-
ثُبَير
كوهى است به ظاهر مكه ، مشرف بر مشعر كه قله مرتفعى دارد . معاوية بن عمار از امام صادق (ع) روايت كند كه فرمود: »مردم جاهليت (كه اهل غارت و چپاول بودند) هرگاه مىخواستند به جائى به غارت روند ، به يكديگر مىگفتند : »اشرق ثبير« (كوه ثبير روشن شد) ، يعنى نزديك است خورشيد طلوع كند برخيزيد به غارت رويم . (بحار:267ج�99)
-
جابلقا و جابرسا
دو شهر افسانهاى . از افلاطون و برخى ديگر از حكما نقل شده كه اين دو شهر روى همين زمين ولى در اقليم هشتم كه از ديد ما پنهان است ميباشند با تفاصيلى كه در جاى خود ذكر شده .
در كتاب منتخب البصائر حديثى از امام جعفر صادق (ع) روايت شده كه در مشرق شهرى بنام جابلقا و در مغرب شهر ديگرى بنام جابرسا وجود دارد . با مطالبى كه در آن حديث آمده و بايد علم آن را به اهلش واگذار نمود . حديث در جلد 57 صفحه 334 بحار الانوار است .
در سخنان امام مجتبى (ع) نيز نام اين دو شهر آمده چنانكه از آن حضرت نقل است كه فرمود : اگر از جابلقا تا جابرسا در جستجوى مردى باشيد كه جدش محمد(ص) باشد جز من و برادرم حسين(ع) نخواهيد يافت . (حبيب السير)
-
جُحفَة
جائى است ميان مكه و مدينه كه ميقات اهل شام است (منتهى الارب) ياقوت آرد : قريهاى بزرگ بوده و منبرى داشته كه در راه مدينه به مكه در چهار ميلى واقع بوده است . اين قريه ميقات مردم مصر و شام است اگر از مدينه عبور نكنند ، و اگر از آنجا بگذرند ميقات آنان ذوالحليفة است . اسم اين قريه مهيعه بود و بعدها به واسطه سيلى كه در آن ديار آمد و مردم آنجا را آب برد آن را جحفه ناميدند (چنين سيلى را به عربى سيل جحاف گويند) هم اكنون (عصر ياقوت) آنجا ويران است . از آنجا تا ساحل البحار سه منزل و فاصله آن تا اقرن كه موضعى از بحر است شش ميل و از آنجا تا مدينه شش منزل و از آنجا تا غدير خم دو ميل راه است . سكرى گويد : جحفه در سه منزلى مكه در راه مدينه واقع است و اولين غور مكه است و همچنين است از وجه ديگرى به ذات عرق و اول ثغر از راه مدينه نيز جحفه است . جرير در ابيات زير هاء را حذف كرده و آن را غور قرار داده است : قد كنت اهوى ثرى نجد و ساكنه
-
فالغور ، غوراً به عُسفان و الجحف
لما ارتحلنا و نحو الشام نيّتنا
قالت جعادة : هذى نيّةٌ قذف كلبى گويد : عمالقه ، بنوعقيل يعنى برادران عاد بن رب را بيرون راندند و آنان وارد جحفه شدند كه در آن زمان مهيعه نام داشت ، سپس سيلى آمد و آن را آب برد و به همين جهت آنجا را جحفة ناميدند و وقتى كه پيغمبر (ص) وارد مدينه شد به آن شهر وبا آمد و ياران حضرت تب كردند پس رسول (ص) اين دعا را خواند : »اللهم حبب الينا المدينة كما حببت الينا مكة او اشد و صحّحها و بارك لنا فى صاعها و مدها و انقل حمّاها الى الجحفة« . در روايت ديگر نقل شده كه رسول (ص) در يكى از مسافرتها شب خوابيد چون بيدار شد ياران خود را بيدار كرد و گفت : تب به صورت زنى از من رد شد و به سوى جحفه رفت . (معجم البلدان)
-
جُمعه
به سكون ميم به معنى هفته و به ضم ميم نام يكى از روزهاى هفته است كه در جاهليت آن را عروبه مىناميدند و گويند نخستين كسى كه اين روز را جمعه ناميد كعب بن لوى بن غالب يكى از اجداد پيغمبر اسلام بود .
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه روز جمعه سيد روزها و از روز اضحى و فطر افضل است و در آن پنج امتياز است : آدم در اين روز به زمين فرود آمد و در آن وفات نمود ، و در آن ساعتى است كه بنده در آن ساعت چيزى از خدا نخواهد جز اينكه به وى عطا كند مگر اينكه چيز حرامى را از خدا بخواهد ، و هر ملك مقرب و هر آسمان و زمين و هر بادى و كوهى و بر و بحرى در اين روز بيمناكند كه قيامت بپا گردد .
امام صادق (ع) فرمود : بسا شود كه مؤمن از خداوند حاجتى بخواهد و خداوند اجابت آن را تا روز جمعه به تأخير افكند تا مشمول لطف خاص خدا در آن روز گردد . و فرمود : كسى كه در روز جمعه بميرد از فشار قبر ايمن باشد .
نبى اكرم (ص) فرمود : بهترين روزى كه خورشيد بر آن تابيده روز جمعه است .
امام صادق (ع) فرمود : اف بر مسلمانى كه در هفته روز جمعه را دست از كار نكشد و آن روزش را به سؤال مسائل دينى اختصاص ندهد .
و فرمود : در شب جمعه از گناهان اجتناب كنيد كه گناه در آن مضاعف است چنانكه كار نيك نيز دو چندان حساب شود و هر كه در شب جمعه ترك گناه كند خداوند گناهان گذشتهاش را صرف نظر نمايد و به وى گفته شود : عمل را از سر گير ، و هر كه در شب جمعه به گناه با خدا در ستيز آيد خداوند بر همه اعمال مادامالعمرش او را مؤاخذه كند و بدين گناه بر عذابش بيفزايد ...
پيغمبر (ص) فرمود : چون جمعه شود مقدارى ميوه و گوشت جهت خانوادهتان تحفه كنيد كه آنها به فرارسيدن جمعه خوشنود باشند .
امام صادق (ع) فرمود : چون بخواهيد عمل نيكى از قبيل صدقه و روزه و مانند آن انجام دهيد مستحب است كه در روز جمعه باشد كه عمل در آن روز دو چندان است .
و از آن حضرت نقل است كه فرمود : خداى را بر هر مكلفى حق است كه در هر جمعه سبيل و ناخن خود را كوتاه نموده و مقدارى عطر استعمال كند . (بحار:32ج�59)
پيغمبر (ص) فرمود : خداوند در روز جمعه ششصد هزار نفر را از آتش آزاد سازد كه همه مستحق دوزخ بوده باشند . (بحار:283 - 268ج�89 و 36ج�59)
-
سوره جمعه«
شصت و دومين سوره قرآن ، مدنيّه و مشتمل بر 11 آيه است . از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : بر هر مؤمن كه پيرو ما باشد لازم است كه شب جمعه در نماز خود سوره جمعه و سبحاسم ربّك الاعلى و در نماز ظهر جمعه و منافقون بخواند و چون بدين دستور عمل كند چنان باشد كه عمل پيغمبر (ص) را انجام داده باشد و پاداش او بر خدا بهشت خواهد بود . (مجمع البيان)
-
غسل جمعه«
مستحب مؤكد و برخى آن را واجب دانستهاند . از حضرت باقر (ع) رسيده كه غسل جمعه واجب است . و از حضرت رضا(ع) آمده كه اگر در روز جمعه غسل از دستت برود روز شنبه آن را قضا كن . امام صادق (ع) فرمود : در روز جمعه غسل را از دست مده مگر اينكه بيمار باشى و غسل تو را زيان زند . و فرمود : غسل جمعه را ترك نكند جز فاسقى . در وصيت پيغمبر (ص) به على (ع) آمده كه اى على بر هر كسى است كه در هفته يك روز آن را غسل كند پس در هر جمعه غسل بكن گرچه آب را به بهاى توشه آن روزت فراهم كنى و آن روز را گرسنه بمانى كه هيچ عمل مستحب بزرگتر از آن نباشد . (سفينة البحار)
از حضرت رضا (ع) روايت است كه فرمود : علت تشريع غسل عيد و جمعه و ديگر اغسال تعظيم نمودن بنده است خداوندگار خويش را كه جهت طلب آمرزش گناهان خود با خداوندى بزرگ و عظيمالشأن مواجه است . و ديگر اينكه تا مسلمانان را عيدى مشخص بود و در حال ذكر خدا اجتماع نموده و به گراميداشت آن روز و امتياز آن روز خود را پاكيزه سازند . (بحار:94ج�6)
-
»نماز جمعه«
اين نماز در اصل از نمازهاى واجب اسلامى است و در كتاب و سنت بسى بر آن تأكيد شده و در حديث ، حج مساكين و تارك آن در سه جمعه به منزله منافق شمرده شده و در عصر حضور معصوم به اجماع شيعه واجب عينى ولى در عصر غيبت با اجتماع شرائط چون امام عادل و وجود نصاب حداقل پنج نفر مرد و شرائط ديگر برخى از فقها آن را واجب عينى و برخى تخييرى بين آن و نماز ظهر و عده اندكى آن را حرام دانستهاند .
و آن دو ركعت است با حمد و يكى از سور قرآن و افضل سوره جمعه است در ركعت اول و منافقون در ركعت دوم كه بايد هنگام زوال آفتاب انجام گيرد پس از دو خطبه مشتمل بر حمد و ثناى پروردگار و درود بر حضرت رسالتپناه و وعظ و ارشاد و خواندن يكى از سور خفيفه قرآن ، و برخى تقديم دو خطبه را بر وقت ظهر جايز دانستهاند . (كتب فقهيه)
مرحوم طبرسى در مجمعالبيان گويد : به نقل تاريخ نخستين نماز جمعه كه پيغمبر(ص) ادا نمود هنگامى بود كه از مكه به مدينه هجرت نمود و پنج روز در محله قبا اقامت كرد و سپس روز جمعه به مدينه در كوى بنىسالم رفت و آنجا در مسجد نوبنياد آنها نماز جمعه برگزار نمود ... (بحار:232ج�89)
از حضرت رسول (ص) روايت شده : چهار كسند كه (گناهانشان بخشوده شده و) بايد عمل را از سر گيرند : بيمار چون بهبودى يابد و مشرك كه مسلمان شود و حاج هنگامى كه از عمل حج فراغت يابد و كسى كه از نماز جمعه بازگردد بدين شرط كه وى به انگيزه ايمان به خدا و به حساب خدا آن را انجام داده باشد . (بحار:289ج�68)
امام صادق (ع) فرمود : نماز جمعه بايستى به امام عادل انجام پذيرد .
در حديث آمده كه امام سجاد (ع) با پيشوايان جور و ظلم به تقيه نماز جمعه مىخواند ولى آن را به چيزى نمىگرفت و بعداً نماز ظهر خود را مىخواند . (بحار:255ج�89)
امام باقر (ع) فرمود : خداوند عز و جل ... اين نماز را از نه گروه ساقط نموده : كودك و پير و ديوانه و مسافر و برده و زن و بيمار و كور و كسى كه تا محل برگزارى جمعه دو فرسخ فاصله داشته باشد . و بايستى حمد و سوره در اين نماز بلند خوانده شود و غسل در آن واجب است و بر امام است كه دو قنوط بخواند ، نخست در ركعت اول پيش از ركوع و قنوط دوم در ركعت دوم پس از ركوع .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : در حال خطبه (جمعه) نبايد سخن گفت و همچنين نبايد به اين سو و آن سو نگاه كرد جز در حدى كه در حال نماز جايز است .
از امام باقر (ع) روايت است كه خطبه جمعه بايد ايستاده ادا نمود . (بحار:182ج�89)
محمد بن مسلم گويد : از امام (ع) راجع به خطبه جمعه سؤال كردم فرمود : ... امام پس از اذان به منبر مىرود و به خطبه مىپردازد و تا گاهى كه امام بر منبر است نبايد كسى مشغول نماز بشود و سپس (بعد از خطبه اول) امام بر منبر مىنشيند به اندازه خواندن قل هواللَّه احد . سپس برمىخيزد و خطبه ديگر را آغاز مىكند و پس از آن به نماز مىپردازد و در ركعت اول سوره جمعه و در دوم منافقون مىخواند .
و در حديث ديگر از امام باقر (ع) آمده كه در خطبه اول حمد و ثناء پروردگار و سفارش به تقوى و موعظه و خواندن يكى از سور قرآن و مسئلت از درگاه احديت و درود بر پيغمبر (ص) و دعا براى مؤمنين و مؤمنات مىباشد و سپس امام لحظاتى مىنشيند و سپس براى خطبه دوم برمىخيزد و اين خطبه مشتمل است بر حمد و ثناى خداوند و سفارش به تقوى و صلوات بر محمد و آل و نام بردن همه ائمه عليهم السلام و دعا براى تعجيل فرج و آخرين كلامش اين آيه باشد »ان اللَّه يأمر بالعدل و الاحسان ...« .
و در حديث ديگر آمده كه مستحب است امام در حال خطبه به شمشير يا كمان يا عصائى تكيه زند . (وسائل:5 ابواب صلوة الجمعة)
-
چاهزمزم
چاه معرف در مسجدالحرام به مكه . به »زمزم« رجوع شود .
چاه مبارك مشهور ، به كنار خانه كعبه شرّفها اللَّه . در وجه تسميه آن اقوالى است ، صحيحتر آن كه اين نام مرتجل وبى سابقه تناسب با كلمه ديگرى باشد .
در فضيلت اين آب رواياتى از حضرات معصومين نقل شده است ، معروفترين آنها اين جمله از رسول خدا (ص) است : »ماء زمزم لما شرب له« : آب زمزم براى هر حاجتى است كه به نيت برآورده شدن آن نوشيده شود . (معجم البلدان)
از امام صادق (ع) روايت است كه چون ابراهيم (ع) را خداوند فرمان حج وتجديد بناى كعبه داد وبه اتفاق فرزندش اسماعيل راهى مكه شد هنگامى كه به آنجا رسيد كعبه را ويرانهاى يافت كه جز آثارى از آن بجا نمانده بود ولى پايههايش محفوظ بود ، آب در آن سرزمين كمياب بود ، حاجيان آنجا را طواف مىنمودند ولى از كمى آب در مضيقه بودند .
اسماعيل كه قرار بود در آنجا بماند به پدر از كمى آب شكوه نمود ، به ابراهيم (ع) وحى آمد كه چاهى را در كنار كعبه حفر كن ، وى همين چاه زمزم را به كمك جبرئيل حفر نمود . (سفينة البحار)
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه آب زمزم شفاى هر دردى است .
از اميرالمؤمنين (ع) آمده كه آب زمزم بهترين آب روى زمين است . از امام صادق (ع) نقل است كه پس از هجرت پيغمبر (ص) به مدينه آب زمزم را برايش به هديه مىآوردند . (بحار:244ج�99)
اين چاه ، ساليانى به روزگار اسماعيل وهاجر مورد بهرهبردارى حاجيان وساكنين حرم مكه بود ، اما پس از مدّتى بخشكيد وروزگارى همچنان خشكيده ومتروك بود ، تا زمان عبدالمطلب ، كه مجددا آن را حفر نمود ، واز آن پس مورد اهتمام سلاطين وملوك بود ، ابوجعفر منصور وپس از او مأمون آن را توسعه وتعميق نمود ، لازال تاكنون اين چاه مورد عنايت زعما وتقديس عامّه است . (دائرة المعارف قرن عشرين به قلم فريد وجدى)
-
چبيره
مراحل تبديل مربع به دايره در ايجاد گنبدها