-
تصور کن
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته!
جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته!
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست!
جواب همصداییها پلیس ضد شورش نیست!
نه بمب هستهای داره، نه بمبافکن نه خمپاره!
دیگه هیچ بچهای پاشو روی مین جا نمیزاره!
همه آزاده آزادن، همه بیدرد بیدردن!
تو روزنامه نمیخونی، نهنگا خودکشی کردن!
جهانی را تصور کن، بدون نفرت و باروت!
بدون ظلم خود کامه بدون وحشت و طاغوت!
جهانی را تصور کن، پر از لبخند و آزادی!
لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی!
تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه!
اگه با بردن اسمش گلو پر میشه از سرمه!
تصور کن جهانی را که توش زندان یه افسانهس!
تمام جنگای دنیا، شدن مشمول آتشبس!
کسی آقای عالم نیست، برابر با هماند مردم!
دیگه سهم هر انسانِ تن هر دونهی گندم!
بدون مرزو محدوده، وطن یعنی همه دنیا!
تصور کن تو میتونی بشی تعبیر این رویا!
-
محبوبه شب
وقتی شب پاشو تو باغها میزاره
نفس گلها می گیره
وقتی تاریکی از آسمون می باره
دل غنچه ها می میره
وقتی ظلمت نفس گلها رو بسته
گل محبوبه شب بیدار نشسته
دل به تاریکی و ظلم شب نمی ده
جون که عطرش تا ته باغها رسید
اگه محبوبه رو تو گلدون بذارن
همه اطرافشو خار و خس بکارند
اگه ديوار بکشند دور وجودش
اگه تهمت بزنند به تار و پودش
عطر محبوبه ي شب پشت هر ديوار سنگي راه داره ....
گل محبوبه ي شب توي قلب غنچه ها پناه داره...
شبها که گلها تو تاریکی نشستن
همه از وحشت شب چشمها رو بستن
تنشون ملرزه از ترس سیاهی
گل محبوبه تو واسشون پناهی
عطر محبوبه ي شب پشت هر ديوار سنگي راه داره ....
گل محبوبه ي شب توي قلب غنچه ها پناه داره...
عطر محبوبه ي شب پشت هر ديوار سنگي راه داره ....
گل محبوبه ي شب توي قلب غنچه ها پناه داره...
عطر محبوبه ي شب پشت هر ديوار سنگي راه داره ....
گل محبوبه ي شب توي قلب غنچه ها پناه داره...
-
هنوز
من اگه هنوز میخونم واسه خاطره دل توست
شعر من صدای غم نیست هم صدای حسرت
توست
عزیزم اگه خزونم واست از بهار میخونم
تو رو تنها نمیذارم گرچه تنها جا میمونم
اگه تو شبای سردت با خودت تنها میشینی
من برات میخونم از عشق تا که فردا رو ببینی
اگه هم صدای اشکی واسه آرزوی بر باد
من برات میخونم ای گل نو بهارو نبر از یاد
همه دلخوشیم به اینه که تو یادت موندگارم
گر چه عمریه تو این دشت یه خزونه بی بهارم
-
ياد من باش
رفتيُ خاطره های تو نشسته تو خيالم!
بی تو من اسير دست آرزوهای محالم!
ياد من نبودی اما، من به ياد تو شكستم!
غير تو که دوری از من ، دل به هيچ کسی نبستم!
هم ترانه! ياد من باش!
بی بهانه ياد من باش
وقت بيداريِ مهتاب،
عاشقانه ياد من باش!
اگه باشی با نگاهت، ميشه از حادثه رد شد!
ميشه تو آتيش عشقت، گُر گرفتنُ بلد شد!
اگه دوری، اگه نيستی، نفس فرياد من باش!
تا ابد، تا تهِ دنيا، تا هميشه ياد من باش!
هم ترانه! ياد من باش!
بی بهانه ياد من باش!
وقت بيداريِ مهتاب،
عاشقانه ياد من باش!
-
حکایت
با تو، حكايتي دگراين دل ما بسر كند
شب سياه قصه ، را هواي تو سحر كند
باور ما نميشود ، در سر ما نميرود
از گذر سينه ما يار دگر گذر كند
شكوه بسي شنيده ام از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو اگر زمزمه اي دگر كند
چاره كار ما تويي ، ياور و يار ما تويي
توبه نميكند اثر ، مرگ مگر اثر كند
مجرم آزاده منم ، تن به جزا داده منم
قاضي درگاه تويي ، حكم سحر گاه تويي
با تو حكايتي دگر ، اين دل ما بسر كند
شب سياه قصه را ، هواي تو سحر كند
باور ما نميشود ، در سر ما نميرود
از گذر سينه ما يار دگر گذر كند
شكوه بسي شنيده ام از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو اگر زمزمه اي دگر كند
مقصد و مقصودم تويي ، عشقم و معبودم تويي
از تو حذر نميكنم ، سايه مگر سفر كند
چاره كار ما تويي ، ياور و يار ما تويي
توبه نميكند اثر ، مرگ مگر اثر كند
-
پرنده های قفسی
پرنده هاي قفسي عادت دارن به بيکسي
عمرشون بي هم نفس کز ميکنن کنج قفس
نميدونن سفر چيه
عاشق دربه در کيه
هر کي بريزه شادونه فکر ميکنن خداشونه
يه عمره بي حبيبن
با آسمون غريبن
اين همه نعمت اما هميشه بي نصيبن
چميدونن به چي ميگن ستاره
چميدونن دنيا کيا بهاره
چميدونن عاشق ميشه چه آسون پرنده زير بارون
تو آسمون نديدن خورشيد چه نوري داره
چشمه ي کوه مشرق چه راه دوري داره
قفس به اين بزرگي کاشکي پرنده بودم
مهم نبود پريدن ولي برنده بودم
فرقي نداره وقتي ندوني و نبيني
غصت ميگيره وقتي ميدوني و ميبيني
غصت ميگيره وقتي ميدوني و ميبيني
چميدونن به چي ميگن ستاره
چميدونن دنيا کيا بهاره
چميدونن عاشق ميشه چه آسون پرنده زير بارون
پرنده هاي قفسي عادت دارن به بيکسي
عمرشون بي هم نفس کز ميکنن کنج قفس
نميدونن سفر چيه
عاشق دربه در کيه
هر کي بريزه شادونه فکر ميکنن خداشونه
يه عمره بي حبيبن
با آسمون غريبن
اين همه نعمت اما هميشه بي نصيبن
چميدونن به چي ميگن ستاره
چميدونن دنيا کيا بهاره
چميدونن عاشق ميشه چه آسون پرنده زير بارون
-
از عشق تو
اگه از عشق ميشه قصه نوشت
ميشه از عشق تو گفت
ميشه با ستاره هاي چشم تو
مغرب نو مشرق نو برپا کرد
ميشه از برق نگات
خورشيد و خاکستر کرد
ميشه از گندمياي سر زلفت
يه عالم شعر نوشت
آره
از عشق تو ديوونگي هم عالميه
آره از عشق تو مردن داره
ميشه از عشق تو مرد و
ديگه از دست همه راحت شد
ميشه از عشق تو مرد و
ديگه از دست تو هم راحت شد
آره
از عشق تو ديوونگي هم عالميه
اگر از عشق ميشه قصه نوشت
ميشه از عشق تو گفت
-
هر دوی ما
گر حال تو هم چون
منه آشفته خراب است
گر خواهش دلهای منو تو
بی حساب است
ای وای به حال هر دوی ما
ای وای به حال هر دوی ما
-
شکایت
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیر گرفتار
همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابط باشه این دل
از این بد تر نشه رسوایی ما
که تنها تر نشه تنهایی ما
که کاره ما گذشته از شکایت
هنوز هم بایبندیم در رفاقت
میریزه تو خودش دل غصه هاشو
آخه هیچ کس نمیخواد قصه ها شو
کسی جرمی نکرده گر بما این روز ها عشقی نمیورزه
بها یی داشت این دل بیشتر ها که در این روزا نمی ارزه
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
-
بچه ها
و چه این جمله به فکر همگی افتاده
بچه ها را چه کنیم
بچه ها می رقصند
بچه ها می خوانند
این طرقیست که در خاطرشان می ماند
ای فلانی دو سه خطی بنویس
ساده تر رنگی تر در پی قافیه و وازه نباش
سوزه ی امروزی بگذر از دل سوزی
ل له ها یی همه دل سوزتر از مادرشان
بیخیال از غم فردایی و از عاقبت و اخرشان
من هنوز معتقدم میشود عشق به انها اموخت
میشود در بدر وازه بازار نبود
میتوان تقدیم کرد
و پشیزی به پشیزی نفروخت
میتوان عشق به انها اموخت