-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 140
تاريخ: 25/4/58
پيام امام خمينى به ملت ايران در مورد شركت در راهپيمايى
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت عموم ملت شريف و مبارز ايران ايدهم الله تعالى
به طورى كه ملاحظه مىكنيد، پس از نهضت مقدس اسلامى كه با تأييد خداوند متعال و همت والاى ملت، كنگرههاى كاخ ستمگران را معجزه آسا فرو ريخت و قدرت ايمان و فداكارى مؤمنان بر قدرتهاى شيطانى پيروز شد و ديوار اختناق و استعمار در هم شكست، فرصتطلبان از سوئى و مفسدهجويان از سوى ديگر مىخواهند وانمود كنند كه نهضت از پشتيبانى عظيم ملت پس از پيروزى برخوردار نيست و با اين حيله شيطانى مردم ناآگاه را به ترديد بكشانند و به خيال خام خود از آب گل آلود ماهى بگيرند، لهذا براى اثبات وحدت ملى و ابطال باطل و احقاق حق و خاتمه دادن به دروغپردازىها و فتنهانگيزىهاى مخالفين با اسلام و نهضت مقدس اسلامى مقتضى است روز سه شنبه 26 تير ماه 58 عموم اقشارى كه به اسلام و قرآن مجيد و جمهورى اسلامى و استقلال كشور علاقه دارند، در راهپيمائى شركت كنند تا حساب گروههائى كه بر خلاف مسيرانقلاب اسلامى هستند روشن شود. در حقيقت اين مانور اسلامى ملى عرضه جنود حق و حزب الله است در مقابل جنود شيطانى.
از خداوند متعال عظمت اسلام و ملت را خواهانم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 141
تاريخ: 25/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از مردم عرب زبان خوزستان
اتفاق مخالفين اسلام در ايجاد توطئه، براى انحراف اذهان مؤمنين از تنظيم قانون اساسى
بسم الله الرحمن الرحيم
من اولاً از اينكه آقايان در اين محل گرم، توى آفتاب، خانه كوچك مجتمع هستيد معذرت مىخواهم و بايد كلماتم را كوتاه كنم كه آقايان در زحمت نباشند. و از همه تشكر مىكنم كه از راه دور آمدند و با من ملاقات كردند و ما درد دل خودمان را به آنها بگوئيم و آنها هم مطالبى كه دارند با ما در ميان بگذارند. شما اولى به اسلام هستيد از ديگران. شما عرب هستيد و اسلام از عرب است و پيغمبر اسلام عرب است. بنابراين عرب نسبت به اسلام بيشتر بايد توجه داشته باشد چون اسلام از خود اوست و ديگران دنباله. امروز روزى است كه سرنوشت اسلام، سرنوشت مملكت اسلامى بايد با دست تواناى ملت من غير فرق بين طوائف مختلفه، اين سرنوشت حقق پيدا بكند. امروز روزى است كه حساسترين اوقات است براى مملكت ما، از يك طرف مشغول بررسى به قانون اساسى بايد بشوند وكلاى بلاد، اهل خبره تعيين بشوند و مطالعه كنند قانون اساسى را كه اساس مملكت و سرنوشت اسلام و مملكت در آن است. و از يك طرف ملاحظه مىكنيد كه در همه جا توطئههائى در كار است كه نگذارند اين اساس و پايه درست متحقق بشود، در هر جاى از بلاد به وجهى ايجاد اختلاف مىكنند و بالخصوص در اين چند روز و چند هفتهاى كه مسأله قانون اساسى در پيش آمده است و مخالفين اسلام و مخالفين شماخوف اين را دارند كه قانون اساسى طورى تنظيم بشود و تصويب بشود كه دست آنها براى هميشه كوتاه بشود، اينها در فكر افتادهاند كه اذهان ملت را، اذهان مؤمنين را، اذهان خطباى معظم را، اذهان علماى اعلام را، اذهان ساير قشرها را، از اين مسير مستقيمى كه بايد حركت كرد و منتهى شد به تصويب قانون اساسى، منحرف كنند به مسائل ديگر. اين شلوغىهائى كه الان در كردستان هست، در خوزستان هست و اين اختلافاتى كه در همه جاهاى مملكت هست واين توطئههائى كه براى ايجاد يك خلاف، براى ايجاد و هياهو بپا كردن هست و معلوم نيست كه من باب اتفاق همين طور شده باشد، اين يك نقشهاى است از آنهايى كه مىخواهند قانون اساسى نباشد. هم قشرهاى خارج و قدرتهاى خارج از اسلام مىترسند و هم قشرهاى منحرف داخل مىترسند. الان خوف آنهااين است كه اگر قانون اساسى آنطورى كه اسلام مىخواهد، آنطور يكه برنامه قرآن كريم است،اسلام
صحيفه نور ج 8 صفحه 142
است و تصويب بشود و دنبالش همين ملت كه اكثريت تام دارند و همين ملت كه در رفراندم آنطور پيروز شدند كه در دنيا سابقه نداشت، اينها خوف اين را دارند كه قانون اساسى را خبرگانى كه شما ملت تعيين مىكنيد آنها بررسى كنند، يك قانون اساسى اسلامى باشد و بعد هم كه به رفراندم ملت گذاشته مىشود مىدانند كه اكثريت با ملت است. خوف اين را دارند كه اين مراحل طى بشود و دست خودشان و اربابهايشان از مخازن و از منافع ملت ما كوتاه بشود. از اين جهت ملاحظه كرديد كه در رفراندم بعضى از همينهايى كه مخالف با اساس هستند تحريم كردند و بعضى از همينهايى كه مخالف با اسلام هستند، بعضى از صندوقها را سوزاندند يا با اسلحه جلو گرفتند از اينكه رأى بدهند. با همه وصف، ملت اسلام و ملت ما يك رأى صد الا يك يا دو داد و همه گروهها يك از صد يا يك و نيم از صد رأى داشتند. اينها الان احساس شكست در خودشان كردهاند، در اين احساس شكست دست و پا مىزنند كه جدا كنند گروهها را از گروه، پخش كنند بين مردم كه كردها عليحده، عربها عليحدهاند، بلوچها عليحدهاند، فارسها عليحدهاند، تركها عليحدهاند، و اينها را گروه گروه كنند. در صورتى كه اسلام براى هيچ كس امتيازى قائل نيست الا براى آن كه به طريقه اسلام رفتار كند و متقى باشد. تأ
كيد بر خنثى ساختن حيله تفرقه انگيزان و توجه به پيشرفت اسلام
شما برادرها كه از راه دور آمدهايد اينجا و الان هم در رنج هستيد توى اين آفتاب گرم و سوزان، توجهتان را بايد معطوف كنيد به اينكه مبادا اين اشخاص مفسدهجو و توطئهگر كه مىخواهند جدائى بيندازند مابين عرب و عجم، مابين كرد و ترك و عرب و ساير چيزها، مبادا موفق بشوند. حيلههاى اينها را خنثى كنيد. وقتى بناشد كه همه خطباى عرب و عجم در منابر گفتند ما همه برادر هستيم و همه اهل قرآن هستيم و همه اهل اسلام هستيم، ديگر حرفى باقى نمىماند كه اينها توطئه بكنند و بخواهند كه اين قانون اساسى تأسيس آن درست نشود، بايد دقت كنيد، توجه كنيد به اينكه در يك همچو موقعى همه اذهانتان متوجه به اين باشد كه قانون اساسى درست از كار درآيد و اسلامى باشد. سرنوشت همه ما به قانون اساسى بستگى دارد و بعد هم مجلس خبرگان و بعد هم مجلس شورا، كه ملى باشد، مثل سابق نباشد كه تحت فرمان ديگران باشد. بنابراين آن چيزى را كه من از شماها خواهش كنم اين است كه گوش به حرف اينهايى كه الان مىخواهند تفرقه بياندازند ندهيد، توجهتان به مقصد باشد، توجهتان به پيشرفت اسلام باشد. همه قشرهاى ملت الا نادرى كه انحراف از اسلام دارند، با شما و با هم هستيد. همه بايد دست برادرى به هم بدهيد و اين توطئهها را خنثى كنيد و اشخاص خبرهاى كه مىخواهيد بفرستيد به ملاحظه و بررسى قانون اساسى كه اساس را درست كنند، اشخاص، با اوصافى كه اسلام باشد، مسلم باشد، معتقد باشد به مذهب، معتقد باشد به طريقه ما و انحراف راست و چپى نداشته باشد، انحرافات ديگر نداشته باشد، امين باشد، اسلام را بشناسد، اهل اسلام باشد، عالم اسلام باشد، يك همچو اشخاصى را تعيين كنيد و بفرستيد تا اينكه قانون اساسى شما را مطالعه كنند و يك قانون اساسى مطابق اسلام بررسى شده و مطابق اسلام عرضه كنند. اختلافات امروز بسيار مضر است، از
صحيفه نور ج 8 صفحه 143
همه اوقات ضرر اختلاف الان بيشتر است اگر يك اشخاصى پيدا شدند و خواستند به تبليغات سوءشان اختلافى بين شما برادرها ايجاد كنند، بين برادرهاى عرب و عجم، بين برادرهاى كرد و غيركرد، ترك و غير ترك، بدانيد كه توطئه است و مىخواهند همهتان را منحرف كنند از آن اساس و خداى نخواسته قانون اساسى ما را به طور انحرافى درست بكنند. انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند و ثانياً از همه شما تشكر مىكنم كه در اينجا هستيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 144
تاريخ: 25/4/58
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان هنرجويان و دانشآموزان مدارس كرمان
بسم الله الرحمن الرحيم
من از شما تشكر مىكنم كه به اينجا آمدهايد. سلام مرا به مردم كرمان برسانيد. يكسرى مسائل در گذشته داشتيم كه با آنها فعلاً كار نداريم، مسائلى هم در آينده خواهد بود. يكسرى مسائل امروز مطرح است كه عمده اينها هستند و آن قانون اساسى، انتخاب نمايندگان مجلس خبرگان و انتخاب رئيس جمهورى است. به اينها توجه كنيد. من در اين ملاقاتهائى كه هفته گذشته با گروههاى مختلف داشتم مىبينم كه يك توطئه در كار است و اينها مىخواهند ما را از هدف اصلى باز دارند. پيام من به مردم كرمان اين است كه در مورد قانون اساسى مطالعه كنند و نظر دهند و نمايندگان مجلس خبرگان را كسانى انتخاب كنند كه از بين علماء محل باشند، نه چپى باشند و نه راستى و نه مخالف اسلام، كه بتوانند قانون اساسى اسلامپسند را تهيه كنند. مسائل اصلى اينها هستند. مسائل ديگر فرعى هستند. هر شهرى مسائلى دارد. بايد به اصول فكر كرد و از تفرقه و اختلاف بايد اجتناب نمود. ضمن تأييد مجدد نمايند خود حجتالاسلام محمد جواد حجتى كرمانى، ايشان از اشخاص صاحبنظر هستند و بهتر است بيشتر اوقات خود را در زمينه مواد قانون اساسى صرف كرده و نظر خود را براى مجلس خبرگان ارسال دارند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 145
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از فرمانداران كشور پاسداران سپيددشت و كودكان مكتب سرود
نحوه عملكرد و برخورد سران حكومت اسلامى و رژيمهاى طاغوتى با مردم
بسم الله الرحمن الرحيم
از حمله تحولاتى كه بايد بشود وشما آقايان بايد كوشش كنيد، اين است كه به اين كلمه فرماندار مغرور نشويد كه شما فرماندار هستيد. اين كلمه فرماندار مال وقتى است كه فرمان باشد و فرمانبر باشد و برادرى نباشد و طبقهاى طاغوتى باشد و مردم ديگر فرمانبردار آنها. در صورتى كه در اسلام مطرح نيست. آنهائى كه سرتاسر كشور اسلامى را اداره كردند، آن هم آن كشورى كه از حجاز تا مصر و آفريقا و عراق و ايران و همه اين ممالك اسلامى كه مىبينيد، اروپا هم يك مقدارش، تحت فرمان بود، معذلك اينطور نبود كه معاملاتشان با رعيت، معامله فرمانفرما و فرمانبر باشد. خود رسول اكرم (ص) وضعشان با مردم مثل يكى از سايرين بود، يكى از اشخاص بود، نه يك منزل فرمانفرمائى داشتند و نه در محافل كه بودند، يك امتيازى بود كه مردم ببينند كه اين بالا نشستن و پائين نشستن، اين مسائل مطرح نبود.
بعضى از اين عربها كه از خارج مىآمدند و وارد مسجد مىشدند و پيغمبر را با سايرين نشسته بودند، وضع جورى بود كه نمىشناختند كه خوب، كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى اصحاب، مىپرسيدند كه كدام يكىتان هستى. براى اينكه وضع نشستن دور بود و حتى اينكه حالا شما اينجا مىبينيد كه يك پتو اينجا انداختهاند و يك اشخاصى هم اينطورى نشستهاند كه اگر يكى از خارج بيايد يك امتيازى قائل مىشود، نبود. حضرت امير سلام الله عليه همان روزى كه بيعت با وى كردند، بيعت به خلافت رسول الله، همان روز بيل و كلنگش را برداشته و رفت سراغ يك جائى كه كار مىكرد، خودش كار مىكرد دستش پينه داشت. وضع اين سردارهائى كه حكومتهاى بلاد بودند با مردم وضع، وضع فرمانفرمائى و فرمانبردارى نبوده است، وضع خدمت بوده است كه فرمانفرماها خدمتگزار مردم بودند. اين انفصالى كه شما ديديد در زمان رژيم سابق و طاغوت كه بين حكومتهاى بلاد، استاندارهاى بلاد با مردم يك جدائى بود كه هر كدام د شمن ديگرى بودند، مردم اينها را به صورت يك دشمن حساب مىكردند ولو اينكه خدمتگزار هم بودند لكن مردم نمىپذيرفتند، اين براى اين بود كه وضع رژيم اينطور بود. رژيمهاى سلطنتى و طاغوتى هر جا كه هستند، وضع رژيم اينطور اقتضاء مىكرد كه با يك تشريفاتى و هياهوئى مردم را از خودشان رم بدهند، بترسانند و لهذا مردم پشتيبان
صحيفه نور ج 8 صفحه 146
نبودند. در وقتى كه من بچه بودم در خمين يك حكومتى بود كه اين، يكى از خوانين آن اطراف را گرفته بود و حبس كرده بود، بعد از همان خوانين چند نفرى با تفنگ آمدند و حكومت را گرفتند و بردند و مردم هيچ عكسالعملى نشان ندادند بلكه خوشحالى هم مىكردند. اين حال حكومت مال رضاشاه سابق را حساب كنيم و مال محمدرضا. شما اكثراً يادتان نيست وقتى كه متفقين، وقتى كه آمريكا و عرض كنم كه انگلستان و روسيه و اينها آمدند به ايران و ايران را گرفتند، همه چيز مردم در معرض خطر بود، در عين حال وقتى رضاشاه را از اينجا بردند بيرون مردم شادى مىكردند، كانه همه آن ناراحتىها به رفتن رضاشاه ترميم شد. محمدرضا هم شما شاهدش بوديد كه وقتى كه از اينجا رفت (من نبودم در ايران لكن گفتند) ايران غرق شادى بود اين را ديگر شماها ديديد. چرا؟ براى اينكه جدا بودند اينها از ملت، فرماندار به قول شما از ملت جدا بود. وقتى كه يك حكومتى، آنوقت هم اين متعارف بود كه وقتى حكومت معزول مىشد فرار مىكرد فرماندار يك جائى. اين كراراً،اين ديگر مسألهاى بود كه آنوقتها كراراً اتفاق افتاد، شايد در زمان اينها نشد اما قبلاً اين مسأله بود كه فرماندار يك جائى، حكومت يك جائى وقتى حكم عزلش مىآمد، نمىتوانست آنجا ديگر باشد فرار مىكرد شب فرار مىكرد كه مبادا مردم غارتش كنند، بريزند و چه بكنند، براى اينكه از مردم جدا بودند، آنوقتى كه قدرت دستش بود، با مردم بدرفتارى مىكرد، مردم از او جدا، او از مردم جدا و آنوقتى كه معزول مىشد، مىبايست فرار كند برود. اگر چنانچه اين محمدرضا گوش كرده بود آن چيزى كه به او تزريق مىشد، گفته مىشد كه با مردم ملت بايد آن كسى كه خيال مىكند كه رأس است، با ملت بايد بسازد تا اينها پشتيبان او باشند، اگر ملت پشتيبانش بود، خوب اين قضايا پيش نمى آمد. كارى كرده بودند و طاغوتها اين كار را مىكنند و طاغوتها هم براى اين، اين كار مىكنند كه خودشان از مردم مىترسند، خائن هستند، به مردم خيانت كردهاند، ظلم كردهاند، از مردم مىترسند، وقتى كه بنا شد از مردم ترسيدند بايد يك قوائى تهيه كنند براى حفظ خودشان و با اين قوا مردم را بترسانند. اينكه قواى انتظامى در زمان طاغوت و هر طاغوتى، قواى سركوبى ملت است، الان هم در جاهاى ديگر همين جور است، حالا الحمدلله ايران ديگر اين نيست و اميدوارم كه نشود ديگر، اما الان هم شما ملاحظه كنيد، پايتان را از ايران بگذاريد، هر جا برويد قواى انتظامى براى سركوبى مردم است، اين براى اين است كه حكومت از مردم نيست، جداست نه فقط جداست، حكومت را مردم مخالف مصالح خودشان مىبينند، دشمن خودشان مىبينند. پشتيبانى كه ندارند دشمنى دارند، اگر يك دشمنى رو بياورد اينها هم با او همراهى مىكنند، اين جدائى دولتها از ملتها منشاء همه گرفتارىهائى است كه در يك كشورى تحقق پيدا مىكند. اگر آنطورى كه اسلام طرح دارد راجع به حكومت و راجع به ملت، حقوق ملت بر حكومت، حقوق حكومت بر ملت، اگر آن ملاحظه بشود و مردم به آن عمل بكنند همه در رفاه هستند، نه مردم از حكومت مىترسند، براى اينكه حكومت ظالم نيست كه از آن بترسند، همه پشتيبانش هستند و نه حكومت فرمانفرمائى مىخواهد بكند، حكومت هم خدمت مىخواهد بكند. مسأله، مسأله خدمتگزارى دولت به ملت است نه فرمانفرمائى دولت به ملت. همين فرمانفرمائى جدا مىكند شما را
صحيفه نور ج 8 صفحه 147
از ملت و ملت را از شما و منشاء مفاسد زياد مىشود. اگر جورى باشد كه وقتى رئيس دولتى نخست وزيرش، رئيس جمهورش بيايد توى مردم، با مردم باشد، فواصل نباشد، آنطور فواصل كه در طاغوت هست و فرماندارها با مردم فواصل نداشته باشند كه مردم پشت اتاقش بيايند بايستند و راهشان آنها ندهند و چه، البته با عدالت راه بايد بدهند هرج و مرج نباشد كه هر كس آمد، بخواهد جلو بيفتد، يك موازينى كه خود شما مىدانيد، اما مردم از كارهاى شما احساس كنند كه شما از خودشان هستيد و مى خواهيد خدمت كنيد بهشان، نمىخواهيد فرمانفرمائى كنيد و نمىخواهيد مردم را تحت فشار قرار بدهيد و نمىخواهيد ظلم بكنيد. اين حرف نباشد، مثل سابق نباشد كه اجاره مىدادند يك استانى را، اجاره رسمى، چقدر بدهد تا اينكه اين در اين استان برود، و آنوقت رفت بايد چقدر بدهد و چقدر درآورد تا آن را ادا كند و براى خودشان چقدر باشد، قضيه تيول بود. يك جائى را به يك نفرى به اجاره، تيول دادند، اين بايد برود مردم را آنقدر بدوشد كه آن مقدارى را كه بايد به مثلاً آن نخست وزير آنوقت يا آن فرض كنيد كه فرمانفرما و آن كسى كه در رأس بود بايد ادا كند، ادا كند. خوب قهراً خودش هم كه رفته براى اين كار براى خودش هم ببندد بار خودش را. وقتى وضع اينطور شد كه از اول آن كسى كه صدر اعظم بوده است (آنوقت، صدراعظم آنوقت منشاء امور بود) صدراعظم آن حكومت را، استانهائى را كه مىخواست بفرستد، اجاره مىداد آنجا يك تيول بوده اين استان، استان كرمان است، كم درآمدتر است، كمتر. استان خراسان زيادتر درآمد دارد، استان آذربايجان زيادتر، روى درآمد آنجا و اينكه ثروتمندهاى آنجا چقدر هستند، چقدر مىشود از آنها اين استفاده بكند. وقتى بنا شد سند اجارهبندى يك استانى دست يك حاكمى باشد و يك چيزى داده باشد براى اين كار، خوب، بالاخره بايد برود مردم را داغ كند و مىكردند و مردم را داغ مىكردند و از آنها چيزى مىگرفتند، البته سابق همين بود نه اينكه در زمان اينها، زمان اينها به فرم ديگرى اينطور بود.
اصل رژيم سلطنتى غير منطقى و باطل است
ما يادمان است، رژيم غير از اين رژيم، آنها هم همين طور بودهاند. وضع رژيم سلطنتى اصلاً اين است و از اول يك رژيم غلطى بوده است، از اول يك رژيمى بوده است كه بىمنطق بوده است. حالا يك كلمهاش را براى شما مىگويم. ما فرض كنيم كه تمام ملت (فرض است و الا واقعيت كه ندارد) تمام ملت جمع شدهاند و يك كسى را براى خودشان مثلاً سلطان قرار دادهاند. اختيار دارند مردم يك كسى را انتخاب كنند، انتخاب كردند . خوب، اين ملتى كه حالا هستند حق دارند، در حومه زندگى خودشان اختيار دارند كه كسى را قرار بدهند. خوب، براى صد سال بعدى كه اين آقايان هيچ نيستند، چه حقى دارند؟ شما چه حقى داريد كه براى اولادتان و اولاد اولادتان كه الان نيستند سلطان انتخاب كنيد؟ سلطنت، سلطنت ميراثى بود. ما فرض مىكنيم با انتخاب دولت يك سلطنتى را امضاء كردند، به چه حقى ملت مىتواند براى نسلهاى آتيهاش سرپرست قرار بدهد؟ خودشان حق اختيار دارند، بايد خودشان انتخاب كنند و لهذا سلطنت از اول غلط بوده، جمهورى يك مطلب صحيحى
صحيفه نور ج 8 صفحه 148
است براى اينكه هر مملكتى وقتى قرار دادند خود اين چهار سال، پنج سال بعد از چهار سال و پنج سال باز ثانياً بايد قرار بدهند، ديگر براى نسلهاى آتيه ارثى نيست كه كسى اگر چنانچه پسرش هر چيز باشد بايد بشود. حالا كه رضاخان شد، بعدش محمدرضا باشد و بعد هم باز رضا وبعد هم باز محمدرضا و بعد رضا و همين طور ادامه پيدا كند. و لهذا اصلاً منطقى نيست سلطنت به اين معنايش، به اين معنا كه سلطنت ميراثى، اگر جمهورى ميراثى باشد، منطقى نيست. منطقى آن است كه كار درست خود ملت باشد. ملت يك كسى را مىآيد انتخاب مىكند، آن هم انتخاب آزاد مىكند، يك كسى را رئيس جمهور قرار مىدهد. اختيار دارد كه يك كسى را براى خودش رئيس جمهور قرار دهد. بعد كه چهار سال گذشت با همين ملت است و همين بساط، باز يكى ديگر را قرار مىدهند، اگر اين آدم خوبى بود، همين را قرار مىدهند. تكليف صد سال بعد را من و تو نمىتوانيم تعيين كنيم، ما حق داريم براى خودمان مثل اين است كه يك نفر را فرض بفرمائيد كه وكيل كنيم از جانب آن آدمى كه مرده، براى اينكه نيامده است براى رأى دادن به من چه ربط دارد؟ اين اصلاً يك رژيم غير منطقى بوده است، حالا هم هر جا باشد غير منطقى است ولو انگلستان باشد، انگلستان حالا سلطنتى است، البته آن سلطنتى كه آنها مىكنند، سلطنت اينطورى نيست كه ماها مىكنيم معذلك يك مسأله غير منطقى است.
تأكيد بر نظارت دقيق در امر انتخابات و ايجاد زمينه مساعد براى رأى دهندگان
حالا شما خواهيد كه در اين انتخابات البته نظارت كنيد، شما بايد توجه كنيد كه اين رژيم، رژيم انسانى - اسلامى است، رژيم طاغوتى نيست، يك كلمه نبايد شماها مطلبى بگوئيد كه تحميل اسمش باشد مطلبى كه عمل بكنيد. مردم آزاد و همانطورى كه در رفراندم بود آزاد بودند مردم مردم را بايد آزاد بگذاريد. بله، وسائلش را شماها فراهم مىكنيد، نظارت بر اينها كه مبادا يك وقت خيانت بشود در اينطور چيزها. مثل سابق نباشد كه بردند و هر چه كه مىخواستند مىريختند تويش و مىآوردند و عرضه مىداشتند. نظارت باشد بر صندوقها به طورى كه هيچ كس نتواند خيانت كند. صندوقها دست امينها باشند، امين از ملت باشد كه بعد صحبت نشود. براى شما كه فلان فرماندار مثلاً دخالت كرد در اين امر در حكومت اسلامى وضع اين است كه شماها در انتخابات بيش از حق نظارت و فراهم كردن وسائل به آنقدرى كه بايد حكومت فراهم كنند، بيشتر از اين حق نداريد، كه خداى ناخواسته يك وقتى نسبت بدهند به اينكه اينها براى خاطر طرفدارى از يك نفر آدم - فرض كن - يك كارى كردند، صندوق عوض شده. اين را بايد خيلى توجه به آن داشته باشيد، هم آزادى ملت را، راه دادن ملت را در آنجائى كه مىخواهند رأى بدهند و هم امانت در حفظ آن چيز كه تحت مراقبت يك عده اشخاص امين از دولت و از ملت، اشخاص امين تحت نظرشان باشد كه بعد صحبت نشود كه خوب اين هم اين رژيم و اين هم اين انتخابات و انتخابات اينجا هم مثل آنجا. اين بايد خيلى مورد توجه آقايان باشد كه اصلاً يك تحولى در ايران انشاءالله بشود، يك تحولى روحى. تحول روحى يعنى فرماندار خودش را فرماندار حساب نكند. من دلم نمىخواهد اصلاً اين اسم را ببرم چنانچه
صحيفه نور ج 8 صفحه 149
سلطان هم دلم نمىخواهد اسم ببرم. اسم، اين اسم را هم اگر آقايان خودشان بنشينند با هم يك اسم بهترى، قشنگى انتخاب كنند، (يكى از حضار: خدمتگزار) امام: خودتان ديگر بكنيد اين را، من ديگر به اين كار ندارم، من دوست ندارم اين را، چنانچه سلطنت مثلاً سلطان. من خيلى ناراحت گاهى مىشوم از اينكه مثلاً امام عصر سلامالله عليه را مىگويند سلطان السلاطين، خليفةالله است در هر صورت عمده عمل است حالا اسمائش خيلى مهم نيست ولو اينكه بهتر اين است كه تغيير بكند انشاءالله، عمده عمل است كه به عمل نشان بدهيد كه در اين انتخابات كه يك انتخابات ملى آزاد، هر كس هر جا هر كس را دلش بخواهد رأى بدهد. وقتى اكثريت آوردند، البته مردم صالح اسلامى - چيز - را مردم قرار مىدهند اما هيچ تصرفى از جانب آقايان نباشد كه الان چشمهائى دوخته شده است به اينكه مناقشه كنند، اشكال كنند. اگر يك فرماندارى يك جائى يك كارى بكند كه بر خلاف موازين جمهورى اسلامى باشد، اين يكى را به همه سرايت مىدهند بعد مىگويند فرمانداران اينطورى هستند، استانداران اينطور هستند، حكومت هم هست اينطور.
تفاوت دولت اسلامى با دولت طاغوتى در عنايت خاص نسبت به مستضعفين است
من اميدوارم كه همهتان سلامت و با سعادت باشيد و همهمان و همهتان خدمتگزار به اين مردم خصوصاً به مستمندان، به ضعفا، عمده توجهات به اين طبقهاى باشد كه اين طبقه احتياج دارند. اينطور نباشد كه مثل رژيم سابق كه يك دسته بالاها را برايشان همه چيز فراهم كردند به علاوه كه جيبهايشان را هم پر كردند و فرستادند و يك دسته هم زاغهنشين اطراف تهران كه الان هم باز به همين طور هستند. اينها بايد تبدل پيدا كنند، بايد فرق باشد ما بين دولتى كه مىگويد من اسلام هستم و دولت اسلامى هستم با دولتهائى كه طاغوتى هستند. يك فرقش هم اين است كه عنايت شما فرماندارها يا خدمتگزاران به خلق، به اين طبقه ضعيف بيشتر باشد تا طبقه بالا. مبادا يك وقتى يك نفر آدمى كه مثلاً متمكن است و چيزدار است و با يك نفر آدم ضعيف، او را با آنكه آن يكى بايد جلو باشد او را جلو بيندازيد. من نمىگويم آن يكى را جلو بيندازيد، مىگويم عدالت بايد باشد. البته در يك فرماندارى كه با آن احتياج دارند، نمىتواند همه را يكدفعه بپذيرد لكن روى عدالت باشد كه آن آدمى كه ضعيف است هم بپذيريد، آن يكى هم كه غير ضعيف است او را هم بپذيرد. حضرت امير سلامالله عليه در يك محاكمهاى كه ما بين آنوقتى بود كه خليفةالله بود و خليفه مسلمين بود و قضات هم خودش تعيين مىكرد، يك محاكمهاى بود بين حضرت امير و يك نفر غير مسلم (يهودى ظاهراً بود) و قاضى خواست حضرت را، وقتى كه رفت، تشريف بردند، آنطور است كه با كنيه اسم حضرت را برد، گفت: نه حق ندارى، بايد مساوى باشيم، در نشستن مساوى، در همه چيز مساوى وقتى هم كه حكم بر خلاف كرد، پذيرفت آن خليفه بحق خدا بود و شماها بايد به او اقتدا بكنيد. همه ما بايد اقتدا بكنيم. البته هيچ كدام طاقت نداريم مثل او باشيم لكن اينقدر كه اگر نامه ما را بردند، آنجا بگويند اينها هم شيعه هستند، اينها هم تابعند. وقتى نامههاى ما را بردند پيش امام زمان سلامالله عليه (در روايات است
صحيفه نور ج 8 صفحه 150
كه هر هفته مىبرند، هفتهاى دو دفعه) وقتى كه مىبرند، اعمال ما جورى باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم، ما آنطور نيست كه خود سر بخواهيم يك كارى را انجام بدهيم.
اميدوارم انشاءالله اين انتخابات و انتخابات بعد كه راجع به مجلس شورا است با نظارت شما جديت به اينكه كسى دخالت نكند، دخالت نابجا نكند، كسى نباشد كه بخواهد يك تحميلى بكند به مردم، اينطور باشد و اين انتخابات انشاءالله باشد كه براى نمونه و در طول تاريخ مشروطيت (الا بعضى الا يك كمى) نمونه باشد كه يك انتخابات آزاد. اين هم كه مىگويد الا يعنى دخالت دولت نبوده و الا خانها دخالت مىكردند. همان صدر مشروطه، از آن اول مردم گرفتار خانها بودند و اربابها و يك وقت هم گرفتار به دست حكومت بودند. انتخابات شود گفت كه در طول مشروطيت آزاد نبوده است و خانها جمع مىكردند رعيتها را، ارعاب مىكردند رعيتها را، رعيت هم مىآمدند رأى به آنها مىدادند كه اين را من خودم شاهد بودم قبل از رضاشاه زمان احمدشاه آنوقتها اين دست خانهابود، خانها وكيل درست كردند و بعد كه رضاشاه آمد و اين خانها را يك قدرى متمركز كرد در خودش (نه از بين برد، همه قدرتها را در خودش متمركز كرد و همه ظلمهائى كه خانها مىكردند خودش مىكرد) بعد كه اينطور شد، ديگر دست اينها بود و هيچ مردم، و ملت اصلاً مطرح نبودند، ملت كيست. حالا آنطور نيست، حالا ملت مطرح است و خود مردم. انشاءالله نمونه باشد كارهاى شما براى همه جا كه انتخابات آزاد اين است. انشاءالله خدا همهتان را تأييد كند و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 151
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران مهديه تهران
بسم اللهالرحمن الرحيم
در اين آيه شريفهاى كه آقا خواندند، يك جهت مربوط به ذات مقدس حق تعالى بود كه تحقق پيدا كرد، يك جهت هم مربوط به ماست. آن كه مربوط به قدرت الهى بود، تبديل كرد خوف ما را به ايمنى. قبلا ما از قواى انتظامى، ملت ما از سازمان امنيت، از شهردارى، از شهربانى، از همه اينها، از دستگاه ظلم خوف داشتيم. خداى تبارك و تعالى تبديل كرد اين خوف را به ايمنى و الان ما با كمال امانت و ايمنى در اينجا نشستهايم. يك جهت هم مربوط به ماست يعبدوننى لا يشركون بى شيئا ما بايد چه كنيم؟ عبادت خدا و كسى را شريك با او قرار ندادن، نه قدرتها را ما شريك قرار بدهيم و نه نفس اماره را و نه شياطين را، همه چيز را از او بدانيم و همه قدرتها را قدرت او بدانيم، كسى را ما صاحب قدرت ندانيم الا او، اين پيروزى را از او بدانيم. ما چيزى نداشتيم، قدرتى نداشتيم، تشكيلاتى نداشتيم، مردم متفرقى بوديم، هر كسى مشغول به كار خود و حال خود و همه گرفتار دست جبارها. آن كه ما را مجتمع كرد،آن كه همه دلهاى ما را يك جهت كرد، آن كه همه مقاصد مختلفه ما را در يك مقصد خلاصه كرد آن ذات مقدس حق تعالى بود. هيچ بشرى نمى تواند يك همچو نهضتى ايجاد كند، نهضتى كه اغراض مختلفه، گروههاى مختلف، مقصد مختلف، مكانها دور از هم، افراد متشتت، اينها همه برگشت به يك، يك جامعه واحد. يك روز ما جوامع متعدد بوديم هر فرد براى خودش عليحده بود، فكر هر فرد غير فكر ديگرى بود، آن قدرت خداى تبارك و تعالى بود كه تمام افكار را متوجه كرد به يك فكر،تمام مقاصد را خلاصه كرد دريك مقصد. يك اشخاصى كه بايد بگوئيم قطرههائى بودند، مثل قطرات باران بودند واز هيچ قطرهاى كارى بر نمى آمد اينها را متبدل كرد به يك سيل بنيان كن، سيلى كه در مقابل توپها و تانكها، قدرتهاى بزرگ و با عالم، نه فقط قدرت شيطانى رژيم، همه قدرتها دنبال او بودند، بعضىها تصريح مىكردند مثل آمريكا، انگلستان و بعضىها بودند ولو تصديق نمى كردند، نه فقط قدرتهاى خارج از سيطره اسلام، قدرتهاى اسلامى هم، حكومتهاى اسلامى همه با هم متفق الكلمه پشتيبانى مىكردند، از آن طرف قدرت داخلى او آنطور بود و از آن طرف قدرتهاى بزرگ و كوچك خارجى پشتيبانى مىكردند. ما مىتوانستيم در مقابل قدرتى كه عالم مجتمع شده بود با هم، ما مىتوانستيم كارى بكنيم؟! ما كه نمىتوانيم يك محله را با هم مجتمع كنيم، ما كه نمى توانيم چند نفر افراد را با هم در يك راه ببريم، ما نمى توانيم يك ملتى را از مركز تا حدود، و از
صحيفه نور ج 8 صفحه 152
بچه تا پيرمرد، و از ملا تا غير ملا و جاهل، مىتواند كسى غير خدا اينها را در يك جا مجتمع كند؟ يعبدوننى لا يشركون بى شيئا هيچ خيال نكنيد كه كسى بتواند يك همچو معجزهاى را ايجاد كند. معجزهاى كه همه دستگاهها و متفكرين حرفهائى را كه مىگفتند، طرحهائى را كه مىدادند همه خنثى شد، همه تصديق كردند كه اين غير آن مسائلى بود كه ما طرح مىكرديم. آنهائى كه طرح مسائل مىكردند براى حفظ قدرتشان در اينجا، حسابشان غلط در آمد. آنها حساب ماديت را مىكردند، روى حساب مادى درست مىگفتند. روى حساب طبيعى كسى كه جز طبيعت را نبيند. معلوم بود كه روى طبيعت ما بايد نتوانيم يك قدم برداريم،شكست بخوريم. اينها حساب معنويت را مىكردند. آنها غافل بودند از آن قدرتى كه با اراده خودش يك ملت را متبدل مىكند. يك ملتى كه از يك پاسبان مىترسيد، متبدل مىكند به يك ملتى كه از تانك و توپ نترسد، نه بزرگها، بچهها. يكى از دوستان من براى من نقل كرد كه من شاهد بودم كه يك پسر بچه دوازده، سيزده ساله سوار بر يك موتور سيكلت يا يك دوچرخه بود و با همين حمله كرد به تانك ولو زير تانك رفت. لكن يك همچو روحيهاى پيدا شده بود. اين خوفى كه بيش از پنجاه سال بر اين ملت سايه افكنده بود چطور در ظرف يكى، دو سال (البته از عمر نهضت از اول تا آخرش از پانزده سال بيشتر مىگذرد لكن آن كه نهضت بود قريب دو سال است) چطور امكان داشت آن كسى كه، آن ملتى كه پنجاه سال خائف بود، اگر اسم سازمان امنيت را مىشنيد مىلرزيد، همچنان متبدل شد كه ريخت در خيابانها و فرياد زد مرگ بر شاه از هيچ چيز نترسيد ؟ چطور يك ملت متبدل شد به جوانهائى، به يك اشخاصى كه آرزوى شهادت كردند؟ الان هم باز با آنكه انشاءالله ديگر مبارزه تمام شده، الان هم باز بعضىها مىآيند در همين اتاق. يك شخصى همين دو روز پيش آمد، تعقيب به اينكه شما دعا كن من شهيد بشوم حتى تا دم در باز تعقيب كرده بود. من مىگفتم كه خداوند به تو ثواب شهدا را بدهد و او اصرار مى كرد كه شما دعا كن من شهيد بشوم. اين تبدل روحى را كى مىتواند ايجاد كند ؟ كى مىتواند تصرف كند در ارواح مردم ؟ كى مقلب القلوب است؟
توجه به خدا داشته باشيد و هيچ در مقابل خدا كسى را شريك قرار ندهيد، نه در عبادت تنها، در همه چيز، نه عبادت تنها. همين فريادهائى كه مىشنويد، فرياد خداست، قدرت خداست. اين نهضت را خدا پيش برده والا به حسب موازين طبيعى ما چهار تا معمم بوديم و يك عده هم بازارى كه شغلشان كسب و كار بود و تمام قوا هم دست آنها بود. اين خدا بود كه وقتى كه اين نهضت پيدا شد، هى فوج فوج از آنها را برگرداند به اين طرف، منصرفشان كرد از اينكه آن قواى شيطانىشان را استعمال كنند والا اگر شصت تا از اين طيارهها كه از آمريكا خريده بودند مىآمدند بالاى سر ما و بالاى سر شما و بمباران مىكردند، ما قدرت نداشتيم، اما خداوند آنها را از اين هم منصرف كرد، ايجاد خوفى در آنها كرد كه دست و پايشان را بست راجع به اين، از باطن خودشان از هم پاشيد، خود قوايشان رو آورد به مردم، پائينىها ديگر از بالائىها اطاعت نكردند. اينكه فرار كرد عادى نبود، بهم خورده بود، ديگرپائينىها از بالائىها نمىشنوند. قدرت فرمانفرمائى از هم پاشيده شده بود. همهاش از خداست. خدا را در اين
صحيفه نور ج 8 صفحه 153
امورببينيد، خدا ظاهرتر از اين آفتاب است. از اين به بعد هم اگر ما حفظ كنيم اين توجه را به خدا، اگر حفظ كنيم اين اين برادرى و وحدت را، از اين به بعد هم پيش مىبريم، تا آخر هم پيش مىبريم.
دعا كنيد كه ما غفلت نكنيم از خداى تبارك و تعالى، غفلت نكنيم از اسلام، نرويم سراغ آن چيزهائى كه خودمان به آن احتياج داريم اينها مىگذرد . نرويم سراغ اينكه كارم چطور است؟ مسجدم چطور است؟ محرابم چطور است؟ خانهام چطور است؟ اينها يك چيزهائى است كه عبور مى كند و مىگذرد، آن كه باقى است معنويات انسان است.
خداوند انشاءالله اين امان را هيچ وقت از ما به خوف مبدل نفرمايد. خداوند انشاءالله ما را اهل عبادت و اهل اينكه كسى را شريك خدا در هيچ چيز ندانيم قرار بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 154
تاريخ 26/4/58
فرمان امام خمينى به حجت الاسلام ملك حسينى
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام حاج سيد كرامت الله ملك حسينى دامت افاضاته
اميد است وجود محترم از بليات محفوظ و به انجام وظايف اسلامى موفق باشيد. ضمنا با توجه به وضع زندانيان و متهمين لازم است زودتر در مورد تشكيل دادگاه و رسيدگى به پروندههاى آنان اقدام بفرمائيد و كسانى كه گناه صغيره دارند مورد عفوقرار داده و آنها را آزاد كنيد و ديگران را طبق مقررات شرع محاكمه نموده وحكم شرع را در مورد ايشان اجرا كنيد و نسبت به وضع منطقه هم به هر نحو صلاح مىدانيد، در آرامش و امنيت منطقه اقدام وسعى كافى مبذول داريد و اهالى محترم را به وحدت و پرهيز نمودن از اختلاف و تفرقه ،دعوت و ارشاد نمايند و توطئههاى دشمنان اسلام را با حسن تدبير خنثى نمايند و وظيفه خطيرى را كه مردم در اين موقع حساس به عهده دارند گوشزد فرمائيد. از خداى تعالى موفقيت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و قطع ايادى اجانب و دشمنان خواستاريم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 155
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع خواهران دانشجوى مكتب معصومه اصفهان و اعضاى سپاه پاسداران شهرضا
دستور خدا حفظ وحدت بر اساس اعتصام به حبل الله است
بسم الله الرحمن الرحيم
دستور همان است كه آيه شريفه را كه اين خواهر خواندند فرمودند: و اعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقو ا در آيه فقط امر به اجتماع نيست، تمام دستورهاى مردم عادى و رژيمهاى غير الهى اين است كه همه با هم باشيد و دستور به اجتماع است لكن دستور خدا دستور و اعتصموا بحبل الله است. اينكه مهم است اين است كه تنها اين نباشد كه همه با هم در يك امرى مجتمع باشيد و متفرق نباشيد، امر اين است كه همه با هم اعتصام به حبل الله بكنيد. راه راه حق باشد و توجه به حق باشد و اعتصام به راه حق باشد. انبيا نيامدهاند كه مردم رادر امور با هم مجتمع كنند انبيا آمدهاند كه همه را در راه حق مجتمع كنند يعنى اين (راهى كه) راهى است كه از طبيعت شروع مىشود تا ماوراءالطبيعه و تا آنجاكه ماها نمى توانيم الان بفهميم و اگر همه با هم مجتمع بشوند و اين راه را بروند، دستجمعى اين راه را بروند، اين اداره امور دنيا را مىكند و اداره امور آخرت را، هر دو.
تأمين سعادت و پيروزى در گروه اجتماع و توجه به خداست
شما ديديد كه در اين اجتماعاتى كه اخيرا كرديد، همه باهم مجتمع شديد، اينكه واقع رمز بوده است از براى پيروزى شما همان جهت الهيت مسأله بود. يعنى همه اهالى ايران توجه به اين داشتند كه ما اسلام را مىخواهيم. اين اعتصام به حبل الله بود. اسلام حبل الله است . اينهمه با هم يك راه بروند و آن هم راه خدا،اين پيروزى را به ما هديه كرد. پس آن كه ما را در مقابل قدرتهاى بزرگى كه در داخل و خارج بود يعنى قدرت بزرگى كه در داخل و خارج بود يعنى قدرت بزرگى كه شاه سابق داشت و دنبالش هم،همه قدرتهاى ممالك ديگر بى استثناءاست تقريباً، تقريباً تمام ممالك عربى با او موافق بودند، ابر قدرتها هم همهشان، خودش ذى قدرت، داراى قدرت شيطانى بود، همه قدرتهايى هم كه در عالم بود يعنى اينهايى كه توانست مربوط باشد به طرفهاى ما، همه اينها با او موافق بودند و خواستند نگهش دارند،در عين حال نتوانستند نگهش دارند. شما هيچ نداشتيد، اصلاً اسلحهاى دست شما نبود،الان چهار تا تفنگ يا چند تفنگ مىبينيد،اينها غنيمتى است كه بعد از شكست دادن آنها به دست شما آمده است، قبل از آن دست شما چيزى نبود. عزب بوديد شما و آنها مجهز بودندبه همه جهازات شيطانى، همه چيزداشتند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 156
در عين حالى كه اينها همه چيز داشتند و شما هيچ نداشتيد، مغلوب كرديد آنها را. همه مىخواستند بماند او و بعد از رفتن او هم خواستند كه با رژيم باقى باشد و شوراى سلطنتى باشد و نشد، نتوانستند. اين يك قدرت الهى بود، نه قدرت من و شما. اين براى همين بود كه همه اجتماع اعتصام به حق كرده بودند، يعنى به اين اسلام كه بين مردم و خداى تبارك و تعالى مثل يك ريسمانى است كه تصور شده، همه معتصم شده بودند به او، همه توجه پيدا كرده بودند به اسلام. اين اسباب اين شد كه ما پيروز شديم. حالا هم بايد همين را نگهش داريم. اگر بخواهيد اين مملكت، اين كشور به سعادت برسد، پيروزى شما به آخر برسد، بين راه نمانيم يا خداى نخواسته در بين راه ما را از مقصد برگردانند، اگر بخواهيد (كه مىخواهيد البته) كه كشور ما تا آخر ديگر مستقل باشد، شما تا آخر آزاد باشيد و منافع كشور ما دست ديگران نباشد و راه ما راه سعادت باشد همين معنايى كه اعتصام به اسلام كه حبل الله است و متفرق نشدن از هم، همه با هم در اسلام مجتمع، در اين راه مجتمع و تفرقه بينمان نباشد. الان آن اشخاصى كه در بين ملت افتادند و تخم تفرقه دارند مىپاشند با قلمهايشان، با نطقهايشان، با اجتماعاتشان، اينها جنود شيطان هستند و شما كه انشاءالله جنود الله هستيد،حسب اين امرى كه خداوند تبارك وتعالى فرموده است كه واعتصموا بحبل الله و به حسب آن نهىاى كه فرموده كه لا تفرقوا همين يك امر و نهى الهى را اگر عمل كنيد تمام سعادت تان تأمين مىشود و تا حالا هم براى همين بوده است كه همه شما توجه به خدا داشتيد،همه با ذكر الله اكبر جلو رفتيد و همه چيزها را خنثى كرديد.يعنى يكى از امورى كه شد اينكه انصراف پيدا كردند از اينكه شما را بكوبند، نه اينكه نمى توانستند، همه وسايل بمباران را داشتند كه طيارهها را راه بيندازند همه شهرهاى ايران را بمباران كنند لكن يك رعبى خدا در دلشان خدا القاء كرد كه از اين كار منصرف شدند، منحرف شدند، نكردند. اين هم يكى از چيزهايى بود كه خدا اين رعب را در دل آنها انداخت و اين رعب را در دلشان انداخت كه وقتى شما جمعيت الله اكبر گفتيد، همه قشرهايى كه مربوط به او بود مربوط به شما شد. هى از آنها منفصل شدند به شما متصل شدند. از ارتش، از ادارى،از همه اينهايى كه مربوط به اينها بهخيالشان بود. همه اينها براى خاطر اينكه اين راه، راه خدا بود و اعتصام به حبل الله بود همه اينها متصل شدند به شما و اين راه را تا اينجا طى كرديد و از اينجا به بعد هم بايد طى بكنيد با همين جهت: اين حربه، حربه بزرگ كه اعتصام به حبل الله و متفرق نشدن است حفظ كنيد اين وحدت را، حفظ كنيد اين اعتصام به حبل الله و اسلام را. اسلام همه چيز براى شما هست.
سعادت دنيا، سعادت آخرت، همه چيز براى شما اسلام است. و كوشش كنيد كه انشاءالله اين قانون اساسى درست تدوين بشود و كوشش كنيد كه اشخاص مؤمن، صحيح از علماى بزرگ را انتخاب كنيد تا قانون اساسى را آنطورى كه اسلام مىخواهد تدوين كنند، بعد هم خودتان انشاءالله تصويب كنيد و يك مملكت اسلامى آنطورى كه همه خواهيم، مملكتى كه هر جايش برويد بوى اسلام بدهد. خداوند همه تان را تاييد كند،موفق بدارد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 157
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيات استراليائى
بسم الله الرحمن الرحيم
اين پيروزى كه براى ملت ما حاصل شد، يك عنايت الهى بود، يك عنايت بزرگى كه متحول كرد روحيه ملت ما را به روحيه اسلام و مسلمين صدر اسلام و اين قدرت ايمان و اعتقاد به اسلام بود كه پيشرفتى را كه كسى احتمال نمى داد نصيب ما كرد. ملت ما با دست خالى، هيچ اسلحه نداشت، با همان قدرت ايمان در مقابل اسلحه مدرن و قدرت عظيم نظامى ايستادگى كرد و تمام قدرتها را در هم شكست و اين دليل بر اين است كه ملتى اگر قيام كرد، با حفظ قدرت ايمان، هيچ قدرتى در مقابل آن نمى تواند بايستد. تمام قدرتها و ابر قدرت پشتيبانى از شاه مخلوع مىكردند و گاهى ما را تهديد مىكردند ولكن قدرت اسلام با تأييد خداوند تعالى موجب شد كه ما با دست خالى بر قدرتهاى بزرگ غالب شويم و من اميدوارم اين نهضت ايران الگويى باشد براى ساير ملتهاى مستضعف و اميد است خداوند دنيا را از دست مستكبرين بگيرد و به دست مستضعفين بسپارد و من از اينكه شما اظهار محبت كرديد متشكرم. سلام گرم خود را به دوستان شما و مسلمين استراليا تقديم مىكنم و از خداوند تعالى تأييد همه را خواهانم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
صحيفه نور ج 8 صفحه 158
بهترين راه سازندگى، خدمت صادقانه با در نظر گرفتن رضاى خداست
بسم الله الرحمن الرحيم
من از شما جوانهاى نيرومند مؤمن تشكرمى كنم كه آمدهايد و از نزديك با من ملاقات و حضور خودتان را در همه مشكلاتى كه مملكت الان دارد اعلام كرديد. مىدانيد كه امروز مملكت آشفتگى زياد دارد. اينها يك مملكت آشفتهاى درست كردند و به جا گذاشتند و رفتند و الان شما وارث يك مملكت خراب شده تقريبا هستيد و همه ما بايد كوشش كنيم كه حالا كه سد عظيم را شكستيم و پشت سد اينقدر خرابى داريم مى بينيم، كوشش كنيم در ساختن اين مملكت. و كوشش به اين است كه هر گروهى در هر محلى كه هستند در همان محل خوب عمل كنند، معنايش اين نيست كه شما كه در يك محل خاصى خدمت مىكنيد، كوششتان اين باشد كه در جاى ديگرى يك خدمتى بكنيد. كوشش براى ساختن اين است كه هر جمعيتى آن كار خودش را خوب انجام بدهد، اين كه به او محول شده است، آن را خوب انجام بدهد. اگر همهقشرهاى مملكت به اين فكر باشند كه الان مملكت اسلامى است و بايد به همانطورى كه دستور اسلام است عمل بكنند، كم كارى كه بايد كار بكنند نداشته باشند، انحراف نباشد در كار، با صداقت، با امانت، با توجه به خدا عمل بكنند.
شكست ناپذيرى كشورها در سايه تفاهم ميان ملت و دولت
شما ملاحظه كرديد كه در اين انقلاب، شما همه قلوبتان برگشت به طرف ملت و اين را خداى تبارك و تعالى اين قلبها را برگرداند والا يك ارتشى كه در طرف ديگرى بود، بايد به حسب آن وضعى كه ارتش دارد، بايد بر خلاف مسير مقابل خودش باشد، لكن شما ملاحظه كرديد كه دلهايتان برگشت به اين طرف و اسباب اين شد كه گروههاى مختلف پيوستند به ملت و با ملت همقدم شدند، همصدا شدند و اين موجب پيروزى ملت شد، ملتى كه هيچ نداشت و آن طرف همه چيز داشت. اين اراده خدا بود كه ما را پيروز كرد و ما بايد طورى عمل كنيم كه اين عنايت الهى محفوظ بماند براى ما، امانت داشته باشيم، توجه به خداداشته باشيم، براى ملت خدمتگزارباشيم، همهمان وضعمان تغيير بكند با وضعى كه رژيمهاى طاغوتى دارند. بناى مابر اين باشد كه به مملكتمان خدمت بكنيم، به ملت خدمت بكنيم. ارتش بايد نگهبان يك ملت باشد و نگهبان كشور باشد و ساير قواى انتظامى هم همين طور،
صحيفه نور ج 8 صفحه 159
بايد طورى عمل بكنند كه ملت را برادر خود بدانند و ملت هم آنها را برادر خود، آنها پشتيبان ملت باشند،ملت پشتيبان آنها. اگر يك مملكتى دولت و ملتش، ارتش و ملت، قواى انتظامى و ملت از هم شدند، با هم شدند و هر دو احساس كردند كه بايد خدمت به هم بكنند، يك همچو كشورى شكست نخواهد خورد. عمده شكستهايى كه كشورها مىخورند براى پوسيدگى است كه از باطن خودشان پيدا مىشود، ارتش شان از آنها جدا مىشود، ملت پشت به آنها مىكند. همين پيروزى كه شما مشاهده كرديد در ايران ،ديديد كه ملت پشت كرده بود به دستگاه و فرياد مىكرد نمىخواهيم خوب، ارتش هم از همين ملت بود، ژاندارمرى هم از همين ملت بودند ،اينها برادر بودند، مىديدند كه نمى شود مخالفت كرد، نمى شود تا آخر سركوبى كرد ملت را، اين است كه پيوستند به ملت. خرابيها مال اين است كه يك مملكتى قواى انتظامىاش را جدا كنند از ملت، ارتشش از ملت جدا باشد به طورى كه ملت وقتى كه ارتش را ببيند از آن فرار كند ،ارتش هم در ذهنش اين باشد كه بايد سركوبى كند ملت را، ژاندارمرىاش هم همين طور، شهربانىاش هم همين طور، اداراتش هم همين طور . وقتى بنا شد كه يك كشورى اينطور حالش شدكه ملت عليحده شدند و دولت با همه بساطش هم عليحده، اين دولت پشتيبان ندارد. ملت بايد پشتيبان دولتها باشد. دولتى كه پشتيبان ندارد شكست مىخورد. همه شكستهائى كه از اين دولت هائى كه در خارج شكست مىخوردند و مال خودمان هم ديديم كه رژيم سلطنت اصلاً به هم خورد ،براى همين بود كه تفاهم ما بين ملت و رژيم نبود. اگر ملت با رژيم تفاهم داشتند اين مسائل پيش نمىآمد، الان، الان شما مشغول كار خودتان بوديد، ما هم مشغول كارخودمان. اين مسائل روى همين زمينه پيش آمد كه دولتها در مقابل ملت مىايستادند و جبهه مىگرفتند. ملت هم در مقابل دولت همين طور بود. وقتى اينطور شد نمى تواند دوام داشته باشد. ممكن است سرنيزه تا يك مدتى باشد امادوام نمى تواند داشته باشد.اما اگر ملت و دولت هر دو با هم باشند. ممكن است سر نيزه تا يك مدتى باشد اما دوام نمى تواند داشته باشد. اما اگر ملت و دولت هر دو با هم باشند، دوست باشند، اينها خودشان را خدمتگزار آنها بدانند آنها خودشان را پشتيبان اينها بدانند، هر دو به هم خدمت بخواهند بكنند، يك همچو ملت و دولتى هيچ وقت شكست نخواهد خورد. تا اينطور هستيد كه با ملت هستيد، تا اينطور هستيد كه توجه به خدا داشته باشيد شكست برايتان نيست. بپرهيزيد از اينكه از ملت جدا بشويد، شما را بخواهند جدا بكنند، ملت هم بايد بپرهيزد از اينكه از شما جدا باشد. وقتى اين دو قدرت همراه هم شدند، هيچ قدرتى نمى تواند اينها را شكست بدهد. همه قدرتهاى خارجى، همه قدرتها تقريبا، يعنى اينهايى كه تماس داشتند، خوب بعضى تماسى نداشتند، چه ابرقدرتها و چه قدرتهايى كه با اين ممالك ما تماس داشتند همه كوشش كردند كه محمدرضا بماند،همه كوشش شان اين بود كه بماند (اگر همه نگوييم يك اكثريتى كه يكى، دو تا از آن مىشود گفت مستثنى بود كه آن هم كارى نداشت) در عين حال چون ملت يك مطلبى را نمىخواست، نشد. وقتى ملت نخواست، قواى انتظامى هم وفادار ديگر نمى توانند باشند، به يك نفرنمى شود كه قواى انتظامى كه از همين مردم است، پسرش توى اين مردم است، برادرش توى اين مردم است، عيالش تو اين مردم است، براى خاطر يك نفر از همه چيز خودش دست بردارد. يك وقت اين است كه خدا و اسلام است، انسان مىتواند از خودش
صحيفه نور ج 8 صفحه 160
بگذرد براى خاطر خدا، براى خاطر اسلام، براى خاطر عقيده،يك وقت اين حرفها نيست، يك رژيمى است كه طاغوتى است، معنا ندارد كه انسان براى خاط يك نفر ديگر از خودش بگذرد. از اين جهت چون پشتيبان نداشت، اين وقتى كه ملت با دست خالى فشار آورد شماها هم به او پيوستيد، همه قواى انتظامى هى رو آوردند به اين طرف و او هم وقتى ديد كه از باطن پوسيده است مسأله، نتوانست كارى بكند، ديگران هم نتوانستند. كوشش كنيد كه قواى شما با ملت يكى باشد، با ملت تفاهم داشته باشد. انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند و همه شمارا از لشكر امام زمان سلام الله عليه قرار دهد.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 161
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى كاركنان وزارت بهدارى و بهزيستى
تزكيه نفس از علم و حكمت بالاتر است
بسم الله الرحمن الرحيم
اين آيه كه خوانده مىشود از آياتى است كه در بيان آن مىشود مفصل صحبت كرد، لكن من يك نكته را عرض مىكنم و مىگذرم. خداوند فرموده است: لقد من الله على المومنين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه خداوند به مومنين منت گذاشته كه از خودشان كسى را فرستاد كه آيات الهى را بر آنها تلاوت كند. تلاوت آيات براى تزكيه و تعليم كتاب وحكمت است. تزكيه را مقدم ذكر فرموده است، معلوم مىشود تزكيه نفس از علم و حكمت بالاتر است. همين طور هم هست. اگر افراد يك ملت تزكيه و تربيت شده باشند،آن ملت پيشرو است. اگر سران قوم، آنهائى كه كشور را اداره مىكردند نفس شان تزكيه وتربيت شده بود،نه آن گرفتارىها براى ملت پيش مىآمد و نه براى خودشان. منشاء تمام اين گرفتارىها در همه جا اين است كه آنهائى كه عهدهدار امور ملت هستند تزكيه نشدهاند. يك نفر آدمى كه تزكيه نشده اگر بر يك ملت سلطه پيدا كند اينهمه گرفتارىهائى را كه در طول پنجاه و پنج سال براى ملت ما پيش آمد بوجود مىآورد. كسى كه بر ملتى سلطه و حكومت دارد اگر يك نفر عدالت پرور باشد دستگاه او عدالت پرور خواهد شد، قشرهائى كه به او مربوطند قهرا به عدالت گرايش پيدا مىكنند، تمام اداراتى كه تابع آن مملكت و آن حكومت است خواه ناخواه به عدالت گرايش پيدا مىكند. اگر همه ملت تزكيه بشوند همين دنيا بهشت آنهاست و تمام گرفتارىها از بين مىرود.
مفاسد و مصالح از حكومتها و سران آن سرچشمه مىگيرد
از طرف ديگر چون اشخاصى در رژيم طاغوتى بر مردم حكومت كردند اشخاص تزكيه شدهاى نبودند و شخص اول مملكت اخلاق و عقايد و اعمالش تزكيه نشده بود، مملكت را به هلاكت كشاندند. رضاخان خودش سرچشمه تمام مفاسد بود. در پاريس كه بوديم يك نفر آمد پيش من و از كسى نقل كرد كه او گفته اگر در ايران پنج نفر فاسد بشوداين محمدرضا روى هر پنج نفر انگشت مىگذارد و به طرف خودش جلبشان مىكند. آن اشخاصى كه پاك نيستند و با تزكيه شدهها سر و كار ندارند، نمىروند سراغ اشخاص امين. آدمى كه خودش امين نيست مىرود سراغ اشخاصى كه نظير خودش
صحيفه نور ج 8 صفحه 162
باشند. ولهذا مفاسد و مصالح از حكومتها سرچشمه مىگيرد. حكومت عدل تمام مصالح كشور را تأمين مىكند و حكومت ظلم تمام بدبختىها را براى يك ملتى ايجاد مىكند.
دامن مادران مىتواند مبداء خير يا مبداءشر باشد
لذا در آيه شريفه تزيكه مقدم است. انبيا آمدهاند كه انسان بسازند، انبيا مأمورند كه افرادى را كه بشر هستند و با حيوانات فرق ندارند، اينها را انسان كنند، تزكيه كنند. شغل انبياهمين است، بايد شغل مادرها هم همين باشد نسبت به بچههائى كه در دامنشان است، و با اعمالشان آنها را تزكيه كنند. در دامن مادر، بچهها بهتر تربيت مىشوند تا در پيش استادان. علاقهاى كه بچه به مادر دارد به هيچ كس ندارد و آن چيزى كه در بچگى از مادر مىشنود در قلبش نقش مىبندد و تا آخر همراهش است.مادرها بايد توجه به اين معنى كنند كه بچهها را خوب تربيت كنند،پاك تربيت كنند، دامنهايشان يك مدرسه علمى و ايمانى باشد، و اين يك مطلب بسيار بزرگى است كه از مادرها ساخته است و از كسى ديگر ساخته نيست. آنقدرى كه بچه از مادر چيز مىشنود از پدرنمى شنود، آنقدرى كه اخلاق مادر در بچه كوچك نورس تأثير دارد و به او منتقل مىشود از ديگران عملى نيست. مادرها مبداء خيرات هستند و اگر خداى نخواسته مادرانى باشند كه بچهها را بد تربيت كنند مبداء شرند. يك مادر ممكن است يك بچه را خوب تربيت كند و آن بچه يك امت را نجات بدهد، و ممكن است بد تربيت كند و آن بچه موجب هلاكت يك امت بشود. مع الوصف در طول اين سلطنت، اينها كوشش كردند كه مادران را از بچهها جدا كنند به مادرها تزريق كردند كه بچه دارى چيزى نيست، شما توى ادارات بيائيد. و اينها بچههاى معصوم را جدا كردند از دامن مادران و بردند در پرورشگاهها و جاهاى ديگر، و اشخاص اجنبى و غير رحيم آنها را به تربيت فاسد تربيت مىكردند. بچهاى كه از مادرش جدا شد پيش هر كه باشد عقده پيدا مىكند، عقده كه پيدا كرد مبداء بسيارى از مفاسد مىشود. بسيارى از قتلهائى كه واقع مىشود از روى همين عقدههائى است كه پيدا شود، و بسيارى از عقدهها از اين پيدا مىشود. در همين كارى كه بايد معلم و دانشگاهها بكنند، از دامن مادر شروع مىشود تا برسد به مدارس و به دانشگاهها و به جاهاى ديگر. اگر از دامن مادر اين تربيت خوب شروع شد و مادر بچه را خوب تربيت كرد و به دبستان تحويل داد، دبستان هم خوب تربيت كرد و به دبيرستان تحويل داد آنجا هم همين طور، تا دانشگاه يا مدارس علمى ديگر، آنها هم خوب تربيت كردند، يك وقت در يك برهه از زمان مىبينيد كه جوانها همه خوب از كار در آمدهاند و يك مملكت را به طرف خوبى مىكشانند.
تمام مبارزه رژيم شاه با تزكيه و رشد انسانى جوانها بود
رژيم خائن سابق جديت كرد كه با همه جهات و همه قدرت با تزكيه مبارزه بكند و نگذارند جوانهاى ما صحيح بار بيايند. مىگويند در تهران در آن زمان شراب فروشىها از كتاب فروشىها بيشتر بوده و حالا انشاءالله ديگر نيست. مىدانيد كه چقدر مراكز فساد درست كردهاند،مراكزى را كه
صحيفه نور ج 8 صفحه 163
بايد آموزشى باشد به فساد كشيدند مثل سينما، مثل راديو و مطبوعات. با تمام قوا كوشيدند كه نگذارند رشد انسانى پيدا شود. بايد اين تربيتهاى طاغوتى در جوانهاى ما و در اين نسل به تربيتهاى انسانى و اسلامى متحول شود و اميد است كه از دامن مادرها شروع بشود و به دانشگاه و بالاتر ختم بشود. سعادت يك ملت به اين است كه سران آن ملت و كسانى كه مقدرات آن ملت به دستشان است تزكيه شده باشند. خداوند همه شما را به راه راست هدايت كند و همه ما را خدمتگزار به اسلام و مسلمينقرار بدهد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 164
تاريخ: 27/4/58
بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان پاسيار دانشگاه پليس
ترسيم چهره كريه قواى انتظامى طاغوت و توصيف قواى انتظامى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
من در اين وقت كم و اتاق گرم و فشرده از آقايان دو، سه كلمه راجع به وظيفه شما آقايان كه مىخواهيد پليس انشاءالله باشيد و پاسدار و پاسيار و امثال ذلك بايد عرض كنم پليس در رژيمهاى طاغوتى مثل ساير قواى انتظاميه از قبيل ژاندارمرى و ارتش در نظر ملت، ملت كه در تحت سلطه طاغوت بودند، پليس يك معنايى پيش ملت داشت كه آن معنا اين بود كه مردم از پليس فرار كنند و پليس هم هجوم ببرد. نه فقط پليس، قواى انتظاميه هم كه در اين دولتهايى كه ما ديديم بوده است اينها براى سركوبى خود ملت، در مقابل ديگران نبودهاند، تربيت نشده بودند كه در مقابل ديگران باشند. ما شاهدبوديم كه در زمان رضاخان اين قواى انتظاميه، سرانشان همه سركوب مىكردند ملت را. آن روزى كه قواى خارجى، متفقين هجوم آوردند به ايران، همين قواى انتظاميه، سرانشان در تهران همچوكه سر حد اينها هجوم آوردند، اينها از تهران فرار كردند. اين را ما شاهد بوديم كه چمدانهاشان را بستند و از تهران فرار كردند، مىگفتند طرف اصفهان مىروند، حالا از آنجا كجا مى روند را من نمى دانم، و در مقابل آنهايى كه هجوم كردند، مهاجمين، آنوقت گفتند كه سه ساعت مقاومت كردند و بعد گفتند كه وقتى رضاخان از يكى از صاحب منصبان پرسيده است كه آخر 3 ساعت چرا؟ گفته است اين را به شما گفتهاند 3 ساعت، ساعتى در كار نبود، آنها از آن طرف آمدند ما از آن طرف فرار كرديم. مقابله ارتش در مقابل خارجى اينطور بود، و در مقابل ملت خودش سركوبى مىكرد، هر طور تعدى را مى خواست مىكرد و سران ارتش كه آنطور با مردم رفتار كردند به مجرد اينكه اطلاع پيدا كردند از اينكه آمدند اينها به سرحد، بدون اينكه باز واردبشوند، اينها از تهران فرار كردند و سربازخانهها هم به هم خورد كه من خودم تهران بودم آنوقت، مىديدم كه اين سربازها ويلان توى خيابانها دارند مىروند. براى اين بود كه قواى انتظاميه را طاغوت در خدمت خودش مىخواست باشد، نه در خدمت ملت، نه در خدمت كشور. نه شهربانى را آنطور كه بايد باشد آنها تربيت مىكردند و نه ژاندارمرى را و نه ارتش را . اينها همه يكجا در خدمت خود آنها بودند. شخص، كسى كه خودش را شاه مىدانست بوده،ملت اصلاً مطرح نبود پيششان، مگر براى دوشيدنشان، مگر براى استفادهشان هر طورى كه مى توانستند ولهذا ملت از همه قواى انتظامى فرار مىكردند و متنفر بودند، قواى انتظامى هم ملت را از خودش نمى دانست بلكه
صحيفه نور ج 8 صفحه 165
يك بردهاى مىدانست كه از او بايد استفاده بكند. اين اساس حكومت طاغوتى را تشكيل مىداد كه نسبت به ملت آنطور كوبنده و نسبت به خارج آنطور فرار.
خود اينها هم همين طور بودند، خود رضاخان و پسرش هم همين طور بودند، در مقابل ملت اينها اظهار قدرت آنطور كه مىديديد ميكردند لكن خود من در عكسى كه در روزنامه انداخته بودند كه باز هم هر وقت من فكر مىكنم تاثرم هست كه وقتى كه رفته بود محمدرضا در امريكا، زمانى بود كه جانسون رئيس جمهورى بود، عكسى كه انداخته بودند من ديدم كه جانسون ايستاده بود و در سر جاى خودش ايستاده بود و عينكش را اينطور دست گرفته بود و چپ به جاى ديگر نگاه مىكرد، حتى تو روى او نگاه نمى كرد و اين مثل يك آدم بندهاى در مقابل او ايستاده بود. در مقابل آنها اينطور بودند، وقتى پايشان را مى گذاشتند توى مملكت بامردم اينطور رفتار مىكردند. اين برنامه همه اشخاصى است كه به ملت خيانت مىكنند. همه حكومتهايى كه خيانت به ملت مىكنند از ملت مىترسند. چون از ملت مىترسند قواى انتظاميه را، همه را، در خدمت خودشان براى مقابله با ملت استخدم مىكنند، تربيتهاشان هم همين طورها بوده. اين درست عكس آن معنايى است كه از اين قواى انتظاميه انتظار مىرفت و درست عكس آن معنائى است كه قواى انتظاميه اسلام داشته است. قواى انتظامى اسلام براى سركوبى خود ملت نبوده است، با ملت رفيق و دوست و خدمتگزار،در مقابل خارجى كوبنده و مهاجم. همين دسته بىساز و برگ قواى اسلامى در صدر اسلام كه هر چند نفرشان يك اسب و يك شتر داشتند، هر چند تاشان يك شمشير داشتند و زندگى سربازىشان اينطور بود از باب اينكه اتكايشان به ملت بود و به خدا، همين عده كم به دو امپراطورى بزرگ آنوقت كه همه دنيا تقريبا تحت سلطه آنها بودند اينها غلبه كردهاند با همين دست خالى لكن قدرت ايمان، با نداشتن ساز و برگ صحيح جنگى و مجهز بودن قواى ايران و روم با همه قوايى كه داشتهاند لكن اينها قدرت ايمان داشتند آنها نداشتند. آنها را در يكى ازجنگها كه جنگ سلاسل (يك همچو چيزى) به آن مىگويند اين سربازهايى كه اينها مىخواستند به جنگ بياورند ،از طرف ايران ميخواستند به جنگ بياورند اينها را با ريسمان و با زنجير بسته بودند كه فرار نكنند. يك همچو روحيهاى درمقابل خارج داشتند، در مقابل مردم سختگيرى داشتند،روحيه شان اينجور بود كه وقتى خواستند به جنگ ببرند پانصد هزارتا، پانصدتاشان،هزارتاشان با يك زنجيرهايى مىبستند كه اينها فرار نكنند و به جنگ بروند. معلوم است يك همچو لشكر با سلسله نمىتواند جنگ بكند، مثل همين لشكرهاى ما و زمان متفقين مىشود اسلام وضعش در حكومت، وضعش در قواى انتظامى، وضعش در شرطه كه به اصطلاح آنهاانتظامى هست درست عكس اين وضعى است كه حكومتهاى طاغوتى دارند. شرطه با مردم دوست، رفيق يعنى شهربانى با مردم دوست، رفيق، خدمتگزار، مردم با او دوست، پشتيبان. ارتش و لشكرى آنوقت بامردم دوست و رفيق، پشتيبان مردم،مردم پشتيبان آنها. يك همچو روحيهاى كه نسبت به خودشان آنطور باشند و نسبت به خارج قوى باشند و اشداءعلى الكفار رحماءبينهم كه قرآن است،وصف اينهاست،وصف مومنهايى است كه ارتش اسلام هستند،عكس آنى كه طاغوتها دارند. در قرآن وصف آنها را
صحيفه نور ج 8 صفحه 166
عكس اينها مىگويد. مىگويد (نسبت مىفرمايد) نسبت به كفار اشداء هستند و قوى، نسبت به خودشان رحيم و مهربان و دوست، نه ارتش و ژاندارمرى و شهربانى از مردم ترسى دارد كه مبادا يك وقتى چه بشود،نه مردم از ارتش ترس دارند، همه دوست و رفيق و همه همين طورى كه حالا مىبينيد شما اينجا آمديد، نه ما از شما مىترسيم كه شما هجمه كنيد به ما،ما را چه بكنيد، نه شما از ما چيزى داريد. ما رفيق و دوست و هر دو رحماءبينهم. اين دستور قرآن است. قواى انتظامى براى انتظام يك كشور است، براى حفظ مردم است، براى حفظ مال و جان مرم است، نه براى ارعاب مردم، نه براى ترساندن و عرض كنم چاپيدن مردم. شما الان در جمهورى اسلام واقع هستيد، طاغوت رفت، جايش نمى آيد ديگر.
توصيه به مردمى بودن و ايجاد تحولى همه جانبه
شما الان در يك جمهورى اسلامى واقع هستيد كه بايد خودتان اسلامى باشيد يعنى همانطورى كه شرطه زمان حضرت امير سلام الله عليه با مردم بوده است شما هم با مردم باشيد. همانطورى كه قواى انتظاميه در خدمت مردم بوده است و مردم با آغوش باز مىپذيرفتند،دوست داشتند آنها را شما هم بايد عملى بكنيد كه مردم با شما آنطور باشند. عمل شما، عمل طاغوتى ديگر نباشد. خيال نكنيد كه ما قدرتمنديم و مردم چه، قدرت وقتى داريد كه ملت دنبال شما باشد. شما ديديد در اين قضيه،عبرت مىگيريد از اين قضيه كه وقتى ملت يك چيزى را اراده بكند و همه با هم، مصمم، ملت يك كارى را بخواهد هيچ قوهاى نمى تواند جلويش بايستد. همه قوا شكست خوردند در مقابل ملت و آن چيزى كه مهم است آرامش روحى انسان است. آنى كه سعادت انسان است اين است كه آرامش داشته باشد در اينجا يا انشاءالله آنجا. الان شما آرامش داريد از باب اينكه نمى خواهيد به مردم تحميل بشويد تا اينكه در وجدانتان ناراحت باشيد.
آنهايى كه به مردم تعدى مىكنند وجدانشان ناراحت است، مگر بعضى شان كه ديگر از وجدان انسانى بيرون رفتهاند اما غالبا اينطورند خصوصاً اين طبقه جوان. اما وقتى با مردم دوستند و رفيقند آرامش قلبى دارند، سعادت، دارند، سعادت همين آرامش سعادت است. شماكارى بكنيد كه اين آرامش قلبى را حفظ بكنيد و مردم را مثل فرزندهاى خودتان، مثل برادرهاى خودتان اينطور حساب بكنيد. آن مسائل طاغوتى را كنار، شما كه نبوديد آن موقع، كنار بگذاريد مطالعه كنيد در حال آن رژيم و وضع او و در عاقبت او.
الان دولت اسلامى است، شماها اسلامى، شهردارى و شهربانى و امثال ذلك انشاءالله همه اسلامى و بايد همه چيزهايى كه در ايران است همه متحول بشود به يك مملكت اسلامى به همه معنا كه در مملكت اسلامى آرامش روحى هست، رفاه همه جانبه هست، تعاون هست، برادرى هست. و من از خداى تبارك و تعالى سعادت و سلامت همه شما رامى خواهم و اميدوارم پليسهاى خوبى براى اسلام باشيد، پليسهاى امام زمان سلام الله عليه باشيد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
previos page menu page next page