اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بينی/// چه ميان نقش ديوار و آدمیت(سعدی)
اگر آشت ندهند ظرفت را هم نمی شکنند
اگر آلوده شد گوهر به یک ننگ///نشود آب صد دريا از او رنگ
اگر از در برانی از پنجره باز آيد
اگر اين منم کو کدوی گردنم
اگر باری ز دوشم بر نداری/// چرا باری سر بارم گذاری
اگر بد کنی جز بدی ندروی
اگر بر خرد چيره گردد هوی///نبايد ز چنگ هوی کس رها(فردوسی)
اگر بینی که نابینا و چاه است /// اگر خاموش بنشینی گناه است(سعدی)
اگر پایش روی مار باشد به او بگویی پایت را بدار قبول نمی کند
اگر پرنیان است خود رشته ای اگر بار خار است خود کشته ای
اگر پشتگوشت رو دیدی فلان کس یا فلان چیز را نیز خواهی دید
اگر تاج داری اگر درد و رنج /// همان بگذاری زین سرای سپنج(فردوسی)
اگر جامه بر تن درد ناخدا /// برد کشتی آنجا که خواهد خدا
اگر چرخ گردون کشد زین تو /// سرانجام خشت است بالین تو(فردوسی)
اگر چند بسيار مانی به جای /// هم آخر سرآید سپنجی سرای(اسدی)
اگر چند پنهان کند مرد راز /// پدید آردش روزگار دراز(اسدی)