باران بهاری :
از میان درختان دیده می شود
کوره راهی به دریا.
ئوتسوجی
Printable View
باران بهاری :
از میان درختان دیده می شود
کوره راهی به دریا.
ئوتسوجی
کشت زار ها همه پژمرده اند ،
هیچ چیز قد نمی کشد
مگر گردن درنا ها.
زن ، کاسای بوریایی خود را بر سر می گذارد
و در آیینه خیره می شود :
چیدن برگ چای.
وقت چیدن برگ های چای است . دختر جوان زیبایی در برابر آینه ایستاده است . کاسای خود را بر سر می گذارد و در آینه می نگرد . در این شعر میل به انجام پیش پا افتاده ترین کار به زیبا ترین شکل احساس می شود.
از دل ،
خسته از غبار و هیاهو
چکاوکی آواز خوان پر می کشد.
تاکه ئو.
کلبه یی هست
با چراغی روشن ،
و نهری که می گذرد
گکوشی
شب کوتاه.
گلی سرخ رنگ شکفته است
در انتهای پیچک.
ایسا صبح خیلی زود تابستان از خواب بیدار شد و به باغ رفت . این گل سرخ در خشان ، تاثر زنده یی از طبیعت به او داد ، همان نیرویی که می تواند چنین چیز شگفت آوری را در اندک زمانی از هیچ پدید آورد.
آغاز زمستان
صدای تبری که خیزران می برد
در دل کوه ها.
سوسه کی
آب جاری است ، اما به سوی اقیانوس ؛
ماه فرو می نشیند ؛ اما همواره در آسمان است.
چهره ی باشو ، همان گونه که به ماه چشم دوخته گویی کمی دگر گونه می نماید ، یعنی پاک تر و شفاف تر از پیش ، و بیش تر به خود می ماند.
هایکو از سوگی یاما سامپو
1732_1647 : متولد ادو بود و در همان جا شغل ماهیگیری داشت.
گیلاس و فاخته
سال چه زود نا پدید می شود !
ماه و برف.
پرنده ، به رشک
از قفس
در پرواز می نگرد