10- سمبولیسم
سمبل (Symbol) به معنى نشانه، علامت، مظهر هر نشانه، قراردادن اختصاصى شىء با موجودى كه معرف موجودى مجرد و اسم معنى است. برخى مىگويند، سمبل يا كنايه مبتنى بر رابطهاى است كه ميان يك عنصر طبيعى و يك عامل روحى يا اخلاقى وجود دارد. معنى اصل اين واژه، به معنى «علامت ارتباط» بوده است. (4) مىتوان نماد را معادل فارسى سمبل دانست. زيرا نماد نيز نقش علامت، نشانه و مظهر بودن است. سمبليك به معنى نمادگرايى است. سمبليسم، مكتبى است كه بر استفاده از نمادها براى بيان مقاصد تاكيد دارد. در واقع، سمبليسم يا نمادپردازى، عمل و هنر به كار بستن نمادهاست كه با قايل شدن معانى نمادى براى اشياء يا بيان موجودات نامرئى، نامحسوس يا نفسانى، به وسيله نمايش دادن آنها به صورت مرئى و محسوس انجام مىگيرد. (5) پرچم، نشانه اعتبار يك دولت و ملت است. چراغ قرمز نيز حكايت از يك واقعيتخارجى دارد
سمبولیسم یا نمادگرایى پیش از آن که یک مکتب به حساب بیاید، یک مفهوم یا فلسفه است. بشر از ابتداى شکل گیرى تمدن ها و آغاز شاعرى تمایل داشته حرف هایش را در قالب نمادها و نشانه ها به زبان آورد و اشیاى دور و برش را تجسم مفاهیمى عمیق تر از آنچه به چشم مى آید، نشان دهد. همان طور که مصریان باستان گل هاى اسیریس را نماد مرگ مى دانستند، هندیان گل نیلوفر را نشانه تاج خداوند مى نامیدند، بابلى ها مار را نماد جاودانگى به حساب مى آوردند و خورشید را نشانه بخشندگى و زندگى.
اما به هرحال سمبولیسم یک مکتب فکرى هم هست. در اواخر قرن نوزدهم شاعران فرانسوى که از زبان خشک نویسندگان رئالیسم (واقع گرا) به ستوه آمده بودند، مکتب سمبولیسم را بنیان نهادند. آنها عقیده داشتند:
اثر هنرى باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فرار کند و به نمادها و نشانه ها پناه آورد.
نمادها و نشانه ها، خواننده را در کشف راز و رمزهاى اثر به تحرک درمى آورد و او را از قالب یک شاگرد حرف گوش کن بیرون مى آورد