نه خاک توام به آدمی کردهی عشق
نه مرغ توام به دانه پروردهی عشق
پس بر چو منی پرده دری را مگزین
کهنگ شناس نیست در پردهی عشق
Printable View
نه خاک توام به آدمی کردهی عشق
نه مرغ توام به دانه پروردهی عشق
پس بر چو منی پرده دری را مگزین
کهنگ شناس نیست در پردهی عشق
ای درد چو بیدرد ز حالم غافل
بر گردن او بستهی مهری از دل
بر سر دهمت خاک ز انصاف دمی
در گردن حق که دید دست باطل
زرین چکنم قدح گلین آر ای دل
پای از گل غم مرا برون آر ای دل
تا از گل گورم ندمد خار ای دل
گلگون می در گلین قدح دار ای دل
یارت نکند به مهر تمکین ای دل
او نیست حریف، مهره بر چین ای دل
از یار سخن مگوی چندین ای دل
خیز از سر او خموش بنشین ای دل
از آتش عشق آب دهانم همه سال
در آب چو آتش به فغانم همه سال
بر خاک چو باد بینشانم همه سال
بر باد چو خاک جانفشانم همه سال
بنمود بهار تازه رخسار ای دل
بر باد نهاده باده پیش آر ای دل
اکنون که گشاد چهره گلزار ای دل
ما و می گلرنگ و لب یار ای دل
ای بدر همال قدر خورشید جمال
کیوان دل مشتری رخ زهره مثال
قوس ابرو و عقرب خطی و تیر خصال
پروین دندان، سهیل تن، جوزا فال
سوزی که در آسمان نگنجد دارم
وان ناله که در دهان نگنجد دارم
گفتی ز جهان چه غصه داری آخر
آن غصه که در جهان نگنجد دارم
من میوهی خام سایه پرورد نیم
جز چشمهی خورشید جهانگرد نیم
گر بر سر خصمان که نه مردند و نه زن
سرپوش زنان نیفکنم مرد نیم
احکام شریعت است چون شارع عام
بیرون مرو از راه شریعت یک گام
هرکس که سر از حکم شریعت پیچد
در مذهب اهل معرفت نیست تمام