ما را زهم جدا کرد ایام ورنه مارا -----//////----- با دولت وصالت خوش بود روزگاری
ما را زهم جدا کرد ایام ورنه مارا -----//////----- با دولت وصالت خوش بود روزگاری
باید فراموشت کنم ، چندیست تمرین می کنم ، من می توانم.... می شود!
آرام تلقین می کنم . حالم... نه اصلا خوب نیست !! تا بعد بهتر می شوم،
فکری برای این دل آرام و غمگین می کنم...
من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین....!
خود را برای درک این صد بار تحسین میکنم.. کم کم ز یادم می روی ،
این روزگار و رسم اوست.. !
این جمله رو با تلخی اش صد بار تضمین می کنم
----------- --------- ---------- --------- ----------- ------------
من اگر یاد تو را یاد نکنم می میرم
میان من و تو
لحظه ها پرزخالی
سکوت و تنهایی است
تو می گریزی زمن و
من زغربت و فراغ از تو
چه شد که عشق با همه ابهتش
به پوچی فاصله ها تن داد و گریخت
میان من و تو
کویر در کویر تنید
هستی ام بودی رفتی از دستم
تو چرا رفتی، من چرا هستم.....
در حسرت ديدار تو آواره ترينم
هر چند كه تا منزل تو فاصله اي نيست
شیشه ای باش اما نه آنقدر شیشه ای كه با هر نفسی بشكنی .. همیشه به فكر پایان باش اما نه آنقدر كه آغاز را فراموش كنی .. با خودت و تمام دنیا صادق باش حتی اگر دنیا با تو صادق نباشد
لم گرفته ای هم نفس پرم شکست تو این قفس تو این غبار تو این سکوت
چه بی صدا نفس نفس
از این نا مهربونی ها دارم از غصه میمیرم رفیق روز تنهایی یه روز دستا
تو می گیرم
تو این شب گریه می تونی پناه هق هقم باشی تو ای هم زاده هم خونه چی
می شه عاشقم باشی
دلم گرفته ای هم نفس پرم شکست تو این قفس تو این غبار تو این سکوت
چه بی صدا نفس نفس
سکوت خواهم
سکوت خواهم کرد واز یاد خواهم برد ،
آن چه را که به پایان رسید
وشروع خواهم کرد آنچه را که دوباره به اتمام میرسد:
سیگاری آتش خواهم زد تا بخاطر...
قلمی خواهم شکست تا به آغاز...
اراده ای خواهم کرد تا به عمل...
تیری رها خواهم ساخت تا به ثمر...
فنجانکی خواهم شکست تا به شکست...
بره ای خواهم شد تا به تمرد...
وعمری خواهم کرد تا به مرگ...
و اوقات را معدوم خواهم ساخت
همچنانکه آب غسالخانه ای را چرک...
و خاکی را مزدود...
زندگیم را مفعول...
و خدایان را برای لحظه ای مشغول خواهم ساخت
سنگ تراش شروع میکند برای لقمه نانی
وچه اهمیت دارد حقیقت آنچه مینویسد چیست؟
چه اهمیتی دارد سال تولد اتفاقی که به پایان رسیده است؟
و فریاد های انزجار از درد زایمان مادرم،تنها با نام پدر بر سنگ جای میگیرد
من از آنچه بودم جدا شدم
قطعه چند وبلوک چند نام من است
تنها خود میتوانم مراقب خود باشم
گودالم را دوست خواهم داشت
و با موریا نه هایم چند ساعتی بازی خواهم کرد
و اگر صدایی لرزان بر قبر من حمدی خواند
به او خواهم خندید ،تا حد مرگ...
ديروز با او زیر باران راه می رفتم.........
امروز راه رفتن او را با دیگری در زیر باران اشکهایم دیدم........
شاید باران ديروز اشکهای فرد دیگری بود و من نديدم........
بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت
پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت
گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم
کو بال آن که خود را باز افکنم به کویت
تا کی چو شمع گریم ای دوست درین شب تار
چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت
از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل
چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت
ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت
تو جاده ی عشق ،همراه من شد
دستم را گرفت ،همسفر من شد
چشمهایش را دوخت به چشمهایم
از عشق و احساسش گفت برایم
باران مهرش بارید بر دلم
گل عشق شکوفه زد در وجود من
چه زیبا بود لحظات با تو بودن
ای همسفر ، خوب من
کاش خسته نمی شدی از راه
رها نمی کردی دستهایم را
تو نیستی و ...
تنها خیال توست اینجا
اي دوست رفتي و آرزوها و شكستي
نماندي و بار سفر تنها ببستي
اي دوست رفتي و بار سفر ببستي ناگهان
پركشيدي همچو كبوتر از ميان گلهاي گلستان
اي دوست رفتي و خود را رها كردي زاين دنياي وا نفسا
آخر اي بي وفا آتش زدي و داغ نهادي با رفتنت اين دل غمديده را
رفتي و پروانه شدي اوج گرفتي
دوستت سوخت از درد فراقت چو شمعي در ميان لحظه ها
امروز گلستان خاموش و سرد است
همه دلها پر از فريادو درد است
ديگر توان نوشتن و خواندن در تنم نيست
میدونی من خیلی تنهام عزیزمواسه تو یه ناشناسم عزیزمشعرهای خوبی ندارم میدونمبرای عشق تو اما می خونم
بی تو دنیا بر سرم آوار شد..........
آن دم كه كوله بارت را مي بستي تا از ديار چشمهايم كوچ كني ، لحظه اي با
خود انديشيدي كه بعد از تو بغض چندين
ساله ام را بر كدامين شانه خواهم شكست ؟
و آرزوهاي كودكانه ام را براي چه كس زمزمه خواهم كرد ؟
به من بگو آيا مي دانستي كه بعد از تو
قلبم خواهد شكست و تمام ترانه هايم پيراهن
گلايه بر تن خواهند كرد ؟
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم ، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلّق اند
این شعر مدتیست که کامل نمیشود
تقویم را ورق زده ام ...تا به تو رسید در فصل های گرم تماشا به تو رسید
می خواستم بدون تو از خویش بگذرم
پایان این قدم زدن... اما به تو رسید
بحث دوباره بین من و. بین شعر ها
با حرف های رو به درازا به تو رسید
حق دخیل بودن در شعر های من
با کسب اکثریت آرا به تو رسید
از تو سکوت تلخ... همیشه نصیب من
از من همیشه صبر و مدارا به تو رسید
این شعر هم مطابق طبع همیشگیم
مانند چند مصرع بالا به تو رسید
شعرم تمام می شود...این بار هم غزل
مثل همیشه موقع امضا به تو رسید
برگ پاييز شدي ريختن را ديدم
روي دستان ملائك بدنت را ديدم
تو كه رفتي به خدا، داغ به قلبم دادي
آيه الكرسيِ روي كفنت را ديدم
مثل چوپان غريب وطن مادريم
پشت وزن غزلم ني زدنت را ديدم
بي تو اينجا همه ي آينه ها تب دارند
من خودم مُهر سكوت دهنت را ديدم
ميروي و به خدا مي سپري شعرم را
بارش درد ز چشمان ترت را ديدم
رفتي اما دل من باور اين داغ نداشت
تا كه اعلاميه ي پر زدنت را ديدم
بوي پيراهن تو قافله سالارم شد
مثل يعقوب شدم گم شدنت را ديدم
به خدا پاكي تو در نظرم ثابت شد
تا كه آن زخم سر پيرهنت را ديدم
از تو پنهان كه نشد قافيه كم آوردم
با سماع غزلم سوختنت را ديدم...
برای محبت هایی که عمیقند ، ندیدن و نبودن هرگز
بهانه ی از یاد بردن نیست ...!
خيلي سخته بمونم تو حسرت تو
تلخه تا ابد باشم منتظر تو
همه خاطراتمو با تو ببينم
بعد كه آينده مياد،بي تو بشينم
مگه ميشه نباشي حتي يه لحظه؟
مگه من طاقت ميارم؟منه خسته!
روزي صد دفعه ميميرم تو نباشي
مگه ميشه بري و ازم جدا شي؟
باورم نشد هنوز پيش خدايي
خيلي سخته!مردم از درد جدايي
اين دل ديوونه اصلا نمي فهمه
معني اين همه دوري خيلي سخته
دل بيچاره ي من دنبال چشمات
همه دنيا رو ميگرده واسه دستات
دنبال اون خنده هاي ناز و نابت
دنبال صداي خوب و دلنوازت
اين روزا بازم دلم هواتو كرده
اشك چشمام ميگه كه اون بر ميگرده
باورش نشد هنوز رفتي كه رفتي
هنوزم فكر مي كنه زود بر ميگردي
هرچيم بگم كه باورش نميشه
كه ديگه خدا نمي ذاره،نمي شه
باز به ياد خاطراتت مثه هر شب
ميشينه يه گوشه و خيره به اين در
هنوزم نمي دونه تو ديگه رفتي
ميشينه منتظرت با همه سختي..(نوشين)
روزی نگاشتممن رفتم، می روم جائز نیست...
و اکنون رفته ام ... و خود هنوز نمی دانم کی بازخواهم گشت... و چگونه !؟؟
و آیا قلبی برای بازگشتم خواهد تپید ....
در ابتداي زندگي بودم
نشسته در برابر غار
عشق را ديدم
آتش بود
بر افروخته
بي مهار
مهيب
ويرانگر
و جذاب
گريختم
اما گريزي نبود
عشق،آتش بود
و كشف آن
آغاز عصر ديگر
و مهار آن
زندگي را ديگر ساخت ...
مقصر تو نیستی! منم، که گاهی کودکانه بهانه ات را می گیرم.
مقصر تو نیستی! منم، که گاهی صادقانه خاطراتت را مرور می کنم.
مقصر تو نیستی! منم، که گاهی بی صبرانه در انتظارت می نشینم.
مقصر تو نیستی! منم، که گاهی نا باورانه به رفتنت می اندیشم.
مقصر تو نیستی! منم، که گاهی بی بهانه برایت اشک می ریزم.
مقصر تو نیستی! منم، که گاهی عاشقانه تو را فریاد می زنم.
مقصر تو نیستی! منم، که گاهی بی تاب هوای دیدنت را دارم.
مقصر تو نیستی! منم، که گاهی ...
امشب تمام حوصله ام را
در يك كلام كوچك
در "تو"
خلاصه كردم:
اي كاش مي شد
يك بار
تنها همين يكبار
تكرار مي شدي!
تكرار ...
چه ارتفاع حقیری دارد
آنها تمام ساده لوحی یك قلب را
با خود به قصر قصه ها بردند
و اكنون دیگر
دیگر چگونه یك نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان كودكیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
بیاد دوست خوبم سارای مهربان
شعری ازفروغ فرخزاد
نه رد میشی نه میمونی تبت بد جور واگیره
منو با دست کی کشتی که پایه هردومون گیره
منو کشتی و آزادی نه زندونی نه تبعیدی
میونه ما دوتا مجرم به کی حبسه ابد میدی
داری گم میکنی راهو امیدی نیست پیدا شی
من این دستارو میبوسم بذار همدسته هم باشیم........
تو تا وقتی که اینجایی به رفتن اعتقادی نیست
خودت باید ازم رد شی بمن هیچ اعتمادی نیست
عذاب با تو سر کردن برای من یه تسکینه
تو چی میفهمی از من که عذابم با تو شیرینه.........
خيلي سخته بمونم تو حسرت تو
تلخه تا ابد باشم منتظر تو
همه خاطراتمو با تو ببينم
بعد كه آينده مياد،بي تو بشينم
مگه ميشه نباشي حتي يه لحظه؟
مگه من طاقت ميارم؟منه خسته!
روزي صد دفعه ميميرم تو نباشي
مگه ميشه بري و ازم جدا شي؟
باورم نشد هنوز پيش خدايي
خيلي سخته!مردم از درد جدايي
اين دل ديوونه اصلا نمي فهمه
معني اين همه دوري خيلي سخته
دل بيچاره ي من دنبال چشمات
همه دنيا رو ميگرده واسه دستات
دنبال اون خنده هاي ناز و نابت
دنبال صداي خوب و دلنوازت
اين روزا بازم دلم هواتو كرده
اشك چشمام ميگه كه اون بر ميگرده
باورش نشد هنوز رفتي كه رفتي
هنوزم فكر مي كنه زود بر ميگردي
هرچيم بگم كه باورش نميشه
كه ديگه خدا نمي ذاره،نمي شه
باز به ياد خاطراتت مثه هر شب
ميشينه يه گوشه و خيره به اين در
هنوزم نمي دونه تو ديگه رفتي
ميشينه منتظرت با همه سختي..
نوشين
بعد از این تو را به خدا میسپارمت
دلم یه آغوش میخواد واسه گریه کردن!! بدون هیچ سوال و جواب.فقط گریه
فقط گریه
http://tehranpic.net/images/1s9jkzyglvutlxbzrkva.jpeg
همـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــه
رفـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــتنـد
همه رفتند کسی دورو برم نیســــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــت
چنین بی کس شدن در باورم نیســــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــت
اگه این اخرا این عاقبت بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــود
به جز افسون هوایی در سرم نیســــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـت
همه رفتند کسی با ما نمو نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدش
کسی خط دل ما را نخو نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـدش
همه رفتند ولی این دل مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــا را
همون که فکر نمی کردیـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــم
سو زو نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ دش
عجب بالا و پا یین داره دنیـــــــــــــا
عجب این روزگـــــــــــــــــــــ ـار
دل سرده با مـــــــــــــــــا
خیال کـــــــــــــــــردم
که این گوشـــــه
کنـــــــــــــاره
یکــــــــی
د ا ر ه
هوای
مارو
همـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــه
رفـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــتنـد
همه رفتند کسی دورو برم نیســــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــت
چنین بی کس شدن در باورم نیســــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــت
اگه این اخرا این عاقبت بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــود
به جز افسون هوایی در سرم نیســــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـت
همه رفتند کسی با ما نمو نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدش
کسی خط دل ما را نخو نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـدش
همه رفتند ولی این دل مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــا را
همون که فکر نمی کردیـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــم
سو زو نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ دش
عجب بالا و پا یین داره دنیـــــــــــــا
عجب این روزگـــــــــــــــــــــ ـار
دل سرده با مـــــــــــــــــا
خیال کـــــــــــــــــردم
که این گوشـــــه
کنـــــــــــــاره
یکــــــــی
د ا ر ه
هوای
مـــا
مـــا
♥باران که می بارد تو می آیی ღ♥♥باران گل، باران نیلوفر ღ ♥
♥باران مهر و ماه و آئینه ღ ♥ ♥باران شعر و شبنم و شبدر ღ♥
♥ باران که می بارد تو در راهی ღ ♥ ♥ از دشت شب تا باغ بیداریღ ♥
♥ از عطر عشق و آشتی لبریز ღ ♥ ♥با ابر و آب و آسمان جاری ღ ♥
♥غم می گریزد، غصه می سوزد ღ ♥ ♥شب می گدازد، سایه می میردღ ♥ ♥تا عطرِ آهنگ تو می رقصد ღ ♥♥ تا شعر باران تو می گیردღ ♥
♥از لحظه های تشنه ی بیدار ღ ♥ ♥تا روزهای بی تو بارانیღ ♥
♥غم می کشد ما را و می بینی ღ ♥♥ دل می کشد ما را تو می دانیღ ♥
از من پرسيد به خاطر چي زنده اييدر حالي كه در دل فرياد مي زدم به خاطر توگفتم به خاطر هيچپرسيد تو چرا زنده اييگفتم به خاطر كسي كه به هيچ زنده استپرسيد منو انتخاب ميكني يا زندگي ات راجواب دادم زندگي ام راگريه كرد و رفتاما نفهميد خودش همه زندگيم بود.
براي گفتن من شعر هم به گل مانده، نمانده عمري و نمانده عمري و صد ها سخن به دل مانده صدا كه مرهم فرياد بود زخم مرا به پيش درد عزيزان، دلم خجل مانده از دست عزيزان چه بگويم گله اي نيست گر هم گله اي هم هست دگر حوصله اي نيست سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم هر لحظه ،جز اين دست مرا مشغله اي نيست ديريست كه از خانه خرابان جهانم بر سقف فرو ريخته ام چلچله اي نيست ،از عذاب با تو بودن در سكوت خود خرابم نه صبورم و نه عاشق من تجسمي عذابم تو سر را پا بي خيالي من همه تحمل درد ،تو نفهميديچه دردي زانوي خسته ام رو تا كرد
امشب بوي باران تازه است ... التماس گريه بي اندازه است ... تازگي ها شب برايم آشناست ... من و شب هستيم.... غم هم پيش ماست ... مي نويسم گاه زيبا گاه زشت... مانده ام در لابلاي سر نوشت ... روز از گنجايش غم خالي است... شب براي گريه هايم عالي است
عاشق تنها خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد ، خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
بمان....
تو شنیدی که دلم گفت بمان.ایست. نرو؟به خدا وقت خداحافظی ات نیست.نرو!نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست....گوش کن....نبض دلم زمزمه اش چیست نرو!!!!
اي تو عاشقترين حادثه ي خيس
ببار
برمن رعيت دلتنگ كوير
كه دلم شوق شكفتن دارد
و بپاش
روح دلسرد شقايق ها را
در تركهاي تن تبدارم
تا دگر باز
ز اتلاق گل و شبنم و خشت
بوي دستان پر از مهر خدا برخيزد
آسماني ترين وسعت سبز
من به منقار كلاغهاي حريص
يك بغل عاطفه از جنس خدا نقش زنم
آن زماني كه چنين
چتر نگاهت به سرم گستردست
پاسبان
چشمه ي نور
تو بر اين سايه ي آفت زده يكدم
بيا جاري شو
تا «علفهاي فراموشي» ايمانم را
بر تن وحشي يك داس زنم
تا كه فرياد زند
فريادم .........
و نماند پر يك خواب سياه در باغم
تو بخوان گندمكم
آيه ي خوشبختي را
كه خزاني ديگر
فصل درو نزديك است
و همي خواهي ديد
من از هر خوشه ي زرد غزلت
يك سبد عطر بهار
يك سبد كوچ پرستو
يك سبد نور
به چشمان پر از صبر تو تقديم كنم