حالا که عطر نفسهات را برام ارزونی کردی با من نامهربون این همه مهربونی کردی
حالا که عطر دل و راه دلامون یکی شد
آسمون پر ستاره ی شبامون یکی شد
روزگار، سردی و یاسش مال من
همه سر فرازی و عشق و امیدش مال تو
Printable View
حالا که عطر نفسهات را برام ارزونی کردی با من نامهربون این همه مهربونی کردی
حالا که عطر دل و راه دلامون یکی شد
آسمون پر ستاره ی شبامون یکی شد
روزگار، سردی و یاسش مال من
همه سر فرازی و عشق و امیدش مال تو
http://www.3jokes.com/gallery/d/3064...Love7+_24_.jpg
چه شود بیاید آن روز که به تو رسیده باشم
به هوای دیدن تو ز هوا رهیده باشم
همه عمر من به یاد تو گذشته نازنینا
نکند که من بمیرم و تو را ندیده باشم....
چشمان تو صدف است
بر آنگوش می خوابانم وقتی که خوابیده ای
تا صدای دریایی را که در آن غرق شده ام
بشنوم...
دست از چرا و
چاره و
چمچاره
می شویم و زل می زنم به جهل رابطه
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
تو چه می دانی
چه ها که نمی کند این ترس؟
بیخودی لبخند نزن...
من چهره ی یاران را از یاد می برم و دریاصدف ها را
من محبوبم را به یاد نمی آورم و بهار شکوفه ها را
من هنگام را از دست می نهم وآب قایق ها را
من شعرم را فراموش می کنم و شهر ستارگان را
من رویاهایم را گم می کنم و ماه مدارش را
من زندگیم را به نیسان می سپارم و خدا بنده اش را
من دنیا را ازیاد می برم و اقیانوس ماهی هارا
و
برای همین است که تو هم مرا فراموش کرده ای
این قانون دنیاست !
نفس نمی کشد هوا
قدم نمی زند زمین
سکوت می کند غزل
بدون تو فقط همین
دنیایم را می دهم برای لبخندت!
هراسی نیست،
شاد که باشی
دنیا از آن من است...
گاهی، فقط گاهی فکر میکنم تمامش یک سوء تفاهم است؛
آن خنده ها، دستهای در هم گره کرده، نگاه های گرم..
دستهایم را می گیرد و می خندد...
بعد هر چه فکر میکنم یادم نمی آید به چه فکر میکردم!
دیگه دارم باور میکنم که نیستی دارم
سعی میکنم تیکه های دلمو کنار هم بذارم
پس چرا جاشونو پیدا نمیکنم
یعنی یادم رفته دلم چه جوری بود!!!
نه شایدم بعضی از تیکه هاشو تو برداشتی
نمیدونم این که اصلا دل من نیست
تازه داره یادم میاد دل من پیش تو بود که شکست
راستی هنوز تیکه های دلم رو نگه داشتی؟؟؟
من روز خویش را،
با آفتاب روی تو
کز مشرق خیال دمیده ست
آغاز می کنم
من با تو می نویسم و می خوانم
من با تو راه می روم و حرفی می زنم
وز شوق این محال
که دستم به دست توست
من جای راه رفتن پرواز می کنم