-
ثمانين
نام شهرى است نزديك جزيره ابن عمر ، بالاى موصل به دامنه كوه جودى . گويند : پس از قرار گرفتن كشتى نوح بر جودى ، هشتاد مرد كه با وى از كشتى فرود آمدند بدين جاى اقامت گزيدند و قريهاى بنا كردند ، از اين رو اين محل را ثمانين ناميدند . (مراصد الاطلاع)
-
جُرجان
معرب گرگان شهر معروف واقع در استان مازندارن .
در كتاب خرايج از احمد بن محمد و او از جعفر بن شريف جرجانى نقل ميكند كه گفت : در سفرى كه بحج ميرفتم در سامراء بخدمت امام عسكرى(ع) رسيدم و اموالى از شيعيان جرجان جهت امام با خود داشتم و حضرت وعده داد كه پس از بازگشت من از مكه خود شخصاً بجرجان رود . و اين وعده عملى شد . كه تفصيل آمدن حضرت بجرجان از راه اعجاز و نيز وقايع و معجزاتى كه به آمدن آن جناب در آنجا رخ داد در كتب حديث بطور مفصل ذكر شده خواهندگان به (بحار: 262ج�50) رجوع كنند .
-
جزيرةالعرب
سرزمين عرب را گويند كه از چهار منطقه : حجاز و نجد و يمن و تهامه تشكيل ميشود و بدين جهت آن را جزيره گويند كه درياها و رودخانهها از هر سوى آن احاطه كرده است .
از ام سلمه روايت شده كه پيغمبر(ص) هنگام وفات وصيت نمود كه بايستى يهود از جزيرة العرب بيرون روند . (بحار: 64ج�100)
-
حاطِمَة
مؤنث حاطِم. داهية. درهم شكننده. يكى از نامهاى مكه است، و از آن جهت بدين نام موسوم گشته كه هر كس را كه بدان اهانت روا دارد درهم شكند. (معجم البلدان)
-
حَبَشه
كشور افريقائى معروف واقع در غربى باب المندب. اين كشور هجرتگاه مسلمانان در صدر اسلام بوده. به »هجرت« رجوع شود.
-
حِيره
شهرى است نزديك و جنوبى كوفه. درباره اين شهر حديثى در رابطه با ظهور حضرت مهدى (عج) آمده است. به »مهدى منتظر« رجوع شود.
-
خراسان
در زبان فارسى قديم بمعنى خاور زمين است و در اوائل قرون وسطى اين نام بطور كلى بر تمام ايالات اسلامى كه در سمت خاور كوير لوت تا كوههاى هند واقع بودند اطلاق ميگرديد ولى بعدها اين حدود كوچكتر شد كه به ايالتى از ايالات ايران انحصار يافت. (حدود العالم)
محمد بن خالد از يكى از دوستان خود نقل كند كه گفت: ما جمعى در حضور امام صادق (ع) نشسته بوديم ناگهان حضرت ابتداء فرمود: خراسان، خراسان، سيستان، سيستان؛ گوئيا مىبينم اهل اين دو شهر را كه بر شتران خويش سوار و شتابان بسوى قم رهسپار باشند.
از حضرت رضا (ع) در معنى »لان كشفت عنا الرجز« (اگر عذاب را از ما بردارى) آمده كه مراد از رجز در اين آيه برف است. سپس فرمود: »بلاد خراسان بلاد برفى است«.
زرارة بن اعين از امام صادق (ع) روايت كند كه فرمود: »اهل خراسان پرچمهاى مايند و اهل قم ياران ما و اهل كوفه ميخهاى خرگاه ما و اهل اين سواد از مايند و ما از آنها«. (بحار:214ج�60 و 138ج�13)
-
خوارزم
ناحيهاست كه در سفلاى رود جيحون قرار دارد و شهر مركزى آن نيز خوارزم نام داشته و يكى از بلاد آنجا جرجانيه است و اكنون بخش عمده آن جزء تركمنستان مىباشد.
در حديث آمده كه خوارزم بدست تركان ويران شود. (بحار: 325 ج� 41)
-
خوزستان
استان معروف جنوب غربى ايران.
ابوهريره از حضرت رسول (ص) حديث آورده كه : »قيامت بپا نشود تا اينكه مسلمانان در سرزمين خوزستان و كرمان با گروهى از عجمان بجنگند كه سرخ پوست و ريز چشم و پهن بينى باشند و چهرههاشان به سپر ماند«. (بحار:122ج�18)
-
داراب
يكى از شهرهاى قديمى فارس و نام اولى آن دارابجرد بوده و خرابههاى آن در جنوب غربى داراب، موجود و به قلعه دهيار معروف است.
مرحوم صدوق - از تاريخ نگاران معروف - نقل ميكند كه : »از جمله مواد صلحنامه امام حسن (ع) با معاويه ، آن بود كه معاويه مبلغ يك ميليون درهم ميان بازماندگان كسانى كه با پدرش در جمل و صفين به شهادت رسيدهاند ، تقسيم كند و اين وجه از خراج دارابجرد باشد«. سپس مرحوم صدوق مىگويد : »راز اينكه حضرت خصوصاً دارابجرد را نام مىبرد، آنست كه اين ناحيه به زور گشوده نشده، بلكه خود اهالى آنجا محض اينكه فرمانده سپاه اسلام به فارس رسيد، تسليم او شدند و با او قرار بستند كه ساليانه مبلغى بپردازند. ولى اهالى جهرم به نقل بلاذرى - مقاومت كردند و به زور فتح شد و زعيم آن منطقه به نزد عثمان رفت و با وى توافق نموده كه وجهى به ميزان خراج داراب، به بيت المال بپردازند. به اين حساب، داراب در حكم فدك مىباشد كه به خود اهل بيت رسول(ص) تعلّق دارد...« . (بحار:10ج�44)
-
رَى
شهر معروف كنار تهران كه در قديم بسى آباد بوده وبه واسطه قدمتش به شيخ البلاد شهرت داشته منسوب به آن رازى است كه دانشمندان بزرگى بدين نسبت منسوبند . گويند كه در قرن چهارم هجرى فهرست كتابهاى يك كتابخانه عمومى رى در ده مجلد بزرگ مضبوط بود .
صاحب معجم البلدان گويد : در حديث آمده كه رى يكى از دروازههاى زمين است كه تجارت مردم به آن منتهى ميشود .
در حديث ديگر آمده كه رى وقزوين وساوه ملعون وشومند . (بحار:228ج�60)
رواياتى كه در مدح يا مذمت برخى بلاد آمده كلاً يا اكثراً مربوط به زمان صدور روايات ميباشد . (نگارنده)
-
زَنج
زنگ . زنگبار . كشور زنگيان . صاحب زنج همان كسى كه اميرالمؤمنين (ع) در بصره از خروج او با لشكرش پيشگوئى كرد ودر سال 255 در بصره خروج نمود وزنگباريان كه در بصره به بند بردگى بودند از او پيروى نموده سپاهش را تشكيل دادند وخود مدّعى بود كه علوى مىباشد ودر اين باره از امام عسكرى (ع) سؤال شد وحضرت فرمود : او از اهلبيت نيست. به »صاحب زنج« در اين كتاب رجوع شود .
-
زَوراء
شهر بغداد را گويند كه قبله آن منحرف بوده . از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : بين دجله وفرات شهرى بنا شود كه مركز حكومت بنى عباس باشد وآن زوراء است، جنگى شگفت در آن بپا گردد كه زنان در آن اسير گردند ومردان چون گوسفند ذبح شوند . (كنزالعمال:31455)
زوراء در شعر ابن ابى عقبه : وشجّر بالزوراء منهم لدى ضحى
ثمانون الفا مثل ما تنحر البدن كوهى است در رى كه هشتاد هزار از فرزندان فلان در آن كشته شوند كه همه شايسته مقام خلافت باشند و اولاد عجم آنها را به قتل رسانند . اين چنين از امام صادق (ع) روايت شده وبسا چنين حادثهاى در دولت قائم (عج) رخ دهد . (مجمع البحرين)
در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه مردم شهرى كه آن را زوراء نامند ودر آخر الزمان بنا شود كسانى باشند كه خون ما را شفا دانند وبه دشمنى با ما به خدا تقرب جويند ودر عداوت با ما به يكديگر پيمان بندند وجنگ با ما را واجب وكشتار ما را لازم دانند ... (بحار:206ج�60)
-
سامرّاء
شهرى در عراق بين بغداد وتكريت بر شرقى دجله . گويند اين شهر به وسيله سام بن نوح بنا شد وبه فارسى سام راه گويند ، اين شهر چندين بار خراب شده وبه سال 221 معتصم عباسى در آنجا نزول وبه عمران آن پرداخت وآن را سرّ من راى ناميد وچون به ويرانى رفت آن را ساء من رأى خواندند ومخفف آن سامراء شد . مرقد مطهّر حضرت على بن محمد الهادى(ع) وحسن بن على العسكرى (ع) دو امام معصوم مسلمين در آن شهر است . (گزيدهاى از معجم البلدان)
از امام هادى (ع) نقل است كه فرمود : مرا به اكراه به سامراء آوردند واگر روزى مرا از اين شهر بيرون كنند به اكراه از آن بيرون روم . عرض شد : به چه سبب ؟ فرمود : به جهت پاكيزگى هوا وگوارائى آب آن وكمى بيمارى در آن . سپس فرمود : روزگارى سامراء ويران گردد آنچنان كه جز يك كاروانسرا ويك مغازه خواربار فروشى جهت مسافران آن نماند وهرگاه قبر من آباد شود اين شهر نيز آباد گردد . (بحار:129ج�50)
-
ساوه
از بلاد معروف ايران ومردم آن مسلمان وشيعى مذهبند .
از امام صادق (ع) آمده كه رى وقزوين وساوه ملعون وشومند . (بحار:229ج�60)
رواياتى كه در باره بلاد آمده مربوط به زمان صدور روايت ميباشد .
-
سُدوم
نام شهرى از بلاد قوم لوط است كه باران غضب سنگ گل بر آن باريد . (بحار:152ج�12
-
سرانديب
جزيرهاى به جنوب هندوستان كه آن را سيلان نيز گويند ونام شهرى در آنجا . گويند حضرت آدم از بهشت بدانجا فرود آمد . (برهان وغياث اللغات)
در حديث آمده كه گرامىترين وادى درهاى است در سرانديب كه آدم در آن فرود آمد . (بحار:205ج�60)
-
سَماوة
وادى معروفى است بين كوفه و شام. شهرى است در عراق.
در حديثى آمده كه هنگام ولادت حضرت ختمى مرتبت وادى سماوه فيضان نمود.(بحار: 321 ج� 15).
-
سمرقند
شهرى در ماوراءالنهر كه كاغذ نيكو از آن مىآوردهاند . در اصل سمركند بوده ومعرب شده ، مركب از سمر نام پادشاهى بوده وكند يعنى ده كه ابتدا دهى بوده كه آن شاه آن را بنا كرده . (برهان)
در حديث آمده كه آن شهر بدست تركان خراب شود . (بحار:325ج�41)
-
سناباد
قريهاى است در طوس . قبر حضرت رضا (ع) در اين محلّه است وتقريبا يك ميلى طوس واقع شده . (معجم البلدان)
آوردهاند كه حضرت رضا (ع) در مسير خود به مرو به سناباد رسيد وچون به كنار كوهى كه ديگ سنگى از آن ميساختند رسيد حضرت به آن كوه تكيه زد وگفت : خداوندا به اين كوه وآنچه در آن ساخته ميشود بركت ده . آنگاه فرمود چند ديگ از آن كوه جهت حضرتش تراشيدند وفرمود : از اين پس غذاى پختنى جز آنچه در اين ديگها پخته شود نخواهم خورد . (بحار:125ج�49)
-
سيستان
ناحيتى معروف از كشور ايران كه معرب آن سجستان است .
محمد بن خالد از يكى از دوستان خود نقل كند كه گفت : ما جمعى در حضور امام صادق (ع) نشسته بوديم ناگهان حضرت ابتداءً فرمود : خراسان ، خراسان . سيستان ، سيستان . گوئيا مىبينيم اهل اين دو منطقه را كه بر شتران خويش سوار وبه سوى قم شتابان رهسپار باشند . در حديثى آمده كه سيستان به وسيله باد ويران شود . (بحار:215ج�60 و 325ج�41)
-
طالقان
نام شهرى يا شهرستانى است ميان قزوين و ابهر كه صاحب بن عباد از آنجا است ونيز نام شهرى به خراسان بين مرو الروذ وبلخ از منطقه طخارستان كه بزرگانى از آن برخاستهاند مانند ابومحمد محمود بن خداش طالقانى .
درباره طالقان رواياتى از حضرات معصومين آمده كه از آن جمله اين حديث شريف است :
فضيل بن يسار از امام صادق (ع) روايت مىكند كه فرمود : مرا در طالقان گنجى است كه از زر وسيم نباشد بلكه پرچمى است كه از آن روز كه پيچيده شده برافراشته نگشته است ، ومردانى كه دلهاشان به پارههاى آهن مىماند و در ذات خدا شكى در آنها راه نيافته ، از سنگ سختترند ، اگر به كوه حمله برند آن را از جاى بكنند ، چون با پرچمهاى خويش عليه شهرى تصميم گيرند ويرانش سازند ، به عقابانى مىمانند كه بر زين جاى گرفته باشند ، زين اسب امام خود (حضرت مهدى) را مسح كنند وبدان تبرك جويند ، اطرافش بگيرند ودر جنگها به جان خويش از او حراست كنند وهر آنچه در توانشان بود در راه امامشان نثار كنند . مردانى كه به شب نخسبند وتا به صبح به عبادت پروردگارشان قيام كنند ، شب خويش را به زمزمهاى بسان زمزمه زنبور عسل بسر برند وچون صبح شود آماده نبرد باشند ، آنان چراغهائى نورافشان وقنديلهائى درخشان بوده وهمواره در آرزوى شهادت بوَند وشعارشان »يا لثارات الحسين« باشد ... (بحار: 307ج�52)
-
طُوس
ناحيتى است در خراسان كه از چند شهر وقصبه تشكيل مىشود وقبر حضرت على بن موسى الرضا (ع) در سناباد طوس مىباشد ومركز آن را نيز طوس گويند كه به چهار فرسنگى سناباد واقع است .
ابوصلت هروى از حضرت رضا (ع) روايت كند كه فرمود : روزگارى نگذرد كه اين طوس محل آمد وشد شيعيان و زوّار من گردد وبدانيد كه هر كه مرا در غربتم به طوس زيارت كند در قيامت با من خواهد بود در حالى كه آمرزيده شده باشد . (بحار:39ج�102)
-
عَبّادان
در قديم شهرى از توابع بصره بوده كه به جاى آن همين آبادان كنونى بنا شده و دانشمندانى از آن برخاستهاند از قبيل ابوبكر احمد بن سليمان بن ايوب بن اسحاق بن عبدة بن ربيع عبادانى .
در حديث آمده كه عبادان و قزوين دو در از درهاى بهشتند كه به روى اهل دنيا گشوده شدهاند . (كنزالعمال:35114)
شايان ذكر است كه احاديث مربوط به بلاد نوعاً به اهالى آنها در زمان صدور روايت نظر دارند .
-
عَذِيب
موضعى است بين قادسيه و مغيثه كه فاصله بين آن و قادسيه چهار ميل و تا مغيثه سى و دو ميل است . و گفته شده است كه عذيب وادىاى است از آن بنىتميم و از منازل راه حاجيان كوفه و گويند از سواد است . ابوعبداللَّه كوفى گويد : عذيب محلى است كه از قادسيه به سوى آن روند و زرادخانه فرس بوده است و فاصله بين آن و قادسيه دو ديوار متصل بوده كه ميان آن دو درختان خرما وجود داشته و آن شش ميل است . (معجم البلدان)
-
عَرج
دهى است از نواحى طائف و در ابتداى منطقه تهامه واقع است و ميان آن و مدينه هفتاد و هشت ميل است و در بلاد هذيل واقع است (معجم البلدان)
از اين موضع است عبداللَّه بن عمر عرجى ، به »عرجى« رجوع شود .
يونس بن يعقوب عن ابيه ، قال : قلت لابى عبداللَّه (ع) : انّ معى صبيةً صغاراً ، و انا اخاف عليهم البرد ، فمن اين يحرمون ؟ قال : »ائت بهم العرج فليحرموا منها ، فانّك اذا اتيت بهم العرج وقعت فى تهامة« . ثم قال : »فان خفت عليهم فات بهم الجحفة ...« . (وسائل:289ج�11)
-
عُرينه
نام محلى است در بلاد فزاره ونيز دهاتى در اطراف مدينه وقبيلهاى از عرب. در شوال سال ششم هجرت هشت نفر از عرينه بنزد پيغمبر (ص) آمده اظهار اسلام كردند وچندى در مدينه بماندند آب وهواى مدينه به آنها سازگار نيامد همه بيمار شدند، پيغمبر دستور داد شير شتر بنوشند وفرمود: تعدادى شتر ماده از آن ما در چراگاه ميباشند بدانجا رفته از شيرشان استفاده كنيد. آنها رفتند وپس از چندى شتربان را كشته ودست وپاى او را بريدند وخار در زبان وچشمانش فرو كردند تا بدين حال بمرد وشتران را بغارت بردند. چون پيغمبر خبردار شد كرزبن جابر فهرى را با بيست سوار بتعقيب آنها فرستاد تا آنها را دستگير نموده به مدينه آوردند. حضرت آن روز در غابه كه محلى نزديك مدينه است تشريف داشتند. آنها را نزد پيغمبر بردند حضرت دستور داد دست وپاى آنها را قطع كردند وبدارشان آويختند وشترها را كه پانزده نفر بود جز يكى كه نحرش كرده بودند سالم برگرداندند. (بحار:304ج�20)
-
غزنه
جاى گشادهترين وپاكيزهترين از بلادها. (منتهى الارب) شهر بزرگى است در اوائل هند از سوى خراسان. (از وفيات الاعيان) شهرى است در افغانستان كنونى، ياقوت گويد: غزنه تلفظ عامه است وصحيح نزد علما غزنين است وآن را تعريب كنند وجزنه گويند ومجموع بلاد آن را زابلستان نامند، وغزنه قصبه (كرسى) آن است . (معجم البلدان)
غزنه در جنوب گرجستان واقع است. (برهان قاطع)
-
غزنين
نام ولايتى است مشهور در زابلستان كه دارالملك محمود غزنوى بود، وسالها محمود غزنوى به آبادى ووسعت آن ولايت كوشيد وآن را از بابت تعظيم »حضرت« ميگفتند. آن را غزنه نيز گويند.
-
غَسّان
آب وآبادانىاى كه جايگاه قبيله ازد بوده، بين دو وادى رمع وزبيد واقع است، قبايل ازد كه اصلا از يمن بودهاند، وچون در محلى پر آب بنام غسّان سكنى داشتند به همين نام خوانده شدند. از اين قبيله در دوره جاهليت در شام خاندان غسانيان حكومت كردند، ودر عصر اسلام نيز بعض مشاهير بنام غسانى بظهور رسيدهاند.
در سال دهم هجرت هيأت قبيله غسان بنزد حضرت ختمى مرتبت به مدينه آمده از طرف عموم افراد قبيله اظهار اسلام نمودند. (قاموس الاعلام تركى وبحار الانوار:68ج�83)
-
فلسطين
بخشى از سرزمين شام شامل شهرهاى بيت المقدس و غزّه و بيت لحم و حبرون و نابلس كه زمينى آباد با كشتها و درختان ميوه فراوان مىباشد و قرآن در وصف آبادانى آن فرموده: »المسجد الاقصى الذين باركنا حوله« (اسراء: 1) ونيز آن را سرزمين مقدس خوانده كه فرموده: »يا قوم ادخلوا الارض المقدسة« (مائده: 21)، مفسران سرزمين مقدس را به فلسطين تفسير كردهاند.
-
فِنيقيا
كشورى باستانى كه بخشى از آن امروز به نام لبنان شناخته مىشود.
منطقهاى از شام بزرگ كه در قديم آنجا را جبال لبنان ميگفتهاند و اكنون كشورى مستقل است . از حضرت رسول(ص) روايت است كه فرمود : گروهى از امت من مسلحانه قيام كنند ، آنان چنان از دين برون روند كه تير از شست برون رود ، اين گروه در كوه لبنان وخليل به قتل رسند . (كنزالعمال : حديث 31243)
-
قادسيه
يكى از بلاد عراق است كه تا كوفه 15 ميل فاصله دارد. اين شهر همان بانقيا است كه موطن اصلى حضرت ابراهيم (ع) بوده.
جنگ معروف قادسيه به سال 14 هجرى در عهد عمر بن خطاب بين سپاه ايران و مسلمانان در اين سرزمين واقع شد. عدهاى از سوى عمر مأمور شدند كه يزدگرد شاه ايران را كه آن روز در مدائن بود به اسلام دعوت كنند، اين عده چون به مدائن وارد شدند مردم آنجا به هيئت لباس آنها استهزاء كردند چه آنان با لباسى مندرس و كهنه و در عين حال با زبانى تند و لحنى خشن وارد شدند و به نظر مردم آن وضع لباس با آن لحن نظامى از مقام قدرت، ناسازگار بود ولى خود يزدگرد با احترام آنها را پذيرفت و از مقصودشان پرسيد. آنها گفتند: يا بايد اسلام بپذيريد يا جزيه بدهيد. شاه با حقارت در آنها نگريست و گفت: شما همان مردمى نيستيد كه سوسمار مىخوريد و اطفالتان را زنده به گور مىكنيد؟ گفتند آرى در گذشته چنين بوديم ولى اكنون وضعمان دگرگون گشته و به بركت پيغمبر اوضاع ما به كلى عوض شده. شاه دعوت آنان را رد كرد و آنها گفتند: اكنون كه تو شمشير را اختيار كردى حكم بين ما و تو همان خواهد بود. در سال بعد يزدگرد لشكرى را مشتمل بر يكصد و بيست هزار نفر به سركردگى رستم فرخ زاد فراهم ساخت و از آن سوى لشكر اسلام از مدينه و شام بسيج شد. لشكر رستم از فرات عبور كرد و در سواد كوفه دو لشكر تلاقى نمودند. اين جنگ چهار روز به طول كشيد: در روز اول اسبهاى عرب از فيلان كه پيشاپيش لشكر فارس بودند فرار كردند، چنين به نظر مىرسيد كه فتح با لشكر ايران است اما بعد كه دسته تيراندازان به فيلان حمله بردند سواران عرب از خطر جسته و ايرانيان را عقب نشاندند و بالاخره اعراب سواره سپاه ايران را شكست دادند و روز سوم بار دگر فيلها ظاهر شدند ولى قعقاع بن عمرو رئيس نيروى امدادى شام به نيزه چشم يكى از فيلان سفيد و ديگرى چشم فيل ديگر را كور كرد و در نتيجه فيلها برگشتند و در لشكر ايران تزلزل بوجود آمد و مسلمانان قوى شدند و شب چهارم دو لشكر به هم ريختند و جنگ سختى درگرفت، در اين حال تندبادى بوزيد وشن زيادى به سر و روى لشكر ايران بپاشيد ولى مسلمانان كه پشت به باد بودند صدمهاى نديدند، رستم چون خود را در معرض خطر ديد ميان بار و بنه استرها پناه برد در اين گير و دار يكى از بارها به زمين افتاد و او را مجروح ساخت، او خود را در نهر بيفكند كه جان به در برد لكن بلال بن علقمه پشت سر او در آب جست و وى را به قتل رسانيد. اين واقعه لشكريان ايران را به هراس افكند، خود را باختند و هزاران تن خود را به آب انداختند و غرق شدند وسرانجام مسلمانان به پيروزى كامل رسيدند. (خلاصهاى از حبيب السير:474ج�1)
-
قُبَّةُ الارض (اصطلاح هيوى)
هيأت دانها در تفسير آن اختلاف دارند. گفتهاند هرگاه دائرهاى را در سطح نصف النهار فرض كنيم كه بر روى قسمت معموره زمين به خط استواء برخورد اين دائره ربع معمور زمين را به دو بخش شرقى و غربى قطع و تقسيم مىكند. نقطه تقاطع اين دائره و خط استواء را قبة الارض نامند و آن طول قسمت معمور ميان مشرق و مغرب و طول ميان مواضعى را كه بر خط استواء قرار دارد به دو نصف مىكند. و بالنسبة به اين خط مفروض شهرها به شرقى و غربى تقسيم مىشوند. اين رأى هنديان است ولى مردم فارس گويند: قبة الارض وسط معموره است و گفتهاند قبة اقليم چهارم را به طول 90 درجه و عرض 36 درجه نصف مىكند و معناى اينكه شهرى بر روى قبه قرار دارد اينست كه ساكنين آن ساكنين قبه باشند يعنى بين دو انتهاى معموره بر روى خط استواء، و گويند معنى آن اينست كه نصف النهار آن نصف النهار قبه باشد و قول نخست درست است زيرا غرض از تعيين قبه اينست كه طالع در آغاز سال به افق قبه بيرون آيد و طالع جهان ناميده شود و احكام جهان بر آن مبتنى گردد و بنابر اول طالع عالم مختلف نشود و بنا بر ثانى مختلف شود. عبدالعلى بيرجندى در حاشيه چغمينى چنين گفته است. (كشاف اصطلاحات الفنون)
-
قزوين
از بلاد معروف ايران. در كتب حديث عامه درباره اين شهر و فضايل آن احاديث بسيار آمده تا جائى كه خليل بن عبدالجبار كتابى را به نام »فضايل قزوين« تاليف نموده است. از جمله اينكه پيغمبر (ص) فرمود: خدا رحمت كند برادرانم را در قزوين. بهترين پايگاهها زمينى است كه آن را قزوين گويند و در آينده به دست مسلمانان گشوده شود، هر كه يك شب براى خدا در آن بسر برد شهيد از دنيا برود و با صدّيقين و در زمره پيامبران محشور گردد تا به بهشت در آيد. (كنزالعمال:35089)
و از آن حضرت آمده كه در قزوين مردى ظهور كند كه همه مردم از مؤمن و مشرك در طاعت او در آيند و كوهها را پر از بيم و هراس سازد.
در حديث امام صادق (ع) آمده كه رى و قزوين و ساوه ملعون و شوم مىباشند (بحار: 52 و 60). البته بيشتر احاديث مربوط به بلاد راجع به مردم زمان صدور حديث مىباشد.
-
قُسطنطنيّة
نام قديم شهر استانبول. ابوهريره از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود: قيامت بپا نگردد تا اينكه يكى از فرزندان من حاكم روى زمين شود و شهر قسطنطنيه را بگشايد. (بحار: 54ج�81)
-
كربلاء
شهر معروف عراق، مشهد امام حسين (ع). ياقوت در معجم البلدان ذيل اين واژه گفته: و اما مبدأ اشتقاق اين كلمه يا كربله به معنى سستى پاها است، بدين جهت كه زمين كربلاء زمين سست شن زار است. و يا از »كربلت الحنطة« يعنى گندم را از كاه و كثافات پاك كردم مىباشد، بدين مناسبت كه آن زمين از ريگهاى درشت و درخت پاك بوده.
و نيز كربل نام گياهى است كه ممكن است آن نوع گياه در آن سرزمين فراوان بوده.
سپس ياقوت مىگويد: نقل است كه چون امام حسين (ع) به اين سرزمين رسيد از همراهان پرسيد اين روستا را - و اشاره به روستاى عقره كه نزديك كربلا بود نمود - چه مىنامند؟ گفتند: نام آن عقره است. حضرت فرمود: پناه مىبرم از عقر. زيرا عقر به معنى بريدن دست و پاى شتر است با شمشير. (معجم البلدان)
از حضرت صادق (ع) روايت است كه خداوند كربلا را حرم امن و مبارك قرار داد پيش از آنكه مكه را حرم قرار دهد. از آن حضرت رسيده كه فرمود: چون امام حسين (ع) را در كربلا زيارت كردى حوائج خويش را در آنجا از خدا بخواه و در آنجا وطن مگزين. از امام سجاد(ع) نقل شده كه فرمود: گوئى مىبينم كه كاخها پيرامون قبر حسين (ع) برافراشته شده و بازارها به اطراف آن برپا گشته و روزگارى نگذرد كه از آفاق جهان به سوى آن شدّ رحال كنند و اين در زمانى خواهد بود كه دولت بنى مروان منقرض شده باشد. نصر بن مزاحم از هرثمة بن سليم نقل مىكند كه در جنگ صفين در ركاب على (ع) بودم چون به كربلا رسيديم وقت نماز بود حضرت در آنجا اقامت نماز بست و ما با او نماز خوانديم پس از نماز مقدارى از خاك آن زمين برداشت و ببوئيد و سپس فرمود: بهبه به تو اى خاك، گروهى در تو محشور گردند كه بى حساب به بهشت روند. هرثمه پس از بازگشت از صفين اين داستان را بازگو مىكرد از جمله كسانى كه اين ماجرا را برايش نقل نمود همسرش جرداء بنت سمير بود كه وى از شيعيان على (ع) بود و به وى گفت: مگر على علم غيب داشت؟! جرداء گفت: ساكت باش، اميرالمؤمنين دروغ نمىگويد. هرثمه گويد: اين گذشت تا اينكه واقعه كربلا رخ داد و من با لشكر ابن زياد بودم، چون به كربلا رسيديم و چشمم به حسين (ع) افتاد آن خاطره به يادم آمد، به نزد حسين (ع) رفتم و داستان را به خدمتش عرض كردم. فرمود: اكنون تو با ما هستى يا عليه ما؟ عرض كردم: نه با توام و نه عليه تو چه بر زن و فرزندم از شر ابن زياد مىترسم. فرمود: حال كه با ما نيستى از اينجا بيرون رو كه مظلوميت ما را نبينى و صداى ما را نشنوى... (بحار: 8 و 22 و 101)
-
كرمان
شهرى و ناحيتى معروف در ايران. به روايت ابوهريره پيغمبر (ص) فرمود: قيامت بپا نگردد تا اينكه شما (مسلمانان) در خوزستان و كرمان با گروهى از عجمها بجنگيد كه چهرههائى سرخ و بينىهائى پهن و چشمانى كوچك داشته باشند و صورتهاشان بسان سپر باشد. (بحار: 122ج18)
-
كَلدة
نام ناحيتى است كه بين سواحل دو شطّ دجله و فرات قرار دارد، كه در قديمترين دوره تاريخى يعنى در حدود سه هزار سال قبل از مسيح به دو ناحيه شومر و اكد منقسم شده بود كه گاه مجتمعاً تحت لواى واحد رفته و گاه منفرداً هر يك سير خويش را داشته است. عده پايتختهاى اين دو ناحيه به يازده مىرسيد و اين بلاد يازدهگانه هميشه بر سر حكومت مطلقه با يكديگر در زد و خورد بودهاند و عاقبت بابل تسلط يافت و در حدود 2100 سال ق. م. حمورابى پادشاه بابل بر مملكت وسيعى سلطنت يافت. در حدود 1250 سال ق. م سلطنت مطلقه به آشور رسيد و سنا خريب و آسوربانى پال در سده 8 و 7 ق. م حكومت داشتهاند و پايتخت آنان نينوا بود. در سال 612 ق. م نينوا خراب شد و بار ديگر بابل پايتخت گرديد و در عهد نبوكد نزر (بخت نصر) دولتى عظيم تشكيل گرديد، و سرانجام اين دولت به سال 539 ق. م به دست كورش شهريار هخامنشى منقرض گرديد. (حاشيه برهان مصحح دكتر معين)