اتاق تنهاییم پا به ماه اتفاق تازه ایست ،
به گمانم یکی نبود قصه های من در راه است .
Printable View
اتاق تنهاییم پا به ماه اتفاق تازه ایست ،
به گمانم یکی نبود قصه های من در راه است .
تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو ،
بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم .
زیر باران عشق باید ماند تا غبار تنهایی را شست ،
نمیدانم زیر کدامین باران ایستاده ام
اینگونه تنها ولی خیس بارانم .
https://lh4.googleusercontent.com/-Y...e33060-500.jpg
نبــاید هیــچ مــیگفـتم نباید هیــچ مــیپرسیــد
خودش از گریهام فهمید مدتهاست...مدتهاست...
تو رفتهای
و من از تنهایی
ککَم هم نمیگزد دیگر!
حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی!
لحظه هایم نازنیند ، وقتی حضور نازنین تو را دارم !
چگونه دم از تنهایی توانم زد
وقتی که لحظه لحظه ی عمرم آکنده از عطر حضور توست ؟!
نه ! من تنها نیستم ! این تنهایی من است که تنهاست !
چشمان عروسکم را می گیرم
نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد
می ترسم بهانه گیر شود …!
گاهی وقتها
سیگار هایم را روشن میکنم و
فقط نگاهشان میکنم . . .
تماشای سوختن درد دارد !
حتی سوختن سیگار . . .
سوختن های آرام و بیصدا
بی آنکه کسی خبردار شود
همه چیز تمام شده . . .!
برای خاص بودن . . .
آدم ها هم " ف.ی.ل.ت.ر پلاس " میشوند...
اما در باطن
همگی همان متعفن همیشگی اند...
شک نکن . . .!
رفتن هم حرف عجیبی است،
شبیه اشتباه آمدن!
گفت: برمیگردم
و رفت
و همه ی پل های پشت سرش را ویران کرد!
همه میدانستند دیگر بازنمی گردد
اما بازگشت
بی هیچ پلی در راه!
او مسیر مخفی بادها را می دانست...