جهان چار سو اندر بر من
جهان چار سو اندر بر من
هوای لامکان اندر سر من
چو بگذشتم ازین بام بلندی
چو گرد افتاد پرواز از پر من
Printable View
جهان چار سو اندر بر من
جهان چار سو اندر بر من
هوای لامکان اندر سر من
چو بگذشتم ازین بام بلندی
چو گرد افتاد پرواز از پر من
درین وادی زمانی جاودانی
درین وادی زمانی جاودانی
زخاکش بی صور روید معانی
حکیمان با کلیمان دوش بردوش
که اینجا کس نگوید «لن ترانی»
مسلمان آن فقیر کج کلاهی
مسلمان آن فقیر کج کلاهی
رمید از سینه او سوز آهی
دلش نالد چرا نالد نداند
نگاهی یارسول الله نگاهی
تب و تاب دل از سوز غم تست
تب و تاب دل از سوز غم تست
نوای من ز تاثیر دم تست
بنالم زانکه اندر کشور هند
ندیدم بنده ئی کو محرم تست
شب هندی غلامان را سحر نیست
شب هندی غلامان را سحر نیست
به این خاک آفتابی را گذر نیست
بما کن گوشه چشمی که در شرق
مسلمانی ز ما بیچاره تر نیست
چه گویم زان فقیری دردمندی
چه گویم زان فقیری دردمندی
مسلمانی به گوهر ارجمندی
خدا این سخت جان را یار بادا
که افتاد است از بام بلندی
چسان احوال او را بر لب آرم
چسان احوال او را بر لب آرم
تو می بینی نهان و آشکارم
ز روداد دو صد سالش همین بس
که دل چون کنده قصاب دارم
هنوز این چرخ نیلی کج خرام است
هنوز این چرخ نیلی کج خرام است
هنوز این کاروان دور از مقام است
ز کار بی نظام او چه گویم؟
تو میدانی که ملت بی امام است
نماند آن تاب و تب در خون نابش
نماند آن تاب و تب در خون نابش
نروید لاله از کشت خرابش
نیام او تهی چون کیسئه او
به طاق خانه ویران کتابش
دل خود را اسیر رنگ و بو کرد
دل خود را اسیر رنگ و بو کرد
تهی از ذوق و شوق و آرزو کرد
صفیر شاهبازان کم شناسد
که گوشش با طنین پشه خو کرد
-------