-
شرح صلحنامهٔ ایران و روم {۳۵۶ میلادی}
موسونیانوس سردار رومی در خوست صلح کرد. شاپور اوّل برای او چنین نوشت: "شـاپور، شاه شاهان، برادر مهر و ماه و همتای ستارگان به برادر خود کنستانتیوس سلام میرساند و خوش وقت است از این که امپراطور در اثر کسب تجربه به راه راست باز گشتهاست. نیاکان من قلمرو خود را تا رود استریمونو حدود مقدونیه گسترش داده بودند. من در جلال و عظمت و فضیلت بر همهٔ نیاکانم برتری داشتم و وظیفهٔ خود میدانم که ارمنستان و بین النهرین را که به حیله و تزویر از نیاکانم به در کردند، باز ستانم. این سرزمینهای کوچک را که تنها موجب نفاق و خونریزی است، به من باز پس دهید؛ و به شما میگویم که اگر سفیر من بدون پاسخ مثبت باز گردد، پس از انقضای زمستان با تمام نیروی خویش به جنگ شما خواهم آمد." امپراطور روم «کنستانتیوس گشایندهٔ دریاها و خشکیها و خداوند فر و شکوه جاودانی» در پاسخ به «برادرش شاپور» مینویسد: «اگر رومیان گاهی دفاع را بر حمله رجحان مینهند از بیم و ترس نیست، بلکه از راه مداراست. گر چه رومیان گاهی پیروز نشدهاند، ولی هرگز نتیجهٔ قطعی جنگ به زیان آنان نبودهاست.» امپراطور روم با این پاسخ سبکسرانه نتوانست از وقوع جنگ جلوگیری کند و شاپور دوّم تمام سرزمین های ذکر شده در نامه را تسخیر کرد و روم را به سختی شکست داد و پادشاه روم سزای پاسخ بیخردانهٔ خود را یافت. ادامهٔ شاپور دوّم شاپور بر ارمنستان تاخت و سرزمینهای بسیاری تصرّف کرد. امّا سرانجام شکست خورد. او قانونی وضع کرد که دیگر مسیحیت در ایران ممنوع باشد. اگر بعضی خشمهایش را نادیده بگیریم او پادشاهی قدرتمند و با اراده بودهاست. وی در سال ۳۷۹ میلادی در گذشت. اردشیر دوّم {۳۷۹ تا ۳۸۲ میلادی} پس از در گذشت شاپور اوّل برادر زن او به پادشاهی رسید. وی فردی ضعیف النفس، بی اراده و در عین حال بسیار رعیّت پرور، خوش دل، و پاک نیّت بود. بر روی سکّههای به جا مانده از او کلمهٔ نیکوکار (گرب کرتار) مشاهده میشود. او در دوران حکومت خود مسیحیان سرزمینی که قبلاً بر آن حکومت میکرد {آدیابن} را آزار بسیار می داد. به نوشتهٔ برخی مورّخان وی برادر بزرگ شاپور کبیر بودهاست. اردشیر دوّم پس از ۴ سال سلطنت بی فایده به وسیلهٔ بزرگان کشور از مقام خویش خلع گردید.
-
مانی
مانی «پیامبر» {۲۱۵ تا ۲۷۶ میلادی}
در دوران سلطنت شاپور مانی ادّعای پیامبری و مذهبی تازه آورد که از اختلاط سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته شده و در شرق و غرب دنیای آنروز گسترش یافت. مانی بزرگ زادهای از اشکانیان بود پدرش فاتک از مردم همدان بود. وی در سال ۲۱۵ در یکی از روستاهای نزدیک بابِل به دنیا آمد. وی در کودکی به کسب دانش و فلسفه پرداخت و سپس ادیان زرتشتی، عیسوی، بودایی و یونانی را مورد مطالعه قرار داد و در بیسـت و چـهار سالگی ادّعای پیامبری کرد و سپس به وسیلهٔ «پیروز» برادر شاپور یکم که دین او را پذیرفته بود به دربار راه یافت و کتاب خود «شاپورگان» را به شاپور تقدیم داشت. شاپور دین مانی را پذیرفت و مانی را در ترویج آن دین آزاد گذاشت، مانی به هندوستان و چین سفر و دوباره به ایران بازگشت، در دوران پادشاهی بهرام اوّل مؤبدان زرتشتی از پیشرفت دین مانی بیمناک شده شاه را بر آن داشتند که بین آن ها و مانی مناظرهای ترتیب دهند، مانی در این مذاکره شکست خورده به دستور بهرام به زندان افکنده میشود و زیر شکنجه جان میدهد و یا به روایتی دیگر زنده زنده پوست کنده و پوستش را از کاه انباشته و بالای دروازهٔ گندی شاپور آویزان میشود و از آن هنگام آن دروازه باب مانی خوانده میشود. {۲۷۶ میلادی}
-
ساسانيان و شعر و موسيقي در دوره آنان :
تمدن و فرهنگ اين دوره آخرين تجلي تمدن و صنعت و هنر كهن ايران و مكمل تمدن هخامنشي بود . بنابر مدارك موجود جشن هاي علمي و فرهنگي و هنري عهد ساسانيان به مراتب بيش از ادوار قبل بود ، از جمله جنبش علمي هنري كه از زمان انوشيروان به منتهاي درجه خود رسيد و هنر موسيقي كه از زمان اردشير بابكان مورد حمايت و توجه قرار گرفته بود و در زمان بهرام گور و خسروپرويز رو به پيشرفت و ترقي نهاد.
براي اطلاع از چگونگي موسيقي در اين دوره بايد به ادبيات و ركن اساسي آن يعني شعر پرداخت كه در قديم شعر و موسيقي توام بوده است.
ازجمله آثار برجسته ادبي ساسانيان ، سرود ]كركوي[ با مزمون زير بوده :
شاها ، خدا يگانا – به آفرين شاهي
افــروخـتـــه بادا روشنـــايي
عالمگير باد هوش گرشاسب
همي پــــر است ازجـــــوش
نـــــوش كـــن ، مـــــي نوش
هميشه نيكي كن نيكوكارباش
كه ديـروز و ديشب گـــذشت
شاها ، خدا يگانا – به آفرين شاهي
از ديگر دلايلي كه مي تواند غناي فرهنگ و موسيقي دوره ساسانيان را به اثبات رساند گوشه هايي از دستگاه هاي موسيقي بوده كه اكنون نيز نواخته مي شود از جمله "خسرواني" ، "اورامن" و پهلوي .
و همچنين ماني دانشمند ايراني را ازموسيقي دانان نوشته اند ؛ اعتبار و اهميت موسيقي در عهد ساساني از آئين مزدك نيز نمودار است.
مزدك در اصول دين خود چنين آورده است كه : خداوند آسمان ها مانند پادشاهي بر تخت نشسته و چهار قوه يعني ( شعور – عقل – حافظه – شادي ) در پيش او ايستاده اند. قراردادن يكي از نيروهاي معنوي چهارگانه ، كه قوه شادي و نماينده موسيقي است در رديف سه قوه ديگر دليل بر اهميت موسيقي نزد ايرانيان آن دوره است .
هنر موسيقي در روزگار ساساني تا آنجا رشد يافت كه علاوه بر آوازها كه داراي اسمي ويژه بودند ؛ ترانه هاي ضربي كه براي آنها شعر ساخته نشده بود نيز نامي داشتند، مانند پيش درآمد هاي امروزي.
-
موسيقي دانان عصر ساسانيان :
از جمله موسيقي دانان معروف زمان خسروپرويز مي توان "باربد" ، "نكيسا" ، "بامشاد" ، "رامتين" ، "آزاد وار چنگي" و "كوسان نواگير" را نام برد.
باربد : از موسيقي دانان و نوازندگان بنام و از بزرگترين آهنگ سازان عهد خسروپرويز بود كه بسياري از الحان و نواهاي موسيقي را كه هنوز بعضي ار آن ها با همان نام در رديف دستگاه هاي موسيقي كنوني ما باقي مانده است از ساخته ها و پرداخته هاي او مي دانند و برخي اختراع "مقامات" را به او نسبت مي دهند ؛ يكي از زيباترين نغماتي را كه به او نسبت مي دهند و به يادگار مانده قسمت هايي از نغمه " خسرواني " مي باشد.
نكيسا : از موسيقي دانان عهد ساساني و از چنگ نوازان و خوانندگان دربار خسروپرويزبود .
نظامي مي گويد :
نكيـــسا نام ، مردي بود چنــــــگي
نديــم خاص خســـرو بي درنــــگي
از او خوش گوتري در لحن و آواز
نديد اين چنگ پشت ارغنـــون ساز
چنــان مي ساخت او الحان موزون
كه زهره چرخ مي زد گرد گردون
آزاد وار چنگي : از زنان معروف موسيقي دان عهد بهرام گور بوده كه در نواختن چنگ شهرت داشت.
كوسان نواگر : از مردان مشهور موسيقي و نوازنده ني بوده است.
در پايان اين پژوهش اشاره به نكات زير را لازم و ضروري ديدم :
وقتي اعراب در قرن 7 ميلادي ، ايران را فتح كردند چون باديه نشين بودند از خود صنعتي نداشتند مگر اين كه زبان شگفت انگيز آن ها را صنعت محسوب كنيم ؛ به اين جهت صنايع و فرهنگ ايران بر آن ها مستولي شد و هنگامي كه اروپا در قرون تاريكي خوابيده بود ، علوم و صنايع اسلامي نيمي از جهان را منور ساخت ليكن منبع اصلي و سرچشمه نور ايران بود . دليل اين مدعا اين كه يكي از محققان بزرگ اروپائي به نام كرويه مي گويد : اگر يك نفر خارجي را رخصت اظهار نظر باشد ، بايد گفت كه ايران حق بزرگي بر گردن بشريت دارد ، زيرا به شهادت تاريخ ، ايران با فرهنگ نيرومند و طريقي كه در طي قرون به وجود آورده ، وسيله تفاهم و توافق و هماهنگي را در ميان ملل ايجاد نموده است.
دراثر افكار ، اشعار و موسيقي ايران نژاد هاي گوناگون داراي ايمان و عقيده مشترك شده اند و همچنين شعراي ايران جهاني را متمتع نموده اند.
-
آذرپــاد مهـــر اسپندان
بر اساس انچه كه دردینکرد امده است و زرتشتيان بدان باور دارند گرد اورنده خرده اوستا اذر بادمهراسپندان (اذرپاد) است وي يكي از مشهور ترين انديشمندان و موبدان دوران ساساني است و نزد زرتشتيان از مقدسين به شمار ميرود (زرتشت دوم) كه كراماتي بسيار به وي نسبت ميدهند.
منابع اگاهي ما نوشتارهاي دوران ساساتي چون : بندهش , دينكرد و... مي باشد از وي اندرز نامه اي بجاي مانده است كه مشهور به (اندرز نامه اذر باد مهر اسپندان) است
اذرپاد در دوران شاپور دوم ميزيسته وي موبدان موبد بود و به فرمان شاپور مامور شد تا اوستا را گرد اوري و مدون نمايد . پيش از او ودر زمان اردشير بابكان (تنسر) هيربدان هيربد قدمهاي مهمي در راه تدوين و جمع اوري اويستا انجام داده بود اما اذرپاد با پشتكار و تلاش و با وجود تمام ايرادات و مخالفت هايي كه اتربانان (روحانيون زرتشتي) ان روزگار با او داشتند موفق به تدوين كامل اوستا شد .
در تاريخ امده است كه اتربانان براي امتحان او مراسم (ور) يا ازمايش ايزدي بر پا داشتند و اذرپاد هم جهت اثبات مدعاي خويش مبني بر اين كه اوستاي راستين را تدوين كرده تن به ازمايش داد , مقداري روي را گداختند و ذوب شده ان را بر روي سينه وي ريختند كه اسيبي نيافت و نسوخت .
به همين جهت شاپور اذرپاد را مورد حمايت قرار داد .به هر حال انچه مشهور است , تدوين كننده اوستا در نهايت و بويژه خرده اوستا كه در حكم كتاب دعا مي باشد موبدان موبد اذرپاد بزرگ مي باشد.
گزیده ای از سخنان اذر پاد بنقل از کتاب دینکرد :
دین اموزی پرسید که:
-مردم با کردارهایشان از راه کدامین به بارگاه اورمزد راه میابند ؟
-و نیز از چه راهی از ویژگان بارگاه اورمزد میشوند ؟
-و از راه کدام کردار همتراز ستودگان میشوند ؟
-با کدام رفتار بد از بارگاه اورمزد رانده میشوند ؟
-و با کدامین رفتار به دور ترین جای بارگاه یزدان رانده میشوند ؟
-و با چه کاری همتراز دیوان میشوند ؟
خورشید دانش دستور دستوران اذر پاد مهر اسپندان پاسخ میدهد :
-همانا مردمان از راه گذینش خرد و باور مندی دین بهی راهی بارگاه اورمزد میشوند
-از راه باوری ژرف به دین بهی از ویژگان بارگاه اورمزد میشوند
-از راه ناباوری به دین بهی و خرد ستیزی از بارگاه یزدان رانده میشوند
-از راه باور مندی به بد دینی و جهل دوستی از بارگاه اورمزد به دور ترین جای رانده میشوند
-و از راه باورمندی ژرف به بد دینی همپای دیوان میشوند
(دینکرد نسک سوم کرده21)
دین اموزی پرسید:کدامین کردار سرامد دیگر کردارهاست ؟
اذر پاد میفرماید: سر امد ترین کردارهای مردمان به کار گیری رادمندانه خرد در کارها بر مردم سزاوار بکارگیری خرد است که خرد جرثومه هر پارسایی است(دینکرد نسک سوم کرده 15)
گریگوری اشموغ (یک مسیحی) پرسید:چرا شما پیروان مزدیسنا میگویید بی اندازه خوردن می گناه است حال انکه در ایین ما نوشیدن می کم یا زیاد بلکل حرام است ؟
اذر پاد میفرماید : همانا ما می خوارگی بی اندازه را گناه میدانیم و اندازه نوشیدن می را شاینده بی اندازه نوشیدن می به حدی که خرد انسان را بزداید گناه است چناکه در گاهان (گاتها) از ان نام میرود بی انکه ستایش یا نکوهشی بر ان رود.
کمال صدق محبت نه نقص گناه که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند
بر فروهر پاک کوروش بزرگ درود باد
-
استان فارس در عصر ساسانی
سنگنبشتهي پارسي ميانه- پارتي شاپور يكم در بيشاپور، آغاز عصر ساساني را در 6/205م. قرار ميدهد. اين موضوع دلالت ميكند بر اين كه آغاز تمايلات و كششهاي سياسيساسانيان در ارتباطي نزديك با روياروييهاي پارت- روم در دوران Severian، از يك سو،و از سوي ديگر با ستيزه و جدال ميان برادران "بلاش" ششم و "اردوان" چهارم قرارداشت. با وجود اين، بايد در فهم و دريافت اين تمايلات بلندپروازنهي ساساني بهعنوان نشانه و دليل فروپاشي سياسي در عصر متأخر امپراتوري پارتي، محتاط و هشياربود. كاميابيهاي - همزمان با خيزش اردشيرِ - اردوان در برابر روم (.Dio Cassius, 78.26.3 ff) و مرحله و دورهي طولاني تحكيم و يكپارچه سازي امپراتوري نخستينساساني، بيشتر دلالت ميكند بر اين كه پارتها (و خود ساسانيان؟) در آغاز،رويدادهاي ناحيهي فارس را به عنوان درگيريهايي كه به لحاظ منطقهاي محدود بهپادشاهي پارسيهاي تحت انقياد بود، ملاحظه كرده و دريافته بودند، و اين كه برآيندمصيبتبار جنگ "هرمزجان" تنها با نگاه به گذشته اجتناب ناپذير و حتمي به نظرميآيد.
ساسانيان نخستين خود را جانشينان فرمانرواياني ميانگاشتند كه، مانندخود، از فارس برآمده و بر شاهنشاهي بزرگي فرمان رانده بودند. آنان كاخهاي پرشكوهيبنا كردند و اقامتگاههاي ارزندهاي را پي افكندند. ساسانيان زادبوم خويش را محليتاريخي، ديني، و داراي اهميت سياسي و "اماكن مقدس" مورد حرمت و به جاي مانده از "نياكانشان"، كه در اين جا مستقر بودند، ميپنداشتند. آنان در عين حال، برخلافهخامنشيان، به "ايران مشترك" بيش از بنيانهاي پارسي فرمانرواييشان تأكيد كردند؛و براي زماني دراز، از الگوي پارتي، كه تنها در دوران اخيرتر با سنتهاي ساسانيجانشنين شده بود، پيروي نمودند. هر چند نام "فارس" در بالاي فهرست ايالتهايامپراتوري، كه شاپور يكم در سنگنبشتهاش در كعبهي زرتشت (ShKZ) نام برده، ذكرگرديده است اما قضيه بدين سان بود. عناصر و اصول نوين سياست ساسانيان نخستين برتجديد موضع خصمانه عليه روم، تكيه و تأكيد بر خصلت "ايراني" پادشاهي و دين، و نيزبر توسل افزونتر و آشكارتر به ايزدان زرتشتي استوار بود. در زمينهي سياست داخلي،طوايف وفادار پارتي پيوستگي و ثبات پادشاهي جديد را تصديق و تضمين كردند، اما اينكبا طوايف فارس تكميل شده بودند و پادشاهي نيز براي خاندان ساسان برآمده از ايناستان محفوظ بود. اهميت ويژهي فارس براي تاريخ زرتشتيگري را، كه پيشتر روحانيبرجستهي ساساني ***der در سنگنبشتهاش در سرمشهد (KSM 31) بدان تأكيد كرده بود،پژوهشهاي نوشتاري جديد باستانشناختي و زباني و تاريخي گواهي ميكند: استان فارسيك حوزهي بسيار بزرگ زرتشتي بود، چنان كه روشهاي تدفين، و اين حقيقت كه اوستابرپايهي سنت فارس تصويب و تقديس گرديده بود، بدان دلالت ميكند.
به نظر ميرسدكه فارس، پيش از اصلاحات خسرو يكم انوشيروان، به لحاظ مقاصد اداري به بخشهايمتعددي تقسيم شده بود، اين بخشهاي كوچك در دوران اخيرتر با واحدهاي بزرگتريجانشين شدند كه از آنان، اردشير خره (Ardashir Xwarrah)، بيشاپور (Weh Shabuhr)،داراب، استخر، داراب نو، ارجان (Weh-az-Amid Kawad) به نام شناخته شدهاند. همچنينفارس از جملهي آن استانهايي بود كه شاپور يكم مردمان به تبعيد آورده از امپراتوريروم را در آن اسكان داد (ShKZ, Parthian 15 ff., Greek 34-36; Chronicle of Se'ert, pp. 220-23). از اين رو بود كه مسيحيت در فارس سخت ريشه گرفته بود و سرانجام منجربه تأسيس اسقفيهاي شد كه عنوان نمايندگان آن در گزارشهاي ثبت شدهي شوراهايكليسايي اسقفهاي نسطوري آشكار ميگردد. در دوران متأخر ساساني، Rew-Ardashir [ريواردشير] (Reshar) مركز مطران فارس و نيز نقطهي آغازي براي تماس و ارتباط درياييمسيحي و دسترسي همه سويه به هند بود. فارس در 643 م. پس از مقاومتي سخت، به دستاعراب مسلمان افتاد
-
نوروز در عهد ساسانیان
در عهد ساسانیان، نوروز را در ميان ملت ايران و نيز در دربار مراسم مخصوص و تشريفات فراوان در كار بوده است و به تحقيق ميتوان گفت كه در هيچ زمان مراسم نوروز را با اين همه تكلفات به جا نميآوردند و خوشبختانه از اغلب اين مراسم اطلاعات كافي در دست است. از جمله كارهايي كه در ايام نوروز در عهد ساسانيان انجام ميگرفت اين بود كه در نوروز شاهان ساساني سان سپاه ميديدند و به عزل و نصب حكام ميپرداختند.
دكتر «اردشير خدادايان» كارشناس تاريخ باستان و استاد دانشگاه شهيد بهشتي حتي پا از اين فراتر گذاشته و معتقد است كه: «آيين ساسانيان در اين ايام چنين بود كه پادشاه به روز نوروز بار عام را شروع ميكرد و حقهاي حشم و لشكر را ميگزاردند و حاجت آن را روا ميكردند و بعد از آن زندانيان را آزاد و مجرمان را عفو مينمودند به عنوان نمونه شاپور دوم به دانيال ناميكه سردار نظامياو بود در روز نوروز خلعت داد و انوشيروان و بقيه پادشاهان در نوروز متهمان را ميبخشيدند و به كساني كه در جنگ پيروز ميشدند جايزه ميدادند و حتي به كشاورزان و دامپروان نمونه نيز هدايا و خلعت ميدادند.
ساسانيان نوروز را نوك روژ ميگفتند: «به موجب روايت دينكرد، هر پادشاهي در اين روز فرخنده رعيت ممالك خويش را قرين شادي و خرميميكرد و در اين عيد كساني كه كار ميكردند، دست از كار كشيده و به استراحت و شادماني ميپرداختند. نوروز عيد بهاري است. در اين روز مالياتهاي وصول شده را به حضور شاه عرضه ميداشتند و شاه به عزل و نصب حكام ميپرداخت. عيد نوروز شش روز متوالي دوام داشت.
و در اين شش روز سلاطين ساساني بار ميدادند و نجباي بزرگ و اعضاي خاندان خود را به ترتيب منظم ميپذيرفتند. و به حضار عيدي ميدادند. روز ششم را سلاطين براي خود و محرومان درگاه جشن ميگرفتند. در روز اول و روز ششم نوروز، همه نوع مراسم متداوله ملي اجرا ميشد. در روز اول مردم صبح بسيار زود برخاسته، به كنار نهرها و قناتها رفته شست و شو ميكردند و به يكديگر آب ميپاشيدند و شيريني تعارف ميكردند. صبح پيش از آن كه كلامي ادا كنند شكر ميخورند يا سه مرتبه عسل ميليسيدند و براي حفظ بدن از ناخوشيها و بدبختيها روغن به تن ميماليدند و خود را با سه قطعه موم دود ميدادند. در اين روز سكه نو ميزدند و آتشكدهها را پاك و طاهر ميكردند.
از سوم ديگر اين زمان چنان چه كه گفته شد ريختن آب بوده است به يكديگر در صبح نوروز و اين رسم نيز در قرون اسلاميبه صورت گلاب پاشيدن باقي ماند. در باب علت اين رسم ابوريحان افسانه عجيبي نقل ميكند كه اصلا از اوستا نشات پيدا كرده است و چنين است كه در زمان جمشيد عدد جانوران چندان زياد شد كه پهناي زمين بر آنها تنگ گرديد. خداوند زمين را سه برابر آن چه بود فراختر كرد و مردم را امر فرمود كه به آب غسل كنند تا گناهايشان پاك شود، پس همه سال اين كار را ميكنند تا اين كه خداوند آفات آن سال را از ايشان دفع كند. در صبح روز ششم (خرداد روز) از ماه فروردين مردم خود را با آب ميشستند و احتمال دارد كه اين رسم به افتخار خرداد فرشته نگهبان آب بوده باشد.
وصول مالياتهاي مملكتي در ايام سلاطين ساساني در نوروز آغاز ميشد. در هر يك از ايام نوروز پادشاه بازي سپيد پرواز ميداد، و از چيزهايي كه پادشاه در نوروز به خوردن آن تبريك ميجست اندكي شير تازه و خاصل و پنير تازه بود.
بيست و پنج روز قبل از نوروز در صحن دارالملك دوازده ستون از خشت خام برپا ميشد كه بر ستوني گندم و بر ستوني عدس و بر ستوني كاجيله و بر ستوني ارزن و بر ستوني ذرت و بر ستوني لوبيا و بر ستوني نخود و بر ستوني كنجد و بر ستوني ماش و ميكاشتند و اينها را نميچيدند مگر به ترنم و لهو، در ششمين روز نوروز اين حبوب را ميكندند و در مجلس ميپراكندند و تا روز مهر از ماه فروردين (شانزدهم فروردين) آنها را جمع نميكردند. اين حبوب را براي تفال ميكاشتند و گمان ميكردند كه هر يك از آنها نيكوتر و بارورتر شد محصولش در آن سال فراوان خواهد بود. در ايام نوروز مخصوصا نواهايي مخصوص در خدمت شاه نواخته ميشد كه فقط اختصاص به همين جشنها و ايام داشت. از رسوم ديگر درباري اين عهد اين بود كه پادشاه در نوروز مايحتاج اوليه ساليانه دفتري و چيزهاي ديگر درباري را تهيه ميكرد و از قبيل كاغذ و پوستهايي كه در آن نامهها و بخشنامهها نگاشته ميشد و آن چه مهر كردنش از طرف پادشاه بود آخر آن كاغذ مهر ميشد و آنها را «اسپيدا نوشت» يا «اسپيد نوشت» ميناميدند.
پادشاه پس از آن كه در بامداد نوروز زينت خود را ميپوشيد و لباسي را كه معمولا از برديماني بود بر تن ميكرد به تنهايي در دربار حاضر ميشد و شخصي كه قدم او را به فال نيك ميگرفتند بر شاه داخل ميگرديد. برخي نگاشته اند كه اولين كس از بيگانگان كه در بامداد نوروز به خدمت شاه ميرسيد موبدان موبد بود كه با جاميزرين و پر از ميو انگشتري و درميو ديناري خسرواني و دسته اي سبز و شمشيري و تير و كمان و دوات و قلم و اسبي و بازي و كودكي نيك روي پيش شاه ميآمد و جام شراب را به پادشاه ميداد و دسته خويد را در دست ديگر او ميگذاشت و دينار و درم در پيش تخت وي مينهاد. مقصود و ايشان از آوردن اين چيزها كه گفته شد اين بود كه شاه و بزرگان را ديده بر آنها افتد تا در همه سال شادمان و خرم باشند و آن سال برايشان مبارك گردد . پس از اين مقدمات بزرگان به خدمت ميآمدند و هدايايي تقديم مينمودند و شاه نيز به هديه دهندگان به نسبت درجات آنان چيزي هديه ميكرد.
چنان چه كه مسعودي ميگويد: «خسرو پرويز در يكي از اعياد در حالي كه سپاهيان با اعداد و سلاح خود رده بسته و هزار پيل و پيليبان صف كشيده بودند، براي ديدن سان آنها خارج شده بود و بعيد نيست كه مراد از اين عيد، نوروز باشد و حتي به حدس ميتوان گفت كه در نوروز شاهان ساساني سان سپاه ميديدند زيرا، در قرون اسلامينيز در نزد برخي از سلاطين جزو ايران اين رسم در نوروز معمول بوده است.
از رسوم عمومي نوروز در آن عهد يكي برافروختن آتش بود در شب نوروز و اين رسم بعدها در زمان عباسيان نيز در بين النهرين رواج داشت و شايد آتشي كه در عصر حاضر در شبهاي چهارشنبه سوري (چهارشنبه آخر سال) ميافروزند نتيجه همين رسم قديم باشد. اما دليل افروختن آتش در شب نوروز واضح است كه به علت احترام عنصر آتش در نزد ايرانيان قديم بود. برخي چون ابوريحان نيز گفته اند كه جهت افروختن آتش در اين شب تصفيه جو و از ميان بردن عفونات مولد؛ از فساد هواست. اولين كسي كه اين رسم را بنياد نهاد شايد هرمز دلير پسر شاپور پسر اردشير بابكان باشد.
از رسوم متداول اين زمان هديه دادن شكر است. اين رسم را گر چه ابوريحان بسيار قديم ميداند ولي شايد از زمان ساسانيان تجاوز ننمايد. اين رسم در مهرگان نيز معمول بوده است.
باشكوه ترين و زيباترين آيين اين زمان كه هنوز هم بر جاي مانده است و آن زمان در نزد عامه مردم و نيز در دربار شاهان مرسوم بود، كاشتن سبزي است.
-
ساسانيان
حكومت خاندان ساساني در ايران ، پس از انقراض دولت پارتي (اشكاني) به مدت چهار قرن دوام يافت. در تاريخ آغاز حكومت اردشير اول ، نخستين شاهنشاه ساساني ، ميان محققان اختلاف جزئي (در حدود سه سال) است. ما در اينجا محاسبه " نلدكه " را بر محاسبات ديگران ترجيح و آن را ملاك قرار مي دهيم . بنا به محاسبه نلد كه ، نخستين سال شاهنشاهي اردشير اول ساساني (يعني ، سالي كه در آن به شاهنشاهي رسيد) با بيست و پنجم و بيست وششم سپتامبر سال 226 مسيحي (مطابق با سال 538 سلوكي) آغاز مي شود كه سال حكومت دولت ساساني بر سرتاسر ايران است و پايان حكومت اين خاندان ، در سال 651 يا 652 م. است كه سال كشته شدن يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني در مشرق ايران است . بنابر اين ، حكومت ساسانيان بر ايران بيش از چهار صد سال (426 سال) ادامه داشته است .
در اين چهار صد سال ، دولت ساساني يكي از دو دولت بزرگ جهان متمدن آن روز (در آسياي غربي) بوده است كه مرزهاي آن در مشرق ، تا دره رود سند و پيشاورو در شمال شرقي ، گاهي تا كاشغر كشيده شده بود . در شمال غربي ، تا كوههاي قفقاز و دربند در ساحل درياي خزر و گاهي هم ، تا درياي سياه مي رسيد و در مغرب ، رود فرات به طور كلي مرز اين دولت با حكومت روم و جانشين آن يعني روم شرقي با بيزانس بود . البته ، گاهي اين مرز خيلي فراتر از رود فرات مي رفت و گاهي هم به اين سوي فرات منتهي مي شد ، ولي صرف نظر از كششها و فشردگيها مي توان رود فرات را مرزي طبيعي ميان دو دولت بيزانس و ساساني دانست .
-
دولت بيزانس كه در مشرق متصرفات خود با دولتي نيرومند مانند دولت ساساني سروكار داشت و آن را قويترين خصم خود مي دانست ، گرفتاريهاي زيادي هم در مغرب و هم در شمال متصرفات خود به خصوص در اروپا داشت . اين گرفتاريها ، مانع از مي شد كه دولت بيزانس همه هم و توجه خود را مصروف مرزهاي شرقي خود كند و به همين سبب ، دولت ساساني، مانند دولت اشكاني ، توانسته بود پايتخت خود را تيسفون در كنار دجله قرار دهد و از نزديكي پايتخت به مرزهاي دشمن ، بيمي نداشته باشد . دولت ساساني هم، در مشرق و شمال مرزهاي خود، گرفتاريهاي زيادي داشت كه گاهي به مرحله خطرناك وتهديد كننده اي مي رسيد . بدين گونه ، سياست خارجي دولت ساساني در سرتاسر اين جهان قرن، در روابط با شرق و غرب خلاصه مي شد. اما دولت ساساني در اين مدت خود را به حد كافي نيرومند نشان داد و توانست مملكت ايران را از آسيبهاي مخرب و خطرناك نگه دارد و در داخل مملكت براي مردم ايران ، زندگي مرفه قرين با امنيت تامين كند .
-
با اينكه دشمنان شناخته شده دولت ساساني ، دولت متمدن بيزانس و دولتهاي نيمه متمدن شمال ومشرق كشور بودند ، سقوط اين دولت نه از سوي اين دشمنان بلكه از جانبي بود كه هرگز انتظار آن نمي رفت و آن دولتي بود كه با آنكه جنبه نظامي آن از اقوام بيابان گرد بود ، ولي بنيه سياسي و اجتماعي آن برپايه بينش ديني و فكري نيرومندي بود كه دولتها و دشمنان ديگر ساساني فاقد آن بودند . دولت اسلامي كه در اوايل قرن هفتم ميلادي در مدينه ، تشكيل شده بود ، از جهت روحي و معنوي چنان قوي بود كه تسلط آن بر ممالك مجاور ، مانند تسلط اقوام با ديه نشين و صحرانورد ديگر ، موقتي نبود، بلكه چنان عميق بود كه با همه گسستگي و ضعف سياسي و نظامي آن ، پس از دو قرن سلطه ، اثرات معنوي و فرهنگي آن هنوز هم ادامه دارد. زادگاه دولت ساساني ، " ايالت " پارس بود. چنانكه معلوم است، در دولت پارتي يا اشكاني در ايالات و ولايات مختلف ايران ، حكومتهاي محلي نيمه مستقلي بودند كه از لحاظ سياست خارجي ، تابع دولت مركزي بودند كه دولت سلطنتي بود و در راس آن شاهنشاه قرار داشت . در ايالت پارس نيز ، چنين حالتي وجود داشت . از اين پادشاهان آن ، مانند اردشير ، دارا ، منوچهر (در صورتهاي قديمي آن) روي آن نوشته شده و اين نشان مي دهد كه ياد پادشاهان هخامنشي و اساطيري در ميان حكام محلي زنده بوده است . وجود بناهاي عظيم تخت جمشيد و بناهاي ديگر ، در زنده بودن خاطرات گذشته در ميان فرمانروايان پارس ، به طور قطع موثر بوده است . بر روي سكه هاي قديمتر ، عنوان اين پادشاهان به خط آرامي " فرتركه " است . بر اين سكه ها ، نقش پادشاه نشسته بر تخت يا ايستاده در برابر آتشگاه با درفشي كه به احتمال همان درفش كاويان است ديده ميشود .