-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 276
تاريخ 9/11/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگاران خارجى
سؤال: آيا بختيار را قبل از استعفا خواهيد پذيرفت؟
جواب: من مكرر گفتهام كه اصولاً شاه سابق قانونى نبود، مجلسين قانونى نيست، بختيار قانونى نيست، پس كسى را كه قانونى نيست نخواهم پذيرفت. من به ملت ايران توصيه مىكنم كه در اين وقت حساس درست بيدار باشند، متوجه باشند كه توطئهاى بايد در كار باشد. من مىبينم كه همان كسانى كه از شاه سابق طرفدارى مىكردند، حالا از بختيار پشتيبانى مىكنند. هم دولت انگلستان و هم دولت آمريكا از او پشتيبانى مىكنند. اگر چنانچه اين شخص ملى است، همانطور كه خودش اظهار مىكند، چرا آنها از او پشتيبانى مىكنند؟ اگر ملى است چرا بدون مجوز قانونى و برخلاف ميل ملت پست نخست وزيرى را اشغال كرده است؟ اگر احترام به آراى عمومى مىگذارد چرا كنار نمىرود؟
ملت ايران بايد بداند كه من در كنار آنان تا آخرين نفس براى حفظ قوانين اسلام و مصالح مملكت به مبارزه خود ادامه مىدهم و بر همه ملت واجب است تا در اين امر پايدارى كنند و سستى و سردى به خود راه ندهند. مطمئن باشيد كه ما پيروزيم و مطالب ما مطالب حق است و حق لاجرم پيروز است.
سؤال: در صورتى كه بختيار استعفا بدهد يا ندهد و كودتاى نظامى بشود چه خواهيد كرد؟
جواب: ما از كودتاى نظامى ترسى نداريم. ملت ايران به كودتاهاى نظامى عادت كرده است. ما پنجاه سال است زير بار كودتا هستيم، كودتاى رضاخان، كودتاى محمدرضا. ما با فشارهاى اينها عادت كردهايم. ما از كودتا هيچ ترسى نداريم. من تعجب مىكنم كه ما مىخواهيم ارتشى را از شر استعمار خارج كنيم و آنها خودشان نمىخواهند. بعضى از بلندرتبهها مىخواهند نوكر باشند. اصولاً ارتش با ماست. خلاصه ما از كودتاى نظامى هيچ ترسى نداريم براى اينكه ملت ايران مهياست تا آخرين نفس به قيام و نهضت خود ادامه دهد. ملت ايران تا پيروزى نهائى را به دست نياورد، دست از نهضت خود بر نمىدارد.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 277
سؤال: چرا تصميم رفتن به ايران را به تاخير انداختيد؟
جواب: تصميم من همانطور كه بوده است، هست ولى دولت غيرقانونى براى حفظ منافع اجانب مانع ورود من به ايران شده است و من در اولين فرصت به ايرن خواهم رفت و حقوق ملت ايران را خواهم گرفت. آنهائى كه به ملت ايران خيانت مىكنند، بايد كنار بروند و من چون گذشته در تصميم خود باقى هستم و ملت ايران بايد در تصميم خود باقى باشد. براحدى از افراد ملت جايز نيست كه در اين موقع حساس كه امر بين موت و حيات است بنشيند و ساكت باشد.
ملت ايران! به نهضت خود ادامه دهيد كه قدرت با شماست. از قدرتها نترسيد. شما مىتوانيد با قدرت ملى خود كشور خود را نجات دهيد و سرنوشت خود را خودتان در دست بگيريد. به هياهوى اين و آن گوش ندهيد. به توطئههاى زير پرده توجه كنيد. خداوند شما را حفظ كند. انشاءالله تعالى.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 278
تاريخ 9/11/57
پيام امام خمينى به ملت شريف ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
باز كشتارها و قتل عامهاى دستجمعى را در تهران و شهرستانها شروع كردند، باز دژخيمان محمدرضا با مسلح شدن به ادعاى قانون و استقلال كشور و سرپوش مليت به جان مردم بىپناه افتادهاند. باز دست ناپاك خيانتكار عمال بيگانه از آستين نوكرهاى محمدرضا پهلوى درآمد و ملت را به جرم آزاديخواهى و استقلال طلبى به عزا نشاند.
تا ديروز محمدرضاى خائن، ارتش را با آتش گشودن روى ملت و برادران و خواهران خود ننگين كرد، اكنون نوكر يا نوكران خائنش، اين خدمت به استعمار را به عهده گرفتند. هر روز مواجه با يك دسته نيرنگ باز هستيم كه مىخواهند منافع اجنبى را تامين كنند، اگر چه به كشتار هزاران نفر از اين ملت رنجديده شجاع بيانجامد. ملت دلير با خون جوانان عزيز خود محمدرضا را از صحنه خارج كرد، لكن اجانب يك مهره ديگر را با نقاب مليت به صحنه آوردند. اينان از اين مهرهها فراوان دارند كه سالها با ماسك فريبنده در خدمت هستند و به مجرد رفتن مهره اى، مهره ديگرى را مورد تائيد قرار دادهاند و نمىدانم پس از اين چه خواهند كرد ولى بايد بدانند كه ملت هوشيار، از اين نيرنگها غافل نيست و يكى پس از ديگرى را مدفون خواهد كرد.
ملت عزيزم! دوستان من! نه به وعدههاى پوچ دولتهاى غيرقانونى اعتنا كنيد و نه از هياهوى دژخيمان بهراسيد. نهضت مقدس را به پيش برانيد و به آخر رسانيد و دست اجانب و نوكرهاى از خدا بىخبرشان را از كشور عزيز قطع كنيد. خائن اصلى را با خفت بيرون كرديد، همت كنيد و اين تتمه كه حاشيهاى بيش نيستند از صحنه خارج كنيد. خداوند با شماست.
اكنون بر جميع جناحهاى ملى و دولتى است كه چون گذشته دولت غيرقانونى را محكوم كنند و اطاعت از آن نكنند كه اطاعت طاغوت حرام و مخالف رضاى خداست. من از طبقه شريف ارتش كه دستشان به خون جوانان آلوده نشده است مىخواهم كه ننگ اطاعت از جنايتكاران را تحمل نكنند و با قاطعيت آنان را از مقابل با ملت باز دارند. ملت از خود شماست، براى منافع اجانب برادركشى نكنيد و با پشتيبانى از اسلام و ملت نام خود را در تاريخ جاويد كنيد.
من از كارمندان وزارتخانهها مىخواهم كه زير بار ننگ اطاعت از غاصبان حقوق ملت نروند، كمك به اين ياغيان و اطاعت از آنان حرام و مخالف شرع و عقل است.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 279
من از ملت ايران كه تحمل اينهمه مصيبت و زحمت را كرده و مىكنند، تشكر صميمانه مىكنم و از خداوند تعالى سلامت آنان را خواهانم. من در اولين فرصت خودم را نزد شما مىبينم تا در شادى و غم با شما سهيم باشم و با هم در صف واحد به اعمال عمال اجانب خاتمه دهيم. من اميدوارم به فوز احدى الحسنيين نائل شوم. يا پيشرفت مقصود و اقامه عدل و حق، يا شهادت در راه آنكه راه حق است. از خداوند تعالى غلبه حق بر باطل را خواهان و پيروزى ملت شريف ايران را خواستارم.
والسلام على من اتبع الهدى
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 280
تاريخ 12/11/57
بيانات امام خمينى در فرودگاه مهرآباد
من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مىكنم. عواطف ملت ايران به دوش من بارگرانى است كه نمىتوانم جبران كنم. من از طبقه روحانيون كه در اين قضاياى گذشته جانفشانى كردند، تحمل زحمات كردند، از طبقه دانشجويان كه در اين مسائل مصائب ديدند، از طبقه بازرگانان و كسبه كه در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمى كه در اين مسائل خون دادند، از اساتيد دانشگاه، از دادگسترى، قضات دادگسترى، وكلاى دادگسترى از همه طبقات، از كارمندان، از كارگران، از دهقانان،از همه طبقات ملت تشكر مىكنم. آن زحمتهاى فوقالعاده شماست كه با وحدت كلمه پيروز شديد، البته در قدم اول. پيروزى شما يك قدم است الان و آن اينكه خائن اصلى را كه محمدرضا نام دارد، از صحنه كنار زدهايد. گرچه گفته مىشود كه در خارج از كشور به دست و پا افتاده است و حالا كه اربابها هم دست رد بر سينه او زدهاند و او را راه نمىدهند حالا متوسل شده به بعضى هم جنسهاى خودش شايد بتواند باز راهى پيدا كند و اين يك خيال خامى است كه بعد از پنجاه سال خيانتهاى اين سلسله و بعد از سى و چند سال جنايات و خيانات اين شخص خائن به اين مملكت كه مملكت ما را به عقب راند، مملكت ما را فرهنگش را فرهنگ استثمارى كرد، زراعتش را به باد فنا داد، خزائنش را به باد فنا داد، مملكت را ويران كرد، جندى او و ارتش او را تابع ارتش غير كرد، تابع مستشاران غير كرد و اينها تاسفاتى است كه ما داريم و ملت ما دارند. ما پيروزىمان وقتى است كه دست اين اجانب از مملكت مان كوتاه شود و تمام ريشههاى رژيم سلطنتى از اين مرز و بوم بيرون برود و همه رانده بشوند و اين كارها و چيزهايى كه اخيراً واقع مىشود و دست و پا مىزنند عمال اجانب كه يا شاه را برگردانند يعنى شاه سابق و يا رژيم ديگرى و يا رژيم سلطنتى را حفظ كنند، اين مطلب را بايد بدانند كه گذشته است مطلب و اينطور مسائل را كه شما پيش مىآوريد دست و پايى بيش نيست و اگر چنانچه تسليم ملت نشويد، ملت، شما را به جاى خودش مىنشاند. ما بايد از همه طبقات ملت تشكر كنيم كه اين پيروزى تا اينجا به واسطه وحدت كلمه بوده است، وحدت كلمه مسلمين، همه، وحدت كلمه اقليت مذهبى با مسلمين، وحدت دانشگاه و مدرسه علمى، وحدت طبقه روحانى و جناح سياسى. بايد ما همه اين رمز را بفهميم كه وحدت كلمه رمز پيروزى است و اين رمز پيروزى را از دست ندهيم و خداى نخواسته شياطين بين صفوف شما تفرقه نيندازند. من از همه شما تشكر مى كنم و از خداى تبارك و تعالى سلامت و عزت همه شما را طالب و از خداى تبارك و تعالى قطع دست اجانب و ايادى بسته به آنها را خواهان هستم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 281
تاريخ 12/11/57
بيانات امام خمينى در بهشت زهرا
بسم الله الرحمن الرحيم
تسليت و تشكر از ملت مصيبت ديده
ما در اين مدت مصيبتها ديدهايم، مصيبتهاى بسيار بزرگ و بعضى پيروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصيبتهاى زنهاى جوان مرده، مردهاى اولاد از دست داده، طفلهاى پدر از دست داده.
من وقتى چشمم به بعضى از اينها كه اولاد خودشان را از دست دادهاند مىافتد، سنگينى در دوشم پيدا مىشود كه نمىتوانم تاب بياورم. من نمىتوانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمىتوانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد، خداى تبارك و تعالى بايد به آنها اجر عنايت فرمايد.
من به مادرهاى فرزند از دست داده تسليت عرض مىكنم و در غم آنها شريك هستم. من به پدرهاى جوان داده، من به آنها تسليت عرض مىكنم. من به جوانهائى كه پدرانشان را در اين مدت از دست دادهاند تسليت عرض مىكنم.
اصل رژيم سلطنتى، خلاف قانون، قواعد عقلى و حقوق بشر
خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبتها براى چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مىگفت و چه مىگويد كه از آنوقتى كه صداى ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد؟ ملت ما چه مىگفتند كه مستحق اين عقوبات شدند؟ ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوى از اول كه پايه گذارى شد برخلاف قوانين بود. آنهائى كه در سن من هستند، مىدانند و ديدهاند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاى آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه راى سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلى بود، بلكه اصل رژيم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است. براى اينكه ما فرض مىكنيم كه يك ملتى تمامشان راى داند. كه يك نفرى سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راى آنها براى آنها قابل عمل
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 282
است لكن اگر چنانچه يك ملتى راى دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقى ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مىكند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائيد كه زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمى تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه راى مثبت دادند، اما راى مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطينى كه بعدها مىآيند. در زمانى كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه راى دادند براى سلطنت قاجاريه، به چه حقى راى دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صدوپنجاه سال پيش از اين، يك ملتى بوده، يك سرنوشتى داشته است و اختيارى داشته ولى او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطانى را بر ما مسلط كند. ما فرض مىكنيم كه اين سلطنت پهلوى، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين مىشود كه بر فرض اينكه اين امر باطل صحيح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم بر آن اشخاصى كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتى كه الان بيشتر شان، بلكه الا بعض قليلى از آنها ادارك آنوقت را نكردهاند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؟ بنابر اين سلطنت محمدرضا اولاً كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانونى است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانونى است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند كه براى ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسى سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاى ما ولى ما هستند؟ مگر آن اشخاصى كه درصد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مىتوانند سرنوشت يك ملتى را كه بعدها وجود پيداكنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونى نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتى كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتى كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مىگويد كه ما نمىخواهيم اين سلطان را. وقتى كه اينها راى دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژيم سلطنتى را نمىخواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براى اينكه سلطنت او باطل است.
غير قانونى بودن شاه، مجلس و دولت منبعث از آن
حالا مىآئيم سراغ دولتهائى كه ناشى شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهائى كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضى از زمانها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسى كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتى هستيد كه در تهران سكنى داريد، من از شما مردم تهران سؤال مىكنم كه آيا اين وكلائى كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 283
در مجلس شورا شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد؟ اكثر اين مردم مىشناسند اين افرادى را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند؟ يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسى كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانونى است. بنابر اين اينهائى كه در مجلس نشستهاند و مال ملت را گرفتهاند به عنوان اينكه حقوق هر فرض كنيد كه وكيلى اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهائى هم كه در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتى كه ناشى مىشود از يك شاهى كه خودش و پدرش غير قانونى است، خودش علاوه بر او غيرقانونى است، وكلائى كه تعيين كرده است غيرقانونى است، دولتى كه از همچو مجلسى و همچو سلطانى انشاء بشود، اين دولت غيرقانونى است. اين ملت حرفى را كه داشتند در زمان محمدرضاخان مىگفتند كه اين سلطنت را ما نمىخواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم مىگويند كه ما اين وكلا را غيرقانونى مىدانيم، اين مجلس سنا را غيرقانونى مىدانيم، اين دولت را غيرقانونى مىدانيم. آيا كسى كه خودش از ناحيه مجلس،از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غير قانونى هستند، مىشود كه قانونى باشد؟ ما مىگوئيم كه شما غير قانونى هستيد بايد برويد. ما اعلام مىكنيم كه الان دولتى كه به اسم دولت قانونى خودش را معرفى مىكند، حتى خودش قبول ندارد كه قانونى است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آنوقتى كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانونى است، حالا چه شده است كه مىگويد من قانونى هستم؟ اين مجلس غيرقانونى است، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است؟ هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مىدهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيهاش، در حوزه انتخابيهاش از مردم سؤال مىكنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست، شما او را تعيين كرديد؟ حتماً بدانيد كه جواب آنها نفى است. بنابر اين آيا يك ملتى كه فرياد مىكند كه ما اين دولت مان، اين شاه مان، اين مجلس مان برخلاف قوانين است و حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما اين است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براى ما درست بكنند، در تهران، يك قبرستان هم در جاهاى ديگر؟
اصلاحات شاه، افساد مملكت
من بايد عرض كنم كه محمد رضاى پهلوى، اين خائن خبيث براى ما رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستانهاى ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سالهاى طولانى با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را مىتواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را مىتوانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمىتوانند اين به هم ريختگى اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما مى خواهيم زراعت را، دهقانها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما مىخواهيم حالا دهقانشان
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 284
كنيم،اصلاحات ارضى درست كردند، اصلاحات ارضى شان بعد از اين مدت طولانى به اينجا منتهى شد كه بكلى دهقانى از بين رفت، بكلى زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج يعنى محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براى امريكا و ما محتاج به او باشيم در اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسرائيل كه دست نشانده امريكاست بياوريم.
بنابراين كارهائى كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح، اين كارها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضى يك لطمهاى بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طورى كه الان جوانهاى ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتى در اينجا يك نيمه تحصيلى كردند آن هم با اين مصيبت ها، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تحصيل بكنند. ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سى و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده، رشد انسانى ندارد، تمام انسانها و نيروى انسانى ما را از بين برده است اين آدم.
ما با مراكز فحشاو فساد مخالفيم، نه با تمدن و مظاهر آن
اين آدم به واسطه نوكرى كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراكزى كه اجازه دادند براى اينكه باز باشد، مراكز فحشاست، اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى است، مراكز فساد ديگر الى ماشاءالله است . براى چه؟ سينماى ما مركز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزى كه در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروى انسانى ماست، با آن مخالف هستيم. ما كى مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى كه از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصاً در ايران، مركز چيزى كه بايد از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكى از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مىدانيد كه جوانهاى ما را اينها به تباهى كشيدهاند و همين طور ساير اين جاها. ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت كردهاند به مملكت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از امريكا دادند، آنى كه به امريكا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، اسلحه براى پايگاه درست كردن براى آقاى امريكا. ما، هم نفت داديم و هم پايگاه براى آنها درست كرديم. امريكا با اين حيله كه اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و براى خودش در عوض پايگاه درست كرد يعنى اسلحه آورده اينجا كه
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 285
ارتش ما نمىتواند اين اسلحه را استعمال بكند، بايد مستشارهاى آنها باشند، بايد كارشناسهاى آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خداى نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتى پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، اين ملت بكلى ساقط شده بود و بايد عملگى كند براى اغيار. ما كه فرياد مىكنيم از دست اين، براى اين است. خونهاى جوانهاى ما براى اين جهات ريخته شده، براى اينكه آزادى مىخواهيم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر برديم. نه مطبوعات داشتيم، نه راديوى صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب توانست حرف بزند، نه اهل منبر مىتوانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مىتوانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يك از اقشار ملت كارشان را مىتوانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقى است و باقى بود و الا هم باز نيمه حشاشه او كه باقى است، نيمه حشاشه اين اختناقى هم باقى است. ما مى گوئيم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اينها غير قانونى است واگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه مىكنيم.
اجانب و اشرار، تنها حاميان دولت غير قانونى شاه
من دولت تعيين مىكنم، من تو دهن اين دولت مىزنم، من دولت تعيين ميكنم، من به پشتيبانى اين ملت دولت تعيين مىكنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارد، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط امريكا از اين پشتيبانى كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيبانى بكنيد، انگليس هم از اين پشتيبانى كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيبانى بكنيد. يك نفر آدمى كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوئيد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مىآورند توى خيابان ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مىكنند، از اين حرفها هم مىزنند لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). مىگويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمىشود. خوب واضح است اين، يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غيرقانونى بايد برود، تو غيرقانونى هستى، دولتى كه ما مىگوئيم، دولتى است كه متكى به آراء ملت است، متكى به حكم خداست، تو بايد يا خدا را انكار كنى يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينكه به امر امريكا و اينها وادار كند يك دستهاى از اشرار را اين ملت را قتل عام كند.
در برابر نقشه هاى اجانب بيدار باشيد
ما تا هستيم نمىگذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمىگذاريم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 286
دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلمهاى سابق، ما نخواهيم گذشت كه محمدرضا برگردد، اينها مىخواهند او را برگردانند، بيدار باشيد. اى مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند مىكشند، ستاد درست كرده مرديكه در آن جائى كه هست، روابط دارند درست مىكنند، مىخواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدى كه همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستى ما به كام امريكا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض مىكنم بر همه ما واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تاآنوقتى كه اينها ساقط بشوند و ما به واسطه آراء مردم، مجلس سنا درست بكنيم و دولت اول را، دولت دائمى را تعيين بكنيم.
نصحيت و تشكرى به ارتش
و من بايد يك نصحيت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكى از اركان ارتش، يك قشرهائى از ارتش. اما آن نصحيتى كه مىكنم اين است كه ما مىخواهيم كه شما مستقل باشيد، ماها داريم زحمت مىكشيم، ماها خون داديم، ماها جوان داديم، ماها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، مىخواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقاى ارتشبد! شما نمىخواهيد؟ شما نمىخواهيد مستقل باشيد؟ آقاى سرلشكر! شما نمىخواهيد مستقل باشيد، شما مىخواهيد نوكر باشيد؟
من به شما نصحيت مىكنم كه بيائيد در آغوش ملت، همان كه ملت مىگويد بگوئيد، ما بايد مستقل باشيم، ملت مىگويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاى آمريكا و اجنبى باشد، شما هم بيائيد، ما براى خاطر شما اين حرف را مىزنيم، شما هم بيائيد براى خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوئيد (ما مىخواهيم مستقل باشيم، ما نمىخواهيم اين مستشارها باشند.) ما كه اين حرف را مىزنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزاى ما اين است كه بريزيد توى خيابان خون جوانهاى ما را بريزيد كه چرا مىگوئيد من بايد مستقل باشم ما مىخواهيم تو آقا باشى.
و اما تشكر مىكنم از اين قشرهائى كه متصل شدند به ملت، اينها آبروى خودشان را، آبروى كشورشان را، آبروى ملت شان را اينها حفظ كردند. اين درجه دارها، همافرها، افسرهاى نيروى هوائى، اينها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهائى كه در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تكليف شرعى، ملى، كشورى خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيبانى از نهضت اسلامى ملت را كردند ما از آنها تشكر مىكنيم و به اينهائى كه متصل نشدند مىگوئيم كه متصل بشويد به اينها، اسلام براى شما بهتر از كفر است، ملت براى شما بهتر از اجنبى است. ما براى شما مىگوئيم اين مطلب را، شما هم براى خودتان اين كار را بكنيد، رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر رها
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 287
كرديد ما مىآئيم شما را به دار مىزنيم. اين چيزهائى است كه شماها يا كسان ديگر درست كردهاند والا اين همافرها و اين درجهدارها و اين افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ مى كنيم و ما مىخواهيم كه مملكت، مملكت قوى باشد، ما مىخواهيم كه مملكت داراى يك نظام قدرتمند باشد، ما نمىخواهيم نظام را به هم بزنيم، ما مىخواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشى از ملت در خدمت ملت، نه نظامى كه ديگران سرپرستىاش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page
-
menu page next page
صحيفه نور ج 5 صفحه 3
تاريخ سخنرانى:12/11/57
بيانات امام خمينى در بهشت زهرا
تسليت و تشكر از ملت مصيبت ديده
بسم الله الرحمن الرحيم
ما در اين مدت مصيبتها ديدهايم، مصيبتهاى بسيار بزرگ و بعضى پيروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده مصيبتهاى زنهاى جوان مرده، مردهاى اولاد از دست داده، طفلهاى پدر از دست داده.
من وقتى چشمم به بعضى از اينها كه اولاد خودشان را از دست دادهاند مىافتد، سنگينى در دوشم پيدا مى شود كه نمىتوانم تاب بياورم. من نمىتوانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمىتوانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خداداد، خداى تبارك و تعالى بايد به آنها اجر عنايت فرمايد.
من به مادرهاى فرزند از دست داده تسليت عرض مىكنم و در غم آنها شريك هستم. من به پدرهاى جوان داده، من به آنها تسليت عرض مىكنم. من به جوانهائى كه پدرانشان را در اين مدت از دست دادهاند تسليت عرض مىكنم.
اصل رژيم سلطنتى، خلاف قانون، قواعد عقلى و حقوق بشر
خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبتها براى چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مىگفت و چه مىگويد كه از آنوقتى كه صداى ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد؟ ملت ما چه مىگفتند كه مستحق اين عقوبات شدند؟ ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوى از اول كه پايهگذارى شد برخلاف قوانين بود. آنهائى كه در سن من هستند، مىدانند و ديدهاند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاى آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه راى سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلى بود، بلكه اصل رژيم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است براى اينكه ما فرض مىكنيم كه يك ملتى تمامشان راى دادند كه يك نفرى سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راى آنها براى آنها قابل عمل است
صحيفه نور ج 5 صفحه 4
لكن اگر چنانچه يك ملتى راى دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقى ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مىكند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائيد كه زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمى تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه راى مثبت دادند، اما راى مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطينى كه بعدها مىآيند. در زمانى كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه راى دادند براى سلطنت قاجاريه، به چه حقى راى دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صد و پنجاه سال پيش از اين، يك ملتى بوده، يك سرنوشتى داشته است و اختيارى داشته ولى او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطانى را بر ما مسلط كند. ما فرض مىكنيم كه اين سلطنت پهلوى، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين مىشود كه بر فرض اينكه اين امر باطل صحيح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم بر آن اشخاصى كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتى كه الان بيشترشان، بلكه الا بعض قليلى از آنها ادراك آنوقت را نكردهاند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؟ بنابراين سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانونى است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانونى است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند كه براى ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسى سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاى ما ولى ما هستند؟ مگر آن اشخاصى كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مىتوانند سرنوشت يك ملتى را كه بعدها وجود پيدا مىكنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونى نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتى كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتى كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مىگويد كه ما نمىخواهيم اين سلطان را. وقتى كه اينها راى دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژيم سلطنتى را نمىخواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براى اينكه سلطنت او باطل است.
غير قانونى بودن شاه، مجلس و دولت منبعث از آن
حالا مىآئيم سراغ دولتهائى كه ناشى شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهائى كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضى از زمانها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسى كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتى هستيد كه در تهران سكنى داريد، من از شما مردم تهران سوال مىكنم كه آيا اين وكلائى كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا، شما اطلاع
صحيفه نور ج 5 صفحه 5
داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد؟ اكثر اين مردم مى شناسند اين افرادى را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند؟ يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسى كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانونى است. بنابراين اينهائى كه در مجلس نشستهاند و مال ملت را گرفتهاند به عنوان اينكه حقوق هر- فرض كنيد كه - وكيلى اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهائى هم كه در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتى كه ناشى مىشود از يك شاهى كه خودش و پدرش غير قانونى است، خودش علاوه بر او غيرقانونى است، وكلائى كه تعيين كرده است غيرقانونى است، دولتى كه از همچو مجلسى و همچو سلطانى انشاء بشود، اين دولت غيرقانونى است. اين ملت حرفى را كه داشتند در زمان محمدرضاخان مىگفتند كه اين سلطنت را ما نمىخواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم مىگويند كه ما اين وكلا را غيرقانونى مىدانيم، اين مجلس سنا را غيرقانونى مىدانيم، اين دولت را غيرقانونى مىدانيم. آيا كسى كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غيرقانونى هستند، مىشود كه قانونى باشد؟ ما مىگوئيم كه شما غيرقانونى هستيد بايد برويد. ما اعلام مىكنيم كه الان دولتى كه به اسم دولت قانونى خودش را معرفى مىكند، حتى خودش قبول ندارد كه قانونى است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آنوقتى كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانونى است، حالا چه شده است كه مىگويد من قانونى هستم؟ اين مجلس غيرقانونى است، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است؟ هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مىدهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيهاش، در حوزه انتخابيهاش از مردم سوال مىكنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست، شما او را تعيين كرديد؟ حتما بدانيد كه جواب آنها نفى است. بنابراين آيا يك ملتى كه فرياد مىكند كه ما اين دولتمان، اين شاهمان، اين مجلسمان برخلاف قوانين است و حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما اين است كه سرنوشتمان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براى ما درست بكنند، در تهران، يك قبرستان هم در جاهاى ديگر؟
اصلاحات شاه، افساد مملكت
من بايد عرض كنم كه محمدرضاى پهلوى، اين خائن خبيث براى ما رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستانهاى ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سالهاى طولانى با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را مىتواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را مىتوانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمىتوانند اين به هم ريختگى اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما مىخواهيم زراعت را، دهقانها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما مىخواهيم حالا دهقانشان كنيم،
صحيفه نور ج 5 صفحه 6
اصلاحات ارضى درست كردند، اصلاحات ارضىشان بعد از اين مدت طولانى به اينجا منتهى شد كه بكلى دهقانى از بين رفت، بكلى زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج يعنى محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براى امريكا و ما محتاج به او باشيم در اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسرائيل كه دست نشانده امريكاست بياوريم.
بنابراين كارهائى كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح، اين كارها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضى يك لطمهاى بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سالهائى بگذرد و جبران بشود اين معنا فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طورى كه الان جوانهاى ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتى در اينجا يك نيمه تحصيلى كردند آن هم با اين مصيبتها، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تحصيل بكنند. ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سى و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده، رشد انسانى ندارد، تمام انسانها و نيروى انسانى ما را از بين برده است اين آدم.
ما با مراكز فحشا و فساد مخالفيم، نه با تمدن و مظاهر آن
اين آدم به واسطه نوكرى كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراكزى كه اجازه دادند براى اينكه باز باشد، مراكز فحشاست. اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى است، مراكز فساد ديگر الى ماشاءالله است. براى چه؟ سينماى ما مركز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزى كه در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروى انسانى ماست، با آن مخالف هستيم. ما كى مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى كه از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصا در ايران، مركز چيزى كه بايد از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكى از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مىدانيد كه جوانهاى ما را اينها به تباهى كشيدهاند و همين طور ساير اين جاها ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت كردهاند به مملكت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از امريكا دادند، آنى كه به امريكا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، اسلحه براى پايگاه درست كردن براى آقاى امريكا. ما، هم نفت داديم و هم پايگاه براى آنها درست كرديم. امريكا با اين حيله كه اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و براى خودش در عوض پايگاه درست كرد يعنى اسلحه آورده اينجا كه
صحيفه نور ج 5 صفحه 7
ارتش ما نمىتواند اين اسلحه را استعمال بكند، بايد مستشارهاى آنها باشند، بايد كارشناسهاى آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خداى نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتى پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعتمان را هم كه تمام كرده، اين ملت بكلى ساقط شده بود و بايد عملگى كند براى اغيار. ما كه فرياد مىكنيم از دست اين، براى اين است. خونهاى جوانهاى ما براى اين جهات ريخته شده، براى اينكه آزادى مىخواهيم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر برديم. نه مطبوعات داشتيم، نه راديوى صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب مىتوانست حرف بزند، نه اهل منبر مىتوانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مىتوانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يك از اقشار ملت كارشان را مىتوانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقى است و باقى بود و الا هم باز نيمه حشاشه او كه باقى است، نيمه حشاشه اين اختناقى هم باقى است. ما مى گوئيم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اينها غير قانونى است و اگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه مى كنيم.
اجانب و اشرار، تنها حاميان دولت غيرقانونى شاه
من دولت تعيين مىكنم، من تو دهن اين دولت مىزنم، من دولت تعيين مىكنم، من به پشتيبانى اين ملت دولت تعيين مىكنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارد، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط امريكا از اين پشتيبانى كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيبانى بكنيد، انگليس هم از اين پشتيبانى كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيبانى بكنيد. يك نفر آدمى كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوئيد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مىآورند توى خيابانها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مىكنند، از اين حرفها هم مىزنند لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). مىگويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمى شود. خوب واضح است اين، يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غيرقانونى بايد برود، تو غيرقانونى هستى، دولتى كه ما مىگوئيم، دولتى است كه متكى به آراء ملت است، متكى به حكم خداست، تو بايد يا خدا را انكار كنى يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينكه به امر امريكا و اينها وادار كند يك دستهاى از اشرار را اين ملت را قتل عام كند.
در باب نقشههاى اجانب بيدار باشيد
ما تا هستيم نمىگذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمىگذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمىگذاريم
صحيفه نور ج 5 صفحه 8
دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلمهاى سابق، ما نخواهيم گذاشت كه محمدرضا برگردد، اينها مىخواهند او را برگردانند، بيدار باشيد. اى مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند مىكشند، ستاد درست كرده مردى كه در آن جائى كه هست، روابط دارند درست مىكنند، مىخواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدى كه همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستى ما به كام امريكا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض مىكنم بر همه ما واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تا آنوقتى كه اينها ساقط بشوند و ما به واسطه آراء مردم، مجلس سنا درست بكنيم و دولت اول را، دولت دائمى را تعيين بكنيم.
نصيحت و تشكرى به ارتش
و من بايد يك نصيحت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكى از اركان ارتش، يك قشرهائى از ارتش. اما آن نصيحتى كه مىكنم اين است كه ما مىخواهيم كه شما مستقل باشيد، ماها داريم زحمت مىكشيم، ماها خون داديم، ماها جوان داديم، ماها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، مىخواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقاى ارتشبد! شما نمىخواهيد؟ شما نمىخواهيد مستقل باشيد؟ آقاى سرلشكر! شما نمىخواهيد مستقل باشيد، شما مىخواهيد نوكر باشيد؟
من به شما نصيحت مىكنم كه بيائيد در آغوش ملت، همان كه ملت مىگويد بگوئيد، ما بايد مستقل باشيم، ملت مىگويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاى آمريكا و اجنبى باشد، شما هم بيائيد، ما براى خاطر شما اين حرف را مىزنيم، شما هم بيائيد براى خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوئيد ما مىخواهيم مستقل باشيم، ما نمىخواهيم اين مستشارها باشند. ما كه اين حرف را مىزنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزاى ما اين است كه بريزيد توى خيابان خون جوانهاى ما را بريزيد كه چرا مىگوئيد من بايد مستقل باشم؟ ما مىخواهيم تو آقا باشى.
و اما تشكر مىكنم از اين قشرهائى كه متصل شدند به ملت، اينها آبروى خودشان را، آبروى كشورشان را، آبروى ملتشان را اينها حفظ كردند. اين درجهدارها، همافرها، افسرهاى نيروى هوائى، اينها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهائى كه در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تكليف شرعى، ملى، كشورى خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيبانى از نهضت اسلامى ملت را كردند ما از آنها تشكر مىكنيم و به اينهائى كه متصل نشدند مى گوئيم كه متصل بشويد به اينها، اسلام براى شما بهتر از كفر است، ملت براى شما بهتر از اجنبى است. ما براى شما مى گوئيم اين مطلب را، شما هم براى خودتان اين كار را بكنيد. رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر
صحيفه نور ج 5 صفحه 9
رها كرديد ما مى آئيم شما را به دار مىزنيم. اين چيزهائى است كه شماها يا كسان ديگر درست كردهاند و الا اين همافرها و اين درجهدارها و اين افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ مىكنيم و ما مىخواهيم كه مملكت، مملكت قوى باشد، ما مىخواهيم كه مملكت داراى يك نظام قدرتمند باشد، ما نمىخواهيم نظام را به هم بزنيم، ما مىخواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشى از ملت در خدمت ملت، نه نظامى كه ديگران سرپرستىاش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 5 صفحه 10
تاريخ 12/11/57
بيانات امام خمينى در ميان جمعى از روحانيون
نابودى نيروهاى خادم و فعال انسانى از بزرگترين جنايات سلسله پهلوى
بنده در اين مدت كه از ايران خارج بودم و دعاگوى همه آقايان بودم و حالا كه برگشتم به خدمت آقايان براى خدمتگزارى، خدمت به روحانيت، خدمت به آقايان علماء و فضلاء، خدمت به جامعه ايرانيها، حالا مىبينم كه رفقائى كه ما داشتيم، با ريش سياه اينجا گذاشتيم با ريش سفيد تحويل مىگيريم. مااشخاصى در زندان داشتيم كه وقتى كه از پيش ما رفتند در زندان، سالم بودند، قوى بودند، وقتى كه از زندان بيرون آمدند، آنهائى كه زنده ماندهاند و از زندان بيرون آمدهاند، ضعيف شدهاند، پيرمرد شدهاند، مريض شدهاند.
اين نيروهاى انسانى كه از دست ما رفته است، اين از همه چيزها بالاتر بود. جناياتى كه سلسله پهلوى در جامعه ما كرد، شايد هيچ جنايتى بالاتر از اين جنايت نبود كه نيروهاى فعاله انسانى ما را يا از بين بردند يا فعاليت آنها را خنثى كردند براى مدتها ى زياد. آنهائى كه بايد به اين امت خدمت كنند مثل علماى اعلام و اشخاص روشنفكر، اينها را در زندان بردند، ده سال پانزده سال، پنج سال در زندان اينها را بردند، صرف نظر از آن زجرهائى كه به اينها كردند، آن خلاف انسانيتهائى كه با اين اولياء خدا كردند، اين نيرو را هدر دادند، يعنى نيروئى كه بايد در جامعه فعال باشد اگر مدرس است، عدهاى را تربيت بكند، اگر محصل است خودش تربيت بشود، اگر فعاليتهاى سياسى دارد، فعاليت سياسى بكند، فعاليتهاى مذهبى دارد فعاليتهاى مذهبى بكند، تمام اينها را اينها به هدر دادند.
اداى حق الناس، شر ط قبولى توبه شاه
گاهى گفته مىشود، گفته مىشد به اينكه خوب، شاه مىآيد توبه مىكند و توبه هم كرد، خوب، ديگر چه مىگوييد؟ خدا كه توبه را قبول مىكند، شماها چه مىگوييد ديگر؟ اين را من كرارا عرض كردم كه اولا توبه شرايطى دارد كه تا آن شرائط تحقق پيدا نكند، خداى تبارك و تعالى قبول نمىكند. آنچه بى شرط، خداى تبارك و تعالى قبول مىكند، آن چيزهائى است كه مربوط به حقوق الله است كسى نماز نخوانده، كسى روزه نگرفته، كسى حج نرفته است، اينها چيزهائى است كه اگر توبه بكند شرطى ندارد، توبهاش را قبول مىكند. و اما حقوق ناس، حقوق ناس را توبهاش را تا اين حق رد نشود قبول
صحيفه نور ج 5 صفحه 11
نمىكند. شما بفرمائيد كه حالا اين شخص كه آمده توبه كرده - فرضاً عرض مىكنم - اين راضى است به اينكه بيايد اموالى را كه از مردم برده پس بدهد و كارهائى كه از قبيل چپاول هست اينها را جبران بكند، فرضا كه يك همچو كارى بكند و او مالى داشته باشد تا بتواند جبران كند، مال ملت را كه نمىشود به خود ملت داد، براى جبران مالهائى كه اينها دارند. همهاش مال ملت است، مال خودشان نيست، برداشتند و فرار كردند و در بانكهاى خارجه انبار كردند و اگر چنانچه ما دستمان رسيد محاكمهاش مىكنيم، توانستيم كه او را بياوريم به اينجا و محاكمه بكنيم، يعنى تحويل ما دادند، محاكمهاش مىكنيم، محاكمه حضورى و اگر تحويل ندادند او را ما محاكمه غيابى مىكنيم و او را محكوم مىكنيم و آن مقدارى كه در ايران دارد از او مىگيريم، آنى كه در بانكها دارد اعلام مىكنيم كه اين محكوم است و مال ملت است، حق ندارد بانك به محمدرضا بدهد چيزى را كه از مردم خورده است. حالا ما فرض مىكنيم كه خير ايشان اموال شخصى دارد و آن اموال شخصى را به ارث از پدرش فرض كنيد رسيده به او و آن اموال شخصى را مىدهد و جبران مىكند. خوب، اين ده سال حبسى كه كرده و اين قدرت انسانى را تلف كرده كى جبران مىكند؟ كى مىتواند جبران كند اين ده سال حبس، پنج سال حبس اين علما، اين دانشمندان، اين رجال سياسى كه اينها را به به هدر داده است يعنى در يك محفظهاى نگه داشته اينها را تا قوايشان هدر رفته، فعاليت هايشان هدر رفته، اينها ديگر جبران نمىخواهد؟! اگر يك كسى را هدر دادند همه زندگيش را، اينها را جبران كى ميكند؟ اينهمه جراحت كه بر اشخاص، بر قلوب مومنين، بر قلوب پيرزنها، پيرمردها، جوانها وارد كرده است، اينها را كى جبران مىكند؟
يك نفر آدم يك شخص را اگر كشت، اين قصاصش به اين است كه اين يك نفر را در مقابل او بكشند اگر يك نفر آدم هزاران آدم را كشت، حالا ما چطور آن را جبران بكنيم؟ اين كه هزاران نفر از بهترين اولاد اين وطن را، بهترين اولاد اين اسلام را در اين حبس -ها كشته پاهايشان را اره كردند. ما اطلاع از داخل زندان نداريم، يك مقدار كمى را اطلاع داريم، آن چيزى كه در زندان مىگذرد و مىگذشته است بر مردم، ما اطلاع نداريم، ما فقط مىبينيم كه يك نفر از علما را پايش را اره كردند، بعض اشخاص را توى تاوه گذاشتند بو دادند يعنى برق را متصل كردند به اين سطح اين شيئى و اين را خواباندندش روى آنجا او را بو دادند. حالا ما فرض مىكنيم كه يك جان دارد اين وما يك جان را در مقابل يك جان گرفتيم، بقيهاش چه؟
ما چطور قبول بكنيم از يك آدمىتوبه را و بگوئيم كه اين سلطان باشد و حكومت نكند، همان سلطنت بكند. آخر ما جواب اين پيرزنى كه چهار تا از اولادش رفته، ديشب سر سفره، خودش و شوهرش و چهار تا اولاد بوده، امشب خودش و شوهرش، جواب اين را ما چه بدهيم بگوئيم حالا ايشان اعليحضرت باشند و آن بالاها بنشينند و مراسم عيدهم علماى دربارى بروند سراغش - و عرض مىكنم - كه اين نظامىها و اين تمام اشخاصى كه در اين مراسم مىرفتند بروند و او را به اعليحضرت بشناسند و - عرض ميكنم كه - در مملكت هم ياكل ويمشى هر كارى دلش ميخواهد بكند.
صحيفه نور ج 5 صفحه 12
دوران حقه بازى و فريبكارى بسر رسيده است
فرض مىگيريم كه اين آدم توبهاش از روى حقيقت است، والا شما وما همه مىدانيم كه اين بيش از اينكه يك نيرنگى هست، نيست چيز ديگرى، اين نيرنگ براى اين بود كه ما را بازى بدهد و ما راضى بشويم به اينكه اين آقاسلطان باشد و حكومت نكند، تا اين بخوابد، انقلاب كه خوابيد، شمشيرش را بكشد پاى همه شما را قطع بكند يعنى نه عالم دينى ديگر بگذارد، نه رجل سياسى، نه دانشگاهى بگذارد، نه مدرسه فيضيهاى. اين نقشه است نقشه بوده، حالا هم كه الان ما مبتلا به يك نقشه ديگرى هستيم شما از اول ديديد چند جور اينها حقه بازى كردند، خدعه ميخواستند بكنند، يكى آمد مقابل مردم، اى علما!مراجع عظام! اى علماء اعلام! اى چه! اى چه! ما يك كارهائى كرديم واشتباهاتى كرديم و حالا از اين اشتباه برگشتيم. همين علماى اعلام و مراجع عظامى كه در آنجا مىگويد كه اينها مثل حيوان نجس مىمانند، از ايشان احتراز كنيد همين علماى اعلامى كه اين آقا مىگويد كه اينها مثل كرمهائى مىمانند كه توى نجاست مىلولند، آن روز منطقش آن بود، حالائى كه دمش را گرفتند و گير افتاده، حالا روباه بازى درآورده، علماء اعلام و مراجع عظام مىگويد. اين جز خدعه چيزى هست همين آدمى كه در همان حال علما اعلام و مراجع عظام مىگويد و در مقابل مردم و ملت مىايستد و چه مىكند، همين آدم دولت نظامى مىگذارد در همان روز. اين ماها را مثل اينكه خيلى نادان مىداند، يا خودش احمق است كه خيال مىكند همه مثل خودش مىمانند. در همان روز، همان روز وشبى كه آن دستش را به توبه نامه گرفته، آن دستش را به سرنيزه گرفته و مردم را با سر نيزه مىكوبد، اين توبه است؟! اين حالا توبه كرده ؟! ما از او قبول كنيم كه آقا حالا ديگر توبه كردند و - عرض مىكنم - عابد و مسلمان شده است؟!
مردم فريبى شاه با حربه مليت و آزاديخواهى
حالا هم بعد از اين كهاين آدم اين حرف را زد وقبلش هم همين طور حكومت آشتى درست كرد، دولت آشتى، دولت آشتى او همان بود كه آنقدر جمعيت جوانهاى ما را به خون و خاك كشيدند، اين آشتى آنها حالا هم يكى ديگر را آوردند توى كار، نه او آورده، امريكاست آقا. همه بدبختى ما از اين امريكا و شوروى و انگلستان است. حالا هم يكى ديگر را روى كار آوردند كه با حربه مليت، مليت، با حربه آزاديخواهى همان آزاديخواهى كه خود مردك گفت آزادزنان و آزادمردان، همان آزادى را مىخواهند بدهند، همان آزادى كه مىگفت من آزادى دادم به ملت در صورتى كه پشتش مسلسل بود و توپ بود و تانك بود.
غير قانونى بودن سلطنت شاه ودولت منبعث از آن
آقا يك دولتى كه منشعب مىشود، منشاش عبارت از يك شاهى است كه مخلوع است، يك شاهى است كه خائن است، يك شاهى است كه پسر رضا شاه است كه مجلس موسسان سر نيزهاى
صحيفه نور ج 5 صفحه 13
فرمايشى درست كرد، اين را كه من يادم هست ديگر، مجلس موسسانى كه درست كرد، با سرنيزه مجلس موسسان را درست كرد، وقتى با سر نيزه مجلس موسسان درست شود، اين مجلس موسسان قانونى است؟ اين يك دليل بر اينكه اين مرد سلطنتش قانونى نيست و اما دليل ديگرش بر اينكه قانونى نيست، اين است كه به حسب قانون اساسى، سلطنت يك موهبتى است الهى (حرف مفتى است كه حالا من نقل مىكنم، حرف مزخرفى است) يك موهبتى است الهى كه ملت مىدهند به شخص اعليحضرت. اگر موهبت الهى است، ملت ميدهد يعنى چه؟ چطور ممكن است كه يك موهبت الهى، به يك ظالم خدا موهبت بكند؟ چطور امكان دارد كه خدا يك كسى كه فوجها از مسلمانها را از بين برده، اينهمه خيانت (به) اسلام و مسلمين كرده، خداى تبارك و تعالى او را تاييدش كند؟ موهبت به او بكند؟ عنايت به او داشته باشد؟
از اينهم كه شما صرف نظر بكنيد، موهبتى است الهى كه ملت داده است به يك كسى، اين ملت است كه داريد مىبينيد مىگويد نه، تمام شد. اين ملت اول كه نداده بود. خوب، حالا مىگوييم داد، از اول كه ملت اصلا اينها را نمىخواستند. رضا شاه با زور سر نيزه آمد وبا زور سر نيزه مجلس موسسان درست كرد و با زور سر نيزه مجلس درست مىكردكى مجلس، مجلس ما بود؟ همين مردك گفت كه اين مجلسهائى كه درست كردند اينها، از سفارتخانهها مىآوردند وليستش را مىدادند منتها حالا ديگر نه، اينطور نيست، حالا ديگر مملكت خيلى قدرتمند شده، ديگر اينطورها نيست !! خودش را مسخره مىكند.
اين مجلسى كه ما الان داريم، مجلس شورا و مجلس سنا، يكى از اين وكلا بيايند ادعا كنند كه من وكيل ملتم، تا م
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 5 صفحه 19
تاريخ: 14/11/57
بيانات امام خمينى در جمع عدهاى از روحانيون
قدرت سازنده ديانت، عامل خصومت زورمداران
بسم الله الرحمن الرحيم
من از آقايان علما و افاضل بايد تشكر كنم. پيروزى ملت مرهون اقدامات علما اولا و ساير طبقات ثانياً بوده است. شما علما همانطور كه وظيفه شرعىتان هست كه امام امت باشيد، پيشقدم باشيد در مسائل امت، دفع كنيد مفاسد را از ملتها، بحمدالله قيام به امر فرموديد و من از قبل ملت شريف ايران از شماها تشكر كنم. خداند انشاءالله روحانيت را كه ذخيره ملت است، پشتوانه ملت است حفظ كند و قوت به او بدهد. دشمنهاى اسلام - و شماها - هم اسلام را بد معرفى كردهاند و هم شما را. دشمنهاى بشريت، اديان را مطلقا مىگويند كه براى اين است كه افيون باشد براى مردم، براى ملت ها. اينها چون ديدهاند كه آن چيزى كه در مقابلشان مىايستد ديانت است، و آن جمعيتى كه در مقابلشان مىايستد جمعيت روحانى است، از اين جهت با اين دو نيرو به مخالفت برخاستند واز زمانهاى بسيار سابق اين دو نيرو را كوبيدهاند. نيروى اسلام را كه بزرگترين نيروست، كوبيدند از جهت اينكه كوشش كردند تا اسلام را بد معرفى كنند، كوشش كردند تا اينكه اسلام را بگويند اگر چيزى هم باشد، يك دعا و يك وردى است، يك آدابى است بين بشر و خدا، آنطورى كه در مسيحيت هست. مسيحيت هم، اين مسيحيت منسوخ اينجور است مسيحيتى كه نسخ شده است، مسيحيت حضرت عيسى نمىتواند اينطور باشد. مسيحيتى كه نسخ شده است، مسيحيت حضرت عيسى نمىتواند اينطور باشد. اينها با اسلام و با ساير اديان مخالفت كردند و اديان را افيون بشر حساب كردند. يعنى گفتهاند كه اديان يك چيزى است كه ثروتمندها و قلدرها درست كردهاند كه مردم را ساكت كنند، تودهها را ساكت كنند به وعده دادن و اين تبليغات تا آنجا رسيده است كه بعد به صورت ديگر به ما هم تزريق كردهاند.
مسئله جدا بودن دين از سياست، مسئلهاى كه با كمال تزوير و خدعه طرح كردند حتى ما را هم مشتبه كردند. حتى كلمه آخوند سياسى يك كلمه فحش است در محيط ما، فلان آخوند سياسى است در صورتى كه آقايان خواندند در دعاهاى معتبر ساسه لعباد معذلك از بس تزريق شده است، از بس اشتباه كارى شده است، ما خودمان هم باورمان است كه دين از سياست جداست. آخوند در محراب برود و شاه هم مشغول دزديش باشد!! هر كس اسلام را مطالعه كرده باشد، قرآن كريم را مطالعه كرده باشد كافى است كه بفهمد اسلام و قرآن كريم تربيت مىكند يك جامعه را در همه چيز. فرق ما
صحيفه نور ج 5 صفحه 20
بين اسلام و ساير قوانينى كه در دنيا هست، (قوانين الهى را نمىگويم آنها الان منسوخ است، آنها هم همانطور بوده كه اسلام بوده) فرق ما بين اسلام و آن چيزهاى كه از جانب خدا براى تربيت بشر آمده است با آن چيزهايى كه به دست بشر درست شده است، يك فرق اساسى اين است كه آنچه بشر درست كرده است يك جنبه ضعيف را ملاحظه كرده است. مثلاً قوانينى وضع كردهاند از براى اينكه حفظ نظم بكنند، حفظ انتظامات بكنند، قوانينى وضع كردهاند كه مال همين معاشرت دنياست و كيفيت سياست دنيوى. ابعاد ديگرى كه بشر دارد هيچ مورد توجه قواعدى كه يا قوانينى كه بشر درست كرده است هيچ متوجه او نيست.
تنها قوانين انبياء در برگيرنده تمامى جنبههاست
شما وقتى اسلام را ملاحظه مىكنيد به حسب ابعاد انسانيت او، طرح دارد، قانون دارد، از قبل از اينكه انسان به اين دنيا بيايد قبل از اينكه پدر و مادر انسان ازدواج كند، طرح دارد براى اينكه اين بذر را خوب تربيت كند، طرح دارد اسلام زن را چه جور انتخاب كنيد، شوهر را چه جور انتخاب كنيد، در وقتى كه ازدواج مىكنيد چه وضع باشد، با چه آداب باشد، در وقت لقاح چه آداب باشد، در وقت حمل چه آداب باشد، مثل يك زارعى كه يك تخم زراعت را مىكارد و مواظبت مىكند كه زمين خوب باشد، آب، آب سالم باشد، به موقع برسد، ساير تربيتها تربيتهاى نباتى باشد كه درست تربيت بشود. اسلام براى تربيت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع كرده است، زمين را يك زمين سالم مطهر مىخواهد باشد، زوج را يك زوج سالم صحيح انسان صفت انتخاب بكند. بعد هم آداب ديگر تا وقتى كه متولد مىشود و آداب رضاع و آداب حمل و رضاع و تربيت در دامان مادر و تربيت در پيش پدر و تربيتهاى بعدى كه دنبال اين مىآيد. هيچ يك از قوانين بشر تكفل اين امر را ندارد، اين امر مختص به قوانين انبياست. ابعاد ديگرى كه بشر دارد و اصلاً قواعد ديگر دنبالش نبوده است، آن قواعدى است كه براى تهذيب نفس است، براى اينكه انسان يك موجود انسانى - الهى بشود. قرآن كتاب انسانسازى است، مكتب اسلام، مكتب انسانسازى است، انسان بله همه ابعاد، نه فقط يك انسان مادى مىخواهد درست بكند يك انسان الهى مىخواهد درست بكند، همه ابعاد انسان مورد نظرش هست. در اين امور اصلاً ساير قواعد و قوانين كه در دنياى ما هست آنطور مسائل طرح نيست، هر كس هر جور مىخواهد تربيت بشود، توى بازار نرود عربده بكشد، اين را جلويش را مىگيرند، توى منزلش هر غلطى مىخواهد بكند، خلوت را كار ندارند كه در خلوت چه كرد، به شما چه اسلام خلوت و جلوت ندارد. خودت تنها باشى تحت مراقبت هستى، يك نفر همراهت باشد باز همين طور تا آخر.
تامين مسائل دنياى مادى انسان از ابعاد مهم اسلام است
يكى از ابعاد انسان، بعدى است كه در اين دنياى مادى مىخواهد معاشرت بكند، در اين دنياى مادى مىخواهد تاسيس دولت بكند، در اين دنياى مادى مىخواهد تاسيس مثلاً ساير چيزهايى كه
صحيفه نور ج 5 صفحه 21
مربوط به ماديتش هست بكند. اسلام اين را هم دارد. آنقدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه مىكنيد، هفت، هشتتايش كتابى است كه مربوط به عبادات است، باقيش مربوط به سياسات و اجتماعيات و معاشرات و اينطور چيزهاست. ما همه آنها را گذاشتيم كنار و يك بعد را، بعد ضعيفش را گرفتيم. اسلام را همچو بد معرفى كردهاند به ما كه ما هم باورمان آمده است كه اسلام به سياست چه. سياست مال قيصر و محراب مال آخوند!! محراب هم نمىگذارند براى ما باشد. اسلام دين سياست است، حكومت دارد. شما بخشنامه حضرت امير - كتاب حضرت امير - به مالك اشتر را بخوانيد ببينيد چيست. دستورات پيغمبر و دستورهاى امام (ع) در جنگها و در سياسات ببينيد چى دارد. اين ذخاير را ما داريم، عرضه استفادهاش را نداريم. ذخيره موجود است، همه چيز داريم عرضه استفاده نداريم. مثل اينكه ايران همه چيز دارد اما مىدهند به غير. ما كتاب و سنتمان غنى است، همه چيز در آن هست لكن بد معرفى كردند به ما، يعنى كارشناسها از آنوقتى كه راه اروپا باز شد به آسيا و به شرق، كارشناسها دور افتادند و مطالعه كردند آنها بيدار بودند و من و شما توى مدرسهها خواب بوديم. آنها مطالعه كردند، وجب به وجب زمينهاى ايران تحت مطالعه قرار گرفته، هر جا نفت بوده نقشه دارند از آن، هر جا مس بوده نقشه دارند از آن، در اين بيابانهاى بى آب و علف با شتر آمدند اين كارشناسها، رفتند گرديدند مخازن را، جاهايى را هر چه دارد پيدا كردند و ثبت كردند، مطالعاتشان راجع به ماها هم همين بوده است كه ديدهاند آن چيزى كه بتواند جلوى اينها را بگيرد عبارت از اسلام است و خدمتگزار به اسلام. اسلام را از آن راه كوبيدند، جدا كردند اسلام را حتى از خود ملت اسلام، حتى از خود خدمتگزاران به قرآن. خود خدمتگزاران به قرآن هم اين مطلب را نمىشود حاليشان كرد بعضى از آنها را كه اسلام دين سياست است، اين را شايد عيب مىدانند براى اسلام، اسلام سلطنت دارد، نه سلطنت اينطورى، حكومت دارد، اسلام امامت دارد، خلافت دارد، پيغمبر اسلام حكومت تشكيل كرده بود، حضرت امير سلامالله عليه حكومت داشت، استاندار داشت، فرماندار داشت، همه اينها را داشت، اينها ارتش داشتند، قواعد ارتش داشتند، همه چيز داشتند. ما مطالعه آنها را كرديم لكن از بس به ما تزريق شده است از آن طرف كه آقا برو سراغ كارت، آقا برو تو نمازت را بخوان چه كار دارى به اينكه اينها چه مىكنند، هى چه كار دارى، چه كار دارى، كار ما را به اينجا رساند كه حالا ما اينجا بايد مجتمع بشويم عزا بگيريم. از آن طرف كارشناسها ديدند كه از مردم، روحيات مردم را ملاحظه كردند، ديدند كه روحيات مشرق خصوصاً مسلمين و خصوصاً در مسلمين شيعه خصوصياتشان اين است كه به روحانيتشان ارج قائل مىشوند، تبع روحانيت هستند. چه بكنند كه روحانيت را از مردم جدا كنند؟ نقشه كشيدند كه روحانيت را مبتذل كنند پيش ملت.
شما در زمان رضاشاه نبوديد اكثرتان، من ادراك كردهام، كسانى كه به سن من بودند و پيرمرد هستند الان، ادراك كردهاند زمان او را. آقا اينها به واسطه نقشهاى كه خارج ريخته بود، آخوند را همچو كرده بودند كه آخوند نمىتوانست نفس بكشد. آخوند در نظر مردم همچو شده بود كه سوار
صحيفه نور ج 5 صفحه 22
اتومبيلش نمىكردند. جدا كردند از مردم روحانيت را، منتها نقشهشان نگرفت. خواستند بكنند هر چه كردند خداوند والله خير الماكرين لكن يك جائى نقشهشان گرفت و آن جدا كردن روحانيت از دانشگاهها، يك روحانى حق نداشت، پيش خودمان حق نداشت كه از يك دانشگاهى يك صحبتى بكند دانشگاهى هم آخوند را به نظرش مىآمد كه يك موجود مضرى است كه انگليسها آوردند گذاشتند اينجا. من خودم اين را شاهد بودم، با دو نفر از آقا زادههاى محترم قم ما سوار اتوبوس بوديم در چندين سال پيش از اين مىرفتيم چند نفر ديگر هم سوار همان اتوبوس بودند يكىشان به ديگرى گفت كه من حالا سالهاست كه از اين هيكلها ديگر نديدم (اشاره به ماها) بعد گفت اينها را انگليسها آوردهاند در نجف و آنجاها گذاشتند براى اينكه مردم را چه بكنند. در نظر دانشگاهى آخوند يا دربارى است يا برگزيده انگليس. در نظر شما هم اين آدم دانشگاهى، نمىدانم چه. جدا كردند ملت را بعضىاش را از بعضى، استفاده بردند از اين جدايى.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 5 صفحه 25
تاريخ: 14/11/57
بيانات امام خمينى در جمع كادر ادارى و اعضاى كميته برگزارى استقبال از امام خمينى
در اين مرحله حساس و پرفتنه لحظهاى غفلت جايز نيست
بسم الله الرحمن الرحيم
من نمىدانم چطور از عهده اين مراتب اين، زحمات برآيم. من خدمتى كه مورد پسند باشد نكردم و من از خدا مىخواهم كه توفيق بدهد كه همه ما خدمت بكنيم به اين كشور، خدمت بكنيم به احكام اسلام.
امروز روزى است كه اين مرحلهاى كه ما طى كرديم، به مرحله حساسى رسيده است بطورى كه براى همه ما تكليف الهى ايجاد شده است، همه ما مكلف هستيم كه در اين مرحلهاى كه بين موت و حيات هست كه از اول تا آخر استقلال است، ما بايد در آن موقع هيچ غفلت نكنيم، غفلت يك آن براى ما گران تمام مىشود، الان وقتى است كه حيلهها براه افتاده است و از هر راهى مىخواهند ما را بازى بدهند، ملت ايران را بازى بدهند.
امروز دوباره از سر، راجع به اينكه ما مىخواهيم آزادى بدهيم و ما مىخواهيم، نمىدانم چه بكنيم، مهلت به ما بدهيد، از اين حرفهائى كه هميشه شاه مىگفت و خدعه مىكرد و ما به آن گوش نكرديم، حالا نوكر شاه دارد اين حرفها را مىزند. اينها مىخواهند همان قدرت را برگردانند، اينها نوكرها آمريكا هستند، اينها هستند كه باز منافع آمريكا را به اسم مليت، به اسم اسلام، به اسم قوميت، به اسم ملت، به اسم نمىدانم خدمتگزارى، مىخواهند منافع آمريكا را حفظ بكنند، مىخواهند منابع شما را به اجانب بدهند، مىخواهند شما را تحت اسارت قرار بدهند.
الان وقتى است كه غفلت در آن مصادف با انتحار و خودكشى است، غفلت نبايد كرد، بايد اين نهضت را ادامه داد، بايد خيابانها را پر از جمعيت كرد، بايد همه مردم آگاهانه بريزند توى خيابانها و اين بنيان فاسد را از بين بردارند، چيزى ديگر از آن نمانده است جز يك حشاشهاى، چيز مختصرى، اين هم بايد با همت شما مردم مسلمان با همت ملت ايران بايد اين هم از ميان برداشته بشود تا ما برسيم به يك حكومت اسلامى، به يك حكومت عدل، به يك حكومتى كه منافع شما را، نه حكومت مىتواند بخورد، نه مىتواند به غير بدهد، ما يك همچو حكومتى مىخواهيم، يك حكومت ملى و اسلامى، يك جمهورى كه متكى بر راى خود مردم باشد، مردم آزادانه راى بدهند، نه مثل اين 50 سال كه هيچ كس در هيچ چيز آزاد نبود، نه مثل اين سى و چند سال كه ما به اسارتها كشيده شديم، به زحمتها كشيده شويم،
صحيفه نور ج 5 صفحه 26
منافع ما، چيزهاى كه ما داشتيم، مخازن ما را بردند، خوردند، الان هم در بانكهاى خارجى اينهايى كه مال مخازن ما هستند موجود است به اسم محمدرضاخان، به اسم عائله او، به اسم مثلا آنهائى كه وابسته به او هستند. همه چيز ما را آنها بردهاند، يك ملتى را فقير كردند و از اينجا رفتند و فرار كردند.
من خدمتگزار ملت هستم
ما از همه شما جوانها تشكر مىكنيم كه در اين موقع همه با قدرت، همه با اراده، همه با خواستهاى الهى بپا خاستيد و كارهاى خودتان را زمين گذاشتيد و اين كار بزرگى كه به عهده همه ماست دنبال كرديد و رمز پيروزى شما وحدت كلمه و اينكه همهتان يك مطلب را مىخواهيد. الان همه ملتها، ملت ايران در هر شهرى، در هر دهى، در هر قصبهاى همين مطلب را مىخواهد. نبود شاه كه نيست انشاءالله، نبود رژيم كه نيست انشاءالله، (انشاءالله) نبود دولت غاصب كه نيست انشاءالله، (انشاءالله) ايجاد حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى كه خواهد بود انشاءالله. (انشاءالله).
من از همه شما آقايان تشكر مىكنم كه در اين موردها زحمت كشيديد، لكن زحمتى بوده است كه براى خالق خودتان كشيديد، زحمتى بوده است كه براى خدمتگزار خودتان كشيديد، من خدمتگزار شما هستم، من مىخواهم كه شما عزيز باشيد، من خدمتگزار ملت هستم، من مىخواهم ملت اسلام سربلند باشد، مستقل باشد، نه مثل حالا كه ما بايد همه چيزمان از جاى ديگر باشد و همه مسائل سياسىمان را ديگران نقشهاش را بكشند، همه مسائل اجتماعيمان را ديگران نقشهاش را بكشند، فرهنگ ما را ديگران برنا
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 5 صفحه 27
تاريخ: 15/11/57
متن حكم نخست وزيرى دولت موقت كه توسط حجت الاسلام رفسنجانى قرائت گرديد
جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان
بسم الله الرحمن الرحيم
بنا به پيشنهاد شوراى انقلاب، بر حسب حق شرعى و حق قانونى ناشى از آراء اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طى اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران نسبت به رهبرى جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادى كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعى كه از سوابقتان در مبارزات اسلامى و ملى دارم، جنابعالى را بدون در نظر گرفتن روابط و حزبى بستگى به گروهى خاص، مامور تشكيل دولت موقت مىنمايم تا ترتيب اداره امور مملكت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومى ملت درباره تغيير نظام سياسى كشور به جمهورى اسلامى و تشكيل مجلس موسسان از منتخبين مردم جهت تصويب قانون اساسى نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسى جديد را بدهيد. مقتضى است كه اعضاى دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرايطى كه مشخص نمودهام تعيين و معرفى نمائيد. كارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همكارى كامل نموده و رعايت انضباط را براى وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان يافتن امور كشور خواهند نمود. موفقيت شما و دولت موقت را در اين مرحله حساس تاريخى از خداوند متعال مسئلت مىنمايم.
روح الله الموسوى الخمينى
سپس امام امت سخنان كوتاهى ايراد فرمودند بدين مضمون:
بسم الله الرحمن الرحيم
من بعد از تشكر از ملت ايران كه در اين مدتهاى طولانى رنج و زحمت بردهاند و با دادن خون خودشان، براى اسلام خدمت كردند، مطلبى را كه مىخواهم به عرض ملت برسانم اين است كه نظر خودشان را راجع به دولت آقاى مهندس بازرگان كه الان يك دولت شرعى اسلامى است اعلام كنند، هم بوسيله مطبوعات و هم به تظاهرات آرام در شهرها و در دهات و در هر جايى كه مسلمان هست، نظر
صحيفه نور ج 5 صفحه 28
خودشان را راجع به دولت اسلامى آقاى مهندس مهدى بازرگان اظهار كنند.
پس از فرمايشات فوق، امام خمينى در پاسخ به سوالهاى خبرنگاران داخلى و خارجى حاضر در جلسه، چنين فرمودند:
سئوال: حضرت آيتالله فرمودهايد كه كسانى كه اين دولت را نپذيرند، اطاعت نكنند، تنبه مىدهم كه آنها مجازات سخت خواهند شد. اگر ارتش نپذيرند، چه پيشبينى مىكنيد و چه خواهيد كرد؟
جواب: ارتش چنين عملى را نخواهد كرد و اگر چنانچه بكند، اولا از طرف خدا مجازات خواهد شد و ثانيا در مواقع مقتضى، جزائى را كه قانون اسلام تعيين كرده است اجرا مىكنيم و از حالا هم اگر خداى نخواسته چنين كردند اعلام مىكنيم.
سئوال: حضرت آيتالله..با توجه به تماس نزديك كه با آقاى مهندس بازرگان و..داشتند و همچنين با آقاى بختيار، آيا بختيار چه موضعى در برابر اعلام اين جمهورىاسلامى خواهد داشت يا دارد و همچنين چه عكسالعملى يا موضعى در برابر اين امر خواهد داشت يا دارد؟
جواب: اگر هر دو عاقل باشند و علاقه به مملكت داشته باشند، بايد مصلح باشند و اگر خائن باشند و بخواهند به مملكت خيانت بكنند، اين امرش با خودشان نيست.
سئوال: آيا به نظر حضرتعالى، قانون اساسى 1906 غير قانونى است يا اينكه، اين قانون اساسى 1906 مىتواند چهار چوبى باشد براى دوره انتقالى؟
جواب: اين قانون غير از بسيارى از موادش كه به زور در او وارد شده است، تا ملت راى بر خلاف نداده است، به قوت خودش باقى است.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 5 صفحه 29
تاريخ: 15/11/57
بيانات امام خمينى در جمع خبرنگاران داخلى و خارجى در مورد معرفى مهندس بازرگان
ملت خواستار برپايى حكومت عدل اسلامى است
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
آقايان آشفتگى چند ساله ملت ما را مىدانند، مطلعند كه تمام دستگاههاى ملى و دولتى فلج شده است، وضع اقتصادى ما رو به نابودى رفته است، وضع فرهنگ ما خراب است، دانشگاهها تعطيلند، مدارس علمى ما تعطيل است و بازارها تعطيل است. تمام اينها مضافاً به خونريزىهاى كه تاكنون شده است و آشفتگىهايى كه در مملكت ما هست، از اينها اطلاع دارند و كسانى كه مربوطند به اين، دست بردارند از شلوغكارى و با تعقل اشياء را فكر كنند و كنار بروند. ما همه اين مسائل را انشاءالله با پشتيبانى ملت حل خواهيم كرد.
شما خبرنگارها در اين مدتها ملاحظه كرديد كه ملت ما از مركز تا هر جا كه چشم انداز باشد، شهرستانهاى بزرگ و كوچك، دهكدهها، قراء، قصبات، همه با هم يك فكر و يك نظر و با اراده مصمم از ما مىخواهند كه رژيم سلطنتى كه يك رژيم پوسيده غير عقلائى است، غير عقلى است و رژيم سلطنت محمدرضا خان، همه مردم گفتند كه اينها بايد سراغ كارشان بروند و همه مردم يكدل و يك جهت جمهورى اسلامى را مىخواهند. ملت ما مسلم است، علاقهمند به اسلام است، عدل اسلامى را ديده است، تاريخ ما از حكومتهائى كه در صدر اسلام بوده است خبر به ما داده است كه وضع حكومتها چه بوده است، وضع حاكم چه بوده است. حضرت اميرالمومنين على ابن ابيطالب كه حاكميت بر يك صحنه بزرگ، يك ممالك بزرگ از عربستان سعودى گرفته تا مصر، ايران، عراق و سوريه و ساير جاها را داشته است، همين قاضى كه خودش قرار داده براى قضا، وقتى كه يك نفر يهودى به او دعوى كرده است و ادعا كرده است چيزى را، قاضى او را خواسته و او هم آمده است در محضر قاضى و با يهودى در عرض هم نشستهاند و دادخواهى شده است و قاضى حكم بر خلاف حضرت امير سلام الله عليه يعنى حكومت وقت كرده است و تسليم بوده است. يك همچو وضع حكومتى در بشر معلوم نيست تحقق پيدا كرده باشد و ما آرزوى يك همچو حكومتى داريم، يك حكومت عادل كه نسبت به افراد رعيت علاقه