-
افسوس و صد دريغ , اين طفل بي پدر
سالهاست كه رفته است, با مادرش سفر
چهارده سده ست كه رفت, ناگاه در كما
عقلش ز سر برفت, انديشه شد زسر
در جنگ جهل وعلم, پيكار روز و شب
شد چيره زور, شد چيره مال و زر
چندي تاتار به تاخت, چندي مغول بتاز
چندي فرنگ و روس, چندي عرب به قهر
آيين ما و من, شد اشك و,بسر زدن
بر سينه وطن, خشكيده شد شجر
ابرهاي پر زآب, رفتند ز اين ديار
شبهاي من بماند, در حسرت شرر
ناداني من است, سرچشمه هاي غم
بايد كه گشت و گـشت, يابي ورا اثر
اينجاست طفل گمشده, بشنو صداي او
ايستاده است كنون, نالان به پشت در
شادي به همت است, محسن بخيزو كوش
طرحي ز نو بزن, خواهي ورا اگر
بيرون بياورش, از اين كما رفيق
با تاب شوروعشق, با دانش و هنر
محسن سليماني
-
ايران
من عشق را به نام پاك تو، آغاز مي كنم
تنها در آسمان مهر تو، پرواز مي كنم
مي بوسمت، كه داغ تنت شور، زندگي ست
مي خوانمت ،كه شور تو، ماهور زندگي ست
جريان سرخ عشق و روان در رگ مني
در سينه ام نه دل، كه به جايش تو مي زني
من هر چه دارم از تو و دامان پاك توست
گنج گران زندگيم عطر خاك توست
اين خاك پاك ،هستي ما، افتخار ماست
نامش، چراغ روشن شبهاي تار ماست
ميراث جاودان نياكان آرش است
پاكيزه از قداست خورشيد و آتش است
عطر بهشت مي دهد اين مرز پر گهر
اين بر ترين تجلي سر چشمه هنر
****
اين خاك پاك ،هستي ما، افتخار ماست
نامش، چراغ روشن شبهاي تار ماست
حالا، دلش گرفته از اين روزهاي سرد
اين لحظه هاي پر از ترس،التهاب،درد
اصلا، دلش شكسته ازين بغض در گلو
اين شهر مرده بي شور و هاي و هو
از بوي مرگ و وحشت و بيداد خسته است
از زخم تازيانه جلاد خسته است
حالا كجاست ،غيرت آرش كه جان دهد
اين خاك را دوباره غرور ارمغان دهد؟
پس كو ؟ كجاست؟ حرمت خون سياوشان
بر جا ، چه مانده از درفش و دلاوردگرنشان؟
حالا، نجات و عزت تاريخ دست توست
باور بكن، شكست نياكان، شكست توست
دست تو امتداد تكاپوي آرش است
سوزنده از اراده تو هرم آتش است
بايد ازين خيال گران چشم وا كنيم
بايد به كاوه هاي زمان اقتدا كنيم
اين بهترين مجال براي حضور ماست
چشم خليج فارس به راه عبور ماست
آناهيتا تركمن
-
زنده باد هواداران وطن : رهی معیری
زنده باد آن کس که هست از جان هوادار وطن
هم وطن غمخوار او، هم اوست غمخوار وطن
دکتری فهمیده باید ، دست در درمان زند
تا ز نو بهبود یابد ، حال بیمار وطن
هر که دور از میهن خود ، در دیار غربت است
. از برایش سرمه چشم است ، دیدار وطن
تا خس و خار خیانت را ، نسازی ریشه کن
کی مصفّا می شود ، بهر تو گلزار وطن
پیکر مام وطن ، دانی چرا خم گشته است؟
زان که مشتی اجنبی خواهند ، سربار وطن
به که در فکر وطن ، باشیم و فکر کار او
پیش از آن کز دست ها بیرون رود کار وطن
-
شور وطن : رهی معیری
هر که را بر سر زسودای وطن افسر بود
هر کجا باشد تنی اهل وطن را سر بود
هر که از میهن سخن گوید کلامش دلرباست
نغمه های بلبل این باغ رنگین تر بود
هر که از نام وطن دارد کلام او نشان
نامش آخر زینت اوراق هر دفتر بود
هر که بهر زیب و زیور رو نتابد از وطن
چهره مام وطن را زینت و زیور بود
آنکه از راه خیانت سرور جمعی شده است
زان بود ارباب که آن ارباب را نوکر بود
آنکه در هر کار می رقصد به ساز اجنبی
تازه گر شیرین برقصد لنگه عنتر بود
مهر میهن ، پرتو مردانگی ، عزمی قوی
این سه تا تنها دوای درد این کشور بود
-
چرا کشور ما شده زیر دست
چرا رشته ملک از هم گسست
چرا هر که آید زبیگانگان
پی قتل ایران ببندد میان
چرا جان ایرانیان شد عزیز
چرا بر ندارد کسی تیغ تیز
برانید دشمن ز ایران زمین
که دنیا بود حلقه، ایران نگین
چو از خاتمی این نگین کم شود
همه دیده ها پر زشبنم شود