از پنجره به آسمان نگاه میکردم و به باران با طراوت
اما باران مانند همیشه زیبا نبود و آسمان خاکستری رنگ مینمود
پنجره را شستم،بی فایده بود
نگاهم را شستم،آسمان آبی شد و باران زیبا
آواي باد انگار آواي خشکساليست...
دنيابه اين بزرگي يک کوزه ي سفاليست...
بايد که عشق ورزيد بايد که مهربان بود...
زيراکه زنده بودن هرلحظه احتماليست
به خدا گفتم : بيا جهان را قسمت کنيم,
آسمون واسه من ابراش مال تو,
دريا مال من موجاش مال تو,
ماه مال من خورشيد مال تو ...
خدا خنديد و گفت :
تو انسان باش ،
همه دنيا مال تو ...
من هم مال تو