الکساندر دوم امپراتور روسیه
الکساندر دوم امپراتور روسیه بود که در ۱۸۵۶ تاجگذاری نمود.
نیکولاس تزار در حالی درگذشت که فلسفه (تفکر) وی مورد بحث بود. یک سال قبل، روسیه درجنگ کریمه شرکت نمود که این زدو خورد درابتدا در کریمه در گرفته بود. چون روسیه نقش مهمی را در شکست ناپلئون ایفا نموده بود، به عنوان یک کشور شکست ناپذیر از لحاظ نظامی فرض میشد، اما زمانی که به جنگ باائتلاف نیروهای توانمند اروپایی پرداخت، ورق برگشت و متحمل خسارات فراوانی در عرصههای خشکی و دریایی شد که زوال و ضعف رژیم تزار نیکولاس را نشان میداد.
زمانی که الکساندر دوم در سال ۱۸۵۵ به حکومت رسید، تمایل به اصلاحات رواج یافته بود. جنبش روبه افزایش بشردوستانه به وجود آمده بود که بعدها به مخالفین برده داری در ایالات متحده پیش از جنگهای داخلی آمریکا پیوست که به (موضوع) رعیتداری حمله میبرد. در سال ۱۸۵۹، ۲۳ ملیون نفر رعیت در روسیه در شرایطی زندگی میکردند که به مراتب بدتر از وضعیت رعایای اروپای غربی دربین تیولداران قرن شانزدهم میلادی بود. الکساندر دوم برآن شد تا به جای آنکه منتظر شود تا نظام ارباب- رعیتی از طریق انقلاب طبقات پایین جامعه منسوخ شود، خود سیستم رعیتداری لغو نماید.
لغو سرفداری در سال ۱۸۶۱، یکی از مهمترین وقایع قرن نوزدهم در تاریخ روسیه بود. این سرآغازی بود برای پایان دادن به انحصار قدرت در دست اشرافیون ملاک. آزاد سازی سرف ها سبب ایجاد منبع تامین نیروی کار آزاد درشهرها شد، صنایع را به حرکت درآورد، و طبقه متوسط از لحاظ تعداد و توان افزایش یافتند؛ اما، درعوض آنها زمینها را به عنوان هدیه دریافت میکردند و باید به صورت مادام العمر مالیات مخصوصی را به دولت پرداخت مینمودند، در عوض اربابان باید بهای گزافی را برای املاکی که از دست داده بودند میپرداختند. در موارد متعدد رعایا به استفاده ازفقیرترین زمینها از لحاظ حاصلخیزی پایان دادند. تمام زمینهایی که به رعایا واگذار میشد تحت تملک یک میر(کدخدا) در محله روستایی قرار میگرفت که او املاک را بین رعایا تقسیم مینمود و بر داراییهای آنها نظارت مینمود. اگر رعیتداری منسوخ شده بود چراکه براندازی آن براساس شرایطی حاصل شده بود که برای رعایا ناخوشایند بود، اما با وجود اهدافی که الکساندر دوم در نظر داشت، تنشهای انقلابی کاهش نیافت.
تاجگذاری اسکندر دوم در سال ۱۸۵۶
در اوخر دهه ۱۸۷۰، روسیه و امپراتوری عثمانی مجدداً در بالکان با همدیگر درگیر شدند. از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۷، بحران در بالکان با شورشهایی علیه حکومت عثمانی تشدید شد که از سوی اتباع مختلف اسلاوی بود که از سوی ترکان عثمانی سرکوب شده بودند که نزد کشور روسیه آن را بیرحمی بزرگی نسبت به آنها میدانستند. ایده ملیگرایانه روسی، عامل جدی داخلی در حمایت از مسیحیان آزادیخواه بالکانی علیه حکومت عثمانی بود و موجب استقلال بلغارستان و صربستان گردید. در اوایل سال ۱۸۷۷، روسیه از طرف صربستان در این درگیری مداخله نمود، و سربازان داوطلب روسی را برای جنگ با امپراتوری عثمانی به آن نقطه اعزام نمود. طی یکسال روسها به حوالی قسطنطنیه رسیدند و عثمانیها را محاصره نمودند. دیپلماتها و ژنرالهای ملیگرای روسی، الکساندر دوم را وادار نمودند تا عثمانیها به امضای پیمان سن استفانو در مارس ۱۸۷۸ مجبور سازد که بلغارستانی وسیع و مستقل ایجاد مینمود که تا نواحی جنوب غربی بالکان امتداد داشت. زمانی که بریتانیا روسیه را به دلیل مفاد پیمان سن استفانو تهدید به اعلام جنگ نمود، روسیه خسته (از جنگ) از موضع خود عقب نشینی نمود. در ژولای ۱۸۷۸ در کنگره برلین، روسیه با ایجاد بلغارستانی کوچکتر توافق نمود. درنتیجه، ملیگرایان روسی با میراثی از تلخکامی باقی ماندند که در برابر ناتوانی روسیه از بازگرداندن اتریش- مجارستان و آلمان به روسیه قرار گرفته بود. درنتیجه این ناکامی موجب تحریک تنشهای انقلابی در روسیه گردید.
http://pic.azardl.com/images/32640997975635302942.png
الکساندر سوم الکساندروویچ
الکساندر سوم الکساندروویچ (به روسی: Александр III Александрович) (زادهٔ ۱۰ مارس ۱۸۴۵ - درگذشت ۱ نوامبر ۱۸۹۴) شناختهشده تحت عنوان الکساندار صلحطلب (به روسی: Александр Миротворец) تزار روسیه از ۱۳ مارس ۱۸۸۱ تا هنگام مرگش در ۱۸۹۴ بود. وی سیاست یهودستیزانهای داشت و انجام برخی مشاغل را برای یهودیان محدود کرد. وی همچنین یک ضداصلاحطلب بود.
http://pic.azardl.com/images/56816936717875007858.png
http://pic.azardl.com/images/29612748841455559854.png
ایوان ایوانویچ دوم فایر یا ایوان دوم مسکو
ایوان ایوانویچ دوم فایر یا ایوان دوم مسکو (به روسی: Иван II Иванович Красный) (۳۰ مارس ۱۳۲۶ - ۱۳ نوامبر، ۱۳۵۹) شاهزادهٔ بزرگ روس بود که ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۹ در این مملکت در رأس حکومت بود. وی فرزند دوم ایوان یکم مسکو بود و پس از مرگ برادرش، سیمئون، به قدرت رسید. وی در زمانن حکومتش نتوانست چون برادرش قلمرو خود را گسترش دهد.
وی توسط کلیسای ارتدکس بسیار پشتیبانی میشد و سرانجام نیز در کلیسای جامع آرچانکل مایکل به خاک سپرده شد.
http://pic.azardl.com/images/92891081188698306961.png
نیکُلای الکساندروویچ رومانوف یا نیکلای دوم
نیکُلای الکساندروویچ رومانوف یا نیکلای دوم (به روسی:Никола́й II یا Никола́й Алекса́ндрович Рома́нов)(زاده ۱۸ مه۱۸۶۸ - مرگ ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸) واپسین تزار روسیه، پادشاه لهستان و گرانددوک فنلاند بود. لقب کاملش نیکولای دوم، امپراتور و فرمانروای مطلق سراسر روسیه بود. او از ۱۸۹۴ تا ۱۹۱۷ - که ناچار به کنارهگیری شد - به فرمانرواییپرداخته بود. او نشان دادهبود که از اداره کشور آشوبزدهاش و نیز ارتشش که درگیر جنگ جهانی یکم بود ناتواناست. فرمانروایی او با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به پایان رسید و چندی پس از آن او و خانوادهاش به دست بلشویکها کشته شدند. کلیسای ارتدکس روسیه پس از تقدیسش وی را نیکلای قدیس رنجکشیده خواند.
محتویات
خانواده و آغاز زندگی
نیکلای بزرگترین پسر امپراتور الکساندر سوم بود و در سنپترزبورگ چشم به جهان گشود. مادرش ماریا فیودوروونا به پسرش بسیار نزدیک بود.
او هنگامی که شانزدهساله بود شیفته شاهدخت الکساندرا دختر لویی چهارم، گرانددوک هسه و نوه دختری شهبانو ویکتوریا ملکه نامی انگلستان شد که در آن زمان تنها ۱۲ سال داشت. پدر و مادرش با این زناشویی همداستان نبودند و دوست داشتند پسرشان در راستای پیمان اتحاد میان فرانسه با شاهدختی از این کشور پیمان زناشویی ببندد.
او در جوانی سفری به ژاپن کرد و چون از نیایشگاهی بازدیدکرد یکی از باورمندان آنجا که تاب بودن یک ناباور بدان نیایشگاه را در آنجا نداشت با شمشیر بدو تاخت و پیشانی نیکلای را زخمی نمود. ولی با واکنش بهجای پسرخالهاش جان بهدر برد. این رویداد به کینه او از ژاپن انجامید و نتیجهاش جنگ مصیبتبار دریایی تسوشیما بود.
تزار از همسرش الکساندرا چهار دختر و یک پسر داشت. پسرش الکسی به بیماری هموفیلی دچار بود. تزار با توجه به موقعیت شکنندهاش این بیماری را از توده پنهان میداشت. همسرش الکساندرا چون از درمان پسرش ناامید شد رو به عرفان و صوفیگری آورد و مقدسین گرایش پیدا کرد، یکی از این مردان مقدس گریگوری راسپوتین بود که در بهبود پسرش گویا به کامیابیهایی رسید.
جنگ جهانی یکم
به دنبال ترور فرانتس فردیناند آرشیدوک اتریش به دست یک ملیگرای صرب در ۲۸ ژوئن۱۹۱۴ نیکلای دوم در آغاز جنگ برای پشتیبانی از صربستان دودل بود چون میدانست جنگ با اتریش به معنای جنگ با آلمان میباشد و از دیگرسو جو پاناسلاوگرایی آن زمان سبب پشتیبانی روسها از صربها بود. بسیج نیروی روسها و پیشرویشان به سوی مرزهای اتریش به مداخله آلمانها که با اتریشیان پیمان دفاعی داشتند انجامید و شعلههای جنگ زبانهکشید. روسها اگرچه در برابر عثمانی و اتریش-مجار به پیروزیهایی دستیافتند، ولی در یارای برابری با نیروی آلمان رانداشتند و کار در جبهه شرق به کندی پیش میرفت. اینچنین تزار نیکلای به این اندیشه افتاد که خود اداره جنگ را در دست گیرد، پس بر خلاف اندرز رایزنان پسرخالهاش گرانددوک نیکلای را که جنگسالاری ورزیده بود را کنارگذاشت و خود جای او را در فرماندهی جنگ گرفت. پیآمدش این بود که به زودی لهستان از دست رفت. همچنین دوری تزار از پایتخت سببشد که نتواند جلو انقلاب را بگیرد. اداره دولت به دست الکساندرا افتاد که نزد توده یک آلمانی نه چندان خوشنام بود. همچنین راسپوتین به امر کشورداری دخالت میکرد و تزار سفارش کسانش را برای کنارگذاشتن او نمیپذیرفت. گسترش شایعهها درباره رابطه شهبانو با راسپوتین و خشم گروهی از درباریان به کشتن راسپوتین به دست گروهی از ایشان انجامید(۱۶ دسامبر۱۹۱۶).
پایان پادشاهی و مرگ
در ۱۹۱۵ سنپترزبورگ دچار آشوبشد و گروهی از سربازان سر به شورش برداشتند. تزار به اندرز کسانی که او را به انجام اصلاحات برای پیشگیری از انقلاب میخواندند توجهی نکرد. در ۱۹۱۷ پتروگراد(نام تازه سنپترزبورگ) کمبود خوراک مردم را به شورش برای یافتن نیازهایشان انگیزاند. نیلای را وادار به کنارهگیری کردند. او در آغاز میخواست به سود پسرش الکسی کنار برود، ولی چون او و خانوادهاش ناچار بودند به تبعید بروند، پزشکان بدو هشدار دادند که پسرش دور از پدر و مادر زمان درازی نخواهد زیست، پس تزار خواست برادرش گرانددوک میخائیل را به جانشینی خود بگمارد. ولی میخائیل پذیرش تاج و تخت را به رای مردم سپرد و پیشنهاد تزار را نپذیرفت. ولی با انقلاب بلشویکی بنیاد سه سده فرمانروایی دودمان رومانوف بر روسیه برچیده شد.
در آغاز ماه مارس دولت موقت تزار و خانوادهاش را در کاخی در ۱۵کیلومتری جنوب پتروگراد بازداشتنمود. در اوت ۱۹۱۷ دولت الکساندر کرنسکی تزار و خانوادهای را به توبولسک در کوههای اورال فرستاد. در اکتبر که بلشویکها بر سر کار آمدند به سخت گیری بر خانواده تزار پرداختند. در این هنگام جنبش سفید به ستیز با انقلاب پرداخت و جنگ درونی همه سویهای آغازشد. پس تزار و خانوادهاش را به دژ جنگی یکاترینبورگ که در دست نیروهای بلشویک بود فرستاند و در ۱۷ ژوئیه همان سال در ساعت ۲:۳۳ بامداد نیکلای دوم، همسرش الکساندرا، دخترانش و پسر بیمارش الکسی، به همراه پزشک خانوادگیشان و سه خدمتکار ایشان را در زیرزمین آن دژ تیرباران نمودند. پیکرهاشان را در اسید گذاشتند و بازمانده لاشهیشان را به خاکسپردند. هشتاد سال پس از آن در ۱۹۹۸ پیکرهای ایشان شناسایی گردید و در آیینی با حضور بوریس یلتسین با آیین مسحیان دوباره و این بار در سنپترزبورگ به خاکسپرده شدند.
http://pic.azardl.com/images/55079467685701453117.png
http://pic.azardl.com/images/31924075157152862644.png