است ؛ لذا به نظر من يكى از اساسى ترين كارها، تدوين ((تاريخ مشروطه )) است . ما هنوز يك تاريخ مشروطه ى سالم جامعى كه حقيقتا نقشها را درست و بر طبق واقع ترسيم كرده باشد، نداريم !...بهترين تاريخهاى ما از لحاظ نظم و ترتيب تاريخى ، تقريبا تاريخ كسروى (8) است . جهت گيرى كسروى ، جهت گيرى ضد دينى و ضد علمايى و ضد روحانى است . او به طور محسوس در تاريخ اثر گذاشته است . وقتى انسان نگاه مى كند، تاءثير عقايد او كاملا مشهود است . بعلاوه ، او تنها خودش يك نفر نشسته و يك تاريخ نوشته است ؛ اين فايده اى ندارد و نمى تواند تاريخ به معناى واقعى محسوب بشود. (9)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
هدايت و اشاره ى سرانگشت او كارها را پيش مى برد
آن چيزى كه مى تواند همه ى اين ارزشها را مورد نظر قرار بدهد و در همه ى زمينه ها پيشرفت را شامل حال همه ى آنها بكند، چيزى است كه در قانون اساسى و فقه ما پيش بينى شده است ؛ و آن اين است كه يك فقيه عادل زمان شناسى در جامعه حضور داشته باشد كه بتواند انگشت اشاره و هدايت او كارها را پيش ببرد.
چرا فقيه باشد؟ براى اين كه ارزشهاى دين و ارزشهاى اسلامى را بشناسد. بعضى ممكن است آدمهاى خوبى باشند، اما با دين آشنا نباشند و نتوانند آنچه را كه مفاد قرآن و سنت و حديث و مفاهيم دينى است ، درست درك كنند؛ ممكن است اشتباه كنند و غرضى هم نداشته باشند. پس ، بايد فقيه باشد.
چرا بايد عادل باشد؟ براى اين كه اگر او از وظيفه تخلف بكند، ضمامنت اجرا از دست خواهد رفت . او اگر به فكر خودش باشد، به فكر دنياى خودش باشد، به فكر كامجويى خودش باشد، به فكر خودش باشد، به فكر قدرت طلبى باشد، به فكر حفظ مسند باشد، آن وقت آن ضمانت لازم براى سلامت اين نظام باقى نخواهد ماند. لذا اگر از عدالت افتاد، بدون اين كه لازم باشد كسى او را عزل كند، خودش معزول است .
چرا زمان شناس باشد؟ براى اين كه اگر زمان شناس نباشد و دنيا را نشناسند، فريب خواهد خورد. بايد زمان شناس باشد، تا دشمن را بشناسد، تا حيله و ترفندها را بشناسد، تا بتوانند در مقابل ترفندها آنچه را كه لازمه ى وظيفه و مسؤ ليت اوست ، آن را تدارك ببيند و انجام بدهد. اين ساز و كارهاى لازم ، در قانون اساسى پيش بينى شده است ؛ اين آن چيزى است كه مطلوب است .(10)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-18.jpg
نسخه امام (ره )
آن روزى كه اروپاييها سوار كشتيها شدند و آمدند كشورهاى منطقه ى آسيا و آفريقا و خاورميانه و بقيّه ى جاها را تصرف كردند، از اين روحيّه ى مسلمانان مى ترسيدند. براى اين مسلمانان بى خطر بشود، دو كار بايد با او بكنند: يكى اين كه او را از احكام اسلامى دور كنند و دوم اين كه روحيه ى او را بشكنند و تحريقش كنند. پس ببينيد همه ى سياستهاى دشمنان اسلام در طول مبارزه ى با اسلام كه اين يكى دو قرن اخير، اوج اين مبارزه بوده است در اين دو چيز متمركز مى شود: يكى دور كردن مسلمين از احكام اسلام و دوم تحقير مسلمين و شكستن و خرد كردن روحيه ى آنان . نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه كشورهاى اسلامى ، به صورت كشورهاى اسلامى ، به صورت كشورهاى درجه ى سه ى عالم در آمدند. نمى شود گفت درجه ى دو. هر جا كشور اسلامى بود، يا مستقيم زير نفوذ دشمنان اسلام و قدرتهاى بيگانه بود، يا يك عامل قدرتهاى بيگانه بر آنها مسلط بود؛ مثل خاندان منحوس پهلوى در اين جا و بعضى كشورهاى ديگر كه نظير اين را داشتند. اين ، وضعيّت مسلمانان بوده است .
امام بزرگوار ما آمد درست روى همين دو نقطه انگشت گذاشت . علت اين كه شما مى بينيد اسم امام ، دنياى اسلامى را مثل طوفانى درنورديد، اينهاست . با تبليغات و با پروپاگاند كه نمى شود كسى را اين طور در دل ملتها جا داد. اين كه در بعضى از نقاط عالم كه مانند آن اسم ايران را اصلا نشنيده بودند، به امام بزرگوار ما عشق و ادارات مى ورزيدند، به خاطر اين چيزهاست . اين ، سنت الهى و قاعده ى آفرينش است . امام (ره ) روى اين دو نقطه تكيه كرد. وجدان ملتها بيدار شد و ديدند كه راه نجات همين است و الگو هم ملت ايران مى باشد.
امام بزرگوار، ملت ايران را به اسلام دعوت كرد و گفت بياييد به اسلام به معناى حقيقى كلمه عمل كنيد. نه فقط عمل كردن در داخل مسجدها و به صورت عبادات فردى ، بلكه به صورت عمل كامل اين كار را انجام دهيد و نظام زندگى را از اسلام بگيريد. به همين خاطر، جمهورى اسلامى را تشكيل داد. در نقطه ى دوم هم روحيه اين ملت را احيا و بازسازى كرد. به ملت ايران آموخت و فهماند كه قدرت دارد و مى تواند. به همهى ملتها مسلمان دنيا پيام داد كه شما داراى قدرت واقعى هستيد و مى توانيد دشمن را به زانو در آوريد. هر جا و به هر اندازه ، نسخه ى امام بزرگوار عمل شد، اين نتيجه را داد. در خود كشور ما، ملت ايران از حالت ضعف و انفصال به جايى رسيدند كه امروز در قضاياى مهم دنيا، اراده ى آنها داراى نقش است . دشمنان ما هم همين را مى گويند.
ديروز شرق و غرب و امروز همه ى قدرتهاى مؤ ثر، دست روى هم گذاشتند كه بتوانند حق ملت فلسطين را نابود كنند و از بين ببرند؛ ولى جمهورى اسلامى اعلام مخالفت كرده است . همه در همه جاى دنيا مى گويند چون جمهورى اسلامى مخالف است ، اين روند پيش نمى رود. اين ، اراده ى ملت ايران است . بله ، همين طور است ، پيش نخواهد رفت ، ملتى كه رئيس حكومت سابقش شاه ذليل و فاسد در امور روزمره ى زندگى خود با سفارت امريكا و انگليس مشورت مى كرد و از آنها خط مى گرفت ، وضعش به جايى رسيده است كه حالا نه آمريكا ونه هيچ قدرت ديگرى ، كوچكترين نفوذى روى اين كشور واين ملت ندارند. اين براى يك ملت اقتدار ملى است . اين كار را امام بزرگوار كرد و روحيه مسلمانى را احيا نمود.
در زمينه سازندگى هم همين طور است . گفت شما مى توانيد همه چيز بسازيد و كشور خودتان را به دست خويش آباد كنيد. و مى تواند مستغنى از بيگانه ها باشيد و مدارج علم و دانش را مثل ديگران بپيماييد و دانشگاههاى خودتان را مستقل كنيد. امروز شما ببينيد ملت ايران قدم به قدم همه ى اين موارد را پيش مى برد. اينها را ملت تجربه كرد.
اين داخل ايران بود. در هر نقطه ى جهان هم كه نسخه ى شفا بخش امام به هر اندازه عمل شد، به همان اندازه ملتها فايده بردند. شما ببينيد طبيعت قضيه ى فلسطين يا مساءله ى دردناك لبنان يا مسايل گوناگون ديگر، امروز چقدر با گذشته تفاوت كرده است . امروز، ملت فلسطين بيدار شده اند و عناصر حقيقى فلسطينى در داخل سرزمين هاى اشغالى ، خود را به صورت خارى در چشم اشغالگران نشان مى دهند و منتظر نشستند كه چهار نفر به اسم آنها در بيرون مرزهاى فلسطين حرف بزنند. خود ملت فلسطين حرف مى زند واقدام و حركت مى كند؛ آن هم به نام اسلام . در هر جايى كه اين نسخه يعنى نسخه ى اتكاى به نفس و اعتماد به خود و بازگشت به اسلام به هر اندازه عمل شد، به همان اندازه كار ابرقدرتها را مشكل و حركت ملتها را شتابنده كرد.
نسخه ى امام بزرگوار ما، مسلمانان را در هر نقطه ى عالم عزيز كرد. امروز، مسلمانان جهان در هر نقطه يى از دنيا احساس عزت مى كنند. روزى بود كه مسلمانان از مسلمانى خود احساس سرشكستگى مى كرد؛ اما امروز مسلمان از مسلمانى خود احساس سربلندى و عزت مى كند. اينها، كليات حركت امام بزرگوار ماست .
عرض من اين است كه چه ملت ايران و چه ملتهاى ديگر، هر چه نام و ياد امام را برجسته و زنده بدارند، بيشتر از راه امام بهره خواهند برد. دشمنان اسلام و مسلمين مى خواهند نام امام (ره ) زايل بشود و از بين برود و يا كم رنگ گردد. مى خواهند وانمود كنند اين حادثه كه پيش آمد و اتفاق افتاد، گذشته است . مى خواهند در آينده ى دنيا اثرى نداشته باشد. ملاحظه مى كنيد در اعمال اين تصميمات ، شيوه ها و طرقى هم به كار مى برند؛ مثل تبليغات زهرآگين و تحريفها و لجن پراكنيها. اين چيزها، در همه جاى حوزه ى نفوذ قدرتهاى استكبارى وجود دارد. نقطه ى مقابل آنها، حركتى است كه مسلمانان بايد انجام بدهند. بايد ياد امام را زنده و نام او را بلند كنند. خط روشنى را كه او ترسيم كرده است ، براى افكار و اذهان تبيين كنند و بگويند كه امام دنبال چه چيزى بود. بفهمانند كه احكام اسلام و روحيه ى عزت اسلامى ، آن دو نقطه ى روشنى است كه امام به دنبال آن بوده است .
در داخل كشور ما همين طور است . ملت ما اگر مى خواهد اين راه عزت را دنبال بكند، بايد ياد و نام امام را روز به روز زنده تر بكند. اگر ملت مى خواهد به بركت بازوان توانا و ابتكار و خلاقيت خودش ، ايران رابسازد كه مايه ى غبطه ى ملتها و كشورها باشد، بايد روزبه روز به دستورات امام بيشتر توجه بكند. بعضى دلهاى غافل ، ممكن است خيال كنند يا تبليغ نمايند كه راه امام و خط امام ، معنويات و آخرت را براى مردم تاءمين مى كند، اما دنيايشان آباد نمى شود! اين ، خطاست . راه خدا براى انسانها، دنيا و آخرت را آباد مى كند و زندگى را شيرين و آسان مى نمايد و فشار تحميل دشمن را از سر آنان بر مى دارد و كم مى كند، راه خدا اين طورى است وراه امام هم همين راه خداست .
ملت ايران ، به خاطر دخالت بيگانگان و حكومت هاى فاسد و حكومت جبار پهلوى و قاجار كه اين دو سلسله ى ننگين سالها بر اين كشور حكومت نمودند و پاى بيگانگان را بر اين سرزمين باز كردند از قافله ى علم و دانش بازماندند. ملت ايران در صورتى مى تواند زندگى را به آبادى و توسعه و رشد حقيقى برساند كه بتواند روى پاى خود بايستد و احكام الهى را در زندگى عمل و پياده بكند و دست و پاى دشمن را به كلى از اين كشور قطع نمايد. اين ، همان راه و توصيه هاى امام (ره ) است .(11)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
خاطره ى خيلى جالب از روز اولى كه امام آمدند
يكى از خاطرات خيلى جالب من ، آن شب اولى است كه امام وارد تهران شدند؛ يعنى روز دوازدهم بهمن شايد اطلاع داشته باشيد لابد شنيده ايد كه امام ، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى كردند، بعد با هلى كوپتر بلند شدند و رفتند.
تا چند ساعت كسى خبر نداشت كه امام كجا هستند! علت هم اين بود كه هلى كوپتر، امام را در جايى كه خلوت باشد، برده بود! چون اگر مى خواست جايى بنشيند كه جمعيت باشد، مردم مى ريختند و اصلا اجازه نمى دادند كه امام ، يك جا بروند واستراحت كنند، مى خواستند دور امام را بگيرند!
هلى كوپتر در نقطه يى در غرب تهران رفت و نشست ، بعد اتومبيلى امام را سوار كرد. همين آقاى ناطق نورى ماشينى داشتند، امام را سوار مى كنند مرحوم حاج احمد آقا هم بود امام مى گويند: من را به خيابان ولى عصر ببريد؛ آنجا منزل يكى از خويشاوندان است . درست هم بلند نبودند؛ مى روند و سراغ به سراغ ، آدرس مى گيرند، بالاخره پيدا مى كنند منزل يكى از خويشاوندان امام بى خبر، امام وارد منزل آنها مى شوند!
امم هنوز نماز هم نخوانده بودند عصر بود از صبح كه ايشان آمدند ساعت حدود نه و خرده يى و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندكى استراحت كرده بودند! آن جا مى روند كه نمازى بخوانند و استراحتى بكنند. ديگر تماس با كسى نمى گيرند؛ يعنى آنجا كه مى روند، با كسى تماس نمى گيرند. حالا كسانى كه در اين ستادهاى عملياتى نشسته بودند ماها بوديم كه نشسته بوديم چه قدر نگران مى شوند! اين ديگر بماند. چند ساعت ، هيچ كس از امام خبر نداشت ، تا بعد بالاخره خبر دادند كه بله ، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مى آيند، كسى دنبالشان نرود!
من در مدرسه ى رفاه بودم كه مركز عمليات مربوط به استقبال از امام بود همين دبستان دخترانه ى رفاه كه در خيابان ايران است ، كه شايد شماها آشنا باشيد و بدانيد آن جا در يك قسمت ، كارهايى را كه من عهده دار بودم ، انجام مى گرفت ، دو، سه تا اتاق بود. ما يك روزنامه ى روزانه منتشر مى كرديم ، در همان روزهاى انتظار امام ، سه چهار شماره روزنامه منتشر كرديم . عده يى آنجا بوديم كه كارهاى مربوط به خودمان را انجام مى داديم .
آخر شب حدود ساعت نه و نيم ، يا ده بود همه خسته و كوفته ، روز سختى را گذرانده بودند و متفرق شدند. من در اتاقى كه كار مى كردم ، نشسته بودم و مشغول كارى بودم ، ناگهان ديدم مثل اين كه صدايى از داخل حياط مى آيد جلوى ساختمان مدرسه رفاه ، يك حياط كوچك دارد كه محل رفت و آمد نيست ، البته آن هم به كوچه ، درب دارد، ليكن محل رفت و آمد نيست ، ديدم از آن حياط، صداى گفتگويى مى آيد؛ مثل اين كه كسى آمد، كسى رفت . پا شدم ببينم چه خبر است . يك وقت ديدم امام از كوچه ، تك و تنها دارند به طرف ساختمان مى آيند!
براى من خيلى جالب و هيجان انگيز بود كه بعد از سالها ايشان را مى بينم پانزده سال بود، از وقتى كه ايشان را تبعيد كرده بودند، ماديگر ايشان را نديده بوديم فورا در ساختمان ، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدد شايد حدود بيست ، سى نفر آدم ، آن جا بودند همه جمع شدند. ايشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ايشان ريختند و دست ايشان را بوسيدند. بعضيها گفتند كه امام را اذيت نكنيد، ايشان خسته هستند.
براى ايشان در طبقه بالا اتاقى معين شده بود كه به نظرم تا همين سالها هم مدرسه رفاه ، هنوز آن اتاق را نگه داشته اند و ايام دوازده بهمن ، گرامى مى دارند به نحوى طرف پله ها رفتند تا به اتاق بالا بروند، نزديك پا گرد كه رسيدند، برگشتند طرف ماها كه پاى پله ها ايستاده بوديم و مشتاقانه به ايشان نگاه مى كرديم ، روى پله ها نشستند؛ معلوم شد كه خود ايشان هم دلشان نمى آيد كه اين بيست ، سى نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روى پله ها به قدر شايد پنج دقيقه نشستند و صحبت كردند، حالا دقيقا يادم نيست چه گفتند. به هر حال ، ((خسته نباشيد)) گفتند و اميد به آينده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند.
البته فرداى آن روز كه روز سيزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوى شماره ى دو منتقل شدند كه بر خيابان ايران است نه مدرسه علوى شماره ى يك كه همسايه ى رفاه است و ديگر رفت و آمدها و كارها، همه آنجا بود. اين خاطره به يادم مانده است .(12)
خصوصيات شهر مقدس قم
شما دوازده قرن است در اينجا ريشه داريد!
يكى از امتيازات بزرگى كه شهر عزيز قم دارد، اين است كه برگرد مضجع شريف يكى از برگزيدگان اهل بيت (عليهم السلام ) حضرت فاطمه معصومه (عليها سلام الله ) بنا شده است . اگر چه سوابق اين شهر، بيش از اين است ؛ ليكن هويت قم در طول دوازده قرن گذشته ، تقريبا هويت شهرى است كه برگرد مرقد دختر موسى بن جعفر(ع ) بنا است و اين ، امتياز بزرگى است . علاوه بر اين ، امتيازات ديگرى هم اين شهر مقدس دارد كه آن مرقد صدها نفر از بزرگان علما و برجستگان و اولياء و محدثان و شخصيتهاى برجسته اسلامى است . اينها جهات مهمى از ارزش است ؛ اما اين جهات هيچ كدام انحصارى نيست ؛ يعنى شبيه اين جهات را بعضى از شهرهاى ديگر هم ، چه در ايران و چه در ساير مناطق جهان اسلام دارند.
شهر قم سه خصوصيت انحصارى دارد كه هيچ شهر ديگرى از اين جهت به پاى قم نمى رسد. اين سه خصوصيت ، مخصوص قم است كه بر آن ، جهات ديگرى كه مطرح شد و اشياء و نظايرى هم داشت ، اضافه مى شود.
يكى از آن سه خصوصيت اين است كه شهر قم ، سابقه بسيار زيادى در پيروى و اتصال به اهل بيت دارد.
يعنى در طول هزار و دويست سال يا بيشتر، اين شهر همواره به عنوان يك شهر وابسته به اهل بيت (ع ) شناخته شده است . من شهر ديگرى را با اين خصوصيت ، سراغ ندارم . بعضى از شهرها مثل كوفه يا مدينه ، قبل از قم بلد اهل بيت بودند، ليكن دشمنان اهل بيت ، اين خصوصيت را از آنها سلب كردند، اما شهر قم از همان زمانى كه اشعريون و بقيه رجال و اعيان محدثان و علماى بزرگ ، اولين حوزه علميه مهم وانحصارى تشيع را در آن تشكيل دادند، در دنياى اسلام به اين جهت شهرت پيدا كرد.
لذا شما مى بينيد در آن زمان ، از اطراف و اكناف عالم اسلام ، كسانى راه افتادند و آمدند در قم ساكن شدند. شاگردان بسيارى از محدثان معروف و از جمله تلامذه ى ((يونس به عبدالرحمن )) و ((ابراهيم بن هاشم )) از كوفه به سمت قم عزيمت كردند و در اين شهر ساكن شدند. قبل از اين كه آنها هم بيايند، محدثان زيادى در اين جابودند. آنها مؤ سس اين حوزه نيستند؛ بلكه مجذوب اين حوزه شدند. حتى اگر از اين هم جلوتر برويم ، در اواخر قرن دوم هجرى كه حضرت على بن موسى الرضا(عليه الاف التحية و الثناء)، به طرف ايران آمدند و به خراسان رفتند؛ شهر قم به پيروى از مذهب اهل بيت (ع ) معروف بود.
اين خصوصيت ، براى شما مردم قم تقريبا از هزار و دويست سال قبل تا امروز هست . اين خصوصيت ، مخصوص قم و ريشه دار است . فرهنگ مذهبى و اسلامى و اتصال به اهل بيت (ع ) در اين شهر پديده جديد و متعلق به امروز و ديروز نيست . شمابه عنوان پيروان ولايت اهل بيت (ع )، دوازده قرن در اين جا ريشه داريد. امرايى هم مثل آل صفى و ديگران كه بر اين شهر حكومت كردند، همين گونه بودند. مردم و علما نيز از گذشته تا امروز كه گلدسته يى از حقايق امامت و ولايت در اين شهر بنا شد و دنياى اسلام را معطر كرد؛ همين گونه بودند.
خصوصيت دومى كه آن هم مخصوص قم مى باشد، اين است كه اينجا پذيرايى كننده بزرگترين حوزه علميه طول تاريخ شيعه است . ما در طول تاريخ ، از اول تشكيل حوزه هاى علميه تشيع تا امروز، به بزرگى اين حوزه مباركه اى كه به دست مرحوم آية الله حائرى (رضوان الله تعالى عليه ) در اين شهر بنيان شد يا بازسازى گرديد و در زمان مرحوم آية الله العظمى بروجردى ، عظمت و اعتلا پيدا كرد و سپس به بركت امام بزرگوار و انقلاب عظيم ، به اوج اعتلاى خود رسيد؛ در هيچ جاى دنيا نداشته ايم .
سومين خصوصيت اين شهر، اقدام بزرگى است كه مردم قم نسبت به انقلاب انجام دادند. شما در دو مقطع ، شروع كننده بوديد:
يكى هنگامى كه در سال 1341 در همين شبستانهاى مسجد اعظم ، يك مدرس و ملاى گمنام ، از نظر توده هاى مردم و كنار كشيده از مناصب روحانى ، حرف حق خود را زد و اولين كسانى كه با او بيعت كردند؛ مردم و جوانها و بازاريها و روشنفكرها و دانش آموزهاى قم بودند كه به حوزه علميه پيوستند.
مردم قم در همان سال 1341، رنجهاى نهضت را هم تحمل كردند و وقتى در سال 42، مزدوران رژيم شاه ، همه اين صحن مطهرو مدرسه فيضه و اين ميدان و خيابان ارم را با حضور و ارعاب آميز خودشان ، قرق كردند و اگر عمامه به سر مى ديدند، او را مى كوبيدند و به قصد كشتن مى زدند و اگر كسى از مردم از آنها حمايت مى كرد، او را هم هدف قرار مى دادند؛ آن روز مردم قم دست بردارى و جوانمردى را از آستين درآوردند و به حوزه قم و امام راحل عظيم و به انقلاب ، كمك كردند.
يك بار هم در سال 1356 كه شما ((قمى ها)) حركت عمومى مبارزه جويانه ملت ايران عليه رژيم مزدور و فاسد پهلوى را شروع كرديد؛ اولين شهيدها در همين خيابان چهارمردان و ميدان آستانه وخيابان ارم و صفاييه ، بر زمين افتادند. اولين پدر و مادرهاى شهيد، همين مردم شهر قم بودند كه دست برادرى و وحدت را با حوزه علميه مستحكم كردند.(13)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-29.jpg
ورود امام همه چيز را معنا كرد
روز دوازدهم به يك معنا، روز شروع قدرت اسلام است . اگر چه در دوازدهم بهمن سال 57، هنوز ظاهرا نظام طاغوت سر كار بود؛ اما در واقع نبود. در واقع با ورود امام بزرگوار، اين نظام پوسيده ى فاسد و اصل نظام پادشاهى كه يك چيز ارتجاعى و غلط و غير انسانى وغير قابل قبول بود و نابود و دود شد و از بين رفت . يك تلاش بيهوده مى كردند كه بلكه آن را نجات بدهند و تا چند روز ادامه بدهند، كه نمى شد و نشد.
ورود قدرتمندانه ى امام بزرگوار، همه چيز را معنا كرد. امام وارد شهر شد؛ شهر تهران ، بلكه ايران از آن بزرگوار استقبال كردند. يعنى در شهرهاى ديگر هم مردم شاهد اين حادثه و گوش به زنگ اين قضيه بودند. بعضى حركت كردند و به تهران آمدند؛ بعضى هم در همان شهريهاى خودشان كارى را كردند كه اگر تهران هم بودند، انجام مى دادند. در واقع ((فاذا دخلتموه فانكم غالبون ))، با ورود امام همان مطلبى كه خداى متعال به اصحاب موسى فرمود، در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقق پيدا كرد؛ وقتى وارد شد، خداى متعال غلبه را ثبت كرد و تمام شد.
روز مهمى است ؛ شايد بشود گفت از همين روز دوازدهم هم ، توطئه ى دشمن شروع شده است . البته تاريخ انقلاب يك بحث ديگر است ؛ بايد تاريخ انقلاب را كسانى بنويسند. تاريخ انقلاب هم فقط تاريخ پيروزى انقلاب نيست ؛ تاريخ شروع نهضت است . حقيقتا مردم ما از قضاياى طولانى اين نهضتى كه از روز شروع تا روز پيروزى ، پانزده ، شانزده سال طول كشيد، به تفصيل مطلع نيستند. از قضاياى بعد از پيروزى هم ، گاهى به وسيله ى بعضى افراد، مختصر سخنى گفته مى شود؛ اما به طور كامل و جامع و ريز، بخصوص با شكلهاى هنرى و ماندگار و نافذ، ثبت نشده ، يا خيلى كم ثبت شده است . من از كسانى كه توانايى اى قبيل كارها را، بخصوص در زمينه هاى هنرى دارند، واقعا انتظار دارم ؛ بايد تاريخ انقلاب را ثبت كنند.(14)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
كسانى كه با امام درافتادند، خودشان را روسياه كردند
كسانى كه با امام در افتادند، خودشان را روسياه كردند. بدبخت آن كسانى هستند كه به خاطر شاد كردن دل صهيونيست ها و خوشحال كردن آمريكا و پر كردن كيسه ى خود از پولهاى نفت ارتجاع ، حقيقت را پوشاندند وبا امام ما در افتادند. روسياه آن كسانى هستند كه مى توانستند زير بالهاى مهربان اين پدر واستاد و معلم قرار بگيرند و از او منتفع شوند؛ ولى به بخت خودشان لگد زدند و به آغوش دشمنان او پناه بردند و الان در اروپا و امريكاى لاتى و عراق و بعضى كشورهاى ديگر سرگردانند.
اين بيچاره و روسياهها هنگامى كه داخل كشور بودند، قطره يى در مقابل اقيانوس محسوب مى شدند؛ اما نمى فهميدند كه چه قدر ناچيز و كوچكند. مراسم ارتحال آن بزرگوار به همه فهماند كه امام (ره ) چه كسى بود و ملت كجاست و چه مى گويد و چگونه مى انديشد و چه مى خواهد و همچنين مخالفان چه كسانى هستند و كجايند. خدا كند براى خودشان هم ديگر اين اشتباه باقى نمانده باشد كه خيال كنند چيزى و كسى هستند.
آنها حقيقتا به خودشان جفا كردند كه در مقابل اما(ره ) ايستادند. آينده و افتخار متعلق به كسانى است كه پشت سر امام حركت كردند؛ يعنى قشر عظيم متن ملت و همه ى آحاد مردم . شما مردم نشان داديد كه ياران و وفاداران و مخلصان امام هستيد و بر اين يارى و وفادارى و اخلاص پايداريد.(15)
خصوصيات ممتاز فردى امام (ره )
امام خصوصيات ممتاز فردى خيلى داشت ؛ اما توفيقات او بالاتر از آن بود كه به خصوصيات فردى يك انسان هر چه هم بالا متكى باشد. شجاعت و آگاهى و عقل و تدبير و دورانديشى امام بسيار ممتاز بود در اينها هيچ شكى نيست اما توفيقاتى كه آن بزرگوار به دست آورد، خيلى بالاتر از اين است كه به شجاعت و عقل و تدبير و آينده نگرى زياد يك انسان متكى باشد.
آن توفيقها از جاى ديگر نشاءت مى گرفت . كه در درجه ى اول از اخلاص او ناشى مى شد؛ ((مخلصين له الدين )). مخلص خدا بود و كار را فقط براى او و لاغير انجام مى داد. لذا اگر همه ى دنيا در مقابل او قرار مى گرفتند و از چيزى مى خواستند كه مورد رضاى خدا نبود، انجام نمى داد.
در درجه ى دوم ، توكل و حسن ظن به خدا داشت . هيچ كارى در نظر او خارج از قدرت الهى نبود. كارهاى بزرگ ، حركتهاى عظيم ، كندن كوههاى راسخ و جبال راسيات براى او ميسور بود؛ چون عقيده داشت كه به خدا متكى است و خدا او را كمك مى كند؛ و چون به خدا توكل داشت ، لذا با حسن ظن مى نگريست .
روزى كه او نهضت را شروع كرد، كسانى كه فكر كنند مى شود نهضتى بر پا كرد، خيلى كم بودند. آن روزى كه او شعار اسقاط رژيم سلطنت را داد، كسانى كه فكر كنند مى شود رژيم سلطنت در ايران ساقط شود، بسيار معدود بودند. آن روزى كه سياست ((نه شرقى و نه غربى )) را اعلام كرد، كسانى كه فكر مى كردند مى شود بدون اتكاى به شرق و غرب حكومتى داشت و آن را نگه داشت و اداره كرد، بسيار نادر بودند. آن روزى كه گفت : ((آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند))، كسانى كه باورشان باشد كه امريكا نسبت به امام و امتش هيچ غلطى نمى تواند بكند، خيلى كم بودند.
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-32.jpg
او تمام اين كارهاى بزرگ را به خاطر توكل به خدا انجام داد و مى دانست كه مى تواند انجام دهد. البته براى او، انجام شدن كار هدف نبود. او مى گفت : من وظيفه اى را انجام مى دهم . پيروزى او به اين بود كه بتواند وظيفه اش را انجام مى خواهد، انجام بدهد؛ در نظر او، پيروزى اين بود كه انسان بر طبق تكليف خود عمل كند. با اين روحيه و احساس و انگيزه ، او كار را پيش برد و ادامه داد.
امام دو خصوصيت ديگر هم داشت ، كه اين هم جز با نورانيت الهى ممكن نبود، و آن عبارت بود از: دشمن شناسى و دوست شناسى . در شناخت دشمنها و دوستها اشتباه نكرد. از اول دشمنهاى را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم در مقابلشان ايستاد، و نيز از اول دوستها را شناخت و نيز از اول دوستها را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم از دوستى آنها منتفع شد.
او هميشه بر مردم و ملتها تكيه مى كرد. در سفرى كه مى خواستم به خارج از كشور بروم ، خدمت امام بزرگوارمان رفتم . در آن زمان جريانى وجود داشت ، كه به ايشان گفتم در دنيا نسبت به اين جريان عليه ما خيلى حرف است . (البته مى خواستم به ايشان گزارش بدهم ؛ و الا من هم هيچ رعب و خوفى از آن جنجالهاى جهانى نداشتم و بعدا هم وارد آن ماجرا شدم ). ايشان تمام خبرهاى دنيا را هميشه به صورت نزديك و نقد در اختيار داشتند و غالبا خبرهاى جهانى را زودتر از ديگران به دست مى آوردند. امام (ره ) در پاسخ من با لبخند رضايتى مى گفتند: بلى ، اطلاع دارم ؛ اما همه ى ملتها با ما هستند. واقعا همين طور بود كه ايشان مى فرمودند. در همان سفر، آن چنان حضور ملتها در كنار ما آشكار شد كه همه را مبهوت كرد. بنابر اين ، او هم دوستانش را مى شناخت ، و هم دشمنانش را. از دوستانش منتفع مى شد و به آنها اعتماد و تكيه مى كرد. بزرگترين دوستانش شما ملت وفادار بوديد، و امام چه خوب شما را شناخته بود.
ما بايد با تكرار اين حقيقتها، يك هدف را دنبال كنيم و آن ، درس گرفتن است و لا غير؛ والا صرف ستايش كردن فايده يى ندارد. بلكه گاهى هم مضر است ؛ زيرا وقتى كه خيال كنيم او كارها را انجام داده است ، تصور مى كنيم كه ديگر كارى به عهده ى ما نيست .
گر نماز آن بود كان مظلوم كرد
ديگران را زين عمل محروم كرد
ما آن بزرگوار و انسان والا و مقتدا و قائد را ستايش مى كنيم ، تا خودمان را به او نزديك سازيم و راهش را ادامه دهيم . تقواى خدا بر همه ى امور زندگى او حاكم بود؛ ما نيز بايد تقواى خدا را ملاك همه ى امورمان بشماريم . اصل قضيه تقواست . تقوا، يعنى مراقب باشيم بر خلاف اراده ى الهى حركتى از ما سر نزند.(16)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
كارهاى بزرگ امام (ره )
امام بزرگوار ما كارهاى بزرگ متناسب با بزرگى خود انجام مى داد و من امروز بعضى از آنها را به ياد شما مى آورم . يقينا اگر تحليل گرها و متفكران كارهاى بزرگ امام امت را فهرست كنند، چند برابر آن چيزى خواهد شد كه من امروز آنها را بر مى شمارم .
اولين كار بزرگ او، احياى اسلام بود. دويست سال است كه دستگاههاى استعمارى سعى كردند
تا اسلام به دست فراموشى سپرده شود. يكى از نخست وزيرهاى انگليس در جمع سياستمداران استعمارى دنيا اعلام كرده بود كه ما بايد اسلام را در كشورهاى اسلامى منزوى كنيم ! قبل و بعد از آن نيز پولهاى گزافى خرج شد تا اسلام در درجه ى اول از صحنه زندگى ، و در درجه ى دوم از ذهن و عمل فردى انسانها خارج شود؛ اين دين ، بزرگترين مانع در راه چپاول قدرتهاى بزرگ و استكبارى است . امام ما اسلام را دوباره زنده كرد و به ذهن و عمل انسانها و صحنه هاى سياسى جهان برگرداند.
دومين كار بزرگ او، اعاده ى روح عزت به مسلمين بود. اين گونه نبود كه اسلام صرفا در بحثها و تحليلها و دانشگاهها و صحن جامعه و زندگى مردم مطرح شود؛ بلكه بر اثر نهضت امام ما، مسلمانها در همه ى جاى عالم احساس عزت كردند.
يك نفر مسلمان از كشورى بزرگ كه مسلمين در آن در اقليت قرار دارند، به من مى گفت : قبل از انقلاب اسلامى ، مسلمان بودن خود را هرگز اظهار نمى كرديم . طبق فرهنگ آن كشور، همه اسم محلى داشتند، و هر چند خانواده هاى مسلمان روى بچه هاى خود اسم اسلامى مى گذاشتند، اما جراءت نمى كردند آن اسم را اظهار كنند و از بيان آن خجالت مى كشيدند! اما بعد از انقلاب شما، مردم ما با افتخار اسم اسلامى خود را مى گويند، و اگر از آنها بپرسند كه شما چه كسى هستيد، اول آن اسم اسلامى را با افتخار بر زبان مى آورند.
بنابر اين ، با كار بزرگى كه امام (ره ) انجام داد، مسلمانها در همه جاى دنيا احساس عزت مى كنند و به مسلمانى و اسلام خود مى بالند.
سومين كار بزرگ او اين بود كه به مسلمانها احساس درك امت اسلامى داد. قبل از اين ، مسلمانها در هر جاى دنيا كه بودند، چيزى به نام امت اسلامى برايشان مطرح نبود و يا اصلا جدى تلقى نمى شد. امروز همه ى مسلمانها در اقصاى آسيا تا قلب آفريقا و تمام خاور ميانه و در اروپا و آمريكا، احساس مى كنند كه جزو يك جامعه ى جهانى بزرگ به نام امت اسلامى هستند. امام احساس شعور نسبت به امت اسلامى را ايجاد كرد، كه بزرگترين حربه براى دفاع از جوامع اسلامى در مقابل استكبار است .
چهارمين كار بزرگ او، زاله ى يكى از مرتجعترين و پليدترين و وابسته ترين رژيمهاى منطقه و جهان بود. ازاله ى حكومت پادشاهى در ايران ، يكى از بزرگترين كارهايى بود كه كسى مى توانست آن را تصور كند. ايران مهمترين دژ استعمار در منطقه ى خليج فارس و خاورميانه بود. اين دژ، به دست امام ما در هم فرو ريخته شد.
كار پنجم او، ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام بود؛ چيزى كه به ذهن مسلمانها و غير مسلمانها خطور نمى كرد، و خواب خوشى بودكه مسلمانهاى ساده لوح هم هرگز آن را با خود تصور نمى كردند و نمى ديدند. امام (ره ) در حد يك معجزه ، به خيال افسانه آميز لباس واقعيت پوشاند.
كار ششم او، ايجاد نهضت اسلامى در عالم بود. قبل از انقلاب اسلامى ، در بسيارى از كشورها و از جمله كشورهاى اسلامى ، گروهها و جوانها و ناراضيها و آزادى طلبها، با ايدئولوژيهاى چپ وارد ميدان مى شدند؛ اما بعد از انقلاب اسلامى ، پايه و مبناى حركتها و نهضتهاى آزاديبخش ، اسلام شد. امروز در هر نقطه يى از دنياى وسيع اسلام كه جمعيت يا گروهى به انگيزه آزادى خواهى و ضديت استكبار حركت مى كنند، مبنا و قاعده ى كار و اميد و ركنشان ، تفكر اسلامى است .
هفتمين كار بزرگ او، نگرشى جديد در فقه شيعه بود. فقاهت ما پايه هاى بسيار مستحكمى داشته و دارد. فقاهت شيعه ، يكى از محكمترين فقاهتها و متكى به قواعد و اصول و مبانى بسيار مستحكمى است . امام عزيزمان اين فقه مستحكم را در گسترده يى وسيع و بانگرشى جهانى و حكومتى مورد توجه قرار داد و ابعادى از فقه را براى ما روشن كرد كه قبل از آن روشن نبود.
كار هشتم او، ابطال باورهاى غلط در باب اخالق فردى احكام بود. در دنيا پذيرفه شده است كه كسانى كه در راءس اجتماعات قرار مى گيرند، اخلاق فردى خاصى داشته باشند! تكبر ورزيدن ، برخوردار بودن از زندگى راحت و مسرفانه ، تجمل گرايى ، خود راءيى و خود خواهى و امثال اينها، چيزهايى است كه مردم دنيا قبول كردندكه كسانى كه در راءس حكومتها قرار مى گيرند، اين اخلاق را داشته باشند. حتى در كشورهاى انقلابى ، انقلابيونى كه تا ديروز زير چادرها زندگى مى كردند و در دخمه ها مخفى مى شدند، به مجرد اين كه به حكومت مى رسند، وضع زندگى شان عوض مى شود و اخلاق حكومتيشان تغيير مى كند و همان وضعيتى را به خود مى گيرند كه بقيه ى سلاطين و رؤ ساى عالم داشتند! ما از نزديك چنين چيزى ديده ايم ؛ براى مردم هم مايه ى تعجب نيست .
امام ما اين باور غلط را عوض كرد و نشان داد كه رهبر محبوب و معشوق يك ملت و ديگر مسلمانان عالم ، مى تواند زندگى زاهدانه يى داشته باشد. و به جاى كاخهاى مجلل ، در يك حسينيه از ديدار كنندگان پذيرايى كند و با لباس و زبان و اخلاق انبيا يا مردم برخورد كند.
اگر دلهاى حكام و زمامداران به نور معرفت و حقيقت روشن شده باشد، تجمل و تشريفات و اسراف و برخورداريهاى زياد و خودراءيى و تكبر و استكبار، جزو لوازم حتمى زمامدارى آنها محسوب نمى شود. از معجزات بزرگ آن بزرگوار اين بودكه هم در زندگى خود و هم در آن دستگاهى كه به وجود آورده بود، نور معرفت و حقيقت تجلى يافته بود.
كار نهم او، احياى روحيه ى غرور و خودباورى در ملت ايران بود. براداران عزيز! حكومتهاى استبدادى و فردى ، سالهاى متمادى ملت ما را به صورت ملتى ضعيف و مستضعف و توسرى خور در آورده بودند؛ ملتى كه از استمداد جوشان و خصلتهاى جمعى فوق العاده ممتاز برخوردار است و در طول تاريخ بعد از اسلام ، اين همه افتخارات علمى و سياسى دارد.
قدرتهاى خارجى مدتى انگليسيها و مدتى هم روسها و ديگر دولتهاى اروپايى ، و پس از آن امريكاييها ملت ما را تحقير كرده بودند. ملت ما هم باور كرده بودند كه قابليت و لياقت كارهاى بزرگ را ندارد، سازندگى از او بر نمى آيد، ابتكار از او ساخته نيست و ديگران بايد بر او آقايى كنند و به او زور بگويند! بنابر اين ، روح غرور و افتخار ملى را در ملت ما كه كشته شده بودند؛ ولى امام عزيز ما، روح غرور و افتخار ملى را در ملت ايران بيدار و زنده كردند.
در همان حال كه ملت ما از احساسات و نخوت هاى بيجاى ناسيوناليستى كه استكبار هامل آن ، و رژيم منحوس پهلوى مروجش بود مبرا هستند، ما احساس عزت و قدرت مى كنند. امروز ملت ما از دست به دست هم دادن و توطئه هاى مشترك شرق و غرب و ارتجاع نمى ترسند و احساس ضعف هم نمى كنند. جوانهاى ما احساس مى كنند كه خودشان مى توانند كشورشان را بسازند. مردم ما احساس مى كنند كه قدرت و توان آن را دارند كه در مقابل تحميلها و زورگوييهاى شرق و غرب بايستند، اين روح عزت و خودباورى و غرور ملى و افتخارات حقيقى و اصيل را امام (ره ) در ملت ما زنده كرد.
و بالاخره دهمين كار بزرگ او، اثبات اين نكته بود كه ((نه شرقى و نه غربى ))، يك اصل عملى و ممكن است . ديگران خيال مى كردند كه يا بايد به شرق متكى بود و يا به غرب ، يا بايد نان اين قدرت را خورد و ستايشش كرد و يا آن قدرت را! فكر نمى كردند كه يك ملت بتواند هم به شرق و غرب ((نه )) بگويد و بايستد و بماند و خود را روزبه روز ريشه دارتر كند؛ اما امام (ره ) اين نكته را ثابت كرد.(17)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-39.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
عظمت كار او، به ارتباطش با خدا بر مى گردد
تاريخچه ى حوزه هاى علميه و سرگذشت شگفت انگيز علماى بزرگ و اسلاف درخشان ما، حامل تجربه هاى بسيار زيادى در اين زمينه است كه تهذيب چه قدر اثر مى گذارد. نزديكترين تجربه يى است كه ما در اختيار داريم ، وجود همين شخصيت عظيمى است كه امروز دنيا را به خود متوجه كرده است .
امام (ره ) مدرّسى منزوى در قم بود. درسشان در مسجد سلماسى كه داخل يك كوچه نه در مركز حوزه قرار گرفته بود، ارايه مى شد. خانه ى ايشان هم در انتهاى همان كوچه واقع شده بود؛ يعنى براى رفت و آمد به مسجد محل درس كه روزى دوبار انجام مى گرفت ، حتى احتياج به ديدن خيابان نداشتند و طبيعتا هميشه مسير خانه به مسجد و مسجد به خانه را طى مى كردند. ايشان على الظاهر منزوى بودند؛ ولى در حقيقت مدرسى بزرگ و قطبى جذاب براى طلاب و فضلاى جوان و سرشار از خصلتها و صفات خوب به شمار مى آمدند.
اعتقاد من اين است كه اخلاص و صفاى باطن و رابطه ى معنوى و پيوند مستحكم بين قلب او و خداى مقلب القلوب ، موجب شد كه اين مرد بتواند از انزواى ظاهرى خود خارج شود و دست نيرومندى براى دگرگونى كردن بنياد ارزشهاى مادى در سطح جهان شود.
براستى بينان ارزشهاى مادى در دنيا لرزيده است . رهبر كمونيست كشورى دور دست با قدرت مادى بالا و داراى پيشرفتهاى زياد مى گويد: خواهش مى كنم كتابى درباره ى اسلام بدهيد تا مطالعه كنم (!) قبل از پيروزى انقلاب ، شما نمى توانستيد بزور دست جوانى كه باد ماركسيسم به دماغش خورده بود، يك جلد كتاب اسلامى بدهيد و بگوييد اين كتاب را مطالعه كن ! ما با زحمت زياد و هزار كلام شيرين ، تعدادى جوان را گرد هم جمع مى كرديم ، تا چند كلمه از مبانى اسلام را به صورت شفاهى و يا كتبى به گوش و دل آنها برسانيم ؛ ولى باز هم نمى رسيد. در آن روزها همه ى ما حوزه هاى علميه ، علما و مدرسان و فضلا بوديم ، ولى عملا به نتيجه ى دلخواه نمى رسيديم . سرانجام به بركت قيام امام (ره )، ملت ايران و دنيا تكان خوردند و دگرگونى عظيمى در افكار و انديشه هاى مردم و جوانها به وجود آمد.
امروز نماينده ى مجلس يك كشور مادى كه هفتاد سال بر مبناى ماترياليسم ديالكتيك اداره شده است ، به من بگويد: به بركت امام شما، در پارلمان كشورم سخنرانيها با ((بسم الله الرحمن الرحيم )) شروع مى شود. شخصيتهاى معروف فكرى دنيا نيزى نسبت به آنچه كه در مشت اين مرد بزرگ بود و بر دنيا عرضه مى كرد، احساس عطش مى كنند. بنابر اين ، با حركت آن رهبر عزيز، بنياد ارزشها و قرار دادها و مسلمات مادّى تكان خورد و دگرگون شد.
مساءله اين نيست كه ما چند شرابخانه را در مملكتمان بستيم و نگذاشتيم فلان منكر انجام بگيرد؛ اينها ظواهر كار و پديدارهاى قضيه است ؛ عمق كار خيلى از اينها بيشتر است . به بركت قيام اين مرد، دنيا و ايران تكان خورد. هر چند ما نقش ملت ايران را در انقلاب ، نقش اول و درجه ى يك مى دانيم ، اما چه كسى اين ملت را اين گونه هدايت كرد؟ چه كسى اين همه سرچشمه را در آنها به جوشش در آورد و اين همه استعداد را زنده كرد؟ آيا غير از آن روح بزرگ و آن انسان عظيم ، كس ديگرى بود؟
عظمت كار او، به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس او بر مى گردد. امام (ره ) يك انسان مهذب بود. دشمنان داخلى و خارجى او نيز اين ويژگى را قبول داشتند و اعتراف مى كردند كه او آدم مؤ منى است . آن گروگان آمريكايى كه چهارصد و چهل و چهار روز در ايران اسير بوده و طبيعتا همه ى آن ماجراها را از چشم امام مى ديده است ، مصاحبه مى كند و مى گويد: من از كسانى نيستم كه از فوت امام خوشحال شوم . او ارزشهاى اخلاقى مخصوص خودش را داشت و هيچ كس در حد او نبود.(18)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
همه ى ما يتيم شديم
امروز جمعى از رهبران نهضتهاى بزرگ و معروف اسلامى دنيا براى ابراز همدردى خود، با من ملاقات داشتند. اى كاش حرفهاى آنها عينا ضبط شده بود و به گوش مردم ما مى رسيد، تا مى ديدند كه چگونه امواج ساطع شده از آن كانون جوشان و خروشان و آن مركز بى نظير نور و حرارت ، به مسلمانان و انسانهاى مظلوم و مستضعف و تحقير شده ى دنيا جان و روح و قدرت داده است و توانسته اند در برابر سيل تهاجمها و دشمنيها ايستادگى كنند. همين چهره هاى معروف نهضتهاى اسلامى لبنان ، فلسطين ، افغانستان و كشورهاى ديگر كه اسم آنها را شنيده ايد، به من مى گفتند: ما يتيم شديم . حقيقتا هم همه ى ما يتيم شده ايم و ثقل عظيمى را از دست داده ايم .(19)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
دعاى من به پيشگاه خدا اين است كه من قبل از امام بميرم !
خدا مى داند كه در طول اين ده سال ، فكر چنين روزى ، هميشه دل ما را لرزانده بود. نمى دانستيم دنياى بدون ((خمينى )) چگونه قابل تحمل است . به همين خاطر، چندين بار به ايشان عرض كردم : دعاى بزرگ من در پيشگاه خداوند اين است كه من قبل از شما بميرم .
در همان روز تلخ كه حال امام مساعد نبود، من جمعى از شوراى بازنگرى قانون اساسى را دعوت كردم و به آنها گفتم كه حال امام خوب نيست ؛ كار بازنگرى را قدرى تسريع كنيم و مژده ى تمام آن را به ايشان در بيمارستان بدهيم ، تا دل امام شاد شود. واقعا از تصور آن چيزى كه ممكن بود پيش آيد، قلب من مى لرزيد؛ صدايم شكست و نتوانستم حرفم را تمام كنم . شايد چند ساعت بعد از آن بود كه اطلاع پيدا كرديم اين وديعه ى الهى و اين گوهر ارزنده را از دست داده ايم .(20)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
چه روزهاى سختى گذشت !
ده سال پيش كه ايشان دچار عارضه ى قلبى شدند، با جمعى از دوستان كه امروز بسيارى از آنها جزو شهدا هستند و در جوار رحمت الهى آرميده اند - خود را در آن هواى سرد و برفى به قم رسانديم و آن وجود عزيز راكه حيات انقلاب مرهون او بود، به تهران آورديم و در بيمارستان قلب بسترى كرديم . چه روزهاى سختى گذشت و چه دلهره ها و نگرانيهاى غير قابل توصيفى را پشت سر گذاشتيم .
از آن روزها تا پايان حيات ايشان ، دايما نگران اين حادثه ى تلخ بوديم و بارها به پرودگار متعال عرض مى كرديم كه دعاى شوق انگيز امت مؤ من ومخلص ما به درگاه تو، سلامت و بقاى اين قلب تپينده است ؛ با بزرگوارى خود، دعاى امت ما را مستجاب كن .(21)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
دل منور امام شاد شد!
در سفرى كه به كردستان و آذربايجان غربى كرده بودم و با مردم سنندج و مهاباد و عزيزان كرد و روحانيون و روشنفكرهاى آن مناطق ديدار داشتم ، آنها نسبت به امام و انقلاب اظهار اخلاص مى كردند، كه حقيقتا تودهنى محكمى به دشمنان و مدعيان و تفرقه افكنان بود. وقتى به تهران برگشتم ، خدمت امام رسيدم و شرح آن ديدارها را براى ايشان گفتم . ديدم دل منور آن مرد روحانى شاد شد و آثار آن در چهره ى پاك و مطهر او آشكار گرديد.(22)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
اين گزارش امام را تحت تاءثير قرار داد!
اين كه امام (ره ) در وصيت نامه ى سياسى ، الهى خويش به خودكفايى ارتش اشاره كرده بودند و مرقوم فرموده بودند:((امروز چيزهايى را با قيمت ارزانتر مى سازند))، در واقع همان گزارشى بود كه در آن سال به ايشان دادم و گفتم در زمان طاغوت وقتى مى خواستند قطعه يى از تجهيزات ارتش را تعمير كنند، با هواپيما آن را به كشور سازنده مى بردند و پس از تعمير، به كشور بر مى گرداندند؛ ولى امروز همين قطعات داخل ايران ساخته و تعمير مى شود. اين گزارش ، امام (ره ) را تحت تاءثير قرار داد و ايشان اين موضوع را در وصيت نامه ى سياسى ، الهى خود آوردند. گزارشى كه من به امام دادم ، بر اساس شايعات و گفته ها نبود؛ بلكه از روى اطلاع و بر اساس واقعيات ارتش بود كه در جريان عمل ، به آن رسيده بودم .(23)
فراموش نمى كنم آن روزهايى را كه ...
بنده فراموش نمى كنم ، آن وقتى كه مرحوم آية الله ميلانى (رضوان الله تعالى عليه ). كه حق عظيمى بر گردن اين حوزه دارند و من امروز با خودم فكر كردم كه وظيفه دارم اسم شريف آن بزرگوار را با تجليل و عظمت و عظمت در اين جا ياد كنم . اين حوزه ، بهره ى زيادى از ايشان برد وارد شهر مشهد شدند و حوزه ى مشهد را با آثار علمى خودشان مزين و مباهى كردند، انصافا حوزه احتياج به ترميم داشت .
فراموش نمى كنم ، آن روزهايى كه علما به ديدن ايشان مى رفتند، من هم با مرحوم پدرم ، ديدن ايشان رفته بوديم من خيلى جوان بودم استاد بزرگ اين حوزه و عالم نام آور و بى نظير حوزه ى مشهد، مرحوم آية الله حاج شيخ مجتبى قزوينى (رضوان الله تعالى عليه )، جلوى ايشان نشسته بود طلبكارانه از ايشان مى خواست و اصرار مى كرد كه شما در مشهد بمانيد. در واقع مرحوم حاج شيخ مجتبى ، ايشان را در مشهد نگه داشت .
مرحوم آقاى ميلانى در مشهد ماند؛ حوزه ى مشهد رونقى پيدا كرد. قبل از آن بزرگانى بودند؛ اما حوزه ى مشهد حوزه يى نبود كه بتواند متخرجين خود را در ميان حوزه هاى بزرگ شيعه در بياورد و نشان بدهد. با آمدن آقاى ميلانى اين كار شد.
يا خود مرحوم آقاى حاج شيخ مجتبى قزوينى (رضوان الله تعالى عليه ) آن مقام علمى ، آن قدس ، آن معنويت ، آن جوهره ى ارزشمند روحى كه بنده مكرر گفته ام نظير آن را در بين همه ى بزرگان و علمى شيعه ، شايد من يك مورد ديگر ديده باشم ! آن فلز گرانبها و جوهر روحى اين مرد بى نظير، مؤ ثر بود. يا مرحوم آية الله آقاى شيخ هاشم قزوينى ، اينان بزرگان اين حوزه بودند.
البته امروز هم بحمدالله بزرگانى در اين حوزه هستند، شكى نيست ؛ اما هر بزرگى كه از دنيا مى رود ، هر انسانى با ارزشى كه از يك مجموعه مى رود، خللى و ثلمه يى به وجود مى آيد همچنان كه در تعبير روايات هست آن ثلمه و خلاء را بايد پر كرد.
هر يك از شما فرض كنيد كه شما آن كسى هستيد كه بايد در آينده ، اين خلاء را پر كنيد. اين طور حركت و كار كنيد و حوزه ها بايد به فكر باشند. حقيقتا اين گونه است كه در يك دوره ، يك مجموعه ى علمى بى نظير، يا كم نظيرى در فقاهت شيعه پيدا شد، كه شاگردان مرحوم ميرزاى شيرازى و بعد شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بودند.(24)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-46.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
او از عين خوش بيرون آمد، سه چهار ساعت بعد دشمن عين خوش را گرفت !!
من يادم مى آيد كه در اوايل جنگ ، گزارشهايى مى رسيد كه مثلا دشمن تا فلان جا آمده است ؛ دشمن دارد فلان جا را بمباران مى كند؛ مكرر هم از طرف نيروهاى حزب اللهى در محيطهاى گوناگون انقلابى ، اين مطلب تكرار مى شد. آن بنده ى خدايى كه مسؤ ول نيروههاى مسلح بود،(25) انكار مى كرد و مى گفت دروغ است ؛ اصلا چه كسى مى گويد كه عراق دارد به ما حمله مى كند؟! در بين مردم شايع شده بود كه عين خوش را گرفته اند؛ او به آن جا رفت و از تلويزيون با او مصاحبه كردند؛ گفت : مى گويند عين خوش را گرفته اند؛ من الان دارم در عين خوش مصاحبه مى كنم ! او از عين خوش بيرون آمد؛ اما سه ، چهار ساعت بعد، دشمن عين خوش را گرفت ! بله ، دشمن بيرون عين خوش بود - در عين خوش نبود - اما اين به معناى آن نبود كه دشمن نيست .
ما نبايستى چيزى را كه روشن و واضح است ، انكار كنيم . در دانشگاه ، در بيرون دانشگاه ، حتّى در رسانه هاى جمعى ما، در كتابهايى كه مى نويسند، در ترجمه هايى كه مى كنند، در شعرهايى كه مى سرايند، در برنامه هاى فرهنگى على الظاهر بى ارتباط به ما كه در دنيا وجود دارد. و خبرش را قاعدتا شما آقايان - كه عناصرى فرهنگى هستيد - مى شنويد، همه جا يك آرايش نظامى فرهنگى بسيار خطرناك عليه انقلاب درست شده است و وجود دارد. (26)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
حوادث شرق اروپا و مساءله ى اصلى آن
من وقتى به اين حوادث شرق اروپا(27) نگاه كردم و نگاه مى كنم ، از همان روزى كه شروع شده ، واقعا انسان چيزهايى احساس مى كند. موضعگيرى كشورها و نوع برخوردشان ، چه ارتباطى روشنى با اين حوادثى كه حالا دارد در اين جا پيش مى آيد، پيدا كرده است . اين ، چه دستى و چه عواملى است ؟ اين ، چه قانون ناشناخته يى در زندگى ما مردم است كه اين طور بر تمام قوانين شناخته شده ى قرار دادى ، سيطره پيدا مى كند؟ شما مى بينيد كه ناگهان يك دژ از هم مى پاشد، فرو مى ريزد و از بين مى رود؛ اين يقينا بى علت نيست . آن عاملهاى ناشناخته ، اين جا خودش را نشان مى دهد؛ و يقينا بخشى از اين موضعگيريها نسبت به ايمان الهى دراين كشورهاى متلاشى شده و در اين امپراتوريهاى در هم فرو ريخته يعنى بى اعتقادى به خدا يكى از عوامل بوده است .
امروز شايد تصور غربيها يا لااقل تبليغاتشان اين است كه اتحاد جماهير شوروى به خاطر شكست تجربه ى سوسياليسم به اين نتيجه رسيد كه آن اقتصاد غلط بود؛ بعد از هفتاد سال فهميد كه اين اقتصاد درست است ؛ يعنى فروپاشى نظام سوسياليسم را به پاى يك تجربه ى ديگر، يا تجربه يى براى بيان استحكام مبناى جوامع سرمايه دارى به حساب آوردن ! اين غلط است ؛ به هيچ وجه اين محاسبه درست نيست ؛ اصلا ربطى به اين قضيه ندارد؛ مساءله بايستى جاى ديگر علت يابى و علت جويى بشود؛ مساءله ى دشمنى با دين و بريده شدن از ايمان معنوى است . در هر جا و به هر اندازه كه اين عامل منفى وجود داشته باشد، به همان اندازه تلاشى و نابودى منتظرش است . البته عرض كردم . نبايد تصور كرد كه فردا بايد اتفاق بيفتد آن كشورهايى هم كه به شكل ديگرى اگر چه نه با آن نمودارها و نمادها با دين مقابله مى كنند، بايد منتظر چنين وضعى باشند. اين قرن آن طور كه به چشم مى خورد ان شاء الله قرن گرايش عمومى بشريت به سمت معنويت و به سمت دين است .(28)
قدم به قدم قضايا را پيش بردند!
الان شما فروپاشى اين امپراتورى شوروى را ببينيد. آن چيزى كه عامل درجه ى يك و عامل مباشر در اين فروپاشى است ، انقطاع از مردم است ؛ با مردم كارى ندارند. هيچ رابطه يى بين اين رهبرى و مردم وجود ندارد؛ و الا اگر مى توانستند روى مردم حساب كنند، آيا تبليغات امريكاييها و سياستباريهاى آنها در اين يك سال و نيم اخير مى توانست اين قدر در وضع شوروى تعيين كننده باشد؟ هيچ چيز به قدر تبليغات امريكاييها و بازى سياسى آنها، در وضع فعلى شوروى مؤ ثر و تعيين كننده نبوده است . قدم به قدم قضايا را به پيش بردند، تا به اين جا رساندند؛ حالا بعد از اين ، خدا به داد اين جمهوريها و بخصوص آن درشتهايسان برسد، كه چه در پيش خواهند داشت ! علتش اين است كه مردم را در كنار خود ندارند. هر نظامى كه با مردم خودش مرتبط و متصل نباشد، نمى تواند براى بلند مدت و براى آينده ، برنامه ريزى مطمئنى داشته باشد.
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
ماءموريت رضاخان و سلاطين منطقه
اين كه شما مى بينيد در ايران مظلوم ما،سلاطين فاسد و نوكران حلقه به گوش انگليس و امريكا، از طرف قدرتها تاءييد شدند و ساليان درازى بر اين مملكت حكومت كردند، علت همين است . چون كسى مثل رضاخان ، راحت حاضر بود كه به سهم خودش ، همين هدف و برنامه را در ايران اجرا كند. اين كه مى بينيد استعمار يعنى انگليس و فرانسه بعد از جنگ بين الملل اول ، به جان اين كشورهاى عربى افتادند و مرتب ذرع و پيمانه كردند و بريدند و تقسيم نمودند و گفتند: اين براى تو، اين براى او، و در هر جا هم مهره ى دست نشانده ى تسليمى را از طرف خودشان سر كار گذاشتند و اختيار ملتهاى اين كشورها را به دست آدمهاى فاسد و مفسد دادند، علت همين است . آنها دنبال اين هدف بودند.
وظيفه ى بزرگ امثال رضاخان در ايران ، و ابن السعود در عربستان ، و فاروق در مصر، و ديگران در جاهاى ديگر، اين بود كه نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت يك نيروى فعال در بيايند و روحيه پيدا كنند و به وسط ميدان سياست عالم بيايند. نقشه ى استعمار بر اين اساس بود. حالا شما فكر كنيد ببينيد، عظمت را از اين جا مى شود فهميد. فكر كنيد كه امپراتورى انگليس دهها سال ، در كنار او دولتهاى استعمارى ديگر، آخر همه امريكا، با پول و اسلحه ى فراوان و با ابزار علم و دانشى كه در اختيار داشتند همه با وجود اختلافاتى كه با هم داشتند، با يكديگر همكارى كردند، تا در اين مقصود عملى بشود! كدام مقصود مانع شدن از حضور دسته جمعى مسلمين در صحنه ى سياست عالم و اين كه مسلمانان احساس كنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم مى توانند حرف بزند.
در جنگ بين الملل ، اسم ايران را ((چهار راه خاور ميانه )) گذاشته بودند؛ چون در برهه يى طولانى از زمان ، تنها راه ارتباطى بين شرق آسيا و اروپا بود. مزيت ديگر اين كشور آن است كه در كنار خليج فارس ، لب درياى عمان و در حساس ترين مناطق قرار دارد. در بحبوحه ى تلاش هاى استعمار امريكا و غير امريكا و در اوج پيروزى استكبار، ناگهان در يك نقطه بسيار حساس ، يك انقلاب عظيم همراه با رهبرى فوق العاده و بى نظير، در ميان احساسات و عواطف و آگاهيها و نيروهاى مخلصانه و صادقانه ى يك ملت قهرمان - كه اسلام بكلى آنها را منقلب كرده و ترس را از وجودشان ريخته سر مى كشد. تمام نقشه هايشان به هم ريخت . اول باور نكردند و تنوانستند بفهمند چه شد. شما مشهديها، خودتان مى توانيد دقيقا مشخص كنيد كه اوج و سر فرازى انقلاب و تغيير درونى مردم مشهد و يا مردم خراسان ، از چه لحظه و زمانى بود؟ هيچ كس نمى تواند معين كند. ناگهان نظر لطف ((آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند))، عنايت الهى ، توجهات غيبى ، فيوضات ولى امر و بقية الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)) ملت را منقلب كرد. انقلاب پشت سر آن رهبرى كه بزرگ ترين عطيه ى الهى براى مسلمين بود، با سرعت به حركت در آمد و هر قدمى كه اين ملت پيش رفت ، به قدر ده قدم رشد كرد.
آيا ما مردم ، همان مردم پانزده سال قبليم ؟ پانزده سال قبل ، در ايران چه خبر بود؟ در مشهد ما و شما چه خبر بود؟ جوانان چه طورى بودند؟ دانشگاه چه طورى بود؟ حوزه ى علميه چه طورى بود؟ حالا چگونه است ؟ آيا اين تغيير، تغيير قابل تحقق در ظرف پانزده سال است ؟ اين ، غير از معجزه ى الهى و توجه معنوى و برقى كه از عالم غيب زده شد، چيز ديگرى است ؟
اين انقلاب سر كشيد و رشد كرد. اولين اثرى كه اين انقلاب گذاشت ، اين بود كه بناى صد و پنجاه ساله ى استعمار در سطح عالم را با خاك يكسان كرد. كدام بنا را؟ استعمار صد و پنجاه سال زحمت كشيده بود، تا روحيه ى مسلمانان را خرد كنند. مسلمان در دنيا، از قِبَل مسلمان بودن خودش ، احساس شخصيتى نمى كرد. كدام يك از شماها ديديد يا شنيديد كه در دوران طاغوت ، كسى در نقطه يى از عالم در اروپا، در امريكا، در نقاط درو دست گردنش را بالا بگيرد و با افتخار بگويد: ((من مسلمانم ))؟ آن روز هم مسلمانى افتخار بود، اما كسى اين را احساس نمى كرد. روحيه ها را خرد كرده بودند. انقلاب آمد، اين واقعيت را دگرگون كرد. مسلمانان در همه جاى دنيا، احساس هويت اسلامى كردند و روحيه گرفتند.(29)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-51.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
مشكلات دانشجويان
مشكل اول دانشجو، ابتذال و بى تفاوتى و نفوذ پذيرى در مقابل فرهنگ بيگانه
البته من روان شناسى دانشجو را نمى توانم بيان كنم . علتش اين است كه خود من ، اطلاعات و آگاهى هاى زيادى ندارم . البته با دانشجويان خيلى ارتباط داشته ام ؛ اما اين طور كه بتوانم مثلا تحليل گرانه خصوصيات دانشجو را بگويم ، نمى توانم عرض بكنم . در عين حال ، ما برخى از خصوصيات را در دانشجويان مى بينيم كه اينها مشكلات درونى يا بيرونى دانشجويان است و مساءله ساز مى باشد.
يك مشكل ، مشكل دچار شدن به ابتذال و بى تفاوتى و نفوذ پذيرى در مقابل فرهنگ هاى بيگانه و مضر است . دانشجو در معرض اين فرهنگ ها قرار مى گيرد و اين مشكل دانشگاهها است . من كرارا در اين اجتماعات دانشجويى و دانشگاهى گفته ام كه چرا وقتى كسى وارد حوزه مى شود، قاعدتا متدين خارج مى گردد؛ اما وقتى داخل دانشگاه مى شود قاعدتا متدين خارج نمى گردد؟! چرا بايد اين طورى باشد؟ واقعا هم توقع درستى است و بايد در نهايت اين باشد؛ اما واقعيت قضيه غير از اين است . واقعيت قضيه اين است كه دانشگاه محيطى است كه بخاطر كثرت جوان در سنين خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگيزه ها و گرايش هاى اخلاقى و فرهنگى ناسالم قرار گرفته است .
دانشجو، غير از آن جوان در بازار است كه نه از مجله ى خارجى ، نه از كتاب خارجى و نه از معارف بيرون اين مرز اصلا مطلع نيست . دانشجو، قاعدتا اطلاع پيدا مى كند و آگاه و هوشيار است و معارف دنيا برايش مطرح مى شود. پس اين فرد، در معرض نفوذ آسيبهاى فرهنگى و بى مبالاتى در مقابل دين و بى تفاوتى در مقابل ارزشهاى دينى و انقلابى است . اين ، يكى از مشكلات محيط دانشجويى و دانشجوست .
مشكل دوم دانشجو، آسيب پذيرى در مقابل لغزش ها و انحرافات فكرى
يكى از مشكلات ديگر كه نزديك به مشكل قبلى است آسيب پذيرى در مقابل لغزشها و انحرافات فكرى است . در گذشته كه ماركسيزم خيلى فعال و پر نشاط بود، هر كسى كه با دانشگاه ارتباط داشت ، واقعا اين را به روشنى مى يافت . اصلا در دانشگاه ، حتى آن دانشجوى مسلمانى كه سوهان تفكرات ماركسيزم به مغزش نخورده بود، خيلى بندرت مى شد پيدا كرد.
بعضى از اين عناصر روشنفكر نام و نشاندارى كه جزو مسلمانان هستند زنده و مرده و شما امروز به افكارشان اعتراض مى كنيد كه اعتراض هاى بجايى هم هست نقطه ى اشكال فكرى اينها، همان چيزى است كه خاصيت دوران دانشجويى و دانشگاهى آنها بود. تفكر ماركسيستى وارد مى شد، زيد مى ديد كه مى خواهد ماركسيزم را رد كند؛ براى رد آن ، از معارف ماركسيزم استفاده مى كرد؛ يعنى ((يؤ تى من حيث يفر منه ))!
اين ، در تفكرات و بيانات كسانى كه در دو دهه ى قبل از انقلاب ، بدون اطلاع و آگاهى هاى كامل اسلامى ، در ميدان ماركسيزم وارد مى شدند، زياد ديده مى شد. اصلا تفكرات ماركسيستى در آنها نفوذ كرده بود و در همه ى مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان چنين چيزى محسوس بود؛ اما امروز نيست و يا لااقل به شكل مكتبيش وجود ندارد؛ اگر چه ته مانده هايش باز هم هستند و هنوز زايل نشده اند. در عين حال ، امروز انحرافات جديدى وجود دارد.
دنيا كه تنها با انحراف ماركسيزم ، منحرف نشده است ؛ قبل از ماركسيزم هم تفكرات غلط و انحرافى و ضد اسلام بوده ، بعد از ماركسيزم هم وجود دارد و الان هم هست . همين تفكراتى كه امروز به وسيله ى بعضى از فيلسوفان يا فيلسوف نمايان اروپايى در دنيا پخش مى شود كه البته نمى خواهم اسم بياورم ، تا حرف كلى ما به جايى نزديك نشود حمالة الحطب دمكراسى به نوع سوسيال دمكراسيهاى غربى است .
الان در دنيا تفكراتى هست كه جاده صاف كن تسلط استعمارى نوع جديد آمريكا و اروپا بر همه ى دنيا است ؛ يعنى ايجاد جوامع دمكراتيك به سبك غربى و همين چيزى كه شما مى بينيد دنيا رويش حساس است . اگر در جهت ايجاد حجاب ، يك ذره نسبت به لباس افراد اين جوامع تعرض بشود، همه ى دنيا را غوغا بر مى دار؛ ولى اگر در جهت كشف حجاب ، به لباس كسى تعرض بشود، يك صدم آن در دنيا غوغا نمى شود! اين واقعيتى است . امروز يكى از نشانه هاى تمدن و نظام جديدى كه دنياى استكبار مى خواهد بى سر و صدا بر همه ى عالم حاكم بكند، همين است .
البته زياد پيش رفتند، متعلق به امروز هم نيست ؛ اما امروز به صورت يك تفكر و مكتب و ايده و مسلك در مى آيد. طرح ((جامعه ى باز))(30)، از همين نمونه هاست . اصلا جامعه ى باز يعنى چه ؟ چه چيزى جامعه را باز مى كند و چه چيزى اگر نباشد، جامعه ديگر جامعه ى باز نيست و فايده ى ندارد؛ ولو هزار نشانه ى دمكراسى هم وجود داشته باشد؟ اينها تفكرات انحرافى و غلطى است كه امروز در دنيا وجود دارد. من فعلا نمى خواهم وارد اين بحث بشوم كه ما بايد در مقابل اينها چه كار كنيم . اجمالا جوان دانشجو، در معرض هجوم اين تفكرات از انواع و اقسامش است .
مشكل سوم دانشجو، مدرك گرايى و توجه وافر به زندگى مادى
مشكل سوم ، همسن مشكل مدرك گرايى و توجه وافر به زندگى مادى و اضغاث و احلام جوانى است . در حوزه ها، به شكل سنتى چنين چيزى نيست . اگر چه گاهى به شكل عارضى هست اما جوان دانشجو كه كارش تحصيل علم است ، به اين سمت كشانده و رانده شده كه به فكر آينده و دكان آينده و پول و اين كه كدام رشته ، پر در آمدتر است و كدام رشته تواناييهاى بيشترى به آدم مى دهد، باشد. اين هم مشكل بزرگى است كه بايستى به فكرش به فكرش بود؛ چون به علم لطمه مى خورد.
مشكل چهارم دانشجو، آلت دست جريانات سياسى شدن
مشكل ديگر، مشكل آلت دست جريانات سياسى شدن و سياسيكارى در دانشگاه است . گاهى اوقات ، دانشجو خودش هيچ ايده و انگيزه ى سياسى خاصى ندارد؛ اما آلت دست يك جريان و يك گروه سياسيكار قرار مى گيرد كه آنها از او، چماق مى كنند و به سر هر كه مى خواهند، مى زنند. اين هم يك مشكل بسيار بزرگ و حساس است .
مشكل پنجم دانشجو، ابهام در جريانات و عملكردها
مشكل ديگر، مشكل ابهام در جريانات و عملكردهاست . دانشجو، به طور طبيعى روشنفكر است ؛ يعنى جزو گروههاى روشنفكرى قهرى است و نسبت به اوضاع جارى كشور، صاحب فكر و صاحب عقيده است و مى خواهد اظهار نظر بكند.
دانشجو، به اين قانع نيست كه بگويند ما اين طور تشخيص داده ايم و مى خواهيم عمل بكنيم . دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم مى كند، اما دلش مى خواهد وجه اين كارى را كه به آن تعبد كرده است ، بداند. اگر ندانست ، تدريجا دچار شبهه و ابهام مى شود. اين ابهام ، او را حتى در نفس تعبد هم تضعيف مى كند و تعبدش رفته رفته ضعيف مى شود. پس ، يكى از مشكلات دانشجو، اين است . دانشجويان ، چون غالبا از جريانات هم بى خبرند و از بطون كارها اطلاع ندارند، چنانچه خبرى در راديو يا در روزنامه پخش مى شود، ذهنشان شروع به كار مى كند. اين در صورتى است كه مؤ ثر خارجى هم نباشد. اگر باشد، كه ديگر واويلاست !
مشكل ششم دانشجو، بى هويتى و عدم درك رسالت واقعى خود
و بالاخره ، آن مشكلى كه به نظر بعضيها، شايد مهمترين مشكل است ، مشكل بى هويتى و عدم درك رسالت واقعى در قبال جامعه ، در قبال خودش و در قبال تاريخ و آينده است . دانشجو، حقيقتا نمى داند كه چه كاره است . او نمى داند كه الان چه كاره است و در آينده چه نقشى خواهد داشت ؛ مثل كاسبى كه به دنبال نان و نام مى دود و زندگى مى كند. به عبارت ديگر، رسالت حقيقى دانشجو، براى خود او درست روشن نيست . اينها مشكلات دانشجوست .
بخشى از اين مشكلات را گفتيم ؛ اما يقينا بيش از اينهاست و مسايل و مشكلات ديگر و ريزه كاريهاى فراوانى نيز وجود دارد: ارتباط گوناگون استاد و دانشجو، مدير و دانشجو، گروههاى گوناگون دانشجويى ، تعارض بين دانشجويى بى دين و دانشجوى بادين ، حتى تعارض بين خود ديندارها و انواع و اقسام مشكلات ديگرى كه وجود دارد.(31)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
از غيظ و غضب زنجير مى جوند!
شخصيتهاى بر جسته ى الهى و شخصيتهاى معنون داراى مقام بشرى در اين جهت فرقى نمى كند آن وقتى است كه از دست رفتن آنها موجب اين مى شود كه مردم احساس كنند راه جلوى آنها را مسدود شده و احساس بن بست بكنند، در اين طور مواقع اسلام و قرآن سعى مى كند شخصيت آنها را در قبال ذات مقدس پروردگار، شخصيت محوى جلوه بدهد و اهميت آنها را كم كند؛ براى اين كه مردم بدانند اراده ى خدا پشت سر آنهاست . آدمها در هر محيطى ، مسير و جهتگيريشان خيلى تعيين كننده و اثر گذار است ؛ اما آن وقتى كه بناست فقدان يك شخصيت مردم را نااميد بكند، اين جا در قرآن كريم و در كلمات بزرگان دين اين طور تاءكيد مى شود كه به حضور اراده ى الهى نگاه كنيد و نوميد نشويد.
در جنگ احد وقتى كه دشمنان بارها گفتند پيغمبر كشته شده است براى اين كه روحيه ى مسلمانها را ضعيف بكنند و آنها را به شكست بكشانند اين آيه ى شريفه نازل شد: ((و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم )). مى گويند پيغمبر كشته شد؛ بر فرض كشته شده باشد، او جز يك پيامبر كه نيست ؛ آن كسى كه او را به پيغمبرى فرستاده و اين شخصيت را بر سر پا نگهداشته ، او زنده است ؛ و او خداست . ببينيد چه طور روحيه ى مردم را تقويت مى كند و شخصيت عظيم پيغمبر را كه بزرگترين شخصيت در طول تاريخ بشريت است اين گونه محو و كمرنگ جلوه مى دهد. آن جايى هم كه خود اين شخصيت بشرى زنده است ، اما به مردم پشت كرده است ، همين گونه است . شما ببينيد امام حسن ، اميرالمؤ منين و بزرگان دين ، با آن كه جسمشان از مردم گرفته نشده بود جسمشان زنده بود اما فكر و جهتگيريشان از مردم گرفته شده بود؛آن جا هم سعى مى شد تا مردم روحيه شان را از دست ندهند و شخصيت آنها در مقابل ذات اقدس احديت و اراده ى الهى ، كوچك و حقير جلوه كند؛ كه حقير هم هست . در جنگ بين امام حسن و معاويه ، عبيدالله بن عباس فرمانده لشكر امام حسن بود؛ اما خيانت كرد و به معاويه پيوست . آن كسانى كه مورد اعتماد امام حسن بودند، وقتى مى خواستند خبر را به لشكر امام حسن بدهند، آن چنان مطلب را زيبا بيان كردند كه مردم احساس كردند از رفتن اين فرمانده به سمت دشمن ، هيچ خسارتى نكرده اند؛ واقع قضيه هم همين است . قرآن درباره ى كسانى كه در ظاهر دم از دوستى با پيغمبر مى زند، اما در باطن حاضر نبودند با پيغمبر حركت كنند، مى گويد: ((ولا وضعوا خلالكم ))؛ اگر با شما بيايند و بخواهند در ميدانهاى نبرد شركت كنند، در صفوف شما تفرقه مى اندازند؛ يعنى نبودشان بهتر از بودنشان است . اين مربوط به آن جايى است كه يك شخصيت ، چه جسم او از ميان بودنشان است . اين مربوطه به آن جايى است كه يك شخصيت ، چه جسم او از ميان مردم رفته باشد، چه آن جايى كه جسم او هست ، اما فكر و ذهنش عوض شده باشد؛ يعنى حقيقت او از بين مردم رفته باشد، رفتار خدا و رفتار پيغمبر و اميرالمؤ منين و امام حسن و اولياى دين اين طورى است . اما بعكس ، آن جايى كه نام و ياد شخصيت براى مردم راهگشاست ، هم قرآن ، هم سخن پيامبر، هم سخن اميرالمؤ منين ، هم همه ى عقلاى عالم سعيشان اين است كه اين شخصيت را زنده نگهدارند و نگذارند نام و ياد او از فضاى ذهن مردم محو بشود. شما ببينيد بعد از گذشت چند هزار سال از دوران ابراهيم ، قرآن كريم به مردم مى گويد: ((قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه ))؛ يعنى اى مردم مسلمان ! ابراهيم هم براى شما اسوه است . در آن زمان ، چند هزار سال بود كه ابراهيم از دنيا رفته بود؛ اما قرآن نامش را زنده مى كند. درباره ى خود پيامبر مى فرمايد: ((لقد كان لكم رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا))؛ پيغمبر را اسوه معرفى مى كند؛ چرا؟ براى اين كه هر چه ياد كسى مثل ابراهيم يا پيامبر ما در ميان مردم زنده باشد، براى آنها شرف ، عزت ، آبرو و درس زندگى خواهد بود. خيليها سعى مى كردند ياد پيغمبر را از خاطره ها ببرند. بعضيها بيست سال ، سى سال بعد از وفات پيغمبر وقتى مى شنيدند كه در اذان نام آن بزرگوار بر زبان مى آيد، از غيظ و غضب زنجير مى جويدند كه چرا اسم آن حضرت زنده است ؛ چون مى دانستند آن جايى كه اسم پيامبر هست ، آرزوى توحيدى ، عمل توحيدى ، جهاد توحيدى ، عزت انسان موحد و مسلمان در آن جا هست .
من مى خواهم به شما جوانهاى مؤ من در اين شهر و به همه ى جوانها در سرتاسر ايران بزرگ اين را بگويم : امروز يكى از هدفهاى بزرگ دشمن اين است كه آوازه ى بلند امام خمينى را از ياد و خاطره ى اين مردم محو كند. كينه يى كه از اين مرد بزرگ دوران در دل زورگويان و قلدارن و چپاول گران و زر سالاران عالم هست ، كينه يى تمام نشدنى است ؛ آنها فراموش نمى كنندكه در ايران بزرگ و عزيز و مظلوم ما در چه وضعيتى بودند؛ نفتش را مى برند، امكانات معنويش را مى برند، بازارش را تصرف مى كردند و نيروى انسانى ارزانش را به كار مى گرفتند. خيلى از كارخانه هايى كه در دوران رژيم طاغوت ايجاد شد، بخاطر نيروى كار ارزان قيمت در اينجا بود. اگر سرمايه دارهاى اصلى و صاحبان كمپانيهاى بزرگ مى خواستند كارخانه يى را در كشورهاى ديگر مستقر كنند، برايشان گران تمام مى شد؛ اما چون اينجا نيروى كار ارزان وجود داشت ، بعد از توليد به مصرف بود و بازار عظيم ايران در اختيارشان قرار داشت لذا آن كارخانه را در آن مستقر مى كردند. آنها مى دانند كه در ايران چه اتفاقى افتاد؛ مى دانند كه يك كشور بزرگ و پر جمعيت ، يك بازار عظيم و منابع بى پايانى از دستشان خارج شده است . اينها را چه كسى كرد؟ ملت ايران اگر امام را نداشت ، اگر اين انسان مصمم و با عزم و اراده را نداشت ، نمى توانست اين راه را طى كند؛ شكى در اين نيست . امام هم ادعايى نداشت ؛ مى گفت من كارى ندارم ، مردم كردند؛ راست هم مى گفت ، مردم كردند؛ اما مردم در خيلى از كشورها هستند، ولى چرا قيام نمى كنند و حقشان را نمى گيريند؟ چون كسى مثل امام را ندارند. اين كاروان عظيم اين طور قافله سالار مى خواهد. لشكر عظيم ، بى فرمانده ، زمين گير مى شود. تاريخ ما فرماندهى با شجاعت ، با عزم و تصميم امام سراغ نداشت تا بتواند چنين حركت عظيمى را انجام بدهد؛ نه تفنگ و نه تانك ، نه نيروى مسلح و نه وسائل تبليغاتى داشت ؛ سلاح او فقط عزم و اراده و ايمان و توكل بود. مردم صداقت و حقانيت او را تشخيص دادند؛ جوانهاى بيست و دو سال قبل در دوران انقلاب ، اين شمع را كه ديدند، مثل پروانه عاشقانه به سمت او رفتند؛ آن گاه اين اقيانوس به تلاطم آمد و اين حادثه بزرگ اتفاق افتاد.
امريكاييها و صهيونيست ها يادشان نمى رود كه بعد از جنگ 1967 ميلادى كشورهاى عربى شيرهاى نفت را بر روى آن كسانى كه به اسرائيل كمك مى كردند، بستند؛ اما رژيم طاغوت در اينجا سينه اش را جلو داد و گفت من عوض همه نفت مى دهم ! يعنى رژيم طاغوت در ايران ، يك اعتصاب عظيم نفتى را كه در تاريخ عالم بى نظير بود به نفع آمريكا و عليه مظلومان فلسطين شكست ؛ هم به اسرائيل نفت داد، هم به هر كسى كه به اسرائيل كمك مى كرد! امروز درست صد و هشتاد درجه وضع فرق كرده است ؛ همه ى كشورهاى عربى و اسلامى در مقابل خواسته ى امريكا نسبت به اسرائيل كم وبيش كوتاه آمده اند؛ همه گفته اند صلح خاورميانه ؛ هيچ كس نگفت اين صلح نيست ؛ سازشى است عليه صاحبان فلسطين ؛ اين به خاك ماليدن فلسطينيان است . همه اتفاق نظر كردند؛ همه دستها را روى هم گذاشتند؛ اجلاسهاى جهانى تشكيل دادند؛ از بين خود فلسطينيها خائنى پيدا كرده اند كه پاى قرار دادها را امضاء كرد. همه چيز به ظاهر تمام شده بود اما يك ايران اسلامى به اتكاى يك ملت بزرگ و با اعتماد به خدا ايستاد و گفت من اين قرار دادها و اين صلح ساختگى را كه سازش عليه مظلومان فلسطين است قبول ندارم . ما نه تانك و هو پيمايى به ميدان آورديم ، نه لشكر و نيروى نظامى يى به مرزهاى اسرائيل فرستاديم نظام اسلام هيچ كارى نمى توانست بكند اما گفتيم قرار داد اسلو را قبول نداريم ؛ قرار دا شرم الشيخ را قبول نداريم ؛ قرار دادهاى عليه ملت مظلوم فلسطين را قبول نداريم . همين قدر كه ايران اسلامى را موضع خودش را اتخاذ و اعلام كرد، همه ى بساط آنها به هم ريخت و صلحى كه مى خواستند بر ملت فلسطين تحميل كنند، به جايى نرسيد؛ امروز نقش ايران اسلامى اين است ؛ در خاور ميانه و در دنياى اسلام چنين نقش برجسته اى دارد، استكبار اين را فراموش نمى كند. وقتى به ريشه بر مى گردند، مى بينند همه ى اين حركت ، همه ى اين عزت ، همه ى اين اراده ، همه ى اين شكوه تصميم گيرى ، به آن مردى بر مى گردد كه فرشتگان آسمان به نام او سرود مى خوانند و بندگان صالح خدا در زمين ياد او را گرامى مى دارند؛ يعنى امام خمينى . بنابراين ، سياستشان شكل مى بندد؛ اين سياست عبارت است از مبارزه با نام امام هرطور كه بتوانند؛ امروز اين كار دارد انجام مى گيرد.
جوانهاى خمين ! جوانهاى سراسر ايران ! فرزندانى كه مى خواهيد مادر ميهنتان عزيز و سربلند باشد! جوانان مؤ منى كه مى خواهيد زير پرچم عزت اسلام به عزت واقعى برسيد! بدانيد امروز نقشه ى اساسى ، از ياد بردن امام است ؛ در بيانات امام ، در مبانى امام ، خدشه كردند و شبهه كردن است ؛ بقيه ى حرفها، حرف است . مى گويند مگر امام ، معصوم بود؟ زمان خود امام يك وقت آن رئيس جمهور معزول در سخنانش گفته بود كه امام معصوم نيست . من خدمت امام رفتم ، ايشان گفتند: بعضى ها مى گويند فلانى معصوم نيست ؛ مگر كسى ادعا كرده كه ما معصوميم ؟! معصوم ، همان چهارده نفرند؛ اما شما آن چهارده نفر را قبول نداريد و معصوم نمى دانيد! مگر كسى مى گويد امام خمينى معصوم است ؟! مگر كسى ادعا مى كند كه معصوم پانزده نفرند؟! مساءله اين است كه اين نام ، اين نام ، اين ياد، اين درس و اين راه كه نتوانسته است ملت ايران را از آن وضعيت اسفبار نجات بدهد و به دوران جمهورى اسلامى برساند، زنده است ؛ مى خواهند زنده بودن آن را انكار كنند.(32)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
دو آفت مجلسهاى قبل از انقلاب
ما قبل از انقلاب در اين كشور چيزى به نام مجلس شورا را تجربه كرده بوديم . هركس كه آن مجلس و آن اوضاع و آن تاريخ را ديده ، يا لمس كرده ، يا در آثار خوانده است ، قدر اين مجلس و اين انقلاب را مى داند؛ قدر آن مجاهدتهايى را مى داند كه باعث شد در طول بيست و يك سال ، يك روز مجلس شوراى اسلامى تعطيل نشود. البته آن مجلس هم فرآورده هاى اسلام بود. اگر مبارزات اسلامى مؤ منين به اسلام و علماى بزرگ نمى بود، آن مجلس هم شروع نمى شد؛ منتها آن مجلس منحرف شد. دو آفت بر آن مجلس مسلط شد: يكى تعطيل و توقف ، يكى انحراف . انحراف مجلس هم اين بود كه نمايندگان به وظيفه ى نمايندگى خود عمل نكردند. بعد از مجلس سوم و چهارم به اين طرف ، چهار، پنج دوره ى مجلس تشكيل شد كه تقريبا بر اساس انتخاب مردم بود؛ اما بعد ديگر انتخاب و گزينشى نبود و مردم حضور نداشتند! هيچ كس به قدر آن كسانى كه آن وضعيت را ديدند، يا لمس قانونگذارى آزاد و اين گزينش مردمى حقيقى را نمى دادند. خدا را شكر بگزاريد كه شما را جزو كسانى قرار داد كه بتوانيد در چنين جايگاه مهم و رفيعى حضور پيدا كنيد؛ براى او فكر كنيد و تصميم بگيريد و براى انجام وظيفه ، كار و تلاش و مجاهدت كنيد اين كشور به تلاش و مجاهدت خيلى احتياج دارد.(33)
اين پول را مى دهى يا نمى دهى ؟!
همين چند روز پيش شنيدم كه يك نفر براى كارش به جايى مراجعه كرده بود و آن طرف هم براى انجام كار اين فرد، رشوه مى خواسته است . مراجعه كننده رشوه نداده و آن طرف هم گفته من مى دانم كه تو حزب اللهى هستى و حتما به يك ارگان و جايى ارتباط دارى كه اين طور قرص و محكم مى زنى ؟ اگر بدهى ، قبل اين بخشنامه ى ديگر عمل مى كنم كه كارت انجام نشود! يعنى دو بخشنامه وجود دارد و راه براى من باز است ! اينها قوانين مبهمى است كه از متن آن مى شود دو بخشنامه ى متناقض در آورد... بايد ابهام قوانين مبهم و تناقض قوانين متناقض بر طرف بشود.(34)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
سه نقطه ى اميد دشمن
من با مطالعه ى اخبار و تحليلهايى كه اين روزها مرتبا محافل خبرى و سياسى بخصوص محافل غربى منتشر مى كنند، احساس مى كنم كه غربيها در ذهن خود، سه نقطه ى اميد را تصور كرده اند و فكر مى كنند از اين سه طريق مى توانند سه حادثه ى مطلوب براى خودشان ، و سه واقعه ى زيانبار براى جمهورى اسلامى ايران بوجود آورند:
اولين نقطه اميد آنها، ايجاد تنازعها واختلافهاست . آنها فكر مى كردند پس از ارتحال امام (ره )، جنگ قدرت (!) به وجود خواهد آمد؛ حتى در روزهاى اول ، خيلى ناشيانه پيش بينى مى كردند كه برخوردهاى نظامى خواهد شد و حوادث خونين پديد خواهد آمد! در آن لحظات اول ، دنيا اين گونه تلقى مى كرد و غربيها هم در گذشته بارها اين پيش بينى غلط را كرده بودند؛ ولى بعد كه ديدند اين پيش بينى ، از واقعيت خيلى دور است ، گفتند كشمكش بر سر قدرت پيش خواهد آمد و تا مدتها مساءله ى رهبرى نظام به جايى نخواهد رسيد! هنگامى كه اين پيشگويى هم به نتيجه نرسيد، مرتب تكرار مى كردند كه انتخاب مجلس خبرگان ، يك كار سطحى و يك پديده ى زودگذر است و به صورت بالقوه جنگ قدرت در پشت پرده وجود دارد و بايد منتظر باشيم تا چند روز آينده ، اين كشمكش و نزاع خود را نشان دهد!
روزها گذشت . شخصيتها و افرادى كه موضعگيرى و اظهاراتشان تعيين كننده است مانند نمايندگان مجلس شوراى اسلامى ، اعضاى هياءت دولت ، علماى بزرگ ، مراجع ، گروههاى مردمى و نهادهاى انقلابى همه يكپارچگى و تمركز خودشان را نشان دادند و پيش بينى آنها عملى نشد؛ ولى باز تحليلها و تفسيرها سراغ نقاطى مى رود كه به آنها نويد وجود زمينه ى اختلافى را بدهد.
من با مطالعه ى خبرها و اظهارها و گزارشها و تحليلهاى سياسى ، به اين نتيجه مى رسم كه اينها نمى خواهند به اين زودى از مساءله ايجاد اختلاف و كشمكش ميان مسؤ ولان جمهورى اسلامى و گروههاى مردمى و گرايشهاى سياسى نااميد شوند؛ سعى مى كنند به هر قيمتى حتى با القائات اين مساءله را براى آنها بسيار سنگين است ؛ زيرا ايجاد اختلاف و دودستگى و تنازع و درگيرى ، براى آنها يك هدف است . بدون ترديد در اين چند سال ، با القائات خبرى و تحليلى كه در روح و مغز افراد بسيارى هم در دنيا اثر مى كند، درصدد تاءمين اهداف خود بوده اند و خوشبختانه در جمهورى اسلامى اين القائات هيچ تاءثيرى نداشته است .
دومين نقطه ى اميد آنها، مساءله ى آشفتگى سياسى در سطح كشور والقاى اين نكته كه حركت و حضور مردم در صحنه ، بى بنياد است ! آنها بشدت سعى مى كنند اين حضور و حركت را يك پديده ى زودگذر، يك موج و يك هيجان وانمود كنند كه به پايان خواهد رسيد.
به دنبال اين موضوع ، سومين نقطه ى اميد آنها مشخص مى شود و آن ، واقعيتهاى دشوار اقتصادى و مشكلات مردم است ، كه آنها سعى مى كنند اين نكته را به اثبات رسانند كه بالاخره مشكلات اقتصادى گريبان دستگاه را خواهد گرفت و نظام جمهورى اسلامى را به بن بست خواهد رساند و مردم را دچار سردى و خمودى خواهد كرد!(35)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
شصت سال حركت ملت ايران را عقب انداختند!
ببينيد برادران و خواهران عزيز من ! قرن بيستم ميلادى يعنى اين قرنى كه چند ماه قبل به پايان رسيد قرن تحولات عظيم اجتماعى و سياسى است . ملتها هر كدام بر حسب موقعيت ، شرايط، استعداد و هوشياريشان ، زودتر يا ديرتر، به تحولات عظيمى دست پيدا كردند. البته همين جا عرض بكنم كه ملت ايران جزو اولين ملتهايى بود كه در اين قرن ميلادى به يك تحول عظيم سياسى و اجتماعى دست پيدا كرد؛ يعنى در سال 1905 يا 1906 ميلادى كه برابر است با 1324 يا 1325 قمرى ، ملت ايران زودتر از اغلب ملتهاى عالم به يك تحول سياسى و اجتماعى نزديك شد؛ كه آن تحولى است كه در دوران مشروطيت اتفاق افتاد. ملت ايران هوشيارى و پيشروى و مجاهدت و شرايط مناسب خودش را با اين عمل ثابت كرد. علماى دين و دلسوزان جامعه ، پيشوايان آن حركت بودند. يك غفلت از سوى سياستمداران وابسته ى به انگليس آن زمان موجب شد كه قدرتهاى غربى و خارجى بتوانند از اين حركت ملت مسلمان سوء استفاده كنند؛ عدالتخواهى ملت ايران را در قالب از پيش ساخته يى مطابق نظريت خودشان بريزند و حركت ملت ايران را منحرف كنند؛ بعد از چند سال هم سلسله ى پهلوى را بر سر كار بياورند. در واقع نزديك به شصت سال حركت ملت ايران و تحول كشور را عقب انداختند؛ اين كار را انگليسيها بر سر ملت ايران آوردند. در واقع دشمنى يى كه در اين دوره شصت ، هفتاد ساله با ملت ايران شد، يكى از دشمنيهاى فراموش نشدنى و بسيار مهم است ؛ والا قبل از كشور هند و روسيه و الجزاير، قبل از بقيه ى انقلابهاى بزرگ قرن بيستم ، ما وارد ميدان تحول اجتماعى شديم ؛ ما آمديم كشور و سازمان حكومت و نظام اجتماعيمان را متحول كنيم . ملت ما در تهران ، در تبريز، در خراسان ، در فارس در بسيارى ديگر از نقاط اين كشور، فداكارى هاى بزرگى هم كردند؛ كسانى كه آن روز با غربيها و با قدرت دولت انگليس ميانه ى صميمى و گرمى داشتند؛ اينها حركت ملت ايران را منحرف كردند، بعد هم رضاخان را سر كار آوردند؛ لذا تحول ملت ايران شصيت سال عقب افتاد!
ملتهاى ديگر هم در اين قرن وارد اين ميدان شدند؛ هر كدام يك طور؛ در هندوستان اين تحول اجتماعى به يك شكل انجام گرفت ؛ در كشور روسيه اين تحول يك طور انجام گرفت ؛ در كشور الجزاير اين تحول به شكل ديگر انجام گرفت ؛ در دهها كشور در آسيا در آفريقا و در نقاط مختلف ديگر عالم ، اين تحول اجتماعى به شكل خاصى انجام گرفته است . همه ى اين تحولات در يك نقطه با هم مشتركند؛ و آن اين است كه در همه ى اين تحولات ، نيروهاى بشرى و انسانى بر نيروهاى استكبارى غلبه كردند؛ منتها اين غلبه در يك جا غلبه ى واضح و قاطعى بود و اثر ماندگارى به جا گذاشت ؛ اما در جاهاى ديگر نه ، اثر آن زودگذر بود و به خاطر غفلتها از بين رفت . اين حقيقت روشنى است كه هر جا ملتها به نيروهاى اثر گذار انسانى خودشان تكيه بكنند، مى توانند بر نيروهاى فشار و زورى كه از طرف قدرتهاى غاصب و ظالم و زورگو و غارتگر به ميدان آورده مى شود، غلبه كنند.
مشكل امروز ملتها اين است كه وقتى در مقابل دشمنىِ قدرتمندان قرار مى گيرند، احساس ناتوانى مى كنند. امروز شما به صحنه ى جغرافيايى عالم در تقسيمات سياسى و در تعاملات سياسى نگاه كنيد، ببينيد آن كسانى كه در صحنه ى دنيا همه را به غصب در اختيار خود قرار مى دهند يعنى قدرتهاى استكبارى اينها به چه چيزهايى تكيه مى كنند؟ مهمترين چيزى كه آنها به آن تكيه مى كنند، اين است كه به ملتها وانمود مى كنند كه قدرت آنها قدرتى است كه نمى توان با آن مقابله كرد.(36)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-67.jpg
هنوز هم شيخ فضل الله را مى كوبند!!
بحرانها گاهى از درون يك مجموعه بروز مى كند. در درون حوزه ى علميه ، هيچ چيزى كه موجب بحران بشود، وجود ندارد نه دعواهاى مادى هست ، تا به اعتصاب و تحصن بكشند، نه تعارض در مناصب هست ، تا به بحرانهاى آن چنانى منتهى بشود شما نگاه كنيد، حوزه هاى علميه از درون خودشان هيچ بحرانى ندارند. حتى مجامع علمى ديگر، به دلايل گوناگون دارند؛ اما حوزه ها ندارد.
اين از امتيازات بزرگ حوزه هاى علميه است ؛ و اين ، دلايلى دارد، چون در حوزه كسى چيزى ندارد كه از دست بدهد! گفت :
چه داده اند به ما، تا دوباره بستانند؟
فلك به من چه كند تاج و افسرم گيرد
در حوزه ى علميه ، در مجموعه ى روحانيان ، كسى به كسى هيچ امتياز مادى نداده است كه بخواهد از او بگيرد؛ با جاهاى گوناگون ديگرى كه شما مثالهايش را مى زنيد، فرق دارد؛ اما تحميل بحران بر حوزه متصور است ؛ و كوشش مى شود كه اين بحران تحميل نشود، چه بحرانى ؟ بحران هويت ! اين يك بحران عملى نيست ؛ اما يك بحران روحى است ، كه حوزه به آن دچار نيست ، كسانى سعى مى كنند به زور حوزه را به اين بحران دچار كنند!
بحران هويت يعنى چه ؟ يعنى يك مجموعه نداند كه كيست و به چه درد مى خورد!! كوشش مى شود به حوزه تفهيم كنند كه شما براى نظام زندگى مردم ، لازم نيستيد! درست مثل اين كه به جامعه ى پزشكى تفهيم كنند كه شما مورد نياز مردم نيستيد، يا به جامعه ى معلمان كشور از كار بركنار بشوند، امروز تا شب كسى از دنيا نخواهد رفت ، و هيچ حايى منفجر نخواهد شد! به خاطر استقلال سطحى عاميانه ى جاهلانه يى ، به معلمان كشور بگويند كه شما وجودتان لازم نيست ، شما كه نباشيد، به غير از خودتان چه كسى گرسنه مى ماند!
به حوزه ى علميه ، به جايگاهى كه مشعل هدايت معنوى و سرنوشت اساسى انسانها در آن جا مى فروزد و مشتعل مى شود، به آنجا بگويند كه وجودتان لازم نيست . سعى مى كنند اين را تفهيم كنند! اين در حالى است كه هر يك از آحاد حوزه هاى علميه و روحانيت ، حس مى كنند كه وجود آنها مورد نياز حتمى و قطعى همه است .
درست همان كارى را مى خواهند بكنند كه رضاخان در اين مملكت مى خواست بكند، همان كارى كه از زمان ناصر الدين شاه بعد از قضيه ى تنباكو در اين كشور آغاز شد، چون قبل از قضيه ى تنباكو، دستگاه هاى قدرت و حكومت درصدد اين نبودند كه روحانيت را از صحنه خارج كنند، احتياجى نمى ديدند، به فكرشان هم نمى رسيد. اول بار، بعد از قضيه تنباكو بود كه در دستگاه سلطنتى ناصرالدين شاه قاجار همزمان با دستگاه انگليسيها اين فكر پديد آمد كه اين علما مزاحمند! نمى گذارند ما راحت كار خودمان را بكنيم ، سود خودمان را به دست بياوريم ، بند و بست خودمان را بكنيم ، سلطنت و حكومت خودكامه ى خودمان را ادامه بدهيم ، بند و بست خودمان را بكنيم ، سلطنت و حكومت خودكامه ى خودمان را ادامه بدهيم ! بايد آنها را از سر راه برداريم .
البته آن روز نمى شد ناشيانه عمل بكنند؛ يك ميرزاى آشتيانى كه از تهران خارج مى شد، همه ى تهران به هم مى خورد. مگر مى شد ميرزاى آشتيانى را مورد تعرض قرار بدهند! از راه ديگر وارد شدند؛ تهمت زدند، اهانت كردند! بعد در قضيه ى مشروطيت ، اين تهمت شكل مدرن ترى پيدا كرد، دست روشنفكرى هاى غربى رسيد، و اتفاقا آن علمايى بيشتر مورد اتهام و تحقير قرار گرفتند كه به توطئه ى دشمنان آگاهتر بودند، مى فهميدند كه دشمن چه دارد انجام مى دهد! كه مظهرش مرحوم شهيد فضل الله نورى است . خوب مى فهميدند كه در اين مملكت ، چه دارد اتفاق مى افتد!
من به طلبه هاى جوان توصيه مى كنم كه تاريخ مشروطيت را با دقت ياد بگيريد و بخوانيد، و بخصوص روى نقش شيخ فضل الله نورى كه خود از مناديان مشروطه بود، و بعد در مقابل آن مشروطه ى انگليسى زاده ايستاد تكيه كنيد. اين ، معنا دارد. خيلى راحت گفتند كه ايشان يك عالم بزرگ رشوه مى گيرد! يك روشنفكر مزدور و حقيقتا مزدور، نه مزدور به معناى مجازى يعنى واقعا از سفارت انگليس پول گرفته بود كه در روزنامه بنويسد ايشان رشوه مى گيرند! چه كار مى شود كرد، مى نويسد! هنوز هم تكرار مى شود، هنوز هم عليه شيخ فضل الله نورى به جرم آگهى مى نويسند.
هر روحانى كه آگاهتر باشد، بيشتر مورد تهاجم دشمنان اسلام و مسلمين است . امروز هم همين طور است . هر كس كه توطئه ى توطئه گران برنامه ريز و سياستگذاران عمده ى ضديت با اسلام و مسلمين را بهتر بفهمد و دقيقتر به آن توجه كند، بيشتر مورد بغض است !
هنوز هم آن هنوز است ، شما اگر كتابهايى را كه درباره ى مشروطيت نوشته شده است آنهايى كه به وسيله ى وابستگان به دستگاههاى استكبارى و استعمارى و سرسپردگان غرب و سرسپردگان انگليس است باز كنيد، مى بينيد به شيخ فضل الله نورى ، بعد از گذشت دهها سال ، دارند دشمنام مى دهند!
من هر وقت اين را مى بينم ، به ياد شعر اين شاعر همشهرى خودمان (37) مى افتم .
تو در نماز عشق چه خواندى
كه سالهاست بالاى دار رفتى
و آن شحنه هاى پير
از مرده ات هنوز
پرهيز مى كنند.
بعد از گذشت دهها سال ، در كتابهايى تاريخ مشروطيت ، هنوز شيخ فضل الله نورى را مى كوبند! آن كتابهايى كه با قلم تراشيده به دست سفارتيان انگليس دارد نوشته مى شود! مى بينيد دشمن بايد از يك حركتى چقدر دردرش آمده باشد كه لطمه و ضربه زدن را رها نكند! امروز وضع شيخ فضل الله اين گونه است !
امام بزرگوار ما هم از اين قبيل بود كه على رغم اين كه شخصيت درخشان او، خضوع بينندگان حتى دشمنانش را جلب مى كرد، بيشترين طعن و دق از طرف دشمن به او شد! در همه ى ادوار چه قبل از حكومت ، چه بعد از حكومت به زبانهاى مختلف ، حتى بعد از رحلت ! اين طورى است .
شكل ديگرى از همين را رضاخان انجام داد؛ درب مدرسه را بستند، عمامه ها را برداشتند، روحانيت را خانه نشين كردند. حوزه ها را نابود كردند، علما را از مسند تدريس پايين آوردند، طلاب را آواره كردند! در حقيقت يك توقف علمى فاجعه آميز در حوزه هاى علميه تقريبا در طول قريب به بيست سال به وجود آوردند، كه اين خلاء هنوز هم بعد از گذشت پنجاه سال ، چهل سال محسوس است ! و براى اين كه روحانيت را از بين ببرند، چون طبيعت رضاخان قلدر بود، همان كار را با قلدى انجام داد!
بعد از رضاخان كه ديدند نمى شود، باز شكل ديگرى شروع كردند؛ و امروز هم باز همان حرفهاست ! يكى ، عالم درجه ى يك را متهم به رشوه گيرى مى كند! چه كسى را؟ ميرزا حسن آشتيانى را! ميرزا حسن آشتيانى در زمان خود، رئيس روحانيت درجه ى يك تهران بود! چنين آدمى ، احتياجى به رشوه گيرى دارد؟! دشمن است ديگر، نوشت ، گفت ! ملايى كه صدها خانوار به طور طبيعى عائله و نان خور او هستند، حالا مى رود از فلان ماءمور دولتى رشوه بگيرد! كارى را كه خودشان مى كردند، به بزرگانى از قبيل او نسبت دادند؛ شايد بتوانند او را خراب كنند، كه نتوانستند.
يك روز به آن شكل ، يك روز به كوبيدن شيخ فضل الله نورى با همين اتهام و انواع آن يك روز هم حالا به شكلهاى گوناگون ديگر سؤ ال مطرح كردند كه روحانيت به درد چه مى خورد؟ روحانيت براى تبيين دين است . هر كس دين را قبول دارد، مبين دين را هم احتياج دارد.
عده يى مى گويند شما روحانيون كه دين را با روش علمى و با متد ياد مى گيرند و استنباط و بيان مى كنيد، كنار برويد، تا ما بياييم و دين را بدون برخوردارى از متد و روش علم و مقدمات ، براى هر كه دلمان مى خواهد، بيان كنيم ! شما نباشيد، تا ما بگوييم . اين طور دلشان مى خواهد؛ سعى هم مى كنند كه اين را در حوزه هاى علميه توسعه بدهند و ترويج كنند. يكى از مسايل حوزه ها امروز اين است .
البته اين ، تاءثيرى نمى كند. حوزه ها مثل يك جريان اصيل و عميق و جوشان و لايزال ، ادامه دارند، ((و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض )).(38)
حوزه ى علميه نمى تواند نسبت به اين قضيه بى تفاوت باشد. من امروز دارم خدمت شما عرض مى كنم ، بدانيد كه اين سياست بلند مدت دشمنان است كه روى اين تكيه كنند. حوزه بايد سخن درست ، دقيق ، فقهى ، صادق و متقن خود را در اين زمينه بر روى دست بگيرد هم قولا، هم عملا بايد كارى كنيد كه اگر علامت سؤ ال روى روحانيت بگذاشتند، درست مثل اين باشد كه علامت سؤ ال روى جامعه ى پزشكى كشور گذاشته باشند؛ كه حقيقت قضيه هم همين است ، و اين طبابت از آن طبابت بالاتر وارجمندتر است .
البته يك چيزهايى را آدمهاى عادى نمى فهمند. اگر بگويند كه فلان كس دارد كار مى كند، بعد كسى بيايد و ببيند شما در داخل اتاق نشسته ايد و مطالعه مى كنيد، آدم دور از آبادى خواهد گفت كه اين آقا كار نمى كند! كار در نظر او، فقط بيل زدن است ! بله ، اين گونه است ؛ طبابت روح و طبابت معنوى ، طبابت از آسايش و امنيت روان است . فاى الفريقين احق بالامن ، اين را همه نمى فهمند؛ آدمهاى دقيقتر مى فهمند. بايد حوزه ها در اين زمينه به طور مطلق كار خودشان را بكنند؛ پاسخ روشن ، ثابت ، صريح و قاطع خودشان را بر سر دست داشته باشند، تا همه بتوانند استفاده كنند.(39)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
او كاملا حرف مرا تصديق كرد!
اين كه من گاهى در بعضى از صحبتها گفته ام كه آنچه در اروپاى شرقى و در بعضى از جاهاى دنيا پيش آمد، متاءثر از انقلاب ماست ، يك حرف خطابى نبوده ؛ اين واقعيت است . مثلا آنچه كه در كشور رومانى ، يا بعضى از كشورهاى ديگر اروپاى شرقى پيش آمد، عبارت از حضور مردم بود كه در مقابل سلاح گرم ، با جسم و جان خودشان به خيابانها آمده بودند. كاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاكم ، اين خاصيت را دارد كه اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت ، بر آن فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. هيچ جاى دنيا هم ، عكس اين مكان ندارد.
در خفقان آميزترين كشورها هم ، اگر گروههاى مردم كه با جسم خودشان ، به مقابله ى با تفنگها آمده اند فقط نوبتى چند مقاومت كنند و از ميدان در نوردند و از كشته شدن نترسند، پيروز خواهند شد؛ كمااين كه در جاهاى ديگر دنيا ديديم همين طور پيروز شدند. آن جاهايى كه پيروزى پيش نمى آيد؛. مردم بايد بيايند. آمدن گروهى از مردم ، فايده يى ندارد؛ بايد آحاد مردم راه بيفتند؛ همانى كه شما در ايران ديديد. آنهايى كه مختلف شدند؛ گروه و نبذى از مردم بودند. نمى شود گفت گروهى از مردم آمدند؛ نه ، متن مردم آمدند. ساير كشورها هم از ايران ياد گرفتند.
سال 64 يا 65 كه از اين حرفها هيچ خبرى در دنيا نبود، به يكى از اين سياستمدارهاى آفريقا، همين مطلب را گفتم . شخص خيلى عاقل و واردى به نام ((موگابه )) در آفريقا هست كه از سياستمداران خيلى پخته است و با ايران و انقلاب هم روابطش خيلى خوب است . خودش و كشورش زيمباوه ، هميشه با انقلاب ما همراه بوده اند. شخص او و افرادش ، آدمهاى خيلى عاقلى هستند و با ديگر كشورها تا آنجا كه ما ديده ايم خيلى فرق دارند. من با او صحبت مى كردم و همين مطلب را گفتم . آن وقت ، ما راجع كشور آفريقاى جنوبى صحبت مى كرديم . مطرح كردم كه تجربه ى ما يك تجربه ى استثنايى است و به اعتقاد من ، آفريقاى جنوبى هم جز اين راهى ندارد كه مردم به خيابانها بريزند و نترسند و فضا را بر گروه حاكم تنگ كنند، تا بر آنها فشار قهرى وارد بيايد. يعنى وقتى كه همه ى محكوم عليهم ، در مقابل عده ى كم حكام آمدند و بر خلاف ميل آنها قرار گرفتند؛ يعنى نه به اداره شان رفتند، نه در دكانشان رفتند، نه به محل كار و كارگاهشان رفتند و به خيابانها آمدند، آن حاكم ، ديگر هيچ كارى نمى تواند بكند؛ يا بايد فرار كند و برود، يا خود كشى كند، يا تسليم بشود و يا توبه نمايد.
البته بحث ما، مثل اين بحثهاى عادى سياسى كه هر چه اين طرف مى گويد آن طرف هم بگويد بله درست است و باز حرف خودش را بزند، نبود. ما در يك مذاكره ى دوستانه ى دو نفره ى غير ديپلماتيك صحبت مى كرديم . او كاملا تصديق كرد و گفت : من اين حرف را صد درصد قبول دارم و تجربه ى انقلاب شما، تجربه ى موفقى است ؛ منتها آفريقاى جنوبى نمى تواند اين طورى عمل كند. علتش اين است كه شما مدهب و ايمان به دين داشتيد، يك رهبر مذهبى هم پيدا شد كه با شجاعت و قدرت ، از اين عامل ايمان مردم استفاده كرد و انقلاب را به پيروزى رساند؛ ولى در آفريقاى جنوبى ، جاى اين عمل خالى است ؛ كه حرف بسيار درستى هم بود. گفت : در آن جا، مردم اعتقاد آن چنانى ندارند و عامل ايمان در وجودشان نييست و رهبرى هم مثل رهبر شما پيدا نمى كنند(40)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
تحميل الگوها!
غربيها از آن روزى كه استعمار را شروع كردند، شما مى دانيد كه اوّل با شمشير و شلاق و آدم دزدى و ثروت دزدى و كشتار و ششلول بندى و امثال اينها شروع كردند؛ چه در آسيا، چه در آفريقا، چه در آمريكاى لاتين . بعد از گذشت اندكى فهميدند اين خيلى پرهزينه است ؛ اگر بخواهند ماندگار باشند و منافعشان را تاءمين بكنند، يك راه نزديكتر دارند و آن اين است كه الگوهاى فرهنگى و فكرى خودشان را كه شامل الگوهاى سياسى هم هست به اين كشورها تحميل و صادر كنند. وقتى آن كشورى كه شما مى خواهيد بر آن حكومت بكنيد، مثل شما فكر مى كند؛ آنچه را كه در نظر شما خوب است ، خوب مى داند؛ آنچه را كه در نظر شما بد است ، بد مى داند؛ ديگر حكومت كردن بر آن ، شلاق و شمشير نمى خواهد؛ همان كارى كه شما مى خواهيد، او خودش انجام مى دهد.
تحميل فرهنگى ، تهاجم فرهنگى ، تحميل الگوهاى گوناگون فرهنگى و سياسى از اين جا آغاز شده است . در هند، جرو اوّلين كارهايى كه كردند، زبان فارسى را كه زبان حكومتى بود حذف كردند؛ زبان اردو را هم تصعيف كردند؛ به جايش زبان انگليسى را آوردند؛ يعنى به جاى زبان فارسى را عوض كردند اين اژلين قدم بود و بعد بقيه ى الگوهاى خود را تحميل كردند. همان شكل دموكراسى مورد قبول خودشان ، و اين ادامه داشته ؛ اوّل دوران استعمار بود،، بعد دوران كشورهاى زير نفوذ بود؛ در همه ى اين دورانها كار اينها تحميل الگوها بوده است . هر جا توانسته اند مفاهيم مورد نظر خودشان را چه مفاهيم حقوقى ، چه مفاهيم فرهنگى ، فرهنگ عمومى به آن مردم منتقل كنند و بباورانند، آن جا كارشان آسان بوده ؛ راحت توانسته اند زندگى كنند. حالا جمهورى اسلامى در مقابل اين تحميل الگوهاى سياسى و الگوهاى حقوقى و الگوهاى فرهنگى ايستاده ؛ اين مساءله ى اصلى است . در واقع تهديد اصلى جمهورى اسلامى از اين ناحيه است ؛ از ناحيه ى اين ايستادگى است ؛ كه اين ايستادگى هم از اسلام است .(41)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
به سياست انگليس كار دارد يا نه ؟
اينها با اسلام به معناى يك عقيده هيچ معارضه يى ندارند؛ به عنوان يك عمل فردى هيچ معارضه يى ندارند. امام از قول آن انگليسى نقل مى كردند كه وقتى انگليسيها عراق را گرفتند، يك نفر از آنها ديد يكى اذان مى گويد؛ گفت اين چه مى گويد؟ چون داشت فرياد مى كشيد، ترسيد كه مبادا يك چيزى باشد گفتند دارد اذان مى گويد؛ گفت به سياست انگليس كارى ندارد؟ گفتند نه ؛ گفت هر چه مى خواهد اذان بگويد، بگويد! حالا هم اخيرا شنيده ام كه يك آمريكايى شبيه همين حرف را زده ؛ كه هر چه مى خواهند ذكر بگويند، هر چه مى خواهند سجده كنند كه پوست پيشانى و دستشان كلفت بشود، ما به آنها كارى نداريم ! معلوم است كارى ندارند. آنها را به چه چيزى كار دارند؟ آنها به آن چيزى كار دارند كه بيست و يك سال است آنها را پشت در نگه داشته ، يعنى اسلام سياسى ؛ يعنى نظامى سياسى اسلامى ؛ يعنى ايمانى كه در خدمت نظام سياسى قرار مى گيرد؛ يعنى آن برداشت سياسى و اجتماعى از اسلام كه آيات و روايات و منابع اسلامى آن را تاءكيد مى كنند؛ آنها با اين مخالفند؛ آنها با حكومت اسلامى مخالفند. تهديد اصلى ، از ناحيه ى اسلام و حكومت اسلامى است .(42)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
تا مدّتها نان گندم پيدا نمى شد !
من چند سال قبل از اين ، به مناسبتى در يك صحبت تلويزيونى گفتم كه بعد از دوران جنگ (در سالهاى 1320) كه من خيلى كوچك بودم ، اما اجمالا يادم مى آيد با اين كه آن وقت در ايران جنگ نبود، بلكه در دنيا جنگ بود و به ايران ربطى نداشت ، اما باد جنگ كه به ايران خورده بود، تا مدتها نان گندم پيدا نمى شد! ما در خانه ى خودمان ، نان جوين مى خورديم ؛ نان گندم پيدا نمى شد كه مردم بخورند. مردم ، در شديدترين وضع زندگى مى كردند. قند و شكر پيدا نمى شد كه مردم بتوانند چايى خود را با آب بخورند.
امروز، بحمداللّه ما هشت سال جنگ را تحميل كرديم و آن طور مشكلات را نداريم . اين ، به خاطر آن است كه ملت پشت سر دولت است ؛ به خاطر آن است كه ملت بيدار است ؛ به خاطر آن است كه مسؤ لان كشور، دلسوز و علاقه مندند. با همين طريق پيش برويد. به فيض پروردگار و به اتكاى نيروى مخلصان اين جامعه ، مشكلات بر طرف خواهند شد و چشم دشمنان ، كور خواهد گرديد. ما هيچ احتياجى نداريم كه دشمنان سوگند خورده ى ما مثل امريكا - براى ما دل بسوزانندو ما هيچ به دنبال مذاكره و رابطه ى با آنها نيستيم .(43)
http://www.ghadeer.org/imam_rah/zend...bar7/h7-77.jpg
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif
مردم سالارى يعنى چه ؟
ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى و ايران اسلامى از پايه هاى عزّت برخوردار است : اوّلا يك آرمان حكومتى قوى در دست دارد. ما در باب حكومت حرف داريم ، تفكر داريم ، طرح داريم ؛ و آن ؛ طرح اسلامى است . اين طرح هم در كتاب نيست ؛ در واقعيت خارجى است و جلوى چشم هم است . آن طرح چيست ؟ مردم سالارى دينى ، تعبير دمكراسى را نمى خواهم به كار ببرم ؛ چون من اصرار دارم واژه ها را آن چنان بايد تعبير كنيم كه همه ى معناى خودش را ببخشد. ما وقتى مى گوييم دمكراسى ، اين واژه يى است كه يك مفهوم و مفاد خاصى دارد در آن حوزه يى كه اين واژه در آن جا خلق شده است ، ممكن است ما بعضى از آن بخش هاى گوشه و كنارش را قبول نداشته باشيم ؛ چرا بيخودى واژه ى بيگانه را كه نمى توانيم همه ى محتواى آن را تضمين بكنيم ، به كار ببريم آن چيزى را كه خودمان داريم ، عرض مى كنيم : مردم سالارى .
مردم سالارى يعنى چه ؟ يعنى چيزى كلّ نظام سياسى ، جوشيدن از مردم است . از چه چيز مردم ؟ فقط از راءى مردم ؟ كه قابل خريد و فروش و معامله و اين چيزهاست و شما در دنيا مشاهده مى كنيد. الان در دمكرات ترين كشورهاى دنيا كه افتخار اين را براى خودشان پرچمى قرار داده اند شما مى بينيد نقش احزاب كه در آن احزاب ، نقش افراد متّكى به سرمايه دارها و ثروتهاى كلان كاملا بارز است تعيين كننده است . مگر اين جور نيست ؟ كيست كه نداند در كشورهاى غربى حالا نماد كاملش ، كشور آمريكا انتخابات به معناى اين كه مردم چيزى را فهميدند، دانستند، انتخاب كردند و تصميم گرفتند، به هيچ وجه نيست ؟ اين چيزى است كه امروز خود منتقدان آمريكايى مى گويند؛ در كتابهاشان مى نويسند؛ در گزارشهاشان مى گويند؛ در مقالاتشان ذكر مى كنند و ما هم از آنها مطلع مى شويم . اگر چه راءى هم البته يكى از نمودارهاى مردم سالارى است ، ليكن مردم سالارى به معناى جوشيده شدن و پديد آمدن نظام سياسى و متصديان نظام سياسى از سوى مردم است . اين به معناى حقيقى كلمه اش آن جايى است كه هم تصميم مردم ، هم عواطف مردم ، هم ايمان مردم ، هم عشق مردم ، هم احساس مردم مصلحت جويى مردم ، همه اشتراك پيدا مى كنند. در اين كه اين نظام سياسى به وجود بيايد؛ اين مى شود مردم سالارى حقيقى ؛ ما امروز در ايران را داريم . دوستان ! اين روابط عاشقانه و محبت آميز پر شور مردم با مسؤ ولان كشور را دست كم نگيريد؛ اين چيز كمى نيست ؛ اين چيز بسيار مهمى است ؛
نظير اين را در هيچ جا مشاهده نمى كنيد.
گاهى در بعضى از كشورها توانسته اند سمبلهايى براى مليت درست كنند البته در گذشته بيشتر بوده ، حالا بشدّت ضعيف هم شده است مثلا فرض كنيد كه سمبل سلطنت يا امثالل اينها را درست كنند؛ يك رابطه ى اعتقادى درست كنند براى اين كه بگويد اين نماد مليت ماست ؛ مردم را نسبت به آن احساس و علاقه مند كنند؛ ليكن به هيچ وجه قابل مقايسه با آنچه كه امروز در ايران وجود دارد، نيست . اين علاقه ى پر شور مردم به مسؤ ولان ، يك نمونه اى امام بزرگوار ما بود كه شما ديديد براى امام چه كار كردند. كجاى دنيا چنين چيزى وجود دارد؟ هر جايى هم كه نمونه هايى از اين به وجود مى آيد، نمونه هاى بسيار نادر و گذراست ؛ آن جايى است كه رهبران توانسته اند از مساءله ى آراء تجاوز كنند و خودشان را به عواطف و دلها متطل بكنند. البته خيلى كم ، كوتاه مدت و گذرا وجود داشته ؛ با اين وضعيت ، با اين شمول و با اين ماندگارى راز ماندگارى و راز كار آمدى آن هم همين دينى بودنش است ؛ چون به ايمان مردم متصل و مرتبط است ؛ اين يكى از پايه ها و پشتوانه هاى عزّت ملى است .(44)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2...jhl6f0a9fa.gif