-
چشمه نور
بذار شب چشماشو رو هم بذاره
تا بگم چقدر دلم دوست داره
نمیگم اندازه ستاره ها
نمیگم تو رو میخوام قد خدا
من تو رو قد خودت دوست دارم
زندگیمو روی چشمات میذارم
من تو رو قد خودت دوست دارم
زندگیمو روی چشمات میذارم
تو دلت شکستنی مثل صداس
تو وجودت چیزی غیر از آدماس
تو باید گل میشدی تو باغ نور
تو زیادی واسه این چشمای شور
بذار شب چشماشو رو هم بذاره
تا بگم چقدر دلم دوست داره
نمیگم اندازه ستاره ها
نمیگم تو رو میخوام قد خدا
من تو رو قد خودت دوست دارم
زندگیمو روی چشمات میذارم
من تو رو قد خودت دوست دارم
زندگیمو روی چشمات میذارم
-
نیاز
ای همه خوبی و شادی من اسیرم
سجده گاه من تویی نذار بمیرم
شن خشکم انتظار یک کویرم
آب پاک تشنگی ببار نمیرم
تو ندای آسمونی
تو ندای آسمونی
تو سخاوت زمینی
تو سخاوت زمینی
تو صداقت مثل گندم
تو صداقت مثل گندم
تو صدای آخرینی
تو صدای اخرینی
تو یه شعری واسه شاعر
تو یه جاده واسه عابر
تو یه موجی واسه ساحل
تو زیارتگاه زائر
تو ندای آسمونی
تو ندای آسمونی
تو سخاوت زمینی
تو سخاوت زمینی
تو صداقت مثل گندم
تو صداقت مثل گندم
تو صدای آخرینی
تو صدای اخرینی
تویی نیاز دست من
تویی صدای قلب من
فرداس روز آخرم
تو بیا دربدرم
طلوع صبح پاک من
تویی وجود گرم من
به آسمون نگاه نکن
تویی آرزوی من
متقلب بازیهای
-
گل زرد
وقتی تو ایوون نشستم
در به روی غصه بستم
وقتی که بودم باز بی قرارت
مثل همیشه در انتظارت
پیغوم تو جای تو اومد خالی و سرد
رسید به دستم با یه شاخه گل زرد
من که به جز تو فکری نداشتم
با یاد تو سر روی بالشم میذاشتم
وقتی که قلبم تو سینه لرزید
وقتی که از من اسمتو پرسید
پیغوم تو جای تو اومد خالی و سرد
رسید به دستم با یه شاخه گل زرد
من برای تو که مثل پیرهنی کهنه نبودم
عروسک خیمه شب بازی روی صحنه نبودم
حرفای تو خوب و شیرین اما من بچه نبودم
توی دستای تو که مثل یه بازیچه نبودم
وقتی که چشمم به کوچه خشکید
آیینه وقتی تنها منو دید
پیغوم تو جای تو اومد خالی و سرد
رسید به دستم با یه شاخه گل زرد
-
بوی توقف
پرم از بوی رسیدن پرم از بوی پرنده
تو پر از بوی توقف تو مثل سم کشنده
تو دروغی حتی دیو قصه بد نیست مثل تو
کشتن باغچه رو پاییزم بلد نیست مثل تو
حالا از خالی ترین غروب پاییزی پرم
نمیتونم با دو دستم بدیهاتو بشمارم
تو دروغی مثل پهلوونای شهر فرنگ
مثل اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی برد
مثل آواز خروس قندی که زودی آب میشد
مثل گرگی که کلاه قرمزی قصه رو خورد
تو دروغی حتی دیو قصه بد نیست مثل تو
کشتن باغچه رو پاییزم بلد نیست مثل تو
طفلکی من که چه ساده به عزای من نشسته
طفلکی این من بی من بی تو بدجوری شکسته
تو دروغی حتی دیو قصه بد نیست مثل تو
کشتن باغچه رو پاییزم بلد نیست مثل تو
حالا از خالی ترین غروب پاییزی پرم
نمیتونم با دو دستم بدیهاتو بشمارم
کاشکی چشمات واسه پرپر زدنم گریه میکرد
تن تازت واسه زخمای تنم گریه می کرد
کاشکی چشمات توی تاریکی به دادم میرسید
واسه بی حجله عروسی که منم گریه میکرد
تو دروغی حتی دیو قصه بد نیست مثل تو
کشتن باغچه رو پاییزم بلد نیست مثل تو
-
عاشق خسته
با پر و بال بسته
با دلی زارو خسته
خواهم از اشیان
پر کشم یک زمان
بگذرم از جهان
ای غم تو تمنای من
عاشق تو سرو پای من
گر نرسم نرسم به تو وای من
وای از این دنیای من
ای خدای جهان خواه
میروم اسمان ها
تا بشوید گناهم
چشمه ی کهکشان ها
عاشقی خسته ام
مرغ پر بسته ام
ان همه اواز من کو؟
خسته از این جهان
تا گریزم از ان
بال پرواز من کو؟
-
قسم به تو
قسم به تو که عشق من
یه عشق بی زبونه
به پای تو چه آتیشه
یه چشمه جنونه
چو عشق ما به هم رسد
طلوع یک ستاره س
تو زندگی برای ما
تولدی دوباره س
بکش به زنجیرم که بی تو میمیرم
اسیر تقدیرم فناپذیرم
همیشه غمگینم غم تو تسکینم
بیا به بالینم نذار بمیرم
قسم به تو که عشق من
یه عشق بی زبونه
به پای تو چه آتیشه
یه چشمه جنونه
چو عشق ما به هم رسد
طلوع یک ستاره س
تو زندگی برای ما
تولدی دوباره س
-
فریاد یک درد
اگر تنهایی کوهم
سکوت شوره زارم
اگر فریاد یک دردم
که طعم گریه دارم
اگر بغض گلوی
ابر بی باران دشتم
اگر آواره مثل
باد سرگردان دشتم
دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگ
شده عمرم دیگه با غصه همرنگ
اگر یک موج ناآرام
اگر خوابی پریشان
اگر خلوت نشین ساحلم
چون مرغ طوفان
اگر گم گشته در خویشم
اگر گم کرده راهم
اگر آه طویل
یک شب سرد و سیاهم
دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگ
شده عمرم دیگه با غصه همرنگ
اگر جغدم اگر شومم
اگر غربت نشینم
اگرتلخم اگر سردم
اگر سنگ زمینم
صدام بارون
دلم دریاس
غمم فریاد این دنیاس
نگاه من هنوز
در راه فرداس
اگر بغضی فرو خورده
کلامی ناتمامم
اگر پوشیده در شعرم
غم تلخ کلامم
اگر مرداب خاموشم
تن آلوده به خاکم
اگر افتاده بر خاکم
ولی باران پاکم
دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگ
شده عمرم دیگه با غصه همرنگ
-
حدیث
شعرای من شعرای خوب موندنه
صدای تو فقط برای رفتنه
گناه من گناه بی تو بودنه
امید من فقط یه لحظه دیدنه
عاشق خسته به خدا منتظره
سالهای ساله که زتو بی خبره
مرید تن پوش بلند تو منم
کعبه اسرار تویی کلبه درویش منم
دستای تو رو قلب من
تو حدیثی واسه من
کعبه و بتخانه من
تو عزیزی پیش من
صدای شب تو گوش من
تو عفافی واسه من
لحظه یک حرف قشنگ
سرود آزادی من
تشنه یک لحظه نگاه
صدای من بی تو گناه
رخت عزا رخت منه
لباس من بی تو سیاه
تو شب چراغ خوب من
بمون با من بمون با من
تو قصه موندنتو
بخون با من بخون با من
-
پولکی
من عروس قصر پولکهای نورم
روزن فانوس دریاهای دورم
با لباسی از حریر پاک و روشن
همنشین مرغ شب پرواز کورم
توی شهر خنده ها غمگین و تنهام
من شبم تنها شب گم کرده فردا
من اجاقی سردم از خاکستر از غصه لبریز
برگ زردم آخرین برگ درخت فصل پاییز
من اسیر بودنم تنها و خسته
زیر سقف شیشه ای دیوار بسته
دختر تنهای خاکستر نشسته
من عروس قصر تنها چلچراغم
خستم از اوج سپید روشنایی
دختر شهر عروسکهای رنگی
با یه لبخند دروغ آشنایی
-
آخرین جفت زمین
آخرین جفت زمینیم ما دوتا
نفسای واپسینیم ما دوتا
من و تو خوب می تونیم
مثل جنگل سر جامون بمونیم
می تونیم عینهو گیلاس های کال
یه جوری شعر رسیدن بخونیم
من یکی سادگی آبو دارم
با خودم شفای آفتابو دارم
تو یکی شکوه پروازو داری
من یکی مرهم سهرابو دارم
آخرین جفت زمینیم ما دو تا
نفسای واپسینیم ما دو تا
همه بودن من پیشکش تو
گریه هام ارزونی بالش تو
فکر دوست داشتن تو واسه من دلخوشیه
اگه خواستن نباشه زندگی خودکشیه
دست پر شوکت تو سفره شام منه
قصه سیب طلا از رو شاخه چیدنه
زمین از جفت های عاشق خالیه
یا اگه عشقی باشه خیالیه
بذار این خواستن ما همیشه تازه باشه
به تن عاشق ما رختش اندازه باشه
زمین از دیدن ما چه نفس ها کشیده
ببین حتی دست من بوی دستاتو میده
آخرین جفت زمینیم ما دو تا
نفسای واپسینیم ما دو تا