خوشبختی مثل سکوت است
همچون برکه عمیق آرامش ...
یا پرنده ای نشسته بر شاخه
اگر صدایش کنی
آشفته می شود...
اگر دنبالش کنی
می گریزد ...
Printable View
خوشبختی مثل سکوت است
همچون برکه عمیق آرامش ...
یا پرنده ای نشسته بر شاخه
اگر صدایش کنی
آشفته می شود...
اگر دنبالش کنی
می گریزد ...
بی عشق هرگز نشتاخته ام بودن را.
هر چند که شعله شعله های دقايق اين روزگار را
بر تمامی جانم جای داده ام.
ار کدام افريده ای سخن بگويم که بی زيارت عشق برقرار بوده باشد؟
از کدام افريده ای ؟
از چشم ها نهفته پری وار
زندان بر او شده است علف زار
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد.
نیما
قلبی داری به وسعت هفت دریا ...
و بی نهایتی آسمان ها ...
باید منطقی باشم !
حق داری اگه دلت برایم تنگ نشود
روزهای باقی مانده را جمع می کنم
درون پاکت می گذارم
پست می کنم
به نشانی دلم .
دعا می کنم
پستچی، پیدایش کند
از این جا
تا جایی كه تویی
قدم نمیرسد
دست دراز میكنم
چیزی مینویسم
دریایی
دلی
قابی
غمی
از بینشان
تا نشانی كه تویی
مرهم نمیرسد …
در این جا و این دَم
رونقی نیست
عطشناک آنم
آن دَم نمیرسد …
محمدرضا عبدالملکیان
یه ترانه بوی دریا
یه ستاره توی ایوون
یه نفس هوای خونه
یه اذان ته خیابون
من تموم خاطراتم
کنج یک کاسه ي آبه
زنده میشه باز دوباره
مثل شیرینی خوابه …
وقتی که دلم میگیره
از تو پنجره نگام کن
با نگاه پشت شیشه
از ته دلت دعام کن
چندان كه هیاهوی سبز بهاری دیگر
از فرا سوی هفته ها به گوش آمد،
با برف كهنه
كه می رفت
از مرگ
من
سخن گفتم.
و چندان كه قافله در رسید و بار افكند
شاملو
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را دل تنگ
وقتی شقیقه هایم از تحمل زخم های کهنه تیر می کشند
مجبور می شوم
به دورترین عزیزترینم
با بلندترین صدا بیندیشم ...