-
به زمزمه های دوردست گوش می سپارم
طوفان پیش روست...
و پشت سر، پل ها همه شکسته
راهی نیست؛
محکوم به رفتنیم
دستی مرا از پس خویش می کشد
پاهایم در اختیار نیست
دچار گشته ام
دچار بی سببی...
هوا پر از رفتن است
باید بروم
...به خویشتن نمی روم این راه را،
تو می دانی؛
در من حس غریبی ست که رنج روزگار را می شوید
با غبار خسته ی تن خویش،
گردی به زمان می فشانم زین سفر؛
در پس این زخم های تیره،
نوری نهفته است؛
دچار گشته ام...
می دانم صبور باید بود
صبور باید بود،
عبور باید کرد...
گشاده و پربار؛
سکوت سنگینی ست؛
چه می توان کردن؟!
که راه در پیش است؛
-
نوشتن و نوشتن هنوز مي ماند
وصف هر برگه كتاب زندگي من
پاياني نيست
و مي نويسم هنوز از هرچه مرا ساخت
-
چه كسي بود كه شب را حس كرد ؟قاصدك را فهميد ،موج را در كش كرد ،ابرها را بوييد
و به من گفت كه يكسان منگر در همه چيز
هر چه در آيينه هست هدفي است،هدف غايي يك جسم برون
در نمودار شدن زير يك بوته ي كوتاه زمان
و زمان مي گذرد ،همچو يك ساعقه اندر دل ابر
چه دلي دارد ابر
كاش ابري بودم ،مي زدم نعره و مي رعشاندم
هر دلي را كه در آن مهر ندارد جايي
شايد اينگونه سبكتر شود اندوه دلم
-
بس که جفا ز خار و گل ديد دل رميده ام
همچو نسيم از اين چمن پاي برون کشيده ام
-
بهش گفتم چون دوستم داری بهم نیار داری یا چون بهم نیاز داری دوستم داری؟
بعد از سکوتش خندید و گفت جمله قشنگیه !!! ولی .........
چرا هیچ وقت به جمله ی قشنگم پاسخی نداد؟
اما ......اگه اون یک روزی این سوال رو ازم می پرسید بهش می گفتم :
چون دوستت دارم بی نیازترین آدم شهره زمینم.
-
آنها برای آشیانه ی ویران شده،
توقع تشکر و قدردانی دارند!
زیرا قفس هایی که ساخته اند،
خوش ریخت و امن است!!!
-
برو...
خورشید وآسمان ومهتاب دریا وبرف و جنگل بامن غریبه شده اند!
برو...فاصله ی من و دریا ، به اندازه من و دل توست و کسی صدای امواجش را
به من نمی رساند ! برو دلم گرفته از هوای گرفته ی با تو
ولی بی تو ! تو تنها به بهانه سنگی از پیش من رفتی !
در دلم همیشه عشق تو بود و انتظار تنها بهانه ی من بود ! فاصله ها یاد تو را
به من می رساندند ومن آواره شدم ، ولی ...برو برو...! تو مهربان من نبودی،
تو نیلوفر وفایت را شکستی ! برو...! تاب نامهربانی ات را ندارم. بیش
از این آزارم مده ! تو با یاد او نفس می کشی
نامهربان من !...
-
کودکان؛
از بقایای ویرانه ی شادمانیهای وحشت،
خانه ای برای عروسکها می سازند...
-
دردی بزرگتر از این نیست که کسی رو دوست داشته باشی اون هم تو رو دوست داشته باشه اما به خاطره خودش دست ازش بکشی تا جلوی پیشرفت و موفقیت اون رو نگیری و خودت رو فدا کنی ...و همیشه حسرت بخوری و پشیمون باشی که چرا از دستش دادی اما باز هم به خاطره خودش مقاومت کنی ...
-
اي مسافر غريب، در ديار خويشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همين مسير
از کوير سوت و کور، تا مرا صدا زدي
ديدمت ولي چه دور! ديدمت ولي چه دير
اين تويي در آن طرف، پشت ميله ها رها
اين منم در اين طرف، پشت ميله ها اسير