وقتی که وفا قصه برف به تابستان است
و
محبت گل نایابیست
به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم!؟؟
Printable View
وقتی که وفا قصه برف به تابستان است
و
محبت گل نایابیست
به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم!؟؟
در این شبــهای بـــارانی
غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی
بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ که می ایـــــی
به احســــاست قســــــم یــــک شب
دلم می میرد از حسرت
و
من اهسته میگویم :
تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمـــیـــایــــی .....
تــنهايــي يعني ؛ ذهنم پــر از تو ، خــالي از ديگران است ... اما کنارم خــالي از تو ، پــر از ديگران است
حالم را پرسیدن , گفتم روبه راهم....
ولی هیچ کس نمیداند روبه راهی هستم که تو رفته ای
به خاطره هایت بگو که به یادم نیایند ، من تو را میخواستم اما قسمتم این شد ، خاطرات تلخ و شیرینت .
نه اینکه نخندم...نه! اما به نیامدن همیشه ی نگاهت قسم تمام خطوط این خنده های خواب آلود با های های گریه های شبانه از رخساره ی خسته و خیسم پاک میشوند!
گل من!
كاش از اين فاصله حس ميكردي لحظه هايم همه از دوري تو دلگيرند
يكي مي پرسد :
اندوه تو از چيست ؟ سبب ساز سكوت مبهمت كيست ؟
برايش صادقانه مي نويسم : براي آنكه بايد باشد و نيست
چشم هاي من از دوريت
اكنون مثل آسمان بارانيست
ابرها مي بارند
و آرام مي شوند
اما چشم هايم مي بارند
و بيقرار تر مي شوند
كاش تا ابرها آرام نشده اند
بيايي ............
مردن و گم شدن از ماست،نه از فاصله ها...
دل از اینهاست که تنهاست نه از حادثه ها...
گرچه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است، مشکل از طاقت دلهاست نه از فاصله ها...