جالب اين جاست كه وقتى قيد عدم تعبد را جزو قيود حتمى و اصلى روشنفكرى ذكر مى كنند، نتيجه اين مى شود كه علامه ى طباطبايى ، بزرگترين فيلسوف زمان ما، كه از فرانسه فلاسفه و شخصيتهاى برجسته يى مثل هانرى كربن به اين جا مى آيند و چند سال مى مانند تا از او استفاده كنند، روشنفكر نيست ؛ اما مثلا فلان جوجه شاعرى كه به مبانى مذهب و مبانى سنت و مبانى ايرانگرى اعتقادى ندارد، و چند صباحى هم در اروپا يا امريكا گذرانده ، روشنفكر است ؛ و هر چه در اروپا بيشتر مانده باشد، روشنفكرتر است ! ببينيد چه تعريف غلط و چه جريان زشت و نامناسبى به نام روشنفكر در ايران ايجاد شده بود.
در جريان مسايل عظيم كشور، روشنفكران با همين خصوصيات حضور داشتند؛ اما در حاشيه . در قضيه ى 28 مرداد، هيچ مبارزه ى حقيقى از جانب روشنفكران صورت نگرفت . البته 28 مرداد نسبت به زمان ما، خيلى قديمى و دور از دسترس است ؛ ليكن شدت عمل رژيم پهلوى در قضيه ى 28 مرداد، با روشنفكرانى كه احيانا به دكتر مصدق يا نهضت ملى علاقه يى هم داشتند، كارى كرد كه كنار رفتند و هيچ مبارزه ى حقيقى از طرف مجموعه ى روشنفكر صورت نگرفت ؛ در حالى كه وظيفه ى روشنفكرى ايجاب مى كرد كه به نفع مردم و به نفع آينده ى آنها وارد ميدان بشوند، شعر بگويند، بنويسند، حرف بزنند و مردم را روشن كنند؛ اما اين كارها انجام نگرفت .
روشنفكران و قضيه ى 15 خرداد!
بعد به قضيه ى پانزده خرداد مى رسيم ، كه بزرگترين حادثه يى بود كه در قرن حاضر در كشور ما، ميان مردم و رژيم حاكم اتفاق افتاده بود. در پانزده خرداد، سخنرانى امام (رضوان الله عليه ) در قم و در روز عاشورا، آن چنان و لوله يى ايجاد كرد كه يك شورش عظيم مردمى ، بدون هيچ گونه رهبرى مشخصى در تهران ، فردا و پس فرداى آن روز به راه افتاد. اسنادى هم چاپ شده ، كه نشانده ى مذاكرات هياءت دولت براى مقابله ى با اين حادثه در همان روزهاست . شما ببينيد، آن سخنرانى و آن حضور مردم ، چه زلزله يى به وجود آورده بود. حركت امام ، به قويترين شكلى كه ممكن بود انجام بگيرد، انجام گرفت و مردم را به حركت در آورد. بعد هم سربازان رژيم به خيابانها آمدند و مردم را به گلوله بستند. چند هزار نفر - كه البته آمار دقيقش را هرگز ما نتوانستيم بفهميم - در اين ماجرا كشته شدند و خونها ريخته شد.
آل احمد در همين كتاب خدمت و خيانت روشنفكران مى گويد: روشنفكران ايرانى ما - به نظرم چنين تعبيرى دارد - دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! يعنى لب تر نكردند!همين روشنفكران معروف ؛ همينهايى كه شعر مى گفتند، قصه مى نوشتند؛ همينهايى كه عقيده داشتند در هر قضيه از قضاياى اجتماعى ، وقتى آنها در يك روزنامه يا يك مقاله اظهار نظرى مى كنند، همه بايد قبول كنند، اينها سكوت كردند! اين قدر اينها از متن مردم دور بودند؛ و اين دورى همچنان ادامه پيدا كرد.