تقدير چنين بود
که ما هر کدام بر صفحه اي بنشينم
و گاه گاهي که چشم هايمان به هم مي افتد
دل بر تنهايي هم بسوزانيم
در ناگزير بازي شطرنجي
که مي دانيم مات خواهيم شد
چگونه سر از فرمان برگيريم؟!
Printable View
تقدير چنين بود
که ما هر کدام بر صفحه اي بنشينم
و گاه گاهي که چشم هايمان به هم مي افتد
دل بر تنهايي هم بسوزانيم
در ناگزير بازي شطرنجي
که مي دانيم مات خواهيم شد
چگونه سر از فرمان برگيريم؟!
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که نیستی همه ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد
و من چقدر دلم میخواهد همه داستانهای پروانه هارا بدانم
که بی نهابت بار در شعله ها و شعر ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده شان باشند .....
خداوندا! به دلهاي شكسته
به تنهايان در غربت نشسته
به آن عشقي كه از نام تو خيزد
بدان خوني كه در راه تو ريزد
به مسكينان از هستي رميده
به غمگينان خواب از سر پريده
به مرداني كه در سختي خموشند
براي زندگي جان مي فروشند
همه كاشانه شان خالي از قوت است
سخنهاشان نگاهي در سكوت است
به طفلاني كه نان آور ندارند ـ
سر حسرت ببالين ميگذارند
به آن « درمانده زن » كز فقر جانكاه ـ
نهد فرزند خود را بر سر راه
بآن كودك كه ناكام است كامش
ز پا ميافكند بوي طعامش
به آن جمعي كه از سرما بجانند
ز « آه » جمع، « گرمي » ميستانند
به آن بيكس كه با جان در نبرد است
غذايش اشك گرم و آه سرد است
به آن بي مادر از ضعف خفته ـ
سخن از مهر مادر ناشنفته
به آن دختر كه ناديدي گناهش
عبادت خفته در شرم نگاهش
به آن چشمي كه از غم گريه خيز است
به بيماري كه با جان در ستيز است
به داماني كه از هر عيب پاك است
به هر كس از گناهان شرمناك است ـ
دلم را از گناهان ايمني بخش
به نور معرفت ها روشني بخش
(مهدی سهیلی)
__________________
دلم میخواست بهت بگم تو خوابم نیا .
دیگه نمی خوام شب ها تو خوابم باشی.
من نمی تونم به تو تکیه کنم.....
من اشتباه کردم ودر سوگ اشتباه خویش می گریم.
من سزای دل شکسته ی تو را پس دادم.....
پر از ترنم باران شده نگاهت..
راستی اين همه چَرت و پَرتِ عجيبِ قشنگ
با ما چه نسبتی، چه ربطی، چه حرفی دارند؟
خدا شاهد است
يک شب از اين همه دريا که من گريستهام
شما تا دَمْدَمای همين دقيقه هم سَر نخواهيد کرد!
روزي كه به يارت همگي وقت گذشت---------------مستانه گذشت و دلت آگاه نگشت
امروز كه شد روز جدايي شما----------------------از داغ فراقش شده اي در دل دشت
نیستیم......
به دنیا می آییم.عکس یک نفره می گیریم!
بزرگ می شویم .عکس دو نفره می گیریم!
پیر می شویم .عکس یک نفره می گیریم......
وبعد ......دوباره باز
نیستیم........
حسین پناهی
چون فراموشي بيايد سوي ما؟------------------دل ز غربت ميسرايد ناله ها
حالت ما در پريشاني ببين-------------------لحظه اي از همدمي با ما نشين
خود ستاره بيند اين تنهائيم------------------------شب گواه اين دل شيدائيم
جاي نسيان نيست در خلوت مرا---------------زخم چركينم نمك پاشي چرا؟
__________________
خدایم ای پناه لحظه هایم صدایت میزنم بشنو صدایم
الهی در شب فقرم بسوزان
ولی محتاج نامردان نگردان
عطا کن دست بخشش همتم را
خجل از روی محتاجان نگردان
الهی کیفرم را می پذیرم
که از تو ذات خود را پس بگیرم
کمک کن که تا با نا حق نسازم
برای عشق و آزادی بمیرم
صدايت بشنود آن رب يكتا--------------------هماره ميرسد فيضش به هر جا
نياز ما همه بر ذات ايزد------------------------كه روزي بر همه هستي بريزد
مبادا رو به نامردان بياري-----------------------از آن سودي بجز خجلت نداري
در بخشش گشا از جود و همت---------------كه از آن حق نمايد بر تو رحمت
به هر خوب و بدي باشد سزايي----------------نبيني غير آن هرگز خطايي
به ياري دست همنوعان بگيريم---------------براي عشق و آزادي بميريم