اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می کشم و می میرم
مرگ
نه سفری بی بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن تو ست
درست
آن موقع که باید دوست بداری
Printable View
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می کشم و می میرم
مرگ
نه سفری بی بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن تو ست
درست
آن موقع که باید دوست بداری
نخستین سفرم
با اسبی آغاز شد
- که در جیبم جای می گرفت -
از اتاق تا بالکن.
سفر کوتاهی بود
اما من دریاها را پشت سر گذاشتم
شهر های پر ستاره را
از ابتدای جهان
تا انتهای جهان رفتم
و این سفر
تنها سفر بی خطر من بود.
از کتاب من یک پسر بد بودم
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابید
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده ی توام
خانه ام
در مرز خواب و بیدار ست
زیر پلک کابوس هاست
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی یاد.
از کتاب من یک پسر بد بودم
قطره اشکی شده ای
در گوشه چشمانم
زمانی بودی و
حالا نیستی
یادش بخیر خانه ای که داشتیم
با احترام خم می شوم
و یک شاخه گل سرخ می گذارم
بر مزار گذشته
و روز، روزی بسیار غم انگیز است ...
من یک پسر بد بودم
خون
تپش
زندگی، یعنی تو
آن چه را که باید می فهمیدم
فهمیدم
ماه
زیباتر از همیشه می تابد
دیگر دنبالت نخواهم گشت
رد پای تو به قلبم می رسد
...
اگر قرار بود
هر سقفی فرو بریزد
آسمان, باید
خیلی وقت پیش فرو می ریخت
اگر قرار بود
باد نایستد
ما که همه بر باد شده بودیم
نگران هیچ چیز نباش
تو هنوز زیبایی
و من هنوز می توانم شعر بنویسم.
كنسرت در جهنم
برف باريده است
من در مزارع
روشني درو مي كنم.
اي پروردگار پاك!
سپاسگذارم
تو به سپيدي بركت بخشيدي!
هوا ابریست
خیابانها خلوتاند
در چنین روزی به دنیا آمدم
شاید آنروز هم هوا ابری
و خیابانها خلوت بودند
پس من فقط از خیابانی به خیابانی دیگر پیچیدهام
من به خواب شاپرکی رفتم
که در خواب شاپرک شدم
حالا نمیدانم،
شاپرک من است،
یا من شاپرکم
اسمم را گفتم
مرا نشناخت
عینکم را برداشتم
مرا نشناخت
حالا مطمئنم
پوست صورتم را هم کنار بزنم
باز مرا نخواهد شناخت
او دیگر عوض شده است
و چشمهایش مال خودش نیست
پاهای زنی گناهکار او را
در خیابانها میگرداند.