بدن وامانده و جانم در تک و پوست
بدن وامانده و جانم در تک و پوست
سوی شهری که بطحا در ره اوست
تو باش اینجا و با خاصان بیامیز
که من دارم هوای منزل دوست
Printable View
بدن وامانده و جانم در تک و پوست
بدن وامانده و جانم در تک و پوست
سوی شهری که بطحا در ره اوست
تو باش اینجا و با خاصان بیامیز
که من دارم هوای منزل دوست
الایا خیمگی خیمه فروهل
الایا خیمگی خیمه فروهل
که پیش آهنگ بیرون شد ز منزل
خرد از راندن محمل فرو ماند
زمام خویش دادم در کف دل
نگاهی داشتم بر جوهر دل
نگاهی داشتم بر جوهر دل
تپیدم ، آرمیدم در بر دل
رمیدم از هوای قریه و شهر
به باد دشت وا کردم در دل
ندانم دل شهید جلوه کیست
ندانم دل شهید جلوه کیست
نصیب او قرار یک نفس نیست
به صحرا بردمش افسرده تر گشت
کنار آب جوئی زار بگریست
مپرس از کاروان جلوه مستان
مپرس از کاروان جلوه مستان
ز اسباب جهان برکنده دستان
بجان شان ز آواز جرس شور
چو از موج نسیمی در نیستان
به این پیری ره یثرب گرفتم
به این پیری ره یثرب گرفتم
نوا خوان از سرود عاشقانه
چو آن مرغی که در صحرا سر شام
گشاید پر به فکر آشیانه
گناه عشق و مستی عام کردند
گناه عشق و مستی عام کردند
دلیل پختگان را خام کردند
به آهنگ حجازی می سرایم
«نخستین باده کاندر جام کردند»
چه پرسی از مقامات نوایم
متن این شعر در دسترس نیست.
سحر با ناقه گفتم نرم تر رو
سحر با ناقه گفتم نرم تر رو
که راکب خسته و بیمار و پیر است
قدم مستانه زد چندان که گوئی
بپایش ریگ این صحرا حریر است
مهار ای ساربان او را نشاید
مهار ای ساربان او را نشاید
که جان او چو جان ما بصیر است
من از موج خرامش می شناسم
چو من اندر طلسم دل اسیر است