به نام خدای یکتا
سلام دوستان
این یعنی عشق
وقتی یاد اون آدم هم برای آدم اشک میاره
واقعا ترکش میکنی ؟ چون آدمهایی که اینجوری میگن وقت عمل بیشتر فداکاری میکنند
Printable View
خودم رو میذارم حای اون اگر مشکلی برام پیش بیاد ایا دوست دارم کسی رو که دوستش دارم تنهام بذاره
پس هرچی رو برای خودت دوست داری برای دیگرون هم دوست بدار
من کسی رو که دوست دارم تنهاش نمیذارم در هیچ شرایطی
چون اون موقع میگم سعید تو دوستی بودی که فقط در زمان خوشی کنارش بودی نه غم ناراحتیو گرفتاری
دستهام میشه دستهاش
چشمام میشه چشماش
گوش هام میشه گوشهاش
پاهام میشه پاهاش
چون اونی که ناقص شده هنوز قلب من را تو دستش داره
فقط خودم رومیزارم جای اون.میبینم و احساس میکنم که اون چه حسی داره.
http://up.persianv.com/images/8up2y3sko38vtg8trukw.jpg
در یکی از شهرهای ژاپن، مردی دیوار خانهاش را برای نو سازی خراب میکرد که مارمولکی دید.میخ از قسمت بیرونی دیوار به پایین کوبیده شده و به اصطلاح مارمولک را میخکوب کرده بود. مرد چشم بادامی، دلش سوخت و کنجکاو شد.
وقتی موقعیت میخ را با دقت بررسی کرد حیرتزده شد و فهمید این میخ 10 سال پیش هنگام ساخت خانه به دیوار کوبیده شده اما در این مدت طولانی چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه مارمولک در این 10 سال و در چنین موقعیتی زنده مانده؛ آن هم در یک فضای تاریک و بدون حرکت؟ چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است!
شهروند ژاپنی متحیر این صحنه، دست از کار کشید و به تماشای مارمولک نشست. این جانور در 10 سال گذشته چه کار میکرده؟ چگونه و چی میخورده؟
محو نگاه به جانور اسرارآمیز شده بود که سر و کله مارمولک دیگری پیدا شد. این مارمولک، تکه غذایی به دهان گرفته و برای جفتش برده بود.
مرد ژاپنی، ناخواسته انگشت به لب گذاشت و به خود گفت: 10 سال مراقبت بیمنت؛ چه عشق قشنگ و بیکلکی. چطور موجودی به این کوچکی میتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد اما خیلی وقتها ما انسانها از هم گریزانیم؟