-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 140
تاريخ: 12/8/59
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان مسلمان پيرو خط امام
اگر يك ملتى بخواهد پيش ببرد، بايد بتها را بشكند
بسم الله الرحمن الرحيم
از جمله چيزهائى كه دولتهاى بزرگ، ابر قدرتها و به تبع آنها دولتهاى كوچك عمل مىكنند و از چيزهائى كه آنها براى پيشرفت مقاصد خودشان اجرا مىكنند اين است كه ايجاد خوف بكنند در ملتها، دولتهاى كوچك در بين ملت خودشان ايجاد خوف بكنند. شما ديديد كه در اين مدتى كه محمد رضا غصب كرده بود حكومت ايران را، ساواك آنطور تبليغات مىكرد كه هر خانوادهاى شايد گمان مىكرد كه اگر يك كلمه راجع به دولت يا راجع به شاه مخلوع بگويد اين كلمه را آنها مىشنوند و اين را به جزا مىرسانند. در همه قشر ملت، اين خوف را اينها ايجاد كرده بودند با تبليغات دامنه دار خودشان كه ساواك همچو هست كه در هر چند نفر آدم يكى از آنها ساواكى است و حرفها را اگر در داخل خانهها هم بر ضد رژيم گفته بشود به ساواك مىرسانند و ساواك هم خواهد چه كرد و چه كرد. اينها در خود كشور خودشان، هر كشورى كه زير دست آن كشورها بود، در كشور خودشان اين معنا را دامن مىزدند به طورى كه در زمان شاه مخلوع آنطور در بين مردم خوف بود كه شايد برادر از برادرش مىترسيد، پدر از پسر، پسر از پدر، هر دو از زن مىترسيدند كه مبادا يك وقت ما يك حرفى بزنيم و موجب گرفتارى و آزار و اذيت بشود و اعدام و حبس و كذا. دولتهاى بزرگتر كه شياطينى هستند معلم اين شيطانها، آنها از باب اينكه دايره سلطهشان زياد بود به همه كشورها، اينطور مسائل را با حكومتهاى آنها و با ملتهاى ديگر باز تبليغ مىكردند و ايجاد خوف و رعب مىكردند در همه كشورها و اينطور وانمود مىكردند كه اگر يك كشورى يك كلمه بر خلاف اين قدرت بزرگ، آن قدرت بزرگ، بر خلاف آمريكا، برخلاف شوروى و قبلاً بر خلاف انگلستان يك كلمه اگر بگويد، دولت را چه خواهند كرد و مملكت را خواهند گرفت و خواهند چه و چه كرد. اين يك حيلهاى بود كه از سالهاى طولانى اينها براى پيشرفت مقاصد خودشان اين حيله را به كار برده بودند و ملتها هم باورشان آمده بود و دولتهاى كوچك هم نسبت به آن بزرگها باورشان آمده بود كه اگر يك كلمه بر خلاف فلان دولت بگويند اينها ساقط خواهند شد و از بين خواهند رفت و آنها هجوم خواهند كرد و لهذا در بعضى از اوقات كه در چندين سال پيش از اين يك اولتيماتومى آنها مىدادند به ايران مثلاً، با همان لفظى كه آنها، تشرى كه آنها مىزدند هر امرى را كه مىخواستند، به مجلس تحميل مىكردند و به
صحيفه نور ج 13 صفحه 141
دولت تحميل مىكردند، اينها هم نسبت به ملت خودشان همين طور بود. همچو كه صحبت حكومت نظامى مىشد ديگر مردم بكلى به واسطه خوفى كه از اينها داشتند، بكلى خودشان را مىباختند. اين معنا را ما را از اول به نظرمان آمد كه بايد اين خوف را شكست، اين يك رعبى است و ارعابى است كه واقعيت ندارد زياد، آنقدر كه واقعيتش است صد چندان تبليغات است و دامن مىزنند به آن و همه مردم را يا همه دولتها را مىترسانند. به نظر مىرسيد كه بايد اگر بخواهد يك ملتى پيش ببرد يا مقابله بكند با دولت يا مقابله بكند با دولتهاى بزرگ، به نظر مىرسيد كه اگر ما بخواهيم يك عملى انجام بدهيم بايد اين بتها را شكست و او به اين است كه بايد خود آنهائى كه در رأس واقع شدند، هدف قرار داد و ابتدا با صحبت، با حرف اينها را همچو كرد كه از دل مردم اين مسأله خارج بشود كه نمىشود بر خلاف فلان قدرت حرف زد. كم كم مردم اين معنا را حس كردند كه نه، آنطورها نيست كه تصور مىشد كه اگر يك كلمه راجع به آن درجه اولىها صحبت بشود عالم به هم مىخورد و لهذا ديديد كه وقتى كه صحبت از خود آن مردك هم شد هيچ اشكالى پيش نيامد. اگر هم اشكالى پيش آمد اشكالى بود كه رفع مىشد و ديديد كه وقتى كه اعلام حكومت نظامى در روز هم كردند مردم ريختند بيرون و شكستند حكومت نظامى را و هيچ چيز نشد.
عمده اين است كه اين خوفهائى كه اينها ايجاد كردند در دل ملتها، اين شكسته بشود. از جمله چيزهائى كه خيلى به آن دامن زده بودند و مىترساندند همه را اين معنا بود كه اين دو تا قدرت بزرگى كه الان در عالم هست، از اين دو قدرت نمىشود اصلاً كسى احتمال بدهد كه كنار برود و خودش مستقل باشد، حتماً يا بايد در بلوك شرق باشد يا در بلوك غرب، از اين دو حال هيچ نمىشود خارج شد. اگر يك وقتى كسى بخواهد خيال اين معنا را بكند كه خودش هم يك آدمى است، خودش هم مستقل است، اين يك خيال غلطى است كه همان تصورات است واقعيت نمىتواند داشته باشد. لكن وقتى كه كم كم ملتها به خود آمدند و فهميدند كه نه، آنطورها نيست، ما ديديم كه مداخله نظامى شوروى در افغانستان كه يك ملت ضعيفى ولى زندهاى هست و با قدرت ايمان مقابله كرد، در عين حالى كه حكومت افغانستان، حكومت غاصب افغانستان با شوروى و حزبها، بعضى از حزبچپى همه با هم هستند معذلك جوانهاى برومند افغانستان در مقابل آنها ايستادند و الان مدتهاى زيادى است كه از براى شوروى ايجاد اشكالات كردند به طورى كه بايد بگوييم شوروى را شكست سياسى دادند. اين براى اين بود كه فهميده شد كه اينطور نيست كه اگر شوروى به يك جائى حمله بكند، ديگر مىشود حرفى زد، اين صد در صد بايد تسليم شد، يا اگر آمريكا يك وقت دست به آن زده بشود، ديگر مملكت مثلاً ايران بكلى منهدم مىشود و از بين خواهد رفت. كم كم اين مسأله، اين رعب شكسته شد نسبت به رژيم منحوس پهلوى كه همه ديديد كه با همان فريادهاى شما جوانها، مردها و قيام ملت نتوانستند آنها ديگر نگه دارند او را. با همه قوائى كه داشتند بالفعل و دنبال او هم بودند، معذلك فريادهاى شما و وحدت كلمه شما آنها را شكست داد.
پس اين معنا كه اگر ما بر خلاف اين دستگاه يك كلمهاى بگوييم نابود خواهيم شد، معلوم شد نه، مسأله
صحيفه نور ج 13 صفحه 142
درست نبوده. اينها به واسطه تبليغاتشان ايجاد خوف كرده بودند كه با همين خوف كارهاى خودشان را انجام مىدادند. بيشتر مردم به واسطه اين خوف كنار مىگرفتند و بى تفاوت مىشدند و مىترسيدند، آنها هم با اينكه قدرتشان به آن بزرگى نبود كه يك ملت را از بين ببرند، استفاده مىكردند لكن ملت ايران اين مطلب را شكست در هم و اين رژيم را از بين برد. نسبت به قدرتهاى بزرگ هم همين طور است قضيه و همين طور بود قضيه كه ارعابش بيشتر از واقعيتش بود. اگر يك مطلبى فرض كنيد در يك دولت كوچكى واقع مىشد بر خلاف ميل شوروى مثلاً يا بر خلاف ميل آمريكا، كافى بود كه آمريكا يا شوروى يك تشر بزنند، با همان يك تشر مسأله ختم مىشد، يا مثلاً در آنوقتى كه انگلستان قدرتش زيادتر بود از ديگران، يك كشتى را بياورند در اين آبهاى نزديك ايران، يك كشتى را كه آوردند اينجا، ديگر نه مجلسش مىتوانست حرفى بزند و نه دولتش و هر چه آنها مىخواستند، تحميل مىكردند. اين مطلب هم در ايران شكسته شد، اين معنا كه يكى برود در سفارت آمريكا و يك تعرضى بكند به سفارت آمريكا، در سابق و در زمان رژيم سابق، جزء تخيلات و شعرها به نظر مىآمد، چطور امكان دارد كه ملتى كه هيچى ندارد، جوانهائى كه دستشان چيزى نيست بروند و سفارت آمريكا را يك تعرضى به آن بكنند، يك سنگى حتى بيندازند، اگر يك همچو چيزى بشود اصلاً ملت و دولت ايران به باد فنا خواهد رفت. اينها چيزهائى بود كه با شيطنت و تبليغات تو مغز مردم كرده بودند و مردم را از آن قدرت ملى و انسانى و اسلامى كه داشتند غافل كرده بودند. ما ديديم كه جوان ما به واسطه آنهمه ناراحتىهائى كه ملت ما از اين قدرت فاسد كشيده بود عكس العمل نشان دادند و رفتند و ريختند و آن اعضاى آنجا را گرفتند و اينها و هيچ آسمان به زمين نيامد. ويژگى اين عمل، اين بود كه اين قدرت آمريكا و اين ارعابى كه كرده بودند اينها كه اگر چنانچه يك تعرضى بشود، به ديوار سفارت آمريكا كسى يك خطى بكشد چهها خواهد شد اين از بين رفت. شما جوانها كه رفتيد و آنجا را گرفتيد و بعد هم به همه معلوم شد كه اينها اصلش يك افرادى نبودند كه راجع به يك سفارتخانه متعارف باشند، اينها مركز يك توطئهاى بودند كه در همه شوون كشور ما بلكه منطقه دخالت مىكردند و دولتهاى سابق دانسته يا ندانسته از آنها بايد تبعيت بكند و هر كارى كه مىخواهد انجام بدهد بايد با مشورت اينها باشد چنانچه خود محمد رضا گفت كه ما ليست وكلا از سفارت مىآمد و ما بايد اين ليست را همانطورى كه آنها نوشتند عمل بكنيم. اين خدمتى كه اين جوانها كردند و رفتند و شكستند و گرفتند آنجا را و آن افراد فاسد را نگه داشتند، اين يك مطلبى بود كه آن واهمههائى كه در ذهن مردم بود، در ذهن ملتها بود، در ذهن دولتها بود و آن هيولائى كه نشان داده بودند آنها از قدرتهاى بزرگ، آن را شكستند. اين يك مطلبى است كه اگر چنانچه ملت ما هم دنبال او هر جور زحمتى به خودش راه بدهد، هر جور گرفتارى و تنگنائى كه برايش پيش بيايد ارزش دارد. ارزش اين عمل به اين نيست كه ما شكممان يك وقتى گرسنه مىماند يا مثلاً راه وقتى بخواهيم برويم با اتومبيل مىتوانيم برويم از باب اينكه نداريم چيزى ارزش اين به اينها نيست. ارزش اين در عالم به اين است كه شما يك بتى كه درست كرده بودند اينها كه، بت بزرگى كه همه ممالك را گرفته بود، شكستيد، و اين يك
صحيفه نور ج 13 صفحه 143
جنبه سياسى داشت كه، و يك ارزش سياسى داشت كه همه ارزشها پيش او كوچكند. اينهائى كه خيال مىكنند كه به واسطه اعمال اينها ما در تنگنا واقع شديم، اشتباه مىكنند، در عين حالى كه سوء نيت ندارند، البته يك دستههائى هستند كه شما را هم آمريكائى مىدانند، پاسدارهاى ما را هم مىگويند مرتجعند، آمريكائىاند. اينها، اين دستهها بيچارهاند، بدبختند اينها. و اما بعض از اشخاصى كه خوب، دلسوز هم هستند براى كشور ما و براى كشور خودشان و مخالف هم هستند با هم ارگانهاى خارجى و اجانب، لكن آنها هم تحت تاثير همان تبليغات واقع شدهاند و گمان مىكردند كه اگر چنانچه به زودى و فوراً ما تقديم نكنيم اين جاسوسها را به آمريكا و يك عذر خواهى هم نكنيم، چهها و چهها خواهد شد. ارزش اين عمل اين است كه اين اشتباهات را رفع كرد. شما الان يك سال است كه اين جاسوسها را، اين توطئه گرها را، اين مجرمها را در آنجا حبس كرديد و خبرى هم نشد، نه بازارمان خوابيد و نه اقتصادمان به هم خورد، و اينها، بعد هم هر كارى آنها خواستند هى كردند و هى ترساندند و هى عمل مذبوحانه كردند و ما ديديم كه يك سال از اين امر گذشت و نه، هم بازارهاى ما سر جاى خودش هست و هم كشاورزى ما سر جاى خودش هست و هم چيزهاى ديگرمان، هيچ چيز نخوابيد، هيچ مطلبى نشد. ارزش اين است، ارزش اين عمل اين است كه شكسته شد آن بت بزرگى كه براى ملتها تراشيده بودند. ارزش اين چريكهاى افغانى اين است كه شكستند آن بتهاى بزرگى را كه تراشيده بودند كه اگر چنانچه كسى با شوروى يك كلمه بگويد، بايد به فنا برسد. اينها شكستند اين را.آنها هم چندين ماه است كه الان با همه قوائى كه آن قدرت بزرگ پيش آورده براى آنها و حكومت خودشان هم با آنها مخالف است، باملتش مخالف است، چريكهاى افغانستانى شكستند آن هيولا و چيزى كه براى ملتها پيش آورده بودند. اين عمل شما در اينجا و آن عمل آنها در آنجا ارزشش يك ارزشى نيست كه ما بتوانيم به ميزان در آوريم. اينها ارزش دارد به اينكه، مانصف ملتمان هم اگر كشته مىشد ارزش داشت اين، براى اينكه قضيه، قضيه شكم نيست تا ما عزا بگيريم كه مبادا يك وقت گندم ما نداشته باشيم. مادر پنجاه و شصت سال پيش از اين كه من يادم هست، با اسب و الاغ از اين راه به آن راه مىرفتيم و با عرض مىكنم كه نه برقى بود و نه بساطى بود و آنطور همه مردم زندگىشان را مىكردند.
ما براى شكم قيام نكرديم، ما براى اسلام قيام كرديم
آن چيزى كه براى ما ارزش دارد اولاً اسلام است كه در آن همه چيز هست. ما براى شكممان قيام نكرديم كه اگر شكممان را يك فرد جلويش را بگيرند مابنشينيم سر جايمان. ما براى اسلام قيام كرديم، همانطورى كه درصدر اسلام پيغمبر اكرم براى اسلام قيام كرد و آنقدرى كه او در زحمت و رنج واقع شد، ما نشديم. ما الان بازارهايمان سر جاى خودش هست و امسال كه مىگويند ميوهها هم بيشتر از هميشه هست، ارزاقمان هم سر جاى خودش هست و گرفتارى اين چيزها ابداً نداريم عمده اين است كه ما يك ملتى داريم كه اين ملت همه بيدار شدند، آن خوف را شكستند، آن
صحيفه نور ج 13 صفحه 144
خوفى كه اگر يك پاسبان مىآمد يك بازار را مىبست هيچ كس حرف نمىزد او را شكستند، فرياد زدند، با فرياد خودشان قدرتى را كه در اينجا بود شكستند و قدرتها را شكستند. ما وقتى يك ملت داريم كه سى و چند ميليون است و بيست ميليون جوان داريم كه آرزوى شهادت بسياريشان مى كنند، ديروز يك پيرمرد نزديك به هشتاد، تقريباً بين هفتاد و هشتاد بود، طورى كه چيز بود، آمد با من مصافحه كرد و رفت آن كنار و دوباره من ديدم ايستاد و دوباره دارد مىآيد، دفعه دوم كه آمد اينجا گريه مىكرد اشكهايش رامن ديدم كه آنجا جارى بود مىگفت من مىخواهم بروم جنگ بكنم. من گفتم به او كه من و تو بايد دعا بكنيم، جوانها بايد جنگ بكنند. الحمدلله ما كه جوانهايمان، پيرهايمان، زنها، دخترها، همه، بچهها همهمان يك تحولى در ما پيدا شده است كه نمىخواهيم ديگر زير بار ابرقدرتها برويم، بايد البته ملتى كه اينطور باشد خودش را مهيا كند براى همه چيز. قدرتهاى بزرگ عالم هست، شما هم ايستاديد در مقابل قدرتهاى بزرگ عالم، از ارعابهايشان نترسيد خيلى، اما مهيا بشويد براى اين شلوغ كارىها، براى اين كارهايى كه دارد انجام مىگيرد بايد ما مهيا بشويم. يك كار ارزشمندى شما كرديد، يك كار بزرگى كرديد كه تمام دنيا به صورت اعجاب دارند به شما نگاه مىكنند. كسى كه يك همچو كار بزرگى را به عهده گرفته است نبايد خيال كند كه امروز كه ما اين را بيرونش كرديم فردا كس ديگر مىآيد، نخواهد آمد، خير، شما و ما مهيا هستيم و مهيا بايد باشيم كه آنقدرى كه ارزش دارد عملمان، بايد برايش فداكارى بكنيم. ما باز با آن تنگناى اقتصادى كه پيغمبر اكرم در آن چند سال كه در آن غار بود واقع شده بود، واقع نشديم. آنها نان خوردن هم نداشتند، آنها با زحمت براى خودشان به طور قاچاق يك چيزى مىآوردند مىخوردند، زندگى مىكردند، لكن ارزش عمل يك ارزشى بود كه مىارزيد به اينها، تحمل مىكرد ايشان اينها را. ما الان چيزى برايمان واقع نشده، خوب، يك گوشه كشور ما يك جنگى واقع شده و آن هم دارند سركوبشان مىكنند. ما بايد مهيا باشيم كه فردا اگر از يك گوشه ديگرى هم يك شيطان ديگرى سر در آورد، آن هم سركوبش بكنيم. ما مىخواهيم زنده باشيم و ما مىخواهيم شرافت خودمان را حفظ كنيم و ما مىخواهيم اسلام عزيز را كه همه چيز درش هست، استقلال درش هست، آزادى درش هست، شرافت درش هست، مىخواهيم اين را حفظش بكنيم و قرآن كريم را حفظ بكنيم و اين ارزش دارد به اينكه ما همهمان هم از بين برويم، رفتيم. مگر ما از پيغمبر بالاتريم، مگر ما از حسين بن على بالاتر هستيم. آنها هم همه چيزشان را دادند در راه هدفشان، لكن ما قدرت داريم الان، آنها آنوقت نداشتند همچو قدرتى. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در آن غارى كه پناه برده بودند كسى را نداشتند، يك چند نفرى آنجا بودند و همه در خوف زندگى مىكردند ما به آنجا نرسيده است حالا. زمانى هم كه در مدينه تشريف آوردند، آنقدر رنج ايشان كشيدند، اينقدر زحمت كشيدند كه هيچ يك از آنها را تا حالا ما نكشيديم.
ما ملتى هستيم كه با وحدت كلمه و اتكال به خدا همه چيز را مىتوانيم پيش ببريم
ما از جنگ نبايد بترسيم. پيغمبر اكرم جنگ كرده است براى اسلام حضرت امير جنگ كرده
صحيفه نور ج 13 صفحه 145
است براى اسلام. صدر اسلام در يك چند سال چندين جنگ، هشتاد تا، چقدر جنگ واقع شد. ما بايد مهيا باشيم براى جنگها و ما قدرت داريم، ما جوانها را داريم. يك ملتى هستيم كه با وحدت كلمه و با اتكال به خداى تبارك و تعالى همه چيز را ما مىتوانيم پيش ببريم، هيچ خوف از اين مسائل نداريم. اينها كه ايجاد خوف مىخواهند بكنند در شما، همانهائى هستند كه در زمان شاه مخلوع هم ايجاد خوف كرده بودند و آن به واسطه همان ايجاد خوف سرجاى خودش نشسته بود و به خيال خودش سلطنت مىكرد. وقتى اين خوف شكسته شد ديديم كه تو خالى، بود واقعيت آنطورى كه مىگفتند نداشت. قدرتهاى ديگر هم همين طور است، خيال نكنيد كه اينها شاخ و دم خيلى بزرگى دارند، اينها هم همين طورهاست. مهم اين است كه ما با هم منسجم باشيم، مهم اين است كه قواى مسلح ما كه خداوند انشاء الله نصرت به آنها بدهد منسجم باشند با هم. سپاه پاسداران و قواى انتظامى ديگرى خودشان را يك بدانند. همهتان براى يك مقصد داريد عمل مىكنيد و آن مقصد اين است كه كشور خودتان را آزاد نگه داريد و مستقل، نوكر نباشيد، شرافت خودتان را حفظ بكنيد. همه قواى مسلحه، هر كس هست، از ملت هم هر كس متصل شد به آن جبهه، همه همدم باشيد و هماهنگ. اگر هماهنگ باشيد و همه روى يك رويه كار بكنيد و يك فرماندار از براى فرمانده براى شما باشد كه روى نقشه عمل بكند مطمئن باشيد كه پيروز هستيد و هيچ قدرتى هم نمىتواند با شما مقابله كند براى اينكه قدرت، قدرت ملت است. ارتش وقتى اتكالش به اين ديوار بزرگ شد، به اين سد عظيم ملت شد قدرتى پيدا مىكند كه هيچ چيز نمىتواند مقابل او بايستد. ارتش ما وقواى مسلح ما و پاسدارهاى ما و همه اينها پشتوانهشان همه ملت هست. الان شمابينيد سرتاسر مملكت ما در حال جنگند، دخترهاى توى خانههايشان هم در حال جنگند، براى جنگىها دارند كار مىكنند يك همچو مملكتى كه ارتشش با ملتش يك است، رؤسايش با ديگران برادرند، اينها همه خدمتگزار هستند نسبت به ملتشان، ملتشان از آنها پشتيبانى مىكند، يك همچو ملتى از چى مىترسد، و شما مطمئن باشيد. چند وقت است كه الان ما را حصر اقتصادى كردند، چه شد مثلاً؟ ما كجايمان گير كرده است كه حصر اقتصادى، حصر اقتصادى خيال مىكنند اشخاص كه ما اگر چنانچه از آمريكا مثلاً فرض كنيد كه فلان چيز را نخريم، خير، ديگر نمىتوانيم. نخير ما داريم زياد، آمريكا اينجا برايمان ذخيره كرده اينها را. بدانيد كارهاى خدائى است اينها، كارهاى خدائى است كه پنجاه سال آن يا كمتر يك قدرى، اين مرد بيست و چند سال، اين دومى زحمت كشيد و آمريكا هم به خيال اينكه خوب، مملكت خودش است ديگر، هر چه هست مال خودش است، نفتهاى ما را البته گرفتند و خوردند و بردند و اسلحههاى زياد آوردند براى ما. اين كوههائى كه در ايران هست بسياريش زيرش اسلحه و مهمات هست و اينها همانهائى بود كه دشمن ما، دشمن فعلى و هميشگى ما براى خودش تهيه كرده بود و حالا مال ماست. عمده اين است كه ما خودمان، خودمان را بشناسيم و قواى مسلح ما و ملت ما يكپارچه بشود. اگر اينها همه با هم يكپارچه باشند، پشت به پشت هم بدهند، هيچ قدرتى نمىتواند اينها را بشكند. اين قدرتهاى بزرگ آنقدر گرفتارى دارند كه به اين مسائل خيلى نمىتوانند برسند، هر
صحيفه نور ج 13 صفحه 146
كدامشان مقابل هم ايستادند. اين گرگها را مىگويند كه وقتى شب هم ميخواهند بخوابند دور هم، همه رويشان را به هم مىكنند از خوف اينكه اگر يكىشان غفلت كند باقىشان او را مىخورد. حالا اينطوريست كه شما خيال نكنيد كه آمريكا اگر بخواهد يك چيزى بكند، آمريكا مقابلش يك گرگ ديگرى ايستاده درست دارد نگاهش مىكند، آن هم همين طور مقابلش يك گرگ ديگرى ايستاده مقابلش اللهم اشغل الظالمين بالظالمين مسائل اينطور نيست كه به گوش ما مىخوانند كه اى، اگر آمريكا چه بشود، چه. خوب، يك سال تمام است كه اين جوانهاى عزيز ما رفتند و البته رنج كشيدند، زحمت كشيدند و ماجورند در اين امر پيش خداى تبارك و تعالى. من نبايد تشكر كنم از آنها، عمل آنها پيش خدا ارزش دارد. يك سال است كه اينها رفتند و آنجا را گرفتند. آنها جز، هى حرف آنها زدند، آن ور ايستادند و حرف زدند و چه كردند، خوب، حصر اقتصادى كردند و چه كردند، لكن ملت سر جاى خودش ايستاده و هيچ نقصى در خودش نمىبيند. ده سال ديگر هم كه بشود همين است. عمده ارزش اين عملها اين است كه از ذهن تودههاى ضعيف مردم در سرتاسر دنيا، مستضعفين جهان در سرتاسر دنيا، از ذهن اينها اين رعبها را خارج مىكند به خود مىآيند، الان هم آمدهاند. هى مىگويند كه ماها در انزوا هستيم، آنوقت كه در انزوا نبوديم چه بوديم؟ يك ملت زير دست ضعيف بيچاره، يك پاسبان در بازار بزرگ تهران حكومت مىكرد بر بازار. اين آنوقت بود كه ما منزوى نبوديم، منزوى نبوديم يعنى روابطمان با آمريكا و با شوروى و با كذا و كذا سر جايش بود.
تا منزوى نشويد، نمىتوانيد مستقل شويد
حالا كه منزوى هستيم چه هستيم؟ حالا كه منزوى هستيم جوانهاى ما ايستادهاند و سفارت آمريكا را گرفتند و پنجاه و چند نفر جاسوسها را گرفتند و نگه داشتند البته انسانى هم با آنها رفتار كردند. آنطورى كه به من دائماً رسيده اين است كه خيلى خوب با اينها رفتار كردند و اخلاق اسلامى هم همين است.
حالا كه منزوى هستيم اينكه بازارمان سر جايش هست با عزت و احترام، هيچ كس به ما نمىتواند ظلم كند، هيچ كس نمىتواند بگويد بازارتان را ببنديد، يا با الزام بازار را ببندند، هيچ كس نمىتواند بيايد بگويد چهارم آبان است بيرقها را همه جا بزنيد و بايد همچو بشويد، هيچ. حالا كه منزوى نيستيم خود مانيم، مستقليم. انزوا اگر پيدا شد، انسان خودش را بهتر پيدا مىكند. ديروز چند تا، دو سه تا جوان آمدند و يك تفنگى را كه من خوب نمىشناسم تفنگ چه هست آوردند نشان دادند، گفتند اين را ما خودمان درست كرديم، وقتى هم به ارتش نشان داديم گفتند صحيح است و خوب است و وسائل را فراهم مىكنيم. اين براى اين است اگر چنانچه ما منزوى نبوديم هيچ وقت به فكر اين كار نمىافتادند. شما كه حالا به خيال اينها منزوى هستيد شما الان در فكر اين هستيد كه خودتان كارهاى خودتان را انجام بدهيد. منزوى نبودن يعنى متكل بودن به غير، يعنى اسير بودن منزوى هستيم يعنى ارتباطمان با ديگران قطع است و ما نوكر ديگران نيستيم. آنها هى مىآيند به ما مىگويند كه بيا
صحيفه نور ج 13 صفحه 147
روابطمان را درست كنيم، ما همه جور حاضريم، چطور. و ما مىدانيم شيطنت است اين. البته اگر چنانچه همه احترام به همه بگذارند، همه دنيا با هم بايد برادر باشند اما مسأله اين نيست مااز اين انزوا نمىترسيم، ما استقبال مىكنيم يك همچو انزوائى را كه ما را وادار مىكند كه خودمان به فكر خودمان بيفتيم. وقتى اين انزوا نباشد ما متكل به غيريم، هر چى مىخواهيم دستمان پيش غير دراز هست. گندم هم مىخواهيم از آنها بگيريم و ارزاقمان را از آنها بگيريم و صنايعمان را آنها برايمان بيايند درست بكنند، همه چيزمان دست آنها باشد. ملت تا اينطور باشد مىتواند خودش داراى يك چيزى باشد، در اقتصاد مستقل باشد، در جنگ مستقل باشد، در اجتماع مستقل باشد وقتى شما منزوى باشيد مىتوانيد اين كارها را بكنيد. شماى منزوى مىتوانيد كه فكر بكنيد كه بايد كشاورزىمان را خودمان اداره كنيم محتاج نشويم به ديگران، براى اينكه منزوى هستيم ديگران نمىدهند به ما. وقتى يك ملتى احساس كرد كه ارزاقش را ديگران نمىدهند به او، خودش به فكر مىافتد كه براى خودش درست كند. مادامى كه در نظرش اين است كه نه، ما مىآورند برايمان، مىدهند به ما، نمىتواند كار بكند. اينهائى كه وقتى در اطرافشان ده تا پانزده تا نوكر هست، مىافتند و تنبل مىشوند و هيچ كار از آنها نمىآيد، وقتى مىبريشان حبس، خودش تو حبس كارهاى خودش را مىكند براى اينكه منزوى شده. ملتى كه منزوى بشود مىتواند ترقى كند، مترقى مىشود. ملتى كه منزوى نيست نمىتواند به ترقى راه خودش را برود. ملت غير منزوى يعنى ملتى كه اتكالش به ديگران هست، خوراكش را از ديگران مىگيرد، اتومبيلش هم از ديگران مىگيرد، برقش هم از ديگران مىگيرد. اين ملت تا آخر بايد اسير باشد. تا منزوى نشويد نمىتوانيد مستقل بشويد. از انزوا ما چه ترسى داريم، ما آن روزى كه منزوى نبوديم همه گرفتارىها را داشتيم، حالائى كه منزوى هستيم مستقل هم هستيم. الان هر كسى آقاى خودش هست، هى زير بار ديگرى نيست. الان مىتواند يك سفارتخانهاى (هر سفارتخانهاىخواهد باشد) مىتواند كه به حكومت ما، به دولت ما يك چيز را تحميل كند؟ پس ما منزوى نيستيم شما خيال مىكنيد منزوى هستيم. منزوى به آن معنائى كه شما مىخواهيد نباشيم، اين معنايش اين است كه ما وابسته باشيم و تا آخر غلام حلقه بگوش باشيم. خدا مىداند آن روزى كه من عكس اين محمد رضا را ديدم در روز نامههاى اينجا، در مجلهاى بود، چيزى كه در آمريكا مقابل يكى از رياست جمهورىهاى آنها ايستاده بود مثل يك بچهاى و او عينكش را برداشته بود و به روى او نگاه هم نمىكرد، اينطور نگاه مىكرد و اينطورى ايستاده بود، خدا مىداند تلخى اين در ذائقه من شايد حالا هم باشد كه ما اينطور هستيم كه يك نفر آدمى كه مىگويد من همه كاره هستم و كشورم را مىخواهم برسانم به كذا و از ژاپن بايد جلو بيفتيم و فلان، يك همچو آدم ضعيف زبونى است كه مىرود در آمريكا بعد از همه تشريفات كه اجازه بدهند و چه بكنند و برود آنجا، مىايستد آنجا پهلوى آن جانسون (ظاهراً بود) ايستاده آنجا و آن مردك تو صورتش نگاه نمىكند، عينكش را برداشته و آنطور نگاه نمىكند و اين اينطورى ايستاده. خدا مىداند كه اين غير انزوا براى يك ملتى از هر انزوائى بدتر است. بله، او منزوى نبود، آقايان مىخواهند ما هم اينطور بشويم. ما انزوائى را كه اين آقايان خيال
صحيفه نور ج 13 صفحه 148
مىكنند، با آغوش باز اين انزوا را مىپذيريم. تا انزوا نباشد افكار شما به راه نمىافتد. مغزهاى شما از مغز آمريكائى كوچكتر نيست لكن شما رااز انزوا بيرون آوردند و مرتبط كردند، تا آخر قيامت شما بايد منزوى آنوقت باشيد، وابسته، افكارتان اصلاً به راه نيفتد، مغزهايتان بخشكد آنجا و هيچ راه عمل نكنيد. اگر مغزهاى ما عمل مىكرد، حالا وضع كشور ما غير از اين بود، لكن نگذاشتند مغزهاى ما عمل بكند. همه چيز را آوردند، اموال زيرزمينى ما را دادند و همه چيز را آوردند، فراهم كردند كه مبادا شما به فكر اين بيفتيد يك صنعتى ايجاد كنيد تا ارتباطتان را از دنيا قطع نكنيد، اين ارتباطى كه شما را به انزواى حقيقى مىكشد، نمىتوانيد خودتان اهل صنعيت بشويد و نمىتوانيد مملكتتان صنعتى بشود، نمىتوانيد مستقل باشيد و نمىتوانيد آزاد باشيد. اين انزوا از نعمتهاى بزرگ خداست. شما مقايسه كنيد بين كشور خودتان امروز كه منزوى هستيد با كشور خودتان در ده سال پيش از اين كه نبوديد، مقايسه كنيد، فكر كنيد. هى فكر اينكه اى ما چيزى نداريم، اى ما چيز. ما انسان داريم، ما آدم داريم، ما جوان داريم، ما جوانهائى داريم كه با همه قوا دارند در مقابل همه قدرتها ايستادهاند. چى هيچ چيز نداريم. ما همه چيز داريم. ما اين زمينهاى وسيع داريم، ما آنقدر چيزهاى زيرزمينى داريم، چطور ما نداريم. ما همه چيز داريم، فقط اين انزوا نبودن، منزوى نبودن، ما را به اين حال رسانده است كه ما براى هر چيز بايد دستمان را پيش ديگرى دراز كنيم. يك چند سال بايد سختى را تحمل كنيم (سختى هم خيلى نيست تحمل كنيم تا بتوانيم خودمان سر پاى خودمان بايستيم و آدم باشيم.
با تمام قدرت بيست سال هم اين جنگ اگر طول بكشد، ما ايستادهايم
اين قدرتها ديگر شكسته شدند و علامتش هم همين است كه يك سال است اين جوانهاى ما اين كار را كردند و ارزش كارشان هم بسيار زياد است و هيچ عالم به هم نخورد. حالا فرض كنيد كه اين نوكر بدبخت، اين صدام بدبخت كه ملت خودش را به تباهى دارد مىكشد و آنقدر به ملت خودش دارد تحميل مىكند، اين هم يك حمله مذبوحانه كرده است، ما هم صبر داريم و حوصله داريم. ملت ما پنجاه شصت سال، جوانهاى ما تا چشمشان را باز كردند زير يوغ اين مسائل و اين مصائب بودند. عادت داريم ما به زحمت كشيدن، جوانهاى ما عادت دارند به اين زحمتها. حالا كه خودشان را يافتند و مستقل مىدانند، با تمام قدرت بيست سال هم اين جنگ طول بكشد ما ايستادهايم، در صورتى كه اين پوسيده است ديگر. شما خيال نكنيد كه اين يك كاريست. اينكه مىبينند موشك مىاندازند، اين براى اين است كه نمىتواند بيايد با اينها مقابله كند، از دور ايستاده است و موشك مىاندازد. اينكه اين جنايات را مىكند و مىخواهد ملت ما را بترساند به خيال خودش، اين براى اين است كه قدرت آنكه مقابله كند با اين جوان ما را ندارد، در همه جا هم دارد هى كشته مىدهد و هى دارد ضايعات مىدهد ولى آن خوى غلطش و آن تخيل باطلش و اينكه اعصابش بكلى خرد شده است و حالا خردتر، نمىگذارد كه به خودش بيايد و بفهمد بايد چه بكند. اين در آنجا، در خود عراق هم پوسيده
صحيفه نور ج 13 صفحه 149
شده است و در همه ممالك دنيا هم آبرويش را از دست داده است. البته راديوى بغداد و نمىدانم روزنامههاى بغداد هى هياهو مىكنند، هياهو زياد است، اما در دنيا ببينيد چه جورى است وضع. در همه كشورهاى دنيا اينها حيثيت سياسى اگر داشتند هم از دست رفت و در خود عراق هم ملت با او مخالفند و كم كم صدايشان در مىآيد و پيدا هم شد آثارش. و فرق ما بين دولت ما و بين قواى انتظامى ما با آنها اين است كه اينها از ملتند و با ملتند و ملت هم با آنهاست، دليلش هم همين است كه آن دسته دارند جنگ مىكنند، خداوند همه را حفظ كند و سرتاسر ايران دارند كمك مىكنند. اگر پيدا كرديد يك دهى در عراق اينجورى كمك كرده باشد به اينها، اينها به زور البته مىگيرند، غارت مىكنند، به زور مىگيرند، اما اگر پيدا كرديد يك ده را در تمام كشور عراق كه جوانهايش، زنهايش دارند آنها نان بپزند و نمىدانم دسته بندى كنند، ندارند اينها. يك همچو ملتى از كى مىترسد، چرا بايد بترسد. ما خدا را داريم، ما اسلام را داريم، ما براى خدا داريم عمل مىكنيم. كسى كه براى خدا عمل مىكند چرا بترسد، از كى بترسد. آنها بايد بترسند كه اگر از اينجا رفتند، جهنم هست آمالشان. جوانهاى مائى كه براى خدا دارند جنگ مىكنند اجرشان با خداست. امكان دارد كه يك كسى براى خدا كار بكند و خداى تبارك و تعالى به او عنايت نداشته باشد شهيدشان با همان شهداى صدر اسلام انشاء الله محشورند و قدرتمند هستند. خداوند همهتان را حفظ بكند و همانطورى كه اين آقا گفتند، اولاً من تشكر مىكنم از زحمات شما و من نبايد تشكر بكنم، براى اينكه كشور خودتان هست و خودتان براى خودتان عمل كرديد و ارزش عمل شما بسيار زياد است و حالا كه بنا داريد كه مجلس كار خودش را انجام داده است و محول مىخواهيد بكنيد به دولت، امر صحيحى است و انشاء الله شما هر جا باشيد، در جبههها هم كه مىرويد سلامت باشيد و اميدوارم كه با قدرتمندى غلبه كنيد بر همه شيطانها.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 163
تاريخ: 16/8/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از حجاب پاكستانى
كعبه خانه ناس و محلى براى اجتماع و زيارت مسلمين
بسم الله الرحمن الرحيم
با تشكر از حضور آقايان در اينجا و اميدوارى به اينكه خداوند زيارت آقايان را و ساير حجاج محترم را قبول كند، عرض مىكنم كه شما مؤفق شديد به زيارت خانهاى كه خداوند براى ناس قرار داده است و اول بيتى است كه خداوند براى همه مردم قرار داده است و فرموده است كهاول بيت وضع للناس للذى ببكه اين دليل بر اين است كه، يكى از ادله اين است كه خداى تبارك و تعالى همه عالم را دعوت فرموده است به اسلام و اين خانه را براى تمام عالم از زمان بعثت تا آخر براى همه قرار داده است.
اين خانه ناس است. شخصى يا اشخاصى يا گروهى يا طوايف خاصى اينطور نيست كه اولى باشند به خانه خدا از ديگر ناس، همه مردم، آنهائى كه در سرتاسر دنيا هستند، در مشارق ارض و مغارب ارض، مكلف هستند كه مسلم بشوند و در اين خانه كه قرار داده شده است از براى ناس، مجتمع بشوند و زيارت كنند آن بيت مقدس را. عقلا و علماى اسلام از صدر اسلام تاكنون كوشش كردند براى اينكه مسلمين همه با هم مجتمع باشند و همه يد واحد باشند بر غير مسلمين. در هر جا كه مسلمى پيدا بشود بايد با ساير مسلمين تفاهم كنند و اين يك مطلبى است كه خداى تبارك و تعالى در قرآن كريم سفارش كرده است و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سفارش فرموده است و ائمه مسلمين سفارش فرمودهاند و علماى بيدار اسلام دنبال اين امر را گرفته و كوشش كردهاند به اينكه مسلمين را در تحت لواى اسلام به وحدت و يگانگى دعوت كنند
پيغمبر اسلام مبعوث شدهاست بر تمام بشر در مشارق ارض و مغارب ارض
مع الاسف بعض از عناصر منحرف، از عناصرى كه به اسلام اعتقاد هم ندارند با ادعاى خالى از حقيقت اسلام كوشش دارند به اينكه اسلام را در عربيت خالص كنند. گزارشى كه در يكى دو روز پيش از خبر گزارىها رسيد به ما، اين بود كه صدام حسين در مجلس غير قانونى خودشان صحبتهاى متفرقهاى كرده است و اراجيفى بافته است از آنجمله اينكه فارس مسلم نيست به دليل اينكه قرآن عربى است، پيغمبر عرب بوده است و اسلام مال عرب است. به منطق اين آدم منحرف كه از اسلام
صحيفه نور ج 13 صفحه 164
بىاطلاع است و از آنجمله اعرابى است كه خداى تبارك و تعالى فرموده است اشدكفرا و نفاقا واجدر الا يعلموا حدود ما انزل الله اين، سزاوارترند اينطور اشخاص از اينكه حدود خدا را و احكام خدا را نشناسند. به منطق اين آدمى كه اعتقاد به اسلام هم ندارند شما آقايان كه به مكه مشرف شديد مسلم نبوديد و تمام مسلمين دنيا كه در شرق و غرب زمين هستند مسلمان نيستند. فارس مسلمان نيست، ترك مسلمان نيست، بلوچ مسلمان نيست، پاكستانى مسلمان نيست، مسلمانان هندوستان مسلمان نيستند، اندونزى مسلمان نيستند، مسلمانى فقط منحصر به عرب است! نظير عفلق، نظير صدام و نظير حزب بعث عراق! اين منطق يك آدمى است كه از اسلام بىاطلاع است، از قرآن بىاطلاع است. ضرورت مسلمين است كه پيغمبر اسلام آخر نبيين است و مبعوث شده است بر تمام بشر در مشارق ارض و مغارب ارض. قرآن كريم حكايت مىكند كه اسلام مال تمام طوايف است، هر كس به او رسيد بايد ايمان بياورد و روايات از رسول اكرم اين است كه اسلام براى همه است. و اين آدم اگر تا حالا هم فرض كنيم (به فرض غلط) كه مسلم است، براى اين كلمه از اسلام بيرون رفته است براى اينكه خلاف ضرورت مسلمين و خلاف قرآن كريم و خلاف رسول اكرم گفته است.
قرآن كريم ميزان را تقوا قرار داده است و صدام عربيت را
ما سالهاى طولانى است كه دنبال اين هستيم كه مسلمين را با هم همقدم و هم كلام و مجتمع كنيم براى اينكه تمام گرفتارىهائى كه مسلمين دارند و به دست قدرتهاى اجنبى، آنهائى كه مىخواهند از بلاد مسلمين بهرهگيرى كنند، آنهائى كه مىخواهند ذخائر مسلمين را ببرند، آنهائى كه مىخواهند دولتهاى اسلامى را در زير يوغ سلطنت خودشان قرار بدهند اينها كوشش كردهاند خودشان و عمالشان به اينكه تفرقه بين مسلمين ايجاد كنند. اين كلام خبيث همان كلامى است كه آنها مىخواهند كه عرب را يك طرف قرار بدهند و همه مسلمين را در طرف ديگر. فقط عرب مسلم است، پاكستانى مسلم نيست، ايرانى مسلم نيست، عرب مسلم واقعى است!! اينها همه بايد (به حسب قولى كه او باز در يك كلامش گفته است) اينها بايد آقائى عرب را بپذيرند!! اين برخلاف اسلام است، برخلاف دستورات قرآن است. قرآن كريم ميزان را تقوا قرار داده است و فرموده است ان اكرمكم عندالله اتقيكم و صدام ميزان را عربيت قرار داده است، عربيت، چه عربيتى باشد كه مثل عقلق و امثال صدام باشد و چه سايرين. اين برخلاف موازين اسلام و برخلاف ضرورت مسلمين است. اين همان معنائى است كه ابرقدرتها مىخواهند كه قشرها را از هم جدا كنند، عرب را از غير عرب جدا كنند، عرب را در يك طرف قرار بدهند و عجم را در يك طرف ديگر. در بين خود عرب هم مىخواهند كه طوايف مختلف را از هم جدا كنند و در بين عجم هم كه ساير مسلمين هستند مىخواهند كه اينها را از هم جدا كنند اينها مأمور اين هستند، محمدرضا مأمور اين معنا بود كه اينها را از هم جدا كند. كسانى كه اين معنا را مىگويند و اين معنا را تعقيب مىكنند اينها همان مأمورينى هستند كه مقاصد پليد اجنبىها را كه مسلمين را مىخواهند از هم مفترق كنند اجرا مىكنند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 165
ما بر حسب امر خدا از اسلام و كشور خودمان دفاع كرديم
مسلمين بايد يد واحده بر ما سوايشان باشند و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم قرآن شريف دستور داده است كه اگر يك طايفهاى از مسلمين بر طايفه ديگر بغى كردند و تعدى كردند، بر همه مسلمين واجب است كه بر ضد او قيام كنند. فرضاً از اينكه غير مسلم بغى كند بر مسلم، اگر يك طايفهاى از كفار هجوم بياورند به مملكت اسلامى، تكليف همه مسلمين است كه به او هجوم بياورند و او را از صفحه روزگار نابود كنند. چه شده است كه مسلمين در اين امرى كه همه مىدانند، تمام كسانى كه اطلاع دارند از منطقه مىدانند كه دولت جابر صدام و بعث ناگهان بدون هيچ مقدمه حمله كرده است به ايران از طرف دريا و از طرف هوا، از طرف زمين و بدون اينكه دولت متوجه بشود بعضى از بلاد ايران را غصب كرده است و بعضى از سرزمينها. آن روزى كه مطلع شد ايران، جلويش را گرفت و بحمدالله به قدرى صدمه بر او وارد كرده است و بر جنود او وارد كرده است كه بر گرداندن به اصل اول محتاج به سالهاى طولانى است و اين هجوم ناجوانمردانه، كشور عراق را به تباهى كشاند و مىكشاند و سرمايههايى كه بايد صرف بشود در راه ترويج اسلام، اينها را صرف كردهاند در راه جنگ. ما بادى به جنگ نبوديم و نيستيم، لكن اگر كسى تعدى بكند دهان او را خرد مىكنيم. ابتدا از آنها بوده است و لهذا در مملكت ما اين واقعه واقع شده است. اگر ما بادى بوديم، خوب بود اول ما رفته باشيم يكى از دهات آنجا را گرفته باشيم و آنها آمده باشند و ما را عقبزده باشند. ادعاى اينكه ما مدتهاست، صدام در اين نطق خبيثش گفته است كه: ما مدتها با دولت ايران صحبتها كردهايم، رفت، آمد كرديم و خواستيم تفاهم كنيم و دولت ايران قبول نكرده است و ما ملزم شدهايم كه به دولت ايران، و آنها، دولت ايران، پاسگاههاى ما را در مرز خراب كردهاند و چقدر از پاسگاههاى ما را خراب كردهاند و از قبيل اين اراجيف. دولت ايران قبل از حمله عراق حتى يك وجب در ملك آنها، در مملكت آنها نرفته است و بنا هم نيست كه برود و يك پاسگاه از آنها خراب نكرده است، لكن بعد از آنكه آنها حمله كردند و مردم ايران را، مردم عادى ايران را با توپهاى دورزن و با موشكزمين به زمين خانهها را خراب كردهاند، زن و بچههاى مردم را كشتند و همه شرارتها را كردند، البته دفاع بر هر مسلمى، بر هر انسانى دفاع واجب است و ما به حسب امر خدا دفاع كرديم از خودمان و دفاع از اسلام، نه دفاع از كشور خودمان فقط.
چرا مسلمين بر ضد مستكبرين قيام نمىكنند؟
صدام كسى است كه تابع عفلقهاست و آنها حزبشان اسلام را منافى مىدانند با وضعيت خودشان، دشمن اسلام هستند آنها اين كه مىگويد حسين ابن على سلام الله عليه چه، اين همان آدمى است كه زوار حسين بن على را دستجمعى اعدام كرده است و به حبس كشانده است. اين همان آدمى است كه مرقد مطهر حضرت امير را به امر او گلوله بستند، كه گلولههائى كه خراب كرده بود يك جائى از، سوراخ كرده بود، يك جائى از ديوار را به من نشان دادند اينها همانها هستند كه علماى
صحيفه نور ج 13 صفحه 166
بزرگ اسلام را چه از طايفه سنى و چه از طايفه شيعه گرفتار كردند و حبس كردند و شهيد كردند، اينها از اسلام بوئى نبردند و حالا دعوى اسلاميت مىكند و مىگويد من مسلم هستم ايشان از همان اعرابى است كه خداى تبارك و تعالى فرموده است اينها از اسلام و حدود اسلام بىاطلاع هستند. چه شده است كه مسلمين توجه ندارند به اين معنا؟ چرا اين مسائلى كه در ايران واقع شده است و اين مسائلى كه به مملكت ما وارد شده است و آنطور بچه و كوچكها و زنها و مردها را اينها قتل عام كردهاند، بر خلاف موازين بينالمللى و بر خلاف موازين جنگ به جاهاى مسكونى حمله كردند، چرا مسلمين در اين مطلب هيچ توجهى ندارند؟ چرا ساكت هستند؟ خداى تبارك و تعالى امر فرموده است كه بايد جنگ كنند با اين، حالا جنگ نمىكنند لااقل تبليغ كنند، ساكت نباشند. چرا راديوهاى بلاد مسلمين ساكتند در اين موضوع؟ چرا مسلمين ساكتند و توجه ندارند كه اگر چنانچه جمهورى اسلام در ايران خداى نخواسته شكست خورده است چرا توجه ندارند كه ابرقدرتها از اسلام مىترسند و مخالفتشان با ايران به واسطه اين است كه مىترسند اسلام در ساير بلاد رشد كند و همين معنائى كه در ايران شده است در جاهاى ديگر بشود؟
مسلمين را چه شده است كه در اين مسائل كه مربوط به اسلام است و مربوط به حيثيت مسلمين است ساكت نشستهاند، تماشاچى شدهاند؟ ما احتياج به كمكهاى جندى و كمكهاى ارتشى نداريم و ما خودمان حساب اينها را پاك خواهيم كرد، لكن تأسف دارد كه مسلمين بىتوجه هستند به اين مسائل اسلامى، بىتوجه هستند به قرآن كريم، عمل كنند به صريح قرآن كريم كه فرموده است كه: اگر يك طايفهاى ولو مسلم باشند اگر چنانچه حمله كرد بر طايفه ديگر از مسلمين، بر مسلمين لازم است كه از آن طايفه مظلوم دفاع كنند. چرا خبرگزارىهاى خودشان را فرستند و ببينند مسائلى كه در ايران واقع شده است، مصائبى كه در ايران واقع شده است؟ و چرا اگر خبر گزارىهائى باشد و اطلاع بدهد به آنها، در راديوهاى آنها منعكس نمىشود؟ اين سكوت مرگبار چيست كه در مسلمين است؟ شما گمان مىكنيد كه مطرح عراق و ايران است و صدام است و مملكت ايران؟ قضيه اين نيست. مطرح اسلام است، نه مطرح يك كشور. مطرح تمام كشورهاى اسلامى است، مطرح مستضعفين جهانند. آن چيزى كه آنها مىخواهند اين است كه مسلمين متفرق باشند و آنها حكومت كنند به اين مسلمين. آنها تمام جوانهاى ما را به تباهى بكشند، دانشگاههاى ما را دانشگاههاى استعمارى قرار بدهند، اقتصاد ما را وابسته كنند، ارتش ما را وابسته كنند. آنها به ايران فقط نظر ندارند، آنها به همه بلاد مسلمين، به همه بلادى كه تحت سلطه اسلام بايد باشد آنها نظر دارند. لكن مىبينند كه اگر يك ميليارد مسلم با هم مجتمع بشود، آن معنائى كه در سى و پنج ميليون جمعيت ايران تحقق پيدا كرد و ضربه زد به آنها، آنچنان ضربهاى كه تا آخر سر خودشان را نمىتوانند بلند بكنند، اگر يك ميليارد جمعيت مسلمين اينطور بشوند چه خواهد شد؟ آنها براى جلوگيرى از اين معناست كه اين جنگها را بپا مىكنند. چرابايد دولتهاى اسلامى اينطور از هم منفصل باشند و جدا باشند چرا بايد دولتهاى اسلامى توجه به مسائل اجتماعى و سياسى اسلام نداشته باشند؟ چرا بايد ممالك اسلامى
صحيفه نور ج 13 صفحه 167
توجه نداشته باشند كه نقطه نظر آنها اسلام است نه ايران؟ ملتها همه توجه دارند، چرا دولتها توجه ندارند؟ تاكى بايد ما و دولتهاى ما تحت سلطه اجانب باشيم؟ تا كى بايد مستشاران آمريكا و شوروى به ما حكومت كنند؟ تا كى بايد يك گروهبان شوروى، يك گروهبان انگليسى، يك گروهبان آمريكائى بيايد و به ارتش ما حكومت كند؟ ما آنها را بيرون كرديم شما هم بيرون كنيد. ساير ممالك اسلامى هم بيرون كنند. ما آنهائى كه تشتت ايجاد كنند در ايران به جاى خودشان نشاندهايم و مىنشانيم. ساير ممالك اسلامى هم مكلفند به اينكه آنهائى كه بر خلاف اسلام، بر خلاف دستور قرآن، بر خلاف دستورات نبى اسلام ايجاد تشتت كنند، آنها را بگيرند و بيرون كنند و از بين ببرند. چرا نشستيم ما؟ چرا مسلمين نشستهاند؟ چرا نهضت نمىكنند؟ چرا قيام نمىكنند مسلمين بر ضد مستكبرين؟ چرا مستضعفين جهان قيام نمىكنند بر ضد مستكبرين سياههاى آمريكا ما را تأييد كردند لكن دولتهاى اسلامى اكثراً تأييد نكردند. ملتها در هر جا بودند ما را تأييد كردند، مسلمين ملتهاشان در هر جا بود ما را تأييد كردند و اين دولت غاصب بعث را، بعث عراق را محكوم كردند، لكن دولتها اين كار را نكردند. چه شده است دولترا؟ چرا بايد تا آخر اينها تحت فشار ظلم ابرقدرتها تسليم بشوند؟ چرا بايد افغانستان را آنطور كنند و مسلمين نشسته باشند؟ چرا بايد ايران را اينطور كنند و مسلمين ساكت باشند؟ نشستهاند كه يكى يكى اينها را از بين ببرند، نوبت بعدى بشود؟
من براى مسلمين و براى اسلام اعلام خطر مىكنم
اين خطرى است براى مسلمين. من اعلام خطر مىكنم براى مسلمين و براى اسلام با اين وضعى كه دولتها دارند. آنها كنار نشستهاند و شماها را به هم مىريزند. دولتها را با هم به جنگ وامىدارند و استفاده را خودشان مىكنند. چرا مطالعه نمىكنيد در امر اسلام و در امر سرنوشتهاى مسلمين؟ تا كى ما بايد زير سلطه اجانب باشيم و تاكى ممالك ما بايد در تحت تاخت و تازه آنها باشد چرا از خواب بيدار نمىشوند مسلمانها؟ مشكل مهم دولتهاى اسلامى هستند. بايد دولتها بيدار بشوند. اگر دولتهابيدار بشوند مشكلات مسلمين رفع مىشود با هم تفاهم مىكنند، لكن دستهائى در كار است كه نمىگذارد، مأمورينى آنها دارند كه نمىگذارند اين كار بشود. من از خداى تبارك و تعالى مىخواهيم كه همه مسلمين را بيدار كند و همه را در تحت لواى اسلام قرار بدهد و همه را با هم مجتمع كند و مسائل اسلامى را در دست مطالعه كنند و مسائل اسلامى را بين خودشان حل كنند.
والسلام عليكم و رحمه الله
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 150
تاريخ: 14/8/59
بيانات امام خمينى در جمع وعاظ و خطباى مذهبى
اهداف شوم كارشناسان خارجى از شناسائى ذخائر فرهنگى و اقتصادى كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
از آقايان كه تشريف آوردهاند در اين هواى سرد و در اين محل حقير تشكر مىكنم. سلامت و سعادت همه را از خداى تبارك و تعالى خواستارم. من يك نكتهاى بايد عرضى كنم. ما بايد از اين كارشناسهاى قدرتهاى بزرگ بعض مطالب را ياد بگيريم، اينها از طول مدتى كه شايد قريب بيش از سيصد سال است در اين ممالك راه پيدا كردند، همه چيز اين ممالك را، خصوصاً آنهائى كه مورد اهميت است خيلى براى آنها مثل ايران، مطالعه كردند، هر چه ما داريم از دارائىهاى زير زمينى و از دارائىهاى روى زمينى و از چيزهائى كه در رفاه يك كشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلك، اينها مطالعه كردند و مطالعاتشان بيشتر از ماست. اينها در آنوقتى كه اين وسايل نقليه فعلى نبوده است مىآمدند در ايران و با كاروانها راه مىافتادند، سوار شتر مىشدند و گردش مىكردند اطراف ايران و تمام بيابانهائى كه در ايران بود مطالعه مىكردند و جاهائى كه احتمال ذخائر بود، عكسبردارى مىكردند، كشف مىكردند و همه اين چيزهائى كه ما در زير زمين داريم آنها از ما بهتر مطلعند و در مسائل فرهنگى و سياسى هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ايلات و عشاير اطراف ايران، همه جا آنقدرى كه آنها مطالعه كردند در روحيات عشاير و مسائلى به دست آوردند، ماها آنقدر مطالعه نكرديم و در مطالعاتى كه اينها از شهرهاى ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقائد ما و گرايشهاى ما، آنها مطالعه كردند بسيار است. ما بايد ببينيم كه اينها بعد از مطالعات زيادى كه كردند كه مىخواهند براى خودشان، مىخواستند و مىخواهند بهرهبردارى كنند، آنها چه چيز را مؤافق با مصلحت خودشان و بهره بردارى خودشان مىدانستند و چه چيز را و چه گروه را مخالف مىدانستند آنها كدام دستجات را مخالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصاً ايران كه يك ويژگى خاصى دارد، كدام گروه را مخالف با اين سلطه مىدانستند و كدام گروه يا گروهها را مخالف نمىدانستند يا مؤافق مىدانستند. ما از وقتى كه رضاخان كودتا كرد و آمد ايران كه من يادم هست، مطالعه كنيم اين مسائلى كه در ايران واقع شد و انگليس اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتى كه محمد رضا به جاى او آمد و نمىتوانيم بگوئيم كدام خبيثتر بودند، لكن خباثت دومى اثراتش براى ما زيادتر بود كه دومى را متفقين تحميل كردند و خود محمد رضا هم در كتابش نوشت، حالا شايد نباشد در آن كتاب، اگر كسى آن چاپ اولش
صحيفه نور ج 13 صفحه 151
را داشته باشد، نوشت كه اينها صلاح ديدند كه ما باشيم، من باشم در اينجا حكومت كنم. ما مطالعه كنيم از آنوقت تا زمانى كه اين آدم رفت ببينيم كه اينها با چه گروههائى مبارزه كردند و با چه گروههائى مصالحه و سازش. رضاخان اول كه آمد ما شك نداريم كه يك آدم عامى بود و آنها فهميده بودند كه يك آدم قدرتمندى است و جسورى است و كار از او مىآيد. آنها اين را آوردند اين هم در راديو دهلى اگر شماها كه يادتان نيست، شايد آنهائى كه سنشان بلا باشد، يادشان هست كه در راديو دهلى گفتند (كه راديو دهلى از چيز انگليسها بود آنوقت) كه رضاخان را ما آورديم روى كار و بعد از اينكه مخالفت كرد و با آلمانها مثلاً يك رفت و آمدى داشت ما او را بيرون برديم. اين يك آدمى بود كه با مطالعات آنها، ادراك كردند كه يك آدم قلدرى است و شعور سياسى هم ندارد آنقدرها، اين را خوب مىشود آلت دست قرار داد، آوردند و كودتا كردند و آنوقت اشخاص زيادى را از همه طوايف گرفتند و ابتداى امر و وجب به وجب به نظر مىرسد كه روى يك نقشهاى كه آنها برايش مىدادند عمل مىكرد، ابتدائاً شروع كرد به رياكارى و مجالس روضه مىرفت و خودشان مجلس روضه بپا مىكردند و از قرارى كه آنوقت مىگفتند در همه تكيههاى تهران هم آنوقت مىگفتند پا برهنه مىرود، همه جارفت و با مردم خوش وبش مىكرد و اين كارها را مىكرد تا آنوقتى كه قدرت دستش آمد و محكم شد پايش. ببينيم كه در آنوقتى كه قدرت دستش آمد با كى و با چه گروهى مخالفتش زياد بود و با چه طرحهائى مخالفتش زياد. اين را بسيارى البته يادشان است كه شروع كرد مخالفت با روحانيون با اسم اينكه مىخواهيم اصلاح بكنيم، چه بكنيم، مجلسى در جاهاى ديگر و در مدرسه فيضيه كه ما شاهدش بوديم مجلس امتحان درست كردند و اشخاصى كه مال خودشان بود مىآمد آنجا براى امتحان و اينها به خيال اينكه به، تبليغاتشان اين بود كه ما مىخواهيم اين اشخاصى كه صحيحاند و اهل علم صحيح هستند، از آنهائى كه نه، لياقت اين لباس را ندارند، مىخواهيم تميز بدهيم. حتى بعضى از آقايان محترم قم هم اين معنا را باور كرده بودند. خدا رحمت كند مرحوم آقاى فيض را، به من فرمودند كه، در مدرسه فيضيه، كه خوب، اين كه بدكارى نيست كه اينها بيايند خوبها را از بدها جدا كنند. من به ايشان عرض كردم كه بله، اينها مىخواهند خوبها را از بدها جدا كنند كه خوبها را از بين ببرند، نه بدها را. و همين طور هم شد. ابتدا براى اين معنا آمدند و چه تلخىها بر ماها گذشت از اين امتحان و از اين بساط، بعد هم با يك بهانه ديگر شروع كردند به اينكه بايد ملت لباس واحد داشته باشد و عمامهها را از سرها برداشتند و آنقدر خرابكارى كه كردند كه روى تاريخ را سياه كردند. و البته اينها يك مسائل طولانى است كه شايد در تاريخ، حالا كه مىتوانند بنويسند اشخاصى كه اطلاع دارند، بعد هم يا در همان وقتها هم مجالس روضه را با كمال جديت منع كردند كه شايد در شهرها يك مجلس علنى كه مثل مجالس متعارف، آنوقتها بپا نبود.
من در قم يادم هست كه يكى از آقايان، بين الطلوعين (قبل از طلوع فجر) يك مجلس چند نفرى داشت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرق مىشدند و گمانم اين است كه همين مجلس را هم آمدند جلويش را گرفتند. اين دو جناح جناح كه هر دوش از جناح روحانى است، جناح روحانيت و جناح خطبا،
صحيفه نور ج 13 صفحه 152
اين دو جهت وجه نظر آنها بود و به هر دو حمله كردند، عمامهها را از سر آنها برداشتند. يكى از كسانى كه در قم مشغول اين خرابكارى بود يك روز گفت كه در تمام ايران شش نفر بايد عمامهاى باشد و حال آنكه آن هم دروغ مىگفت، اگر مىتوانستند يك نفر هم نمىگذاشتند باشد. اين حملهاى كه اينها كردند به روحانيت و حملهاى كه كردند به مجالس تعزيه، ما از آن مىفهميم كه اين دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابر قدرتها و اين معنا كه اينها مانع از آن مقاصدى كه آنها دارند، بيشتر هستند اينها، اين دو جناح بيشتر بوده و لهذا بيشتر مورد آزار واقع شدند. بعد هم كه قضيه كشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوائى را درست كردند، آن هم روى همين بود كه اينهائى كه علاقه به اسلام داشتند و علاقه به ديانت و احكام ديانت داشتند، اينها را سركوب كنند و خدا مىداند كه در كشف حجاب چه جنايتهائى اينها كردند. حتى به علماى بزرگ هم پيشنهاد مىكردند كه شما مجلس بگيريد با خانمهايتان، با زنهايتان بيائيد در مجلس براى اينكه فرمودند. نقل كردند كه يكى رفته بود پيش مرحوم آقاى كاشانى گفته بود كه فرمودند كه شما بايد در آن مجلسى كه چيز است شركت كنيد. ايشان فرموده بودند فلان خوردند. او گفته بود كه آن بالائىها گفتند. گفته بود من هم همان بالائى ها را مىگويم. بله، اينها مىخواستند با ارعاب و هو و جنجال كار را انجام بدهند، لهذا به ايشان هيچ تعرضى نكردند و پيش علماى شهرها مىرفتند مىگفتند، هر كدام ضعيف بودند و ضعيف القلب بودند، شركت مىكردند و هر كدام قوى بودند، نمىكردند.
ما بايد از اينها عبرت بگيريم از اين مسائل، با تبليغات مختلف، نه همان بازور، با تبليغات مختلف، اين مسائلى كه داشتند و آن مطالبى را كه خودشان مطالعه كرده بودند و موانع را پيدا كرده بودند با تبليغات دامنهدار از هر نحو، قلمها و نطقها و روز نامهها و همه چيز به كار افتاد براى اينكه اين مسائل را به ثمر برسانند و موفق هم ابتدا شدند به طورى كه اين را من كراراً گفتم، مرحوم آقاى آشيخ عباس تهرانى رحمه الله گفتند كه من اراك بودم و مىخواستم بيايم به قم يا به تهران مىخواستم بروم، از اراك مىخواستم بيايم، خواستم اتومبيل بگيرم، آن شوفر اتومبيل گفت كه ما عهد كرديم، قرار داديم با خودمان كه دو طايفه را سوار اتومبيل نكنيم يكى فواحش را، يكى هم آخوندها را. در اثر تبليغاتى كه كرده بودند، شعرهاى شاعرشان را كه لابد بعضى شنيدند كه تا آخوند و قجر در اين مملكت است، اين ننگ را كشور دارا به كجا ببرد، اين را آن خبيث خدا نشناس در شعرش گفت، شعرا هم شعر گفتند، مجالس درست كردند، محافل درست كردند، تبليغات كردند، هر طور توانستند با هر شيوه اين روحانيون را و اين متدينين را كوبيدند و مقصود اصلى اين بود كه اسلام را از بين ببرند. آنها مىفهميدند كه تا اسلام قدرت دارد در يك كشورى نمىتوانند آنها آنطور كه مىخواهند سلطه پيدا كنند، بايد اسلام را و مظاهر اسلام را و احكام اسلام را اينها از بين ببرند و موفق بشوند به آن مقاصدى كه دارند و لهذا مطالعه مىكردند چه چيز براى اسلام بيشتر مىتواند خدمت بكند، قدرت اسلام را بهتر مىتواند حفظ بكند آن را بيشتر مىكوبيدند و كدام احكام اسلام بيشتر پيش مردم مثلاً رايج است و بيشتر علاقه به آن دارند آن را بيشتر مىخواستند از بين ببرند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 153
در مقابله با نقشههاى غارتگران هوشيار باشيد
ما بايد توجه به اين معنا داشته باشيم، ما بايد گمان نكنيم كه مسائل ايران ختم شده است، تمام شده است، هم مسائل فرهنگىاش تمام نشده است و هم ساير مسائل. شما هيچ وقت خوف از اين نداشته باشيد كه مثلاً دولت غاصب عراق حمله كرده است و دارد مثلاً كارهاى خلاف مىكند، از اينها هيچ وقت خوف نداشته باشيد، اينها نمىتوانند كارى انجام بدهند، شما از اين خوف داشته باشيد كه همان نقشههايى كه قبل از انقلاب اينها داشتند، در زمان رضاخان و محمد رضاخان داشتند، حالا بيشتر داشته باشند. آنها قبلاً از باب اينكه به طور ذهنى و علمى يافته بودند كه اسلام اگر چنانچه رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمىگذارند كه مااستفادههايمان را بكنيم، حالا كه عيناً سيلى را خوردند و مشاهده كردند قدرت اسلام را در يك ملت سى و چند ميليونى و اسلامى كه داراى يك ميليارد جمعيت است، اينها ملاحظه مىكنند كه بعد از اينكه سى و چند ميليونشان به ما اينطور كردند، پس وقتى كه يك ميليارد جمعيت دنيا كه قريب به يك ميليارد مسلم دارد اگر اينها همه مثل ايران بشوند، ما چه خواهيم كرد؟ امروز نقشه دقيقتر از آن وقت است، امروز طرحهائى كه اينها مىخواهند پياده كنند از آن وقت شديدتر است و ما بايد بيشتر چشم و گوشمان را باز كنيم. شما امروز هم مىبينيد كه چهار نفر، ده نفر روحانى كه با كمال صداقت دارد خدمت به اين انقلاب مىكند، از هر گوشه صدا مىشود كه حكومت آخوندى، اين زمزمه تازه كم كمهان نقشههاى سابق است، آنوقت هم يكدفعه نشد، ابتدا كم كم، يكى يكى، دو تا دو تا اهل علم بلاد را، اهل منبر بلاد را انتقاد كردند، گفتند، گفتند، روزنامهها بعد شروع كردند و نطقها و مجالس و اينها درست كردند و بعد هم كار خودشان را انجام دادند، حالا هم اين نقشه هست در كار.
نقش مجالس روضه خوانى و عزادارى سيدالشهدا در حركت مردم
در آنوقت يكى از حرفها كه هى رايج بود مىگفتند: ملت گريه، براى اينكه مجالس روضه را از دستشان بگيرند. اينكه همه مجالس روضه را آنوقت تعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مىرفت و آن بازىها را در مىآورد، قضيه مجلس روضه بود يا از مجلس روضه آنها يك چيز ديگر مىفهميدند و آن را مىخواستند از بين ببرند؟ قضيه عمامه و كلاه بود يا از عمامه يك چيز ديگرى آنها مىفهميدند و روى آن ميزان عمامه را با آن مخالفت مىكردند آنها فهميده بودند كه از اين عمامه يك كارى مىآيد كه نمىگذارد اينها آنى را كه مىخواهند عمل كنند و از اين مجالس عزادارى يك كارى مىآيد كه نمىگذارد اينها كارهايشان را انجام بدهند. وقتى يك ملتى در ماه محرم، سرتاسر يك مملكت، يك مطلب را مىگويند، شما انگيزه اين گريه و اين اجتماع در مجالس روضه را خيال نكنيد كه فقط اين است كه ما گريه كنيم براى سيدالشهدا، نه سيدالشهدا احتياج به اين گريهها دارد و نه اين گريه خودش فىالنفسه يك كارى از آن مىآيد، لكن اين مجلسها مردم را همچو مجتمع مىكنند و يك وجهه مىدهند، سى ميليون، سى و پنج ميليون جمعيت در دو ماه محرم و خصوصاً دهه عاشورا يك
صحيفه نور ج 13 صفحه 154
وجهه، طرف يك راه مىروند، اينها را در اين ماه محرم، خطبا و علما در سرتاسر كشور مىتواند بسيج كند براى يك مسأله. اين جنبه سياسى اين مجالس بالاتر از همه جنبه ديگرى است كه هست، بيخود بعضى از ائمه ما نمىفرمايند كه براى من در منابر روضه بخوانند، بيخود نمىگويند ائمه ما به اينكه هر كس كه بگريد، بگرياند يا صورت گريه، گريه كردن به خودش بگيرد اجرش فلان و فلان است. مسأله، مسأله گريه نيست، مسأله، مسأله تباكى نيست، مسأله، مسأله سياسى است كه ائمه ما با همان ديد الهى كه داشتند، مىخواستند كه اين ملتها را با هم بسيج كنند و يكپارچه كنند، از راههاى مختلف، اينها را يكپارچه كنند تا آسيب پذير نباشند. مسائل اسلام، مسائل سياسى است و سياستش غلبه دارد بر چيزهاى ديگرش. اجتماعاتى كه اسلام بعضىاش را فرض كرده است، واجب كرده است و بعضىاش را به طور استحباب و مبالغه در استحبابش كرده است اينها يك مسائل سياسى است. قضيه مكه يك مسأله، اجتماع در مكه در اين محافل مختلف با اين يكپارچگى مردم كه از همه بلاد مسلمين واجب شده است كه بيايند در آنجا، بروند چه بكنند، خدا كه احتياج به عبادت من و تو ندارد. خداى تبارك و تعالى مىخواهد كه مردم را مجتمع كند، واجب كرده است كه اينها را، جمع بشوند در آنجا و مسائل اسلام را طرح كنند و حل كنند.
مع الاسف در اثر بى اطلاعى ماها، در مكه مجتمع مىشوند لكن به مسائل خودشان درسترسند. حالا اخيراً يك قدرى بهتر شده است، لكن اگر مسلمين در يك همچو مجلس بزرگى كه از تمام دنيا مجتمع شده است و هيچ قدرتى نمىتواند اينطور مجلس را درست بكند، دولتها هر چه زحمت بكشند يك عدهاى از مملكت خودشان را مىتوانند يك جايى جمع كنند يا از چند تا مملكت. خداى تبارك و تعالى مردم را، موثرها را برايشان فرض كرده است كه مجتمع بشوند در آن مجالسى كه در مكه هست و همه با هم آنجا جمع بشوند و نكته سياسى اين اجتماع اين است كه اولاً خودشان مطلع بشوند از حالات هم، تفاهم كنند با هم، برادر باشند با هم برادرى كنند با هم و مسائل بلاد خودشان، ممالك خودشان را طرح كنند در آنجا و چاره جويى كنند براى مسائل خودشان. ما اگر همين حج را به آن معنايى كه روح حج اقتضا مىكند عمل مىكرديم، اين گرفتارىهاى زيادى كه براى مسلمانها پيش آمده است، پيش نمىآمد. اگر دولتهاى اسلامى واقعاً به خود مىآمدند، توجه مىكردند كه يك همچو محفل بزرگى كه خداى تبارك و تعالى بر ما لازم كرده است، بر عددى از ما الزام كرده است و بر همه مستحب كرده است كه آنجا برويم، اين دولتها، وسائلش را فراهم مىكردند و ملتهائى كه مىرفتند آنجا با دست باز با هم ملاقات مىكردند، با هم دردهاى بلاد خودشان را ميان مىگذاشتند، گرفتارىهائى كه از قدرت بزرگ براى آنها پيش مىآمد و پيش مىآيد، طرح مىكردند، گفتگو مىكردند و بر مىگشتند به محال خودشان و تبليغ مىكردند مسائل را، اگر دولتها، دولتهائى بودند كه توجه داشتند به اين مسائل و نمىخواستند كه زير بار قدرتهاى بزرگ باشند و مىفهميدند لذت اينكه يك حكومت بر يك جامعه بيدار بشود از يك حكومت بر يك جامعهاى كه هيچ خبر از هيچ چيز ندارد، بهتر است. از زير بار بيرون آمدن از ابر قدرتها ولو هر جور مصيبت هم براى ملتهاى ما
صحيفه نور ج 13 صفحه 155
داشته باشد بهتر است از اينكه ما در كاخهاى بزرگ و در خانههاى چه و كذا و اتومبيلهاى كذا باشم و نوكر باشيم اگر اينها اين را مىفهميدند، دست از اين كارها بر مىداشتند و با ملتها همصدا مىشدند و وسائل را فراهم مىكردند و اين محفل بزرگ حج را نه اينطورى كه حالا هست، درست بجا مىآوردند و خودشان هم مىآمدند در آن محافل و مىنشستند و مسائلشان را حل مىكردند، آنوقت اسلام يك قدرتى مىشد كه هيچ قدرتى مقابل او نبود. اين يك راه هست كه مردم را، همه مردم را سالى يك دفعه همه بلاد را دعوت كردند و لله على الناس حج البيت هر كس بتواند بايد برود. يك راه ديگر اين نماز عيد و اجتماعات در عيد است در سالى دو مرتبه، اين هم يك مسألهاى است كه در بلاد بايد مجتمع مىشدند، مىشوند و باز مسائل، مسائل سياسى است. نماز جمعه در هر هفته يك دفعه آن اجتماعات بزرگ بشود و بررسى بشود در هر جا راجع به مسائل روز، كه بحمدالله اين مسأله در اين سالها شده است و اميد است كه بيشتر بشود و آقايان هم بايد تبليغ كنند كه اين مجالس بهتر بشود و مجالس جماعت است كه مردم در هر روز مجتمع بشوند در مساجد، نه همان مجتمع بشوند بگذارند اين پيرمردها و از كار افتادهها بروند، نه، مساجد بايد مجتمع بشود از جوانها، اگر ما بفهميم كه اين اجتماعات چه فوائدى دارد و اگر بفهميم كه اجتماعاتى كه اسلام براى ما دستور داده و فراهم كرده است، چه مسائل سياسى را حل مىكند، چه گرفتارىها را حل مىكند، اينطور بيحال نبوديم كه مساجدمان مركز بشود براى چند نفر پيرزن و پيرمرد. وقتى جماعت برود و اشخاص موثر بروند، مردم بروند، همه بروند آنجا مجتمع بشوند و در آنجا خطيب برايشان مسائل روز را بگويد و مسائلى كه، مشكلاتى كه دارند بگويد، اين حل مىكند مطالب را. همين ماه محرم و ماه رمضان، محرم و صفر و ماه رمضان آنقدر بركاتى كه بر اين سه ماه مرتب است نمىشود انسان احصاء كند. اين اجتماع عاشورا و اين برگزارى عزاى شهيد، بزرگتر شهيد عالم، اين آنقدر بركات دارد. همان وقتى هم كه اين مسائل سياسى در آن مطرح نمىشد آنقدر بركات داشت براى ملتها كه قابل احصاء نبود.
تبليغات منحرفين و روشنفكرنمايان در جهت تضعيف شعائر و مظاهر اسلامى
الان بيشتر ما احتياج داريم به اين مجالس، تو گوش شما نخوانند به اينكه اين مجلسها بگذاريم حالا و مجالس روضه را، خرجهائى كه مىكنيم حالا نكنيم و خرج مثلاً اين جنگزدهها بكنيم، نه، مسأله اينطور نيست، خرج جنگزدهها را بايد بكنيم، ملت ما بايد كسانى كه در جنگ آنطور لطمهها را ديدند، جوانهائى كه در جنگ، آنطور فداكارى مىكنند، قدردانى كنيم و كسانى كه از منزل خودشان دور شدند، بايد پذيرائى از آنها بكنيم، يك وظيفه انسانى، وظيفه الهى است نه به معناى اينكه ما حالا كارهاى ديگرمان را رها كنيم به اين كار فقط بچسبيم، همه را بايد ما بگيريم. امروز ما به مجالس تعزيه و روضه بيشتر احتياج داريم از سابق. اين اجتماع سرتاسرى كشور، اين دستجات سرتاسرى كشور، امروز ديگر يك رنگ سياسى پيدا كرده است و حق هم همين است. اگر ما سى و چند ميليون جمعيت در اين دهه محرم كه وسيلهشان را خدا براى ما فراهم كرده است و آنقدر ائمه
صحيفه نور ج 13 صفحه 156
اطهار راجع به اينطور امور سفارش فرمودهاند و آنطور ثوابها را خداى تبارك و تعالى برايش مرتب فرموده است، اگر سى و پنج ميليون جمعيت در اين ماه محرم، در اين دهه محرم اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برايشان بگويند و تعزيه بگويند و گريه كنند براى سيدالشهدا، اين يك شعارى است، يك شعار الهى است. امروز ديگر ما انقلاب كرديم، روضه ديگر لازم نيست، از غلطهائى است كه تودهنها انداختند، مثل اين است كه بگوئيم امروز ما انقلاب كرديم، ديگر لازم نيست كه نماز بخوانيم، انقلاب براى اين است، انقلاب كرديم كه شعائر اسلام را زنده كنيم، نه انقلاب كرديم كه شعائر اسلام را بميرانيم. زنده نگه داشتن عاشورا يك مسأله بسيار مهم سياسى عبادى است. عزادارى كردن براى شهيدى كه همه چيز را در راه اسلام داد، يك مسأله سياسى است، يك مسألهاى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد، ما از اين اجتماعات استفاده مىكنيم، ما از آن الله اكبرها، ملت ما از آن الله اكبرها استفاده كرد، آن الله اكبرها را بايد حفظ بكنيم. اين مظاهر و مشائر و امورى كه در اسلام در آن سفارش شده بايد فكر كنيد كه اينها يك مسأله سطحى نبوده است كه مىخواستند جمع بشوند و گريه كنند، خير، ما ملت گريه سياسى هستيم، ما ملتى هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مىدهيم و خرد مىكنيم سدهايى را كه در مقابل اسلام ايستاده است. چطور شد كه اينها در زمان رضاخان يك محفلى جمع شدند و براى شكست ايران از اسلام گريه كردند؟ اگر گريه اشكال داشت، چطور اينها گريه كردند؟ اينها مىخواستند كه مجوس را و آن ملت و مليتى كه خودشان در نظر است احيا كنند، لهذا، در آن محفل حرفها زده شد و گريهها شد براى اينكه چرا مجوس از اسلام شكست خورده است. آن افكار پوسيده الان هم در مغزهاى بعضىها هست. اينها نمىخواهند كه شما براى يك شهيد اسلام گريه كنيد. اگر چنانچه براى شكست اسلام گريه كنيد آنها مىگويند نه، گريه چيز خوبى است، اينها نمىخواهند كه شما براى كسى كه همه چيزش را براى اسلام داد، اينها نمىخواهند شما زنده نگه داريد يك واقعهاى را كه قدرتهاى بزرگ را آن واقعه كوبيد و در اثر او، شما هم اگر بشويد مىكوبيد، اينها نمىخواهند اين مسائل واقع بشود، مع الاسف تبليغ مىكنند اين منحرفين، اينهائى كه مامورند كه اينجور تبليغات را بكنند و جوان ما بعضىشان باورشان مىآيد. بايد جوانهاى ما بدانند كه هر نحو تبليغى كه بر ضد يكى از مظاهر اسلامى واقع شد اين تبليغى است كه از جانب بزرگترها و چپاولگرها به دست عمالشان واقع مىشود براى اينكه اسلام را بكوبد. اين جوانهاى ما كه بحمدالله مسلمند و فعال، بايد توجه بكنند به اينكه هر يك از اين شعائر اسلامى چه چيزى دارد كه اينها با آن مخالفند، چى زير سر عمامه است كه اينها مخالفند و چى زير سر مجالس عزاست كه اينها با آن مخالفند، از اين چه، چه چيزى مىآيد، از مجالس عزا هماهنگ كردن همه ملت همه ملت در يك روزى از منزلها بيرون مىريزند و فرياد مىزنند و اگر يك وقتى اينها فكر اين را بدهند كه در اين روز اينها را منسجم بر ضد يك قدرتى بكنند، چه خواهد شد؟ اينها از اين مىترسند با گريه شما ما هى بنشينيد گريه كنيد اما نفت را به ما بدهيد، ما اشكال نداريم. هى مجلس بگيريد،
صحيفه نور ج 13 صفحه 157
با ما مخالفت نكنيد، اشكال ندارد. اينها از اين مجالس از آن جنبه سياسىاش مىترسند. امروز هم مجالس ما تحول در آن پيدا شده است، مثل سابق نيست، متحول شده است، همه افراد ملت ما، مجالس ما متحول شده است. لكن گمان نكنند آنهائى كه جنبههاى سياسى به نظرشان دارند و مثلاً روشنفكر هستند به نظرشان كه مجالس گريه ديگر چيزى نيست. همين گريههاست كه كارها را پيش برده است، همين اجتماعات است كه مردم را بيدار مىكند. ما از اين مخالفتهائى كه شد در زمان رضاخان و شك نداريم كه به دستور بوده، خود او خيلى معلوم نبود كه اگر دستور ندهند، اين حرفها را بزند، از اين مخالفتهائى كه شد بايد عبرت بگيريم، ببينيم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم مىشود كه مجالس روضه با آنها مخالف است. با روحانيت مخالف بودند، ببينيم كه روحانيت براى آنها مضر است. با دانشگاه مخالف بودند ببينيم كه دانشگاه با آنها مخالف است. بودن يك دانشگاه صحيح با آنها مخالف است، بله، آنها دانشگاهى كه به دست خودشان درست بشود و همه چيزش را هم خودشان درست بكنند و جوانهائى كه از دانشگاه بيرون بيايد همه براى خودشان عمل بكنند، با آن مخالف نيستند، اما امروز با دانشگاه مخالفند. در انقلاب اسلامى با دانشگاهش مخالفند، با مجالس روضهاش مخالفند، با روحانىاش مخالفند، با جوان متدين بازاريش مخالفند، با همه مخالفند.
امروز مخالف همه جانبه ابر قدرتهاست با اين ملت در همه مظاهر اسلامىاش و ما بايد بيدار باشيم و توجه داشته باشيم. تبليعات اينها براى ما ضررش بيشتر از جنگهاست، ساده نبايد برخورد كرد به اين تبليغات. ما از جنگ چه ترسى داريم؟ يك ملتى كه حاضر است براى شهادت و شهادت را فوز عظيم مىداند، چه باكى از اين مسائل دارد؟ از اين، از اينكه باكى نيست، تازه وقتى كه يك جنگى شروع مىشود، ملت ما بيدار مىشود، بيشتر متحرك مىشود. شما ببينيد كه در اين جنگى كه به ايران تحميل كردند و اشخاص خائن به اسلام، مخالف سر سخت با اسلام، اين جنگ را بپا كردند، ايران چه جور باز زنده شد، يكپارچه ايران دوباره انقلاب كرد و توجه كرد به يك مقصد، سرتاسر ايران كدام كار ممكن بود كه اينطور مردم را بسيج كند؟ اين جنگ بود كه بسيج كرد. پس جنگ چيزهائى است كه ما خيال مىكنيم بد است، بعد خوب از كار در مىآيد. التبه جوانهائى ما از دست داديم اين اسلام از اين جوانها خيلى از دست داده و ما در اين جنگ بيشتر از جنگ صفين تا حالا از دست نداديم، خيلى هم كمتر از اوست، لكن براى اسلام است، وقتى براى اسلام است ما چه باكى داريم. جنگ براى ما، ما را بيدار كرد، آن رخوه و سستى اگر پيدا مىشد، دوباره برگشت به يك قرصى و محكمى، آنى كه انسان را مىترساند اين تبليغاتى است كه بيخ گوش اينها، يكى، يكى گفته مىشود و بعد يك جمعيتى مىشوند و بعد زيادتر. از اين شيطنتها بايد يك قدرى ترسيد و توجه به آن كرد، از اينكه مجالس اسلامى را، مجالس عزا را در نظر شما سست مىكنند و مىروند تو دهات، اين ور آن ور مىافتند كه فلانى گفته است كه مجالس عزا لازم نيست و شما خدمت كنيد به اينها، فلانى چطور همچو حرفى مىزند؟ كسى كه مىداند كه مجالس عزا چه جهت سياسى دارد، چه جهت اسلامى دارد، البته بايد آنها را هم بررسى كرد و تكليف است براى دولت و براى ملت، براى همه، از خود ما هستند آنها، برادرهاى
صحيفه نور ج 13 صفحه 158
ما هستند، آنها را خانه هايشان را خراب كردند و عدهشان، زيادى را كشتند و از بين بردند و اينها هم بى خانمان شدند آمدند، هر جا آمدند بايد مهماندارى كرد از آنها.
لزوم طرح مسائل سياسى - اجتماعى روز از سوى وعاظ در مجالس عزادارى
لكن اين به اين معنا نيست كه ما در آن مسألهاى كه همه با هم بايد مجتمع بشويم براى كوبيدن ابرقدرتها، از آن مسأله دست برداريم و برويم اين كار را بكنيم، نخير، هر دو را بايد بكنيم، مجالس سر جاى خودش بايد باشد و مجالس عزا بايد باشد و اهل منبر بايد اين شهادت امام حسين سلام الله عليه را زنده نگه دارند و ملت بايد با هم قدرت اين شعائر اسلامى را، خصوصاً اين را زنده نگه دارند، با زنده نگه داشتن او، اسلام زنده مىشود انا من حسين كه روايت شده است كه پيغمبر فرموده است، اين معنايش، معنا اين است كه حسين مال من است و من هم از او زنده مىشوم، از او شده است. اينهمه بركات از شهادت ايشان است، با اينكه دشمن مىخواست آثار را از بين ببرد، آنها در صدد بودند كه اصل بنىهاشمى در كار نباشد لعبت هاشم بالكذا اين حرف بود، آنها مىخواستند اصل اسلام را ببرند و يك مملكت عربى درست كنند و اين كارشان اسباب اين شد كه عرب و عجم و همه، همه مسلمين توجه پيدا كردند كه نه، قضيه، قضيه عربيت و عجميت و فارسيت و اينها نيست، قضيه خدا و اسلام است. اين مجالس را حفظ كنيد، همه مجالسى كه اجتماعات دينى هست، اجتماعات اسلامى هست، اينها اسلام را در قلوب ما زنده نگه مىدارد. جماعات را حفظ كنيد، جمعه را حفظ كنيد، اعياد اسلامى را، شعائرى كه در آن هست حفظ كنيد و مجالس عزارا با همان شكوهى كه پيشتر انجام مىگرفت و بيشتر از او حفظ كنيد و اهل منبر ايدهم الله تعالى كوشش كنند در اينكه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سياسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و روضه را دست از آن برنداريد كه ما با روضه زنده هستيم. خوب، بعضى از امور هست كه بايد به وسيله آقايان، آقايانى كه خطبا هستند و اهل منبر هستند، در سرتاسر كشور تذكر داده بشود به مردم. يكى همين كه گفتم كه انشاء الله تذكر داده مىشود و انشاء الله مسلمين هم توجه مىكنند به آن، يكى اينكه از جنگ خسته نشوند مردم، جنگ يك چيز خوبى است، البته ما پيشقدم نيستيم، براى جنگ ما پيشقدم نيستم لكن حالائى كه به ما تحميل شده است اين يك آثار بزرگى دارد براى نهضت ما. يكى از آثارش اين است كه دشمن ما را روسياه كرد در دنيا، اين مىخواست كه براى خودش يك حيثيتى پيدا بكند و اينكه دشمن اسلام بود و قبل از اين هم كه هجوم كند به ايران، با عراق آنطور معامله كرد و با علماى عراق آنطور معاملات كرد و با ملت عراق آنطور و با دستجات براى عاشورا آنطور و با زائرين كربلا كه براى اربعين مىرفتند آنطور جنايتكارانه عمل كرد، اين در دنيا رسوا شد و حالا هم هر چه مىخواهد سالوسى كند و نماز بخواند و اظهار اسلاميت بكند و امثال ذلك، ديگر فايده ندارد، اين ديگر نمىتواند با سالوسى خودش را جا بيندازد، نمىتوانست لكن شايد بعضىها آنهائى كه خارج بودند از عراق باورشان مىآمد كه اين يك آدمى است كه مىخواهد خدمتى
صحيفه نور ج 13 صفحه 159
بكند و كذا و اين حرفها، حالا معلوم شد كه نه، همه فهميدند كه اين آدم اينطورى است، وضعش اينطورى است و معلوم شد كه يك آدمى است كه براى عرب مىخواهد كار بكند، اين خوزستان عربها را غالباً كشتند. اگر ايشان با عرب مؤافق است، چطور عرب كشى مىكند؟ براى اين هم نبوده است كه چند كيلومتر از مملكت ايران را او ادعا دارد چقدر ضرر كرده در اين، ملت عراق بيچاره چقدر ضرر كرد در اين جنگ و ملت اسلام چقدر ضرر برد، ضرر جانى، ضرر مالى، ضرر حيثيتى او برد. يكى از مسائلى كه باز مرتب شد بر اين، اينكه شياطين فهميدند قدرت اسلام در ايران چيست و قدرت ارتش ما و پاسدارهاى ما كه خداوند همه را حفظ كند، آنطور نيست كه آنها خيال مىكردند. خليجىها هم فهميدند كه نه، مسائل آنطورها نيست و اگر خداى نخواسته يك وقت شيطنت كنند، ممكن است عكس العمل داشته باشد، ديگران هم فهميدند كه نه، قدرت اسلام بيش از اين مسائل است كه اينها خيال مىكنند، قدرت اسلام است كه يك مملكت را يكپارچه بر ضد آنها به راه مىاندازند، بسيج مىكند، اين قدرت اسلام است. اين هم يكى از بركاتى بود كه از اين جنگ تحميلى براى آنها ننگ بار آورد و براى ملت ما سلحشورى و قدرتمندى و بيدارى اين جنگى كه حالا به ما تحميل شده است براى ما البته يك ضررهايى هم داشته است و برادرهاى ما در آنجا و اشخاصى كه در آنجا تلف شدند و در خرمشهر و در آبادان و در دزفول و اينها تلف شدند، خساراتى برايشان بار آمده و عدهاى از زن و بچههايشان هم كه سرپرستهاى خودشان را از دست مثلاً دادند، آنها هم كوچ كردند براى بلاد ديگر. بايد آقايان به مردم سفارش كنند كه اينها برادر ما هستند، اينها در راه اسلام و جنگ در اسلام اينطور آواره شدند، اينها را بايد مثل خودتان و مثل اولاد خودتان بدانيد، اگر بچههاى بىسرپرستى هستند و مىتوانيد سرپرستى يكى از اينها را براى خودش نگه دارد و حفظ كند، حفظ كند. دولت بايد اينها را با يك ترتيبى، مرتبى، منظمى، محترمانه براى اينها جا تهيه كند براى اينها غذا تهيه كند، اينها آواره شدند. نبايد فكر اين باشيم كه ما خودمان هر چه مىخواهيم داشته باشيم، ديگران هيچى نخير، بايد كمك كنند به اينها، ثروتمندها كمك كنند به اينها برادرهاى مؤمن، خواهرها به اينها كمك كنند و اينهائى كه در جنگ آسيب ديدهاند اينقدر نگذارند مصيبت بيشتر برايشان بشود و آنها را مثل مهمان عزيز مهماندارى كنند و دولت هم بايد جاهايى را براى اينها معين كند و آنها را حفاظت كند.
با مسائل و مشكلات كشور از راه اسلامى برخورد كنيد
يكى هم اينكه بايد دولت ما، ملت ما توجه به اين معنا داشته باشد كه در يك مملكتى كه جنگ در آن هست ممكن است كه يك چيزهائى هم كمبود توى آن باشد، در ايران الحمدلله كم است اين اما اينطور نباشد كه خودشان كمك كنند، مردمى كمك كنند بر اينكه كمبودى حاصل بشود، هجوم كنند مثلاً به خريد يك چيزى و نگهدارى بخواهند بكنند، گمان نكنند كه با اين جنگى كه آنجا واقع شده است، ايران در مضيقه واقع مىشود، نه، ايران در مضيقه واقع نمىشود. شما توجه كنيد كه مسائل را از راه اسلامى با آن برخورد كنيد، از راه انسانى با آن برخورد كنيد، اگر مسائل را از راه اسلامىاش ما با
صحيفه نور ج 13 صفحه 160
آن برخورد كنيم، نمىرسد به اينكه ما بخواهيم يك چيزى را احتكار كنيم يا مثلاً گرانفروشى كنيم يا زياد در رفتار خلاف انسانى بكنيم. وقتى يك جنگى پيش آمد بايد مردم بيشتر به فكر اين باشند كه ايران را آرام نگه دارند، الحمدلله آرام هم هست. اينهائى كه جمع بشوند در يك جايى براى خريد يك چيزى كه نمىدانم حالا هم هست يانه، كه مىشدند قبلاً اينها يك اشخاصى هستند مفسده جو و مىخواهند تضعيف كنند روحيه شما را. ما هيچ واقعهاى برايمان واقع نشده يك دستهاى آمدند در يك گوشه مملكت ما خرابكارى مىكنند، از اين دزدها در ايران هميشه بوده، اين دزدها خيلى بوده، زمانهاى سابق زياد بود كه يك شهرى را شلوغ مىكردند، يك جايى را مىبريدند، يك، از بين مىبردند. نبايد با اينكه يك شلوغكارى در يك جايى شده است كه الان هم انشاء الله از بين مىرود.
هشدارى بر لزوم شكست حصر آبادان توسط قواى مسلحه
و من منتظرم كه اين حصر آبادان از بين برود و هشيار مىدهم به پاسداران، قواى انتظامى و فرماندهان قواى انتظامى كه بايد اين حصر شكسته بشود، مسامحه نشود در آن، حتماً بايد شكسته بشود و فكر اين نباشند كه ما اگر اينها هم آمدند، بيرونشان مىكنيم، اگر اينها آمدند خسارات بر ما وارد مىكنند، نگذارند اينها بيايند در آبادان وارد بشوند، از خرمشهر اينها را بيرون بكنند، حال تهاجمى بگيرند.
تقويت روحيه قواى مسلحه با تقدير و پشتيبانى ملت
و باز توجه داشته باشند به اينكه اينهائى كه از فرماندهان و از پاسداران و از سربازان و از ژاندارمرى و همه اينها در آنجا مشغول هستند، اينها دارند جانفشانى و فداكارى كنند، اينها همچو نيست كه توى خانهاى نشسته باشند و راحت باشند، اينها هر كدام كه رفتند در اين جبههها فداكارى دارند مىكنند در هر حال به نظرشان ممكن است كه يك وقت مثلاً يك موشك فلان بيايد و اينها را از بين ببرد، بايد از اينها قدردانى كنند تقويت كنند روحيه اينها را، ملت بايد تقويت كند روحيه اينها را، اينها مشغولند، مشغول بررسى هستند، مشغول برنامهريزى هستند، از يك طرف مسامحه نبايد بشود، از يك طرف هم مشغول به كار هستند اينها، كسانى كه اطلاع نظامى ندارند نبايد دخالت كنند در كار نظامى. اين مثل اين است كه ما بگوئيم كه فلان سرهنگ يك وقت بيايد به ما بخواهد بگويد كه فقه اسلام اينطورى است، همين طورى كه مىبينيد بعضىها از قرآن يك آيهاى را بردارند مىخوانند و دنبال او يك مسائلى را مىگويند در صورتى كه از قرآن هيچ اطلاعى ندارند و از اسلام هم هيچ اطلاعى ندارند. مائى كه از نظام اطلاع نداريم و از جنگ اطلاع نداريم نبايد اظهار نظر بكنيم كه خوب است اينجورى بكنند، آخر شما چه مىدانيد كه خوب است اينجورى بكنند، من و شما اطلاع از اين نداريم. هى برنامه ندهد كسى كه ندارد يك چيز را، نمىفهمد يك چيزى را، تضعيف نكنند روحيه سربازهاى ما را كه با تمام قدرت، همه جناحهايشان دارند جانفشانى مىكنند و ضربتهاى زياد به آنها
صحيفه نور ج 13 صفحه 161
زدند شما كنار نشستيد ومى گوئيد خوب است اينجورى بكنند. آدمى كه كنار گود نشسته خيلى حرفها مىتواند بزند، بگذاريد كه آنها روى نقشههائى كه دارند روى طورى كه مىتوانند عمل بكنند و بحمدالله مىتوانند وانشاء الله عمل مىكنند و ما هم صبر داريم، اينقدرها بى صبرى نكنيد. جنگ صفين هيجده ماه طول كشيد با آن زحمات، هيجده ماه طول كشيد با آنهمه رنجهائى كه بردند و با آنهمه تلفاتى كه دادند، ما تازه دو ماه است كه كمتر از دو ماه است الان كه يك همچو چيزى هست شمائى كه با همه ابر قدرتها مىگوئيد ما ايستاديم و مقابله مىكنيم و مشتتان را گره مىكنيد كه ما آمريكا و شوروى و كذا را، شما بايد همچو قدرتمند باشيد كه اگر پشت اين خانههايتان هم خداى نخواسته سرباز اجانب آمد باز هم همان مشت گره كرده برويد و با هم در بيفتيد و جنگ تن به تن بكنيد. شما كه يك همچو كار بزرگى را كرديد و حالا انگور را خورديد نمىخواهيد تبش را بكنيد؟ يك همچو كار بزرگى كه اعجاب دنيا را براى شما جلب كرده است، زحمت دارد، حفظ اسلام زحمت دارد. شما براى اسلام از اول قيام كرديد و فرياد زديد ما جمهورى اسلامى مىخواهيم، آنها هم همهشان مخالف با جمهورى اسلامى اند، همه قدرتها مخالف با جمهورى اسلامىاند، كسى كه با همه قدرتها در افتاده است و بحمدالله پيش بده تا حالا، حالا نبايد به واسطه اينكه يك چيزى واقع مىشود، يك شلوغى در يك جايى واقع مىشود اين خيال كند كه نه، به هم خورد وضع. شما در جنگى كه جنگى داخلى كه با محمدرضا و ساواكش داشتيد، چقدر شهيد داديد، از پانزده خرداد به اين ور شايد صد هزار شهيد ما داده باشيم يا بيشتر، چقدر هم معلول داريم. حالا ما همه اين بساطى كه تا حالا واقع شده است اينقدرها نيست خيلى چيز كمى است و آنقدرى كه به آنها ضايعه واقع كرديم، لشكر ما ضايعه واقع كردند، چندين برابر است. محكم باشيد آقا، جوانهاى ما محكم بايستيد (يكى از حضار: ما همه سرباز توايم خمينى، گوش به فرمان توايم خمينى) ما همه سرباز خدا هستيم انشاء الله، نه تو سرباز منى، نه من سرباز تو. همه ما با هم قيام كرديم كه اسلام را در اينجا زنده كنيم و انشاء الله به ساير جاها هم صادر كنيم. و ما همه برادر با هم هستيم، دوست با هم هستيم و اميدوارم كه همه ما دوش به دوش هم، هر كس هر مقدار كه مىتواند، منى كه يك پيرمرد هستم، صحبت بكنم براى شما، آقاى فلسفى كه پيرمرد قوى انشاء الله ايشان هم براى شما صحبت بكنند، آقايان اهل منبر هم براى مردم صحبت بكنند، اين يك خدمتى است كه از ماها برمىآيد، ما انشاء الله انجام بدهيم و اميدوارم كه براى خدا باشد. شما هم هر كدام هر كارى ازتان بر مىآيد انجام بدهيد.
دولت و ملت براى خودكفائى كشاورزى و صنعتى كوشش كنند
جهاد كشاورزها اين است كه كشاورزىشان را تقويت كنند. امسال شنيدم بعضىها سستى كنند و اين برخلاف مسير اسلام است. شما پارسال با آن گرفتارىها زياد كرديد كشتتان را، و امسال الحمدلله آن گرفتارىها كم است و به شما كمكهائى هم از طرف دولت مىشود و بايد خودتان به فكر باشيد كه اگر ابرقدرتها فردا منع كردند همه كشورها را كه به ما گندم ندهند، خودمان داشته
صحيفه نور ج 13 صفحه 162
باشيم. خوب، كشاورزها بايد به اين فكر باشند و كشاورزى خودشان را تقويت كنند و بيشتر كنند و كارها را جورى كنند كه ما ديگر محتاج نباشيم در خوردنمان هم به مردم. و من اميدوارم كه اشخاصى كه تفكر دارند، مغز صنعتى دارند اينها هم كارها را راه بيندازند و صنعت درست كنند خودشان. شما بدانيد كه اگر خودتان به فكر بيفتيد كه براى خودتان انجام بدهيد، كارهاى خودتان را مىتوانيد انجام بدهيد، گمان نكنيد كه ما حتماً بايد همه چيزمان را از ديگران بگيريم، نه، شما به فكر اين باشيد كه همه چيزتان را خودتان درست كنيد. اين ژاپن بود كه در سالهاى قبل محتاج بود و خودش به فكر افتاد و خودش كارهاى خودش را درست كرد و الان صادر مىكند به آمريكا هم. و آن هندوستان بود كه در آن زمان آنقدر احتياج داشت، حالا الان دارد خودش احتياجات خودش را رفع مىكند. مغزهاى شما كوچكتر از مغزهاى ديگران نيست شما خودتان به فكر باشيد، توجه كنيد كه كار خودتان را خودتان انجام بدهيد و الان مهم اين است كه كشاورزى بايد چندين برابر سابق باشد، دولت بايد كمك بكند و مردم بايد جديت بكنند و من اميدوارم كه در اين سالى كه مىآيد به كوشش شماها، به كوشش جوانهاى ما، كشاورزىهاى ما، كارهاى كشاورزى ما همچو بشود كه مامحتاج نباشيم به ديگران در خوراكمان و همين طور كارخانهها كارها را انجام بدهند، خودشان راه بيندازند كارخانه را، شما خودتان بايد انجام بدهيد كار خودتان، هى منتظر اين نباشيد كه يكى ديگر بيايد شما را اداره كند، خودتان اداره كنيد خودتان را و من اميدوارم كه همه اين كارها به دست خودتان بشود و هيچ به خودتان خوفى راه ندهيد، ما آن قدرتهاى بزرگ را هل داديم و بيرونشان كرديم و كسى نمىتواند شما را انشاء الله ديگر هل بدهد از مملكت خودتان.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 168
تاريخ: 25/8/59
بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان دومين دوره دانشكده افسرى ارتش جمهورى اسلامى
دشمن اصلى ابر قدرتها، اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
از شما برادران و عزيزان رزمنده تشكر مىكنم كه در اينجا آمديد و از نزديك با هم ملاقات كنيم و بعض مسائل را در ميان بگذاريم. من از ارتش و از ساير قواى انتظامى و نظامى و از قواى مسلح ديگر، پاسداران، داوطلبان و همه قشرهايى كه در جبهه مشغول فداكارى براى اسلام هستند، كمال تشكر را مىكنم و همانطور كه خود شماها مطللعيد چون اين يك لشگر اسلامى است و يك قواى مسلح اسلامى است، تمام ملت ايران پشتيبانى از اين قوا دارند و از زن و مردشان مشغول جهاد هستند، هر كدام به آن مقدارى كه مىتوانند كمك مىكنند، همراهى مىكنند. پشتوانه همه شما اسلام است، قرآن كريم است و ملتهاى اسلامى در هر جا كه هستند چنانچه ملاحظه مىكنيد كه از ملتها پشتيبانىهاى زياد، اظهار همراهى با اين ملت ستمديده ايران و با ارتش ايران اعلام مىكنند كه ما هم مىخواهيم بيائيم در جبههها با بازيخوردههاى رژيم بعث كافر عراق جنگ كنيم و البته احتياج به اين نيست كه آنها بيايند ولى تشكر از آنها مىكنم و قواى مسلحه خود ما بحمدالله كافى است براى جلوگيرى از اين شرارت اشرار و انشاء الله به زودى غلبه اسلام بر كفر ظاهر مىشود. و انشاء الله ملت مظلوم عراق را از زير ستم اين ستمكاران نجات خواهيم داد.
من هيچ خوفى از جنگ ندارم و شما هم نداريد و ملت ما هم ندارند، لكن آن خوفى كه هست كه من براى شما كه مىخواهيد افسر باشيد و در جبههها برويد و با كفار جنگ كنيد، بايد تذكر بدهم كه نقشههاى حساب شده در كار است براى شكستن اسلام، مقصد اصيل اين است كه اينها چون از اسلام سيلى خوردهاند و با قدرت الله اكبر آنها را از ايران بيرون كردند و دست چپاولگرها را كوتاه كردند و لهذا دشمن اصلى، اسلام است، نه ارتش است، نه روحانيت است و نه جمهورى اسلام و نه حكومت اسلامى و نه آنهايى كه در راه اسلام دارند فداكارى مىكنند، دشمن اصلى اينها نيستند، دشمن اصلى اسلام است منتها با يك نقشه حساب شده دارند پيشروى مىكنند. نمىدانم اين مثل را شما شنيديد - مثلهايى كه در بين مردم هست آموزنده است اين مثل را كه من شنيدم و لابد بسيارى از شما هم شنيديد، مىگويند كه، يك آخوند و يك سيد و يك نفر هم از اشخاص متعارف رفتهاند در يك باغى براى دزدى، صاحب باغ وقتى كه آمد ديد خوب، اينها سه نفرند و نمىتواند با سه نفر، اين مقابله كند،
صحيفه نور ج 13 صفحه 169
رو كرد به دونفرشان گفت كه خوب، اين به آنها رو كرد گفت كه اين سيد اولاد پيغمبر است، حق دارد، ما بايد احترام از او بكينم از اين جهت قدمش روى چشم مثلاً هر كارى كرده مال خودش بوده اين آقاى شيخ هم خوب ،عالم است، جليلالقدر است، اسلام به او احترام گذاشته است، ما بايد به او احترام كنيم، خوب، اين آدم عامى چه ميگويد، آن دو نفر را با خودش مؤافق كرد، آن آدم عامى را گرفتند و بستندش، زدندش، بعد رو كرد به آن دو نفر گفت كه اين آقا اولاد پيغمبر است، اولاد پيغمبر، عزيز است پيش ما، چطور توئى كه صورت روحانى دارى، آخر روحانى كه دزدى نمىكند چرا تو آمدى در اينجا، خودش با سيد دست به هم دادند و آن روحانىنما را زدند و بستند و انداختند آنجا، بعد رو كرد به سيد گفت كه سيد اولاد پيغمبر! جدت به تو گفته است دزدى بكنى؟ براى چه آمدى تو باغ مردم، گرفت خودش ديگر زورش به او مىرسيد، آن هم گرفت و انداخت، اين يك مثل است كه شايد واقعيت هم هم ندارد اما مثل است، مثل خوبى است. الان وضع ايران اينطورى شده است، يك وقت صحبت مىكردند كه اين ارتش طاغوتى است و مال رژيم سابق است و اينها قابل اينكه لشگر اسلام باشند، قابل اين نيستند و اينها بايد اصلش منحل بشود، خوب، در مقابلش صحبت شد كه نه، نبايد منحل بشود، اينها نمىخواستند ارتش را منحل كنند اينها مىخواستند كه يك قوه بزرگى كه مىتواند كار انجام بدهد او را از دست بگيرند و كنارش بگذارند، بعدش بيايند سراغ روحانيين كه روحانيين نبايد اصلاً دخالت بكنند در امور سياسى، اينها بايد بروند تو مسجدها و دعا بخوانند و از اين كارها، نماز و دعا بخوانند، آنها را هم كنار بگذارند، بعد بيايند سراغ دولت و مردم و اينها كه آن قوا را از آنها گرفتند و اين قوه روحانى را هم از آنها گرفتند و مردم را جدا كردند از ارتش و مردم را جدا كردند از روحانيت، به حساب آنها برسند، دولت را از بين ببرند و رئيس جمهور را از بين ببرند و عرض مىكنم كه قدرتهاى ديگرى كه هستند از بين ببرند، چون مىبينند اگر اينها با هم مجتمع باشند، يك قدرت بزرگى است كه نمىشود اين را از بين برد. خوب، ديدند كه اينها وقتى كه با هم اتصال پيدا كردند، وقتى مردم قيام كردند، ارتش هم به آنها متصل شد، بازار هم به آنها متصل شد دانشگاه هم به آنها متصل شد، همه متصل شدند، يك قدرت بزرگى بود كه اين قدرت بزرگ نمىشود مقابلش ايستاد، هيچ حكومتى هم نمىتواند و ديدند كه محمدرضا را با همه قدرتى كه داشت بيرون كردند و آنهايى هم كه تبع او بودند و در رديفهاى بالا بودند كه خيانتكار بودند، آنها را هم همين ملت و همين ارتش و همين قواى مسلحه و نظامى و انتظامى از بين بردند، از اين جهت باز دنبال اين نقشه هستند، اينطور نيست كه يك دستهاى كه در تهران راهپيمايى مىكند و در قم راهپيمايى مىكنند، اينها با اشخاص مخالف باشند، اينها، آنهايى كه كارگردانها هستند، نه آنهائى كه بازيخورده هستند، آنها دنبال اين هستند كه اسلام را از بين ببرند چون از او بد ديدند از اين جهت يك شعارهايى درست مىكنند كه اين شعارها به ذهن مردم زننده نباشد و همراه با هم پيدا بكنند و لهذا مىبينيد كه همينهايى كه يك وقتى مىگفتند ارتش را بايد كنار گذاشت، حالا دارند مىگويند كه روحانى بايد كنار برود، برود سراغ ارشادش در قم، بعد از اين كه اين عده بازيخورده از آنهايى كه اساس كار را دارند راهنمايى مىكنند،
صحيفه نور ج 13 صفحه 170
اين عده بازيخورده جمع مىشوند و در قم كه مركز روحانيت است، مركز اسلام است، قطعنامه صادر مىكنند و در آن قطعنامه هست كه روحانيون نبايد اصلاً دخالت بكنند دراين چيزها، آزادى مطلق بايد باشد، آزادى مطلق بايد باشد كه آنها مىگويند، اين است كه چريكهاى فدائى و فلان دسته منافق و فلان دسته كافر و فلان دستهاى كه هيچ اعتقاد به اسلام ندارند اينها آزاد باشند و بيايند و هر چه دلشان مىخواهد بگويند و هر كارى مىخواهند بكنند و ولو فرض كنيد كه به ضد اسلام حرف بزنند آزادند و ولو به ضد قرآن حرف بزنند آزادند و ولو به ضد جمهورى اسلامى حرف بزنند و اين هم آزادند و يك دسته نفهم هم مىگويند نخير بايد اين چيزها باشد. اينها مقصودشان اين نيست كه آزاد باشيم، اينها مقصودشان آن نقشهاى است كه طرح شده است برايشان و مرتب خواهند پياده كنند آن را. آزاد باشيم كه به هر چيزى از اشعار اسلامى كه هست بتازيم، آزاد باشيم كه در دانشگاهها آن شعارهايى كه همهاش به ضد قرآن است بنويسيم، آزاد باشيم كه با همه شعائر اسلامى مخالفت كنيم، آزاد باشيم كه هر چه دلمان مىخواهد به ضد ارتش، به ضد روحانى، به ضد مؤمنين، متدينين بگوئيم، بعد اجتماعى درست بكنند و جدا كنند يكى يكى طوائف را از هم، امروز طرزشان اين است كه روحانيين بايد بروند و دعا بكنند و عرض مىكنم كه اينها، اين همان طرزى است كه امريكا نقشهاش را دارد و انگلستان هم از سابق داشته است و الان هم همه دولتهايى كه، ابرقدرتهايى كه مىخواهند ايران را بچاپند و شرق را بچاپند و از اسلام مىترسند و از مظاهر اسلامى ترسند. اين همان طرح است و من متأسفم كه اين طرح در قم دارد انجام مىگيرد، اگر بازارى قم، بازارى تهران با اين حرف مؤافق است مصيبت بسيار زياد است براى اينكه طرحشان پياده شد و اگر بازارى تهران و قم با اين مؤافق نيستند، چطور صحبتى نكردند، اين همان طرحى است كه انگلستان از دويست سال پيش از اين يا بيشتر طرح ريزى كردند كه جدا كنند روحانيت را از سياست، جدا كنند روحانيين را از مردمى كه مىخواهند فعالانه كار بكنند براى اسلام، اينها بروند همان توى مسجدها بنشينند و دعا بكنند، آنها هم هر كارى دلشان مىخواست بكنند و هر چپاولگرى و هر سلطه جويى كه خواستند بكنند. در عرض پنجاه سال كه روحانيين را عقبزده بودند و هر چه هم جديت مىكردند نمىتوانستند كه كارى انجام بدهند از باب اينكه مردم را از روحانيون كنار زده بودند، در عرض پنجاه سال همه حيثيت شما را به باد فنا دادند و اسلام را به آنجا رساندند كه براى اينكه اسلام پيروز شده است بر ايران، گريه كردند و حرف زدند و در شعرهايشان فحش دادند و همه الواطى را كردند و همه دارائىهاى شما را به چپاول بردهاند براى اينكه يك كسى نبود بگويد چرا؟ اين روشنفكرهايى كه الان دارند مىگويند و مع الاسف بينشان بعضى متدينين هم هست كه بازيخوردهاند و غربزدهاند، مىگويند كه روحانيون بايد بروند سراغ كار خودشان و ملت را بگذارند، سياست را بگذارند براى ما، شما سياست را پنجاه سال داشتيد و هيچ غلطى نكرديد، شما كجا يك كار مثبتى توانستيد انجام بدهيد هر كدامتان كه ملى بوديد يا فرض كنيد متدين بوديد، تا صدايتان در مىآمد توى سرتان مىزدند، چه بود كه اين ملت را غلبه داد بر همه؟ آن چه گروهى بودند كه نقش بزرگتر از همه را در اين جنبش داشتند؟ شما با همه اين جنبشها آنوقتها مخالف مىكرديد،
صحيفه نور ج 13 صفحه 171
شما را من مىشناسم نمىخواهم اسمتان را هى ببرم، سر جايتان بنشينيد، آدم بشويد
وقتى يك ملت در يك امر اسلامى همدست شدند، هيچ قدرتى نمىتواند آنها را عقب بزند
در اين راهپيمائى كه روز تاسوعا و عاشورا مىشود بايد توجه بكنيد، دو نكته را من بگويم: يكى اينكه راهپيمائى، عزادارى را از شما نگيرد، عزادارى كنيد و با عزادارى راه برويد، همه با هم مجتمع بشويد به عزادارى. وقتى كلمه راهپيمائى پيش مىآيد خيال نكنيد كه معنايش اين است كه عزادارى نمىخواهيم، ما از همين اسلام و مظاهر اسلام و شهداى اسلام مىتوانيم كارهايمان را انجام بدهيم والا نه توپ ما و نه تانك ما مقابله با تانك و توپ آمريكا ندارد، شوروى ندارد. ما يك ملتى مىخواهيم كه براى اسلام همدست بشوند و مطمئن باشيد كه وقتى يك ملت در يك امر اسلامى همدست شدند كه چنانچه مىبينيد شدند، هيچ قدرتى نمىتواند شما را عقب بزند، آنها هم اين معنا را فهميدهاند و مىبينند كه خوب، يكى از اشخاص، يكى از گروههايى كه نقشى دارد در اين امر و نقش بزرگى دارد، روحانى است. از اولى كه اين انقلاب پيدا شد تا حالا يك دستجات روشنفكر وقلمدارى، آنهايى كه قلمهايشان و نطقهايشان و گفتارهايشان بر ضد اسلام است و يا خودشان نمىدانند و يا دانسته اين كار را مىكنند، از اول اين مسأله را مىگفتند كه روحانيون بروند يك كار ديگرى بكنند، ماها هم مىرويم سراغ چيز، همين ماهايى كه، مملكت اسلام را دو دستى مىخواهند تقديم كنند به آنهايى كه اربابهايشان هستند يا آنهايى كه به خيال خودشان براى ما مفيد هستند. آقا مملكت اسلام از اول 15 خرداد تا حالا بيشتر از صد هزار جمعيت از آن كشته شده است و بيشتر از صد هزار معلول ما الان داريم، اينها براى چه معلول شدهاند؟ براى چه كشته شدهاند؟ براى نفت بوده است؟ آدم براى نفت خودش را مىكشد؟ براى خانه بوده است؟ براى ارزانى بوده است؟ خوب، ما از تظاهرات مردم بايد اينها را بفهميم، همه مىگفتند ما اسلام را مىخواهيم. اگر اسلام نبود، نه نفت مىتوانست هيچ كارى بكند و نه ساير چيزها، مگر مردم مىشود جوانهايشان را بدهد براى نفت؟ مىشود جوانشان را بدهند براى خانه؟ الان كه شما در جبهههاى جنگ هستيد و ارتشىهاى ما كه خداوند نصرتشان بدهند در مراكز فعال هستند، الان كى هست كه دارد از آنها پشتيبانى مىكند؟ آن زنهايى كه براى شما نانپزد و آن مردمى كه براى شما پول مىدهد و آن مردمى كه براى شما ذخيره مىدهد و آنقدر چيزها را مىفرستد، همين مردم مسلمانند، شما ببينيد در تلويزيونتان كه يك زنى كه ده تا تخم مرغ آورده، دارد مىآورد دهد همين را، يك بچهاى كه ده تومان دارد اين را ميدهد، اينها براى چه اينها را مىدهند اينها براى اسلام است، براى كشور اسلامى است، چطور شماها هيچ كارى نمىكنيد، اينهايى كه هى نق مىزنند چه مىكنند؟ چه غلطى مىكنند؟ كدام از اينها رفته است در جبهه؟ اين نقشه است، شمايى كه الان انشاء الله وارد مىشويد در ارتش و در جهات بالاى ارتش، اين نقشه را توجه بكنيد، شما كه افسر هستيد، اين نكتهها را بايد توجه بكنيد كه مىخواهند شما را از مردم جدا كنند، روحانيون را هم از
صحيفه نور ج 13 صفحه 172
مردم جدا كنند، مردم وقتى كه نه قدرت روحانى دارند و نه قدرت عرض بكنم كه اسلحهاى دارند يك كارى بكنند، يك كودتايى بكنند، تمام كنند قضيه را، مسأله اين است.
اين روزنامهها نمىفهمند يا فهميده عمل مىكنند، چرا بايد اين روزنامهها دامن بزنند به اينطور اختلافات، اختلافى كه اشخاصى چيز مىكنند طرح ريزىاش را مىكنند كه اگر اين اشخاص پيش ببرند، نه تو روزنامه نگار را و نه آن رئيس روزنامه را نخواهند گذاشت، تمامتان را از بين خواهند برد، آقا نقشه است، شما را به بازى گرفتهاند، روزنامهها را به بازى گرفتهاند، جبههها را به بازى گرفتهاند، نقشه است كه شماها را از هم جدا كنند، دولت را از ملت، ملت را از دولت، رئيس جمهور را از مردم، مردم را از او، حالا به تدريج. آن روزى كه دستشان برسد، اول كسى كه در دولتىها كشته مىشود همين رئيس جمهور است، چشمهايتان را باز كنيد، همين رؤساى ارتش است، همان رؤساى روحانى است وبعد هم مىآيند حساب احزاب را، آنهايى كه با آنها موافقند نه، آنها كه اهلاً و سهلا و آنهايى كه با آنهامخالف هستند حساب آنها را هم مىكشند، بازار هم دستش اسلحه از دستش افتاد كارى ديگر از او نمىآيد، نه روحانى است كه همه را مجتمع كند و نه ارتشى است كه بتواند جلوگيرى كند. بيدار بشويد! چرا اينقدر خوابيد! اى سران! چرا اينقدر خوابيد؟ چرا چشمهايتان را باز نمىكنيد؟ هر كه، هر جا صحبت مىكند، به ضد هم صحبت مىكند. هر جا مىنويسد به ضد هم مىنويسد. بايد بيدار بشويم ما، اگر خداى نخواسته جدا كردند روحانى را از ملت، جدا كردند ارتشى را از ملت و هر كدام را عليحده كردند و آنطورها كه مىخواهند انجام بدهند كردند، ارتش را منحلش بكنند به واسطه يك تبليغاتى، روحانى را كنار بزنند و منزوى كنند به واسطه يك تبليغاتى، اگر يك همچو كارى بكنند، ديگر نه بازارى او كارى مىآيد كه انجام بدهد و نه دانشگاهى، تا شما با هم مجتمع هستيد، تا با هم هستيد مىتوانيد كار بكنيد. يكى از مثلهاى ديگرى كه در بين مردم هست بايد عرض بكنم، يك كسى كه خواست، يك پدرى كه مىخواست بميرد، چند تا پسر داشت، هفت، هشت تا پسر داشت، خواستشان، يك چوبهايى هم تهيه كرده بود، يكى از اين چوبها را داد گفت اين را بشكن، شكستش، دو تا را گذاشت پهلو هم گفت اينها را هم بشكن، شكستش، بعد آن 7،8 تايى كه به عدد بچههايش بود پهلو هم گذاشت گفت اينها را بشكن، هر چه زور زد نشكست، گفت شما عددتان به عدد اين چوبهاست، اگر يكى يكى باشيد، شكسته مىشويد اگر دو تايتان يك طرف و چهارتايتان يك طرف باشد، شكسته مىشويد اگر همهتان با هم باشيد مثل اين چوبها كه همه با هم باشند، هيچ كس نمىتواند بشكند شما را. اگر روحانى تنها باشد، مىشكنندش، اگر ارتشى تنها باشد، مىشكنندش، اگر مردم تنها باشند، مىشكنند آنها را، آنى كه آسيب بردار نيست آنى است كه همه قوا با هم باشند، حرفش را مىزنند و عملش بر خلافش است، هر كدام صحبت مىكنند، از اتحاد صحبت مىكنند، لكن در عمل، اين عمل را انجام نمىدهند، چه شده شما را؟ پيروز شديد؟ شمايى كه الان لشگر كفر بر شما حمله كرده، شمايى كه الان در سوسنگرد آن بساط را داريد، در آبادان آن بساط را داريد، در اهواز آن بساط را داريد، نبايد به خودتان بيائيد كه ديگر توى روزنامهتان اين غلطها را نكنند؟ روزنامهها مىخواهند
صحيفه نور ج 13 صفحه 173
كه من يك وقت صدايم در بيايد؟ يك روزنامه به طرفدارى آن طرف، يك روزنامه به طرفدارى آن جمله. آخر شما مسلمانيد، مسلمان بايد با هم باشد، اعتقاد به خدا داريد، اعتقاد به اسلام داريد، اعتقاد به معاد داريد، چرا جلوى روزنامهها را نمىگيريد؟ مكرر من گفتهام به آنها، چرا نمىگيرند جلوى روزنامهها را؟ من بگيرم جلويش را؟ چرا جلوى دهنهايشان را نمىگيرند؟ چرا جلوى قلمهايشان را گيرند؟ در يك همچو مشكلى كه ما الان داريم، شما هم بايد به جان هم بيفتيد؟
من اميد اين را دارم كه شما جوانها و جوانهاى ايران و همه قشرهاى ملت الا يك دستهاى كه اميدى ديگر از آنها نيست اينها با هم مجتمع بشوند و همين طورى كه الان اكثر مردم بلكه درصد نود مردم يا بيشتر الان وفادار هستند به جمهورى اسلامى و به اسلام و من اميد اين را دارم كه اشخاصى كه از اين كارهاى خيلى ناجور و خيلى پست دست بردارند و همه مشغول بشوند براى اسلام كار بكنند، اگر همه با هم مجتمع باشيد، اگر سران همه با هم مجتمع باشند، ايراد نگيرند به هم، آن به او اشكال كند، او به او اشكال كند در يك همچو موردى، در يك همچو موقعى كه ما داريم، كارها هم همه اصلاح مىشود، و اميدوارم كه خداوند هدايت كند همه ما را و همه شما را و همه ملت ما را و انشاءالله تعالى پيروز باشيد. و شما همه براى خدا انشاء الله عمل كنيد، همهتان با هم باشيد، پشت و پناه هم باشيد، ملت خوب است، ملت يك ملت روشنى است، يك ملت خوبى است، شماها هم همه با هم مجتمع بشويد،
دولت و ملت، اركان دولت، رئيس جمهورش، نخست وزيرش مجلسش، همه اينها با هم مجتمع بشوند و در يك همچو موقع خطيرى كه همه گرفتار پيروز بشوند، نه نخستوزيرى باقى مىماند و نه رئيس جمهورى باقى مىماند و نه مجلسى باقى مىماند و نه روحانى باقى ماند و نه بازارى، بايد با هم باشيد تا اينكه كار را پيش ببريد، اگر هر كدام عليحده، عليحده و هر كس دلش مىخواهد يك جايى يك اجتماعى بكندو يك تظاهرى بكند و يك حرف مفتى بزند به اسمى كه خودش براى همان آدمى كه تظاهر مىكند، اول او را مىكشند. آنهايى كه تظاهرات مىكنند، آنهايى كه الان در اين موقعى كه جنگ هست در ايران و همه نواميس مسلمين در خطر است و همه حيثيات مسلمين در خطر است امروز شلوغكارى مىكنند و اجتماع مىكنند و نطق مىكنند و حرف مفت مىزنند اگر آنها غلبه بكنند، پدر خود شما را اول در آورند، يك قدرى بيدار بشويد، يك قدرى توجه كنيد به مسائل، اينقدر تو سر هم نزنيد، اينقدر به هم نپريد.
اگر كسى شعارهاى باطل خواست بدهد، با قوت او را بكوبيد
انشاء الله روز عاشورا كه جمعيت بيرون بيايد، مراسم تعزيه حسين سلام الله عليه بايد با قوت خودش باشد و در راهپيمائىها همهاش مراسم امام حسين (ع) باشد و اگر كسى شعارهاى باطل خواست بدهد، با قوت او را بكوبيد و نگذاريد يك شعارهاى باطل بدهند، خود مردم مأمورند، تكليف اسلامىشان اين است كه اگر يك كسى شعار عليه كسى، عليه كسى، براى كسى، براى تفرقه انداختن بيايد، خود مردم مأمورند كه آن را بگيرند و تحويل به مراكز، كه بايد بدهند، بدهند. من از خداى تبارك
صحيفه نور ج 13 صفحه 174
و تعالى خواهانم كه خداوند همه ما را بيدار كند. اينهائى كه هر كدامشان ديگرى را متهم كنند و غلط دارند رفتار مىكنند، بيدار كند اينها را اينهايى كه سران اسلام را دارند مىشكنند خدا بيدارشان كند. اينهايى كه مىخواهند تفرقه بيندازند بين صفوف مسلمين، خداوند بيدارشان كند. خداوندانشاء الله به همه شما نصرت بدهد و شما برادران عزيزى كه الان از دانشكده بيرون آمديد و مىخواهيد برويد به محل كارتان، خداوند به شما نصرت عنايت كند. شما عزيزان ملت هستيد شما پاسدارهاى ملت هستيد و ملت باشماست، امروز از هيچ نترسيد براى اينكه سابق ملت و شما جداى از هم بوديد و الان بحمدالله همه با هم هستيد و همه در يك جبهه هستيد و من وقتى كه نگاه مىكنم به تلويزيون كه نشان مىدهند آنهايى كه براى همين ارتش و براى همين سپاه پاسداران و براى همه اينهايى كه در جبهه هستند زحمت مىكشند، زنها، مردها، بچهها، پيرمردها، من اين را به فال نيك مىگيرم كه اجتماع است با هم و شما پيروز هستيد انشاء الله. اسلام انشاء الله پيروز است. خداوند همه شما را حفظ كند و با سلامت و صحت وارد بشويد به اين جنگى كه بين اسلام و كفر است و اميدوارم كه آن كسانى هم كه در جبههها هستند با قدرت و با قوت و با قدرت اسلامى به جبههها بروند و اميدوارم كه آن لشگر بازيخورده عراق هم كه آمدهاند و براى غير مسلمين، به ضد مسلمين دارند عمل مىكنند، آنها هم بيدار بشوند و دست از اين كارى كه بر خلاف قرآن، اسلام است و بر خلاف اسلام است و بر خلاف مصالح اسلام است، بر خلاف پيغمبر اسلام است، دست بردارند و خداوند همه شما را پيروز و موفق كند.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 175
تاريخ: 27/8/59
بيانات امام خمينى در جمع اقشار مختلف مردم قم
اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد
بسم الله الرحمن الرحيم
من مسائلى را در آن مطالعه كردم كه براى خاطر آن مسائل، گاهى يك صحبتى مىكنم. ما اگر چنانچه در تاريخ اين صد ساله، صد ساله اخير مطالعه كنيم خواهيم ديد كه براى چه است كه گروهها از خارج و داخل، توطئه كنها از خارج و داخل، به ضد روحانيت قلم دست مىگيرند و به ضد روحانيت صحبت مىكنند و در روزنامههايشان مىنويسند، اين منشاش چى هست. در قريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق سامره وقتى كه ديد ايران در معرض فشار خارجىها هست و آن قرارداد ننگين رادرآن زمان بسته بودند، اين پيرمرد كه در كنج يك ده بود يك سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك سطر استقامت كنند. آن، مرحوم ميرزاى بزرگ بود رحمه الله كه در سامره تحريم كرد تنباكو را، براى اينكه تقريباً ايران را در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است. و حتى بستگان خود آن جائر هم و حرمسراى خود آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوا و قليانها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهائى كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند بر آن قرار داد، و لغو شد قرار داد و يك همچو چيزى را اينها ديدند كه يك روحانى پيرمرد دركنج يك دهى از دهات عراق يك كلمه مىنويسد و يك ملت قيام مىكند و قراردادى كه ما بين شاه جائر و انگليسها بوده است به هم مىزند و يك قدرت اينطورى دارد روحانيت باز ملاحظه كردند كه در وقتى كه انگليسها هجوم آورده بودند به عراق و عراق را در معرض استعمار قرار داده بودند، يك پيرمرد به مردم امر كرد و حكم دفاع داد و قيام كردند مردم و ملت عراق را نجات دادند. اين يك قدرتى بود از يك پيرمرد و آن ميرزاى شيرازى دوم، مرحوم آقاميرزا محمد تقى رضوان الله عليه است و در مشروطه ديدند كه يك ملا يا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حكومت خودكامهاى كه در آنوقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر كردند. و در اين مسائل آنهائى كه مخالف هم بودند از پا ننشستند، آنها هم فعاليت خودشان را مىكردند كه حالا بخواهيم همه را بگوئيم طولانى است، لكن راجع به همين مشروطه و اينكه مرحوم شيخ فضل الله رحمه الله ايستاد كه: مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين مؤافق اسلام باشد. در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش
صحيفه نور ج 13 صفحه 176
ايشان بود، مخالفين، خارجىها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مىديدند كارى كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف، روحانىنما، او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند. اين شايد گاهى شما يا مردم خيال بكنند كه من اگر چنانچه ازروحانيت طرفدارى مىكنم براى اين است كه من هم يك معمم هستم و اين گروه گرائى است و من كراراً گفتم كه من با هر كه معمم است و اسم خودش را روحانى گذاشته است مؤافق نيستم، و من كراراً گفتم كه روحانى كه برخلاف مسلك روحانيت و اسلام عمل بكند و توطئهگر باشد اين از ساواكى بدتر است، براى اينكه ساواكى ساواكى است و اين ساواكى به صورت معمم و - به صورت لباس روحانيت پوشيده است. قضيه اين نيست كه من بگويم هر كه عمامه سرش است، اين مورد تأييد است. خير، من از بسياريشان متنفرم و بسياريشان هم اعتقاد به آنها ندارم و كراراً هم گفتم كه اينجاهائى كه دادگاه هست، آنجاهائى كه مثلاً كميتهها هستند بايد مواظب باشند كه اگريك روحانى بر خلاف كرد، خودش را شكايت كنند و همان روحانى را هم بياورند محاكمه كنند، لكن مسأله اين نيست كه با روحانى بد، اينها بدند، مسأله اين است كه با آن روحانى كه جلوى انگلستان را در زمان ميرزاى شيرازى گرفته و جلوى استبداد را در زمان مشروطه گرفته است و جلوى انگلستان را در زمان مرحوم آقا ميرزا محمد تقى گرفته است و جلوى ابرقدرتها را گرفته است، با اين مخالفند.
توطئه براى اين است كه اينها در كار نباشند. اينها مىگويند كه روحانىها بروند در مسجدها و همان جا نماز جماعت بخوانند. بسيار خوب، شما مىگذاريد روحانىها در مسجد نماز جماعت بخوانند شما توى همان مسجد هم مىرويد يك عدهاى را از اشرار مىبريد، يك نفر آدمى كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارد، جلو وا مىداريد، صورت نماز درست مىكنيد براى اينكه مسجد را هم از اينها بگيريد. قضيه اين نيست كه اگر چنانچه روحانيين دست برداشتند از كارهاى ارزندهاى كه دارند مىكنند و رفتند تو مسجدها، رهايشان كنند، مىخواهند مسجدها هم از روحانى پاك كنند به اصطلاح خودشان، مىخواهند مسجدها را از مسلمانها بگيرند. شما ديديد در زمان محمدرضا براى هر مسجدى در مساجد تهران، كه مسلم جاهاى ديگر هم شايد بوده نمىدانم يك نفر سرهنگ باز نشسته منحرف ساواكى را گذاشتند آنجا براى مراقبت كردن اوضاع. اگر اينها دست بردارند از اين كارى كه انجام دادند و به وسيله آنها انجام گرفته است، از اينها دست برمىدارند اينها؟ يا خير، مسجد هم نبايد داشته باشند؟ آن روز مىگفتند عمامه هم نبايد داشته باشند، حالا هم به آن خواهد رسيد اگر شما مسلمانها سست بگيريد. اينها به روحانى هم كارى ندارند، اينها به اسلام كار دارند. آن كه روحانى را تقويت مىكند كه يك كلمهاش را همه مىپذيرند، آن اسلام است، اساس اسلام است. آنها با آن اساس مخالفند. آنها، آنهائى هستند كه دوستانشان قرآن كريم را دست گرفت و گفت: تا اين (با كلمه فحش قرآن را دستش گرفت) تا اين بين مسلمين است انگلستان نمىتواند سيادت كند. اينها مقلدين آنها هستند. مع الاسف بچهها را، ساده دل را مىروند در مدارس پيدا مىكنند يك صورتى به آن مىدهند
صحيفه نور ج 13 صفحه 177
اينها هم بيچارهها خيال مىكنند كه نه حق همين است. لكن عقلا بايد فكر كنند ببينند كه اينها اساسشان چى هست، چه مىخواهند بگويند. البته من هم، آنطورى كه مىگفتند، بسيار متعجب شدم كه من قم را مىشناسم، من كه، تو قم بزرگ شدم من، من قبل ازاينكه همه شما تقريباً متولد بشويد آمدم قم و همان جا هم بودم و هستم، حالا هم هر وقتى كه حالم مساعد بشود باز مىآيم پيش شما. من مىدانم كه شما قمىها به اين زودى از اسلام دست بر نمىداريد و به هيچ وجه هم دست بر نمىداريد. من اين را يك كلمهاى است كه مىگويم براى زمانهاى بعد كه شما بعد از من هم توجه به اين معنا داشته باشيد. هر روزى كه ديديد شخصى يا گروهى يا جبههاى يا حزبى، هر كس، بر خلاف روحانيت چيزى گفت يك وقت يك نفر است به خلاف يك كسى با يك كسى دعوا دارد به خلاف او مىگويد، صحبت نيست به خلاف روحانيت يك چيزى گفت، يا به خلاف كسى كه منشاء اثر است در روحانيت، از حالا تا هر وقت كه شما بوديد و بعد نسل آينده هم آمدند، هر وقت كسى برخلاف اصل روحانيت كه گفت روحانيت بايد برود منزوى بشود اين معناى اينكه برود در مساجد با اينكه كه گفتم نمىگذارند اين را، لكن برود در مسجد همان مشغول نماز بشود يا به شخصى كه در روحانيت مؤثر است، مورد توجه مردم است و مؤثر است در روحانيت، اگر قلمى يا بيانى اين را خواست بشكند اين نظرش به اين شخص نيست، نظرش به آن گروه هم نيست، اين نظرش به اين است كه اين قشر كه مخالف با اساسى است كه آنها دارند، مخالف با اين است كه مملكت اسلامى تحت سلطه غير باشد. قرآن امر فرموده است كه نبايد باشد، و اين كلام قرآن را منتشر مىكند. اينهائى كه با اصل روحانيت ولو به صورت اينكه: نه، ما مىخواهيم احترام اينها محفوظ باشد، اگر اينها وارد در سياست بشوند احترامشان از بين رود پيش مردم، و ما ميل داريم احترامشان محفوظ باشد با اين دو زو كلكها مىخواهند روحانيت را از صحنه بيرون كنند و كشور شما را تسليم كنند يا به طرف شرق، يا به طرف غرب، اساس اين است، والا با چهار ذرع چلوارى كسى مخالفت نمىكند. روحانى هم از خود اينهاست، پيش همينهاست. چطور وقتى رضاخان مىآيد، مطمح نظرش روحانيين هست؟ آن كه تعليم به او مىداد چطور اين را، اينها را مطمح نظر قرار دادند؟ چطور حالا وقتى كه آقايان مىخواهند دلسوزى كنند مىگويند روحانيين بروند كنار؟ خوب بروند كنار، رفتند كنار، شما مىگذاريد اينها تو مسجدها باشند؟ يا اينكه تو مسجد هم وقتى كه آمده است يك آقائى دارد نماز مىخواند، يك دستهاى پا مىشوند مىآيند و مىايستند نماز مىخوانند براى شكستن اين نماز، براى بيرون كردن اين روحانى از مسجد، مىخواهند اين سنگر را از شما بگيرند مسجد يك سنگر اسلامى است و محراب محل جنگ است، حرب است اين را مىخواهند از دست شما بگيرند، ميزان هم همين نيست كه اين بگيرند، اينها مقدمه است، والا هى برويد نماز بخوانيد. اما اينها از مسجد بد ديدند، خصوصاً در اين دو سه سال اخير، در اين دو سه سال اخير مسجد يك محلى بود كه مردم را به نهضت و به قيام بر ضد ظلم تهييج مىكرد، اينها مىخواهند اين سنگر را بگيرند. خوب، اين را گرفتند، رها مىكنند؟ دانشگاه هم از باب اينكه در دنيا مثلاً دانشگاه اگر نباشد خوب نيست، يك دانشگاهى مىخواهند درست كنند مثل
صحيفه نور ج 13 صفحه 178
دانشگاه زمان آريامهر كه آنهائى كه از آن بيرون مىآيند همانهائى باشند كه در خدمت غرب باشند. اكثراً اينطور است يا در خدمت شرق باشند، دانشگاه هم خواهند در خدمت آنها باشد و حكومتى هم كه روى كار مىآيد و مجلس شورائى هم كه روى كار مىآيد، آن هم در خدمت آنها باشد. وقتى اين مصادر در خدمت آنها واقع شد، مردم اين ملت كارگر، كشاورز، بازارى، همه چيزهائى كه اينها به دست مىآورند، در خدمت آنهاست. اينها اساس را مىخواهند بگيرند و هر چيز را مىخواهند يك كارى كنند كه غربى بشود، استعمارى بشود. اينها مىخواهند اين كار را بكنند. مطلب اين نيست كه اينها با آخوند بد هستند براى اينكه با اسلام بد هستند. مىبينند آخوند براى اسلام دارد چه مىكند، چهار تا آخوند هم بد است، جهنم، اما نمىگويند چهار تا آخوند، ميگويند روحانيين، وضع اينطورى است اين يك نقشهاى نيست كه حالا كشيده باشند، اين نقشه اين است كه بعد از آنكه ديدند كه در اين صد سال، صد سال آخر، ديدند كه يك همچو قدرتهائى موجود است، خوب، بايد اين قدرت را بشكنند تا راه آنها باز بشود. تا يك چنين قدرتى هست، تا وقتى كه روحانى با دانشگاهى همراه هست، تا وقتى كه بازارى با روحانى، با دانشگاهى همراه هستند، تا وقتى كه ملت همه گروههايشان با دولت، با همه ارگانهاى دولتى مؤافق هستند، خوب نمىتوانند آنها كارى بكنند، نمىتوانند آنها آسيب برسانند به يك كشورى كه همه قشرهايش با هم مجتمعند. دنيا اجازه نمىدهند به آنها بايد چه بكنند؟ بايد خرده خرده جلو بيايند، يك قدم جلو بيايند و سنگرگيرى كنند، مثل همينهائى كه حالا در مرز اين كار را مىكنند. يك قدم مىآيند جلو سنگرگيرند، بعد مىروند سراغ يكى ديگر. حالا يك روحانى، دو روحانى را بكوبند ديروز كسى به من گفت پريروز يا ديروز كه يك كسى مى گويد كه اينكه در راديو مىبينيد كه مردم چيز جمع مىكنند، مردم جمع مىكنند مىدهند، مردم جمع مىكنند مىدهند، اينها را اين آخوندها مىخورند اصلاً نمىفرستند به آنها. اينها مىخواهند يك قدم يك قدم پيش ببرند، حالا فرض كنيد روحانى را، فردا دانشگاهى، پس فردا دولت را در تظاهراتشان، به دولت هم تعرض بوده، ناشيگرى كردند، اينها مىخواهند كه آنهائى كه براى اسلام دارند خدمت مىكنند اينها را يكى يكى خلع سلاح كنند، بعد بماند يك اشخاصى كه هيچ كارى به اين كارها ندارند و دخالتى در امور ندارند و اگر عالم را آب ببرد آنها را خواب مىبرد. اينها نقشه صحيح پيش خودشان درست كردهاند از زمان سابق براى حالا، و حالا بدتر ديدند. حالا از اسلام به حسب خارج ديدند چه جورى شد؛ ديدند كه اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد، وقتى ديدند اسلام يك همچو كارهاى است، با اسلام اينجا مخالفت مىخواهند بكنند.
بايد اين اسلام را حفظش كنند و در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند
من اين نصيحتى كه مىكنم، براى شماست و براى نسلهاى آينده كه بدانند اين را كه هر وقت يك قلم فاسدى خواست مطلق روحانيت را از بين ببرد يا به يك صورتى منزوى كند، يا روحانى كه در بين ملت مؤثر است، او را خواست كه منعزل كند اين روى آن نقشه دارد عمل مىكند. روى نقشهاى كه
صحيفه نور ج 13 صفحه 179
داشتند و دارند و خواهند داشت و همه ما بايد بيدار باشيم، توجه داشته باشيم كه اينطور نشود كه يك وقت ما را متشتت كنند باز؛ و ماها را رو به هم قرار بدهند و يك دستهاى از آن طرف و يك دستهاى از اين طرف و يك دستهاى از آن طرف فرياد كنند و يك دسته از اين طرف فرياد كنند، ماها را مقابل هم قرار بدهند و نتيجه را آنها بگيرند. من به همه ملت اين سفارش را كنم، همه ملتهائى كه در دنيا هستند سفارش مىكنم، به همه ملتهائى كه در آتيه خواهند آمد سفارش مىكنم كه اساس اين است كه اسلام مخالف با مقاصدشان است و اسلام بايد يا نباشد يا اگر چنانچه يك صورتى باشد به دست اشخاصى باشد كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارند، يك آيه از قرآن مىگيرند، يك جمله از نهچ البلاغه را مىگيرند و به ديگرهايش هيچ كارى ندارند و با آن يك جمله مىخواهند نهج البلاغه و قرآن كريم و اسلام را از بين ببرند. اين جملاتى كه از دهان بعضى از اين منحرفين در مىآيد، در ديوارهاى عراق اين جملات هست همين حزب بعث كافر اين جملاتى كه اين اشخاص منحرف در اينجا ذكر كنند، در ديوارهاى نجف هم، در ديوارهاى ساير بلاد هم، در كربلا هم بعضىهايشان را من خودم ديدم. اين جملات نه اين است كه اينها به اسلام عقيده دارند، حزب بعث، اسلام را مخالف خودش مىداند نه اينكه اينها با اسلام آشنا هستند، اينها مىخواهند با شمشير اسلام خواهند اسلام را از بين ببرند همينها كه در اين جا هستند و سينه مىزنند براى اسلام، بعضىشان با شمشير اسلام مىخواهند اسلام را از بين ببرند والا مسأله اگر يك مسألهاى بود و مثلاً فرض كنيد كه با روحانىها مخالف بودند، روحانىها هم فرض كنيد بد بودند كى حرف مىزد؟ اگر مسأله اين بود، اما مسأله اين نيست، مسأله اين است كه قرآن را به بازى مىگيرند، اينكه يك كلمه از قرآن را مىگيرد و به باقيش گويد من كار ندارم. حالا يادم آمد از يك نفرى كه من در جوانى مىخواستم مشرف شوم حضرت عبدالعظيم، يك نفر واعظ خيلى مقتدر، خيلى واعظ اما به اسلام خيلى كار نداشت، وقتى ديد من معمم هستم، به من گفت بيا اينجا بنشين پهلوى من، ما با اتوبوس مىخواستيم تا حضرت عبدالعظيم برويم. وقتى كه حرفهائى زد و چيزهائى گفت و من هم گوش كردم، تا نزديك شد به حضرت عبدالعظيم به شوفر گفت زود برو نماز مغرب قضا مىشود، با اينكه اول مغرب بود من به او گفتم كه نماز مغرب كه حالا قضا نمىشود. گفت يك روايتى دارد كه اگر تأخير بيندازند چه مىشود. گفتم خوب، آخر روايات ديگرى هم هست. گفت من به آنها كارى ندارم، مسأله اين است. مىگويد از نهج البلاغه اين كلمهاش را قبول دارم باقيش را قبول ندارم، از قرآن هم اين را نمىگويد، اين را ندارد. از قرآن يك كلمهاش را، يك جمله را مىگيرد اما نمىداند كه اين جمله مفسر دارد، در خود قرآن تفسير دارد، در روايات دارد از چيزهائى كه دراين زمان واقع شده. اين هم براى شكستن اسلام و روحانيت است. همين چيزهائى است كه همه اين اشخاص منحرف ادعا مىكنند كه ما اسلام را مىخواهيم بگوئيم اسلام غير آن اسلام سنتى. يكى از مصيبتها اين است كه يك آدمى كه از اسلام نمىداند اسلام با سين است يا با صاد، از اسلام بىاطلاع است، از مدارك اسلام بىاطلاع است، اين يك كلمه را برمىدارد و مىرود پيش جوانان خواهند و داد مىزند و فرياد مىزند و جوانها را وادار به يك كارى مىكند. يك نفر فقيهى
صحيفه نور ج 13 صفحه 180
كه 60 سال عمرش را صرف كرده در فقه و در مدارك فقه، حالا هم وقتى كه مىرسد به يك حكمى و مىبيند كه روى مدارك نمىتواند به طورى جذب بشود باز با احتياط از كنارش رد مىشود. لكن اين آدمى كه يك روز ننشسته در فقه نظر بكند و نمىتواند بنشيند نظر بكند، يك همچو آدمهائى خيال مىكنند كه حالائى كه مثلاً انقلاب شده، بايد در اسلام هم انقلاب بشود، اسلام هم بايد اينجورى بشود. اينها نمىفهمند يا بسياريشان هم فهميده هستند، لكن مىخواهند اساس را از بين ببرند، احكام اسلام را يكى يكى مىخواهند از بين ببرند. توجه داشته باشيد شما برادرها! من مىدانم كه شما قمىها كه خدا حفظتان كند و همه بازارىهاى ايران، تهران، يزد، همه اينها علاقه مندند به اسلام. اينها زحمت كشيدند، خون دادند، جوان دادند براى اسلام. اينهائى كه همه چيزشان را براى اسلام دادند و حالا هم دارند مىدهند، اينهائى كه جوانهايشان را مىفرستادند به سرحد و مىبينند در معرض خطر است، در معرض كشته شدن است و بعضاً اگر كشته بشود تبريك گويند، يك همچو ملتى كه براى اسلام اينطور فداكارى كرده است، نخواهد كسى توانست كه به اين زودىها منحرفش كند، باز دو سال نگذشته اينها را منحرف كند و برگرداند از اسلام. اينكه نخواهد شد، لكن شياطين نقشه مىكشند براى صد سال بعد از اين. آنها حوصلهشان زياد است، از حالا نقشه مىكشند. خوب، وقتى كه اين نقشه عمل بشود ولو پنجاه سال، صد سال ديگر اينها نقشههايش را مىكشند، از حالا شروع كنند يكى يكى مسجد را خالىاش كنند، آن مسجد را خالى كنند، آن را عوضش يك نفر آدمى كه از اسلام اطلاع ندارد و نمىداند نماز هم چند ركعت است، مىرود نماز مىخواند برايشان. بعد اين، يكى يكى، وقتى اينها چيز شد بعد مىروند سراغ يكى ديگر. ما بايد در اين زمان و نسلهاى آتيه بايد در زمانهاى خودشان توجه به اين داشته باشند كه شياطين در كمينند، شياطين دنبال اين هستند كه اين اسلام را بشكنند، شياطين آنچه كه از اسلام ديدند از هيچى نديدند. در عين حالى كه روحانيت مسيح مثل روحانيت اسلام نيست، آنها روحانيتى است كه فقط در كليساست. اينها معذلك همان روحانيت آنجا را هم در آنوقت شكستند، همان مقدار از روحانيت كمى كه در آنجا بود، باز آن را شكستند و گفتند بايد شما برويد در كليسا و مشغول عبادت بشويد و سياست را به امپراطور واگذار كنيد. همين حرفى است كه پريروز در قم گفتند، اين همانى است كه انگليسها سابقاً و امريكا هم حالا دارد گويد و ديگران هم مىگويند.
ما بايد، نسلهاى آتيه بايد متوجه باشند كه اين اسلام را حفظش كنند، در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند. و اسلام همه چيز دارد، اسلام هم دنيا دارد، هم آخرت دارد، اسلام همه بعدها را نظر به آن دارد. حكومت اسلامى مثل حكومتهاى ديگر نيست كه فقط به يك بعد نظر داشته باشند، حكومت اسلامى حكومتى است كه همه اگر انشاء الله پياده بشود، انشاء الله اگر چنانچه موفق شود اين ملت و اسلام به آنطورى كه هست، به آنطورى كه بر پيغمبر اكرم نازل شده است قرآن كريم، احاديث ائمه، احاديث اسلام، به آنطور اگر بشود، سعادت دنيا و آخرت ملتها را ضمانت كرده است و مىكند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 181
انقلاب اسلامى ما، پرثمرترين و كم ضايعهترين انقلاب جهان
البته يك انقلاب وقتى كه واقع مىشود، هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه فرداى آن انقلاب، همه كارها درست بشود. اين امر غير معقولى است. انقلاب شوروى كه به شصت و چهارمين سالش وارد شد، باز هم نتوانستند درست ادارهاش كنند، و انقلابهاى ديگر كه بيست سال، ده سال از آن مىگذرد، باز نتوانستند كه مهارش كنند. اين انقلاب براى اينكه انقلابى نبوده است كه يك حزبى اين انقلاب را درست كرده باشد، يك گروهى اين انقلاب را درست كرده باشد، انقلابى بوده است كه از متن خود ملت بوده است و براى اسلام بوده است. وقتى انقلابى براى اسلام شد و از متن خود جامعه شد، اين آن انقلابها و آن اثراتى كه بعد از انقلاب در جاهاى ديگر هست كمتر دارد، اما نمىشود كه هيچى نداشته باشد. در يك انقلاب اسلامى يك عده كثيرى هستند، كثير فى الجملهاى هستند كه اينها محروم مىشوند از آن دزدىها و از آن كلاهبردارىها، اينها مخالفند. خارجىها هم كه محروم شدند از آن چپاولگريشان، آنها هم دستبردار نيستند، آنها هم عمال دارند در اينجا و دار و دسته دارند. اين دار و دستهها كه وقتى جمع شدند وبه هم پيوستند، خوب، يك جمعيتى هستند، اما نه اين است كه در مقابل اين سيل خروشان ملت چيزى باشند.
تا امروز شما هيچ انقلابى را پيدا نخواهيد كرد كه مثل انقلاب ايران پر ثمر و كم ضايعه، انقلابها كه شده است يك ميليون جمعيت را يك وقت مىگذاشتند جلو مسلسلكشتند، تمام مطبوعات از بين مىرفت، تمام حزبها را تعطيل مىكردند و سرانشان را حبس مىكردند. در يك نوشتهاى كه چند وقت پيش از اين پيش من آورد، كه حالا درست هم همهاش را يادم نيست نوشته بود كه يك ميليون كشته و يك ميليون و نيم هم حبسى، تمام روزنامهها تعطيل، يك روزنامه دو روزنامه دولتى هست. تمام درها را در اول انقلاب مىبندند به روى خودشان و مشغول مىشوند به جنايت. شما در تمام دنيا انقلاباتى را كه ملاحظه كنيد، هيچ انقلابى مثل ايران نبود كه به اتكاى اينكه مردم مسلمند و مردم خودشان انقلاب كردند، درها باز بود بر همه جمعيتها، مطبوعات تا چند ماه باز بود، هر كس هر چه مىخواست مىنوشت، حالا هم بعضىها كه منحرفند، دارند نويسند و در عرض دو سال كه بر اين مملكت گذشته است و انقلاب گذشته است، تمام چيزهايش كه بايد بشود، مجلس و نمىدانم چه و رئيس جمهوريش، همه چيزش درست شده و همه را هم مردم رأى دادهاند، در اين، بعد از اينكه مدتها حكومت عراق نه قانون داشت، نه مجلس داشت، نه چيز ديگر، فقط يك مجلس انقلاب بود و با همه خشونتها كارها را انجام مىدادند، بعد كه مىخواستند مجلس درست بكنند و رأى بگيرند اعلام كردند كه هركس رأى ندهد يا در مجلسشان از قرارى يكى از علما گفت اين را كه آمده بود از آنجا، در مجلسشان گذراندند كه هر كس مخالف، به هر جور مخالفتى بكند، حكمش اعدام است، اعدام است. يعنى اگر به شما بگويند كه امروز شما برويد آنجا، شما نرويد، حكمتان اعدام است، نه مخالف دولت، مخالف با اين مثلاً سازمان امنيت يك چيزى بگويند، بگويند شما نماز نرو، چنانچه اينطور شد يكى از علماى آنجا به او گفتند نماز نرو، نماز رفت، او را با يك عدهاى گرفتند خودش را كشتند،
صحيفه نور ج 13 صفحه 182
آن عده را هم حبس كردند اينها يك همچو اعلام مىكردند كه هر كس مخالفت كند با امر حاكم، حكمش اعدام است، و بعد اعلام كردند كه هر كس رأى ندهد، حكمش اعدام است. رأى داد نشان اينجورى بود، رأى آزاد يعنى آزادى كه ياراى بدهى يا كشته بشوى. ايران از 35 ميليون جمعيت 22 ميليون رأى داد بر جمهورى اسلامى سابقه در دنيا ندارد، سابقه ندارد 35 ميليون جمعيت 22 ميليون رأى دادند بر جمهورى اسلامى. اين معنايش اين است كه اتفاق آراء بوده است، لكن آن عده ديگر همچو هست و مريض هست و غيره، يك همچو وضعى است. كجا ما يك همچو چيزى داريم؟ حفظ كنيد يك همچو وحدتى را، نگهش داريد اين را. اينهائى كه نق مىزنند براى نمىدانم چه و چه، اينها متوجه نيستند كه اين صفها، الان درشوروى به يك كسى كه اينجا بود خودش گفت نوشته، گفت پسر من آنجاست و به من نوشته، نوشته اين صفها در آنجا هست، در شوروى كه شصت و چند سال است انقلاب كرده است و به خيال خودش انقلاب اين چيزها را دارد.
شما اسلام را مىخواهيد، اسلام كه مىخواهيد زنده كنيد اسلام را البته فداكارى مىخواهد، بدون فداكارى كه نمىشود آدم يك اسلامى را زنده كند. همين فداكارى بود كه در صدر اسلام خود پيغمبر اسلام و اولياى اسلام كردند. حالا نوبت شماست، نوبت ماست. انشاء الله خداوند همه شما را تأييد كند، مؤفق باشيد، مؤيد باشيد. و اين را هم باز تأكيد كنم كه انشاءالله فردا و پس فردا كه راهپيمائىهائى هست، عزادارىها بايد باشد، منتها عزادارى يك وقت در يك جائى است و يك وقت همه در خيابانها عزادارى مىكنند. انشاء الله همه مؤيد و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 183
تاريخ: 28/8/59
بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان آموزشگاهافسرى شهربانى جمهورى اسلامى
قواى مسلحه بايد خدمتگزار ملت باشند، نه حاكم
بسم الله الرحمن الرحيم
من اولاً معذرت مىخواهم كه طولانى نبايد صحبت كنم و اطباء از اصل صحبت بلكه ممنوع كردند لكن گاهى يك قدرىاش را اجازه دادهاند و از شما آقايان تشكر كنم كه در اينجا آمديد و يك بعضى مسائل را با هم صحبت كنيم. شما اكثراً وضع پليس و ساير قواى مسلحه را، نظامى و انتظامى را در زمان سابق مطلعيد. مطلعيد كه اين قواى نظامى و انتظامى از ملت به طورى جدا بود كه هيچ كدام از طبقات چشم ديدن طبقه ديگر را نداشتند و اين نكتهاش اين بود كه سران پليس، سران ارتش و سران شهربانى و ساير قواى مسلحه اشخاصى بودند كه با كارهايى كه كردند و كارهايى كه تحميل مىكردند به زيردستان خودشان، وسايل نفرت ملت را از مطلق قواى مسلحه فراهم مىكردند. شما مىدانيد كه وقتى كه يك پليس، يك پاسبان وارد بازار مىشد، هم اين مىخواست به مردم يك تحميلاتى بكند و هم مردم مىخواستند كه از گير او فرار كنند و نفرت داشتند از او. در عين حالى كه پليس و همين طور ژاندارمرى و همين طور ارتش، اينها به حسب وضع اولى كه وجود آمده است، اين است كه اينها براى كشور و براى ملت خدمتگزار باشند، نه حاكم. اصل دولت هم همين است حتى مثل دولت حقه حضرت امير سلام الله عليه كه ولى امر بر همه چيز بود معذلك آن حكومتى كه در صدر اسلام بود، در خدمت مردم بود، اينطور نبود كه حكومت بخواهد حكومت كند و مردم همين طور بىخود اطاعت كنند. اينطور نبود كه حكومت بخواهد به وسيله قدرتى كه دارد اجحاف كند به مردم و ظلم كند كه مردم به واسطه آن ظلم از او متنفر باشند و الان هم كه وضع تغيير كرده است و انشاء الله اميدوارم كه ديگر اين وضع برنگردد به آن اوضاعى كه در سابق بود، وظيفه همه ما و همه شما و همه كسانى كه دستاندر كار امور مردم هستند، از دولت و از همه، اين وضع را پيدا بكنند كه خودشان را خدمتگزار بدانند. از آن نقطه اولى كه آقاى بنى صدر هستند تا آن مراتبى كه هستش، حكومتها بايد خدمتگزار مردم باشند. مردم احساس كنند كه اينها به نفع آنها عمل مىكنند. اگر مردم احساس اين را بكنند كه پليس براى حفظ مصالح آنهاست، پليس نمىخواهد كه به آنها تحميلى بكند، مردم با آغوش باز پليس را در برمىگيرند و از پليس پشتيبانى كنند سابق كه ملاحظه كرديد همچو مجلسى كه پليس و مردم ديگر و زنها و مردها و ملت، اينها در يك جا مجتمع نمىشدند، اينها همه از هم دورى مىجستند و لهذا اگر
صحيفه نور ج 13 صفحه 184
يك مشكلى پيدا مىشد براى دولت علاوه بر اينكه مردم همراهى نمىكردند، هر چه مىتوانستند كار شكنى مىكردند براى اينكه پليس را در نظر آنها آنطور جلوه داده بودند كه مثل گرگى است كه در گله مىخواهد بيفتد و شكار كند. اين تلخى الان در ذائقه مردم هست و لهذا به واسطه اين معنا كه اين تلخى هست شما آقايان خيلى بايد توجه بكنيد كه اين تلخى را از ذائقه مردم بيرون كنيد. شما بايد توجه بكنيد به اينكه در طول پنجاه سال اخير و خصوصاً اين سالهاى اخير، مردم از اين قواى نظامى، انتظامى كه بايد براى نظام باشد، براى انتظام باشد، چقدر زحمت ديدهاند و چقدر بدى از اينها ديدهاند و سران اينها چقدر با مردم بد رفتار كردهاند و سازمانى كه به اسم سازمان امنيت است چقدر امنيت را از بين اين مردم جدا كرده بود و مردم هميشه توجه به اين داشتند كه مبادا يك وقت بىخودى بيايند و ما را گرفتار كنند اين ذائقه تلخ الان هست باز هم، تتمهاش هست و لهذا شماها يك تكليف بزرگى گردنتان است كه بايد اين ذائقه تلخ را برگردانيد به يك ذائقه شيرينى و آن با عمل شماست، با عمل ژاندارمرى است با عمل ارتش است. با عملتان مىتوانيد كه شما كارى بكنيد كه مردم از ياد ببرند آن سختىها و آن زورگوئىهاى سابق را و اين ذائقههاى تلخ را شما شيرين كنيد، با عمل خودتان، با رفتار خودتان، با محبت خودتان. همه شماها برادر هستيد، يك مملكتى اسلامى همهشان با هم برادر هستند. وقتى ما احساس اين را بكنيم كه ما همه با هم برادر هستيم، با هم رفتارمان خوب است، و اگر اين احساس پيش بيايد كه من آن بالا هستم و ديگران بايد اطاعت از من بكنند، من رئيس شهربانى هستم و ديگران بايد از من اطاعت بكنند و يك تكليفى است و بخواهيد با تكليف و تكلف به مردم حكومت كنيد، اين باز برمىگردد به آن حالات سابقه و مردم از شما جدا مىشوند و مردم وحشت از شما مىكنند، ترس در دلشان پيدا مىشود وقتى شماها را مىبينند. در زمان سابق من خيلى قصهها يادم هست كه آن قصهها اگر يك كسىتوانست بنويسد طولانى بود. شما نمىدانيد كه وقتى يك پاسبان را از دور ديدند، خصوصا معممين يك پاسبان را از دور مىديدند چه حالى به آنها دست مىداد، مىتوانستند يك جا فرار كنند فرار مىكردند. اين نبود جز اينكه بالائىها اينطور دستور مىدادند، خود پائينى ها هم اينطور تربيت شده بودند. تربيت اسلامى اصلش در كار نبود. يك تربيتهاى غربى، يك تربيتهائى كه از آنجا گرفته شده بود. بدهايش را اينجا آورده بودند پياده كرده بودند. شما گمان نكيند كه از غرب براى ما يك تحفهاى آورند. شما گمان نكنيد كه از غرب براى ما چيزى مىآورند كه ما را مترقى كنند، ترقى به ما بدهند. غرب تا ما را در سطح پائين نگه ندارد، نمىتواند از ما استفاده كند. كوشش آنها اين است كه ماها، اين ممالك اسلامى، اين ممالك مستضعف در يك سطح پائينى از همه امور باشيم. هر امرى را كه آنها براى ما بياورند، يك امر استعمارى است يعنى اگر طب را براى ما بياورند طب استعمارى است اگر دارو براى ما صادر كنند آن هم استعمارى است، اگر دانشگاه براى ما بخواهند درست كنند آن هم دانشگاه استعمارى است. همه چيز را آنها مىخواهند به طورى درست كنند كه براى خودشان نافع باشد و ما چشم و گوش بسته تسليم آنها باشيم و الان كه به خواست خداى تبارك و تعالى و به بركت اسلام ما از اين قيد و بندها خارج شديم، بايد خيلى متوجه باشيم به
صحيفه نور ج 13 صفحه 185
اينكه نبادا ما را دوباره در اين قيد و بندها قرار بدهند. بايد ما عبرت بگيريم از آن پليس زمان محمدرضا و از آن ارتش زمان محمدرضا و از آن ژاندارمرى زمان او و ببينيم كه مردم با آنها چه جور بودند و آنها با مردم چه جور بودند و نتيجهاش چه شده. مردم با آنها مخالف بودند، آنها هم با مردم مخالف، مثل دو تا دشمن با هم برخورد مىكردند. شما نمىدانيد، شماها كه اكثراً يادتان نيست آن زمان سابق را كه وضع كلانترىها چه جور بود. يك كسى كه مىخواست توى كلانترى برود براى احتياجى، چقدر قلبش مىطپيد كه حالا مىرود در اينجا چه خواهد شد. اين وضع در زمان رضاخان خيلى شديد بود، در زمان دومى هم شديد بود. انسان وقتى كارى داشت وقتى احتياجى داشت كه بايد برود آنجا، عزا مىگرفت كه حالا چه بكنم من، در اينجا با من چه خواهند كرد، در حالى كه كلانترىها بايد مركز احتياجات مردم و برآوردن احتياج مردم باشد. آنطور كردند و آنطور شدند و ما بايد از اين مسائل تاريخى عبرت بگيريم و ما آنطور نباشيم، تا آنطور نشويم. برادرها! همه مردم با شما، با بالاترىها يك جورند. اگر با مردم خوب رفتار بكنيد، براى خودتان هست و اگر با مردم خداى نخواسته بد رفتار كنيد، به ضرر خود شماست. آنقدر كه ظالم ضرر مىبرداز ظلمش، مظلوم از ظلم ظالم آنقدر ضرر نمىبرد. ما و شما يك روزى در بارگاه الهى، پيشگاه الهى خواهيم رفت و آن روز از ما سؤال خواهد شد و از شمائى كه پليس هستيد، از شغل شما و از عمل شما و از رفتار شما سؤال خواهد شد. غفلت نكنيد از خدا، غفلت نكنيد از آن روزى كه همه محتاج هستيد. با برادرانتان خوب رفتار كنيد، با ملتتان خوب رفتار كنيد و خداى تبارك و تعالى با شما رحمت خواهد كرد و انشاء الله همه مؤفق باشيد و مؤيد و پيروز باشيد و از اينكه شماها با اينكه بايد در شهرها باشيد لكن در موقعى كه كشورتان مبتلا هست به جنگ، رفتيد آنجا و وظيفه خودتان مىدانيد و وظيفه همه است كه در آنجا بروند و همكارى كنند با ساير برادرها و انشاء الله به زودى اين اشرار را از مملكتتان بيرون كنيد. من دعا مىكنم به شما و خداوند تؤفيق به همه شما عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 106
تاريخ: 8/7/59
بيانات امام خمينى در جمع مردم مرزنشين كشورمان
در جنگ، واقعيت فعال و متحرك انسان بروز مىكند
بسم الله الرحمن الرحيم
بعضى قضاياست كه انسان گمان مىكند كه اين شر است، لكن به حسب واقع خير است. در اين قضاياى اخير كه دولت جابر عراق تحميل كرد بر ايران بايد بگويم الخير فى ما وقع براى اينكه چند مطلب را ثابت كرد. يكى اينكه ضد انقلاب در ايران شايع مىكردند كه ارتش ايران ارتشى است كه از بين رفته است و ديگر نمىتواند در مقابل دشمنها مقاومت كند و شايعه افكنى مىكردند بلكه ابتدائاً مىگفتند كه اصلاً ارتش لازم نيست، ارتش بايد به هم بخورد و بعد از سر يك مسائلى شروع بشود. در اين جنگ تحميلى ثابت شد كه ارتش نيرومند است و ارتش با ساير قواى مسلحه با هم هستند، تفاهم دارند، با هم مىجنگند و همه كسانى كه در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفا دارند و اين خود يك خيرى بود كه جلوى اين شايعات را گرفت. و يك جهت ديگر اينكه اين اشخاصى كه ادعا مىكنند و ادعا مىكردند كه ما طرفدار مظلومين هستيم، طرفدار خلق هستيم، فدائى خلق هستيم مجاهده براى مردم مىكنيم، ثابت شد به اينكه همه اين حرفها صحبتهاى خلاف واقع بوده است و الان كه كشور ايران با حزب بعث منحط در جنگ هستند الان از آنها هيچ خبرى نيست و آنها باز به فسادهائى كه انديشه مىكردند ادامه دارند مىدهند، لكن بر آنها هم ثابت شد كه اگر يك روزى دولت ايران بخواهد شر آنها را بكند با يك يورش همه آنها را از بين مىبرد. اين هم يكى از خيراتى بود كه براى ما در اين جنگ، در اين جنگ تحميلى حاصل شد
يكى ديگر اينكه منتشر مىكردند و دائماً مىگفتند كه انقلاب در اول يك چيزى داشت مردم با هم بودند و حالا ديگر نيستند با هم، با هم مختلف هستند. و از اين حرفهاى نامربوط كه هى دائماً مىگفتند. باز در اين جنگ ثابت شد كه سرتاسر كشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابى باز باقى هستند و الان از همه جاهائى كه جوانهاى ما هستند، از همه اقطار كشور پيشنهاد مىكنند كه به جنگ بروند، لكن احتياجى نيست الان به جنگ آنها و اگر خداى نخواسته يك وقت احتياج شد آنوقت معلوم مىشود كه چه خواهد شد. اينها از امورى بود كه خير بود براى ما، و علاوه اصل جنگ كه واقع مىشود و لو تحميلى است اين جنگ، لكن جنگ وقتى كه واقع مىشود انسان از آن خستگى و از آن چيزهائى كه سست مىكند انسان را، از آن سستىها و خستگىها بيرون مىآيد و فعاليت مىكند و
صحيفه نور ج 13 صفحه 107
جوهره انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد بروز مىكند و در استراحت و در راحت و در اين امور انسان هميشه كسل مىشود، هميشه خمود مىشود، قواى انسان خمود مىشود و خصوصاً آنهائى كه به عياشى عادت دارند يا به رفاه عادت دارند آنها ديگر بدتر خواهند شد لكن وقتى كه جنگى در كار مىآيد و حماسه وجود پيدا مىكند و تاريك مىشود شب و روشن مىشود روز و توپ انداخته مىشود و اينها، انسان را از آن حال خمودى و از آن حال سستى بيرون مىكند و انسان آن واقع خودش را كه فعال است و متحرك آن واقع را بروز مىدهد. و يكى از امور كه با زخير بود براى ما اينكه دولت عراق فهميد كه با كى طرف است. اينها دائماً هى پيش خودشان گفتند كه ما اگر همچو خيالات مىبافتند كه اگر ما حمله به ايران بكنيم، در همان حمله اول ديگر كار تمام است و ما مىرويم براى مركز ايران و همه جا. حالا فهميدند كه نه، مسأله اينطور نيست. در عين حالى كه ما باز به مردم اجازه نداديم و آن بسيج عمومى را اجازه نداديم، الان معذلك فهميدند اينها كه خير، كارى از آنها بر نمىآيد و اگر چنانچه دولت ايران بخواهد، آنها را انشاء الله بزودى از بين مىبرد. عمده حرف اين است كه فرق است ما بين قواى مسلح ايران با قواى مسلح عراق، فرق است ما بين فرماندهان قواى مسلح ايران با فرماندهان قواى مسلح عراق، و آن اين است كه اينها به اسلام فكر مىكنند و روى قواعد اسلام مىخواهند عمل بكنند و لهذا به شهرهائى كه دفاع ندارند، به مردم بازار و به مردم و فقراى جاهاى ديگر كارى ندارند و فقط اگر چنانچه الزام پيدا كردند كه يك مثلاً توپى بيندازند، يك بمبى بيندازند، به همان مراكزى كه مراكز قدرت شيطانى است اينها هجوم مىكنند، لكن فرماندهان عراق از خدا بى خبرند، اعتقادى به اين مسائل ندارند و لهذا توى شهرها مىاندازند بمبهايشان را، در خرمشهر، در اهواز، در اين جاها شهرها را چيز قرار مىدادند هدف قرار مىدهند و ما دستمان بسته است از اين جهت كه نمىخواهيم مردم عادى و مردم بىگناه تلف بشوند و آنها دستشان باز است از باب اينكه اعتقاد به آن چيزهائى كه در اسلام مطرح است، آن چيزهائى كه انسان بما انه انسان مىفهمد، آن چيزهائى كه شرف انسان اقتضا مىكند، آنها اين مسائل پيش شان مطرح نيست، آنها همان پيش بردن و رفتن و زدن و اينطور چيزها لكن اينطور نيست كه مملكت ايران نتواند اينها را از بين ببرد لكن مىخواهد قدم به قدم پيش برود كه مبادا بىگناهها خداى ناخواسته زير پا بروند. پس ما بايد روى قواعد اسلامى عمل بكنيم. قدم قدم پيش رفتيم، تكه تكه جلو رفتيم و آنها خيال كردند قدرتى در كار نيست، حالا فهميدند آنها كه نه، قدرت هست لكن قدرتمندان اينجا روى يك قواعد عمل مىكنند و قدرتمندان اشرار روى يك قواعد ديگر عمل مىكنند و لهذا آنها مراكز جمعيت را هر جا پر جمعيت است آنها به توپ مىبندند يا نارنجك مىاندازند، اينها مىخواهند همان هدفهائى كه مربوط به قواى مسلحه آنهاست چيز بكند. بنابراين در اين جنگ يك، خيلى از امور، كه بعضى ديگرش هم هست البته خيلى از امور معلوم شد و باز خوب شد كه صدام حسين را به ظواهر اسلام كشاندند، براى اينكه اين روزها گويند نماز هم مىخواند، توى مسجد هم مىرود. اين همان كارهائى بود كه محمد رضا مىكرد، عيناً همان اينها از يك آخور ارتزاق مىكنند. آن هم يك وقتى كه پيش مىآمد
صحيفه نور ج 13 صفحه 108
بدترين فحشها را به علماى اسلام مىداد و به اسلام هيچ كار نداشت، ضربه مىزد، يك وقت كه ضعيف و بيچاره مىشد مىرفت نماز خواند و در حرم حضرت رضا مىرفت و نماز مىخواند و از اين بساط در آورد. حالا ايشان هم كه همه ملت عراق مىشناسند او را كى هست، نمىدانند كه ايشان كه حالا هم مىخواهد نماز بخواند و در مسجد برود كى را خواهد بازى بدهد، ملت عراق را مىخواهد بازى بدهد كه ملت عراق ايشان را ماهيتش را مىشناسد، ماها را هم مىخواهد بازى بدهد، ماها هم ماهيتش را مىشناسيم. كسانى كه آن طرف دنيا هستند، در آمريكا و اروپا هستند، اگر بعضى اشخاص پيدا بشوند نشناسند اين را، ممكن است اما آنجاهائى كه ايشان هستند مثل بغداد و عرض بكنم كه عراق، مردم ايشان را مىشناسند. مردم سالهاى دراز با اين حزب بعث زندگى كردند و از اين حزب بعث اينها صدمهها ديدند. اين آدمى كه حالا دارد مىگويد من مسلمان هستم و ما در مقابل كفار داريم جنگ مىكنيم، اين آدم همان آدمى است كه براى اربعين وقتى كه زوار حضرت سيدالشهدا حركت كردند، آنها را به توپ و تفنگ بستند و آنقدر جنايت كردند. ديگر ملت عراق با اينكه اين جنايات را از شما ديده باور مىكند كه شما يك آدم دينى باشيد؟ در هر صورت جنگ خيلى خوب است از يك جهت و آن اين است كه انسان را، شجاعتى كه در باطن انسان است بروز مىدهد و تحرك براى انسان حاصل مىشود، انسان از آن خمودى بيرون مىآيد و ملت ايران بايد توجه داشته باشد كه براى اسلام دارند خدمت مىكنند. فرق ما بين ما و آنها اين است كه ما انگيزهمان اسلام است و ما اشخاصى كه در اسلام خدمت كردند و جنگ كردند و فداكارى كردند از صدر اسلام تا حالا تاريخشان محفوظ است. پيغمبر اكرم از همه اين گرفتارىهائى كه ما داشتيم بيشتر گرفتارى داشت، چندين ماه يا چند سال در حبس بود ايشان، در شعب ابوطالب محصور بود و معذلك مقاومت كرد و بايد مقاومت كند و ملت ايران مقاومت مىكند و بايد مقاومت كند و ارتش ايران و پاسدارها و ساير قواى مسلحه بايد قدرتمندى خودشان را نشان بدهند و بايد اينها سركوب كنند اين قدرت پوشالى امثال صدام حسين و اينها. و باز معلوم شد به اينكه اين عروسك چه عروسكى است كه هر جورى كه خواهند حركتش مىدهند، هر روزى حركتش مىدهند، به يك جور حركت دهند، اين هم باز معلوم شد و بسيارى از چيزهاى ديگر در اين جنگ معلوم شد. حالا آنچه من به ملت خودمان مىخواهم بگويم اين است كه ملت ما بايد متوجه باشد كه اسلام است و قضاياى اسلام در كار است و ما تبع اسلام داريم جنگ مىكنيم، دفاع مىكنيم و به واسطه اسلام داريم دفاع مىكنيم. ملت ما بايد مجهز باشند، جوانهاى ما بايد تدريب كنند، مجهز باشند، براى اينكه ما ممكن است در آتيه يك جنگهاى طولانىترى داشته باشيم و براى اسلام بايد جنگ بكنيم، براى اسلام بايد فداكارى بكنيم. ما باز هم در اين مواردى كه كشته داديم به قدرى كه در صدر اسلام كشته دادند ما باز كشته نداديم. ما بايد فداكارى بكنيم، ما بايد همه عزيزانمان را فداى اسلام بكنيم و بايد اين كار انجام بگيرد و بلااشكال بايد همه افرادى كه قدرتمند هستند، چه آنهائى كه در سر حدات هستند، آنهائى كه در مثل خرمشهر و مثل اهواز و مثل آبادان و اينها هستند پافشارى كنند، نگذارند از شهر خودشان بيرون بروند. اين ضعف است، اسلام گفته است شما
صحيفه نور ج 13 صفحه 109
بايد پايدارى بكنيد. در هر صورت من به آنها هم سفارش مىكنم كه با قدرتمندى و با شجاعت و با عزت نفس داشته باشند پايدارى كنند و هيچگاه از مسائلى كه گفته مىشود و آن ضد انقلابىها منتشر مىكنند، نترسند. ما پيروز هستيم. صدام حسين دستش را دراز كرده براى اينكه با ما مصالحه كند، ما با او مصالحه نداريم. يك آدمى است كه كافر است، يك آدمى است كه فاسد است، مفسد است و مفسد را ما نمىتوانيم با او مصالحه كنيم، ما تا آخر با آنها جنگ خواهيم كرد و انشاء الله تعالى پيروز خواهيم شد و هر يك ازدول هم كه با او همراهى بكند، ما هيچ ابداً اعتنائى نداريم به اين، براى اينكه ما هدفمان اين است كه تكليفمان را عمل بكنيم، تكليف ما اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را. كشته بشويم تكليف را عمل كرديم، بكشيم هم تكليف را عمل كرديم. اين همان منطقى است كه در اول هم كه با اين رژيم فاسد پهلوى مخالفت مىكرديم منطق ما همين بود منطق اين نبود كه ما حتماً بايد پيش ببريم، منطق اين بود كه براى اسلام مشكلات پيدا شده است، احكام اسلام دارد از بين مىرود، مظاهر اسلام دارد از بين مىرود و ما مكلفيم كه به واسطه قدرتى كه هر چه قدرت داريم مكلفيم كه با آنها مقابله كنيم، كشته هم بشويم اهميتى ندارد، بكشيم هم كه انشاء الله موفق خواهيم شد به جنت و به بهشت انشاء الله. شما هيچ وقت از هيچ چيز هراس نداشته باشيد. شما براى حفظ اسلام داريد جنگ مىكنيد و او براى نابودى اسلام. الان اسلام به تمامه در مقابل كفر واقع شده است و شما بايد از اسلام پايدارى كنيد و حمايت كنيد و دفاع كنيد. دفاع يك امر واجبى است بر همه كس، بر هر كس كه هر مقدار قدرت دارد بايد دفاع بكند از اسلام، و الان اينها هجوم كردند بر اسلام و ما بايد دفاع بكنيم و ابداً قضيه صلح و قضيهسازش در كار نيست و ما اصلاً مذاكرات كنيم با اينها، اينها براى اينكه فاسد و مفسد هستند و ما با اين اشخاص مذاكره نمىكنيم. بله اگر اينها بروند كنار و از همه جا بروند و بيرون بروند از همه جا و تسليم بشوند، ما آنوقت ممكن است به واسطه اينكه بين مسلمين خيلى چيز نشود ما هم يك سكوتى بكنيم والا و مادامى كه اينها دستشان، اسلحه دستشان است ما هم اسلحهمان ايمان است سلاحمان اسلام است و ما با آن سلاح ايمان و اسلام پيش مىبريم و خواهيم پيش برد و همه اينها را سركوب خواهيم كرد چنانچه تاكنون ما با همان اسلحه ابرقدرتها را از بين برديم و دستشان را از اين مملكت قطع كرديم و حالا آنها مىخواهند باز با اينطور مسائل دست باز يك دست درازى به كشور اسلامى بكنند و ما مكلفيم كه جلوى آنها را بگيريم. چه پيروز بشويم و چه نشويم دفاع بايد بكنيم و بايد حتماً دفاع بكنيم و همه ملت در وقتى كه اجازه داده شد، همه بايد بروند و دفاع بكنند. انشاء الله اميدوارم كه با آنجاها نرسد و مسائل آنقدر ريشهدار نباشد و اينها بفهمند كه با چه مملكتى و با چه ملتى طرف هستند و دست از شيطنت و فضولىهاى خود بردارند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 186
تاريخ: 5/9/59
استفتاء رئيس كل بانك مركزى ايران از محضر امام خمينى
بسمه تعالى
محضر رهبر عاليقدر انقلاب و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت آيت الله العظمى امام خمينى دامت بركاته
عدهاى از طاغوتيان و فراريان رژيم گذشته كه اموالشان اينك در اختيار بنياد مستضعفان و ساير نهادهاى انقلابى مىباشد به شبكه بانكى كشور مقروض مىباشند. تقاضا مىشود دستور فرمائيد شبكه بانكى كشور بتواند مطالبات خود را از محل اين دارائىها كه اينكه در اختيار نهادهاى فوق الذكر مىباشد تأمين و اخذ نمايد.
ايام عمر و عزت مستدام باد
با تقديم احترام - عليرضانوبرى
پاسخ امام:
بسمه تعالى
موافقت مىشود. لازم است نمايندگانى از طرف بنياد براى رسيدگى به اين امر تعيين شود و نمايندگان بانك مدارك را ارائه دهند و پس از ثبوت، بدهكارى به بانك ادا شود و مازاد به نفع مستضعفين برداشت شود.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 187
تاريخ: 15/9/59
بيانات امام خمينى در جمع استانداران سراسر كشور
آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى مردم از آن دولت است آن عبارت از كيفيت عمل همه دستگاههاست
بسم الله الرحمن الرحيم
من يك مطلب راجع به آقايان استاندارها كه تشريف دارند و عموم استاندارها و عموم ادارات دولتى و عموم كسانى كه در جمهورى اسلامى دستاندر كار هستند چه لشگرى، چه كشورى. من از زمان احمد شاه تا حالا اين رژيم زمان احمدشاه را ديدهام، اواخر آن رژيم را از زمان رضاشاه و پسرش را تمامش را تا منتهى شده به حالا. آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى مردم از آن دولت هستند آن عبارت از كيفيت مسلمانهاست، كيفيت عمل همه دستگاههاست، يعنى يك حكومتى كه در يك جايى مىرود، در مركز كارهايش را درست كرده بود و رشوههايش را به آنهايى كه بايد بدهد، داده بود، آنها هم اجازه اينكه هر كارى مىخواهد بكند داده بودند و هر كارى در آنجا مىكرد يا كسى جرات نمىكرد صحبت كند يا اگر مىكرد اثر نداشت. اين منحصر به آن رده بالا نداشت همه ردهها تا آخر وضع اينطورى بود. در بعضى از اوقات، در بعضى از جاها يك حكومتى كه آنوقت مىخواست برود، كه حالا استاندار بوده، از فرض كنيد خراسان مىخواست يك كسى برود به حسب اختلاف در آمد در آنجا براى استاندار و براى حكومت، او اجاره مىكرد آنجا را، تيول بود خراسان، تيول مثلاً فلان شاهزاده بود و چقدر به شاه يا به دستگاه داد و آنجا را تيول مىكرد و بعد هم آنجا هر كارى مىخواست مىكرد. بايد آن چيزى را كه داده است در آورد و مضاعف بر او، زياد براى خودش و دوستانش ذخيره كند. وهمين طور نظامىها، ژاندارمرى مثلاً فرض كنيد كه كلانترىها يا، همه باب اين باب بوده است. اگر كسى آن مسائل آنوقت را درست بررسى بكند و بنويسد، يك كتاب قطورى خواهد شد كه چه مىكردند اينها با مردم و از صدر تا ذيل وضع همين طور بود. زمان رضا شاه از باب اينكه همه دزدىها منحصر به خودش بود، انحصار دست خودش بود، حكومتها به اين قدرت نبودند، زمان احمدشاه اينطور نبود كه خود آنها بتوانند همه برداشتها را براى خودشان بكنند، اين بود كه دار و دستههائى كه مىفرستادند اين بساط را درست كردند. زمان رضاشاه همه دزدىها از گردنهها رفته بود تهران، همه زلىها از همه جا متمركز شده بود در خود دستگاه دولتى و از همه بالاتر خود رضاشاه و امثال اينها و اين اسباب اين شده بود كه مردم با دستگاههاى دولتى مطلقاً
صحيفه نور ج 13 صفحه 188
مخالف بودند منتها جرأت نمىكردند حرف بزنند، بعضى وقتها هم مىكردند جرأت. من يادم است بچه بودم كه حكومت خمين يك نفر از خانها را گرفته بود بعد از دو سه شب، سه چهار شب ريختند خانها و حكومت را گرفتند و حبسى خودشان را بيرون آوردند و حكومت را به اسيرى بردند، واحدى از مردم هيچ، همچو نبود كه چرا بگويند، خوشحال هم بودند، شايد بعضىشان هم منزل حكومت را آمدند تتمه را غارت كردند. من شاهد قضيه بودم كه آن خانهاى كه حكومت را از آن بردند، من بچه بودم پشت يك درى ايستاده بودم و نگاه مىكردم به وضع آنها كه آنها حمله كرده بودند و حكومت هم مرد قلدرى بود، او هم باز آنوقت ده تيرى داشت او، او هم حمله مىكرد و يك نفر را هم ظاهراً از آنها كشته بود لكن بعد اسير شد. اين وضع حكومت بود در آنجا كه شرح طولانى دارد و زمان رضاشاه را هر كه يادش باشد مىداند چه قضايا واقع شد و زمان محمدرضا هم كه همه يادتان هست. اين اسباب اين شد كه دولت مقابل ملت، ارتش مقابل ملت، همه هم مقابل ملت بودند، يعنى هر چه مىتوانستند اين كلانترىها و اين ارتش و اين ژاندارمرى و اينها هر چه مىتوانستند از مردم اخاذى مىكردند به زور، به ارعاب شايد يادتان باشد، كه اين را گفتم، نمىدانم، در مطبوعات لابد نبوده، رضاخان يك وقتى كه وارد شده بود در ژاندارمرى، دستهايش را در جيبش گذاشته بود، وقتى كه وارد شده بود. گفته بود مىترسم از جيبم بدزدند. اين ممكن است كه اولاً راه نشان دادن به آنها باشد كه بايد دزديد ولو از من، و ممكن است معرفى آنها باشد به اينكه وضع اينطورى است، همه ملت هم دستشان در جيبشان بايد باشد كه خود اعلىحضرت ندزدند، مسأله اين است.
بايد لفظاً و عملاً به مردم حالى كنند كه ما خدمتگزاريم
دولت و همه ارگانهاى دولتى كه شما آقايان هم در هر استانى در رأس هستيد، بايد فكر اين مسائل را، اين تاريخ آخر اين زمانها را يك قدرى مطالعه كنيد. نه آن تاريخى كه براى شاه نوشتند آنها تاريخ نيستند، آنها دروغ هستند، مشاهده كنيد و كارهاى اينها را ببينيد و ببينيد كه چرا ملت از اينها جدا بود چرا كارشكنى مىكرد ملت؟ من يادم است اين را، شايد خيلى شما يادتان است اينها هم خيلىهايتان يادتان است كه وقتى اين متفقين از اطراف ريختند به ايران و زمان رضاخان ريختند به ايران و آن مردم آنقدر خوف داشتند از اينها كه آيا چه خواهند كرد لكن خوشحال بودند از اينكه رضاخان را بردند، يكى از بركات اين هجوم را با اينكه همه اشكالات را مردم در نظرشان اين بود كه چه خواهد شد و چه خواهند كرد، لكن اين معنا مثل اينكه يك هديهاى بود آسمانى براى اينها رسيده بود كه رضاخان رفت و مع الاسف آنوقت اشخاصى كه خود ملت يك رأسى كه بتواند آنها را جمع بكند، نبود كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا و در صورتى كه اگر آنوقت در دو سه تا شهر تظاهر مىشد به ضد، نمىگذاشتند او را، لگن هيچ كس حرف نزد تا اينكه آن خوف سابق بود و ريخته نشده بود آن خوف، از اين جهت مردم جرأت نمىكردند، كسى هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو مسائلى، شايد اگر مرحوم مدرس در آنوقت بود، آن كار را مىكرد لكن كسى نبود كه اين كارها را بكند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 189
اين قصهها كه من براى شما مىگويم خيلى هم خودتان مىدانيد، اين راهى است براى همه شماها و همه كسانى كه دستاندر كار هستند و امور مملكت را مىگردانند به هر جورى كه هست كه بفهمند كه حكومتها از بالا گرفته، رئيس جمهور گرفته تا آنجاهائى كه در ده، يك نفرى، فرض كنيد بخشدار است اينها بايد در خدمت ملت باشند. اگر اينها در خدمت ملت نباشند باز كم كم همان خواهد شد كه در زمان آنها شد. حالا بدتر از آنوقت است، براى اينكه حالا مردم ديگر آن خوف را ندارند از هيچ كس. اينها تا آمدند خوف ايجاد كنند، يكى دو نسل بعدش شايد ثمر برسد، خيال نكنند كه مثلاً اگر بخواهند يك نفر يا چند نفر ديكتاتورى بكنند در اين نسل، مىشود، نه نمىشود. اين يك مطلبى است كه اگر حالا پايهاش ريخته شد، در دو نسل ديگر آنوقت نتيجه گرفته مىشود يعنى اينها كارش را مىكنند، آنها نتيجهاش را مىگيرند. از اين جهت ما بايد درست همه ملت و همه استاندارها و همه كسانى كه دستاندر كار هستند اينها، مواجهه با ملت اينطور نباشد كه در آنوقت بود كه يك بيچارهاى اگر خواست استاندار را ببيند نتواند تا آخر، يك كسى كه به او ظلم شده است اگر مىخواست حكومت يك شهرى را ببيند، فرض است كه استاندار يك فرض كنيد ناحيه باشد اصلاً قدرت اين را نداشت كه، همچو جرأتى به خودش نمىداد كه من ببينم ايشان را. جرأت نبود يك همچو چيزى، نمىشد يك همچو چيزها، از اين جهت عقدهها در دل مردم همين طور انباشته شد تا يك وقتى كه آن عقدهها باز شد و آن كار را انجام دادند. ماها بايد متوجه اين مسائل باشيم كه حالا اينكه دست شما آقايان آمده است حكومت و دست بالاترى آمده است حكومت خوى مثلاً، توجه به اين معنا باشد كه بايد اينها در خدمت مردم باشند و به مردم حالى كنند كه ما خدمتگزاريم، حالى كنند لفظاً، حالى كنند عملاً. در عمل اينطور باشد كه مردم ببينند كه اين استاندارى كه آمده است در اينجا، آمده است خدمت كند به مردم، مشغول خدمت به مردم است و وقتى مردم ببينند كه كسى مشغول به خدمت است ديگر دعوا ندارند با او، دعوا آنجا پيدا مىشود كه ببينند آمده است كه مردم را داغ كند، آمده كه با هر وسيلهاى اخاذى بكند، آمده است قدرت خودش را تثبيت كند. وقتى مردم ببينند كه يك نفرى مىخواهد قدرت خودش را تثبيت كند، مردم با او مخالف مىشوند و حالا هم مىگويند مردم، مثل آنوقت نيست كه عقده بشود، حالا ديگر عقدهها شكافته شده است، حالا ديگر اجازه نمىدهند به كسى كه بخواهد اين كارها را بكند، اين جز آبروريزى خود آنها چيز ديگرى بار نمىآورد. آدم عاقل فرضاً اگر يك نفرى باشد كه در باطنش يك ديكتاتوريى باشد، خوب، در شرق تقريباً اين جورى هست، خيلى، غرب هم هست، همه جا هست، انسان اينجورى است. بر فرض اينكه باشد لكن بايد اگر عقل دارد اين را حالا ذخيره كند براى يك وقتى كه اگر وقت باشد، نه براى هم (حالا) عجله نكند در كار، اين عجله اسباب اين است كه انسان را از بين ببرد. در هر صورت من عرضم به آقايان اين است كه منحصر به شما هم نيست، به هر كس هست اين است كه توجه كنيد به اينكه هم صلاح خود شماست و هم صلاح كشور شماست و هم صلاح ملت است كه شما با مردم دوست باشيد، مردم احساس كنند كه اينها دوستهاى آنها هستند كه آمدهاند براى اينكه مثلاً فرض كنيد كه ژاندارمرى مثل آنوقت نباشد كه مردم از ترس او
صحيفه نور ج 13 صفحه 190
نمىتوانستند عبور كنند نه از دست دزدها، مثل عرض مىكنم كه شهربانى نباشد كه مردم از ترس آنها نمىتوانستند اظهار بكنند كه يك كسى به ما چه كرده است. شايد شما آنوقت در شهربانى نرفته باشيد يا رفته باشيد شايد هم، در اين كلانترىها كه مردم كار داشتند عزا مىگرفتند. اگر مىخواستند بروند توى كلانترى، آيا چه خواهدشد؟ يك مظلومى مىخواهد برود آن چيزى كه به او شده است آن ظلمى كه شده است به اينها بگويد، عزا مىگرفتند چطور ما برويم توى اينجا، اين مثل از حبس بدتر بودند اينها، اينها يك چيز عجيبى بود، يك ارعاب عجيبى كرده بودند، بنابراين بود كه ايجاد خوف بكنند در مردم، ارعاب كنند مردم را كه كسى در ذهنش هم نيايد كه مخالفت كند. اين بساط بنابراين بوده است، حالا يا تعليم بالاترها بوده است يا خودشان، شيطنت خودشان. در هر صورت ما براى خاطر حفظ يك كشورى، براى خاطر استقلال يك كشورى كه باز يك قدرتهائى نيايند دوباره در كشور ما و بخواهند چه بكنند، بايد مردم را نگه داريد. هر كدام در هر جا كه هستيد مردم را همراه خودتان نگه داريد و مردم را با هم جوش بدهيد يعنى صحبتهائى كه مىكنيد، در مجالسى كه مردم دارند، برويد صحبت كنيد براى مردم و مردم را آگاه كنيد كه اين بساطى كه فرض كنيد كه بعضى از روشنفكرها خواهند درست بكنند، اين بساط، بساطى است كه اگر اشتباه كردهاند خوب، اشتباه است يا اگر يك نقشهاى در كار هست كه يك همچو كارهايى بشود، نقشهاش را به هم بزنند، مردم با هم باشند. آقا مردم تا حالا در اين چند سال آخر كه چقدر اينها زحمت كشيدهاند، مردم خيلى خوبند، مردم ما واقعاً خوبند شايد نظير ملت ايران در هيچ جا نباشد، ماها بديم، آنها خيلى خوبند. من گاهى در ذهنم اين معنا مىآيد كه اگر چنانچه در آخرت من خودم را مىگويم من جهنم بروم آن كسى كه براى من يك كارى كرده، به خيال اينكه من آدم هستم براى من يك كارى كرده است در بهشت باشد، مىگويند بهشت مشرف به جهنم است، مىبينند آنها را، خوب من چه جواب بدهم به او، اينها به من بگويند كه ما براى تو مثلاً الله اكبر گفتيم تظاهر كرديم تو جورى بودى كه رفتى جهنم و ما براى خاطر تو بهشت رفتيم تو خودت ملعون بودى، رفتى جهنم. اين مردم خوبند، اين خوبها را نگه داريد، اين مردم خوب را با خودتان همراه كنيد. وقتى تمام استانها، اشخاصى كه در استاندارى هستند، تمام استاندارها بنا را بر اين بگذارند كه كارهاى خودشان را خوب انجام بدهند، در خدمت مردم باشند، حالى كنند به مردم كه حكومت اسلامى، حكومت خدمت است، پيغمبر اكرم خدمتگزار مردم بود با آنكه مقامش آن بود ولى خدمتگزار بود، خدمت مىكرد. آن قصه مالك اشتر را من كراراً گفتهام: عبور مىكرد از يك جائى سردار اول اسلام بود، از يك جايى عبور مىكرد يك كسى نشناخت و يك فحشى داد، يك چيزى گفت، وقتى رد شد آن كسى كه آنجا نشسته بود گفت: تو او را شناختى؟ گفت نه. گفت: مالك اشتر بود، دويد مردك، ديد رفته مسجد، رفته مسجد نماز مىخواند، رفت عذرخواهى كرد.گفت: من نيامدم مسجد الا اينكه براى تو طلب مغفرت بكنم، اين يك كلمه ببينيد چه مىكند با قلب آن آدم.
صحيفه نور ج 13 صفحه 191
بايد جورى باشيد كه مردم مثل برادر شما را در آغوش بگيرند، مملكتتان با اين ترتيب حفظ خواهد شد
اين قلبهاى صاف پاك مردم را نگه داريد، اين كشاورزها و نمىدانم كارگرها و اينها بودند كه شما را به استاندارى رساندند والا شما را استاندار نمىكردند. زمان رضاشاه هيچ كدامتان استاندار بودهايد؟! راه نمىدادند شما را، اين مردم بودند كه اين دولت را بوجود آوردند و اين رئيس جمهور را، رئيس جمهور كردند و عرض مىكنم اين مملكت را برگرداندند از آن حالى كه يك حاكمى كه وارد يك جايى مىشد هزار جور فساد مىكرد حالا آنجور نباشد. ما بايد درست توجه داشته باشيم به اين مسائل و خدا را حاضر ببينيم همه جا، در قلوب ما حاضر است، در هر مجلس حاضراست، ما در محضر خدا هستيم، وقتى ما در محضر خدا هستيم، بندگان خدا كه عزيز خدا هستند در محضر خدا ما به آنها اذيت بكنيم اين جرم بخشودنى نيست. بايد نگه داريد اين مردم را. اگر بخواهيد كشور شما دوباره اسير نشود و همه چيز را از شما نگيرند و اين پنجاه سال اختناقى كه بعضى از شماها يادتان هست و ده، پانزده سال كه بعضى يادتان هست، همه يادتان هست، آن اختناق دوباره بوجود نيايد و آن ذلتى كه براى همه بود، براى بزرگان بيشتر بود منتها نمىفهميدند، اينها اينقدر قلبشان ظلمانى شده بود كه نمىتوانستند ادراك كنند. من خدا مىداند اين مطلب هيچ از يادم رود كه وقتى ديدم يك كسى كه خودش را شاه يك كشورى مىداند، ما التبه هيچ وقت او را نپذيرفته بوديم به اينكه اين شاه است، اين يك دزدى بود آمده بود اينجا به زور، اما يك كسى كه به عنوان شاهى، مردم ممالك ديگر شناخته بودند او را، در مقابل نيكسون بود، نيكسون گمان مىكنم بود، جانسون بود، او آنجا ايستاده بود و او اينجا ايستاده بود، او اصلاً توى صورت او نگاه نمىكرد، از خودش، عينكش را برداشته بود، چشمش را از آن طرف دوخته بود، اين هم مثل يك بچه مكتبى كه مقابل آن معلمهاى سابق بود نه حالا، معلمهاى سابق، اينطور ايستاده بود. من خجالت مىكشيدم از اينكه، خوب، ما در مملكتمان يك نفر مقامى كه عالم او را شناختهاند به اينكه او مثلاً شاه ايران است، او در مقابل يك رئيس جمهور آنطور ذليل هست، چرا بايد باشد؟ براى اينكه مىخواهد از آنجا اجازه حكومت بگيرد و اينجا بچاپد، همان كارى كه خود آن سلاطين سابق هم كردند و نخست وزيرهاى آنوقت و نمىدانم فرمانفرماهاى آنوقت مىكردند كه به تيول مىدادند كشور چيز را، حكومتهاى تكه تكه را، همين كار را مىخواهد او بكند كه آنها اجازه غارت بدهند، بيايد هر كارى بكند آنها هم نگذارند كسى صدايش در بيايد. خوب، اگر بخواهيد كه برنگردد اين اوضاع، من چند روز ديگر بيشتر نيستم اما مملكت، مملكت شماست، مملكت، مملكت ايران است، اگر ايرانىها از آن صدر تا آن ذيل بخواهند كه اين مملكتشان اينطورى كه حالا پيش خودشان هست و انشاء الله اين غائلهها هم ختم مىشود، به خير ختم مىشود انشاء الله، اگر بخواهيد مملكتتان مال خودتان باشد و مال خود اين ملت باشد، بايد اين ملت را به همان گرمىاى كه هست نگه داريد و تخيل اينكه ما يا به شرق متمايل باشيم يا به غرب متمايل باشيم اين در ذهنتان اصلاً ديگر وارد نشود و نگذاريد در ذهن كسان ديگرى كه با شما تماس دارند يا ملت وارد بشود، اينها را
صحيفه نور ج 13 صفحه 192
همين طور منسجم نگه داريد. يك ملت اصلاً نظير ندارد اين، اگر زمان محمدرضا يك جنگى واقع مىشد، آن در مثلاً فرض كنيد در اهواز واقع مىشد، در خراسان برايش زنها نان مىپختند؟! دعا مىكردند كه انشاء الله شكست بخورد، حالا وضع اينطورى است. در كجاى دنيا شما سراغ داريد يك همچو مطلبى يك همچو پشتيبانى مردم از حكومت، از ارتش، سراغ نداريم ما جائى در اين، نظير نداشته است اين، در تاريخ هم نمىتوانيد پيدا بكنيد، از بچههاى كوچكى كه ده تومان دارند مىدهند به، براى ارتشى كه آنجا، قواى مسلحهاى كه آنجا كار مىكنند با آن پيرزن هشتاد سالهاى كه چند تا تخممرغ دارد، اين ارزش دارد، ارزش اينها زياد است اما بايد حفظ كنيم اين ارزش را. پيروزى مملك ما براى همين ارزشهاست، اين پيروزى قلوب، بالاتر از پيروزى كشور است. از قلوب اينطور، اينطور فتح قلوب بالاتر از فتح كشورهاست، اين را حفظش بكنيد و دائماً در نظرتان باشد كه ما يك بنده خدايى هستيم كه اين مردم ما را به اين محل رساندند و ما براى آنها بايد خدمت بكنيم. رئيس جمهور بايد فكر بكند كه اين مردم كوچه و بازار من را از پاريس آوردند اينجا و رئيس جمهور كردند، من بايد خدمت بكنم به مردم. نخست وزير بايد فكر همين معنا باشد كه اين مردم بودند كه من را از حبسها و زجرهاى آنجا بيرون آوردند و نخست وزير كردند، من بايد خدمت به آنها بكنم. شما آقايان هم همين طور، هر كدام كه در آنوقت زجر كشيديد و حبس رفتيد همين ملت شما را نجات داده است، هر كدام هم كه نبوديد، اصلش مملكت يك حبسى بود، تمام كشور يك زندانى بود براى همه، بنابراين آن چيزى كه اساس است در اين مملكت، هم سياست اقتضا مىكند، هم ديانت اقتضا مىكند، هم انصاف و وجدان اقتضا مىكند، اين است كه اين خدمتگزارهايى كه مجانى براى شما دارند خدمت مىكنند و براى حكومت دارند خدمت مىكنند، اينها را ارجشان را بدانيد و بدانيد كه اگر خداى نخواسته اين پيوند سست بشود و گسسته بشود، خداى نخواسته كار همان است كه اول بود، حالا نشود چند وقت ديگر، چند وقت ديگر. از حالا بايد اين بنيان محكم باشد، اين بنيان بايد هميشه دنبال استحكامش باشيد و اين استحكام را هر كدام شما در محلتان عهده دارش هستيد، يعنى يك تكليف شرعى، وجدانى است كه شما نگذاريد در هر جايى كه هستيد آن كسانى كه در زير نظر شما وزير عرض كنم حكومت شما هست به مردم بد سلوكى كنند، مردم را بپذيريد براى خودتان، برويد توى مردم، جدا نشويد از مردم. آنوقت اينطور بود كه مردم را نمىپذيرفتند، جدا بودند از مردم. اگر محمدرضا مىخواست از يك راهى برود، چند روز از قبلش بايد همه آنجا را، خانهها را كنترل كنند تا بتواند از آنجا عبور كند، اين سلطنت نيست كه، اين ذلت است، اسمش را سلطنت گذارند. بايد جورى باشيد كه مردم مثل برادر شما را در آغوش بگيرند، الان اينجورند مردم، اين را حفظش كنيد، مملكتتان با اين ترتيب حفظ خواهد شد، هر روزى براى مملكت مشكل پيدا مىشود، حلالش خود مردم. الان اين مشكلى براى كشور ما پيدا شده است خوب مردم دارند كمك مىكنند. حلالش خود اين مردم هستند، اين پشتيبانى عظيمى كه مردم مىكنند و آن حضورى كه خودشان دارند و خودشان هست، از خودشان مىدانند همه چيز را، ارتش را از خودشان مىدانند، همه چيز را از خودشان
صحيفه نور ج 13 صفحه 193
مىدانند، اين بايد حفظ بشود تا حفظ بشويم، تا كشورتان حفظ بشود و اگر خداى نخواسته اين از دست ما برود، ما برمىگرديم به آنطورى كه اول بوديم.
كارهاى انجام شده را به مردم عرضه كنيد تا شياطين نگويند كارى نشده
و من خوف اين را دارم كه ما نعمت خدا كه به ما داده است و همه آنها از جانب خداى تبارك و تعالى بوده است ما كفران اين نعمت را بكنيم و عنايت خدا از ما منحرف بشود، ما خودمان اسباب اين بشويم و ما بدتر از آنكه بوديم بشويم.
اما مشكلاتى كه شما گفتيد و آقايان گفتند من نه اينكه نشنيده بودم من گزارش زياد برايم مىرسد، اينها انشاءالله كمكم بايد رفع بشود و رفع مىشود و در صدد هم هستند و من هم تعقيب خواهم كرد و شايد همين دو روز هم بيايند اينجا، من تعقيب خواهم كرد اين را و من براى همين جهت هستم. يك مملكتى كه دو سال است با آن زحمتها و با آن رنجها فتح شده است و يك مملكتى گذاشتهاند كه آنهمه عيب دارد، آنهمه عيب را گذاشتهاند و فرار كردند اصلاً مال مردم را، مال ملت را برداشتند، غارت كردند و رفتند، اينهايى كه از زمينهايشان و نمىدانم چهشان مصادره شده، بيشتر از اين را بدهكار هستند اينجا. غارت كردند اين مملكت را رفتند، محمدرضا گفته بود كه من مملكت را خراب مىكنم مىروم، درست گفت، خراب كردند و رفتند منتها ما خيال مىكرديم كه خرابى به اين است كه مثلاً بمباران كنند و بروند، آنها خراب بدتر كردند براى اينكه بمباران يك دفعه مىشود و تمام، اما اينها ريشه اقتصاد ما را از بين بردند كه حالا سالهاى طولانى بايد زحمت بكشند مردم تا اين خرابىها را جبران كنند و اين كارهايى كه شماها انجام مىدهيد، من اين را از زمانى كه آقاى مهندس بازرگان نخستوزير بودند، به ايشان كراراً گفتم با يك مثلى و حالا به شما عرض مىكنم. من عرض كردم به ايشان كه يك مرغ يك تخم مىكند، ببينيد چقدر هياهو مىزند، چه اعلامهائى مىدهد، فريادهايى مىزند يك تخم كرده، شما كار مىكنيد و سكوت، خيال نكنيد كه ما براى خدا سكوت مىكنيم، خير براى خدا بگوئيد، براى اينكه اين مملكت را اين شياطين دنبال اين هستند كه بگويند هيچ كارى نشد، جمهورى اسلامى آمد و هيچى، مثل اول. اين بىانصافها كه حالا خودشان افسار گسيخته هستند و توى خيابانها و همه جا با افسار گسيختگى دارند هر شرارتى مىخواهند بكنند و آنوقت نفسشان نمىتوانست در بيايد حالامى گويند چيزى نشده است، جمهورى اسلامى آمده و آن هم هيچ كارى نكرد، در صورتى كه آنطورى كه به من گزارش مىشود اين مقدارى كه جمهورى اسلامى به مردم، با همه گرفتارهايى كه داشته در ظرف اين دو سال، يك سال و نيم انجام داده، بيشتر از آن مقدارى است كه در طول سلطنت اينها، كارى نكردند آنها، بيشتر از آن مقدارى است كه يك حكومت عادلى در آنوقت مىكرد لكن گفته نمىشود، مردم را، شما عرضه نمىداريد.
در هر صورت اين هم جزء نقص است، ما بايد هر كارى مىكنيم شماها آقايان هر كارى كه مىكنيد عرضه كنيد به مطبوعات، در راديو تلويزيون، در راديو، در مطبوعات عرضه كنيد. گاهى مثلاً
صحيفه نور ج 13 صفحه 194
يك چيزى در تلويزيون فيلم مختصرى مىآيد خيال مىكنند مردم همين بود در صورتى كه پريروز آقاى با هنر اينجا بودند و قضيه مدارسى كه ساخته شده است ايشان مىگفت: مدارس، پانزده هزار مدرسه است كه تا چند روز ديگر، چند وقت ديگر پانزده هزار تمام شوند، ده هزار تمام شده و در طول تاريخ اينها، در طول تاريخ، سه مقابل اين در تمام تاريخ ايران بود و اين پانزده هزار به قدر ثلث تمام آن كارهايى است كه از اول تا حالا كردند، اينها عرضه بايد بشود، گفته بايد بشود، مردم بفهمند كه چقدر خانه ساخته شده است، چقدر مسجد ساخته شده است، چقدر حمام ساخته شده است، چقدر زمين احيا شده است، چقدر آسفالت شده است، كار زياد شده است، بايد اين كارها را به مردم گفت كه خيال نكنند، شياطين هى نيايند بگويند كه كارى نشد، كارى نشد، خوب اين كارها شده است منتها يك مملكتى است كه بايد بشود. بعد هم انشاء الله مىشود و حالا هم همت بايد بكنيد، همه آقايان همت بكنند كه اين كارها پيش برود.
به اين بندگان خدا بايد خدمت بكنيم، چون خدا احتياج به خدمت ما ندارد
و من اميدوارم كه انشاء الله مؤفق باشيد و همهمان مؤفق باشيم و همهمان عازم خدمت به مردم. اينها بندگان خدا هستند ما به خدا بخواهيم خدمت كنيم، به اين بندگان خدا بايد خدمت بكنيم و خدا احتياج به خدمت ما ندارد. اينها عيال مردمند و شماها پرستار آن عيال. بايد حفظ بكنيد آنها را و خودتان تا حفظ بشويد خودتان.
انشاء الله خداوند همه شما را تأييد كند و تؤفيق بدهد، مؤفق و مؤيد باشيد و براى مملكت خودتان خدمت بكنيد و در ذهنتان هميشه اين باشد كه اين شرق و غرب دشمن ماست و هر چيزى كه او به ما بدهد دشمنى است كه براى هلاك ما به ما مىدهد و ما بايد كارى بكنيم كه دستمان پيش دشمنمان دراز نباشد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 195
تاريخ: 16/9/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پاسداران انقلاب اسلامى عازم جبهههاى جنگ
لزوم وحدت و پرهيز از اختلافات يك تكليف شرعى و الهى براى همه
بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ اسلام جز يك برهه از صدر اسلام، جوانانى مثل جوانهاى ايران ما سراغ ندارد و ملتى مثل ملت ايران در تاريخ ثبت نشده است. شما در كجاى تاريخ، جز يك برهه در صدر اسلام آن هم نه به طور وسيع بلكه به طور محدود سراغ داريد كه جوانان يك كشور اينطور عاشق جنگ باشند؟ اينطور عاشق دفاع از كشور خودشان باشند؟ و اينطور ملت همه با هم يكصدا دنبال پيروزى ارتش و سپاه پاسداران و ساير قواى مسلحه باشند؟ كجا ديديد كه عاشقانه دنبال شهادت باشند؟ من از اين چهرههاى نورانى و بشاش شما و از اين گريههاى شوق شما حسرت مىبرم. من احساس حقارت مىكنم وقتى من وقتى با اين چهرهها مواجه شوم و اين قلبهائى كه به واسطه توجه به خداى تبارك و تعالى اينطور در چهرهها اثر گذاشته است، احساس حقارت مىكنم. من غير از دعا كه بدرقه شما كنم چيزى ندارم كه به شما، من چطور به اين احساسات خداگونه و به اين توجهاتى كه شما به خداى تبارك و تعالى داريد و به اين عزم راسخ شما و اين شجاعت بىنظير شما، چطور من مىتوانم از شما ستايش كنم؟
عزيزان من! شما در بارگاه حق تعالى منزلت داريد. شما و ملت ما در يك برهه حساسى از زمان واقع شدهايد كه بايد همان كلامى را كه در صدر اسلام گفته شده است كه تمام اسلام با تمام كفر مواجه هستند، براى شما گفته بشود. شما امروز پاسداران اسلام هستيد. اى دوستان من! اى عزيزان من! توجه بكنيد كه اين سفرها كه مىكنيد، اين مجاهدات كه مىكنيد خالص باشد، براى خدا باشد. اختلافات را، اختلافات شخصى، اختلافات گروهى در ذهن خودتان نياوريد. همه شماها، چه ارتش، چه ژاندارمرى و چه سپاه پاسداران و ساير داوطلبانى كه براى دفاع از اسلام و دفاع از شرافت اسلامى خودشان به جبههها مىروند همه شماها لشكرهاى اسلامى هستيد، همه شما ارتش امام زمان سلام الله عليه هستيد. توجه كنيد كه آن آداب اسلامى را حفظ كنيد، با هم اختلافات نكنيد. دشمن مىخواهد كه بين اين گروههاى مجهز براى جهاد، اختلاف بيندازد، ارتش را از سپاه پاسداران جدا كند، سپاه پاسداران را از آنها جدا كند. شما همه اهل يك ملت هستيد، اهل يك اسلام هستيد، همه در پناه قرآن هستيد، زير پرچم اسلام هستيد، با هم هماهنگ باشيد. اگر خداى نخواسته اختلاف پيدا
صحيفه نور ج 13 صفحه 196
بشود در شما، اختلاف پيدا بشود در سران شما، اختلاف بشود در گروههايى از شما، خداى نخواسته يك كشور اسلامى به دست كفر مىافتد و اسلام تا زمانهاى بسيار طولانى باز به انزوا كشيده مىشود. اين تكليفى است براى همه جوانان ايران و همه ملت كه در يك همچو وقت حساس اختلاف نكنند و اختلاف ايجاد نكنند. خداى نخواسته با اختلاف، تمام اين كشور از دست مىرود و تمام جوانهاى ما باز به آن حالى كه در سابق بودند خداى نخواسته مبتلا مىشوند. كوشش كنيد در اينكه با هم همه برادر باشيد. امروز هم ارتش ايران و هم ژاندارمرى ايران و هم ساير قواى مسلحه و هم شما برادران همهتان در زير بيرق اسلام هستيد و برادر بايد باشيد. اگر برادر باشيد و با هم و با يك توجه الهى، با يك وحدت، به دشمن حمله كنيد شما پيروز هستيد و خداى نخواسته در بين شما خلافى پيدا بشود كه آرزوى دشمن ماست، دشمن شماست، ممكن است طور ديگر پيش بيايد. اين يك تكليف الهى است براى همه، براى همه گويندگان، براى همه نويسندگان، براى همه شماها كه در جبههها جوانمردانه در جبههها به پيش مىرويد و فداكارى مىكنيد، يك تكليف الهى است براى همه كه دعوت به وحدت بكنند، دعوت به اجتماع بكنند. اين جوانهاى ما از هر طايفهاى و از هر گروهى كه هستند و در جبههها براى اسلام جنگ مىكنند، اينها نور چشمهاى اسلام هستند اينها كسانى هستند كه اسلام و مسلمين به اينها بايد ارج بگذارد، به اينها بايد افتخار كند. كسانى كه اهل قلم هستند، اهل بيان هستند كوشش كنند كه مردم را دعوت به وحدت بكنند، مردم را دعوت به جهاد بكنند. اگر خداى نخواسته از قلمى، از زبانى چيزى بيرون بيايد كه موجب تشتت بشود، جرمى است نابخشودنى پيش خداى تبارك و تعالى. همه اهل اين كشور هستيد و مىخواهيد كشورتان را حفظ كنيد. اختلاف نباشد بينتان، گوش به اشخاصى كه ايجاد اختلاف مىكنند ندهيد و همه همصدا با هم توجه كنيد به خداى تبارك و تعالى. قدرتهاى بزرگ كه مأيوس شدند از اينكه با جنگ و با حمله نظامى بتوانند كارى بكنند، دست به شيطنت زدهاند و مىخواهند شماها را از هم جدا كنند و اختلاف بين شما بيندازند.
تضعيف روحانيت، توطئه براى غارت و وابسته كردن ما
بيدار باشيد، ملت ما بيدار باشد، توجه داشته باشد كه هر گويندهاى كه بخواهد ايجاد اختلاف بكند، هر گويندهاى كه بخواهد روحانيوين را تضعيف بكند، نظر به روحانيون تنها نيست. آنها را تضعيف مىكند، دنبالش شما هستيد. آنها مىخواهند كه هجوم به اين مملكت بكنند و همه چيز اين مملكت را ببرند و كسى نباشد يك تعرضى بكند، يك مقابلهاى بكند. شما هر كدامتان كه يادتان باشد، از اولى كه اين كودتاى رضاخان تحقق پيدا كرد تا حالا در هر قضيهاى كه بوده است روحانيون درصف مقدم مخالفت كردهاند و زجرها كشيدند و حبسها رفتند و تبعيدها رفتند و مردم مسلمان دنبال آنها هستند و اگر چنانچه آنها از مردم گرفته بشوند و مردم از آنها گرفته بشوند، آن روزى است كه ابرقدرتها جشن مىگيرند. روشنفكرهايى كه عامل ابرقدرتها نيستند لكن اعمالى مىكنند، صحبتهائى كنند كه در نتيجه، همان نتيجه اعمال آنها را مىدهد، بيدار بشوند، توجه بكنند به اينكه
صحيفه نور ج 13 صفحه 197
يك مملكت اسلامى است، يك مملكتى است كه مال خودتان شده است، مستقل است، وابسته به هيچ جا نيست، كارى نكنيد كه اين وابستگى كه گسسته شده است دوباره پيوسته بشود. دعوت به اسلام بكنيد، دعوت به صلاح بكنيد، دعوت به تجهيزات سلاحى بكنيد، دعوت به فرهنگ اسلامى بكنيد. اين فرهنگهاى غربى را بيش از پنجاه سال است كه شما ديديد و هر چه به سر اين ملت آمد از اين فرهنگ غربى آمد، هر انحرافى كه براى جوانهاى عزيز ما پيدا شد به واسطه اين فرهنگ غربى بود. روشنفكرها توجه كنند به اينكه مهلت بدهند يك چندسالى هم فرهنگ اسلامى باشد، تجربه كنند ببينند كه با فرهنگ اسلام چه خواهد شد.
مقصد، شكست ابرقدرتهاست
من دعاگوى همه شماها هستم و باز تأكيد مىكنم كه در جبههها كه انشاء الله با سلامت برويد و با سلامت برگرديد و پيروز باشيد با پيروزى برگرديد، پيروزى شما در گرو وحدت شماست و در گرو ايمان شماست. ايمان داشته باشيد، قوى كنيد ايمان خودتان را و با همه قواى مسلحه همراه باشيد، مقصد يك مقصد است و آن شكست ابرقدرتهاست و من اميدوارم كه شما با سلامت و سعادت باشيد و اين راهى كه راه خداست طى كنيد و با پيروزى برگرديد و اينجا من شما را پيروزمندانه باز ملاقات كنم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 198
تاريخ: 17/9/59
بيانات امام خمينى در ديدار با سه تن از مخترعين
بسم الله الرحمن الرحيم
مهم اين است كه ايرانىها بفهمند كه خودشان مىتوانند كار بكنند. در اين طول زمان اين معنا را همچو كرده بودند كه ايرانىها چيزى نيستند و بايد همه، همه چيز را بروند از خارج بياورند، از اروپا بياورند، از آمريكا بياورند، اين شد كه اسباب اين شد كه مغزهاى ايرانى به كار نيفتاد و نگذاشتند به كار بيفتد. ايران افرادش، مردمش از ساير افراد كمتر نيستند بلكه از بسيارى بالاترند لكن نگذاشتند كه اين استعدادها به كار بيفتد. بايد استعدادها را به كار بيندازند و دولت و ملت تأييد كنند از اين كسانى كه اختراع و ابداع كنند تا انشاءالله ايران خودش همه چيز را بسازد و مستقل بشود. مىگويم انشاء الله كه به دولت تذكر بدهند كه همراهى كنند و ملت هم البته مؤظف است كه با شما همراهى كند تا انشاء الله كارها را راه بيندازيد و ايران انشاء الله مستقل بشود و استقلال وقتى است كه شما ديگر احتياج به اينكه دستتان را دراز بكنيد به خارج چيزى بگيريد نداشته باشيد. مادامى كه ما محتاجيم از ديگران چيز بگيريم مستقل نيستيم، مادامى كه ما زراعتمان به اندازهاى نشود كه دستمان پيش ديگران دراز نباشد وابسته هستيم، تا ما نتوانيم صنعت خودمان را برسانيم به آنجائى كه ديگر محتاج به ديگران نباشيم وابستهايم، بايد همه كوشش كنيم، آنهائى كه مخترع هستند، آنهائى كه متفكرهستند، زارعين، كارخانهدارها، همه كوشش كنند كه خودشان كار خودشان را انجام بدهند. من دعا مىكنم انشاء الله مؤفق و مؤيد باشيد و مىگويم سفارش هم كنند كه همراهى كنند با شما و كمك كنند تا انشاء الله كارها را به خوبى انجام بدهيد. مؤفق و مؤيد باشيد، انشاء الله.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 199
تاريخ: 22/9/59
بيانات امام خمينى در جمع فرماندهان سپاه پاسداران و مسؤولين دايره سياسى - ايدئولوژيك ارتش جمهورى اسلامى
يكى از چيزهايى كه براى ساختن انسان مفيد است، تلقين است
بسم الله الرحمن الرحيم
من اول بايد از همه تودههاى ملت تشكر كنم كه در اين برهه از زمان اينطور كه شايسته حكومت اسلامى است كه تمام با هم پشتيبان هم باشند، بپاخاستند و همه قشرها به وظايف انسانى اسلامى خود عمل مىكنند، و از تمام قواى مسلحه، چه ارتش و چه سپاه پاسداران و چه ژاندارمرى و چه شهربانى و چه بسيج و همه تشكر كنم كه در اين موقع حساس همه آنها با هم مشغول فداكارى هستند و براى اسلام خدمتگزار هستند و من اميد اين را دارم كه همه اينها از جنود اسلام و امام زمان سلام الله عليه باشند. بعضى از مسائل است كه اهميتش اينقدر زياد است كه بايد آن مسائل را تكرار كرد. كتابهائى كه براى انسانسازى آمده است مثل قرآن كريم و كتابهائى كه در اخلاق نوشته مىشود و مقصود ساختن يك انسان است و ساختن يك جامعه است، به حسب اهميت، هر موضوعى در آنها تكرار شده است. تكرار در قرآن مجيد زياد است و بعضىها خيال مىكنند كه اين تكرار چرا؟ و حال اينكه لازم است يكى از چيزهائى كه براى ساختن انسان مفيد است تلقين است. انسان خودش هم اگربخواهد ساخته بشود، بايد آن مسائلى كه مربوط به ساختن خودش است تلقين كند به خودش، تكرار كند. يك مطلبى كه تأثير در نفس انسان بايد بكند، با تلقينات و تكرارها بيشتر در نفس انسان نقش پيدا مىكند. نكته تكرار ادعيه و تكرار نماز در هر روز چندين دفعه و هميشه اين است كه انسان با گفتن و شنيدن، خود انسان قرائت مىكند و مىشنود اين آياتى كه سازنده است مثل سوره مباركه حمد كه يك درس سازنده است، انسان بايد اينها را تكرار كند و تلقين كند و نفس را حاضر كند براى شنيدن. انسان خودش كه يك مطلبى مىگويد، سامع يك دفعه مىشنود و در قلبش هم وارد مىشود لكن گوينده اول در قلبش نقش مىبندد، بعد او را مىگويد و بعد مىشنود و بعد باز در قلبش وارد مىشود. تلقين از امورى است كه لازم است. اينكه من در بعضى از مسائل براى دوستان دائما يك مطلب را تلقين مىكنم و اظهار كنم براى اين است كه مطلب مهم است، ساختن يك جامعه است، ساختن يك ملت است و تا ساخته نشود يك ملت و يك جامعه، نمىتواند به آن مقاصد عاليهاى كه دارد برسد و لهذا مسائل مهم را بايد تكرار بكنند، گويندگان تكرار بكنند و شنوندگان هم هم خودشان به خودشان تلقين بكنند تا انشاء الله تأثير بكند در نفس.
صحيفه نور ج 13 صفحه 200
گاهى وقتها گوينده در عين حالى كه خوب مىگويد، در عين حالى كه خوب مىنويسد، كتاب توحيد هم مىنويسد، كتاب اخلاق هم مىنويسد لكن همان نوشتن است و گفتن است و عرضه داشتن است خودش از آن بىخبر است. بسيار مسائل است كه گويندگان هر جا بايد باشند گويند، مسائل را طرح مىكنند و خيلى هم خوب طرح مىكنند و خيلى هم خوب عرضه مىكنند و دعوت خوب مىكنند و موعظه خوب مىكنند لكن از باب اينكه خودشان ساخته نشدهاند مىگويند و خودشان بى خبرند. چه بسا اشخاصى كه كتاب اخلاق مىنويسند و بسيار هم خوب مىنويسند و خودشان متصف به اخلاق حسنه نيستند و چه بسا اشخاصى كه توحيد را خوب تدريس مىكنند و خوب القا مىكنند و خودشان بى خبرند. گوينده اگر خودش بى خبر شد، تاثير در كلامش هم كم خواهد شد. گاهى يك انسانى در گفتار بسيار خوب است و بسيار جليل صحبت مىكند، در نوشتن هم بسيار خوب چيز مىنويسد و خوب القا مىكند لكن خود نويسنده و خود گوينده و خود موعظه كننده را وقتى انسان مىبيند، مىبيند عملش آنطور نيست. گر چه گفته شده است كه: انظر الى ما قال و لاينظر الى من قال نگاه كن به آن چيزى كه گفته مىشود، نه به آن شخصى كه آن چيز را مىگويد، و حكمت را بايد اخذ كرد و لو از يك مشرك، لكن در عين حال كه اين مطلب صحيح است، اين مطلب هم بايد مورد توجه واقع بشود كه وقتى ماقال را، آن چيزى كه گفته مىشود، شنيديم، يك نظرى هم به من قال بكنيم ببينيم كه خودش چكاره است.
دعوت به وحدت از اهم امورى است كه امروز در جامعه ما لازم است و تا قشرهاى اين ملت وحدت نداشته باشند، همفكر نباشند، هم عقيده نباشند و باهم آن راهى كه صراط مستقيم است اتخاذ نكنند با هم آن راه را، به مقصد نخواهند رسيد. شما ديديد كه اين ملت در يك برهه از زمان كه با هم وحدت داشتند و مقاصد ديگرى كه داشتند كنار گذاشته بودند و يك مطلب را دنبال مىكردند و آن مطلب اينكه رژيم بايد برود، آنوقت همه با هم اين مطلب را دنبال مىكردند و عمل هم مىكردند، همچو نبود كه بگويند بايد برود لكن عمل نكنند. من كه ملت مىگويم، ملت همين جمعيت كوچه و بازار و خيابانهاست و همين جنوب شهرىها. آنها آنوقت مستهلك بودند، در عين حالى كه از رفتن رژيم متاثر بودند لكن جمعيت بوده كه در مقابل اين سيل خروشان ملت و آن درياى خروشان ملت چيزى نبودند و لهذا حرفى نمىزدند، نمىتوانستند اظهار كنند و شما ديديد كه با آن وحدتى كه ملت ما پيدا كرد و همه از يك راه مىرفتند و يك مقصد داشتند، همه قدرتهائى كه دنبال اين قدرت شيطانى شاه بود، شكستند و شاه حتى از سربازهاى خودش هم، آنهائى كه جز با ملت و جزء تودهها بودند، منزوى شد و نتوانست بماند و رفت به جايى كه بايد برود اين وحدت و توجه به خدا و الله اكبر بود كه شما را بر آن قدر تها پيروز كرد و تا امروز هم در قله پيروزى هستيد. بنابراين من آن توصيه را كه مىكنم بر همه ملت اولا" و بر قواى مسلح ثانياً اين است كه توجه بكنند كه آن وحدت از دست نرود. و آن توجه به خدا، توجه به قدرت مطلق از دست شما انشاء الله نرود. شما گمان نكنيد كه ما الان تمام مقاصدمان حاصل است و ديگر احتياج به اين مسائل نداريم و برويم سراغ زندگيمان، يك زندگى
صحيفه نور ج 13 صفحه 201
پست حيوانى. ما الان در بين راه هستيم و بحمدالله پيروزمندانه تا اينجا راه را طى كرديم و اين ريشههاى فاسدى كه در ايران بود، يكى بعد از ديگرى از بين رفته و خواهد رفت و شما انشاء الله پيروزمندانه احكام اسلام را در اين مملكت اجرا خواهيد كرد، لكن مسائلى كه بايد طرح بشود در يك جمعيتى كه از ارتش و از افسرهاى عزيز و از پاسداران و رؤساى پاسدار در اينجا مجتمعند، مسائلى كه اينجا بايد گفته بشود، يك قسم راجع به اين است كه خودشان را بسازند. گمان نكنند كه حالا كه ما آن قدرت بزرگ را از بين برديم و رسيديم به يك قدرت و پيروز شديم بر آن قدرت، حالا ما بايد همانطورى كه آن قدرت شيطانى در راه شيطان عرضه مىشد و عمل مىكرد، خداى نخواسته شماها و ما هم اينطور باشيم.
امروز همه اقشار ملت بايد پاسدار اسلام باشند
اشخاص بسيار با شماها دشمن هستند از باب اينكه شماهائى كه پاسدار اسلام هستيد و كسانى كه در ارتش و ژاندارمرى و همه جا، دنبال اين است كه اسلام را تحقق بدهد در اين محيط و در اين مملكت و انشاء الله بعدها هم در جاهاى ديگر، ناچار شياطين دشمن شما هستند و آن شياطينى كه دشمن شما هستند بيكار ننشستهاند، دائماً مشغول نقشه هستند. نقشههاى نظامى آنقدرها تاثير ندارد، آن كه تاثير دارد نقشههائى است كه با آن نقشهها شما را از باطن و از داخل پوسيده كنند و شما را پيش ملت، از چشم ملت بيندازند و پشتيبانى ملت را از شما بردارند. نقشه اين است كه اولا" بين خود ارتش تا مىتوانند اختلاف ايجاد كنند، تا مىتوانند بين سران ارتش، اگر توانستند بين سران و پايينترها، تا آخر هر جا توانستند اختلاف ايجاد كنند و بين ارتش و سپاه پاسداران اختلاف ايجاد كنند، هر يك را پيش چشم ديگرى از چشم ديگرى بيندازند، اين طايفه را بگويند كه اينها تعهد به اسلام ندارند، آن طايفه را بگويند كه آنها اطلاعاتى ندارند، سر خود هستند، نظم ندارند، تمام اين مسائل براى اينكه شما را فقط از بين ببرند نيست، اساس اسلام است، آن چيزى كه آنها فهميدهاند و امروز احساس كردهاند اين است كه اسلام است كه آنها را عقب نشانده، اسلام است كه اين قشرهاى مختلف را با هم مجتمع كرده است، اسلام است كه قطرهها را به صورت يك سيل خروشان در آورده. آنها اساس مطلبشان اين است كه به اسلام صدمه وارد كنند و امروز همه ملت از نظامى و قواى مسلح گرفته تا بازارى و دانشگاهى و همه جا، زارع و كارگر و كارمند و همه قشرهاى ملت، اينها امروز بايد پاسدار اسلام باشند. اسلام عزيز امروز به ما سپرده شده است و شما بايد اين اسلام را نگه داريد و به نسلهاى آتيه بسپاريد.
الان اسلام در دست ماست و اگر آسيب ببيند همه ما مسوول هستيم
اگر امروز اسلام خداى نخواسته لطمه ببيند، آسيب ببيند، اين گناهش به گردن همه ماست، يك قشر خاصى مسوول نيستند. كلكم راع و كلكم مسوول همه مسوول هستيد، همه ملت مسوول هستند
صحيفه نور ج 13 صفحه 202
همه ملت بايد مراعات بكنند آن احكام اسلام را. اسلام حق دارد به همه ما و به همه انسانها. الان اسلام در دست ماست و ما پاسدار او هستيم و اگر آسيب ببيند همه ما مسوول هستيم، در بارگاه خدا همه مسوول هستيم. اگر خداى نخواسته در بين پاسداران يك اختلافى باشد يا يك كارهائى در بين آنها واقع بشود كه بر خلاف مصلحت اسلام است، بر خلاف مصلحت ملت است، بر خلاف مصلحت كشور اسلامى است، اين مسووليت دارد. گمان نكنيد كه خوب من يك نفرم و يك عمل مىكنم اين چه ربط دارد به ديگران، امروز اينطور نيست، قبلاً" هم اينطور نبوده. عمل يك شخص در يك جامعه اثر دارد، جامعه عبارت از اين اشخاصند، يك چيز ديگرى نيست. عمل هر يك از شما تاثير دارد، وقتى شما يك عمل زشتى كرديد، ديگران هم كه مىبينند در آنها تاثير مىكند، وقتى شما يك عمل صالحى انجام داديد، ديگران هم وقتى كه مىبينند در آنها تاثير مىكند، اگر خداى نخواسته شما يك كارى بكنيد كه براى اسلام ضرر داشته باشد، يك ظلمى بكنيد، يك خلافى بكنيد شماها مسوول هستيد و همه ملت مسوول هستند. همه بايد جلوگيرى كنند. همه رعيت هستند، همه راعى هستند و همه مسوول. مبادا اينطور بشود كه اسلحه را از ظالم گرفتيد و خودتان ظلم كنيد. رژيم سابق براى كارهايش شد آن رژيم منفور و ملعون، براى خرابكارى شد او، نه براى شخص كه شخصش كى بود و پسر كى، عمل اسباب اين شد كه مردم را از او منحرف كرد و با انحراف مردم نتوانست دوام بياورد.
منافق شما را دعوت به اسلام حقيقى مىكند و خودش آن را نمىخواهد
اينطور نباشد كه ما بگوئيم و نكنيم، اينطور نباشد كه ما دعوت به اتحاد بكنيم و عملمان برخلاف باشد، اينطور نباشد كه ما در روزنامههايمان دعوت به اتحاد بكنيم و عملمان غير از او باشد معنى منافق همين است كه چيزى را مىگويد و خودش عمل نمىكند، شما را دعوت به خير و صلاح مىكند و خودش خير و صلاح ندارد، شما را دعوت به اسلام حقيقى مىكند و خودش آن را نمىخواهد، شما را دعوت به اتحاد مىكند و خودش دنبال اين نيست كه اتحاد را ايجاد كند، شما را از نفاق پرهيز مىدهد و خودش آنطور نيست. ما بايد با توجه به خداى تبارك و تعالى قشرهاى خودمان را با هم فشرده كنيم. شما آقايان افسران كه انشاء الله موفق باشيد، توجه داشته باشيد، توجه داشته باشيد كه ارتش سابق كه مورد آنهمه طعن و لعن مردم بود، براى كارهائى بود كه كرده بود و براى خلافهائى بود كه تحميل به او شده بود و بعد از آنكه آن قشرهاى فاسد آن از بين رفت و آن قشرهائى كه فاسد نداشتند ملحق به ملت شدهاند، مىبينيد كه پيش ملت چه ارزشى شما داريد. آن روز وقتى كه شما تنها يا جمعاً از بين مردم عبور مىكرديد، مردم اگر به شما هم نگاه مىكردند از ترس بود و الا قلبهاى آنها با شما نبود و به شما پشت كرده بودند. امروز دلهاى ملت همه با شماست، دل ملت با قواى مسلحه است. شما از ملت هستيد، جدا نيستيد، اگر حساب خودتان را همانطورى كه در سابق بود از ملت جدا بكنيد، ملت به شما پشت خواهد كرد و براى شما دوام نخواهد بود. همه قواى مسلحه اينطور هستند، همه ارگانهاى دولتى اينطور هستند. اگر يك دولتى، يك قواى مسلحهاى، يك كارمندى بخواهد به مردم تحميل
صحيفه نور ج 13 صفحه 203
بكند، اين از اسلام نيست، قواى مسلحه در خدمت ملت هستند نه تحميل به ملت، نه زور گويى به ملت. دولت و اتباع دولت خدمتگزار به ملت هستند نه آقاى ملت، خدمتگزارند اينها. اگر بخواهيد بر همه قدرتها مسلط بشويد و نتواند هيچ قدرتى شما را برگرداند به آن حال اول، كه حال ذلت، حال مسكنت، حال غارت زدگى بود، بايد همه با هم باشيد، خيال نكنيد پاسدارها عليحده هستند و ژاندارمرى عليحده و ارتش عليحده و هر كدام يك بساط عليحده. همه خودتان را برادر بدانيد و همه مقصدتان يكى است، مقصدتان اين است كه اسلام را انشاء الله تقويت كنيد و اسلام را پياده كنيد، آن چيزى كه سعادت همه ملتها بر پيروى از اوست، همه زير پرچم توحيد هستيد، زير پرچم اسلام هستيد، و با اين وضع كه زير پرچم اسلام هستيد، آسيب پذير نخواهيد بود. و من اينكه مكرر اين مطلب را عرض مىكنم براى اهميت مطلب است كه بايد هى تلقين كنيم ما به هم. هر كس موعظه مىكند همين را بگويد، هر كس سخنرانى مىكند همين مطلب را بگويد، خيال نكند اين را گفتهاند، بايد هميشه گفت، بايد هميشه به گوش مردم و به گوش ملت و به گوش همه ارگانهاى دولتى هى خواند به اينكه آقا فراموش نكنيد وحدت را، هى نگوئيد وحدت و دنبالش نباشيد، عملا" با هم وحدت داشته باشيد شما برادرهاى هم هستيد. خداى تبارك و تعالى در قرآن كريم شما را به عنوان برادرى شناخته است. اگر چنانچه خداى نخواسته اختلافات سر هواهاى نفسانيه در كار باشد، به قوت ايمانى از بين مىرود و آن كسى كه اختلاف ايجاد مىكند از فرقه اسلام خارج مىشود به حسب واقع، ولو در صورت هم بين مسلمين باشد. من از خداى تبارك و تعالى خواستار هستم كه همه شما را و همه ملت ما را و همه قواى مسلح را با هم منسجم كند كه همه آنها قدرت واحده باشند در مقابل ابر قدرتها.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 204
تاريخ: 23/9/59
تلگرام امام خمينى به آيت الله العظمى گلپايگانى
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت آيت الله آقاى گلپايگانى دامت بركاته مصيبت وارده را به جنابعالى و فاميل محترم تسليت، سلامت وجود محترم را از خداوند تعالى خواستار است.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 205
تاريخ: 26/9/59
بيانات امام خمينى در جمع معلولين و پاسداران انقلاب اسلامى شهرستان تبريز
شما زبان گوياى اسلام و افتخار هستيد
بسم الله الرحمن الرحيم
من نمىدانم از كجا شروع كنم و نمىدانم با مواجهه با اشخاصى كه در راه اسلام، در راه خداى تبارك و تعالى معلول شدهاند و در اينجا حاضرند و چهرههايى كه عازم به سفر براى دفاع از اسلام هستند، چطور ستايش كنم. من ازشما جوانها، از شما كه در راه اسلام و در راه ايمان خودتان رنج ديديد و معلول شدهايد و شما جوانها كه عازم به جبهه هستيد، چطور تشكر كنم. من وقتى اين صحنههاى تأسف آور و افتخار آميز را مىبينم عاجزم از اينكه در مقابل آنها مطلبى بگويم. شما خودتان زبان گوياى افتخار هستيد، زبان گوياى اسلام هستيد. شماها افتخار براى اين ملت آفريديد و شماها بوديد كه دست قدرتهاى بزرگ را، چپاولگررا، معاند با اسلام را، طاغوت را از اين مملكت كوتاه كرديد و شما هستيد كه براى اسلام باز كوشش مىكنيد و جانفشانى مىكنيد و هيچ چيز در مقابل اين خدمتها جز خداى تبارك و تعالى، نمىتواند به شما اجرى بدهد. زحمتهاى شما را خداى تبارك و تعالى اجر خواهد داد. شما اگر چنانچه معلول هستيد كه خداوند شفا بدهد همه شما را و براى خدمت به اسلام معلول شدهايد و شمايى كه عازم جبههها هستيد، براى خدمت به اسلام هستيد، اسلام براى شما بسيار ارج قائل است و تشكر از شما مىكند و همه ملت از شما متشكر هستند. الان مىبينيد كه سراسر كشور ما در حال جهاد هستند، هر كدام به يك قسمى. شما جهاد خودتان را كرديد و خداوند به شما اجر بدهد و شما هم براى جهاد مىرويد و خداوند به شما پيروزى بدهد و ملت هم پشتيبان شما هست، آنها هم در حال جهاد مىرويد و خداوند به شما پيروزى بدهد و ملت هم پشتيبان شما هست، آنها هم در حال جهاد هستند، زن و مردشان، كوچك و بزرگشان، لكن آنچه كه هست اين است كه ما هر چه داريم از خداى تبارك و تعالى داريم و بايد اين امانت را به او بسپريم. شما موفق شديد كه در جبههها رفتيد و در ميدانها رفتيد و معلول شديد، موفق شديد و شما هم انشاء الله موفق خواهيد شد به پيروزى. من بايد از همه شما و از همه ملت ايران كه اينطور براى كشور خودشان، براى اسلام عزيز و براى نجات مستضعفين كوشا هستند، تشكر صميمانه كنم. خداوند همه شما را به عنايت خودش غريق رحمتهاى واسعه خودش و غريق تشكرهايى كه دنبال او همه بركات هست، بفرمايد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 206
تاريخ:27/9/59
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى دفتر تحكيم وحدت حوزه - دانشگاه
علم و تعهد به منزله دوبال براى رسيدن به مراتب ترقى و تعالى هستند
بسم الله الرحمن الرحيم
چه مجلس شورانگيزى است و چه اجتماع مباركى، يك روز بود كه دانشگاه و حوزههاى علميه نه آنكه از هم جدا بودند، جوى بوجود آورده بودند كه با هم شايد دشمن بودند، نه دانشگاهى تحمل روحانى را داشت و نه روحانى تحمل دانشگاهى. اساس هم اين بود كه اين دو قشرى كه با اتحادشان تمام ملت متحد مىشوند، از هم جدا نگه دارند و باهم مخالفشان كنند تا ملت اتحاد پيدا نكند. بحمدالله در اين نهضت اسلامى، اين انقلاب اسلامى، اين تحول بزرگ حاصل شد كه هيچ يك از اين دو طايفه خودشان را از ديگرى انشاء الله جدا نمىدانند. آن وحشتى كه دانشگاهىها از معمم داشتند و آن وحشتى كه معممين از دانشگاهىها داشته اند، به اذن خداى تبارك و تعالى مرتفع شد و حالا شما برادران دانشگاهى و برادران روحانى در كنار هم براى رفع مشكلات و براى به پيروزى رساندن انقلاب مجتمع هستيد.
دانشگاه و حوزههاى علميه روحانيون مىتوانند دو مركز باشند براى تمام ترقيات و تمام پيشرفتهاى كشور و مىتوانند دو مركز باشند براى تمام انحرافات و تمام انحطاطات. از دانشگاه هست كه اشخاص متفكر متعهد بيرون مىآيد. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، اگر دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامى باشد يعنى در كنار تحصيلات متحقق در آنجاتهذيب هم بايد، تعهد هم باشد، يك كشورى را اينها مىتوانند به سعادت برسانند. و اگر حوزههاى علميه مهذب باشند و متعهد باشند، يك كشور را مىتوانند نجات بدهند. علم تنها اگر ضرر نداشته باشد، فايده ندارد. تمام اين، وقتى ما به يك نظر وسيعى به همه دنيا و به همه دانشگاهائى كه در دنيا هست بيندازيم، تمام اين مصيبتها كه براى بشر پيش آمده است ريشهاش از دانشگاه بوده، ريشهاش از اين تخصصهاى دانشگاهى بوده. اينهمه ابزار فناى انسان و اينهمه پيشرفتهايى كه به خيال خودشان در ابزار جنگى دارند، اساسش از دانشمندانى بوده كه از دانشگاه بيرون آمدهاند. دانشگاهى كه در كنار او اخلاق نبوده است، در كنار او تهذيب نبوده است و تمام فسادهائى كه در يك ملتى يا ملت پيدا شده از حوزههاى علميهاى بوده كه متعهد به دستورات اسلامى نبودهاند. تمام اين اديانى كه ساخته شده است از دانشمندان و علما سرچشمه گرفته است ؛ علمى كه پهلوى او اخلاق و تعهد اسلامى نبوده است، تهذيب نبوده است. دنيا را
صحيفه نور ج 13 صفحه 207
دانشگاه به فساد كشانده است و دنيا را دانشگاه مىتواند به صلاح بكشد. دانشگاه سرتاسر جهان اگر چنانچه موازين انسانى را، اخلاق انسانى را، آنچه كه در فطرت انسان است، در كنار تعليم و تعلم قرار بدهند، يك عالم، عالم نور مىشود. و اگر چنانچه تخصصها و علمها منفصل باشد از اخلاق، منفصل باشد از تهذيب، منفصل باشد از انسان آگاه، انسان متعهد، اينهمه مصيبتهائى كه در دنيا پيدا شده است از همان متفكرين و متخصصين دانشگاهها بوده. اين دو مركز كه مركز علم است هم مىتواند مركز تمام گرفتارىهاى بشر باشد و هم مىتواند مركز تمام ترقيات معنوى و مادى بشر باشد. علم و عمل، عمل و تعهد به منزله دو بال هستند كه با هم مىتوانند به مراتب ترقى و تعالى برسند.
دانشگاه در سراسر دنيا در خدمت ابرقدرتها هستند و ما مىخواهيم نباشند
شما 50 سال ديديد كه در اين حكومت جائر دانشگاه بود، اساتيد دانشگاه بودند و كشور ما را همان اساتيد دانشگاه و همان دانشگاهها كشاندند به دامن ابر قدرتها. اين فاجعه بوده است براى اين ملت كه ابزار علمش دست كسانى باشد كه متعهد نيستند و به فكر كشور خودشان نيستند. اين فاجعه است كه ابزار علم در دست اشخاصى باشد كه متعهد نيستند و اخلاق اسلامى ندارند. فرق، بين دانشگاه و حوزههاى علميه نيست در اينكه اگر همراه با علم، تعهد باشد، تزكيه باشد، با اين دو بال علم و اخلاق و عمل مملكت خودشان را، كشور خودشان را نجات مىدهند و از حلقوم آنهائى كه مىخواهند همه چيز ما را ببرند نجات مىدهند و اگر علم تنها باشد، فقط در دانشگاهها تحصيل علم باشد، در مدارس تحصيل علم باشد، اين علم انسان را به فنا مىكشد منشاء همه گرفتاريهاى يك كشور از دانشگاه و حوزههاى علمى و منشاء همه سعادتها، مادى و معنوى. از دانشگاه است و حوزههاى علمى. اينكه نقشههاى بزرگ براى نفوذ كردن در دانشگاهها و تربيت كردن جوان ما را به يك تربيتهائى كه بر خلاف مصالح كشورشان است، اين براى اين است كه اگر دانشگاه فاسد بشود، يك كشور فاسد مىشود. اگر دانشگاه فقط نظرش به اين باشد كه تحصيل علم بكند، ما فرض اين را مىگيريم كه خير، خوب هم تحصيل مىكرد (در صورتى كه اينطور نبود)، اگر ما فرض بكنيم كه در دانشگاه تمام علوم و فنون به وجه اعلا پياده مىشود و به جوانهاى ما تعليم مىشود، لكن در پهلوى او تبليغاتى است كه همين علم را آلت قرار مىدهند از براى انحطاط يك كشور. اينهائى كه از دانشگاهها بيرون آمده بودند و به مقامهاى وزارت و كذا رسيده بودند و به مقامات ديگر، همينها بودند كه ما را به دامن شرق و غرب كشاندند و ما را وابسته كردند به آنها. ما كه مىگوئيم كه بايد دانشگاه و فرهنگ اصلاح بشود، ما نمىخواهيم كه دانشگاه نباشد، ما مىخواهيم دانشگاهى باشد كه براى ملت باشد، براى خودمان باشد. دانشگاهى كه در خدمت آمريكا باشد، نبودش بهتر است. اينقدر اشخاص از تعطيل دانشگاه ناراحتند، دانشگاهى كه به حسب آنچه كه به من يكى از مطلعين گفت همين چند روز پيش از اين، دانشگاهى كه اتاق جنگ بوده براى كردستان يعنى در دانشگاه اتاقى بوده است كه جنگ كردستان را، جنگ دموكرات را و ساير اشرار را اينها اداره مىكردهاند، شماها يك همچو دانشگاهى
صحيفه نور ج 13 صفحه 208
مىخواهيد؟
شما كه فريادتان بلند شده است كه چرا دانشگاه تعطيل است، مىخواهيد يك همچو دانشگاهى باز بشود؟ اتاق جنگ باز بشود براى هدايت دموكرات و امثال اين كه ايران را به باد فنا بدهند اين دانشگاه را شما مىخواهيد؟ تاسفتان براى اين دانشگاه است آيا اين دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نيست كه باز باشد؟ البته بايد براى اين اشخاصى كه مامورند كه انقلاب فرهنگى دانشگاه را درست بكنند تعجيل بكنند كه در اول مرتبه، فرصت عمل حاصل شده باشد و دانشگاه، دانشگاه اسلامى و دانشگاه براى خود ملت باشد. والا همين ما در دانشگاه را باز كنيم و هر كه مىرود برود، شما مگر نديدهايد كه آنوقت كه دانشگاه باز بود چه فسادهائى بود، دانشگاه سنگر بود از براى كمونيستها و اتاق جنگ بود براى كمونيستها و شما تأسف مىخوريد كه اين دانشگاه نيست؟ مىفهميد چه مىگوئيد؟ از روى فهم مىگوئيد؟ اگر از روى فهم مىگوئيد، بايد تكليفتان معين بشود و اگر از روى نادانى مىگوئيد، چطور شما اين دانشگاهى را كه در چندين ماه پيش، در يك سال، چقدر پيش، مركز همه فسادها قرارش داده بودند و در چنگال كمونيستها و چريكها و ساير ارگانهاى منافق بود حالا مىخواهيد باز بشود، مىخواهيد باز آنها بيايند؟ تأسف شما بر اين است كه چرا منافقين نباشند در دانشگاه تأسف شما بر اين است كه چرا اسلام بايد باشد در دانشگاه دانشگاهى كه مركز يك همچو كارهايى باشد، اين دانش هم حتى ندارد، براى اينكه تحصيل و دانش وقت مىخواهد، وقت آرام مىخواهد، محيط آرام مىخواهد، محيطى كه هر روز به جان هم بيفتند و به هم بكوبند هم را، اين محيط نمىتواند محيط حتى علم باشد. شمايى كه دانشگاه را مىخواهيد با همان وضعش باز بشود، شما مىخواهيد ما را به همان وابستگىهايى كه داشتيم ما را برسانيد و ما بر گردانيد به حال وابستگى. نه دانشگاهى ديگر حاضر است به اين كار و نه ملت حاضر است. شماها كه اينقدر دلسوزى براى دانشگاه مىكنيد و تعطيل، خوب بيائيد وارد بشويد در كار، دانشگاه را يك دانشگاه اسلامىاش كنيد، كمك كنيد، نه اينكه بنشينيد بنويسيد كه چرا دانشگاه تعطيل است آن دانشگاه را شما مىخواهيد؟ دانشگاه زمان رضاخان و زمان محمدرضا را مىخواهيد شما؟ مىخواهيد از دانشگاه امثال شريف امامى بيرون بيايد؟ اصلاح كنيد خودتان را آقا، توجه شما نداريد به مسائل، خدا نكند كه توجه داشته باشيد، لكن حمل به صحت اين است كه توجه شما نداريد به مسائل، شم سياسى شماها نداريد. دانشگاه در سرتاسر دنيا در خدمت ابر قدرتها هستند و بودهاند و ما مىخواهيم نباشد اين. در دانشگاههاى ما هم اصلا" علمش هم اينقدرها نبود، يك عدهاى، البته هم متعهد بودند و هم چه، اما در اقليت واقع شده بودند كه مشت محكم كمونيستها نمىگذاشت اينها كارى انجام بدهند. حالا هم اگر دانشگاه باز بشود، اساتيد متعهد داشته باشيم، نمىگذارند اينها كه دانشگاه، دانشگاه باشد، حتى دانشگاه، دانشش هم در آن نبود، اگر دانش در آن بود، چرا الان بعد از اينهمه سال و ميلياردها خرج و بودجه اين ملت صرف شد و حالا وقتى كه مىخواهند يك مريضى را كه يك قدرى مرض آن مشكل است معالجه كنيم، مىگوئيد بايد برود به خارج؟ اين وابستگى نيست؟ شما يك همچو دانشگاهى
صحيفه نور ج 13 صفحه 209
مىخواهيد كه بعد از پنجاه سال مريضش بايد برود در انگلستان خودش را معالجه كند؟ اگر دانشگاه به همان حال باشد، هر روزى كه بر دانشگاه بگذرد بر فساد اين مملكت اضافه مىشود، ما را خواهى نخواهى دانشگاه مىكشد به دامن آمريكا يا شوروى. اين نمىشود غير از اين، براى اينكه اساس از دانشگاه شروع مىشود، مردم بازار نمىتوانند ما را بكشند به دامن شوروى يا آمريكا، مردمى كه دهقان هستند نمىتوانند ما را بكشند به دامن اين و آن، مردمى كه در كارخانهها هستند نمىتوانند اين كار را بكنند معممين هم نمىتوانند اين كار را بكنند ولو اينكه در آنها آدم فاسد باشد. آن كه مىتواند ما را وابسته كند و در دامن آمريكا يا شوروى بكشد، دانشگاه است براى اينكه همه چيز ما در دانشگاه است. همت كنيد با هم دانشگاه را اصلاح كنيد. هى ننويسيد كه چر دانشگاه باز نمىشود. آن دانشگاه نبايد باز بشود. دانشگاهى كه امثال شريف امامى را تربيت مىكند نبايد هم باز بشود. دانشگاه بايد علم و تخصص را به آن مرتبه عالى برساند و تعهد و اخلاق و اسلاميت را هم به آن مرتبه عالى. بايد مهذب بشود، هم دانشگاه هم حوزههاى علميه.
اين دو مركز (فيضيه و دانشگاه) بايد با هم باشند و علم و عمل را به منزله دو بال بدانند
بايد از حوزههاى علميه يك عالمى به تمام معنا متعهد بيرون بيايد و مركز ساخت انسان باشد و دانشگاه هم مركز ساخت انسان. ما انسان دانشگاهى مىخواهيم، نه معلم و دانشجو. دانشگاه بايد انسان ايجاد كند و انسان بيرون بدهد از خودش، اگر انسان بيرون داد از خودش، انسان حاضر نمىشود كه كشور خودش را تسليم كند به غير، انسان حاضر نمىشود كه تحت ذلت برود و اسارت، آنها هم از انسان مىترسند. سابق رضاخان از مدرس مىترسيد براى اينكه انسان بود. آنوقت هم مدرس از قرارى كه از او نقل كردهاند گفته بود كه: در مجلس ما يك مسلمان هست، آن هم ارباب كيخسرو. رضاخان رقيب خودش را مدرس مىدانست، به ديگران اعتنايى نداشت. رقيب خودش را مدرس مىدانست كه وقتى كه مىايستاد و صحبت مىكرد، متزلزل مىكرد همه را. يك انسان بود، وضع زندگيش آن بود كه شما شنيديد كه من ديدم. وقتى كه وكيل شد يعنى از اول به عنوان فقيهى كه بايد در مجلس باشد تعيين شد، آنطور كه نقل كردهاند يك گارى با يكى اسبى در اصفهان خريده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران، آنجا آن را هم فروحته بود و منزلش يك منزل محقر از حيث ساختمان، يك قدرى بزرگ بود ولى محقر از حيث ساختمان و زندگى يك زندگى مادون عادى كه در آنوقت لباس كرباس ايشان زبانزد بود، كرباسى كه بايد از خود ايران باشد مىپوشيد. اين وطنخواهها كدام لباسشان مال ايران است؟ بايد همه اشخاصى كه علاقه دارند به اين كشور، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به اين ملت توانشان را روى هم بگذارند براى اصلاح دانشگاه، خطر دانشگاه از بمب خوشهاى بالاتر است، چنانچه خطر حوزههاى علميه هم از خطر دانشگاه بالاتر است. بايد تهذيب بشوند اينها، بايد اشخاص متعهد چه در حوزههاى علميه و چه در دانشگاه كمر خودشان را محكم
صحيفه نور ج 13 صفحه 210
ببندند براى اصلاح. حالا شما آقايان يك قدم را برداشتيد و اين قدم پربركتى است و او اينكه آن ديوار بزرگى كه بين شما كشيده بودند آن سد عظيمى را كه ما بين به اصطلاح فيضيه و دانشگاه كشيده بودند، آن سد را شما شكستيد. اين قدم اول است كه شما برداشتيد و قدمهاى بعد كوشش در اينكه از همه جهات مستقل باشيد و وابسته نباشيد. من اين عرضى را كه مىكنم، خوب ديگر نمىتوانم بعد ببينم شما را كه به آن مرتبه رسيدهايد، من ديگر اواخر كار است براى من اما من مىگويم كه ديگران و نسلهاى آتيهاى كه انشاء الله مىآيند متوجه باشند كه اين دو مركز بايد با هم باشند و اين دو مركز بايد علم و عمل، علم و تهذيب را به منزله دو بالى بدانند كه با يكى از آنها نمىشود پريد، قدمهاى بعد تهذيب است. مهم اين است كه دانشگاه يك كسى كه از آن بيرون بيايد بفهمد كه من با بودجه اين مملكت تحصيل كردهام، متخصص شدهام، به مقامات عاليه علم رسيدهام و بايد براى اين مملكت خدمت بكنم و براى استقلال اين كشور بايد خدمتگزار باشم. بايد اين اساتيد دانشگاه آن چيزهايى كه در سالهاى طولانى و خصوصاً در اين تقريباً 50 سال آخر در مغز اين جوانها انباشته كردهاند و به آنها همچو باورانده بودند كه ما خودمان چيزى نيستيم و بايد همه چيزمان از آنجا باشد، كه اين موجب اين شد كه مغزهاى اينها به كار نيفتاد براى اينكه خودشان يك چيزى را ايجاد كنند، بايد آنهائى كه به اين كشور علاقه دارند، آنهائى كه به اين ملت علاقه دارند، آنهائى كه خودشان وابسته نيستند و خدمتگزار ابرقدرتها نيستند، آنها همت كنند به اينكه دانشگاه را يك مركزى درست كنند كه مركز علم و تهذيب باشد، كه همه تخصصها در خدمت خود كشور باشد نه اينكه متخصص بشود و با آن تخصصش ما را به دامن آمريكا بكشد، متخصص بشود و با آن تخصصش به كشور ما ضربه وارد كند، هر چه متخصص تر بدتر. آن كسى كه مهذب نشده است و آن كسى كه براى كشور خودش احساس نكرده كه من براى اين كشور هستم و از اين كشور من استفاده كردهام و استفاده علمىام را بايد به اين كشور تحويل بدهم، اگر چنانچه اين احساس نباشد و اين باور نباشد، دانشگاه بدترين مركزى است براى اينكه ما را به تباهى بكشد و اگر اين احساس پيدا شد و اين اساتيد دانشگاه، آنهائى كه متعهدند، آنهائى كه توجه دارند، آنهائى كه در زمان سابق براى اين مملكت غصه مىخوردند بايد خودشان را مجهز كنند كه اين فرزندان ايران، متعهد و در خدمت خود ايران باشند. اگر اينطور بشود، دانشگاه بالاترين مقامى است كه كشور ما را به سعادت مىرساند. دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت، راه ذلت و مسكنت و نوكر مابى و امثال اينها و راه عظمت و عزت و بزرگ منشى. دانشگاه، همين دانشگاه را تا دانشگاه ما داريم فايده ندارد، ما دانشگاه 50 سال است داريم و از دانشگاه هر چه فساد توى اين مملكت پيدا شد از اين اشخاصى بود كه در دانشگاه تحصيل كرده بودند، تخصص هم شايد داشتند. آن احمدى زمان رضاخان كه بسيارى از رجال اين مملكت را او با آمپولش كشت، آن هم از دانشگاهها، تخصص هم داشت ولى تخصص را به اين راه كه آنهائى را كه امر مىشد به او كه بايد كشته بشوند، با يك آمپول مىزد و مىكشت. شما يك همچو دانشگاهى مىخواهيد و يك همچو اساتيدى و يك همچو تخصصى از آن طرف هم دانشگاه، از آن اشخاص شريف بيرون مىآيد و ما مىخواهيم همهشان شريف باشند. و
صحيفه نور ج 13 صفحه 211
فيضيه، اگر تهذيب در كار نباشد، علم توحيد هم به درد نمىخورد. العلم هو الحجاب الاكبر هر چه انباشته تر بشود علم، حتى توحيد كه بالاترين علم است انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذب نباشد، از خداى تبارك و تعالى دورتر مىكند. بايد كوشش بشود در اين حوزه علميه، چه حال و چه بعدها كوشش بشود كه اينها را مهذب كنند. در كنار علم فقه و فلسفه و امثال اينها، حوزههاى اخلاقى، حوزههاى تهذيب باشد و حوزههاى سلوك الى الله تعالى . شما ميدانيد كه مرحوم شيخ فضل الله نورى را كى محاكمه كرد؟ يك معمم زنجانى، يك ملاى زنجانى محاكمه كرد و حكم قتل را او صادر كرد. وقتى معمم ملا، مهذب نباشد، فسادش از همه كس بيشتر است. در بعضى روايات هست كه در جهنم، بعضىها، اهل جهنم از تعفن بعضى روحانيين در عذاب هستند و دنيا هم از تعفن بعضى از اينها در عذاب است. تا اصلاح نكنيد نفوس خودتان را، از خودتان شروع نكنيد و خودتان را تهذيب نكنيد، شما نمىتوانيد ديگران را تهذيب كنيد. آدمى كه خودش آدم صحيحى نيست نمىتواند ديگران را تصحيح كند، هر چه هم بگويد فايده ندارد. كوشش كنند علمائى كه الان در حوزهها هستند، در هر حوزهاى از حوزههاى اسلامى كه اين جوانها كه با يك فطرت سالم مىآيند، بعد از ده، بيست سال با يك فطرت فاسد بيرون نروند. تهذيب لازم است، هم در شما و هم در شما، التبه همه، همه ملت و همه انسانها بايد مهذب بشوند، لكن تاجر اگر مهذب نشد، كارش يك كار گرانفروشى و نمىدانم اينهاست كه وقتى همهاش را روى هم بگذارند فسادش زياد است اما يك نفر اينقدرها فساد ندارد، اما عالم اگر فاسد بشود يك شهر را، يك مملكت را به فساد مىكشد، چه عالم دانشگاه باشد و چه عالم فيضيه فرقى نمىكند. انشاء الله خداوند تبارك و تعالى اين قدمى را كه شما عزيزان برداشتيد و آن وحدت بين شما و دانشگاه و شما و روحانيون، اين قدم را مبارك كند و توجه به اين داشته باشيد كه حالا كه شما نزديك به هم داريد مىشويد نقشههائى كه براى جداكردن شما از هم است بيشتر به كار مىافتد.
حالا شياطين بيشتر در فكر هستند كه روحانى را از يك طرف بكوبند و دانشگاهى را از يك طرف
آنوقت جدا كرده بودند شما را از هم، يك ديوارى كشيده بودند، شما آنطرف و آنها هم آن طرف، هر دو هم به هم بدبين و آنها هم استفادهاش را مىكردند. حالا كه مىبينند كه يك تحولى پيدا شده است، دانشگاهى متمايل شده است به روحانى، روحانى متمايل شده است به دانشگاهى، با هم هستند و مىخواهند با هم كشور خودشان را به پيش ببرند، حالا شياطين بيشتر در فكر هستند كه روحانى را از يك طرف بكوبند و دانشگاهى را از يك طرف و فساد كنند بين اين دو تا، به آنها بگويند كه اينها چطورند، به اينها بگويند آنها چطورند. چشمهايتان را بايد خيلى باز كنيد در اين زمان چشم و گوشها بايد خيلى باز باشد كه يك وقت مىبينيد از داخل خود دانشگاه و از داخل خود فيضيه شما را به فساد مىكشانند، شما را به تفرقه مىكشانند. اينها نمىتوانند ببينند، اينهايى كه نمىخواهند اين
صحيفه نور ج 13 صفحه 212
كشور يك كشور صحيح و سالم باشد و اربابهاى آنها كه از اول هم نمىخواستند مىتوانند ببينند كه شما با هم مجتمع شدهايد و مىخواهيد با هم كار كنيد. آنها عواقب اين امر را براى خودشان مىدانند كه اگر حقيقتاً دانشگاهى و حوزههاى علمى و همه دانشگاهها در هر جا كه هستند اينها با هم بشوند و با هم نقشه داشته باشند براى پيروز كردن انقلاب، اين براى آنها چه عواقبى دارد. آنها اين مطالب را مطالعه كردهاند، مىفهمند و در صدد اين هستند كه نگذارند شماها با هم باشيد. چشم و گوشتان را، چه دانشگاهىها و چه طلاب علوم روحانى چشم و گوشتان را باز كنيد و هر كه به شما يك مطلبى بود گفت كه در آن مسير باشد، توجه كنيد كه اين يك غرضى در آن هست. هر وقت آمدند گفتند روحانى چه جورى است و هر وقت آمدند گفتند دانشگاهى چه جورى است، بدانيد كه اين كارى كه شما كرديد، براى آنها سنگين دارد تمام مىشود و بايد انشاء الله به پيش برويد و اشخاصى هم كه هر كس در هر جا هست و مىتواند خدمت بكند به اين اجتماع و خدمت بكند به اين دانشگاه و خدمت بكند به اين فيضيه، بايد خدمت بكند كه آنها را، هم مهذب كند و هم عالم، متخصص و هم متحد. من اميدوارم به اينكه شماها اين قدم را برداشتيد، اين قدمها يك قدمهاى بلندترى در دنبال داشته باشد و با فضل خداى تبارك و تعالى شما اين مملكت خودتان را نجات بدهيد از اين انگلهائى كه حالا دارند فساد مىكنند و از انگلهائى كه بعدها هم خواهند آمد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 213
تاريخ: 27/9/59
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى خانوادههاى شهداى اصفهان
سعادت را آنها بردند كه آن چيزى را كه خدا به آنها داده بود تقديم كردند
بسم الله الرحمن الرحيم
ما هر روز مواجهيم با صحنههائى كه در عين حال كه دلخراش است غرور آفرين است. ديروز جمع كثيرى از معلولين آمدند و امروز هم معلولين از اصفهان آمدهاند با عكسهاى زيادى كه از شهدا آوردهاند. من اين تحول عظيمى كه در ايران پيدا شده است كه در عين حالى كه پدرها با عكس جوان خودشان آمدهاند و مادرها چند نفر از فرزندانشان را از دست داده اند، لكن روحيه آنها روحيه بسيار بلندى است و اين تحول مبارك است بر ملت ايران. من در اين مجمعى كه اين جوانان را و اين عكس جوانان را مىبينم بايد تأثرات خودم را به بازماندگان اينها تسليت خودم را به پدرها و مادرهاى اينها تقديم كنم و براى آنها هم طلب مغفرت. خداوند به شماها اجر عنايت كند و صبر عنايت كند و آن جوانهاى غرور آفرين ما را به رحمت واسعه خود غريق كند. اين مسائل در طول تاريخ بوده است، در صدر اسلام اينطور مصائب براى اولياء خدا و براى مسلمين صدر اسلام بسيار بوده است و شايد از آنوقت تاكنون اينطور وضعيتى كه در ايران هست و اين تحولى كه براى ملت ما از زن و مرد، بزرگ و كوچك حاصل شده است، سابقه نداشته باشد. خداوند تبارك و تعالى به ما هر چه داريم، داده است و ما هر چه داريم از اوست و بايد تقديم او كنيم. سعادت را آنها بردند كه آن چيزى را كه خدا به آنها داده بود تقديم كردند و ما عقب مانده آنها هستيم. من به شما همه برادران و عزيزان كه فرزندان خودتان را از دست داده تسليت و تبريك عرض مىكنم. تبريك براى اينكه شما خانوادههائى بوديد كه در دامن شما اين جوانهاى برومند تربيت شدهاند كه فداكارى كردند براى اسلام. اسلام به ما حق بزرگ دارد، حق حيات دارد و ما هر چه در راه اسلام بدهيم آن حقى كه اسلام به ما دارد ادا نكرديم. من خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه شما را و رحمت براى اين جوانهائى كه فداكارى كردهاند، طلب مىكنم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 214
تاريخ: 2/10/59
تلگرام تسليت امام خمينى به حجت الاسلام سيد محمد على انگجى
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام آقاى حاج سيد محمد على انگجى دامت افاضاته خبر ضايعه رحلت حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاى انگجى رحمه الله عليه موجب تأثر گرديد. ضايعه بزرگ وارد بر مسلمين را به جنابعالى و خانواده محترم ايشان و حضرات حجج اسلام و اهالى محترم آذربايجان تسليت عرض و از خداوند تعالى رحمت براى ايشان و عظمت براى اسلام و مسلمين و اهالى غيور تبريز و آذربايجان مسئلت مىنمايم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 215
تاريخ: 2/10/59
فرمان امام خمينى به حجتالاسلام شيخ مهدى كروبى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ مهدى كروبى دامت افاضاته پيرو ماموريتى كه جنابعالى در مورد رسيدگى به وضع بازماندگان شهداى انقلاب اسلامى از طرف اينجانب داريد چون اخيراً گاهى ديده شده است كه براى سرپرستى فرزندان شهدا بين اولياء آنان اختلافاتى صورت گرفته لذا جنابعالى موظفيد از طرف اينجانب به اين موضوع رسيدگى نموده و حتى المقدور آنان را به صورتى راضى كنيد و اگر ميسر نشد، به هر نحو مصلحت ديديد رفع مشكل كنيد و از اولياء فرزندان شهدا نيز مىخواهم كه با در نظر گرفتن سعادت فرزندان شهدا و آينده آنان اين كار را به نحو آبرومندى فراهم كرده و روح شهداى عزيز را شاد نمايند و اميد است مسوولين محترم ادارى و مردم نيز همكارىهاى لازم را با جنابعالى در انجام وظايف محوله داشته باشند. از خداى تبارك و تعالى موفقيت شما را مسئلت دارم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 216
تاريخ: 3/10/59
بيانات امام خمينى در جمع ائمه جمعه شهرستانها
تاثير القائات شياطين مبنى بر عدم دخالت روحانيون در امور سياسى
بسم الله الرحمن الرحيم
من اول بايد از علماى اعلام بلاد، برادران ائمه جمعه از اهل سنت و از اهل تشيع تشكر كنم كه زحمت كشيدند و اينجا تشريف آوردند و همين طور از ساير برادرانى كه در اينجا تشريف دارند و با ناراحتى نشستهاند يا ايستادهاند تشكر كنم و بعض مطالبى كه تنبهش لازم است ولو خود شما مىدانيد. يك مطلبى كه همه مىدانيد و مىدانيم اين است كه شياطين بزرگ و كوچك و آنهائى كه مىخواستند و مىخواهند تمام قدرتها را در هر جا قبضه كنند و تمام منافع ملتها را چپاول كنند، از سال طولانى نقشههاى عجيب و غريبى داشتهاند و مع الاسف قشرهاى زيادى غافل بودند، از جمله اين مطلب كه روحانيون در امور سياسى نبايد دخالت كنند، آنها بايد مردم را در اين نماز و روزه و امثال اينها هدايت كنند و جاى آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بيايند نماز بخوانند، منزل بروند استراحت كنند و به طورى اين تبليغ شده بود كه همه باورشان آمده بود تقريباً و دخالت در سياست يك فحشى بود براى اهل علم. اگر مىگفتند فلان آخوند سياسى است، اين به منزله يك فحش تلقى مىشد و خود مردم و بلكه خود روحانيون هم بسياريشان اين مسأله را باورشان آمده بود. اگر راجع به يك امر اجتماعى، يك امرى كه راجع به ملت است گفته مىشد، بعضىها مىگفتند كه ما در امور سياسى دخالت نمىكنيم، و اگر يك ملائى در امر سياست ملت و مصالح كشور صحبت مىكرد، مىگفتند كه اين سياسى است و بر خلاف موازين است. اين مسألهاى بود كه اينقدر رويش تبليغات كرده بودند در داخل و خارج، كه به اين زودى نمىشد از ذهن مردم بيرون كرد. آنها مىخواستند كه يك قشر بزرگى از جامعه كه جامعه هم تبع آنها هست منزوى كنند و خودشان به جاى آنها بنشينند، حكومت مال ما، نماز جماعت خشكى كه در آن اصلا" صحبت اجتماعى و سياسى نباشد هم مال شما. من يك قصهاى از مرحوم حاج آقا روح الله خرم آبادى شنيدم و يك قصه هم خودم دارم. مرحوم آقاى كاشانى رحمه الله را كه تبعيد كرده بودند به خرم آباد و محبوس كرده بودند در قلعه فلك الافلاك يا كجا، آقاى حاج آقا روح الله مىفرمودند كه من از آن كسى كه رئيس ارتش آنجا و آقاى كاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود (من حالا وقتى مىگويم محبوس در زمان رضاخان شما خيال مىكنيد مثل حبسهاى عادى زمانهاى ديگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لكن آن كسى كه گرفتار مىشد اگر از اشخاص
صحيفه نور ج 13 صفحه 217
عادى بود همچو مرعوب مىشد كه در حبس يك كلمهاى كه بر خلاف مثلاً" دولت يا آن كسى كه در آنجا هست بزنند،امكان نداشت برايشان) مرحوم حاج آقا روح الله گفتند كه من از اين رئيس ارتش كه در آنجا بود خواهش كردم كه من را ببرد خدمت مرحوم آقاى كاشانى، قبول كرد و ما را بردند پيش ايشان. آن رئيس، آنجا بود و من هم بودم و آقاى كاشانى. آن شخص شروع كرد صحبت كردن و رو كرد به آقاى كاشانى كه آقا شما چرا خودتان را (قريب به اين معانى) به زحمت انداختيد؟ آخر شما چرا در سياست دخالت مىكنيد؟ سياستشان شما نيست، چرا شما دخالت مى كنيد؟ از اين حرفها شروع كرد گفتن. آقاى كاشانى فرمودند: خيلى خرى، شما نمىدانيد كه اين كلمه در آنوقت مساوى با قتل بود، ايشان گفتند: تو خيلى خرى، اگر من دخالت در سياست نكنم كى دخالت بكند؟ يك قصه هم من خودم دارم. وقتى كه ما در حبس بوديم و بنا بود كه حالا ديگر از حبس بيرون بيائيم و برويم قيطريه و در حصر باشيم آن رئيس امنيت آن وقت در آنجا حاضر بود كه ما بنابود از آن مجلس برويم، ما را بردند پيش او، او ضمن صحبتهايش گفت كه آقا سياست عبارت از دروغگويى است، عبارت از خدعه است، عبارت از فريب است، عبارت از پدر سوختگى است، اين را بگذاريد براى ما من به او گفتم اين سياست مال شماست. البته بعدش آمد دروغى گفت كه بنا مىگذاشتند كه در سياست دخالت نكنند و ما هم جوابش را داديم. مسأله اين است. البته سياست به آن معنايى كه اينها مىگويند كه دروغگوئى، با دروغگوئى، چپاول مردم و با حيله و تزوير و ساير چيزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، اين سياست هيچ ربطى به سياست اسلامى ندارد، اين سياست شيطانى است و اما سياست به معناى اينكه جامعه را راه ببرد و هدايت كند به آنجائى كه صلاح جامعه و صلاح افراد هست، اين در روايات ما براى نبى اكرم با لفظ سياست ثابت شده است و در دعاى، در زيارت جامعه ظاهراً هست كه ساسه العباد هم هست، در آن روايت هم هست كه پيغمبر اكرم مبعوث شد كه سياست امت را متكفل باشد.
سياست كه عبارت است از هدايت جامعه، مختص انبياست
بايد عرض كنم كه سياست براى روحانيون و براى انبيا و براى اولياى خدا حقى است، لكن سياستى كه آنها دارند، دامنهاش با سياستى كه اينها دارند فرق دارد. ما اگر فرض كنيم كه يك فردى هم پيدا بشود كه سياست صحيح اجرا كند، نه به آن معناى شيطانى فاسدش، يك حكومتى، يك رئيس جمهورى، يك دولتى سياست صحيح را هم اجرا كند و به خير و صلاح ملت باشد، اين سياست يك بعد از سياستى است كه براى انبيا بوده است و براى اوليا و حالا براى علماى اسلام. انسان يك بعد ندارد، جامعه هم يك بعد ندارد، انسان فقط يك حيوانى نيست كه خوردن و خوراك همه شوون او باشد. سياست شيطانى و سياستهاى صحيح اگر هم باشد امت را در يك بعد هدايت مىكند و راه مىبرد و آن بعد حيوانى است بعد اجتماع مادى است و اين سياست يك جزء ناقصى از سياستى است كه در اسلام براى انبيا و براى اوليا ثابت است، آنها مىخواهند ملت را، ملتها را، اجتماع را، افراد را هدايت كنند، راه ببرند در همه مصالحى كه از براى انسان متصور است، از براى جامعه متصور است،
صحيفه نور ج 13 صفحه 218
همانى كه در قرآن صراط مستقيم گفته مىشود و اهدانا الصراط المستقيم ما در نماز مىگوئيم، ملت را اجتماع را، اشخاص را راه ببرد به يك صراط مستقيمى كه از اينجا شروع مىشود و به آخرت ختم مىشود، الى الله است. سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست. ديگران اين سياست را نمىتوانند اداره كنند، اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام، و هر ملتى علماى بيدارش در زمانى كه آن ملت نبىشان بوده است. اينكه مىگويند شما دخالت در سياست نكنيد و بگذاريد براى ما، شماها سياستتان سياست صحيحتان هم يك سياست حيوانى است، آنهائى كه فاسدند سياستشان سياست شيطانى است، آنهائى كه صحيح راه مىبرند باز سياستى است كه راجع به مرتبه حيوانيت انسان، راجع به رفاه اين عالم، راجع به حيثياتى كه در اين عالم هست راه مىبرند لكن انبيا هم اين عالم و هم آن عالم را (و اينجا راه است براى آنجا) اينها هدايت مىكنند مردم را به اين راه و آنچه كه صلاح ملت است، صلاح جامعه است، اينها آنها را به آن صلاح دعوت مىكنند و صلاح مادى و معنوى از مرتبه اول تا آخرى كه انسان مراتب كمال دارد، سياستمداران اسلامى، سياستمداران روحانى، انبيا عليهم السلام، شغلشان سياست است. ديانت همان سياستى است كه مردم را از اينجا حركت مىدهد و تمام چيزهايى كه به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه مىبرد كه صلاح مردم است كه همان صراط مستقيم است.
حيلهها در كار است كه شما را از سياست كنار بزنند
شما آقايان و همه ملت بايد توجه كنيد كه سابقاً ما را آنطور تربيت كرده بودند و به واسطه تبليغاتى كه قدرتهاى چپاولگر درست كرده بودند كه ما را از سياست جدا كنند و ما دخالت در هيچ امر اجتماعى مردم، در هيچ امر سياسى مردم نكنيم و آنهائى كه مىخواهند انجام بدهند وظيفهشان را براى ابر قدرتها، به دست بگيرند سياست را و حكومت را و همه چيزها را، و بكشانند مردم را به طرف آن مرتبهاى، آن چيزى كه خودشان مىخواهند و قدرتهاى بزرگ مىخواهند، يعنى ما را بكشانند يا به دامن شرق و يا به دامن غرب و اين سياست، سياست شيطانى است و بر فرض اينكه اينها سياست انسانى هم داشته باشند، بيش از يك بعدش را ندارند، تمام ابعادش را انبيا داشتهاند و از آنها ارث رسيده است به علماى متعهد. ما نبايد، خيال نكنيد كه اين قدرتهاى بزرگ از ما دست برداشته اند، الان همه حيلهها در كار است كه شما را از سياست كنار بزنند، شما را نگذارند در امور اجتماعى دخالت بكنيد، شما را نگذارند كه در حكومت هيچ دخالتى بكنيد، بله، ما يك وقتى كه در نجف بوديم اين كلمه را گفتهام من كه علما مرتبهشان بالاتر از اين است كه داخل بشوند در امور اجرائى، لكن در وقتى كه افرادى باشد كه آن افراد، متعهد به اسلام باشند و بتوانند كارها را روى موازين اسلامى اجرا كنند نه اينكه اگر هيچ كس هم نباشد و اشخاصى باشند كه نتوانند روى مجارى اسلامى عمل كنند يا
صحيفه نور ج 13 صفحه 219
نخواهند روى مجارى اسلامى عمل كنند، باز هم آقايان بروند كنار بنشينند و تماشاچى باشند كه آنها ما را بكشانند به آنجائى كه خودشان مىخواهند. مسأله اين نيست، مسأله اين است كه اگر سياستمدارانى باشند كه همان معنائى را كه مسلمين مىخواهند ولو در همين يك بعدش، ولو در همين بعد دنيائىاش، آنها طورى سياست را انجام بدهند كه ما استقلالمان و آزاديمان محفوظ بماند و ما به طرف شرق يا به طرف غرب كشيده نشويم، البته آنها بكنند، هيچ مانعى ندارد و علما هم مىروند وقتى ديدند كه اينها هستند، مىروند مشغول كارهاى خودشان مىشوند كه آن هم سياست است منتها سياست روحانى. اما وقتى كه ما ببينيم كه اينطور نيست كه تمام اين پستها را و تمام اين قدرتها را اينها اگر دستشان بيايد صرف مىكنند در اينكه جامعه مارابه جامعه مستقل و آزاد بكشند، ناچاريم ما كه اشخاصى كه متعهد هستند و ما را نمىكشانند به اين طرف و آن طرف، دخالت بدهيم در امور، نظارت بدهيم در امور و همه ما و همه شما و همه نسلهاى آتيه، آنها بايد چشم و گوششان را باز كنند كه دوباره هى شيطانها نيايند تزريق كنند كه آقا، علما را چه به سياست، علما را چه به دخالت در امور مملكتى. اين يك نقشه شيطانى است كه الان هم مشغول پياده كردن آن هستند و مشغول تبليغاتش هستند. بنائاً عليه بر شما ائمه جمعه و جماعت و بر همه ائمه جمعهها و جماعتها در همه قطرهاى اسلامى، در همه ممالك اسلامى اين مطلب لازم است بلكه فرض است كه مردم را بيدار كنيد و به مردم بفهمانيد اين معنا را كه اين نغمهاى كه در همه ممالك اسلامى بلند است كه علما نبايد دخالت در سياست بكنند، اين يك نقشهاى است مال ابر قدرتها، مجريش اينها هستند كه در داخل كشورها هستند. به حرف اينها گوش ندهيد و بخوانيد به گوش ملت كه ملت بفهمد اين معنا را كه اين نغمه، نغمه است كه مىخواهند علما را از سياست كنار بزنند و آن بكنند كه در زمانهاى سابق بر ما گذشته است. بيدار باشيم و همه توجه به اين معنا داشته باشيم و نسلهاى آينده هم توجه به اين معنا داشته باشند كه راهشان را يك وقت، اين راهى كه الان مسلمين خودشان اين راه را پيدا كردهاند، اين راه را گم نكنند آنها.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 223
تاريخ: 4/10/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از معلولين انقلاب اسلامى و جوانان داوطلب اعزام به جبههها
آنها كه خون شهيدان را براى به قدرت رسيدن وسيله قرار مىدهند از فطرت انسانى خارجند
بسم الله الرحمن الرحيم
ما اين منظرهها را كه مىبينيم و اين عزم راسخ و تصميمهاى جزم كه در شما جوانان مىبينم، از وضع شما هم ابتهاج دارم و هم متاثرم. ابتهاج به اينكه يك ملتى آنطور متحول شده است كه در راه خدا همه چيز خودش را نثار مىكند و با آغوش باز دنبال مرگ مىرود. اين در طول تاريخ اگر نمونهاى داشته باشد در صدر اسلام است، بعد از آن نمونهاى ندارد، مثل شما جوانها نمونهاى نيست. و تأثر براى اينكه اين جوانهاى عزيز ما كه بايد براى ملت ما خدمت كنند و براى اسلام خدمت كنند، به دست اشرار يا شهيد شدند و يا معلول، اين موجب تأثر بسيار است. و تأثر ديگر اينكه اين گروههاى منحرف و اين اشخاصى كه طرفدار ابرقدرتها هستند و مىخواهند همان وضع سابق را پيش بياورند يا در صدد قدرت طلبى هستند، چطور مىخواهند با خون اين شهيدان ما و با اين معلولان ما، اينها را نديده بگيرند و براى قدرت خودشان يا براى ابر قدرتها خدمت كنند و از روى خون اين جوانهاى ما بگذرند و خدمت به آمريكا يا شوروى بكنند. چطور انسان متاثر نباشد از اشخاصى كه قدرتمندى خودشان را در خون شهيدان ما مىبينند؟ آنهائى كه براى خودشان و براى قدرت خودشان خون شما جوانها را و شما معلولها را وسيله قرار مىدهند، از فطرت انسانى خارجند، اينها حيواناتى هستند به صورت انسان. آنهائى كه در اين موقعى كه جنگ بر قرار است و ارتش ما و سپاه ما و همه ملت دنبال فكر جنگ هستند، فكر اين باشند كه گروه خودشان قدرت به دست بياورد، اينها جزء انسانها نيستند، اينها حيواناتى هستند به صورت انسان. شما مىبينيد كه الان باز در هر گوشهاى از مملكت ما اين گروههاى منحرف وارد شدند و مشغول توطئه هستند و مشغول شرارت، البته نه شرارت آنها و نه توطئه آنها درمقابل ملت ما و در مقابل قواى مسلح ما كارى از آنها نمىآيد، لكن موجب تأثر است كه چه انسانهاى به صورت و چه سبعهاى به حسب واقع هستند كه خون شهيدان ما را وسيله براى رسيدن خودشان به قدرت قرار مىدهند، از روى كشتههاى ما مىخواهند عبور كنند و به قدرت برسند. تأثر اين است كه چرا انسان بايد اينقدر نادان باشد، اينقدر شقاوت داشته باشد. جوانهاى ما دارند در مرزها و در اطراف مملكت براى نگهدارى جمهورى اسلامى جانفشانى مىكنند و آنها كه نه
صحيفه نور ج 13 صفحه 224
به اسلام اعتقاد دارند و نه به جمهورى اسلامى، دنبال اين هستند كه با خون اينها براى خودشان قدرت درست كنند.
چه بكشيد و چه كشته شويد پيروزيد
لكن من به شما عزيزان، به شما ارتشيان، به شما سپاه پاسداران، به شما ژاندارمرىها، به شما ملت، سرتاسر، نويد مىدهم كه پيروزى با شماست، پيروزى با حق است. من كراراً اين را گفتهام كه ما چه كشته بشويم و چه بكشيم پيروزيم. شما كه در ميدان جنگ رفتيد و معلول شديد و الان در منظره من هستيد و من متاثرم براى شما، شما پيروزيد. شما در نظر اسلام پيروز هستيد. شما در نظر خداى تبارك و تعالى لشكرهاى پيروزمندى هستيد. خداوند انشاء الله شماها را از لشكريان امام زمان سلام الله عليه قرار دهد و اجر آن سپاهيان در ركاب رسول الله را به شما عنايت بفرمايد، آنها هم هر كمالى داشتند، براى خدمت به اسلام و رسول خدا بود و شما هم همين خدمت را داريد انجام مىدهيد. شما با آنها فرقى نداريد و شما هم مثل اشخاصى هستيد كه در غزوات رسول الله جنگيدند و شهيد شدند يا معلول. شما هم در راه خدا و در راه رسول خدا و در راه اسلام فداكارى كرديد، معلول شديد، شهيد شدند دوستان شما وشما پيروز هستيد. و كشورى كه تمام قشرهايش اينطور مهياى براى فداكارى هستند اين كشور پيروز است. و خداوند به شما سلامت و اجر عنايت كند و به ما هم بيدارى بدهد كه به دنبال شما بيائيم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 225
تاريخ: 5/10/59
بيانات امام خمينى در جمع عشاير خوزستان و اعضاى شوراهاى اسلامى دشت آزادگان
اسلام آمده است تا تمام ملل دنيا را با هم متحد كند به يك امت بزرگ
بسم الله الرحمن الرحيم
شما دوستان عزيز و برادران محترم كه از صفحات جنگ آمدهايد خوش آمديد. خداوند انشاء الله شما را موفق كند و دست ظالمها را از مملكت ما كوتاه بفرمايد. نقشههاى قدرتهاى بزرگ كه مىخواهند مسلمين را زير سلطه خود بياورند و مخازن آنها را به غصب ببرند و اموال آنها را به چپاول ببرند از سالهائى طولانى دنبال نقشههائى بودند كه از نقشههاى بزرگ آنها مسأله ملت گرائى است. اسلام آمده است تا تمام ملل دنيا را، عرب را، عجم را، ترك را، فارس را همه را با هم متحد كند، و يك امت بزرگ به نام امت اسلام در دنيا بر قرار كند تا كسانى كه مىخواهند سلطه بر اين دولتهاى اسلامى و مراكز اسلام پيدا بكنند، نتوانند به واسطه اجتماع بزرگى كه مسلمين از هر طايفه هستند. نقشه قدرتهاى بزرگ و وابستگان آنها در كشورهاى اسلامى اين است كه اين قشرهاى مسلم را كه خداى تبارك و تعالى بين آنها اخوت ايجاد كرده است و مومنان را به نام اخوت ياد فرموده است از هم جدا كنند و به اسم ملت ترك، ملت كرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا كنند بلكه با هم دشمن كنند و اين درست بر خلاف مسير اسلام است و مسير قرآن كريم. تمام مسلمين با هم برادرند و برابرند و هيچ يك از آنها ديگرى جدا نيستند و همه آنها زير پرچم اسلام و زير پرچم توحيد بايد باشند. اينهائى كه با اسم مليت و گروه گرائى و ملى گرائى بين مسلمين تفرقه مىاندازند، اينها لشكرهاى شيطان و كمك كارهاى به قدرتهاى بزرگ و مخالفين با قرآن كريم هستند.
حزب منفور بعث ثابت كرد كه نوكر قدرتهاى بزرگ است
بحمدالله مشت اين حزب بعث عراق باز شد كه اين ادعاها كه مىكند كه من براى عرب چه هستم و براى قدرت عرب و براى ملت عرب چه هستم، مشت او باز شد كه در خوزستان با عرب بيشتر مقابل شد كشتارهائى كه به وسيله اين حزب منفور و صدام كافر بر برادرهاى عرب ما وارد شده است بيشتر از آن است كه بر برادرهاى عجم ما وارد شد. اگر اين مرد فاسق و كافر در ادعاى خودش راست مىگفت نبايد مراكزى كه مجتمع عرب است، زن و بچه، پير و برنا را آنطور سركوبى كند و اگر چنانچه با عجم دشمنى داشت، چرا عرب را بيشتر مورد هجمه قرار داد؟ اين مشت او را باز مىكند كه
صحيفه نور ج 13 صفحه 226
نه، مسأله عرب نيست، مسأله نوكرى ابر قدرتهاست. اينطور نيست كه او بخواهد ملت عرب رانجات بدهد. از چى نجاب بدهد؟ از اسلام نجات بدهد؟! ملت عرب سالهاى طولانى همانطورى كه عجمها و ايرانى (غير عربشان) سالهاى طولانى در زير قدرت شيطانى ابر قدرتها به وسيله حكومت فاسد پهلوى در رنج و عذاب بودند و بعد از اينكه آنها به واسطه قيام ملت ما، عرب و عجم و همه قشرها، آنها به جهنم رفتند، تمام ملت ما زير سايه اسلام و در جمهورى اسلام بودند و در تحت جمهورى اسلام و پرچم لا اله الاالله كسى در رنج و عذاب نبايد باشد و نبود. لكن منحرفينى كه نوكرهاى اجانب هستند، با اسمهاى مختلف به اين مملكت كه مملكت اسلامى است و عرب و عجم و فارس و غير فارسش در كنار هم برادروار زندگى مىكنند، نقشههاى آنها اين است كه اين برادرها را از هم جدا كنند و اختلاف ما بين اينها بيندازند و بعد همه دارائىهاى اينها را از بين ببرند و اسلام را زير پا بگذارند. حزب بعث منفور عراق ثابت كرد كه طرفدار عراق، طرفدار عرب نيست بلكه طرفدار قدرتهاى بزرگ است و نوكر قدرتهاى بزرگ است و لهذا او درخود عراق هم ملت عراق را مىكوبد و ملت عراق را سركوب مىكند و علماى بزرگ عرب را مىكشد و در حبس مىاندازند و همه مردم عراق كه عرب هستند از دست او به تنگ آمدهاند. و مسأله اين نيست كه او بخواهد براى عرب كارى بكند، عرب و عجم هر دو زير پرچم توحيد و در پناه رسول خدا صلى الله عليه و آله مىخواهند زندگى كنند و جمهورى اسلامى مىخواهد مطلبى را كه قرآن فرموده است، مطلبى را كه رسول خدا فرموده است در همه كشورها پياده كند و ايران مقدمه اوست، مىخواهد كه به همه كشورها بفهماند كه اسلام بنايش بر برادرى و برابرى و وحدت و همه مسلمين يد واحده هستند، بر ديگران.
در اسلام هيچ يك از قشرها بر ديگرى تفوق ندارند مگر به تقوا
ما مىخواهيم به همه ملتها بفهمانيم كه اسلام يك دين وحدت است يك دين برادرى است، دين برابرى است، هيچ يك از قشرهاى او بر ديگرى تفوق ندارند مگر به تقوا، مگر به پيروى از احكام اسلام حزب بعث عراق ثابت كرد كه همانطورى كه در رأس او عفلق غير مسلمان است ثابت كرد كه قضيه عرب مطرح نيست، قضيه ملت عرب مطرح نيست قضيه ابرقدرتها مطرح است، مطرح اين است كه ما بايد همه ملتهايمان در تحت سلطه قدرتهاى بزرگ باشد. و اين يك خيال خامى است كه صدام به سر خودش پخته بود كه ايران را با يك هفته از بين خواهد برد. او در يك هفته نتوانست كه خوزستان كه يك تكهاى از ايران است به دست بياورد و جز ننگ و نفرت در بين تمام مسلمين و تمام مستضعفان جهان چيزى براى خودش نياورد و او الان به حال عصبى و ديوانگى هر طورى كه شده است مىخواهد يك پيروزيى پيدا كند ولو نسبى.
ما اميدواريم كه ملتهاى اسلامى بپا خيزند و دستهاى فاسد و خائن را قطع كنند
برادرهاى ما در همه جاها، در خوزستان خصوصاً در همه اطراف خوزستان، سرتاسر جنوب،
صحيفه نور ج 13 صفحه 227
سرتاسر غرب و خوزستان بپا خاستهاند و در مقابل اين شخصى كه ادعا مىكند كه من مسلمم و مسلم نيست، ادعا مىكند كه من براى عرب كار مىكنم و دروغ مىگويد، در مقابلش ايستادند و مشت محكم را به دهانش زدند و انشاء الله به همين زودى به جهنم واصل خواهد شد. ما با غمهاى شما كه برادران ما هستيد، چه در سوسنگرد، چه در - ساير اهواز و چه در خوزستان، همه اطراف خوزستان، در جنوب، در غرب، با همه شما، با همه كردستانىها، خوزستانىها، سوسنگردىها و همين طور دشت آزادگان كه آقايان از آنجا و از همه اطراف تشريف آورديد ما با شما همدرد هستيم در مصائبى كه بر شما برادران ما وارد شده است و بر اسلام وارد شده است. اين مصائب بر اسلام وارد شده است و شما هم فرزندان اسلاميد، هر چيزى كه بر شما وارد بشود بر همه مسلمين وارد شده است و هر خيانتى كه صدام بر خوزستان بكند بر همه ممالك اسلامى كرده است و ما اميدواريم كه همه ملتهاى اسلام با بيدارى و با توجه بپاخيزند و اين دستهاى فاسدى كه مىخواهد همه ملتهاى اسلام را در تحت سلطه ابر قدرتها قرار بدهد، آنها را سر جاى خودشان بنشانند. و من از خداى تبارك و تعالى پيروزى اسلام و مسلمين و سلامت و سعادت شما برادران خوزستانى و برادرانى كه از جنوب و از غرب اينجا هستيد از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت شما را مىخواهم و بدانيد و يقين بدانيد كه اين زحمتهائى كه بر شما وارد شد واين قتلهائى كه واقع شد بر برادرهاى ما پيش خدا محفوظ است و جائى نمىرود و شما بحمدالله پيروز و روسفيد هستيد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 228
تاريخ: 6/10/59
بيانات امام خمينى در جمع مسؤولان نهضت سواد آموزى سراسر كشور
قلمها اگر در دنيا براى خدا و براى خلق خدا به كار بيفتد مسلسلها كنار مىرود
بسم الله الرحمن الرحيم
از آقايان تشكر مىكنم كه در اين هوا و محل ضيق، مجتمع شدند تا بعض صحبتها را بكنند و بكنيم. آقايان كه حالا آمدند پيش من، از اينكه در اين يك سال آنطورى كه بايد مردم اقبال كنند و وسائل فراهم باشد براى نهضت سواد آموزى نشده است ولى اميدارم كه بعد بشود. البته هر كارى كه انسان شروع مىكند ابتداء شروع، يك امورى پيش مىآيد كه پيش بينى نشده است و يك احتياجاتى است كه در وقتى كه مشغول به خدمت هستند احساس مىشود و من اميدوارم كه از اين به بعد، هم ملت ما و هم دولت اهتمام داشته باشند كه اين امر حياتى انجام بگيرد. در اين تابلوئى كه آقايان آوردند، نوشتهاند كه اگر چه بشود قلمهايمان را به مسلسل تبديل مىكنيم. ما اميدواريم كه بشر به رشدى برسد كه مسلسلها را به قلم تبديل كند. آنقدرى كه قلم و بيان به خدمت بشر بوده است مسلسلها نبودهاند. مسلسلها غالباً در خدمت ابر قدرتها بودند و براى تباهى بشر بودهاند و اسلام هم كه امر فرموده است به اينكه جهاد بكنند و دفاع بكنند و البته محتاج به همه ابزار جنگى است، اساس بر اين است كه دفاع از حق بكنند و حق را و علم را جانشين مسلسل بكنند. قلم و علم و بيان است كه مىتواند بشر را بسازد، نه مسلسل و نه ساير قواى تخريب كننده. مسلسلها هم و همه آلات حربى هم در سايه علم تحقق پيدا كردند منتها گاهى مسلسلها و ساير ابزار به اصطلاح تمدن را اشخاصى ايجاد كردهاند كه موجب تخريب بلاد و عباد شده است و گاهى اشخاصى ايجاد كردهاند كه موجب تاييد انسان و ساختن انسان و آرامش در بين انسانهابوده است و در اين خدمت بوده است. شما كوشش كنيد كه با بيان و قلم مسلسلها را كنار بگذاريد و ميدان را به قلمها و به علمها و به دانشها واگذار كنيد. بشر تا در سايه مسلسل و توپ و تانك مىخواهد ادامه حيات بدهد، نمىتواند انسان باشد، نمىتواند به مقاصد انسانى برسد آنوقتى مردم به مقاصد اسلامى و انسانى مىرسند و به كمال دانش و علم مىرسند كه قلمها بر مسلسلها غلبه كند و دانشها در بين بشر به آنجا برسد كه مسلسلها را كنار بگذارد و ميدان، ميدان علم باشد. در قرآن كريم وقتى كه ظاهراً اول آيهاى كه بر پيغمبر اكرم وارد شده است، هم قرائت را توصيه كرده است،از آن استفاده مىشود هم آن جهتى را كه بايد قرائت در خدمت او باشد و علم در خدمت او باشد، هم آن را بيان فرموده است، فرموده است :
صحيفه نور ج 13 صفحه 229
اقراء باسم ربك قرائت مطلقا، علم مطلقا، دانش مطلقا مطلوب نيست چه بسا دانشى كه بر ضد انسانيت انسان و بر ضد كرامت انسان است، لكن دانشى كه جهت داشته باشد، براى خدمت بشر باشد، به اسم رب باشد، توجه به ربوبيت الهى داشته باشد، توجه به اسم خدا داشته باشد، آن قرائت و آن علم و آن مسلسل همهشان در خدمت انسانند. عمده آن جهت وغاياتى است كه در افعال انسان و در آلاتى كه انسان درست مىكند و در علم و دانش و ساير چيزهايى كه افعال انسان است آن چيزى را كه جهت مىدهد آن غايات است، آن چيزهائى است كه براى آن چيزها قلمها وجود پيدا كرده است، مسلسلها وجود پيدا كرده است، علم و دانش وجود پيدا كرده است اگر غايات و مقاصد و آن چيزهائى كه براى او اينها وجود پيدا كرده است الهى باشد، هم قلم و هم مسلسل و هم علم و دانش و هم هر عملى ارزش پيدا مىكنند، ارزش الهى. ارزش قلم به غايتى است كه براى او قلم زده مىشود. ارزش مسلسل هم به غايتى است كه براى او مسلسل كشيده مىشود. اگر اين ارزش غائى نباشد و اگر آن مقصد، مقصد انسانى و الهى نباشد، نه مسلسل آلتى است كه به درد بخورد و نه قلم، و خطر قلم بيشتر از مسلسل است و خطر بيان بيشتر از توپ و تانك است و خطر علم بيشتر از همه اينهاست لكن اگر چنانچه به خدمت خلق باشد و به دستور انسان باشد و در خدمت انسان باشد و در خدمت خداى تبارك و تعالى باشد تمام اينها ارزش پيدا مىكنند، مسلسل هم همچون قلم مىشود، قلم هم همچون مسلسل. بايد بشر به فكر اين باشد كه آن چيزهائى كه مقصد است و براى تربيت انسان است، براى آموزش انسان است، براى تعليم انسان است، جهت به آن بدهد. اگر چنانچه دانشگاهها جهت به آن داده نشود، همان دانشگاههائى مىشود كه در بين بشر هست و از همان دانشگاهها قواى مخربه بيرون مىآيد و اگر جهت به آن داده بشود، دانشگاهها كارى مىكنند كه مسلسلها نمىتواند بكند، خدمتى مىتوانند به بشر بكنند كه هيچ كس ديگر نمىتواند اينقدر خدمت بكند. عمده آن جهتى است كه طرف آن جهت رفته مىشود و قرآن اين را فرموده است اقراء باسم ربك الذى خلق قرائت كن، نه قرائت مطلق. بياموز، نه آموزش مطلق. علم تحصيل كن، نه علم مطلق و تحصيل مطلق؛ علم جهت دار، آموزش جهت دار. جهت، اسم رب است، توجه به خداست، براى خدا براى خلق خدا. قلمها اگر در دنيا براى خدا و براى خلق خدا به كار بيفتند مسلسلها كنار مىرود و اگر براى خدا و براى خلق خدا نباشد مسلسل ساز مىشود. ابزار كوبنده انسان با دست قلم دارها و با دست علمائى كه در همه دانشگاهها هستند، با دست آنها وجود پيدا كرده است و همه ترقيات بشر هم با دست علما و بيان و قلم علما وجود پيدا كرده است. كوشش كنيد كه در اين آموزشى كه به مردم مىدهيد جهت دار باشد. در كلاسهائى كه جوانها يا سالخوردگان براى آموزش مىآيند، همانطورى كه سواد را به آنها ياد مىدهيد و همانطورى كه نوشتن و خواندن را بر آنها ياد مىدهيد جهت هم به آنها بدهيد كه براى خدا بخوانند و براى خدا بنويسند. براى خدمت به خلق و براى خدمت به خدا و براى خدمت به اسلام.
صحيفه نور ج 13 صفحه 230
توجه كنيد كه آموزش و پرورش وقتى نافع است كه به اسم رب باشد
بايد آموزش و پرورش مردم توأم باشد. پرورش، پرورش انسانى، پرورشى كه به درد انسان برسد، آموزشى كه براى انسان باشد، جهتدار باشد، اسم رب در آن باشد، توجه به خدا باشد. بايد تمام كلاسهائى كه در سرتاسر كشور انشاء الله وجود پيدا مىكند و شما آقايان و كسان ديگرى كه در خدمت يك همچو امر بزرگى هستيد و متكفل يك همچو عبادت بزرگى هستيد توجه داشته باشيد كه آموزگاران را جهت به آنها بدهيد، توجه به خدا بدهيد، علمشان براى خدا باشد، براى اطاعت خدا. خداى تبارك و تعالى علم را يكى از عبادات بزرگ قرار داده است اگر چنانچه جهت داشته باشد، جهت هم همان است كه اقراء باسم ربك. در هيچ ملتى مثل ملت اسلام از علم توصيف نكرده است، قرآن كريم در جاهاى زياد از علم و از عالم و توجه به علم توصيف فرموده است و در كم جائى از آهن صحبت كرده است، آنجا هم كه از آهن صحبت مىكند منافع ناس درنظر گرفته شده است انزلنا الحديد فيه باس شديد باس شديد دارد و منافع براى ناس. اگر منافع براى ناس نداشته باشد و در خدمت ابرقدرتهائى كه مىبينيد داشته باشد آهن هيچ ارزش ندارد و اگر آهن در خدمت نفع مردم باشد، منافع مردم باشد، ارزشش بسيار زياد است. همانطورى كه قلم ارزش دارد، آهن هم ارزش دارد و همه چيز ارزش دارد. ارزش همه چيز به آن چيزى است كه براى او انسان مىكند. نماز هم كه انسان مىخواند ارزشش به آن نيتى است كه به آن نيت وارد نماز مىشود اى چه بسا نمازگزارانى كه نمازشان در جهنم وارد مىشود وقتى است كه ارائه بخواهند بدهند به مردم و چه بسا نمازگزارانى كه نمازشان در جهنم وارد مىشود وقتى است كه ارائه بدهند به مردم و چه بسا براى خدا عمل مىكنند، سربازهائى كه براى خدا عمل مىكنند، پاسدارانى كه براى خدا خدمت مى كنند، ارزش آنها از نماز هم بيشتر است، ارزش مسلسل آنها از قلم هم در آنوقت بيشتر خواهد شد. توجه كنيد كه آموزش بدهيد و در ضمن آموزش تربيت كنيد. باسم ربك اختصاص اين اسم كه رب است براى اينكه توجه به تربيت را بدهد به مردم كه بايد قرائت كنيد و به اسم رب براى تربيت بشر قرائت كنيد، قلم به دست بگيريد براى تربيت بشر، آنقدرى كه بشر از قلمهاى صحيح نفع برده است از چيزى ديگر نبرده است و آنقدر كه ضرر كشيده است، از چيزهاى ديگر ضرر نبرده است. قلمها و بيانها با مغزهاى مردم رابطه دارند. اگر قلمها و بيانها و علمها و تعليمها و آموزشها براى خدا باشد، مغزها را الهى تربيت مىكنند و اگر چنانچه بر خلاف اين باشد، مغزها، مغزهاى غرورمند، مغزهاى طاغوتى از آن پيدا مىشود. من از همه ملت ايران مىخواهم كه در اين امر بزرگ و اين امر حياتى كمك كنند، در روستاها كه آقايان مىروند، اقبال كنند كسانى كه سواد ندارند، وارد بشوند براى سوادآموزى طلب العلم فريضه خداى تبارك و تعالى به وسيله نبى اكرم فرموده است. بنابراين حديث كه طلب علم فريضه است و در بعض از روايات فريضه على كل مسلم و مسلمه براى همه زنها و مردها فريضه است. با علم است كه انسان مىتواند تأمين سعادت دنيا و آخرت را بكند، با آموزش است كه انسان مىتواند تربيت كند جوانها را به طورى كه مصالح دنيا و آخرت خودشان را خودشان حفظ كنند. اگر كشور ما علم را بياموزد، ادب را بياموزد، جهتيابى علم و عمل را بياموزد،
صحيفه نور ج 13 صفحه 231
هيچ قدرتى نمىتواند بر او حكومت كند. تمام گرفتارىهائى كه ما در اين طول مدت تاريخ داشتيم بهرهبردارى از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار دادند و برخلاف مصالح خودشان تجهيز كردند. اگر علم داشتند، علم جهتدار داشتند، ممكن نبود كه مخربين بتوانند آنها را به يك جهتى كه برخلاف آن مسيرى است كه مسير خود ملت است تجهيز كنند. علم و سواد است با آن جهتى كه بايد به او توجه كرد كه مىتواند ملت را از همه گرفتارىها نجات بدهد و نمىتوانند كسانى كه خواهند اين نهضت را، اين نهضت اسلامى را مىخواهند به خلل برسانند و توانند ببينند كه اسلام در اين مملكت پياده دارد مىشود. اين علم است كه مىتواند جلوى اين فسادها را بگيرد. اگر ملت ما علم را، آن علم جهتدار را ياد بگيرند، تربيت بشوند، در مقابل علم، در پهلوى علم هم تربيت باشد تربيت دينى، تربيت الهى، تربيت انسانى و هم علم، اگر اين دو حربه در دست شما باشد، كسى نمىتواند به شما تعدى كند، كسى نمىتواند استبداد را برگرداند و اگر اين علم نباشد مردم را توجيه كنند به جائى كه باز هم آن مسائل سابق برگردد و آن استبداد سابق و آن وابستگىهاى سابق. شما سوادآموزان در تمام كشور بدانيد كه يك خدمتى داريد به اين انسان مىكنيد كه بالاترين خدمتهاست و روستائيان و ساير قشرهاى بىسواد بدانند كه اين خدمت، خدمتى است كه بايد آنها به جان و دل قبول كنند و اينطور كه گمان كنند ما نمىتوانيم، اينطور نيست، هر انسانى مىتواند سوادآموزى كند و مىتواند انسان بشود. علم از مهد تا لحد، از بچگى تا نزديك مردن. دنيا بايد با علم و با علم جهتدار اداره بشود. پيرمرد و پيرزن هم مىتوانند آموزش ببينند، مىتوانند تحصيل كنند مأيوس از خودشان نباشند. جوانها، پيرها، بچهها، روستائىها، شهرىها همه بايد كمك كنند و اين امر مهمى كه تمدن شما، اسلام شما، انسانيت شما و همه چيز شما تابع اوست و بسته به اوست، تربيت كنيد اينها را و همه چيز بسته به اوست همه بايد كمك كنند و همه با هم انشاء الله سال ديگر اگر من باشم، ببينم كه سوادآموزى به طور چشمگيرى پيش رفته است و اگر نباشم خود شما ببينيد. خداوند انشاء الله به همه شما تؤفيق بدهد و به همه ملت ما تؤفيق بدهد كه هم علم را ياد بگيرند و هم جهت علم را و هم مسلسل را براى آرامش دنيا به دست بگيرند و هم تربيت نظامى را. والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 232
تاريخ: 6/10/59
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمنهاى اسلامى و كسبه مشهد
امروز حفظ وحدت و آرامش مهمترين وظيفه براى پيشبرد انقلاب است
بسم الله الرحمن الرحيم
شما مهمانهاى عزيزى هستيد كه از محل تجلى نور، از محل توجه ملائكه الله، از آستان قدس رضوى آمديد و خوش آمديد. خداوند شماها را حفظ كند و اسلام را به جديتهاى شما و همه ملت به پيش ببرد. و من اميدوارم كه با دعاى شما در آستان قدس رضوى موفق بشوم به پاى بوس آن حضرت برسم.
آنچه كه من بايد در محضر شما دوستان، عزيزان عرض كنم اين است كه قدرتهاى بزرگ توجه دارند به اينكه اين ملت در سايه وحدت و اتفاق و توجه به خداى تبارك و تعالى پيروز شدند و منافع آنها را به خطر انداختند و آنها از پاى نخواهند نشست و هر روز يك راهى درست مىكنند براى اختلاف و براى اينكه وحدت ملت مارا به هم بزنند و ما بايد چشم و گوش خودمان را باز كنيم و هوشيار باشيم كه اختلافات را دامن نزنيم. ملت ما هر قشرى كه توجه دارند به اينكه اين كشور را اختلاف خواهد آسيب پذير كرد و هر گروهى كه علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور اسلامى، علاقه دارند به ملت اسلامى ايران، به ملت ايران بايد كوشش كنند كه خللى در اين وحدت و اتفاق رخ ندهد. اگر خداى نخواسته دشمنهاى ما موفق بشوند به اينكه در هر گوشهاى بين ملت ما اختلاف بيندازند، آنها به آرزوى خودشان مىرسند.
امروز آنچه كه براى ما از همه چيز لازمتر است آرامش است. ما امروز مبتلاى به جنگ هستيم و مبتلاى به اين خرابكارىهاى داخلى هم هستيم و دشمنهاى ما شايد اهميت به اين اختلالهاى داخلى بيشتر بدهند تا هجوم نظامى، براى اينكه اختلافات داخلى ما را از باطن آسيب پذير مىكند و ما خودمان، خودمان را از بين مىبريم. بايد ما توجه به اين معنا داشته باشيم كه مبادا در بين ما اشخاص مغرضى نفوذ كنند و اختلاف بيندازند. اگر خداى نخواسته اين اشخاصى كه مغرضند، اختلاف بخواهند بيندازند شماها كه بيداريد و ملت ما كه بيدارند آنها را نصيحت كنند، نگذارند كه آنها به آمال خودشان برسند. ما خيلى احتياج به آرامش داريم. من از همه شما دوستان و از همه ملت ايران مىخواهم كه حفظ كنند آرامش خودشان را. اگر فرضاً هم كسانى باشند كه براى بعضى كارها
صحيفه نور ج 13 صفحه 233
بخواهند اختلاف بيندازند، شماها با عقل و تدبير حفظ كنيد آرامش را، نگذاريد در يك همچو موقعى كه ما احتياج به آرامش داريم خداى نخواسته اختلاف پيدا بشود. شما از مركزى آمديد كه آن مركز، مركز حقيقت اسلام است و شما مىدانيد كه حضرت رضا سلام الله عليه در آن ابتلائاتى كه داشت و در آن مصيبتهاى معنوى كه برايش وارد مىشد، بدون اينكه يك اختلافى ايجاد كند، با آرامش راه خودش را به پيش مىبرد، مقيد بود به اينكه آرامش ملت را حفظ كند و شما مىدانيد كه حضرت امير سلام الله عليه، ابوالائمه، اول شخص اسلام بعد از رسول الله صلى الله عليه و آله، در طول مدت عمرشان در جهاد بودند و در آن مدتى كه اختلافات بين دستجات بود ايشان آرامش را حفظ كردند براى اينكه اسلام محتاج به آرامش است. ما همه اختلافات خودمان رابايد عقلا حل بكنند و نگذارند به سر و صدا و به اختلافاندازى منتهى بشود. فرضاً اگر يك كسى بخواهد يك عملى بكند كه به واسطه او تحريك عواطف را بكند، تكليف ما اين است كه بايد در مقابل آنها امروز آرامش را حفظ كنيم و سكوت كنيم. من از خداى تبارك و تعالى سعادت و سلامت همه شما را و همه ملت ايران را خواستارم. و هدايت آنهائى كه در صدد هستند كه اختلاف ايجاد كنند از خداى تبارك و تعالى مسئلت مىكنم. من از شما برادران عزيز كه زحمت كشيديد و آمديد در يك همچو فضاى تنگى نشستيد و ايستاديد تشكر مىكنم و سعادت و سلامت همه شما را از خداى تبارك و تعالى خواستار هستم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 234
تاريخ: 7/10/59
بيانات امام خمينى در جمع اهالى خرمآباد و خانوادههاى شهداى دزفول
عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد
بسم الله الرحمن الرحيم
بعضى وقت انسان متحير است كه با اين منظرههائى كه مواجه است چه بگويد من الان در مقابلم عكسهائى از شهدا مىبينم و در آن تابلو نوشته بود كه خانوادههاى شهداى دزفول آمدهاند و جمعى هم از عشاير محترم خرم آباد و از اهالى خرم آباد آمدهاند و در آن كنار هم كودكان موسويه تهران آمدهاند. و با ديدن اين منظرهها چه بايد بگوئيم؟ انسان در اين دنيا، هر انسانى كه باشد از انسانهاى بزرگ مثل انبيا و اوليا تا هر جا كه برسد، مورد امتحان است. امتحان ملازم با وجود انسان است و هيچ انسانى بدون امتحان نخواهد در اين عالم زيست كند. گاهى امتحان به خوف، به جوع به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اينهاست كه الان در مراكزى كه جنگزده است، بسيارى از اينها تحقق دارد. و اين يك امتحانى است كه از شما آقايان كه در ذزفول و در اهواز و سوسنگرد و ساير محالى كه مورد تعدى كفار شده است، واقع شدهايد، اين يك امتحانى است الهى براى آزمايش ما و شما. گاهى امنيت مورد آزمايش است، انسان را گاهى به ناامنى و خوف امتحان مىكنند و گاهى به امنيت و اطمينان، گاهى به نقص در ثمرات و انفس، جوانها را از انسان گيرند، برادرها را مىگيرند و بچهها و زنها را به اين راه امتحان مىكنند و گاهى به زياد كردن ثمرات، زياد كردن اموال، توسعهدادن و امنيت اعطا كردن امتحان مىكند. بشر در امتحان واقع است، با ادعاى اينكه من مؤمن هستم، رها نمىشود، پيغمبرهاى بزرگ امتحان شدند. ابراهيم خليل عليه السلام در آن قضيه حيرت انگيز امر به اينكه بايد اولادت را ذبح كنى امتحان شد، پيغمبرهاى بزرگ، اولياء بزرگ امتحان شدند. حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه امتحان شد، اولاد و احفاد او هم امتحان شدند، و همه ماها هم امتحان مىشويم، و همه بشر هم امتحان خواهند شد و امتحان به امنيت و دارائى و ثروت و رياست و امثال ذلك بزرگتر است از امتحان در نقص اولاد و انفس، چه بسا اشخاصى كه ادعا مىكنند كه ما مؤمن هستيم، لكن وقتى كه امتحان مىشوند معلوم شود كه فقط ادعا بوده، و چه اشخاصى كه ادعا مىكنند كه ما طرفدار ضعفا هستيم لكن وقتى كه امتحان مىشوند از امتحان درست در نمىآيند و چه اشخاصى كه ادعا مىكنند كه اگر ما صفحه جنگ پيش بيايد، پيشقدميم و در وقت عمل از امتحان درست در آيند. شما دزفولىها و اهوازىها و سوسنگردىها امتحان داديد و خوب از امتحان بيرون آمديد.
صحيفه نور ج 13 صفحه 235
اين عكسهائى كه الان در مقابل من هست و موجب تأثر و تأسف اين سند امتحان شماست و سند افتخار شما. خداى تبارك و تعالى فرمايد: بشر الصابرين آنهائى كه صبر مىكنند، به آنها بشارت بده. آنهائى كه در مصيبتها، در نقص ثمرات، در نقص انفس، در نقص اولاد صابر هستند و مىگويند كه: انالله و انا اليه راجعون ما از خدا هستيم و به او بر مىگرديم، از او هستيم و به او رجوع مىكنيم. جوانهاى ما از خدا هستند و در راه خدا فداكارى كردند و به خدا مراجعت مىكنند. انسان اگر چنانچه هر چه دارد بفهمد كه از خداست، اگر زندگى دارد، خدا به او داده است و اگر اولاد دارد، خدا به او اعطا كرده است و اگر ثروت دارد، خدا به او اعطا كرده است و همه چيز را خداى تبارك و تعالى اعطا فرموده است، اگر دل انسان به اين معنا ايمان بياورد و اطمينان به اين معنا داشته باشد، چيزى كه امانت الهى است، به خدا برگردانده، اولادها اماناتى هستند از خدا، زن و فرزند امانتهايى هستند از خدا، دارائىها امانتهائى هستند از خدا و به او رد شده است، و ما از خدا هستيم و به سوى او رجوع مىكنيم. اگر امتحان را درست داديم و همانطورى كه اوليا و انبيا امتحان دادند ما هم به آنها اقتدا كرديم، مورد آن بشارت هستيم كه خداى تبارك و تعالى مىفرمايد و به آنها رحمت مىفرستد، مغفرت مىفرستد و آنها را اصحاب هدايت مىداند. اين امتحان آسانتر است از آن امتحانهائى كه به دولتمردان خدا دولتمردان را خدا امتحان مىكند. چه بسا از اين رؤساى جمهورى كه در دنيا هستند، مدعى احترام به حقوق بشر هستند، قبل از رسيدن به مقام رياست جمهور مدعى آزاديخواهى، مدعى دوستى با بشر، مدعى پاسدارى رفاه بشر هستند، لكن وقتى كه مىرسند به مسند و امتحان مىكند خداى تبارك و تعالى آنها را، نمىتوانند از امتحان بيرون بيايند، به جاى طرفدارى از حقوق بشر، بشر را به تباهى مىكشند، به جاى طرفدارى از ضعفا، ضعفا را به هلاكت مىرسانند، همانطورى كه در آن طرف بشرالصابرين است به رحمت و مغفرت و حيات ابدى، براى اينها هم بشارت و عذاب اليم است، بشارت به ننگ است. بايد امتحان بشويم. مجرد دعواى اينكه من خداخواه هستم من آزاديخواه هستم، من حقوق بشر را مراعات مىكنم، من اگر به رياست جمهورى، به حكومت، به نخستوزيرى، به رئيس مثلاً قبيله، به رياست عشاير برسم با مردم رفتار خوب مىكنم و مردم را به آزادى و رفاه دعوت كنم و خودم هم همين طور هستم، مجرد دعوا پذيرفته نيست، وقتى كه داده شد آن منصب به آن شخص رسيد به آن منصب، آنوقت است كه مطالعه در حال او بايد كرد كه آيا مثل كارتر هست يا مثل على ابن ابيطالب، با مستضعفين و مستمندان آن مىكند كه على ابن ابيطالب سلام الله عليه كرد، يا آن مىكند كه كارتر كرد، يا آن مىكند كه استالين كرد. آنها هم همه مدعى هستند. استالين هم مدعى اين بود كه براى مردم مىخواهد كار بكند و مردم را به طور آزاد، مساوى نگه دارد، لكن وقتى كه به مقام رياست رسيد فوج فوج مردم را فانى كرد و از بين برد، كارتر هم همين ادعاها را مىكند كه ما براى بشر آزادى مىخواهيم و رفاه مىخواهيم و بشر دوست هستيم، لكن وقتى كه به مقامش رسيدند ديديم كه آنطور بودند، كردند با بشر آنچه را كردند، صدام هم ادعاى اين را مىكند كه من مى خواهم كه عرب را چه بكنم و با عرب چه بكنم، لكن وقتى كه امتحان پيش آمد، اعراب را آنطور در خوزستان به كشتن داد
صحيفه نور ج 13 صفحه 236
كه مغول نكرده بود و اگر مهلت داده بشود به او، با عراق و ايران و هر جا دستش برسد آن كند كه مغول با ايران كرد. ادعا نمىشود كرد كه، من ادعا كنم كه من يك ملائى هستم و مردم دوست هستم، وقتى كه رسيدى به منصب آنوقت ببين چه هستى. آنوقتى كه امثال آقاى نخستوزير در حبس بود و زجر بود، ادعاى اين معنا را البته در دل داشت كه اين حكومت بده است و اگر من به رياست برسم چه خواهم كرد، اگر در ذهنش بوده لكن الان در معرض امتحان است. الان همه اين رؤسا، رئيس جمهور، نخستوزير، رئيس مجلس، رؤساى دادگاهها، رؤساى همه استانها، حكومتها فرماندارها، استاندارها، همه اينها در معرض امتحانند و اين امتحان از امتحان در نقص اولاد و انفس بالاتر است. امتحان مردم به رياست، به رياست در هر مقام، به رسيدن به هر مقام، اين امتحان سختتر است از امتحان در نقص اولاد و انفس و مشكلتر است كه انسان بتواند از اين امتحان نجات پيدا بكند و درست امتحان بدهد در معرض اعمالى كه مىكند و در پيشگاه خدا آبرومند باشد. رؤسا هر جا هستند، در هر كشورى هستند، دولتمردان در هر كشورى كه هستند و در هر جا كه هستند بايد بدانند كه رسيدن به اين مقام، امتحانى الهى بوده است و سخت امتحانى است. خودشان توجه كنند به اينكه قبل از رسيدن به اين مقام و بعد از رسيدن به اين مقام، چقدر در حالشان تفاوت حاصل شده است. قبل از رسيدن به اين مقام به رؤساى جمهورى كه سابق بودند، به نخست وزيرانى كه سابق بودند، به وكلاى مجلسى كه سابق بودند، به استاندارهائى كه سابق بودند، به دادگاههائى كه در سابق بودند، قبل از رسيدن خودشان به اين مقامات به آنها اشكال داشتندو آنها را تقبيح مىكردند، الان كه خودشان رسيدند آيا همان نقشه را عمل مىكنند كه آيندگان آنها را تقبيح كنند؟ يا خير، وقتى كه به مقام رسيدند رفتارى مىكنند كه همانطورى كه بعد از هراز و چهار صد سال نسبت به امير المؤمنين مردم نظر مىدهند؟ همان كه بعد از اينكه مقام رياست داشت، به حسب اصطلاح شما تمام ايران و عراق و مصر و جاهاى ديگر در زير سلطه او بود، رفتارش با مردم آنطور بود كه هيچ كس نمىتواند آن رفتار را داشته باشد. در خطبه جمعه، گاهى كه يك وقتى كه در خطبه جمعه آمده بودند و منبر بودند، دامنشان را حركت مىدادند براى اينكه پيراهن را شسته بودند و پيراهن عوضى نداشتند. بيدار بشويم ما، دولتمردان بيدار بشوند، استاندارها بيدار بشوند، دادگاه بيدار بشوند، ما دعوى شيعهگرى را مىكنيم، ادعا هست كه ما شيعه و تابع هستيم، در مقام امتحان باز شيعه هستيم تبع هستيم آنطورى كه او هست؟ به اندازهاى كه وسعت وجودى ما هست تبعيت مىكنيم؟ با دوستانمان، با رفقايمان، با همكيشانمان، با بشر آنطور رفتار مىكنيم آن شخصى بود كه وقتى يك خلخال را از پاى يك ذميه يا يهودى يا نصارا بوده است بيرون آورده بودند اشرار، قريب به اين معنا فرموده است كه اگر انسان بميرد براى اين ننگى كه واقع شده و اين چيزى كه واقع شده است، خيلى بعيد نيست. ما هم مدعى هستيم كه شيعه هستيم. رؤسا و دولتمردان بيدار بشوند، مخاصمه را ترك كنند، اين منظرهها را ببينند، اين جوانهايى كه خون خودشان را در راه اسلام دادهاند، ببينند، اين جوانهايى كه شما را به اين مقام رساندهاند، ببينند و دست از مخاصمات بردارند، آتش بس كنند. در محضر خداست، همه ما در محضر خدا هستيم و
صحيفه نور ج 13 صفحه 237
همه ما خواهيم مرد و همه ما خواهيم حساب پس داد. بيدار بشويد ملت، بيدار بشويد دولت، همه بيدار باشيد، همهتان در محضر خدا هستيد، فردا همه بايد حساب پس بدهيد، از روى خون شهداى ما نگذريد بدو ن نظر، و براى مقام دعوا نكنيد با هم. ما همه كه به صدام اينطور نفرين مىكنيم و ننگ نثارش مىكنيم، مبادا خودمان آنطور باشيم. در حال خودمان مطالعه كنيم. وقتى كه خلوت هست خودمان را آزمايش كنيم كه ما اگر به مقام رسيديم آيا همانطورى كه صدام مىكند، ما هم همانطور خواهيم كرد، يا شبيه به او؟ يا ما شبيه به خليفه رسول الله عمل مىكنيم حكومت كردن بر يك جامعهاى، بزرگترين آزمايشى است كه خداى تبارك و تعالى از بشر مىكند. حكومت كردن اگر حكومت اسمش باشد، به اصطلاح حكومت كردن بر يك همچو جامعهاى كه خون خودش را در راه اسلام و در راه كشور اسلامى دارد مىدهد و جوانان برومندش را دارد فدا مىكند، از كارهاى بسيار مشكل و از امتحانات بسيار مشكل است.اى رؤسا! شماها در معرض امتحان در آمدهايد و اعمال شما دقيقاً تحت نظر خداى تبارك و تعالى است، توجه بكنيد به اين ملتى كه به اينطور همراهى به شما مىكند. اى پاسداران! اى ارتشيان! ژاندارمرى! و اى ساير قواى مسلح نظامى و انتظامى! و اى رؤساى هر جا كه هستيد، هر قبيله كه هستيد و اى استاندارهاى همه سرتاسر كشور! در معرض امتحان هستيد، مبادا با خون اينها براى خودتان بخواهيد مقامى درست كنيد، خدا نكند شماها بخواهيد ديگران خون خودشان را بدهند و شما مقامتان بالاتر برود، خدا نكند كه يك همچو حيوانى در باطن شما باشد و شما خيال كنيد انسانيد. بشر در معرض امتحان است. احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون شما گمان كنيد، مردم گمان مىكنند كه همين كه گفتند من مؤمنم رهايشان مىكنند امتحانشان كنند؟ همين كه گفتيد ما آزاديخواهيم رهايتان مىكنند بر مسند مىنشانند تا بفهمند كه راست مىگوئيد يا نه و بفهمانند، به مجرد اينكه ادعا كرديد كه من براى اين ملت و براى اين كشور خدمتگزارم رها مىشويد؟ امتحان خواهيد شد و در امتحان هستيد. از من طلبه تا تمام افراد اين مملكت و تمام افراد بشر و تمام انبيا و اوليا همه در معرض امتحانند، به ادعا و گفتار رها نمىشوند. فرموده است كه: سابقين را ما امتحان كرديم تا اينكه معلوم بشود كه چه كسى مؤمن است و چه كسى منافق. همه گروهها، همه مردمى كه در اين مملكت يا در رأس امور هستند، يا در بازار هستند، يا در كشاورزى هستند، يا در كارخانهها هستند، يا در گروهكهاى مفسد هستند، همه بدانند كه در محضر خدا هستند و در معرض امتحان. در گفتار بسيار آسان است كه انسان ادعا كند كه من چه هستم و چه هستم، لكن همان معنائى را كه ادعامى كند در همان امتحان مىشود، همان شخصى كه مىگويد من بشر دوستم، در همان معنا امتحان مىشود، همان شخصى كه مىگويد كه من طرفدار حقوق بشر هستم در همان معنا امتحان شود، اگر در آن مقامى كه رسيد، با آنوقتى كه قبل از آن مقام بود هر دو مساوى است و نقش او يك طو راست و رياست براى او سنگينى نمىكند، اين شيعه على ابن ابيطالب است و پيرو او، و از امتحان روسفيد بيرون آمده من خجالت مىكشم وقتى كه شماها را مىبينم كه از خوزستان و خرم آباد و از جنوب و از غرب آمدهايد و آنهمه رنج ديدهايد و آنهمه جوانهاى شما شهيد شدهاند و آنطور خانههاى شما خراب
صحيفه نور ج 13 صفحه 238
شدهاند و وقتى كه بيائيد در اينجا ببينيد اوضاع طور ديگرى است سرخون شما دعواست. قلمهاى در روزنامهها، دستهايى كه اين قلمها به دستشان است، آنهائى كه در راديو تلويزيون و در ساير جاها سخنرانى مىكنند همه مورد امتحان خدا هستند. آنوقتى كه قلم به دست مىگيريد بدانيد كه در محضر خدا قلم دست گرفتهايد، آنوقتى كه مىخواهيد تكلم كنيد بدانيد كه زبان شما قلب شما، چشم شما، گوش شما در محضر خداست. عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت خدا نكنيد، در محضر خدا با هم دعوا نكنيد سر امور باطل و فانى، براى خدا كار بكنيد و براى خدا به پيش برويد. اگر ملت ما براى خدا و براى رضاى پيغمبر اكرم به پيش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد. خداوند ما و شما را از اين امتحان بزرگ سرفراز و روسفيد بيرون بياورد. خداوند تمام افراد ملت ما را آبرومند كند. خداوند اين نهضت را متصل به نهضت امام زمان سلام الله عليه بكند. خداوند دشمنان ما را هدايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 239
تاريخ: 8/10/59
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى خانوادههاى شهداى نيروى هوائى ارتش جمهورى اسلامى
حضور شيرزنان در صحنه براى فداكارى و مجاهدت
بسم الله الرحمن الرحيم
من از شما بانوان محترم، بازماندگان شهداى نيروى هوائى و اقرباى معلولين نيروى هوايى تشكر مىكنم كه با روى گشاده و با روحيه قوى با من مواجه هستيد و به مخالفين نهضت با شجاعت، استفامت، نمايش مىدهيد كه شما شيرزنان مثل متعلقين شما، شيرمردان، در راه اسلام و در راه كشور اسلامى براى فداكارى و براى مجاهدت حاضريد. در قرآن كريم يك آيه در دو سوره وارد شده است كه دريك سوره يك ذيل كوچكى دارد، در يك سوره بدون آن ذيل است. در يك سوره وارد شده است فاستقم كما امرت امر به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمايد كه استقامت داشته باش در آن امورى كه مأمورى. در يك سوره ديگرى كه سوره هود وارد شده است كه فاستقم كما امرت و من تاب معك كه هم به خود رسول اكرم امر مىفرمايد كه: استقامت و پايدار باش در آن مأموريتى كه دارى و كسانى هم كه ايمان به تو آوردند و برگشتند به خدا با تو، آنها هم استقامت كنند. در اين دنيا كسانى كه براى شرافت خودشان، براى شرافت اهل ملتشان، براى شرافت اسلام امورى را انجام مىدهند، كارهايى را انجام مىدهند اگر در دنبالش استقامت داشته باشند، آنها را حوادث نلرزاند، اينها به مقاصد مىرسند، براى اينكه استقامت يك امر مهمى است و مشكلى. در سوره دومى كه سوره هود است كه داراى آن ذيل است كه همه ما مأموريم به استقامت و در رأس، رسول اكرم است، ايشان در اين سوره و در اين آيه از ايشان وارد شده است كه فرمودهاند: شيبتنى سوره هود لمكان هذه الايه به حسب اين روايت از ايشان نقل شده است كه فرمودهاند: سوره هود من را پير كرد، براى اين آيه. براى اينكه همه مأمورين را، همه ملتهاى اسلامى را، همه افراد مسلم را امر فرموده است به اينكه در مأموريتى كه داريد استقامت كنيد، پابرجا باشيد، متزلزل نشويد، چه بسا افرادى كه ابتدائاً در يك امرى وارد مىشوند لكن بعضى مشكلات وقتى پيش آمد نمىتوانند خوددار باشند، توانند استقامت كنند و چه بسا اشخاصى كه مستقيم هستند استقامتكنند، پايدارى مىكنند تا آخر تعليمى كه خداى تبارك و تعالى به مسلمين داده است، اين است كه بايد در مأموريت خودتان استقامت داشته باشيد، پايدارى داشته باشيد. بحمدالله امروز ملت ما عموماً و ارتش و قواى مسلح ما خصوصاً و نيروى هوايى بالاخص اين امتحان را و اين مأموريت الهى را عمل
صحيفه نور ج 13 صفحه 240
كردند، هم فداكارى كردند و هم استقامت. شما بانوان محترم كه بازماندگان آنها هستيد و براى شما آنها شرافت و عزت به يادگار گذاشتند، خودتان هم مىبينم در گفتارتان استقامت از آن ظاهر مىشود.
ملت بايد علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته باشد
ملتى كه بخواهد شرافت خودش را حفظ كند، اسلام را كه مبداء همه شرافتهاست بخواهد حفظ كند، اين ملت بايد علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته باشد. استقامت معنايش اين است كه اگر گرفتارىهائى پيدا شد در جهاد، اگر در جنگهايى كه پيش مىآيد براى يك ملتى كه مىخواهد شرافتمند باشد، خواهد اسلام را و نهضت اسلامى را به ثمر برساند، از مشكلات هراس نداشته باشد، در مشكلات سستى نكند، اين امر خداست. خداى تبارك و تعالى كه دفاع را بر همه ملت و بر همه مسلمين واجب كرده است و ما هم الان در اين امر واقع شدهايم كه دفاع مىكنيم از شرافت خودمان، دفاع مىكنيم از اسلام عزيز. همان كه امر فرموده است كه دفاع كنيد، به همه ملتها امر فرموده است كه پايدار باشيد استقامت كنيد. رسول اكرم در عين حالى كه بالاترين موجود بود در استقامت و حضرت امير سلام الله عليه در روايتى وارد شده است كه ما در جنگ هر وقت كه فشار بر ما مىآمد به رسول خدا پناه مىبرديم. در عين حال خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه: فاستقم كما امرت امر مىكند كه پايدار باش! نلرزاند تو را چيزى، آنجايى كه مىرسد به اينكه تو و امت پايدار باشيد. پيغمبرمى فرمايد كه: من به واسطه اين آيه پير شدم براى اينكه استقامت مشكل است و من گرچه مىتوانم استقامت كنم و افرادى هم مىتوانند، ولى همه ملت اطمينان نيست كه بتواند مستقل باشد، مستقم باشد. استقامت در امر از خود امر مشكلتر است. چه بسا پيروزىهائى كه براى يك ملتى پيش مىآيد براى اينكه استقامت در آن امر كه موجود شده است ندارند، سستى مىكنند آن پيروزى از دستشان مىرود.
تلاش مفسدين شايعهساز براى تضعيف روحيه ملت شما امروز هم و
تمام ملت و هم قواى مسلحه كه خداوند حفظشان كند و هم نيروى هوايى كه از او بيشتر از ديگران تعريف شود به پيروزىهاى چشمگير رسيدهاند. ملت ما كارى كرده است كه تمام دنيا را به تحير وا داشته است. ملت مابر برزگترين قدرتهاى عالم غلبه كرده است. دست بزرگترين قدرتهاى عالم را از مملكت خودش قطع كرده است. دست دشمنان بشريت را از كشور خودش قطع كرده است. الگو شده است از براى همه كشورهاى مستضعفين. در عين حالى كه اين كار را كرده است، مأموريم ما همه، ملت ما، ارتش ما و ساير قواى مسلح و همه مستضعفان، مأموريم كه در اين امرى كه كرديم، در اين پيروزى كه به دست آورديم ما استقامت داشته باشيم، پايدارى داشته باشيم. جنگها كمبودى دارد، جنگها شهادت دارد. جنگها خوف دارد براى بسيارى، جنگها گرسنگى دارد، جنگها گرانى دارد، جنگها خرابى دارد و همه چيزهائى كه لوازم جنگ است، خصوصاً جنگى
صحيفه نور ج 13 صفحه 241
كه در ايران پيش آمده است و خصوصاً نهضتى كه ايران كرده است كه موجب اين شده است كه قدرتهاى بزرگ در مقابل او دست به يك توطئهها زدهاند و مىزنند كه محاصره اقتصادى يكى از آنهاست جنگ اين معانى را دارد و شما كه مىخواهيد كشور خودتان را نجات بدهيد، شمائى كه قيام كرديد و قريب صد هزار كشته داديد و قريب بيشتر از صد هزار، بيشتر از صد هزار معلول داشتيد تا پيروز شديد و به اينجا رسيديد، بايد استقامت داشته باشيد، پايدارى داشته باشيد. اين متاعى كه گير شما افتاده است در دنيا نظير ندارد، ديگران به اين متاع نرسيدند استقلالى كه شما پيدا كرديد ديگران به آن نرسيدند. آزادى كه شما پيدا كرديد ديگران به آن نرسيدند. اين آزادى، حفظش و نگهداريش، اين استقلال حفظ و نگهداريش زحمت دارد. خداوند مىفرمايد استقامت كنيد، پايدار باشيد. از اينكه بنزين كم است نبايد بلرزيد. ارتش ما دارند جان مىدهند شما براى بنزين سست مىشويد. جوانهاى ما، پاسدارهاى ما، ارتش ما، ژاندارمرى ما، بسيج ما، همه اينها در سرحدات دارند فداكارى مىكنند، جانفشانى كردند و مىكنند، شهيد دادند و مستقيمند، و در محال خودشان باز استقامت دارند مىكنند و هر روز پيشروى مىكنند. ملت بايد توجه كند به اين مسائل. اشخاصى كه تبليغات سوء مىكنند و از كمبود به گوش شما مىخوانند اين اشخاص، اشخاصى هستند كه مىخواهند اين پيروزى را از دست شما بگيرند، مىخواهند استقامت را از دست شما بگيرند. امر دائر است، يا حرف مفسدين را بشنويد يا حرف خداى تبارك و تعالى كه مىفرمايد فاستقم كما امرت و من تاب معك همه مأموريم، همه مأمور هستيم كه استقامت كنيم و پايدار باشيم. من از شما بانوان محترم و بازماندگان شهدا، باز ماندگان شهداى نيروى هوائى و همه بازماندگان شهدا در هر جا كه هستند تشكر مىكنم كه چنين روحيه قوىاى داريد، كه باز در مقابل همه توطئهها ايستاديد و سخن مىگوئيد و مقاله مىخوانيد و مردم را دعوت به حيات مىكنيد و خداوند تبارك و تعالى به همه شماها و به همه ملت ما عزت عنايت كند، العزت لله عزت مال خداست. من اميدوارم كه اعطا كند به همه شما و به همه ملت ما و به همه مسلمين عزت را، شرافت را، مستقيم باشيد. پايدار باشيد كه پيروز هستيد. از گرانى نترسيد، از كمبود نترسيد. شوروى با آن قدرت بزرگش كه شصت و چند سال است نهضت كرده است به قول خودش، شورش كرده است، الان هم صفهاى بلند در آنجا براى اينطور مطالب هست. الان هم اشخاصى كه از آنجا مىآيند مىگويند همين كمبودهائى كه هست در آنجاها هم هست. الان هم محتاج به اين است كه گندم از آمريكا بخرد. در خود آمريكا، شما خيال مىكنيد كه آمريكا در رفاه دارد زندگى مىكند. آنقدر در امريكا فشار هست و مستمندان هستند كه شايد جاهاى ديگر به آن اندازه شايد نباشد، چرا بايد گوش بدهد ملت ما به اين مفسدينى كه مأمورند از طرف قدرتهاى بزرگ، براى شايعه درست كردن و براى تضعيف؟ چرا بايد گوش كند ملت مابه اين شايعه سازان و اين مفسدين كه هر روز در بين مردم مىروند و تضعيف مىكنند روحيه آنها را؟ شما با آن روحيه بزرگ معجزه ايجاد كرديد در دنيا. اعجاز كرديد شما در دنيا. با استقامت خودتان حفظ كنيد اين اعجاز را. حفظ كنيد اين پيروزى بزرگ را و به كسانى كه در مقابل شما مىايستند و گويند كارى انجام نشده است، بفهمانيد كه ايران كارى كه
صحيفه نور ج 13 صفحه 242
كرده است در دنيا نظير ندارد. در طول تاريخ نظير ندارد كه يك ملت سى و چند ميليونى به يك قدرتهاى بزرگ چند صد ميليونى با آنهمه ابزار غلبه كرده است و دست آنها را كوتاه كرده است. چه مىخواهد ديگر بشود، بالاتر از اين امر چيست امروز روز استقامت است، امروز روز پايدارى است. برادران و خواهران بايد پايدار باشند و استقامت كنند و اين نهضت را انشاء الله به پيروزىنهايى برسانند و من از خداى تبارك و تعالى رحمت براى شهداى شما و سلامت براى معلولين شما و عافيت براى خود شما و بستگان شما و براى تمام ملت ايران خواستارم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 243
تاريخ: 11/10/59
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان مركز تربيت معلم تبريز و اعضاى بسيج مستضعفين مشهد و تنكابن
همه انسانها در خسارت هستند مگر مؤمنينى كه عمل صالح داشته باشند
بسم الله الرحمن الرحيم
آقايان كه از راه دور آمدهاند، از تبريز، از خراسان در اين هواى سرد زحمت كشيدهايد و اين راههاى طولانى را طى كرديد و در اين جاى كوچك و حقير مجتمع شديد با زحمت، از همه تشكر مىكنم و از خداى تبارك و تعالى تؤفيق و سلامت همه شما را و همه ملت را خواستارم. برادران من! شما مىدانيد كه امروز روزى است كه ايران مواجه با مشكلات است، مشكلات خارجى، مشكلات داخلى و تا اينكه اين مشكلات رفع بشود مقدارى زمان لازم دارد و آن چيزى كه لازم است بر همه ما، آن چيزى است كه خداى تبارك و تعالى براى مؤمنين ذكر فرموده است كه همه انسانها در خسارت هستند مگر مومنينى كه عمل صالح داشته باشند. و در تمام اعمال صالحه دو چيز را فرمودهاند: يكى سفارش به صبر و يكى سفارش به حق. مىفرمايد: والعصر، ان الانسان لفى خسر الاالذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر همه انسانها در خسارتند مگر مؤمنين، آنهائى كه عمل صالح مىكنند و سفارش به صبر و حق مىكنند. امروز ما هم محتاجيم به اينكه هر كدام، دوستان خودمان را دعوت به حق بكنيم، دعوت به اسلام كه در رأس حقوق است و حق مطلق است بكنيم و دعوت به آرامش در يك همچو موقعى كه گرفتارى هست بكنيم و دعوت به جمهورى اسلامى بكنيم و دعوت به صبر. اگر انسان بخواهد حق را به دست بياورد، اگر انسان بخواهد يك حكومت حقى در كشورش باشد و اگر بخواهد اسلام كه حق مطلق است در كشور پياده بشود بايد صبر كند، آنطورى كه اولياء خدا سلام الله عليهم در همه مراحل، در همه مصيبتها، در همه مشكلات صبر مىكردند. آنقدر مشكل كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيش آمد در زمان تشريف فرمائىشان در مكه و بعد در مدينه آنقدر كه براى ايشان از همه طرف مشكلات بود، محاصره اقتصادى بود و حمله نظامى، براى ما آنطور پيش نيامده است. آن چند سالى كه رسول اكرم به واسطه فشارهائى كه بر او وارد شد در مكه مجبور شد كه در يك كوهى و در يك غارى پناه بگيرد و مشركين و منافقين و ساير قشرهاى فاسد او را در حصر اقتصادى گذاشتند كه حتى براى ارزاق يوميهشان معطل بودند و با زحمت تهيه مىكردند و بعد هم كه از مكه هجرت فرمودند و به مدينه تشريف آوردند، آنطور هجومهاى نظامى بر آنها شد و آنطور هجمه مشركين و قدرتهاى آن زمان بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و
صحيفه نور ج 13 صفحه 244
ياورانشان شد براى ما تاكنون نشده است و ملت مادر عين حالى كه در فشار اقتصادى از طرف آمريكا و بستگان او هست و همه ملتهاى غير مسلم و همه دولتها، ملت ما و دولت ما را در فشار از همه اطراف گذاشتند، معذلك چون يك امرى است كه خود ملت قيام كرده است براى آن و ملت اولى از همه است براى حفظ آن، اين حصر اقتصادى و اين هجمههاى نظامى براى ملت ما آنطور ناگوار نيست و الحمدلله همه قشرهاى ملت و همه انسانهائى كه در ايران هستند، همه، زن و مرد، بچه و بزرگ براى حفظ نهضت اسلامى خودشان كوشا هستند و همه خودشان را در حال جنگ مىبينند و جوانهاى برومند ما از همه اطراف ايران داوطلب هستند براى جنگ با آن اشخاصى كه گول خوردهاند از طرف بعث كافر.
امروز ملت ما كشور و دولت را از خودشان مىدانند
برادران من! شما مىدانيد كه در صدر مشروطيت، ايران چقدر ابتلائات داشت و آذربايجان چه همتى در اين امر كرد و سردارهائى كه از آذربايجان برخاستند چقدر زحمت متحمل شدند و چقدر رنج كشيدند و پيروز شدند. الان همه ملت ما مثل آذربايجان هستند. آنوقت آذربايجان بود و بعضى جاهاى ديگر مثل گيلان و ساير جاها هم كم و بيش، لكن به اين وضعى كه الان هست، تاريخ سراغ ندارد الان تمام ملت از همه افراد كشور، در تمام قشرهائى كه هستند، همه اين نهضت را از خودشان مىدانند و پيروزى اين نهضت را پيروزى خودشان مىدانند. مثل زمان سابق نيست كه بين دولت و ملت جدائى بود، بين ارتش و ملت جدائى بود و مردم آنها را از خود بيگانه دانستند. امروز بحمدالله همه ملت ما الا بعضى مفسدينى كه تابع ابرقدرتها هستند، اين كشور را از خودشان مىدانند و دولت را از خودشان دانند و همه قواى مسلح را از خودشان مىدانند و همه كسانى كه در رأس كارها هستند از خودشان مىدانند از اين جهت آن فشارهائى كه بر اين مملكت وارد دارد مىشود تحمل مىكنند و بايد صبر كرد، سفارش به صبر كرد. براى احقاق حق صبر لازم است. اگر ما اسلام را مىخواهيم و اگر قرآن كريم را مىخواهيم كه در اين مملكت و انشاء الله در ممالك ديگر پياده بشود و مىخواهيم كه يك حكومت اسلامى داشته باشيم، بايد همه توصيه به حق بكنيم و سفارش به حق بكنيم و در همه اطراف كشور، آنهائى كه در كميتهها هستند، آنهائى كه در بسيج هستند، آنهائى كه در دادگاهها هستند و سپاه پاسداران شهربانى و همه با هم سفارش به حق بكنند و اگر اعوجاجى خداى نخواسته در يكى پيدا بشود يا نفوذى كرده باشد بعضى افراد منحرف و چپ نماى نوكر راست، بايد سفارش كنند و نگذارند بر خلاف حق كسى عمل كند. وقتى يك كشورى ادعا كند كه جمهورى اسلامى است و مىخواهد جمهورى اسلامى را متحقق كند، اين كشور بايد همه افرادش امر به معروف و نهى از منكر باشند، اعوجاجها را خودشان رفع بكنند. اگر در يك كميتهاى خلاف واقع شود، خود افراد كميته و خود مردم آن اعوجاج را سفارش بكنند كه رفع بشود. سفارش به حق و صبر، و سفارش به صبر. در مشكلات صبر بكنند و سفارش به صبر بكنند و در همه قشرهاى متصدى كار سفارش به حق بكنند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 245
نگذارند كه بعضى افراد در هر ارگانى كه هستند، در هر جائى كه هستند، خود ملت نگذارند كه بعضى افرادى كه نفوذ كرده است در همه ارگانها، اينها خلافى بكنند خلاف شرعى بكنند، خلاف عرفى بكنند و آنها را امر به معروف كنند و از منكرات نهى كنند تا به سفارش حق تعالى كه فرموده است كه همه مردم در خسرانند مگر مؤمنين كه عمل صالح مىكنند و سفارش به حق مىكنند و سفارش به صبر. ما همه امروز وظيفه داريم، امر به معروف و نهى منكر بر همه مسلمين واجب است، جلوگيرى از منكرات بر همه مسلمين واجب است، سفارش به حق كه امر به معروف است و نهى از منكر است بر همه مسلمين واجب است. شما و ما مؤظفيم كه هم در تمام امورى كه مربوط به دستگاههاى اجرائى است امر به معروف كنيم و اگر اشخاصى پيدا مىشوند كه خلاف مىكنند معرفى كنيم به مقاماتى كه براى جلوگيرى مهيا هستند و مشكلات را هم تحمل كنيم. مشكلاتى كه امروز براى ايران هست و براى مملكت جنگزده هست، اين مشكلات بايد صبر بشود تا اينكه رفع بشود. شما كه امروز كشور را از خودتان مىدانيد و دولت را از خودتان مىدانيد و رئيس جمهور را از خودتان مىدانيد و ارتش را از خودتان مىدانيد و همه مصالح كشور را مصلحت خودتان مىدانيد و هر فسادى كه در كشور واقع بشود نقص براى خودتان دانيد، مؤظف هستيد و مؤظف هستيم كه هر چيزى كه برخلاف حق است سفارش كنيم كه انجام نگيرد و حق در ايران انجام بگيرد و مشكلاتى كه در اثر جنگ و در اثر انقلاب و در اثر مخالفت با ابر قدرتها براى مملكت ما پيش آمده است، خودشان صبر كنند و دوستان خودشان را به صبر سفارش كنند و انشاء الله اميدوارم كه اين صبر شما هم مورد رحمت الهى واقع بشود و هم فرج براى كشور ما و براى ملت ما حاصل بشود.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 246
تاريخ: 15/10/59
پاسخ امام خمينى به تلگرام رئيس جمهور در تبريك پيروزى سپاهيان اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاى رئيس جمهور، ايده الله تعالى
ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم
خبر پيروزى چشمگير قواى مسلح اسلام، با هماهنگى بين جميع رزمندگان عزيز موجب تقدير و تشكر گرديد. سلام و تقدير اينجانب را به فرماندهان محترم و سران عزيز و سربازان و پاسداران معظم اسلام ابلاغ نمائيد. انتظار دارم كه با پشتكار و هماهنگى و انسجام همه رزمندگان محبوب به زودى كشور اسلامى از لوث وجود كفار خذلهم الله پاكسازى شود. از خداوند تعالى سلامت و پيروزى همگان را خواستارم. اميدوارم خبر پيروزىنهائى را به خواست خداوند تعالى به زودى دريافت دارم. سلامت جنابعالى و رزمندگان عزيز و فرماندهان و افسران و درجهداران و پاسداران و بسيج و شبهنظاميان و تمامى نيروهاى مسلح و نيروهاى مردمى كه ستون فقرات انقلاب اسلامى ما مىباشند از خداوند تعالى خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 247
تاريخ: 15/10/59
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت تحريريه مجله سروش
مطبوعات بايد در خدمت خواسته مردم، يعنى اسلام باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
در انقلابى كه از خود مردم بوده است و انگيزهاش را هم خود مردم تعيين كردهاند، بايد همه گروههائى كه مىخواهند در اين انقلاب خدمت كنند، همان انگيزه را داشته باشند. انقلاب ايران به واسطه اينكه انگيزهاش اسلام بوده و از مردمى كه علاقهاى به اسلام داشتهاند، شروع شده است و با همه علاقه پيروز شده است، بايد هر طايفهاى كه مىخواهند يك كارى بكنند، همان جهت را در نظر بگيرند و همان چيزهائى را كه مبداء پيروزى مسلمانان ايران شد، تعقيب كنند. مع الاسف در مطبوعات ديده مىشود كه آن انگيزهاى كه مردم دارند و آن فكرى كه روى آن فكر غلبه كردهاند و آن طرزى كه جامعه، به استثناى بعضى از افراد و يا بعضى از گروهها، دنبال آن بوده و هستند نيست، من البته وقت ندارم كه همه مطبوعات و همه آن چيزهائى كه نوشته مىشود از قبيل مجلهها، كتابها و روزنامهها را بخوانم، لكن به طور اجمال نگاه مىكنم.
مطبوعات بايد به اين ملت خدمت كند و بايد همان راه را پيش بگيرند كه ملت داشته و به واسطه همان پيروز شده است، ولى انسان مىبيند كه بعضى از مطبوعات اينطور نيستند. شما همه مىدانيد كه اگر اين وحدت و يكپارچگى ملت و آن علاقهاى كه ملت به اسلام داشت، نبود، ما توانستيم كه چنين پيروزى به دست بياوريم براى اينكه ما در آنوقت نه در ارگانهاى نظامى دستمان بود و نه تعليمات نظامى داشتيم و نه يك اسلحه قابل ذكر، بلكه هيچ نداشتيم، معذلك آن چيزى كه همه حسابها را در هم كوبيد، توجه مردم در سراسر ايران، از بچه كوچك تا پيرمردها، به يك مطلب بود، آن اينكه بايد رژيم سابق نباشد و جمهورى اسلامى باشد و آنوقت اختلاف هم در كا رنبود، آنها كه بعداً، اختلاف كردند آنوقت هم انگيزهاش را داشتند، ولى در مقابل آن، آن موجى كه بود، جرأت نمىكردند چيزى بگويند. ممكن است كه خيلى از آنها خواستند خودشان را در جمعيت داخل كنند كه بعداً بهرهبردارى نمايند چنانچه مىبينيد الان همين طور است. چه اشخاصى و چه گروههائى كه در اين نهضت و در اين كارى كه مردم كردند، بسياريشان دخالت نداشتند، بلكه بعضى از گروهها هيچ دخالت نداشتند، لكن خودشان را وارد كردند و دنبال اين بودند كه چه مىشود آيا رژيم سابق غلبه مىكند تا خودشان را داخل او بكنند؟ و يا رژيم بعدى غلبه مىكند تا خودشان را در آن داخل نمايند؟ و معنى
صحيفه نور ج 13 صفحه 248
فرصتطلبى هم همين است كه اشخاصى كنار بنشينند و نگاه كنند ببينند چه مىشود، هر چه شد آنوقت خودشان را در آن گروهى كه پيروز شده است، جا بزنند. البته اين گروهها وقتى ديدند مسأله آنطور نيست كه هر كسى بيايد و هر كارى دلش مىخواهد، بكند و وقتى مواجه شدند با جمعيتهائى كه توجه به اسلام داشتند، مشغول شيطنت شدند. بنابراين، مطبوعات بايد خدمتى كه به آنها محول شده است و براى كشور ما مطرح هست، آن را انجام دهد تا به اسلام و به كشور خودشان خدمت كرده باشند و بايد آن خط را دنبال نمايند. مطبوعات بايد مسائلى را كه مضر به وحدت جامعه و مضر به آن انگيزهاى است كه جامعه براى آن قيام كرده است و در حقيقت مضر براى اسلام است، از او احتراز كنند.
انتخاب افراد در مطبوعات امر مهمى است
بايد آنهائى كه در رأس مطبوعات هستند توجه داشته باشند كه مبادا در بين آنها اشخاصى خودشان را جا بزنند. شما مىدانيد كه الان اينهائى كه انحراف دارند مشغول فعاليت هستند و مىخواهند خود را در هر چه جايى كه پيدا بشود به يك صورتى داخل كنند. ممكن است يكى از آنها تسبيحى دست بگيرد و ريشى هم بگذارد و در حضور شما نماز هم بخواند، ولى شما بايد فكر بكنيد كه اين شخص سابقهاش چه بوده و چكاره است و فرض كنيد وقتى در محله شما وارد مىشود مىخواهد چكار بكند. انتخاب افراد براى مطبوعات امر مهمى است خصوصاً براى راديو تلويزيون چون اشخاص زيادى در راديو تلويزيون و مطبوعات هستند كه مىخواهند وارد شوند، به طورى كه اشخاصى كه درست فكر مىكنند متوجه نباشند و راه را منحرف كنند. الان شما بينيد در سرتاسر كشور يك مسائل انحرافى هست كه اين مسائل، اين مسائل انحرافى نمىشود از آن اشخاصى باشد كه مستقيمند. بنابراين معلوم مى شود كه اشخاصى منحرف مثلاً در كميتهها، در دادگاهها، در بسيج، در همه جا، در راديو تلويزيون، در مطبوعات هستند. البته در بين اينها الان بسيار اشخاص سالمى هستند، اما چون ممكن است گاهى ساده فكر كنند و يك كسى را كه درست نمىشناسند و از سوابق او درست اطلاع ندارند، چون ظاهرسازى مىكند از او گول بخورند و او را در دادگاه و يا در كميته و در مطبوعات كه مهم است، وارد بكنند و يك وقت متوجه شوند كه آن خطى را كه خود ملت داشته است كه هم وحدت و هم اسلام در آن بوده، نيست و يك وقت مىبينيم كه در مطبوعات آن شخص راهى مىرود كه به طرف چپ است و يا يك راهى را مىرود كه به طرف راست است و مىبينيم آن راه مستقيمى كه يك ملت دنبالش هستند، آن راه اسلام است، منحرف مىشود. اين از مسائل مهمى است كه بخواهند خدمتى بكنند اين از مسائل مهم كسانى است كه بخواهند خدمتى بكنند، مجلهاى بيرون بدهند يا روزنامهاى بنويسند. اولين مسأله آنها اين است كه افراد انتخاب كنند، اولين مسأله آنها انتخاب افراد است، چون افراد اگر چنانچه اشخاصى منحرف باشند، بدون اينكه شما توجه داشته باشيد، يك وقت متوجه مىشويد كه انحراف پيدا شده است چو ن اشخاصند كه مىتوانند انسان را به دامان امريكا و يا به دامان شوروى بكشانند. ملتى كه براى اينكه از زير اين سلطهها خارج شود آنقدر
صحيفه نور ج 13 صفحه 249
مجاهده كرده است، آنقدر جوان داده است، آنقدر زحمت كشيده است، يك وقت مىبينيد راه مجله، راه مطبوعات، راه راديو تلويزيون، نطقها و همه آن چيزهائى كه الان هست، به واسطه ورود اشخاصى كه خلاف آن چيزى كه مسير ملت است، عمل مىكنند، منحرف شده و شما بعداً متوجه آن مىشويد. اين از مسائل مهمى است كه توجه به او لازم است و اغماض از آن جايز نيست.
رسانهها مربى يك جامعه هستند
من اميدوارم اين مجلهاى كه شما داريد و حالا آمدهايد به اينجا بامن صحبت مىكنيد، اين توجه در رأس همه توجهات آن باشد نوشتههائى كه مىخواهيد طرح بشود، چند نفرى را كه يقين داريد آدمهائى مستقيم هستند و در مسير ملت و كشور هستند و وابستگى به هيچ جا ندارند، مطالعه و درست در آن دقت كنند و بعد از دقت در روزنامه يامجله نوشته شود. اينطور نباشد كه بنويسند و منتشر بشود، بعد بفهمند كه اين نوشته بر خلاف بوده است، و اين مطلب يك امرى است لازم. كتاب هم وقتى كه نوشته مىشود، قبل از اينكه انتشار پيدا كند، بايد اشخاص كارشناس متوجه به شيطنتهائى كه شياطين مىخواهند بكنند، باشند. فرض كنيد كتابى اولش خيلى خوب است، اواسطش هم خيلى خوب است، ولى يك وقت مىبينيد كه يك جايش طورى از كار در مىآيد كه آنطور كه ما تصور مىكرديم، نيست. چيزهائى كه منتشر مىشود بايد به آن درست توجه شود و افراد مطلع و مدبر و كسانى كه از مكتبها اطلاع دارند و مسير آنها را مىدانند به آن توجه كنند، كتابها را مطالعه كنند، مجلهها را قبل از انتشار درست مطالعه كنند مبادا يك وقتى يك جايش خلاف در آيد و آنوقت براى شما دست بگيرند كه مثلاً اين مجله انحرافى است. اين مطلب هم به صلاح خود شماست و هم به صلاح ملت و از مسائل مهمى است كه در درجه اول اهميت واقع شده است. اشخاصى كه اداره مىكنند يك جائى را بايد از اول ارزيابى شود كه اين اشخاص چكاره بودهاند، سوابقشان چيست و تحصيلاتشان در كجا بوده، چه رويهاى در تحصيلات داشتهاند و بعد از انقلاب چه وضعيتى داشته اند، قبلاً چه وضعيتى داشتهاند، افكارشان قبلاً چه بوده. اگر كسى افكارش منحرف بوده و حالا بيايد ادعا بكند كه من برگشتهام، ما بايد قبول كنيم، اما نبايد او را مجلهنويس كنيم، اين دو، با هم فرق دارد. بسيارى از اشخاص هستند كه مىآيند و مىگويند ما توبه كرديم، البته توبه آنها قبول است، لكن نمىشود آنها را سركارى گذاشت كه آن كار اهميت دارد، براى اينكه ما نمىدانيم اين شخص به حسب واقع توبه كرده است يا مىخواهد با كلمه توبه ما را بازى دهد. ما قبول مىكنيم كه در جامعه مسلمين مثل ساير مسلمانان با او عمل كنيم، اما نبايد راديو تلويزيون را به دست او بدهيم و يا او را در راديو تلويزيون راه دهيم و يا مجلهاى كه براى تربيت افراد و براى ترويج مسير اسلامى ملت است، به دست او بدهيم و يا نوشتههايش را به دست او بسپاريم. ما نبايد خوشباور باشيم، خيلى از اشخاص هستند كه تمام حرفهايشان حرفهاى اسلام است، تمام حرفهايشان حرفهاى نهج البلاغه است، تمام حرفهايشان حرفهاى قرآن است، لكن مسيرشان اين نيست. اشخاصى هستند كه اين راه را پيش گرفتند براى اينكه خودشان را در جامعه جا
صحيفه نور ج 13 صفحه 250
بزنند و آن مقصدى را كه دارند عمل كنند. بايد قبول كنيم يك كسى كه فرض كنيد قبلاً عاصى بوده، اين آدم مسلمان است و به او ترتيب اثر اسلام هم بدهيم. مثلاً فرض كنيد يك دزدى آمده توبه كرده است، توبه دزد قبول است اما آيا شما مىتوانيد سرمايههايتان را دست او بدهيد و به او بسپاريد؟ خير، چون اين عقلائى نيست، ممكن است اين دزد براى اينكه سرمايه دستش بيايد، توبه كرده است و ما مؤظفيم كه در ظاهر قبول كنيم كه دزد توبه كرده است و حتى اگر يك توبهاى هم كه ظواهرش هم درست بوده، كرده باشد، مىتوانيم در نماز هم به او اقتدا كنيم، اما نمىتوانيم چيزى كه در او امانت و ديانت لازم است، به دست او بدهيم. از همه بدتر همين مجلات است، همين مطبوعات و راديو تلويزيون است و همين چيزهائى است كه براى تربيت جامعه لازم است. يك نفر آدم كه قبلاً فرض كنيد انحراف داشته كمونيست بوده و حالا آمده است ومى گويد حرفهاى آنها درست نبوده و من برگشتهام، مىگوئيم بسيار خوب، شما برگشتهايد، اما ما نمىتوانيم اين شخص را در راديو تلويزيون راهش دهيم و بگوئيم مردم را تربيت كن، چون ممكن است كمونيست باشد لكن ما را بازى دهد، ما مكلفيم با اين شخص در ظاهر، عمل مسلمانى بكنيم در صورتى كه در عقيده كمونيست نشده باشد كه آن مسأله ديگرى است. شما نمىتوانيد در مجلهاى كه داريد افرادى را انتخاب كنيد كه در سابقهشان انحراف بوده است به حساب اينكه حالا ديگر خوب شده است و آدم مسلمانى است و به اين حساب او را در روزنامهتان وارد كنيد. اينكه او خيلى خوب است براى خودش، ما نمىگوئيم بد است اما نمىتوانيم مطلبى را كه در تربيت يك ملتى و در سرنوشت يك ملتى دخالت دارد، به دست او بدهيم. اين از مسائل مهمى است كه در همه جا بايد رعايت شود. اينكه ما بگوئيم اشخاصى كه مىگويند ما خوب هستيم و بايد وارد شويم و هر جائى كه سرنوشت ملت است به دست او بدهيم، اين سادهانديشى است و توجه نداشتن به مسائل است. ممكن است يك نفر آدم خيلى خوب هم، خوب و متعهد باشد لكن اشتباه داشته باشد، اشتباه براى او چيزى نيست اما براى يك ملت ممكن است صدمه وارد شود. فرض كنيد اگر يك اشتباهى در ارتشى واقع شود و يا رئيس ارتش اشتباه كند، فقط خودش معاقب آن نيست كه اشتباه كرده است چون انسان هميشه اشتباه مىكند اما ممكن است يك اشتباه يك ملت را به باد دهد. ممكن است در يك مجله اشتباهى باشد، لكن بايد اشخاص ديگرى هم ببينند اين مجله را تا اگر اشتباه شده است، رفع كنند و آنوقت منتشر بشود. كار، كار مهمى است در مطبوعات در راديو تلويزيون و در اين وسائلى كه تقريباً عموم مردم نگاه مىكنند و يا مىشنوند، نمىشود گفت ما حالا اشتباه كرديم و فردا اشتباه نمىكنيم. الان نوشتهاى براى من كه راجع به روزنامهاى كه اشتباه كرده است آوردهاند، من نمىگويم كه عمدى بوده، ممكن هم هست كه عمدى باشد، اما اشتباهى كرده است كه اين اشتباه براى مملكت مضر بوده است. در هر صورت به مسائل بايد توجه شود، ما به اين هياهوئى كه در اطراف مىشود و تضعيف مىكنند نبايد اعتنا كنيم.
صحيفه نور ج 13 صفحه 251
يكى از رسالتهاى مطبوعات سست كردن مبانى تحليلى دشمن است
از مسائلى كه در مطبوعات لازم است اين است كه مقدارى از اوراق خودشان را صرف اين كنند كه جمهورى اسلامى چه كرده است. شما مىبينيد كه الان آن اشخاصى كه مىخواهند به جمهورى اسلامى صدمه بزنند، راه افتادهاند كه اين رژيم هيچ كارى نكرده است و اين همان رژيم شاهنشاهى است و فرقى با رژيم شاهنشاهى ندارد حتى بعضى از نويسندههاى متعهد مسلمان كه آدمهاى صحيح و با سوادى هستند شرح مفصلى نوشتهاند راجع به اينكه جمهورى اسلامى حالا هم همان كارهاى سابق را مىكند، اينها نگاه نمىكنند ببينند حالا چه شده است. آقاى وزير آموزش و پرورش كه چند روز پيش آمده بودند گفتند تعداد مدارسى كه در اين دو سال ساخته شده است ثلث مدارسى است كه از اول تا حالا در ايران ساخته شده. آنهائى كه غرض دارند اينها را نمىگويند مسائلى را كه بايد گفت، نمىگويند، آن چيزهائى را كه عيب دارد، مىگويند. حضرت مسيح سلام الله عليه آنطورى كه نقل مىكنند با اصحابش مىرفت، الاغ مردهاى يا يك حيوان مردهاى افتاده بود و آنجا را متعفن كرده بود، آنها از تعفنش مىگفتند، حضرت فرمود: چه دندانهاى سفيدى دارد. اينها تعليم هست براى ما، نبايد انسان يك جمهورى اسلامى كه تا به حال اينقدر بركات داشته است، تمام مراكز فساد را بسته است، اينقدر براى مستضعفين كار كرده است، اينقدر مدارس و خانه براى مردم ساخته است را فراموش كنند و بيايند در فلان دادگاه كه شخصى در آن دادگاه خطا كرده است اين را بگيريم و هياهو كنيم كه اين انحراف است. معلوم است اين قلم از هر كس بوده است، قلم انحرافى است. ممكن هم هست كه خودش ملتفت نباشد. شود در يك جامعهاى كه دو سال از زندگيش مىگذرد، يك جامعهاى كه همه چيزش خراب و فاسد بوده و بيش از دو سالش نيست، اين بچه دو ساله را بخواهيد مثل يك انسان چهل ساله كه همه كارهايش را انجام داده، درست كنيد. ما نبايد خودمان به جان جمهورى اسلامى بيفتيم براى اينكه فرض كنيد اعوجاجى در فلان جا واقع شده است و يا چون يك شخصى را كه خيلى آدم خوبى بوده و حالا او كارى برنمىآيد و كنارش گذاشتهاند، حالا ما قلم به دست بگيريم كتاب بنويسيم، مجله بنويسيم و همه مفاسدى را كه در يك يا دو گوشه مملكت واقع شده است، به رخ جمهورى اسلامى بكشيد كه جمهورى اسلامى اينطورى است فرض كنيد اگر يك نفر وكيل در بين دويست و پنجاه تا سيصد نفر وكيل يك كار خلافى كرد، ما نبايد بگوئيم كه همه اين وكلا خرابند و مجلس شوراى اسلامى مجلس خرابى است. اگر در اين دادگاههايى كه در سرتاسر ايران است فرض كنيد پنج نفر يا ده نفر خطا كردند، آيا ما بايد بگوئيم آن خطاست يا بايد بگوئيم دادگاهها خطاست؟ اينها اشتباهاتى است كه مىكنند يا غرض ورزىهائى است كه مىكنند بعضى از اشخاصى كه اشتباه كردهاند و بعضى از اشخاص غرض دارند. از وظايف راديو تلويزيون و مجلات و ساير جاها اين است كه مسائلى كه واقع شده است، بگويند. من در همان اوايل امر كه آقاى بازرگان نخستوزير بودند به آقايان گفتم كه شماها مسائلى كه انجام مىدهيد، در راديو تلويزيون اعلام كنيد كه اين كارها را كردهايم، نگذاريد آنها بگويند كه اين كار را نكردند، فلان كار را نكردند و هيچ كارى نكردند.كار نكردهها البته
صحيفه نور ج 13 صفحه 252
زياد است، اما يك مملكتى كه لااقل بيش از پنجاه سال به انحراف شديد كشيده شده است و در اين پنجاه سال تعمد داشتهاند كه منحرف كنند و ما را از همه طرف وابسته كنند، در اين دو سال آنچه شده است، اعجاز است.
وظيفه قلمها سازندگى است نه غرضورزى
توئى كه حالا قلم به دست گرفتهاى و براى همه مىنويسى، از همه ارگان انتقاد مىكنى، آزادى، ولى آيا شما در سه سال پيش از اين مىتوانستى قلم را دست بگيرى و يك كلمه راجع به يكى از اين ارگانها صحبت كنى قلمت را مىشكستند و پدرت را در مىآوردند. شما قدر آزادى را نمىدانيد. الان آزادى پيش بعضى از اشخاص ملعبه شده است كه هر چه دلشان مىخواهد بايد بنويسند و هر چه دلشان مىخواهد بايد بگويند. در هر صورت ما يك وظيفه اسلامى و انسانى داريم كه آن چيزهائى كه در اين جمهورى اسلامى شده است بگوئيم و به مردم برسانيم، انتقاد هم اگر داريم، البته اگر كوتاهى شده باشد، بايد نوشته شود. نمىگوئيم آن را ننويسيد، آنها را هم بنويسيد اما انتقاد غير از غرض ورزى است. يك وقتى قلمى مىخواهد مسألهاى را كه كوچك است، بزرگ كند، چند مقابل كند، تيتر بزرگ بنويسد و هر چه دلش مىخواهد بنويسد كه مىبينيم گاهى تيترهائى مناسب با خود مطلب نيست بلكه تيتر را از جاى ديگر پيدا كردند و زيرش چيز ديگرى نوشتهاند كه البته اين غرض ورزى است و يك وقت يك قلمى را مىبينيم كه مىخواهد جامعه را اصلاح كند هم خوبش را مىگويد و هم آنچه ناقص است اما نه به طور انتقاد غرض آلود، نه به طور تضعيف، مسائل را دو جور ممكن است بگويد، يك وقت مسائلى را كه يك استاد شريف براى بچهها مىگويد و اين استاد شريف مىخواهد بچههائى را كه انحراف دارند، آنها را از انحراف بيرون بياورد، در اينجا با زبان ملايم نصيحتشان مىكند و به آنها مىفهماند، يك وقتى استادى داريم كه مىخواهد به اينها ضربه بزند، با ضربه مىخواهد اينها را اذيت كند، دو فرض است، دو جور قلم است، دو جور گفتار است و دو جور نوشتن است. بايد فكر اين مطلب باشيم كه اگر در كار شماى تنها و نه همه، انتقاد است، همه نويسندگان، همه گويندگان به طور ملايم و به طور دلسوزانه مسائل را مطرح بكنند، نه به طورى كه بخواهند به جمهورى اسلامى ايران ضربه بزنند. اگر اين جمهورى اسلامى به واسطه قلم اينها ضربه بخورد، پيش خداى تبارك و تعالى و پيش ملت و پيش همه ملتها مسؤولند.
يك چيزى كه همه ملتها از آن تعريف مىكنند، ما خودمان نشستهايم قلم به دست گرفتهايم و اگر يك عيب كوچكى در يك جا پيدا شد و فرض كنيد كه يك نفر در يك جا خطا كرد يا فرض كنيد يك نفر هم عمداً مال كسى را مصادره كرد آنوقت بگوئيم كه جمهورى اسلامى مثل رژيم شاهنشاهى است. آخر كجاى اين رژيم مثل رژيم شاهنشاهى است؟ در رژيم شاهنشاهى بازار اسلام اينطور بود خيابانتان اينطور بود؟ مراكز فحشا آنطور بود كه ديديد، همه چيزمان آنطور بود كه ديديد، نفتمان را مىبردند، همه چيزمان را مىبردند. در اين رژيم همه اينها جلويش گرفته شد، از اينها هيچ نمىگويند و قلمها در اين
صحيفه نور ج 13 صفحه 253
باره شكسته است اما فلان آدم در فلان جا فلان كار را كرده است، فلان آدم را مثلاً كشته است، آيا اين مربوط به جمهورى اسلامى است؟ البته اين به جمهورى اسلامى مربوط نيست، بايد يك نفر آدم كه خطا كرده، جلويش را گرفت. اگر نصيحت كنند كه يك چنين آدمى در فلان جا چنين كارى كرده و جلويش را بايد بگيريد، البته بايد جلويش را بگيرند. اين قلمها تا وقتى در اختيار امريكا و شوروى باشد، خودش هم نمىفهمد، قضيه، قضيه نصيحت نيست، قضيه غرض و عقدهاى است كه دارند و مىخواهند اين عقده را صاف كنند.بايد به اين معانى توجه شود، وظيفه من هم دعاگوئى است، من به همه شما دعا مىكنم، خداوند همه شما را حفظ كند و موفق كند تا خدمت كنيد به كشور خودتان، مسلمان هستيد به اسلامتان خدمت كنيد، ملت را دوست داريد به ملتتان خدمت كنيد، كشورتان را دوست داريد به كشورتان خدمت كنيد. در نوشتههايتان به خدا توجه داشته باشيد، بدانيد كه اين قلم كه در دست شماست در محضر خداست و اگر هر كلمهاى نوشته شود، بعد سؤال مىشود كه چرا اين كلمه نوشته شده است. اگر به جاى اين كلمه بشود يك كلمه خوبتر نوشت، از شما سؤال مىكنند چرا اين كلمه زشت را نوشتهايد. انشاء الله خداوند همه ما را تأييد كند. موفق باشيد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 254
تاريخ: 16/10/59
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت دولت برادر رجائى (نخستوزير)
مقيد باشيد به اينكه كارهايتان را بگوئيد به مردم، اگر نگوئيد موجب تضعيف مىشود
بسم الله الرحمن الرحيم
من تؤفيق همه آقايان را از خداى تبارك و تعالى مسألت مىكنم و اميدوارم كه در ضمن هم موفق باشيد كه خدمت بكنيد به اين كشور و از اين حالى كه داريم بهترش كنيد و بعض مطالب كه مهم است در نظرم، عرض مىكنم.
گرفتارى امروز ما، همين اختلافاتى است كه مشاهده مىشود. شما هر چه كار مىكنيد اگر اختلافات را كوشش نكنيد كه رفع بشود كارهاى شما را آن كسانى كه بخواهند يك عيبى بگيرند به آن، عيب مىگيرند. هيچ شكى نيست اينهائى كه افتادهاند دور بازار و كوچه و اين طرف و آن طرف و سمپاشى مىكنند، آنها، اين كارها را مىكنند و اگر شما در همان سطح بالا، اين اختلافات را كوشش كنيد كه با عقل و تدبير، در رفعش بسيار كوشش كنيد انشاء الله يك آرامش روانى پيدا بشود و كارها در آن آرامش زود انجام مىگيرد، بهتر انجام مىگيرد. اين مسائلى را كه به من گفتيد در يك همچو اطاق محدودى، بهتر اين است كه هر يك از آقايان كه متكفل يك امرى هستند، وقتى كارى انجام مىدهند بروند در راديو بگويند و از مردم بخواهند كه هر كس اشكالى دارد كه مثلاً ما بر خلاف مىگوئيم، بيايند اطلاع بدهند، در روزنامهها اطلاع بدهند، خودشان بيايند در محضر عمومى اطلاع بدهند كه اين حرفى كه ماراجع به برق زديم، راجع به امور ديگر زديم اگر چنانچه مردم اعتقادشان اين است كه اينطور نيست و كارى انجام نداده است جمهورى اسلامى، بلكه عقب رفته است از زمان طاغوت، هر كس اين ادعا را دارد، بيايد بگويد كه ما در اين مواردى كه داريم، مىگوئيد كه: عمل كرديم، بيايند بگويند كه نخير شما عمل نكرديد. و اگر چنانچه نيامدند و نگفتند، معلومشود كه ما عمل كرديم و مردم گوش ندهند به حرف اينهائى كه مىگويند كه دولت هيچ كارى نكرده و نمىتواند هيچ كارى بكند. من نمىگويم كه بعد از اينكه اين هم اعلام كرديد، باز مسائل نيست اما كم مىشود، در بين مردم كم مىشود ولو آنهائى كه مىخواهند بگويند، مىگويند اما مردم ديگر باورشان نمىآيد. اين سكوت شما از كارهائى كه انجام مىدهيد البته بعضيش را مىگويند اما همهاش را نمىگويند، شما هر كدام كه در هر وزارتخانهاى هستيد، وزير هر وزارتخانهاى هستيد مقيد باشيد به اينكه كارهايتان را بگوئيد به مردم، آن
صحيفه نور ج 13 صفحه 255
چيزى كه نبايد گفت، آن عبادات شخصى آدم است كه نبايد بگويد اما كارها و خدمتهائى را كه شما كرديد، اگر نگوئيد فساد دارد يعنى موجب تضعيف مىشود، لكن اگر به ملت بگوئيد، بيايد هر كسى بگويد مسائل خودش را كه ما اين كارها را كرديم، در تلويزيون، در راديو اعلام كند و بعد هم اعلام كند كه هر كس مخالف با اين كارهائى است كه ما كارى را كرديم، مىگويد ما صحيح نمىگوئيم، بيايد بگويد. هر دهى كه ما برايش اين كار را كرديم اگر نمىكرديم، اگر اينها ادعا دارند كه نكرديم، بيايند بگويند و مقايسهاى هم بين اين دو سال و اين سالهاى طولانى كه طاغوت بوده است اين مقايسه را بكنيد، بروز بدهيد.
يك روز البته آقاى با هنر راجع به مدارس گفتند كه در ظرف اين دو سال، نسبت به طول مدتى كه آنها بودند يك ثلث، مثل اينكه ايشان گفتند كه يك ثلث ما درست كرديم، در صورتى كه در طول آن سالهاى طولانى اين دو مقابل آنها زياد بوده است. اينها يك مسائلى است كه بايد گفته بشود، مردم آشنا بشوند، مردم بفهمند كه دولت دارد چه كارهائى برايشان انجام مىدهد، آدم خدمت به يك جامعهاى بكند و بعد هم خود جامعه ندانند كه خدمت چه شده است؟ البته آن دهات خودشان مىفهمند، اما خوب سطح بالاها و خوب سطح شهرستانها اينها خيلى نمىتوانند بفهمند اين معانى را، بايد گفته بشود و هر كدامتان يك روز در هر چند وقت يك دفعه بيائيد و ريز اعمال خودتان را بگوئيد كه ما اين كارها را كرديم.
و مهم در نظر من اين اختلافاتى است كه مشاهده مىشود و ريشه خيلى زيادى هم ندارد، الا ريشههاى نفسانى. بايد يك قدرى اين مسائل را خودتان حل كنيد. در هر وزارتخانهاى اگر مثلاً اشخاصى باشند كه مىخواهند يك كارهاى چهاى بكنند، نگذارند كارها انجام بگيرد، با ملايمت، با تدبير آنها را به وظايفشان آشنا بكنيد. و اگر يك وقت ديديد كه كسى است كه نه، نخواهد گذاشت، خوب، تصفيه بكنيد و اگر چنانچه كسانى كه تصفيه شدهاند اشتباه بوده است، آنها را برگردانيد باز به محل خودشان تا خدمت بكنند. و من اميدوارم كه انشاء الله همه نقائص رفع بشود و انشاء الله اين جنگ هم به زودى تمام بشود و آنطورى كه ديروز صبح هم حتى گفته شد، پيشرفت زياد بوده است و من اميدوارم كه دنبال بشود اين وضع و آرام بشود مملكت، گر چه اينها گذارند به اين زودى ما آرام بگيريم، ممكن است يك جاى ديگر يك فسادى بكنند، لكن شما و ما بايد مصمم باشيم، ملت ما بايد مصمم باشد به اينكه آن چيزى را كه به دست آورده است از دست ندهد. ما الان آن چيزى كه به دست آورديم، ارزشش بيشتر از اين مقدارى است كه ما از دست داديم. با اينكه جوانهائى كه ما از دست داديم، ارزششان خيلى زياد است، لكن براى ملتى كه مىخواهد مستقل و آزاد باشد، اينطور ضايعات هست و چون ملت ما همه با هم هستند، دولت را عليحده از خودشان نمىدانند و كشور را كشور خودشان مىدانند و دولت را دولت خودشان مىدانند از اين جهت كم مىشود كه بتوانند آنهائى كه بخواهند آسيب بزنند، آسيب بزنند. اگر ملت را آشنا كنيد، باز نگذاريد كه آشنا نباشند به كارهائى كه كرديد، آشنا كنيد به مسائل، برايشان مطالب را بگوئيد، برويد توى خود مردم، با آنها مسائل را در ميان
صحيفه نور ج 13 صفحه 256
بگذاريد كه آن كسانى كه مثلاً گروههائى كه مىخواهند نشود اين جمهورى اسلامى، تحقق پيدا نكند اين جمهورى اسلامى، آنها ديگر حرفهايشان موثر واقع نشود.
به مردم بفهمانيد كه خدمتگزارشان هستيد
در هر صورت مثل اين ملتى كه الان ما داريم، كم نظير است، بى نظير است. بايد گفت كه در جائى الان گمان ندارم هيچ كدام از شما سراغ داشته باشيد كه يك ملتى با دولت خودش اينطور بشود، كه كارها را مشتركاً انجام بدهند. سابق كه طاغوت بود كه هر چه مىتوانستند كارشكنى مىكردند، هيچ همراهى تو كار نبود، براى اينكه مردم ديده بودند كه دولت به فكر آنها نيست، شما بايد آنطورى كه به حسب واقع هم همين طور است به مردم حالى كنيد كه ما براى خدمت آمديم، ادارات براى خدمت آمدند، مردم با دل راحت بيايند تو ادارات، من آن تلخىهايى كه در زمان سابق بود، در زمان رضاخان بود، بعدش هم درزمان اين، آنوقت آن تلخىها را زمان رضاخان خود من چون جوان بودم توى اين مسائل مىرفتم گاهى، كه اگر يك وقت ابتلاء به كلانترى پيدا مىشد، آنوقت براى جاهايى هم كه از اينجا مىخواستند بروند فرض كنيد به آذربايجان هم، بايد بروند كلانترى و آنجا يك ورقهاى، چيزى بگيرند، مردم وقتى مىخواستند به كلانترى بروند با يك ترس و رعب و وحشتى كانه مىخواهند به حبس بروند. اينها عادت نباشد در ادارات كه مردم وقتى مىخواهند تو اداره بروند بترسند. اين بيچاره دهاتىها سابقاً اينطور بوده، حالا خيال مىكنند باز هم اينطور است. حالا بايد ادارات به روى مردم باز باشد و با آغوش باز مردم را بپذيرند، دردهائى كه مردم دارند بگويند به آنها، بتوانند بگويند، آنها هم كوشش كنند در اينكه حل بشود مسائلشان كه مردم احساس كنند كه يك دولتى است كه مال خودشان است و براى خودشان دارند خدمت مىكنند هيچ اشكال ندارد كه وقتى ملت فهميد كه يك جمعى دارند خدمت مىكنند و خودشان هم آن قبه و بارگاههائى كه زمان سابق بود ندارند، آنها هم مثل مردم عادى دارند زندگى مىكنند، لكن شايد وضعشان خيلى هم كمتر باشد، مردم وقتى ببينند به حسب فطرتشان فطرت صحيح است، خوب به حسب فطرت، عاشق يك همچو دولتى خواهند شد. خصوصاً كه بعد از يك همچو قضايايى كه در زمان سابق بوده است اين قضاياى زمان سابق، خوب خيلى از اشخاص هست كه يادشان هست آن مسائل را. حالا بعد از آ ن قضايائى كه در زمان سابق بوده اگر ديدند يك دولتى آمده و عكس آن مسائل الان هست، همه خدمت است، همهاش اين است كه مىخواهند روح مردم آرامش داشته باشد مىخواهند مردم به چيزهائى كه احتياج دارند برسند در همه جهات هم در جهت فرهنگى، هم در جهت اقتصادى، از همه جهاتى كه دارند. وقتى مردم احساس اين مطلب را بكنند كه يك دولتى است كه از خودشان بوده است و همچو نبوده است كه فلان الملك و فلان الدوله نمىدانم و فلان السلطنه باشند، اينطور نبوده. الان يك اشخاصى هستند مثل خودشان عادى، وقتى هم در تلويزيون مىبينند كه اين وزير كذاست، هم در پيش من هم گاهى بعضى بچهها كه هستند مىگويند نگاه كنيد با چه جور هيكلى مىآيد كه اين با وزارت چطور، اينها باز در ذهنشان اين است كه
صحيفه نور ج 13 صفحه 257
وزير بايد يك يال و كوپالى داشته باشد، به عملشان كارى ندارند، به صورتشان كه آنوقت با آن بساط مىآمدند و مردم مىديدند اينها را، خيال مىكنند حالا هم بايد آنطور باشد، الان بايد وضعش يك وضعى باشد غير عادى. وقتى مردم آشنا شدند با اين مسائل و ديدند - كه خدمتهاى شما را، خود شما را در تلويزيون ديدند، خدمت شما را وقتى عرضه كرديد در تلويزيون ديدند و در راديو شنيدند، قهراً پشتيبانىشان زياد مىشود.
و الان هم بحمدالله ملت پشتيبان همه هستند، پشتيبان همه ارگانهاى دولتى هستند و هم راجع به دولت و هم راجع به ارتش و همه، مردم الان از خودشان اينها را مىدانند. شما احتمال اين را مىداديد كه اگر يك جنگى پيش بيايد، همه ايران دنبال اين باشند كه كمك بكنند؟ همچو چيزى در آنوقت نبود، اگر يك چيزى پيش مىآمد از همه طرف، اگر نمىكردند يك كارى كه دولت را از بين ببرند، همراهى ديگر نمىكردند. الان مىبينيد بچه، بزرگ، پيرزن، چه، مىآورند چيزهايى كه دارند، تمام آن چيزى كه دارند مىآورند مىدهند اين را براى جنگزدهها، اين هم براى ارتش، اين هم براى چه. اينها يك چيزهاى نمونهاى است كه آنهائى كه چشم و دلشان باز است نه آنهائى كه كوردل هستند، اينها بايد ببينند، مىگويند جمهورى اسلامى عين سابق. حالا شما يك همچو چيزى در تمام طول تاريخ، الان هم در تمام دنيا يك همچو چيزى را كه مردم با روى گشاده خودشان براى لشكرشان، براى ملتشان، براى دولتشان همهشان دست به هم بدهند، عمل بكنند، جمهورى اسلامى بهتر از اين چى؟
اين يك تحول معجزه آسايى است كه شده است و اميدوارم كه محفوظ باشد
خوب، البته مشكلات هست، همه جا مشكلات هست، بايد ملاحظه بكنيد كه مشكلات مثلاً كسانى كه در دولتهائى كه در سابق انقلاب كردهاند، آن مشكلات در ايران هست؟ آنطور مشكلاتى كه بعد از، الان يك كسى كه نوشته بود از شوروى، يك كسى به من گفت، او پسرش آنجا بوده است، گفت الان هم صفهاى طولانى آنجا هست، الان هم كمبود در آنجاهست، الان هم شوروى احتياج به امريكا دارد در اينكه مثلاً ارزاقش را به او بدهد، با آن بساطى كه دارند، خوب يك همچو انقلابى كه در ايران شده است، حالا هم مىگوئيم دو سال تقريباً يك خرده كمتر يا بيشتر از آن گذشته است آيا جاى ديگرى همچون چيزى هست كه شما بگوئيد كه اينجا با سابق مثل هم است؟ آيا اينقدر خدمتى كه در اين دو سال با همه گرفتارىهائى كه هست، شده است و همه جا مشغول به تعمير، مشغول به باز سازى، مشغول به خدمت هستند و همه ملت كمك مىكنند آيا جاى ديگر همچو چيزى سراغ دارند تا بيايند بگويند كه اينجا با زمان شاه...؟ خوب بايد يعنى اينقدر انسان بىانصاف باشد كه بگويد كه حالا با زمان شاه فرق نكرده است. حالا آزاديش را ملاحظه مىكنى، خوب، هر كه هر نامربوطى مىخواهد مىگويد، آزاد هم هست، دارد مىگويد هر كه هر نامربوطى مىخواهد، مىگويد، آزاد هم هست، دارد مىگويد، هر كه هر نامربوطى مىخواهد، تو خيابان فرياد مىزد كه مىزد، آن آزادى غلط الان هستش. وليكن خوب، كدام وقت در زمان شاه سابق شما يك كدامتان، يك قدم مىتوانستيد خلاف بگوئيد؟ همه دست به سينه ايستاده بوديد يا نه، اگر خيلى هم مردم خوبى بوديد،
صحيفه نور ج 13 صفحه 258
كنج خانههايتان بوديد، كارى به كارى نداشتيد، يا يك كلياتى يك وقتى فرض كنيد در يك روزنامهاى يا در نوشتهاى مىگفتيد، حالا داريد شما يك وضع آزادى، يك وضع خوبى داريد رفتار مىكنيد بهتر از آزادى ما چه داريم؟ آنوقت همه چيزمان بسته به غير بود، حالا بسته به غير نيستيم ما. البته، همه عالم، يك احتياجاتى دنيا به هم دارد، اين وابستگى نيست، مثلاً ما احتياج داريم كه گندم بخريم، پول مىدهيم گندم مىخريم مثل يك آدمى كه به نانوايى احتياج دارد، اينها اسمشان وابستگى نيست، وابستگى اين بود كه زمان شاه بود والا خوب، شوروى هم از امريكا احتياجش را مىخرد اما وابسته به امريكا نيست. امريكا هم احتياج دارد به يك جائى كه از آنجا يك چيز، از ژاپن مثلاً چيز وارد بكند. مبادلات تجارتى اسمش وابستگى نيست، وابستگى آن بود كه ما در زمان شاه داشتيم كه همه چيزمان را بايد آنها بياند اداره بكنند، مستشار بيايد و لشكر ما را آنطور بكند كه كردند و آنطور خرابكارى. اين مبادلات و باب خريد و فروش كه متقابل يك اشخاصى با هم خريد و فروش دارند اين وابستگى اسمش نيست. الان ايران وابسته به هيچ جا نيست و اين بهترين چيزى است كه جمهورى اسلامى آورده است و آزادى هم هست
بنابراين اينكه نق نق مىزنند نه اين است كه واقعاً آنها عقيدهشان اين است كه خير، دولت، يك دولت چيزى نيست يا فرض كنيد كه يك گرفتارى الان هست و ما پس، وابستگىهائى داريم و ما آزادى نداريم و اين حرفها، اينجور نيست، اينها كار شكنى است از اشخاصى كه اشتباه مىكنند، اگر مردم صحيحى باشند، اين هم براى اين است كه شما حرفهايتان را نزديد و مسائلى را كه داشتيد نگفتيد و يا اين است كه يك اشخاص مغرضى هستند كه آن اشخاص مغرض را با هيچ جور نمىشود درستش كرد، اينها اشخاصى هستند كه مىخواستند مثلاً چه بشود، خيال مىكردند كه وقتى جمهورى اسلامى شد آنها هم بايد بيايند، آن كه اصلا نه به اسلامش اعتقاد دارد و نه به جمهورى اسلامى اعتقاد دارد، آن بايد بيايد اداره مملكت را بكند، حالا ديده نمىشود اينطورى، آن نقش را مىزند، نمىشود كه ما بگوئيم كه آن آدمى كه سر تا ته بنايش بر اين بوده است كه بيايد يك مثلاً وزارتى را بگيرد يا مثلاً اصلا دولت را تشكيل بدهد، حالا دستش كنار است و خودش هم فرارى هست، نمىشود بگوئيم بيا نق نزن، او نق خواهد زد.
بنابراين يك مقداريش تقصير خود ماهاست وآن اينكه تمام كارهايى كه كرده نمىگوييم و اينكه اين ارگانهائى كه در همه اطراف مملكت هست نرسيديم به اينكه اصلاحشان بكنيم، اشكالاتى در آنجا هست، هيچ اشكال ندارد كه در دادگاهها، در كميتهها، در اينطور موارد در بين مثلاً اين پاسدارها با اينكه خيلى مردم خوبى هستند لكن ممكن است يك اشخاصى وارد شده باشد به اسم پاسدارى و اينها و فساد بكند، يا در دادگاهها وارد شده باشد يك كسى و فساد بكند. در صدر اسلام هم بعضى اشخاص وارد مىشدند اشتباهى توى چيز اسلام و فسادكارى مىكردند. اينها را بايد البته رسيدگى بشود و بايد همه امورى كه نقايصى كه هست و زياد هم البته هست اين نقايص بايد با بررسىها، با اين رسيدن به اينطور موارد بايد بررسى بشود و درست بشود كه اين نقايص هم كه اشكال
صحيفه نور ج 13 صفحه 259
دارند به آن، مثلاً به دادگاهها گاهى، يا به زندانها، يا به جاهاى ديگر رسيدگى مىخواهد كه درست بشود كه ببينيم چه جورى است و اصلاحش بكنيم و اميدوارم كه اصلاح هم بشوند.
و اين جمهورى اسلامى انشاء الله با آن معناى واقعى و محتواى حقيقىاش تحقق پيدا بكند و اين تحولى كه الان در ايران پيدا بشود اصلا نظير ندارد اين تحول، كه در ظرف مدت كوتاهى، يك ملتى كه توى فسادها داشت زندگى مىكرد يكدفعه متحول شدند به اينكه داوطلب شدند براى جنگ، داوطلب شدند براى شهادت و خوشحالى مىكنند، گريه مىكنند بعضىها كه ما را اجازه نمىدهند برويم، شما يك كارى بكنيد اجازه بدهند، اين يك تحول معجزهآسايى است كه شده است و اميدوارم كه اين تحول محفوظ باشد و مادامى كه محفوظ باشد آسيب نمىبيند اينجا. و فرض كنيد كه دخالت نظامى هم بكنند، هر كارى بكنند آسيب نمىبينند من دست آخرش را مىگيرم كه خير آسيب هم ببينند و ما هم همهمان را از بين خداى نخواسته ببرند، لكن ما تكليفمان را عملكرديم.
ما مسلمان هستيم، ما مسؤوليم پيش خدا
ما مسلمان هستيم، ما مسؤوليم پيش خدا، ما امروز كه كشور دستمان افتاد و شما آقايان داريد ادارهاش مىكنيد مسؤوليد پيش خدا، اينطور خيال نكنيد كه ما حالا هر كارى بكنيم شده است نه، همه كارهاى شما در محضر خدا و مسؤوليد و از شما سؤال مىشود، از الفاظتان سؤال مىشود، از آن چيزهايى كه عمل مىكنيد سؤال مىشود، همهاش سؤال شدنى است.
و اگر چنانچه ما هم فرض بكنيم اينكه، فرضى است غير صحيح اما فرض هم بكنيم كه ما نابود بشويم اما، ما در راه يك حقيقتى نابود شديم و نابودى نيست اين، اين بود است و اين همچو است كه اگر يك همچو چيزى در ايران فرض كنيد واقع بشود، دنيا را به تزلزل و چيز مىاندازد و زندگى براى دنيا حاصل مىشود. بنابراين هيچ خوفى ما از اين مسائل نداشتيم و هيچ وقت هم از جنگ و نمىدانم از اين ارعابهائى كه اينها مىكنند ما نبايد بترسيم. چرا بترسيم؟ براى اينكه ما تكليف داريم عمل مىكنيم و ما حقيم. وقتى كه حق هستيم چرا بايد بترسيم؟ همان كلمهاى كه حضرت على بن حسين به پدرشان عرض كردند بعد از اينكه فرمود كه خير كشته خواهيد شد و چطور، فرمود كه ما بحق نيستيم مگر؟ گفتند چرا ما بحقيم. گفت پس چرا بترسيم، ديگر ترسى نداريم ما. مسأله اينطورى است. انشاء الله اميدوارم همه موفق باشيد و هم كارهاى خودتان را زير نظر خودتان بگيريد كه كارهايتان در نظر خدا هست و اعمالتان ثبت مىشود و هم اداره خودتان را كه شما متكفل اداره آن هستيد. اشخاص را، اشخاص صحيح در آنجا باشد، يك وقت اشخاص فاسد در آنجا نباشد كه بخواهد فسادكارى بكند و اگر اشخاص غير صحيح هستند، موعظه كنيد، چه بكنيد، اگر ديديد قابل اصلاح نيستند كنارشان بگذاريد، اشخاص صحيح پيدا بكنيد.
و اميدوارم كه همه كارها اصلاح بشود و با موفقيت پيش برويم و اين گرفتارىها انشاء الله بكلى رفع بشود.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 260
تاريخ: 16/10/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از اعضاى انجمنهاى اسلامى دانشجويان خارج از كشور و سفرا و كارداران دولت جمهورى اسلامى
اعمال شما در خارج بايد طورى باشد كه صادر كننده انقلاب باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
من سلامت همه آقايانى كه از خارج به كشور خودتان آمديد، چه اعضاى سفارتخانهها و سفرا و چه دانشجويان عزيز خارج كشور، از خداى تبارك و تعالى خواستارم. من گمان مىكنم كه تكليف شما آقايان كه در خارج هستيد و در سفارتخانههاى اسلامى ايران در بيرون از كشور هستيد و همين طور جوانان عزيز ما كه در خارج كشور هستند، مشكلتر است تكليفتان از ما كه در داخل هستيم. براى اينكه ملت ما وضع اسلام و جهات اسلامى را مىدانند و اگر فرض كنيد يك گروهى يا يك شخصى بر خلاف اسلام رفتار كند، آنها آن شخص را، آن گروه را محكوم مىكنند، و اما شما در محيطهائى هستيد كه آن محيطها مثل غرب، مثل جاهائى كه ملتها اسلامى نيستند يا اگر اسلامى باشند توجه به مسائل، باز آنطور كه بايد پيدا نكردند، اگر چنانچه شما شخصاً يا سفارتخانههايتان وضعش يك وضعى باشد كه با اسلام درست جور نيايد، در آنجا خواهند گفت كه اسلام همين است. اگر بنا باشد كه سفارتخانههاى ما در خارج از كشور به همان وضع طاغوتى يا نزديك به وضع طاغوتى باشند، معنايش اين است كه باز اسلام در سفارتخانه نرفته است. مع الاسف تا آنجا كه به من در طول اين مدت اطلاع دادند (كه اخيراً را درست نمىدانم) سفارتخانههاى ما، سفارتخانههاى اسلامى كه بايد باشد نيست، چه در مكانها و چه در كيفيت مستخدمينى كه آنجا هستند و خصوصاً مستخدمين زن و چه در ساير جهاتى كه هست، باز احساس درست نشده است كه جمهورى اسلامى يعنى چه. بعض از سفرائى كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به دربار سلاطين بزرگ آنوقت فرستاده بودند اينها وقتى وارد شدند با شمشير خودشان آن پارچهاى كه حرير بود زدند كنار. اين شكستن آن دماغ فرعونى سلاطين آن زمان بود. مطلب به نظر ساده مىآيد لكن مسأله اينطور نيست. اينها كه رفتند، يك اعراب سادهاى بودند، متعهد به اسلام بودند، از اول خواستند بفهمانند كه وضع ما چى است و ما برخوردار از چه مكتبى هستيم و اينطور جلال و جمال و دستگاه به ما تاثيرى نمىكند. بسيارى هستند كه وقتى كه يك شخصيت خيلى به نظر خودشان عالى را ديدند، دست و پايشان را گم مىكردند و مىكنند خصوصاً در زمان قدرتهاى بزرگ و در اين نيم قرنى كه ما مبتلا بوديم، جلوى او هم همين طور. يك حكومت
صحيفه نور ج 13 صفحه 261
وقتى كه مىآمد در يك محلى، اين حكومت مثل يك شاه با مردم عمل مىكرد، مردم را هيچ به حساب نمىآورد و من خودم شاهد اين معنا بودم كه يك حاكمى كه براى گلپايگان آمده بود و خمين هم آنوقت جزء گلپايگان بود، اين در حضور تجارى كه آمده بودند براى آنجا ملاقاتش، آن بزرگتر فرد تاجر را گفت ببريد ببنديد به چوب. من شاهد بودم كه بچه بودم شاهد بودم كه يك نفر مرد متدين محترمى كه در بازار رئيس تجار بود، اين شخص فاسد اينطور با او عمل كرد كه در حضور جمع پايش را بستند به فلك و چوب زدند به او. اين كارها را مىكردند و همين طور گاهى اين كار را مىكردند كه وقتى كه يك محترمى مىرفت، يك عالمى مثلاً مىرفت ملاقات مىكرد با آنها، در حضور آن عالم يك بيچاره ديگرى را مىآوردند به چوب مىبستند براى اينكه بفهمانند تو بايد اطاعت بكنى. و از آنوقت يك همچو وضعى بود و از اين بدتر. اين عملى كه سفير يا سفراى حضرت رسول انجام دادند، يك عمل ساده بزرگى بود. از اول، شخصيت آن فرعون را از اول شكستند. مرحوم مدرس هم اين عادت را داشت توى حياطش يك فرشى انداخته بود و آنجا مىنشست، قليان هم وقتى مىخواست، پا مىشد خودش شروعكرد درست كردن، در اين خلال فرمانفرما وارد مىشد فرمانفرماى آنوقت را شما شايد نمىدانيد چه مسألهاى بود ايشان مىگفت كه، قليان را دستش مىداد مىگفت كه شما آبش را بريز تا من آتشش را درست كنم. فرمانفرما شكست مىخورد، تحت تأثير همچو واقع مىشد كه مدرس به او گفت و تو آب قليان را بريز و ادارش مىكرد كه آب قليان را بريزد و من خودم آتش را درست مىكنم تا قليان درست بشود. اين براى اين بود كه برخورد با اين مغزهاى فاسد گاهى بايد طورى باشد كه از اول طمع نكنند به آن طرف، اگر چنانچه با تواضع و خضوع و آنطورى كه آن وقتها متداول بود رفتار مىكردند، او طمع مىكرد كه اگر چنانچه مطلبى دارد تحميل كند، اما وقتى برخورد يك برخورد اينطورى بود، ساده و لكن كوبنده، ديگر نمىتوانست به او تحميل كند مطلبى را. شما در خارج كه هستيد برخورد داريد با سفراى آنجا، باوزراى خارجه آنجا، با همه اينها برخورد داريد، اگر بنا باشد كه شما وقتى كه مىخواهيد در وزارت خارجه برويد خودتان را گم كنيد، خيال كنيد كه حالا در يك محضر كذا، وزير خارجه امريكا، وزير خارجه شوروى، لكن بايد شما توجه داشته باشيد كه شما سفير مملكت اسلامى هستيد كه از همه اين قدرتها، قدرتش بالاتر است و از همه اين شريفها (اگر آنها شرافتى داشته باشند) شرافتش بالاتر است و شما بايد حيثيت خودتان را از اول حفظ كنيد و از مسائل مهمى كه شماها مثل ماها مؤظف به آن هستيد اين است كه با عمل خودتان در آنجا، سلوكتان با كارمندان با وضعيت اصل سفارتخانه و وضع سفارتخانه طورى باشد و طورى بكنيد كه با همين عمل به تدريج انقلاب شما صادر بشود به آن كشورى كه در آن هستيد. مسائل اخلاقى، يك مسائلى است كه وقتى كه يك كسى مقيد به آن بود و دنبالش بود، اين سرايت مىكند، و مردم به حسب طبيعتشان، به حسب فطرتشان فطرتها سالم است منتها تربيتها ضايع مىكند فطرتها را
صحيفه نور ج 13 صفحه 262
با اخلاق و تبليغات اسلامى بنيادهاى طاغوتى و غربى را در هم بكوبيد
شما بايد با خيال كنيد خودتان كه در يك مملكتى وارد شديد و مىخواهيد اين مملكت را مثل مملكت خودتان تربيت كنيد و مىخواهيد اسلام را در آنجا هم صادر كنيد. صدور اسلام به اين است كه اخلاق اسلامى، آداب اسلامى، اعمال اسلامى، آنجا طورى باشد كه مردم توجه به آن بكنند. و از امور مهمه داشتن يك نشريه در هر سفارتخانه هست، نشريه، نه مثل نشريههاى زمان طاغوت. نشريه، يك نشريه اخلاقى اسلامى و در آن درج بشود مسائلى كه در ايران گذشته است. شما مىبينيد كه الان در همه جاى دنيا تقريباً به ضد جمهورى اسلامى تبليغات مىشود. تبليغات همه جانبه، چه دستگاههاى تبليغات غرب با همه وابستگان و چه دستگاه تبليغات شرق با همه وابستگانشان، اين براى اين است كه اينها از جمهورى اسلامى وحشتزده شدهاند، علاوه بر اينكه منافعشان در خود ايران از دست رفته است و انشاء الله تا ابد از دست خواهد رفت علاوه بر اين، خوف اين را دارند كه اين مطلب سرايت كند و اين نهضت و انقلاب سرايت كند به خارج و صادر بشود در مملكتهاى ديگرى و آنها هم بعد از فهم اين معنا كه اسلام بايد در آن محل باشد، اسلام وضعش چطور است، اين را هم مىترسند كه نبادا آنجا هم مثل ايران بشود و آن دستگاههاى طاغوتىشان كم كم رو به زوال باشد و انشاء الله هست رو به زوال. شما بايد، شما بايد به هر سفارتخانهاى كه داريد، به جاى آن خرجهاى طاغوتى كه در آنوقت مىشد، آن مهمانىهاى طاغوتى كه همهاش بر خلاف اخلاق اسلامى بود و آن خرجهاى ديگرى كه خود شما هم مىدانيد كه در آنجاها مىشد، آن مخارج را صرف تبليغات بكنيد و به دنيا بفهمانيد كه اسلام چطور است و مملكت ما چه وضعى دارد. در مقابل همه تبليغاتى كه مىشود، از هر جور تبليغى كه مىشود، جواب بدهيد و آشنا كنيد ممالك ديگر راكشورهاى ديگر را به آن چيزى كه در ايران هست و آنطورى كه در ايران مىگذرد. آشنا كنيد مردم را به اسلام و به نهضت اسلامى و انقلاب اسلامى. خوف اينكه ما اگر ساده رفتار كنيم آنها با آن، سفارتخانه آنها با آن وضعى كه دارد، ما در نظر آنها تحقير مىشويم، اين خوف را خودتان راه ندهيد، بلكه شما با عملتان تحقير كنيد آنطور بناها و بنيادهاى ظلم و طاغوتى را. شما گمان نكيند كه اگر چنانچه به طور ساده عمل بكنيد و سفارتخانه شما يك امر، يك جاى سادهاى باشد، يك مركزى باشد كه از آنجا علم و دانش و اخلاق صادر بشود، شما تحقير خواهيد شد. خير، اين حرف، حرف غربزدههاست كه خيال مىكنند كه ما اگر مثل غرب نباشيم، ما تحقير مىشويم. ما الان بنا داريم كه مثل غرب نباشيم و بنا داريم وابسته نباشيم و بنا داريم مستقل باشيم و آزاد باشيم و الان مىبينيد كه آنهائى كه، ملتهايى كه تحت تأثير تبليغات امريكا و شوروى و ساير اذناب آنها واقع نشدند، همه آنها به نظر اعجاب و عظمت به شما نگاه مىكنند. عظمت انسان به لباس و كلاه و اتومبيل و - نمىدانم پارك و امثال ذلك نيست. انسان يك حقيقتى است كه آن حقيقت اگر بروز بكند شرافتمند است، عظمت دارد. شما مىبينيد كه بزرگترين افراد بشر انبيا بودند و سادهترين از همه هم آنها بودند. در عين حالى كه بزرگتر از همه بودند و همه آنها را به بزرگى مىشناختند در عين حال سادهترين افراد بودند در وضع زندگىشان تمام انبيا اينطور
صحيفه نور ج 13 صفحه 263
بودند و تاريخ همه آنها را نشان مىدهد كه با وضع بسيار سادهاى عمل مى كردند. در صدر اسلام آن امر بسيار روشن است كه چه جور وضع داشتند، حكومتها چه وضعى داشتند و امراى ارتش چه وضعى داشتند و خود اشخاصى كه در رأس بودند با مردم چه وضعى داشتند. در عين حالى كه وضعشان آنطور بود كه وقتى يك كسى از خارج مىآمد در مسجد رسول الله و اين افراد نشسته بودند، شناخت كه كدام يكى اينها رسول الله هستند، سؤال مىكرد كه كدام يكى هستيد؟ براى اينكه نه بالايى بود، نه پائينى بود، دور مىنشستند. اگر حصيرى هم بود يا بوريائى بود من نمىدانم لكن اين فرشهايى كه شما خيال كنيد، حتى اين فرشى كه شما زيرتان انداختيد نبوده است. آنوقت دور همنشستند وليكن عظمتشان، عظمتى بود كه دنيا را تحت تأثير قرار داد. عظمت انسان به روحيت روح انسان است. عظمت انسان به اخلاق و رفتار و كردار انسان است، نه به اينكه اتومبيلش سيستم كذا باشد، نه به اينكه گارد داشته باشد، نه به اينكه خدمه داشته باشد. اينها عظمت انسان نيست، اينها انسان را منحط مىكند از آن مقامى كه دارد.
انسان بايد تزكيه و تربيت اسلامى را اول از خودش شروع كند
شما آقايانى كه در سفارتخانهها هستيد مؤظفيد عقلاً و شرعاً به اينكه هر چه سادهتر، سفارتخانههاتان هر چه سادهتر باشد و كيفيت معاشرتتان با آن اشخاصى كه كارمند هستند در آنجا و به اصطلاح شما زير دست گفته مىشوند، برادرانه باشد و در عين حالى كه آنها بايد از شما بپذيرند مطالبى كه مىگوئيد، لكن برادرانه بايد باشد و همين طور وضع مهمانىهايتان، وضع گذران خودتان، وضع كسانى كه در آنجا كار مىكنند آنها بايد يك وضع متحول بشود به يك وضع اسلامى كه هر كس مىآيد در آنجا اسلام را در آنجا عملاً ببيند. ما هر چه فرياد بزنيم كه ما اسلامى هستيم و جمهورى اسلامى هستيم، لكن وقتى ببينند ما را كه در عمل غير او هستيم، از ما ديگر باور نمىكنند. وقتى مىتوانند باور كنند از ما كه مائى كه مىگوئيم جمهورى اسلامى هستيم، عملمان هم آنطور باشد، عمل طاغوتى نباشد و قول، قول اسلامى، عمل اسلامى باشد و خود رفتار، اسلامى باشد، گفتار اسلامى باشد تا صادر بشود اين جمهورى اسلامى در ساير كشورها. صدور با سرنيزه صدور نيست، صدور بازور صدور نيست، صدور آنوقتى است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامى، اخلاق انسانى در اينجاها رشد پيدا بكند و شما مؤظف به اين معنا هستيد و بايد اين كار را انجام بدهيد كه هم در عمل و هم در نوشتههائى كه در آنجا منتشر مىكنيد بايد بكنيد و مجله داشته باشيد و آن مجله يك مجلهاى باشد كه هم در عكسهايى كه در آن هست و هم در مسائلى كه در آنجا طرح مىشود همهاش مؤافق باشد با جمهورى اسلامى تا به واسطه تبليغات اسلام نفوذ كند در آنجا، و اين را بدانيد كه اگر چنانچه شما تبليغات بكنيد و همين طور دانشجوهاى عزيز ما در آنجا كوشش كنند در اينكه در هر جا كه هستند و با هرطايفهاى كه برخورد مىكنند مسائل ايران را، مسائل اسلامى ايران را در آنجا طرح بكنند و آن چيزهائى كه در مجلات خارج، در روزنامههاى خارج در هر جا نوشته مىشود، آنها را يكى يكى براى
صحيفه نور ج 13 صفحه 264
آنها تحليل كنند و دروغ آن چيزها را بر آنها ثابت بكنند.
عمده مسأله اين است كه ما فهميده باشيم در قلبمان كه ما مىخواهيم جمهورىمان اسلامى باشد. بايد همانطورى كه با زبان مىگوئيم، قلب ما معتقد شده باشد به اينكه ما مىخواهيم اسلام باشد. ما مىخواهيم اسلام باشد ديگر با تمام اعوجاجات بايد مبارزه بكند انسان، اول از خودش شروع كند ببيند خودش چه اعوجاجاتى دارد. هر انسان لامحاله در خودش نقصهايى مىبيند، كم است كسى كه نقص نبيند در خودش و اگر كسى نقص در خودش نمىبيند، اين خودش يك نقصى است كه دارد. انسان بايد تربيت بشود، بايد به تزكيه تربيت بشود. و انسان از خودش بايد شروع بكند، از خانواده خودش بايد شروع كند. و شما خودتان، خانوادههايتان، خودتان همه شروع كنيد تا به خارج برسد. دانشجويان ما بايد خودشان اول توجه بكنند كه رفتار خودشان، كردار خودشان، گفتار خودشان همه اينها منطبق با موازين اسلامى و اخلاقى باشد تا اينكه اگر مردم را دعوت كرديد به اسلام و بايد هم دعوت بكنيد، حرف شما مخالف با عمل شما نباشد. خودتان يك وضعى نداشته باشيد كه وقتى بگوئيد، مسخره كنند كه آقا خودش فلان است و ما را دعوت به چه مىكند.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 265
تاريخ: /1018/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان مراكز تربيت معلم شهرستانهاى اصفهان، شيراز، يزد و اراك
عالم، مدرسه است و معلمين آن، انبيا و اوليا هستند
بسم الله الرحمن الرحيم
آقايانى كه از بلاد مختلفه آمدهاند و دانشجويان تربيت معلم هستند، لازم است كه راجع به معلم و تربيت معلم، يك چند جمله عرض كنم. عالم، مدرسه است و معلمين اين مدرسه، انبيا و اوليا هستند و مربيان و مربى اين معلمين، خداى تبارك و تعالى است. خداى تبارك و تعالى تعليم و تربيت كرده است انبيا را، و ارسال كرده آنها را براى تربيت و تعليم كافه ناس. انبياء بزرگ اولوالعزم مبعوثند بر تمام بشر و سمت معلمى و مربى دارند نسبت به تمام بشر، و معلم آنها و مربى آنها حق تعالى است و آنها هم بعد از اينكه به تعليمات الهى تعلم شدند و تربيت پيدا كردند مأمورند كه بشر را تربيت كنند و تعليم. راجع به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در قرآن كريم است كه هوالذى بعث فى الاميين رسولاً مهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتابه و الحكمه انگيزه بعث را در اين آيه شريفه ذكر مىفرمايد كه: خداى تبارك و تعالى است كه در بين اميين و بىسوادها و كسانى كه تربيت و تعليم الهى نداشتهاند، رسول فرستاده است تا اينكه آيات خدا را بر آنها قرائت كند و آنها را با قرائت آيات قرآن و تربيتهائى كه خود او شده است در تعليمات الهى، آنها را به مردم عرضه كند و تزكيه كند آنها را و تعليم كند بر آنها كتاب و حكمت را. در اين آيه نكات زيادى هست راجع به اهميت تربيت معلم و اهميت تعليم و تعلم. با تعبير هوالذى اوست كه اين كار را كرده است كانه يك مطلب با اهميتى است كه مىفرمايد: هوالذى بعث آن است كه فرستاده است بين مردم، و همه عالم امى هستند، حتى آنهايى كه به حسب ظاهر درسهايى خواندهايد و به حسب ظاهر صنايعى را مىدانند و مسائلى را اطلاع بر آن دارند لكن همه آنها نسبت به آن تربيتى كه از جانب خدا به وسيله انبيا به آنها مىشود همه امى هستند، همه در ضلال مبين هستند. تنها راه تربيت و تعليم راهى است كه از ناحيه وحى و مربى همه عالم رب العالمين، تنها راه آن راهى است كه از ناحيه حق تعالى ارائه مىشود و آن تهذيبى است كه با تربيت الهى به وسيله انبيا، مردم آن تربيت را مىشوند و آن علمى است كه به وسيله انبيا بر بشر عرضه مىشود و آن علمى است كه انسان را به كمال مطلوب خودش مىرساند همانى كه در آيه ديگر مىفرمايد كه: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات. دو گروهند مردم، يك گروه مؤمن هستند كه تحت تربيت انبيا واقع شدهاند،
صحيفه نور ج 13 صفحه 266
به واسطه تربيت انبيا از همه ظلمتها و از همه گرفتارىها و از همه تاريكىها خارج شدند آنها، به واسطه تعليمات انبيا وارد شدندنور، در كمال مطلق، اين آيه ميزان مؤمن را و معيار ايمان را بيان مىفرمايد و مدعيان ايمان را از مؤمنين جدا مىفرمايد. مؤمنين آنها هستند كه به واسطه تربت حق تعالى و به واسطه تربيت انبيائى كه مربا هستند به تربيت الهى، از همه ظلمتها، از همه نقيصهها، از همه چيزى كه انسان را از راه باز مىدارد، اينها را خارج مىكنند از همه ظلمتها به نور، ميزان مؤمن، اين ميزان است هر كس از همه ظلمتها به واسطه تعليم انبيا خارج شده است و به نور مطلق رسيده است اين مؤمن است، مدعيان ايمان زيادند، لكن مؤمنيناند كند. آنهائى كه در مقابل مؤمنين هستند، والذين كفروا آنهائى كه كافر هستند آنها اولياءشان خدا نيست و طاغوت است و طاغوت، كفار را از نور خارج مىكند و به همه ظلمتها واصل مىكند. معيار مؤمن و غير مؤمن به حسب اين آيه شريفه اين است، مؤمن حقيقى آنطور تبعيت از انبيا كرده است و آنطور در تحت تربيت انبيا واقع شده است كه از همه ظلمتها و از همه نقصها بيرون آمده است و به نور رسيده است و مربى او و ولى او هم خداى تبارك و تعالى است و مربيان به واسطه هم انبيا هستند يعنى اينها تربيت شدههاى خدا هستند و آمدهاند كه ماها را، همه بشر را تربيت كنند و اگر چنانچه ما در تحت تربيت آنها واقع بشويم، از آن علومى كه آنها براى بشر آوردهاند ما استفاده كنيم و از آن تعليماتى كه كردهاند ما بهره برداريم، ما در صراط مستقيم واقع مىشويم و هدايت به نور مىشويم، هدايت به خداى تبارك و تعالى مىشويم كه آن نور مطلق است.
تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است
مسأله تربيت بالاتر از تعليم است، در آن آيه شريفه هم تلاوت آيات قرآن را، يعنى رساندن آن تعليماتى كه در راه تربيت و تعليم است، بعد از اينكه اين را مىفرمايد، بعد ويزكيهم را مىفرمايد، از اين ممكن است استفاده بشود كه مسأله تزكيه و مسأله تزكيه نفس اهميتش بيشتر از مسأله تعليم كتاب و حكمت است، مقدمه از براى اين است كه كتاب و حكمت در نفس انسان واقع بشود، اگر تزكيه بشود انسان، تربيت بشود به تربيتهائى كه انبيا عليهم السلام براى بشر هديه آوردند، بعد از تزكيه كتاب و حكمت هم در او به معناى حقيقى خودش، در نفس انسان نقش مىبندد و انسان به كمال مطلوب مىرسد و لهذا بعد از يك آيه ديگر مىفرمايد كه مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا مىخواهد بفرمايد كه علم تنها فايده ندارد، علمى كه تربيت در او نباشد، تزكيه در او نباشد اين علم فايده ندارد، همانطورى كه اگر الاغ و حمال، اگر چنانچه الاغ به بار او كتاب باشد، هر كتابى باشد، كتاب توحيد باشد، كتاب فقه باشد، كتاب انسان شناسى باشد، هر چه باشد، در بار او باشد و به دوش او باشد چطور فايده ندارد و آن حمار از او استفاده نمىكند، آنهائى هم كه انبار علم در باطنشان هست و باطنشان تمام علوم را فرض كنيد، تمام صناعات را، تمام تخصصات را داشته باشند، لكن تربيت و تزكيه نشده باشند، آنها هم آن علومشان براى آنها فايده ندارد بلكه بسيارى از اوقات مضر
صحيفه نور ج 13 صفحه 267
است. بسيارى از اوقات هست كه آن كسى كه عالم است، آن كسى كه همه چيز را مىداند لكن تزكيه نشده است، تصفيه نشده است، تربيت الهى نشده است، آن علمش وسيله است از براى اينكه بشر را به تباهى بكشد، چه بسا عالمانى كه براى بشر تباهى هديه مىآورند، آنها از جهال بدتر هستند و چه بسا متخصصانى كه براى بشر هلاكت ايجاد مىكنند، تباهى ايجاد مىكنند، آنها از مردم عامى بدتر هستند، ضررشان بيشتر است، همان است كه قرآن فرموده كه: كمثل الحمار و از آن هم بالاتر اينكه موجب صدمه به ديگران مىشود. شما كه براى تربيت معلم قيام كرديد و هر كس كه براى تربيت معلم قيام كرده است بايد بداند كه اولاً شغل، شغل الهى است. خداى تبارك و تعالى مربى معلمين است كه انبياء باشند، اولاً شغل، شغل الهى است و ثانياً تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است. مدرسههاى ما، دانشسراهاى ما، دانشگاههاى ما و همه مدارس علوم، چه علوم اسلامى يا غير اسلامى باشد، اينها اگر چنانچه در آنها تربيت باشد، تزكيه باشد، آنها مىتوانند خدمتها بكنند و براى بشر سعادت را به هديه بياورند و همه سعادتهاى بشر از علم و ايمان و تزكيه است ان الانسان لفى خسر انسان، اصلش اين حيوانى كه به اسم انسان خوانده مىشود، در خسارت و زيان است مگر يك طايفه، آنهائى كه ايمان آوردند به خداى تبارك و تعالى و آنچه كه او فرموده است و اعمال صالحه بجا آوردند وآثارش هم اين است كه تواصوا بالحق توصيه به حق و توصيه به صبر مىكنند و الا اگر چنانچه از اين استثناى الاالذين امنوا خارج شد، لفى خسر است، در خسران است، در زيان است. كوشش كنيد كه تربيت بشويد و تزكيه بشويد قبل از اينكه تعليم و تعلم باشد، كوشش كنيد كه همدوش با درس خواندن و تعليم، تربيت باشد كه او مقدم است به حسب رتبه بر تعليم و بر تلاوت آيات و در و بر تعليم كتاب و حكمت. تربيت معلم بايد بكنيد يعنى معلمينى تربيت بشوند كه اين معلمين با، علاوه بر اينكه آگاهى بر همه علومى كه مورد احتياج انسان است و مورد احتياج بشر، چه در دنيا و چه در آخرت هست علاوه بر اين و مقدم بر اين تزكيه در كار باشد، تصفيه نفس دركار باشد والا تربيتهاى شما و تعليمهاى شما بدون تزكيه و بدون اينكه تصفيه نفس بشود، براى بشر اگر ضرر نياورد، نفع نخواهد آورد بلكه ضرر دارد. تمام اين ضررهائى كه بشر مىبيند، تمام اين خسرانهايى كه بشر در اين سياره مىبيند، از دست همين عالمهائى هستند كه تخصص را دارند، لكن تربيت را ندارند. ما اگر چنانچه تزكيه داشتيم و تربيت اسلامى شده بوديم و خداى تبارك و تعالى ولى ما بود ولى ما طاغوت نبود، اين نقصهائى كه در اطراف كشورمان و همين طور در اطراف جهان هست، اين نقص نبود، اين اختلافات نبود، همه اختلافاتى كه پيدا مىشود الا فقط يكى، كه آن اختلاف ما بين حق و باطل است، تمام اختلافاتى كه پيدا مىشود براى اين است كه ما تربيت نشديم و ما تزكيه نشديم. بزرگترين دشمنى كه ما داريم عبارت از خودمان است اعدى عدوك آن نفسى است كه در بين جنبه خودشما هست، خود انسان دشمن بزرگ خود انسان است اگر چنانچه تربيت نشود، اگر چنانچه تزكيه نشود، انسان را همان خود انسان به تباهى مىكشد و به ظلمتها وارد مىكند و آخرش ظلمت بزرگ است كه آن جهنم است. ما اگر چنانچه خودمان را تربيت بكنيم، مشكلاتمان همه رفع مىشود، همه مشكلات از اين است كه ما تربيت
صحيفه نور ج 13 صفحه 268
نشدهايم، يك تربيت الهى و تحت بيرق اسلام در نيامديم، به حسب واقع، همه اين كشمكشهائى كه شما ملاحظه مىكنيد، همه اين كارشكنىهايى كه براى ملت ما هست، همه اينها براى اين است كه تربيت نيست در كار، تزكيه نيست در كار فقط يا جهالت است و يا علمى كه از جهالت براى انسان مضرتر است ميزان علم را خداى تبارك و تعالى به وسيله انبيا ذكر فرموده است و واقع مطلب همين است كه العلم نور علم نورى است كه خدا در قلوب مردم او را وادار مىكند، اگر نورانيت آورد، براى انسان اين علم است و اگر چنانچه حجاب شد براى انسان، آن علم نيست، آن حجاب است العلم هو الحجاب الاكبر.
شمايى كه مىخواهيد تربيت بشويد، تربيت معلم يا تربيت بكنيد، تربيت معلم، در رأس هر امرى اين است كه با اين تعليم تربيت را مقدم بداريد. اين جوانها نفوسشان مستعد است از براى گرفتن هر چيزى كه وارد بشود در نفوس، نفوس جوانها يك آينه صيقلى است كه باز از آن فطرت خودش جدا نشده است و اين آينه همه چيز در آن نقش مىشود ببندد. اگر چنانچه معلم، يك معلمى باشد كه دعوت به نور بكند، دعوت به صلاح بكند، دعوت به اسلام بكند، دعوت به اخلاق صالحه بكند، دعوت به ارزشهاى انسانى بكند، آن ارزشهائى كه عندالله ارزش است، اگر معلم اين كار را بكند همانطورى كه انبيا مردم را از ظلمات به نور مىكشانند، اين معلم هم اين بچهها را از ظلمات به نور وارد مىكند و همين شغلى است كه شغل انبياست و اگر خداى نخواسته معلمى يا معلمهائى بر خلاف مسير حق باشند، تربيت نشده باشند تزكيه نشده باشند، بر خلاف صراط مستقيم الهى باشند، اين آينههاى صيقلى كه نفوس جوانهاى ماست، در آن همان تعليمات اعوجاجى كه در اين خود معلم هست نقش مىبندد و او را رو به انحراف مىبرد يا به طرف شرق و يا به طرف غرب.
جمهورى ما وقتى اسلامى مىشود كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت حاكم باشد
جمهورى اسلامى محتاج به تربيت و تزكيه است، تمام قشرهاى ملت ما و همه ملتها احتياج به تربيت و تزكيه دارند، احتياج به تعليماتى كه از ناحيه انبيا آمده است دارند، مجرد اينكه ما ادعا بكنيم كه جمهورى ما اسلامى است اين ادعا پذيرفته نيست. آنوقت جمهورى ما اسلامى مىشود و به كمال خودش مىرسد كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت و در اين كشور حاكم باشد يعنى از آن نقطه اولى تا آن آخر حكومت، حكومت الهى باشد، سردمداران همه الهى باشند، كسانى كه در رأس حكومت هستند، كسانى كه در رأس امور هستند، الهى باشند، از نفسانيت خارج شده باشند، خود را نبينند، شخصيت خود را نبينند چون نه خودى دارند ونه شخصيتى، هر چه هست از خدا ست. اگر انسان الهى بشود و ادراك بكند كه اين بندگان راه خدا، اينها بندگان خدا هستند و بايد با آنها آن كرد كه خدا راضى است، اگر ما بيدار بشويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مىكنيم انالله و انا اليه راجعون، اگر اين دو كلمه را ما در زندگى بفهميم كه ما از او هستيم و همه از اوست و ما هيچ هستيم و هيچ نداريم و هر چه داريم از اوست و ما به سوى او برگشت مىكنيم و از ما حساب مىبرند، ما را در
صحيفه نور ج 13 صفحه 269
حساب واقع مىكنند، اين دو كلمه را اگر ما بفهميم، با بندگان خدا آنطور كه خدا راضى است و آنطور كه امر خداست عمل مىكنيم. در همه ارگانهاى دولتى، در همه بازارهاى اسلامى، در همه كوچه و خيابانهاى ممالك اسلامى و در همه جا اگر اين كلمه الهى وارد بشود، در كارخانهها وارد بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانهها وارد بشود، در مجالس شورا و شوراها اين دو كلمه اگر وارد شد و ايمان به او آمد و انسان ادراك كرد اين را و ايمان به او آورد يعنى در قلبش واقع شد كه ما و همه از خدا هستيم و به او رجوع مىكنيم، همه موجودات از خداست و بايد با عدل الهى با آنها رفتار كرد و همه ما برمىگرديم به خداى تبارك و تعالى و اگر با عدل الهى رفتار كرديم، خداى تبارك و تعالى به ما رحمت بزرگ را وارد مىكند و اگر با عدل الهى رفتار نكرديم، آنجا خدا با ما با عدل رفتار مىكند كه هيچ كس نمىتواند از زير آن بار بيرون برود.
آن علمى ميزان و براى بشر سعادت است كه تربيت در آن باشد
آنها كه گمان مىكنند كه مدارس بايد علم در آن باشد و ديگر كارى به اين مسائل نداريم، بايد متخصصين باشند، ساده انديشند آنها، سادهانديشى است كه انسان گمان كند كه يك معلمى كه انحراف دارد، معلمى كه يا طرف شرق است و يا طرف غرب، يا تربيت شرقى دارد يا تربيت غربى، آن را ما معلم قرار بدهيم از براى اين فرزندانى كه نفوسشان مثل آينه صيقلى است و هر چه در او وارد بشود مىپذيرد، سادهانديشى است كه ما جوانهاى خودمان را به دست معلمى بدهيم كه به طرف شرق مىرود و بچههاى ما را شرقى كند يا به طرف غربرود و بچههاى ما را غربى كند سادهانديشى است كه ما گمان كنيم كه فقط تخصص ميزان است و علم ميزان است، علم الهى هم ميزان نيست، علم توحيد هم ميزان نيست، علم فقه و فلسفه هم ميزان نيست، هيچ علمى ميزان نيست آن علمى ميزان است و آن علمى براى بشر سعادت است كه تربيت در او باشد كه از مربى القا شده باشد، از كسى كه تربيت الهى شده است القا بشود به بشر، آن اگر چنانچه در همه مدارس ما، چه مدارس علوم اسلامى و چه مدارس علوم ديگر، اگر در همه آنها اين معنا باشد و انحراف در كار نباشد و استقامت باشد، چندى نمىگذرد كه همه جوانهاى ما كه اميد آتيه اين مملكت هستند، همه اطلاح مىشوند و همه نه شرقى و نه غربى بار مىآيند و همه بر صراط مستقيم واقع مىشوند. سادهانديشى است كه ما گمان بكنيم كه كافى است براى ما اينكه يك اشخاصى باشند داراى علم، اشخاصى باشند كه علم داشته باشند و تربيت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضاً كه ما بخواهيم كه علم را رواج بدهيم و با از علم علما استفاده كنيم. بايد علمى باشد و لااقل انحراف نباشد، كار نداشته باشد به شرق و غرب، اينطور نباشد كه معلمين ما و مربىهاى جوانهاى ما، تربيت مسكو شده باشند يا تربيت واشنگتن، سادهانديشى است كه ما گمان كنيم كه بايد همه اينها كه تخصص دارند هر طورى مىخواهند باشند، بايد بيايند و ما از آنها استفاده كنيم. استفاده نمىتوانيم بكنيم اگر مرض ظاهرى ما را يك متخصص خوب بكند، امراض باطنى براى ما ايجاد مىكند، از يك مرض كم به يك مرض بزرگ، از يك مرض
صحيفه نور ج 13 صفحه 270
كوچك به يك مرض بزرگ ما را مىكشاند. بايد توجه داشته باشيم ما به همه مسائل. همين حزب بعثى را كه ملاحظه مىكنيد كه الان مبدااينهمه گرفتارى براى كشور ما و براى كشور مسلم عراق ايجاد كرده است و براى آنجا بيشتر از اينجا ايجاد كرده است، اينها همينها هستند كه بسيارىشان متخصصند و بسيارىشان دانشگاه رفته بيرون آمدهاند لكن تربيت نداشتند، تزكيه نداشتند. اگر علم باشد و تزكيه نباشد، هم آن رژيم سابق پيش مىآيد و هم اين رژيم صدام. اگر ما تزكيه نكنيم خودمان را و اگر چنانچه همراه با علم تزكيه نباشد، كشور ما هم كشيده مىشود به همان طرفها و ما هم صدام خواهيم شد. بايد تربيت شما، تربيت معلم، يك تربيت اسلامى باشد، يك تربيت انسانى باشد، يك تربيت در صراط مستقيم باشد و الا تربيت مسكو را نمىتوانيم بپذيريم و تربيت واشنگتن را هم نمىتوانيم بپذيريم.
اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه
اگر ما تربيت بشويم، و بحمدالله ملت ما تحولى حاصل كرده است و مقدمه اين است كه تربيت آخر را هم بشود، با همه اشخاصى كه با ما هم حتى مخالف هستند به طور انسانيت عمل مىكنيم، چنانچه الان مىبينيد كه ارتش ما و پاسدارهاى ما، با اين اسرايى كه آوردند، به طور انسانيت عمل مىكنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش مىكنم به تمام كسانى كه اين اسرا در اسارت آنها هستند، به حسن سلوك و به رفتار انسانى، و مهمانند اينها براى شما و البته الان در دست آنها اسلحه نيست و من اعلام مىكنم كه هر كس از افراد ملت ما اسلحه را كنار بگذارند بيايد در ملت ما وارد بشود مثل ساير افرادى كه هستند آنها در پناه اسلام محفوظ هستند. ولى ما اينقدر ساده انديش نيستيم كه كسانى كه اسلحه دارند و اتاق جنگ دارند آنها را هم وارد بكنيم در بين كشور خودمان و شغل به آنها بدهيم و يا معلمشان كنيم و يا در وزارتخانهها ببريم. اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه. اسلام خيانتكار را تاديب مىكند و كسانى كه توطئه گرند از دنيا بيرون مىكند. ما نه آنطور هستيم كه اگر توبه كار بشوند و اسلحه را زمين بگذارند و بيايند، آنها را نپذيريم. اگر چنانچه هر يك از جيش عراق كه به روى ما اسلحه كشيده است اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامى ما، آنها را مثل مهمانان عزيز مىپذيريم و هر كس از اين جناحهاى داخلى كه تا حالا شرارت كردند و مشغول شرارت دست بردارند و اسلحه را كنار بگذارند و در دامن ملت وارد بشوند آنها را مىپذيريم و هر كس اسلحه در دست اوست مثل جيش صدام حسابش مىكنيم. الان اين اشخاصى كه اسير مملكت اسلامى هستند اينها اسلحه ندارند و اينها بايد به طور انسانى، به طور خوب با آنها رفتار بشود كه مىشود، لكن در عراق آن دستگاههاى تبليغاتى عراق كه هر روز دروغ مىگويد، راجع به اين هم دروغپردازى مىكند كه نه، اشخاصى كه اسير مىشوند با آنها چه مىكنند و چه مىكنند، در صورتى كه اين حرف دروغ است و مملكت ما اين اسرا را به طور انسانى، به طور اسلامى، به طور خوب با آنها رفتار مىكند و پذيرايى از آنها مىكند و هر كس كه مىخواهد بيايد، از دنيا بيايند ببينند كه چه مىكنند اينها، البته تبليغات سوء زياد
صحيفه نور ج 13 صفحه 271
است و ما بايد احتراز كنيم از كارهايى كه تبليغات سوء در آن كارها بهانه پيدا مىكند.هر كس به من نسبت بدهد مطلبى را بر خلاف دستورات اسلامى، دروغ گفته است ما در هر جا كه هستيم، پاسبانها در هر جا كه هستند، پاسدارها در هر جا كه هستند، ارتشىها در هر جا كه هستند، ژاندارمرى در هر جا كه هست و ارگانهاى دولتى هر جا كه هستند موظفند كه به مسائل اسلامى رجوع كنند و مسائل را اسلامى ختم كنند. ما مىخواهيم يك مملكت اسلامى باشد و من اعلام مىكنم كه هر كس به من نسبت بدهد مطلبى را كه بر خلاف دستورات اسلامى است. دروغ گفته است و هر كس كه به من نسبت بدهد كه من راضى هستم به اينكه يك وجب از زمين مردم غصب بشود، بر خلاف موازين اسلامى اخذ بشود يا يك شاهى از مردم گرفته بشود و مصادره بشود و موازين اسلامى نداشته باشد يا يك محاكمه بشود بر خلاف موازين اسلامى، يا يك تازيانه به كسى زده باشد بر خلاف مصالح اسلامى، من از آنها برى هستم و خداى تبارك و تعالى هم برى است. من از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه انسانها را و سلامت و سعادت ملت خودمان و كشور خودمان را مىخواهم و از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه شما موفق بشويد در تربيت معلم، و معلمهاى تربيت شده صحيح را در كشور ما تربيت كنيد كه سعادت ملت ما حاصل بشود.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 272
تاريخ: 20/10/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از مسؤولين بنياد شهيد انقلاب اسلامى
شهيد نظر مىكند به وجه الله
بسم الله الرحمن الرحيم
ارزش هر خدمتى مؤافق ارزش آن كسى است كه برايش خدمت مىكنيم. هر كس هر خدمتى در راه خدا براى خلق خدا بكند اين ارزش دارد لكن ارزشها مختلف هستند به ارزش آنهايى كه براى آنها خدمت مىكنيم. همه بنيادهايى كه براى خدا در راه اسلام به كشور خودشان خدمت مىكنند و همه اشخاصى كه براى اعتلاء كلمه اسلام خدمت مىكنند همه آنها پيش خداى تبارك و تعالى ارزش دارد و مورد عنايت حق تعالى انشاء الله خواهند شد لكن ارزش بنياد شهيد، خدمت به شهيد و خدمت به بازماندگان شهيد و خدمت به آنهايى كه در راه اسلام براى فداكارى حاضر شدند لكن معلول شدند و عضوى از اعضاى خودشان را از دست دادند يا جراحاتى بر آنها وارد شده است ارزش اين خدمت كه براى شهداء اسلام و براى فداكاران اسلام انجام مىگيرد شايد از ساير ارزشهابيشتر باشد درباره شهيد آنقدر از اسلام و از اولياء اسلام روايات وارد شده است در فضل شهادت كه انسان متحير مىشود. من بعضى از يك روايت را براى شما ترجمه مىكنم تا بدانيد كه شما در خدمت چه اشخاصى هستيد و بنياد شما چه ارزشى دارد. در روايتى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه براى شهيد هفت خصلت است كه اولى آن عبارت است از اينكه اول قطرهاى كه از خون او به زمين بريزد تمام گناهانى كه كرده است آمرزيده مىشود و مهم آن آخرين خصلتى است كه مىفرمايد، مىفرمايند كه به حسب اين روايت) كه شهيد نظر مىكند به وجه الله و اين نظر به وجه الله راحت است براى هر نبى هر شهيد. شايد نكته اين باشد كه حجابهائى كه بين ما و حق تعالى هست و وجه الله است و تجليات حق تعالى هست، تمام اين حجابها منتهى مىشود به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگى است كه همه حجابهائى كه هست، چه آن حجابهائى كه از ظلمت باشند و آن حجابهائى كه از نور باشند منتهى مىشوند به اينكه حجابى كه خود انسان است. ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجه الله و اگر چنانچه كسى فى سبيل الله و در راه خدا اين حجاب راداد، اين حجاب را شكست و آنچه كه داشت كه عبارت از حيات خودش بود تقديم كرد، اين مبدا همه حجابها را شكسته است، خود را شكسته است، خود بينى و شخصيت خودش را شكسته است و تقديم كرده است و چون براى خدا جهاد كرده است و براى خدا دفاع كرده است از كشور خدا و از آئين الهى و
صحيفه نور ج 13 صفحه 273
هر چه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقديم كرده است، خود را داده است، اين حجاب شكسته مىشود. شهدا، شهدائى كه براى خداى تبارك و تعالى و در سبيل خداى تبارك و تعالى و راه خداى تبارك و تعالى جان خودشان را تقديم مىكنند و آنچه كه در دستشان است و بالاترين چيزى است كه آنها دارند تقديم خداى مىكنند، در عوض خداى تبارك و تعالى اين حجاب كه برداشته شد جلوه مىكند براى آنها، تجلى مىكند براى آنها چنانچه براى انبيا هم چون همه چيز را در راه خدا مىخواهند و آنها خودى را نمىبينند و خود را از خدا مىبينند و براى خودشان شخصيتى قائل نيستند، حيثيتى قائل نيستند در مقابل حق تعالى، آنها هم حجاب را بر مىدارند فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا تجلى مىكند خداى تبارك و تعالى در كوه طور و يا در جبل انيت خود موسى و موسى صعق . آنها در حال حيات، انبيا و اوليا نظير انيبا و تالى تلو انبيا در زمان حياتشان آن چيزهايى كه حجاب بوده است بين آنها و بين حق تعالى مىشكنند و صعق براى آنها حاصل مىشود و موت اختيارى براى آنها حاصل مىشود، خداى تبارك و تعالى بر آنها تجلى مىكند و نگاه مىكند به حسب آن نگاه عقلى، باطنى و روحى و عرفانى و ادراك مىكنند و مشاهده مىكنند جلوه حق تعالى را و شهيد هم حسب اين روايتى كه وارد شده است، نظير انبيا وقتى كه شهيد شد چون همه چيز را در راه خدا داده است خداى تبارك و تعالى جلوه مىكند به او و آن هم ينظر الى جلوه خدا، الى وجه الله اين آخر چيزى است كه براى انسان، آخر كمالى است كه براى انسان هست. در اين روايتى كه در كافى نقل شده است در اين روايت انبيا را مقارن شهدا قرار داده است كه در جلوهاى كه حق تعالى مىكند بر انبيا همان جلوه را هم بر شهدا مىكند. شهيد هم ينظر الى و جه الله و حجاب را شكسته است همانطورى كه انبيا حجابها را شكسته بودند و آخر منزلى است كه براى انسان ممكن است باشد، مژده دادهاند كه براى شهدا اين آخر منزلى كه براى انبيا هم هست شهدا هم به حسب حدود وجودى خودشان اين آخر منزل به اين آخر منزل مىرسند.
خدمت در بنياد شهيد در رأس خدمتهاست
بنياد شهيد از همه بنيادها افضل است براى اينكه شهيد از همه افراد افضل است. خدمت در بنياد شهيد در رأس خدمتها هست، همه خدمت مىكنند و همه براى خدا و براى همه فضل است و براى همه ارزش هست در بارگاه الهى. همه خدمتگزارهايى كه خدمت مىكنند، آنهايى كه خدمت مىكنند براى جنگزدهها آنها هم خدمتشان براى فداكاران است. اين جنگزدهها كه الان در ايران هستند و در خارج از وطنشان هستند اينها هم راجع به اينها هم هر كس خدمت بكند خدمت به فداكاران است لكن خدمت به شهيد ارزشش بيشتر از همه خدمتهاست. معلولى كه جان خودش را در دست گرفته و تقديم كرده است لكن موفق نشده است به شهادت آن هم فداكارى خودش را كرده است. شما كه خدمت به شهيد مىكنيد و بنياد شما كه بنياد شهيد است قدر اين بنياد را بدانيد و قدر اين خدمت را بدانيد. براى كم كسى اينطور مطلبى كه براى شهيد گفته شده است براى كم كسى هست، آنها را قرين
صحيفه نور ج 13 صفحه 274
انبيا قرار دادهاند. خدمت شما به آنها خدمت به نبى اكرم است، خدمت به انبياست. بدانيد كه شما در راه شهيد داريد خدمت مىكنيد و بنياد شما بنياد شهيد است و شهيد افضل است شهادت از همه چيزها و باز در روايتى است كه هر خوبى بالاتر از او هم خوبى هست تا برسد به قتل در راه خدا، شهادت در راه خدا، بالاتر از او ديگر خوبى در كار نيست و معلوم نكتهاش براى اينكه كسى كه همه چيزش را براى خدا تقديم كرده است و حيات كه بالاترين سرمايه است براى او در اين عالم تقديم كرده است، ديگر اين بر و از اين خوبى بالاتر نمىشود باشد. شما خدمت مىكنيد به انسانهايى و به كسانى كه وابسته هستند به اين شهدا و شهدا به آنها علاقه دارند و الان هم شهيد هستند نسبت به آنها و خدمت شما ارزشمندترين خدمتهاست كه تصور مىشود و به حسب اينطور روايات من اميدوارم كه همه ملت ما و همه افرادى كه در سرتاسر كشور ما هستند خدمتگزار باشند به اين كشور و خدمتگزار باشند به جمهورى اسلام به و خدمتگزارى آنها همان مجاهده در راه خداست و من اميدوارم كه همه آنها با مجاهدين در راه خدا شريك و سهيم باشند براى اينكه آنها هم مجاهده مىكنند ولو آن پيرزنى كه در اقصى بلاد دارد يك خدمتى مىكند براى اين مجاهدين و يا يك پيرمردى كه در اقصى بلاد دارد خدمت مىكند براى اين شهدا و مجاهدين و بازماندگان شهدا. من اميدوارم كه خداوند به همه آنها ثواب مجاهدين را عنايت بفرمايد و عمده چيزى كه هست اين است كه صادقانه خدمت كنيد، خدمت بكنيد، گمان نكنيد كه شما يك كارى كه (براى آنجا) براى آنها انجام مىدهيد يك منتى بر آنها داريد. منت آنها را بكشيد، منت آنها را بكشيد خدمت بكنيد، احترام بكنيد از آنها. اينها خانواده شهدا هستند و معلولين و خانوادههاى معلولين كه ارزششان آنقدر است و ما بايد خدمتگزار به آنها باشيم. هر عملى كه انجام مىدهيم، هر خدمتى كه به آنها انجام مىدهيم عملى است كه در پيشگاه خدا مقبول است و ما بايد با كمال خرسندى منت آنها را بكشيم و خدمت به آنها بكنيم. مبادا يك وقتى يك كلمه درشتى گفته بشود به اين بازماندگان شهدا يا به اين معلولين و باز كسانى كه عائله معلوليناند. توجه داشته باشيد كه عملى را كه مىكنيد خالص براى خدا باشد و براى آن كسى كه فداكار براى خدا بوده است و جانش را در راه خدا اهداء كرده است شما خدمت به او مىكنيد و اين خدمت به خداست همانطورى كه ما منت از خداى تبارك و تعالى مىكشيم و عبادت او را كه مىكنيم منت اوست بر ما خداى تبارك و تعالى ما را منت بر ما گذاشته است و ما را هدايت كرده است و هر عملى كه بكنيم منت بر او نداريم و او منت بر ما دارد اين خدمت هم خدمت به خداى تبارك و تعالى و مجاهدين در راه او و شهداء در راه اوست و ما بايد با سر و جان خدمت بكنيم و ابدا در نظرمان نيايد كه ما يك كارى انجام داديم، آنها جان خودشان را دادند و شما قدرتى كه داريد، داريد خر ج مىكنيد براى آنها و من اميدوارم كه در راه خدا كه شد ثواب مجاهدين را به شما عنايت بفرمايد خداى تبارك و تعالى.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 275
تاريخ: 22/10/59
بيانات امام خمينى در ميان جمعى از خانوادههاى شهداى رودسر، كاشان، تبريز و اعضاى واحد فرهنگى ستاد جهاد سازندگى تهران
كوشش رضاخان در سركوبى عشاير و روحانيون و منع مراسم و دستجات مذهبى
بسم الله الرحمن الرحيم
اين عكسهائى كه از شهدا، از جوانهاى نيرومند ملت ما، در دست شما مردان و زنان هست، غرور آفرين است و موجب تأثر و تأسف. من براى آنها رحمت و براى معلولين سلامت و براى شما و بازماندگان شهدا عافيت و سلامت و صبر از خداى تبارك و تعالى خواستارم. اين مصيبتهائى كه بر شما وارد شده است، بر همه ملت، بر همه ما وارد است. اينها فرزندان ملت هستند و برادران ما. يك مطلبى كه بايد عرض كنم و تنبه بدهم اين است كه اين قدرتهاى بزرگ از زمانى كه رضاخان آمد به ايران و رضاخان را فرستاد ند براى ايران تا اين زمانى كه نهضت شما ملت اسلامى تحقق پيدا كرد، حسابهايى كرده بودند پيش خودشان و آن حسابهايى روى موازين دنيا و ماديت بود و بعضى حسابها را نكرده بودند. يعنى نمىتوانستند بعضى از مطالب را توجه پيدا كنند و حساب رويش بكنند. در زمان رضاخان كوششهاى زيادى براى راه باز كردن به اين ملتها و خصوصا ايران و راه باز كردن براى تحت سلطه قرار دادن ملت ما چپاولگرىهاى بى حساب، راههاى مختلفى را داشتند. يك راه اين بود كه عشائر اين كشور را سركوب كنند و آنها را از حال عشائرى بيرون بياورند و به اصطلاح خودشان تخته قاپو كنند. براى اينكه مىديدند كه اين عشائر براى ايران يك پشتوانه است، اين عشائر مختلفى كه در ايران هست، در همه جاى ايران عشائر هستند، در خوزستان هست، در كردستان هست، در كرمانشاه هست، در فارس هست، در سيستان و بلوچستان و آذربايجان و همه جا از اين عشائر زياد هستند و اينها يك پشتوانهاى بودند از براى ايران و آنها كوشش داشتند به اينكه عشائر را سركوب كنند و لهذا همه عشائر را تقريبا سركوب كردند به وسيله رضاخان و حالا ما مىفهميم كه عشائر چه نقشى دارند در ايران، در عين حالى كه الان بعضى عشائر ايران وارد جنگ هستند، ولى اين بعضى عشائر كارهاى شجاعانه مىكنند و عشائر ديگر از قبيل عشائر بختيارى، عشائر قشقايى فارس و عشائر امثال اينها، همه اينها به اسلام وفا دارند و داوطلبند از براى اينكه به جبههها بروند و اميد است كه احتياج نباشد به اينكه همه عشائر ايران وارد جبههها بشوند و ما امروز مىفهميم كه آنها به واسطه مطالعاتى كه داشتند براى عشائر چه قدرتى قائل بودند، آنها ضربهاى از تنگستانى خورده بودند و در صدد اين بودند كه عشائر را بكلى از بين ببرند، اين يك نقشهاى بود كه
صحيفه نور ج 13 صفحه 276
در آنوقت اينها كشيدند، چنانچه سركوبى روحانيون نيز همانطور بود. آنها از روحانيون در طول تاريخ صدماتى ديده بودند و خصوصا انگلستان در باب قضيه قرار داد تنباكو صدمه ديده بود، از اين جهت يكى از نقشهها هم اين بود كه اين قدرت را از ملت بگيرند و اين را سركوب كنند و ملت را از آنها و آنها را از ملت جدا كنند و مسائل ديگرى كه در زمان رضاخان بود از قبيل اين منع كردن به دستجاتى كه در همه ايران در ماه محرم و صفر اين دستجات بيرون مىآمدند، اين هم قدرتى بود و آن را هم ممنوع كردند در آنوقت و امثال اينها كه زياد است، تا نوبت رسيد به پسر خلف او كه همانطور كه او جنايتكار و خائن بود اين از پدر در آن جهت جلو افتاد و او هم آن كرد كه شما همه مىدانيد و تفصيلش را لازم نيست عرض كنم، تا وقتى كه انقلاب شد.
ابطال نقشههاى عمال اجانب با مقاومت و هماهنگى قواى انتظامى و سپاه پاسداران در برابر حمله متجاوزين
در وقتى كه انقلاب شد، شما ديديد كه آن سران ارتش كه فاسد بودند يا فرار كردند يا گرفتار شدند، لكن اصل ارتش كه به حسب طبيعتش وفادار به كشور و اسلام است بود، از آنوقت شروع كردند به اينكه ارتش طاغوتى است نبايد باشد، دنبال اين مطلب تا حالا هم صحبت هست. اين ارتشى كه نشان داد در همين جنگهائى كه شده است مرتبه وفادارى خودش را و قدرت خودش را، آنها براى اينكه ديدند ارتش توجه به ملت پيدا كرد و متصل به ملت شد او را هم يك خارى بر چشم خودشان حساب كردند، از اين جهت آن عناصرى كه با آنها همدست هستند و خدمتگزار به آنها هستند، در مطالبى كه در طول اين مدت بعد از انقلاب مىگفتند همهاش راجع به اين بود كه اين قواى انتظاميهاى كه هست و اين قواى نظامى كه هست اينها همه طاغوتى هستند، نه ما بايد ارتش داشته باشيم و نه ما بايد ژاندارمرى داشته باشيم و نه ما بايد شهربانى داشته باشيم، همه اينها بايد كنار گذاشته بشود از سر شروع كنيم. اين هم معلوم شد كه اين نقشه هم براى چه بوده و امروز كه نقش مهمى، بالاترين نقش را اين ارتش و اين ژاندارمرى و اين شهربانى دارند معلوم مىشود كه آنها از چه مىترسيدند و مىخواستند چه بكنند مىخواستند ما امروزى كه مبتلا هستيم به جنگ بين قواى بعثى كافر، ما هيچ نداشته باشيم و آنها همه چيز، و از آنها هم بيشتر راجع به پاسدارها بود كه پاسدارها هم تمام قدرت آنها صرف اين مىشد كه پاسدار اصلا لازم نيست، كافى است همانى كه بود و مىخواستند كه پاسدارها را از معركه بيرون كنند و ما ديديم كه نقش اين پاسدارها هم جنگ چه بود و الان بحمدالله پاسدار و پاسبان و ژاندامرى و ارتش و عشائر و ساير قواى مردمى و بسيج و همه اينها هماهنگاند و قدرت باطل را در هم كوفتهاند و خواهند كوبيد. اين نقشهها بود كه اينها كشيده بودند، امروز هم در صدد همين نقشهها هستند و شما بايد غافل نباشيد از اين چيزهائى كه منتشر مىكنند، شما بايد توجه داشته باشيد كه هر گروهى كه بيشتر مورد حمله بود و اين اشخاص منحرف بيشتر به او حمله مىكردند و مىكنند، بدانيد كه اين براى ملت مفيدتر است و براى اجانب مضرتر، اگر ديديد پاسدارها را بيشتر مىكوبند،
صحيفه نور ج 13 صفحه 277
بدايند كه آنها از پاسدار زياد مىترسند، اگر ديديد ارتش را سركوب مىخواهند بكنند و با ملت جدا كنند بدانيد كه از او هم مىترسند و همين طور و اگر ديديد كه روحانيون را مىخواهند از صحنه بيرون كنند و بدانيد كه آنها از روحانيون مىترسند و ترسيدهاند سابق هم.
ملت ما، جريان تاريخ را عوض كرد
شما برادرهاى ما كه بازماندگان افتخار ايران هستيد، بازماندگان اشخاصى هستيد كه در تاريخ افتخار براى ايران اثبات كرد و ثبت كرد و شما معلولانى كه افتخار براى ايران آفريديد، مطمئن باشيد كه در دنيا و در آخرت اسم شما ثبت است. شما تاريخ را عوض كرديد، ملت ما تاريخ را تاريخ ديگر كرد، جريان تاريخ را عوض كرد، آنها هم حساب همه چيز را مىكردند الا يك حساب و آن حساب معنويت. آنها از چشمهاى چپ نگاه مىكردند به دنيا كه چشم عمياست، از چشم نابينا نسبت به معنويات كه چشم راست انسان است نظر مىكردند، هم چپىها و هم راستىها، آنها با آن چشم كج بين خودشان حساب عشائر را كرده بودند، حساب روحانيون را هم كرده بودند، حساب ارتش را هم بعد كرده بودند، حساب قواى نظامى و انتظامى را هم كرده بودند، حساب پاسدارها را هم كرده بودند، لكن يك حساب را نكرده بودند و آن حساب معنويت بود. آنها توجه به اين نداشتند كه ملت همه با هم علاقه به خدا دارند و علاقه به اسلام. آن علاقهاى كه پيشقدم مىشوند به واسطه آن علاقه براى فداكارى و براى شهادت. ما هر روز مىبينيم اشخاصى كه مىآيند با من صحبت مىكنند، مصافحه مىكنند، بينيم كه اشخاصى مىآيند و گريه مىكنند مىگويند كه براى ما - دعاى - دعا بكن شهيد بشويم. من دعا مىكنم كه پيروز باشند و ثواب شهيد به آنها داده بشود. اين حساب را نكرده بودند، اينها تاريخ صدر اسلام را يا نديده بودند يا غفلت از آن كردهاند. صدر اسلام اسلحه و مهمات غلبه نكرده برد تا امپراطورى به آن عرض و طول، براى اينكه اسلحه نداشتند مسلمين هر چند تايشان يك شتر داشتند، چند تايشان يك اسب، شايد در همه لشكرشان چند تا اسب بود، شمشير كندى يا تيزى. آن طرف چه امپراطورى ايران و چه امپراطورى روم داراى همه چيز بودند تمام ساز و برگهاى جنگى كه در آنوقت در اختيار آنها بود مجهز به همه جهازهاى جنگى بودند، لكن فقط يك چيز را نداشتند و آن ايمان. چون ايمان نداشتند بايد در بعضى از جنگها آنها را امر مىكردند كه ببندند به هم اين ارتش خودشان را كه فرار نكنند، با زنجير اينها را به هم مىبستند از قرارى كه در تاريخ هست و مىآوردند در جبهه جنگ. امروز هم برادرها شما بدانيد اين را كه مخالفين ما همه چيز دارند الا ايمان و شما ايمان داريد كه فوق همه چيز است و بحمدالله همه چيز هم داريد.
من اميد اين را دارم كه همانطورى كه در صدر اسلام، قدرت ايمان آن امپراطورىهاى بزرگى كه بر تقريبا همه دنياى آنوقت سلطه داشتند و همه قدرتها دست آنها بود و ارتش اسلام با ايمان خودش و با اعتقاد به مبداء و معاد غلبه كرد بر آنها، شما هم در عين حالى كه مقابل سلطههاى بزرگ و قدرتهاى بزرگ همه ماها با حساب دنيائى ناچيز هستيم، با حساب معنويت به همه مقدم بشويد انشاء
صحيفه نور ج 13 صفحه 278
الله و همه قدرتها را منع كنيد از دخالت در كشور خودتان و انشاء الله اين نظام فاسد بعثى را كه در حال احتضار است آن را هم به قبرستان بفرستيد. لكن توجه به اين معنا كه بايد اين ايمان را حفظ كنيد و آن وحديت كه به تبع ايمان براى شما حاصل شده است آن را هم حفظ كنيد. ما اگر شهيد داديم زياد، معلول داديم زياد و خيلى از جوانها را از دست داديم، لكن ايمان را بحمدالله ملت ما زن و مردش، بزرگ و كوچكش ايمان را از دست نداده است و مطمئن به اين است كه با ايمان خودش به همه قدرتهائى كه قصد تجاوز داشته باشند غلبه خواهد كرد. خداوند همه شما را پيروز كند و شهداى ما را به رحمت خودش و اصل كند و معلولين ما را شفاى عاجل عنايت كند و به همه ملت ما اجر و مزد و وحدت كلمه عنايت فرمايد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 279
تاريخ: 25/10/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از اصناف و بازاريان تهران و جوانان خوزستانى
بازار بايد مظهر تام اسلام و عدالت باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
بازار در طول تاريخ، بازارهاى تمام كشور و خصوصا بازار تهران يك بازوى قوىاى از براى اسلام و از براى كشور بوده است و انشاء الله خواهد بود. اگر تمام شما يادتان نيست، بعضى از سالمندان يادشان است كه رژيم سابق (شايد زمان رضاشاه بود) اينها در صدد بر آمدند كه اصل بازار نباشد در ايران، از اين مجتمع زير سقف مىترسيدند، از مجتمعاتى كه حصار داشت و زير سقف بود و مجمع مومنين و متدينين و جوانهاى متعهد بود مىترسيدند، از مساجد كه محل اجتماع همين بازاريان بود و از خود بازار كه مجمع ملت بود خوف داشتند و هميشه بازار دنباله مقاصد اسلامى و براى پيشرفت اسلام و براى پيشرفت اقتصاد اسلامى يك بازوى ستبر قدرتمندى بوده است و الان هم همين طور است. منتها سابق، دولتهاى رژيم سابق و خود رژيم سابق چون با مردم نبود و مردم هم با او نبودند، شايد جرات نكرد يك دفعه محمدرضا توى بازار بيايد اما اكنون اينطور نيست براى اينكه دولت و بازار، رئيس جمهور و بازارى اينها برادر هستند و از خود اين مردم هستند، اينطور نيست كه در آن ردههاى به اصطلاح خودشان بالا باشند و به حسب واقع منحط باشند كه مردم آنها را نپذيرند. در طول تاريخ هر مشكلى كه پيدا مىشد براى اسلام و براى علماى بزرگ اسلام كافى بود كه نصف روز بازار براى يك همچو امرى بسته بشود و مشكل حل بشود. يك پشتوانه عظيمى است بازار براى اسلام، و بازارىها بايد با كمال دقت اين مسأله را حفظ كنند.
در همه قشرها اشخاصى كه مخالف با مصالح عمومى مسلمين باشند و فعاليتهايشان بر اين باشد كه جيبهاى خودشان را پر كنند، هست. بازار هم افرادى هستند كه در همچو وقتى كه كشور ما مبتلاى به جنگ است و پيرزنها و پيرمردهاى دهاتى هر چه دارند، دارند در راه اين اسلام و جنگ مىدهند، باز در بين بازار اشخاص منحرفى هستند كه از خدا بى خبرند و در يك همچو موقعى كارشكنىها مىكنند براى دولت و كارشكنىها مىكنند براى اين جنگى كه الان ما داريم. مورد تأسف است اين معنا كه قشرهاى ميليونى ملت در تمام دهات و قصبات و شهرها و بازارها براى اين جنگ نگران هستند و پشتيبان اين جنگ و اين جنگزدهها واين ارتش و اين پاسدارها هستند، لكن يك عدهاى در مقابل اين تودههاى عظيم در هر جائى از مملكت هستند و در بازار هم هستند كه در مقابل
صحيفه نور ج 13 صفحه 280
اسلام خودشان را قرار دادند، در مقابل كشور اسلامى خودشان را قرار دادند. كوشش كنيد، آقايان بازارى كوشش كنند در اينكه مبادا اينها بازار را متهم كنند، مبادا اينها بازار را بدنام كنند. بازار ايران خوشنام است و هميشه پشتيبان كشور و ملت و اسلام بوده است و در هر مشكلى بازار درحل آن مشكلها دخالت داشته است و جزء ملت بوده است و همان ملت است و همان مردم است كه در بازارها مجتمع هستند و مشغول اقتصاد ملت هستند و مشغول كارهاى صحيح هستند. توجه داشته باشيد كه يك گروه كوچكى كه منافعشان از دست يا رفته يا خوف اين را دارند كه از دست برود، يعنى منافع نامشروعشان از دستشان رفته است، كارى نكنند كه بازار را متهم كنند از قول بازار يك چيزى نگويند، اگر يك وقت از قول بازار يك مطلبى را منتشر كنند، بازارىها اعتراض كنند و به آنها بگويند كه شما اسماء خودتان را بنويسيد در اعلاميههاى خودتان. بايد خيلى امروز ما توجه به اين مسائل داشته باشيم. اجتماع بازار يك اجتماعى است كه اگر در يك مسير اسلامى حركت بكند (و بحمدالله حركت مىكند) مملكت را از آسيب نگه مىدارد. همين بازار است كه پشتوانه ارتش است و همين بازار است كه در اين زمان پشتوانه كشور است و دولت است و اگر چنانچه تفرقه در بازار نباشد و بعضى از اشخاص كه تفرقه افكن هست گذاشته بشود كه فعاليت بكنند، خداى نخواسته اين ستون ستبر اسلام را يك وقت از بين مىبرند. بايد توجه داشته باشيد. شما مىدانيد كه در مشكلاتى كه سابق بود در از زمان ميرزاى شيرازى تا حالا مشكلات در بازارها حل مىشد. اگر يك وقت يكى از علماء تهران به واسطه بدرفتارى دولتهاى زمان قاجار مىخواست از تهران برود، بازار بست و همان بود كه آنها توبه مىكردند و آن عالم را با التماس نگه مىداشتند. اين بازار است كه بايد درست توجه بكند و قشرهاى مختلفى كه دارد توجه بكند و مساجد را آباد بكنند و مساجد را پر بكنند از جمعيتهاى خودشان. در ممالك اهل سنت آنكه من ديدم در حجاز وقتى كه اذان ظهر گفته مىشود بازارها بسته مىشود يا باز است و شرطه آنها را حفظ مىكند و مىروند مسجدالحرام براى نماز يا مسجد النبى براى نماز.
بازار بايد مظهر تام اسلام و عدالت باشد. بازار بايد احتراز كند از چيزهائى كه مخالف دستورات اسلام است و اقبال كند به آن چيزهائى كه مؤافق دستورات اسلام است. از ربا بازار بايد مطهر باشد. اگر در بين بازارىها اشخاصى باشند كه خداى نخواسته ربا مىخورند، خود بازارىها آنها را نصيحت كنند. مبادا يك همچو مرضى توسعه پيدا بكند و مملكت ما را به نابودى بكشد. رباخورى، بازارها را از بين خواهد برد، مردم را خواهد تباه كرد. مبادا خداى نخواسته در بين بازار يك همچو معصيت بزرگى كه در رأس معاصى، خدا قرار داده است و آن را بالاتر از زنا و در حكم مقاتله با خدا قرار داده است مبادا يك وقت در بازار يك همچو امرى باشد و انصاف نيست كه در بازار گرانفروشى باشد. در موقعى كه مردم ايران، زن و بچه مردم ايران براى جنگزده دارند از منافع خودشان مىگذرند و آن چيزى كه دارند هديه مىكنند، مبادا در يك همچو موقعى در بازار اشخاصى پيدا بشوند كه گرانفروشى كنند كه موجب فلج مردم و ناراحتى مردم بشود. اگر خداى نخواسته از
صحيفه نور ج 13 صفحه 281
اعمال ما يك شكستى واقع بشود به اسلام، مسووليت ما پيش خداى تبارك و تعالى بسيار بزرگ است.
اشخاصى كه در جنگ تشخيص نمىدهند، راجع به جنگ اظهار نظر نكنند.
مبادا در بازار يك وقت راجع به ارتش ايران، راجع به دادگسترى ايران، راجع به پاسبان و پاسدارها و اينها مسائلى طرح بشود كه اسباب تضعيف آنها شود و خصوصا ارتش و پاسدارها و ژاندارمرى كه الان مشغول به جنگ هستند و در رديف اول جنگ واقع شدند و كشته مىدهند و خون نثار مىكنند مبادا يك وقت مسائلى طرح بشود در بازار يا جاهاى ديگر كه موجب تضعيف بشود. بايد اين نكته توجه به آن بشود كه مردم عادى اطلاع از فنون جنگ ندارند، فنون جنگ را ارتش دارد آن هم رده اول ارتش، نه همه اگر يك روز پيشروى مىشود، يك روز عقب روى مىشود، نبايد اين را در مجلس يا در بازار يا در نطقها طرح بكنند كه چرا اينطور شد. شما مطلع نيستيد از كيفيت جنگ، كيفيت جنگ يك روز جلو رفتن هست، يك روز عقب رفتن هست و اينها همه از مسائلى است كه آنهائى كه تشخيص مىدهند، بايد اين امر را انجام بدهند. اشخاصى كه تشخيص نمىدهند، ننشينند توى خانههايشان در بين مردم بيايند بگويند كه چرا اينطور شد، چرا اينطور شد. اينها از مسائلى است كه امروز لازم است احتراز از آن بشود. من به همه نصيحت مىكنم كه راجع به جنگ كه الان ما مبتلا هستيم، نيايند اظهار نظر بكنند كه به نظر من اينطور است. نظر شما هر چه هست، اما اعلام نبايد بكنيد، نبايد يك مطلبى را كه موجب تشويش خاطر رؤساى ارتش است، موجب تشويش خاطر رئيس جمهور هست موجب تشويش خاطر دولت هست، يك حرفهائى زده بشود بدون اينكه مطلع باشيد داريد چه مىكنيد. شما خيال مىكنيد كه مىخواهيد خدمت بكنيد و به حسب واقع خدمت نيست. توجه به اين مسائل را بايد كرد و هر كس رفت جبهه و برگشت نبايد فرياد بكند كه جبهه چه بود. شما و من تشخيص نمىدهيم كه در جبهه بايد چه بشود، جبهه را آنهائى كه متخصصاند تشخيص مىدهند كه بايد چه جور باشد و جبهه را چه جور نگهدارى كنند و چطور موازين جنگ را اجرا بكنند. اگر خداى نخواسته به واسطه حرف ما، به واسطه اقدامات ما در جبهه يك سستى پيدا بشود، يك دلسردى پيدا بشود در جبهه جنگ، مسوولش همه ما هستيم. بازار بايد يكدل دنبال جبهه باشد و از پشت سر جبهه را تقويت بكند و مجلس بايد پشت سر جبهه باشد و مجلس را تقويت بكند و ناطقها، نويسندهها روزنامه نويسها و همه مطبوعات، راديو تلويزيون، همه اينها بايد امروز دنبال اين باشند كه پيروزى حاصل بشود، ننشينند هى اشكال بكنند و هى تضعيف بكنند قواى انتظامى ما را. و من به قواى انتظامى و نظامى كه الان دارند در سرحدات جانفشانى مىكنند همه طوايفشان، چه عشائر و چه مردم عادى غير نظامى و چه خود نظامىها و چه قواى ديگر مسلح مثل پاسدارها و پاسبانها به همه اينها من نويد مىدهم كه ايران پشت سر شماست، مملكت ايران پشت سر شماست، شما اعتناء نكنيد به بعض حرفهائى كه گاهى گفته مىشود، آنها هم ممكن است بعضىشان از روى غرض باشد ولى شايد غالبا
صحيفه نور ج 13 صفحه 282
غرض نداشته باشند، توجه ندارند به مسائل.
بايد قواى ما در سرحدات كه الان جانفشانى مىكنند اتكال به خدا كنند و توجه داشته باشند كه در تمام دنيا يك ارتشى كه اينطور ملت با آنها مؤافق باشد، نيست. الان ارتش عراق ملت عراق بكلى مخالف با ارتش عراق است و ملت ما بكلى مؤافق با ارتش ماست و پشتيبان ارتش ماست. بازارهاى مسلمين همه پشتيبان شما هستند، تودههاى مردم همه پشتيبان شما هستند. اگر يك عدهاى باشند كه از رژيم سابق ماندهاند، از تفالههاى آن امر فاسد مانده است، يا بعض اشخاصى باشند كه سرسپرده به ابر قدرتها هستند و اسباب يك اغتشاشى يا اسباب يك دلسردى مىشود، اينها ملت نيستند. آن كه ملت است بازارهاى مسلمين است، آن كه ملت است آن كارخانهها و اين صحراها و آنهائى كه براى اين ملت دارند كار مىكنند، اينها با شما موافقند. اگر يكى يك صحبتى كرد دلسرد نشويد و با كمال قدرت و اتكال به خدا به كارهاى خودتان به آن ترتيبى كه نقشههاى خودتان اقتضا مىكند به همان ترتيب توجه كنيد و پيشروى كنيد و من اميدوارم كه به زودى همه مسائل ما حل بشود و همه بازارهاى ما اسلامى بشود و هم ماها به تبع اسلام هدايت بشويم. خداوند تبارك و تعالى به شما سلامت و صحت و عافيت و تؤفيق خدمتگزارى به اسلام بدهد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page
صحيفه نور ج 13 صفحه 283
تاريخ: 29/10/59
بيانات امام خمينى در جمع كارگران و كارمندان چاپخانه هفده شهريور، گروهى از اعضاى صنايع دفاع ملى، پرسنل انبارهاى نيروى هوايى، پاسداران اصفهان و اعضاى كميته انقلاب اسلامى برازجان
بايد براى استقلال، از خواب غفلتى كه اجانب در ما بوجود آورده بيدار شويم
بسم الله الرحمن الرحيم
توجه به يك نكته و تذكر او لازم است ملتى كه بخواهد سر پاى خود بايستد و اداره كشور خودش را خودش بكند، لازم است كه اول بيدار بشود، در سير الى الله هم اهل معرفت گفتهاند كه يقظه، بيدارى اول منزل است. در طول تاريخ، در اين سدههاى آخر، كوشش شده است كه ملتهاى جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهشان به شخصيت خودشان نباشند و شخصيت خودشان را اصلا وابسته به غير بدانند. اين قضيه از سالهاى بسيار طولانى بوده است و هى دائما رشد كرده است تا اين اواخر به رشد تمام رسيده بود. من يك قصه شنيدم كه مال شايد صد سال پيش از اين باشد، صد و بيشتر از صد سال از شيخ ما مرحوم آيت الله حائرى رحمه الله نقل شد كه من بچه بودم، فرموده بودند من بچه بودم در يزد و تازه اين لامپا را، لامپاهائى كه آنوقتها بود آورده بودند و يك جلسهاى درست كرده بودند، مردم جمع شده بودند آنجا و اين لامپا را گذاشته بودند، يك پلههائى درست كرده بودند و آن لامپا را گذاشته بودند آنجا، آن بالا، مردم تازه مىديدند او را، چراغشان قبلاً چراغهاى غير از آن ترتيب بوده و يك نفر فرنگى هم آنجا بود، اين هر چند دقيقه يا چند وقت يك دفعه از اين پلههارفت بالا و آن ماشه لامپا را حركت مىداد اين يك قدرى نورش مىرفت بالا، مردم صلوات مىفرستادند بعد مىآمد پائين يك قدرى مىماند و مردم مشغول تماشا بودند دوباره مىرفت بالا آن را مىكشيد پائين، مردم باز تظاهر مىكردند. اين از آنوقتها مطرح بوده است كه ما حتى نمىتوانيم پيچ يك چراغ را بالا ببريم، اين بايد فرنگى اين كار را بكند، بايد از خارج فرنگىها بيايند و دستشان را اينطور كنند تا اين ماشه چراغ، فتيله را بالا ببرد و بعد هم اينطور كنند تا پائين بياورد. كم كم اين در همه طبقات اين انگيزه رشد كرد. من عكس مجسمه آتاتورك را در تركيه آنوقت كه تبعيد بودم به آنجا، ديدم كه مجسمه او رو به غرب بود و دستش را بالا كرده بود و آنجا به من گفتند كه اين علامت اين است كه ما هر چه بايد انجام بدهيم بايد از غرب باشد. به اصطلاح، آتاتورك يك مرد مثلاً روشنى، يك مرد كذائى بوده و در كشور ما هم بعضى از روشنفكرها به اصطلاح گفته بودند كه ما بايد از سر تا قدم اروپائى و انگليسى باشيم تا بتوانيم ادامه حيات بدهيم. ما تا نفهميم كه خودمان هم يك شخصيتى داريم، مسلمانها هم يك گروهى هستند و شخصيتى دارند و مىتوانند خودشان هم كار انجام بدهند، تا نخواهيم يك كارى را،
صحيفه نور ج 13 صفحه 284
نمىتوانيم و تا بيدار نشويم، نمىخواهيم. ما را در غفلت و در خواب نگه داشتند كه ما هيچ يك از امور صنعتى را قادر بر تحققش نيستيم، ملت ما فقط لولهنگ مىتواند بسازد، كار ديگر از او نمىآيد. باور كرده بود اين ملت بيچاره روى تبليغاتى كه قدرتهاى پيشرفته و بزرگ كرده بودند و تبليغات داخلى كه وابستگان به آن قدرتها كرده بودند به اينكه ما بايد همه چيزمان از خارج باشد و ما باورمان آمده بود يا بسيارى از ما، كه غرب يك نژاد برتر است، همانطور كه هيتلر اين معنا را از قرارى كه شنيدم مىگفته است كه آلمان يك نژاد برتر است و بعضى از نويسندههاى ما نوشته بودند كه آن عملهاى كه در آلمان هست و بيلش را دستش گرفته ولب خيابان ايستاده كه برود كار بكند، آن آدم چشم آبى را عقيده بسيارى هست به اينكه براى اداره ممكلت مثلاً" امثال ما از اشخاصى كه در اين مملكت هستند بهتر و بالاتر مىتواند عمل بكند اين طرز فكر، ما را آنطور عقب نشانده بود كه اعتقادمان اين بود كه اصلا"از ما كارى ساخته نيست. ارتش ما اگر بخواهد ارتش بشود، مستشار لازم دارد، از آمريكا يا از اروپا بايد مستشارانى بيايند تا ارتش ما رابتوانند سروسامان بدهند. ما راجع به صنايع اصلا" نبايد صحبتش را بكنيم، ما يك ملت لولهنگ ساز هستيم، ما نسبت به صنايع اصلا" نبايد صحبت بكنيم، اين صنايع دربست به عهده اروپائىها و آمريكائىهاست. ماتابيدار نشويم از اين خواب و تا توجه به اين نكنيم كه ما هم انسان هستيم، ما هم شخصيت داريم، ما هم ملتهاى بزرگ هستيم، ما هم، مسلمين هم يك ميليارد تقريبا" جمعيت با همه وسائل دارند تا اين معنا را ما باورمان نيايد، نمىرويم دنبال كار. يك جمعيتى اگر نشستند و دستشان را دراز كردند پيش يك جمعيتهاى ديگر كه بده به ما، تمام همشان اين بود كه هر چهخواهند از خارج بيايند و بدهند به شما و ذخائر شما را از اينجا ببرند در ازاى آن چيزى كه مىدهند، اين ملت اگر يك ميليون سال هم زندگى بكند، همان حال اول است، تنبل بار مىآيد، بى اراده بار مىآيد.اين تبليغات دامنه دارى كه كردند و حالا هم باز مىكنند، به گوش شما نبايد برود، شما بايد بيدار بشويد از اين خوابى كه بيشتر از چندصد سال به ما تزريق كردند و ما را خواب كردند، اول قدم اين است كه ما بيدار بشويم، بفهميم كه ما هم از جنس بشر هستيم و ممالك ديگر و رژيمهاى ديگر و نژادهاى ديگر برتر نيستند از ما، منتها آنها با تبليغاتشان مارا جورى كردند كه هميشه دستمان طرف غرب يا طرف شرق دراز باشد و هر چه مى خواهيم از آنجا براى ما بيايد. اگر ما بيدار بشويم كه ما هم موجودى هستيم مثل ساير موجودات و ما هم انسانى هستيم مثل ساير انسانها و نژاد ما هم نژادى هست مثل ساير نژادها، اگر اين معنا را ما توجه به آن بكنيم و بفهميم كه ما بايد خودمان براى خودمان وسائل زندگى را فراهم كنيم، خودمان براى خودمان كار بكنيم، اگر دستمان را از شرق و غرب كوتاه كنيم و خودمان مشغول فعاليت بشويم، ياد بگيريم لكن بعد از ياد گرفتن خودمان كار بكنيم، نرويم سراغ اينكه بنشينيم تا حتى يك گليمى هم كه مىخواهيم، يك پتوئى هم كه مىخواهيم از آنجا بياورند، يك تفنگى هم كه مىخواهيم از آنجا بياورند. اگر ما به اين معنا توجه كنيم و بيدار بشويم، دنبال بيدارى، اراده پيش مىآيد كه ما بخواهيم كه خودمان وسائل زندگى اجتماعى خودمان را فراهم كنيم با كوشش خودمان، بايد كارهاى خودمان را انجام بدهيم، مدتى مىگذرد و ما خودمان صنعتگر
صحيفه نور ج 13 صفحه 285
خواهيم شد. آنهائى كه اين صنعتهاى بزرگ را درست كردند، آنها هم انسانهائى يك سر و دو گوشى هستند كه مثل ساير انسانها، منتها قبل از ما بيدار شدند و ما را خواب كردند، قبل از اينكه ما بيدار بشويم آنها بيدار شدند وهم خودشان را صرف اين كردند كه با ايادى خودشان مستقيما" يا به غير مستقيم مارا غافل كنند، ما را خواب كنند و به ما تزريق كنند به اينكه شما نمىتوانيد، حتى تزريق كنند كه شما نمىتوانيد حكومت كنيد، شما نمىتوانيد يك حكومت صحيح داشته باشيد، شما نمىتوانيد يك نظام صحيح داشته باشيد شما نمىتوانيد يك صنعتى داشته باشيد. اگر ما از اين خواب بيدار نشويم، هر چه فرياد هم بزنيم فايده ندارد، شعارها فايده ندارد، آن شعارى فايده دارد كه از روى علم باشد و توجه البته در يك انقلابى و در يك نهضتى اولش شعارهاست كه اين نهضت را به پيش مى برد و اگر اين شعارها نباشد، انقلاب نمىتواند پيش ببرد، لكن بعد از اينكه انقلاب پيروز شد بايد عمل كرد، بايد توجه كرد به اينكه ما نبايد هميشه دستمان دراز باشد، يك دستمان طرف غرب دراز باشد، يك دستمان طرف شرق دراز باشد، تا اين دو دست ما طرف شرق و غرب دراز است، ما وابسته هستيم، ما كه مىخواهيم وابسته نباشيم بايد اول بيدار بشويم به اينكه ما خودمان هم شخصيت داريم، ما مىتوانيم كار انجام بدهيم.
شما ديديد كه قبل از اينكه اين نهضت حاصل بشود و انقلاب، كم شخصى بود، كم كسى بود كه احتمال اين را حتى بدهد كه مىشود بر اين قدرتهاى بزرگ غلبه كرد، آن هم يك ملتى كه همه چيزش وابسته بوده و همه چيزش از آنجا آمده و چيزى ندارد، اين يك مسألهاى بود كه باور كسى نمىآمد لكن شما مىديديد كه وقتى اراده كرديد، ملت اراده كرد، دنبالش شد. وقتى ملت بيدار شد كه نبايد اين ابر قدرتها در اينجا حكومت كنند و نبايد وابستگان آنهادر اينجا حكومت كنند، با اينكه كمال قدرت را آنها آنوقت داشتند در عين حال همين سر و پا برهنههاى بازار و كوچه و دانشگاه و جاهاى ديگر قيام كردند و با وحدت كلمه و با بيدارى، دشمن را از صحنه بيرون كردند. اگر ملت ما در اين طول مدت اين بيست، سى سال، از بيست سال به اين طرف باز همان بودند كه از پاسبان مىترسيدند، اگر يك وقتى مىخواستند به كلانترى بروند خوفشان بود كه بروند، از اسم شاه كذا مىترسيدند، اگر اينها همانها بودند، نمىتوانستند قيام كنند و اين واقعه را، اين واقعه اعجاز آميز را بوجود بياورند. اول بيدار شدند، با نطق ناطقين نويسندگان، بيدار شدند يعنى نويسندگان متعهد، بعد كه بيدار شدند اراده كردند، خواستند، دنبال اراده و خواست قيام حاصل شد و ديديد كه چيزى كه ملت خواست متحقق مىشود، ملت ما خواست كه نظام جائر سلطنتى نباشد و به جاى او يك نظام انسانى اسلامى باشد، اين را خواست و اين شد. البته نمىگويم كه الان ما يك نظام اسلامى تمام عيار داريم، لكن اين را مىگويم كه آن نظام جائر كه همه چيز ما را به ديگران فروخت و از بين برد آن رفت از بين و دست آن ابر قدرت كوتاه شد از مملكت و ما الان در اول قدم هستيم و بايد كوشش كنيم، همه ما كوشش كنيم، همه ملت كوشش كنند، هر كسى در هر جا كه هست كوشش كند و كوششاش اين باشد كه ما بايد وابسته نباشيم. اگر دهقانهاى ما در صحراها و در هر جا كه هستند اين معنا را بفهمند كه كوشش بايد كرد تا وابسته
صحيفه نور ج 13 صفحه 286
نبود و هر كس وابسته است اسير است و ممكن است كه اسارتش زيادتر بشود، اگر آنها در بيابانها اين معنا را احساس كنند، اراده مىكنند كه وابسته نباشند و اراده مىكنند كه ارزاق خود مملكت را خودشان تهيه كنند و اگر در كارخانههاى ما اين معنا را متنبه بشوند كه ما بايد وابسته نباشيم و ما بايد خودمان براى خودمان كار انجام بدهيم، آنها كوشش مىكنند كه كارخانهها را بهتر راه ببرند و اشخاصى كه مغز تفكر صنعتى دارند اين مغزها را به كار مىاندازند و بعد از اينكه فهميدند كه بايد براى خودمان كار بكنيم و بايد صنعت را هم، چه صنعت بزرگ، چه صنعت كوچك را خودمان بايد درست بكنيم، اين مبداء عمل مىشود كه بعد از آن بيدارى و اين اراده راه بيفتند و مشغول بشوند و تفكر كنند و مغزها را به كار بيندازند و كار خودشان را خودشان انجام بدهند.
اميد را كه جنود الله است در خود زنده و ياس را نابود كنيد
شما متوقع نباشيد كه همين امروز بتوانيد طياره درست كنيد، ميگ درست كنيد، البته الان نمىشود اما مايوس نباشيد از اينكه مىتوانيم درست كنيم، بايد بيدار بشويد برويد دنبال اينكه آن صنايع پيشرفته را خودتان درست بكنيد وقتى اين فكر در يك ملتى پيدا شد و اين اراده در يك ملتى پيدا شد، كوشش مىكند و دنبال كوشش اين مطلب حاصل مىشود، ياس از جنود ابليس است يعنى شيطانها انسان را به ياس وا مىدارند همين ابليسهائى كه مىبينيد در طول تاريخ ملت ضعيف را مايوس كردهاند، همينهائى كه به ملتهاى ضعيف تزريق كردند كه ما هيچ نمىدانيم و هيچ نمىتوانيم، همينهائى كه به ملتهاى ضعيف به واسطه وابستگىشان به خارج گفتند كه ما بايد غربى باشيم، ما ارتشمان هم بايد از غرب برايش يك كسى بيايد، كارخانههايمان هم بايد از غرب بيايد، راهش بيندازد، ما بايد اين جنود ابليس را كنار بزنيم و اميد كه از جنود الله است در خودمان زنده بكنيم، به خودمان اميدوار باشيم، تكيه به اراده خودمان بكنيم، تبع اراده ديگران نباشيم لكن همه با هم مجتمعا اين اراده را بكنيم تا كار انجام بگيرد. آنهائى كه در ارتش هستند، در قواى مسلح هستند، با هم هماهنگ باشند و با هم بخواهند كه ارتششان قوى باشد و ارتششان و قواى مسلحهشان را خودشان اداره كنند دنبال و مىتوانند و مىبينيد كه توانستند و مىتوانند و آنهائى كه كارخانهها هستند و در كارگاهها هستند و در امور صنعتى هستند خودشان بگويند ما خودمان مىكنيم و مىتوانيم.
نويسندگان و گويندگان بايد به جاى اشكالتراشى به مردم اميد و اطمينان بدهند
اميد در خودتان ايجاد كنيد، نويسندههاى ما، گويندگان ما همهشان دنبال اين باشند كه به اين ملت اميد بدهند، مايوس نكنند ملت را، بگويند توانا هستيم، نگويند ناتوان هستيم، بگويند خودمان مىتوانيم و واقع هم همين طور است، مىتوانيم اراده بايد بكنيم. نويسندههاى ما بهترين خدمتشان امروز اين است كه اين ملتى كه ايستاده در مقابل شرق و غرب و نمىخواهد تحت نظام شرق يا نظام غرب باشد، اميد به آنها بدهند كه مىتوانيد تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشيد. اگر اين نويسندهها،
صحيفه نور ج 13 صفحه 287
اين گويندهها به جاى اينكه به هم اشكالتراشى بكنند، به جاى اينكه به جان هم بريزند، با هم اميد در ملت ايجاد كنند، اطمينان در ملت ايجاد كنند، استقلال روحى در ملت ايجاد كنند، اگر اين خدمت را اين رسانههاى گروهى، اين مطبوعات، اين نويسندگان، اين گويندگان، اين اطمينان را در ملت ايجاد كنند، ما تا آخر پيروز هستيم و حيف است كه يك ملتى كه ايستاده و خون جوانان خودش را داده و همه چيزش را فداى اسلام و استقلال كشورش كرده، ماها كه گوينده هستيم، نويسنده هستيم، آنهائى كه در مطبوعات چيز مىنويسند، در راديو و تلويزيون صحبت مىكنند، حيف است كه اينها توجه به اين معنا نداشته باشند كه بايد اين ملت را اميدوار كرد و بايد مطمئن كرد ملت را.
اطمينان داشته باشيد كه اگر بخواهيد، مىشود و اگر بيدار بشويد، مىخواهيد. شما بيدار بشويد و بفهميد اين معنا را كه نژاد ژرمن از نژاد آريا بالاتر نيست و غربىها از ما بالاتر نيستند، زودتر كار راه انداختند، مشغول بشويد و كار را انجام بدهيد. ژاپن همين معنا را مبتلا بود و بعد بيدار شد و اراده كرد و شد يك مملكت صنعتى كه الان صنعت او مقابله مىكند با آمريكا، هندوستان بيدار شد يا اينكه از همين نژادهائى بود كه غير عربى بودند و غير آلمانى و غير ژرمنى بودند كه آنها مىگفتند اينها ابر هستند و اينها نمىتوانند وقتى ملتشان خواست، شد، شما هم بخواهيد، مىشود. خواستيد كه سلطنت جائر پهلوى نباشد و از بين رفت، خواستيد كه قدرتهاى ديگر بر شما و بر ذخائر شما سلطه نداشته باشند، همين طور شد و الان سلطه ندارند.
گروهگها مىخواهند شخصيتهائى را كه در رأس كارند، از نظر مردم بيندازند
بخواهيد كه خودتان اداره كنيد مملكت خودتان را، بخواهيد كه كمك كنيد به دولت، تضعيف نكنيد دولت را، تضعيف نكنيد اشخاصى كه خدمتگزار هستند، تمام اين اشخاصى كه الان مشغول كار هستند اينها خدمت به شما و ملت ما شما مىكنند، در صدد نباشيد كه اين گروه را عقب بزند و آن گروه، اين گروه را، همه در صدد اين معنا باشيد كه با هم اين كشور را اداره كنيد و اين مردم را بيدار كنيد. من طرفدار تمام قشرهائى هستم كه به اين كشور خدمت دارند مىكنند و متاثرم از اينكه اشخاصى كه دارند به اين مملكت خدمت مىكنند، دستهائى كه مىخواهد اين كشور را باز به عقب بزند، اينها را روبروى هم قرار داده است و هر كدام به ديگرى اشكال مىكنند، به جاى اشكال هر دو با هم عزمتان را جزم كنيد كه اين ملت را به جلو ببريد، اين ملت را بيدار كنيد، ارتش را تقويت بكنيد، دادگاهها را تقويت بكنيد البته اصلاح هم بايد بشود، اشخاصى كه در رأس دادگاه هستند تقويت كنيد تا آنها بتوانند كارهاى خودشان را انجام بدهند، اشخاصى كه در رأس ارتش و قواى مسلحه ديگر هستند تاييد كنيد تا آنها بتوانند ارتش را اداره كنند تا بتوانند قواى مسلحه كارهائى كه بر آنها محول است به خوبى انجام بدهند، مجلس را كه در رأس همه امور است تقويت كنيد و دنبال اين باشيد كه يك مجلس قوى قانونگذارى داشته باشيم تا بتوانند مملكت را به راه راست ببرند.
من با همه اين گروهها، با هيچ يك از اينها قوم و خويشى ندارم ولى با همه اين گروهها
صحيفه نور ج 13 صفحه 288
موافقم مادامى كه در پستهاى خودشان رفتار خوب دارند. شما بدانيد كه در بين اين ملت ما الان اشخاصى هستند، گروهكهائى هستند كه مىخواهند يكى يكى اينهائى كه مشغول خدمت به اين مملكت هستند، از نظر مردم بيندازند و آنها را از ملت جدا كنند. بايد توجه داشته باشيد كه اينها كه آمدند و مطلبى را گفتند مچشان را بگيريد كه اين آقائى كه تو مىگوئى فلان است، دليلت چه است؟ ببينيد چه خواهد گفت. آن كسى كه مثلاً در ارتش است، فرمانده ارتش است اگر گفتند فلان كار را كرده مچش را بگيريد كه دليل شما بر اين مطلب چه است؟ آن كه در رأس دادگاه هست اگر به او اشكال كردند مچشان را بگيريد بگوئيد دليلت بر اين مطلب چه است؟ آنوقت خواهيد فهميد كه دليلى در كار نيست فقط اين است كه تبليغات است كه مىخواهند شخصيتها را بشكنند و مىخواهند نتيجه از آن بگيرند و مع الاسف ملت ما توجه به اين مسأله بسياريشان كم دارند، به اين تبليغات سوئى كه نسبت به بعضى از اين روحانيون كه مشغول خدمت به اين ملت هستند، نسبت به اينها مىكنند باور مىكنند، اشخاصى را كه من بيش از بيست سال است مىشناسم و مىدانم چه اشخاصى هستند لكهدار مىكنند. اينها از عيوبى است كه در كشور ما هست، اشخاصى كه در ارتش الان دارند خدمت مىكنند، در ژاندامرى خدمت مىكنند، در سپاه پاسداران دارند خدمت مىكنند، در بسيج دارند خدمت مىكنند، كميتههائى كه دارند خدمت مىكنند، همه اينها الان خدمتگزار هستند البته در هر قشرى و جمعيتى پيدا مىشوند بعض اشخاص غير صالح، نبايد ما اگر در يك جمعيتى يك آدم غير صالح پيدا شد، تمام آن گروهها را بكوبيم و نبايد ما بدون دليل و بدون شاهد يك مطلبى را قبول بكنيم. بعضى از فلاسفه مىگويند كه كسى كه بىدليل يك مطلبى را قبول بكند از فطرت انسانى خارج شده است و صحيح است اين. انسان نمىتواند به حسب فطرتش يك مطلبى را كه مىشنود همين طورى خود بخود قبول كند. اشخاصى كه مىخواهند الان شخصيتهائى كه در اين مملك مشغول خدمت و در رأس كار هستند از نظر مردم بيندازند، اينها نظرشان به اين است كه اين كشور را تهى كنند از شخصيات و از اشخاص مؤثر و آن كنند كه سابق بود ملت ما بايد هوشيار باشد و هيچ مطلبى را بىدليل قبول نكند، همين كه يك كسى گفت فلان چه جور است بايد بگويند به چه دليل مىگوئى دليلش را از او بپرسند، اگر بىدليل يك مطلبى را قبول بكنند از فطرت انسانى خارجند. انسان بايد هر مطلبى كه مىشنود دليل براى آن اقامه بشود، ما خدا را با دليل قبول كرديم بىدليل قبول نكرديم و ما انبيا را با دليل قبول كرديم بىدليل قبول نمىكنيم، ما كسانى كه خيانتكارند با شواهد آنها را خائن مىدانيم، كسانى كه به اين ملت اذيت كردند و اين ملت را جور كردند شاهدش همان بود كه مىديديد، ولى يك نفر آدم، هر كس مىخواهد باشد، يك زارع باشد، يك كاسب باشد يك بازارى باشد، يك ادارى باشد، اگر به ما گفتند اين فلان است بايد دليل اقامه كند، بايد توجه داشت كه مبادا خداى نخواسته بخواهند حكومت اينجا را و مملكت ما را بگويند: نه عرضه حكومت كردن دارند و نه عرضه اينكه دادگسترى را اصلاح كنند دارند و نه عرضه اينكه مجلس را اداره كنند دارند، اين مسائل مصيبت بار است و اشخاص توجه ندارند و غالبا هم آن اشخاصى كه اين حرفها را مىزنند غرضمندند يا گول خوردهاند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 289
اسلام پيش ما امانت است، با قلمها و قدمها به آن خيانت نكنيم
برادرهاى من! خواهرهاى من! توجه بكنيد كه مسؤوليت داريم امروز، مسؤوليتهاى بزرگ داريم ما، اگر اين نهضتى كه تا اينجا رسيده و اين انقلابى كه تا اينجا رسيده است و يك جمهورى اسلامى در مملكت ما تحقق پيدا كرده است اگر اين از دست ما برود همه ما مسؤوليم، اگر قلمهائى كه در روزنامهها به ضد هم چيز مىنويسند كمك كنند بر اين از بين رفتن جمهورى، همه مسؤولند، ما مسؤوليم و ما اسلام امانت است پيشمان، احكام اسلام امانت است پيشمان و نبايد با سر قلمها خيانت كنيم بر اين امانت و نبايد با زبانها خيانت كنيم به اين امانت و نبايد با قلمها و قدمها به اين امانت خيانت كنيم. اگر بخواهيد كشورتان مستقل باشد، اگر بخواهيد كشورتان روى پاى خودش بايستد و بخواهيد آزاد باشيد، بايد از اينطور مناقشات دست برداريد و همه نظر حسن بكنيد و برادروار همه با هم كمك بكنيد تا اين كشور به مقصد خودش برسد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page
-
جلد چهاردهم
جلد چهاردهم
menu page next page
صحيفه نور ج 14 صفحه 1
تاريخ: 29/10/59
بيانات امام خمينى در جمع كارگران و كارمندان چاپخانه هفده شهريور، گروهى از اعضاى صنايع دفاع ملى، پرسنل انبارهاى نيروى هوايى، پاسداران اصفهان و اعضاى كمتيه انقلاب اسلامى برازجان
بايد براى استقلال، از خواب غفلتى كه اجانب در ما بوجود آوردهاند بيدار شويم
بسم الله الرحمن الرحيم
توجه به يك نكته و تذكر او لازم است ملتى كه بخواهد سرپاى خود بايستد و اداره كشور خودش را خودش بكند، لازم است كه اول بيدار بشود، در سير الى الله هم اهل معرفت گفتهاند كه يقظه، بيدارى اول منزل است. در طول تاريخ، در اين سدههاى آخر، كوشش شده است كه ملتهاى جهان سوم خواب باشند، توجهشان به شخصيت خودشان نباشد و شخصيت خودشان را اصلاً وابسته به غير بدانند. اين قضيه از سالهاى بسيار طولانى بوده است و هى دائماً رشد كرده است تا اين اواخر به رشد تمام رسيده بود. من يك قصه شنيدم كه مال شايد صد سال پيش از اين باشد، صد و بيشتر از صد سال از شيخ ما مرحوم آيتالله حائرى رحمهالله نقل شد كه من بچه بودم، فرموده بودند من بچه بودم در يزد و تازه اين لامپا را، لامپاهائى كه آنوقتها بود آورده بودند و يك جلسهاى درست كرده بودند، مردم جمع شده بودند آنجا و اين لامپا را گذاشته بودند، يك پلههائى درست كرده بودند و آن لامپا را گذاشته بودند آنجا، آن بالا، مردم تازه مىديدند او را، چراغشان قبلاً چراغهاى غير از آن ترتيب بوده و يك نفر فرنگى هم آنجا بود، اين هر چند دقيقه يا چند وقت يك دفعه از اين پلهها مىرفت بالا و آن ماشه لامپا را حركت مىداد، اين يك قدرى نورش مىرفت بالا. مردم صلوات مىفرستادند بعد مىآمد پائين يك قدرى مىماند و مردم مشغول تماشا بودند دوباره مىرفت بالا آن را مىكشيد پائين، مردم باز تظاهر مىكردند. اين از آنوقتها مطرح بوده است كه ما حتى نمىتوانيم پيچ يك چراغ را بالا ببريم، اين بايد فرنگى اين كار را بكند، بايد از خارج فرنگىها بيايند و دستشان را اينطور كنند تا اين ماشه چراغ، فتيله را بالا ببرد و بعد هم اينطور كنند تا پائين بياورد. كم كم اين در همه طبقات اين انگيزه رشد كرد. من عكس مجسمه آتاتورك را در تركيه آنوقت كه تبعيد بودم به آنجا، ديدم كه مجسمه او رو به غرب بود و دستش را بالا كرده بود و آنجا به من گفتند كه اين علامت اين است كه ما هر چه بايد انجام بدهيم بايد از غرب باشد. به اصطلاح، آتاتورك يك مرد مثلاً روشنى، يك مرد كذائى بوده و در كشور ما هم بعضى از روشنفكرها به اصطلاح گفته بودند كه مابايد از سرتا قدم اروپائى و انگليسى باشيم تا بتوانيم ادامه حيات بدهيم. ما تا نفهميم كه خودمان هم يك شخصيتى داريم، مسلمانها هم يك گروهى هستند و شخصيتى دارند و مىتوانند خودشان هم كار انجام بدهند، تا نخواهيم يك كارى را،
صحيفه نور ج 14 صفحه 2
نمىتوانيم و تا بيدار نشويم، نمىخواهيم. ما را در غفلت و در خواب نگه داشتند كه ما هيچ يك از امور صنعتى را قادر بر تحققش نيستيم، ملت ما فقط لولهنگ مىتواند بسازد، كار ديگر از او نمىآيد. باور كرده بود اين ملت بيچاره روى تبليغاتى كه قدرتهاى پيشرفته و بزرگ كرده بودند و تبليغات داخلى كه وابستگان به آن قدرتها كرده بودند به اينكه ما بايد همه چيزمان از خارج باشد و ما باورمان آمده بود يا بسيارى از ما، كه غرب يك نژاد برتر است، همانطور كه هيتلر اين معنا را از قرارى كه شنيدم مىگفته است كه آلمان يك نژاد برتر است و بعضى از نويسندههاى ما نوشته بودند كه آن عملهاى كه در آلمان هست و بيلش را دستش گرفته و لب خيابان ايستاده كه برود كار بكند، آن آدم چشم آبى را عقيده بسيارى هست به اينكه براى اداره مملكت مثلاً امثال ما از اشخاصى كه در اين مملكت هستند بهتر و بالاتر مىتواند عمل بكند. اين طرز فكر، ما را آنطور عقب نشانده بود كه اعتقادمان اين بود كه اصلاً از ما كارى ساخته نيست. ارتش ما اگر بخواهد ارتش بشود، مستشار لازم دارد، از آمريكا يا از اروپا بايد مستشارانى بيايند تا ارتش ما را بتوانند سر و سامان بدهند. ما راجع به صنايع اصلاً نبايد صحبتش را بكنيم، ما يك ملت لو لهنگ ساز هستيم، ما نسبت به صنايع اصلاً نبايد صحبت بكنيم، اين صنايع دربست به عهده اروپائىها و آمريكائى هاست. ما تا بيدار نشويم از اين خواب و تا توجه به اين نكنيم كه ما هم انسان هستيم، ما هم شخصيت داريم، ما هم ملتهاى بزرگ هستيم، ماهم، مسلمين هم يك ميليارد تقريباً جمعيت با همه وسائل دارند، تا اين معنا را ما باورمان نيايد، نمىرويم دنبال كار. يك جمعيتى اگر نشستند و دست شان را دراز كردند پيش يك جمعيتهاى ديگر كه بده به ما، تمام همشان اين بود كه هر چه مىخواهند از خارج بيايند و بدهند به شما و ذخائر شما را از اينجا ببرند درازاى آن چيزى كه مىدهند، اين ملت اگر يك ميليون سال هم زندگى بكند، همان حال اول است، تنبل بار مىآيد، بى اراده بار مىآيد. اين تبليغات دامنهدارى كه كردند و حالا هم باز مىكنند، به گوش شما نبايد برود، شما بايد بيدار بشويد و از اين خوابى كه بيشتر از چند صد سال به ما تزريق كردند و ما را خواب كردند، اول قدم اين است كه ما بيدار بشويم، بفهميم كه ما هم از جنس بشر هستيم و ممالك ديگر و رژيمهاى ديگر و نژادهاى ديگر برتر نيستند از ما، منتها آنها با تبليغاتشان ما را جورى كردند كه هميشه دستمان طرف غرب يا طرف شرق دراز باشد و هر چه مىخواهيم از آنجا براى ما بيايد. اگر ما بيدار بشويم كه ما هم موجودى هستيم مثل ساير موجودات و ما هم انسانى هستيم مثل ساير انسانها و نژاد ما هم نژادى هست مثل ساير نژادها، اگر اين معنا را ما توجه به آن بكنيم و بفهميم كه ما بايد خودمان براى خودمان وسائل زندگى را فراهم كنيم، خودمان براى خودمان كار بكنيم، اگر دستمان را از شرق و غرب كوتاه كنيم و خودمان مشغول فعاليت بشويم، ياد بگيريم لكن بعد از ياد گرفتن خودمان كار بكنيم، نرويم سراغ اينكه بنشينيم تا حتى يك گليمى هم كه مىخواهيم، يك پتوئى هم كه مىخواهيم از آنجا بياورند، يك تفنگى هم كه مىخواهيم از آنجا بياورند. اگر ما به اين معنا توجه كنيم و بيدار بشويم، دنبال بيدارى، اراده پيش مىآيد كه ما بخواهيم كه خودمان وسائل زندگى اجتماعى خودمان را فراهم كنيم با كوشش خودمان، بايد كارهاى خودمان را انجام بدهيم، مدتى مىگذرد و ما خودمان صنعتگر
صحيفه نور ج 14 صفحه 3
خواهيم شد. آنهائى كه اين صنعتهاى بزرگ را درست كردند، آنها هم انسان هائى يك سر و دو گوشى هستند كه مثل ساير انسانها، منتها قبل از ما بيدار شدند و ما را خواب كردند، قبل از اينكه ما بيدار بشويم آنها بيدار شدند و هم خودشان را صرف اين كردند كه با ايادى خودشان مستقيماً يا به غير مستقيم ما را غافل كنند، ما را خواب كنند و به ما تزريق كنند به اينكه شما نمىتوانيد، حتى تزريق كنند كه شما نمىتوانيد حكومت كنيد، شما نمىتوانيد يك حكومت صحيح داشته باشيد، شما نمىتوانيد يك نظام صحيح داشته باشيد، شما نمىتوانيد يك صنعتى داشته باشيد. اگر ما از اين خواب بيدار نشويم، هر چه فرياد هم بزنيم فايده ندارد، شعارها فايده ندارد،آن شعارى فايده دارد كه از روى علم باشد و توجه، البته در يك انقلابى و در يك نهضتى اولش شعارهاست كه اين نهضت را به پيش مىبرد و اگر اين شعارها نباشد،انقلاب نمىتواند پيش ببرد،لكن بعد از اينكه انقلاب پيروز شد بايد عمل كرد، بايد توجه كرد به اينكه ما نبايد هميشه دستمان دراز باشد، يك دستمان طرف غرب دراز باشد، يك دستمان طرف شرق دراز باشد، تا اين دو دست ما طرف شرق و غرب دراز است، ما وابسته هستيم، ما كه مىخواهيم وابسته نباشيم بايد اول بيدار بشويم به اينكه ما خودمان هم شخصيت داريم، ما مىتوانيم كار انجام بدهيم.
شما ديديد كه قبل از اينكه اين نهضت حاصل بشود و انقلاب، كم شخصى بود، كم كسى بود كه احتمال اين را حتى بدهد كه مىشود بر اين قدرتهاى بزرگ غلبه كرد، آن هم يك ملتى كه همه چيزش وابسته بوده و همه چيزش از آنجا آمده و چيزى ندارد، اين يك مسألهاى بود كه باور كسى نمىآمد لكن شما ديديد كه وقتى اراده كرديد، ملت اراده كرد، دنبالش شد. وقتى ملت بيدار شد كه نبايد اين ابر قدرتها در اينجا حكومت كنند و نبايد وابستگان آنها در اينجا حكومت كنند، با اينكه كمال قدرت را آنها آنوقت داشتيد در عين حال همين سر و پا برهنههاى بازار و كوچه و دانشگاه و جاهاى ديگر قيام كردند و با وحدت كلمه و با بيدارى، دشمن را از صحنه بيرون كردند. اگر ملت ما در اين طول مدت اين بيست سى سال، از بيست سال به اين طرف باز همان بودند كه از پاسبان مىترسيدند، اگر يك وقتى مىخواستند به كلانترى بروند خوفشان بود كه بروند، از اسم شاه كذا مىترسيدند، اگر اينها همانها بودند، نمىتوانستند قيام كنند و اين واقعه را، اين واقعه اعجازآميز را بوجود بياورند. اول بيدار شدند، با نطق ناطقين، نويسندگان، بيدار شدند يعنى نويسندگان متعهد، بعد كه بيدار شدند اراده كردند، خواستند، دنبال اراده و خواست قيام حاصل شد و ديديد كه چيزى كه ملت خواست متحقق مىشود، ملت ما خواست كه نظام جائر سلطنتى نباشد و به جاى او يك نظام انسانى اسلامى باشد، اين را خواست و اين شد. البته نمىگويم كه الان ما يك نظام اسلامى تمام عيار داريم، لكن اين را مىگويم كه آن نظام جائر كه همه چيز ما را به ديگران فروخت و از بين برد آن رفت از بين و دست آن ابرقدرتها كوتاه شد از مملكت و ما الان در اول قدم هستيم و بايد كوشش كنيم، همه ما كوشش كنيم، همه ملت كوشش كنند، هر كس در هر جا كه هست كوشش كند و كوششاش اين باشد كه ما بايد وابسته نباشيم. اگر دهقانهاى ما در صحراها و در هر جا كه هستند اين معنا را بفهمند كه كوشش بايد كرد تا وابسته
صحيفه نور ج 14 صفحه 4
نبود و هر كس وابسته است اسير است و ممكن است كه اسارتش زيادتر بشود، اگر آنها در بيابانها اين معنا را احساس كنند، اراده مىكنند كه وابسته نباشند و اراده مىكنند كه ارزاق خود مملكت را خودشان تهيه كنند و اگر در كارخانههاى ما اين معنا را متنبه بشوند كه ما بايد وابسته نباشيم و ما بايد خودمان براى خودمان كار انجام بدهيم، آنها كوشش مىكنند كه كارخانهها را بهتر راه ببرند و اشخاصى كه مغز تفكر صنعتى دارند اين مغزها را به كار مىاندازند و بعد از اينكه فهميدند كه بايد براى خودمان كار بكنيم و بايد صنعت را هم، چه صنعت بزرگ، چه صنعت كوچك را خودمان بايد درست بكنيم، اين مبدأ عمل مىشود كه بعد از آن بيدارى و اين اراده راه بيفتد و مشغول بشوند و تفكر كنند و مغزها را به كار بيندازند و كار خودشان را خودشان انجام بدهند.
اميد را كه از جنودالله است در خود زنده و ياس را نابود كنيد
شما متوقع نباشيد كه همين امروز بتوانيد طياره درست كنيد، ميگ درست كنيد، البته الان نمىشود اما مايوس نباشيد از اينكه مىتوانيم درست كنيم، بايد بيدار بشويد برويد دنبال اينكه آن صنايع پيشرفته را خودتان درست بكنيد وقتى اين فكر در يك ملتى پيدا شد و اين اراده در يك ملتى پيدا شد، كوشش مىكند و دنبال كوشش اين مطلب حاصل مىشود، ياس از جنود ابليس است يعنى شيطانها انسان را به يأس وا مىدارند همين ابليسهائى كه مىبينيد در طول تاريخ ملتهاى ضعيف را مايوس كردهاند، همينهائى كه به ملتهاى ضعيف تزريق كردند كه ما هيچ نمىدانيم و هيچ نمىتوانيم، همينهائى كه به ملتهاى ضعيف به واسطه وابستگى شان به خارج گفتند كه ما بايد غربى باشيم، ما ارتشمان هم بايد از غرب برايش يك كسى بيايد، كارخانههايمان هم بايد از غرب بيايد، راهش بيندازد، ما بايد اين جنود ابليس را كنار بزنيم و اميد كه از جنودالله است در خودمان زنده بكنيم، به خودمان اميدوار باشيم، تكيه به اراده خودمان بكنيم، تبع اراده ديگران نباشيم لكن همه با هم مجتمعاً اين اراده را بكنيم تا كار انجام بگيرد. آنهائى كه در ارتش هستند، در قواى مسلح هستند، با هم هماهنگ باشند و با هم بخواهند كه ارتش شان قوى باشد و ارتششان و قواى مسلحهشان را خودشان اداره كنند دنبال و مىتوانند و مىبينند كه توانستند و مىتوانند و آنهائى كه در كارخانهها هستند و در كارگاهها هستند و در امور صنعتى هستند خودشان بگويند ما خودمان مىكنيم و مىتوانيم.
نويسندگان و گويندگان بايد به جاى اشكالتراشى به مردم اميد و اطمينان بدهند
اميد در خودتان ايجاد كنيد، نويسندههاى ما، گويندگان ما همهشان دنبال اين باشند كه به اين ملت اميد بدهند، مأيوس نكنند ملت را، بگويند توانا هستيم، نگويند ناتوان هستيم، بگويند خودمان مىتوانيم و واقع هم همين طور است، مىتوانيم، اراده بايد بكنيم. نويسندههاى ما بهترين خدمتشان امروز اين است كه اين ملتى كه ايستاده در مقابل شرق و غرب و نمىخواهد تحت نظام شرق يا نظام غرب باشد، اميد به آنها بدهند كه مىتوانيد تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشيد. اگر اين نويسندهها،
صحيفه نور ج 14 صفحه 5
اين گويندهها به جاى اينكه به هم اشكالتراشى بكنند، به جاى اينكه به جان هم بريزند، با هم اميد در ملت ايجاد كنند، اطمينان در ملت ايجاد كنند، استقلال روحى در ملت ايجاد كنند، اگر اين خدمت را اين رسانههاى گروهى، اين مطبوعات، اين نويسندگان، اين گويندگان، اين اطمينان را در ملت ايجاد كنند، ما تا آخر پيروز هستيم و حيف است كه يك ملتى كه ايستاده و خون جوانان خودش را داده و همه چيزش را فداى اسلام و استقلال كشورش كرده، ماها كه گوينده هستيم، نويسنده هستيم، آنهائى كه در مطبوعات چيز مىنويسند، در راديو و تلويزيون صحبت مىكنند، حيف است كه اينها توجه به اين معنا نداشته باشند كه بايد اين ملت را اميدوار كرد و بايد مطمئن كرد ملت را.
اطمينان داشته باشيد كه اگر بخواهيد، مىشود و اگر بيدار بشويد، مىخواهيد. شما بيدار بشويد و بفهميد اين معنا را كه نژاد ژرمن از نژاد آريا بالاتر نيست و غربىها از ما بالاتر نيستند، زودتر كار راه انداختند، مشغول بشويد و كار را انجام بدهيد. ژاپن همين معنا را مبتلا بود و بعد بيدار شد و اراده كرد و شد يك مملكت صنعتى كه الان صنعت او مقابله مىكند با آمريكا، هندوستان بيدار شد با اينكه از همين نژادهائى بود كه غير غربى بودند و غيرآلمانى و غير ژرمنى بودند كه آنها مىگفتند اينها ابر هستند و اينها نمىتوانند، وقتى ملتشان خواست، شد، شما هم بخواهيد، مىشود. خواستيد كه سلطنت جائر پهلوى نباشد و از بين رفت، خواستيد كه قدرتهاى ديگر بر شما و بر ذخائر شما سلطه نداشته باشند، همين طور شد و الان سلطه ندارند.
گروهكها مىخواهند شخصيتهائى را كه در رأس كارند، از نظر مردم بيندازند
بخواهيد كه خودتان اداره كنيد مملكت خودتان را، بخواهيد كه كمك كنيد به دولت، تضعيف نكنيد دولت را، تضعيف نكنيد اشخاصى كه خدمتگذار هستند، تمام اين اشخاصى كه الان مشغول كار هستند، اينها خدمت به شما و ملت ما، شما مىكنند، در صدد نباشيد كه اين گروه، آن گروه را عقب بزند و آن گروه، اين گروه را، همه در صدد اين معنا باشيد كه با هم اين كشور را اداره كنيد و اين مردم را بيدار كنيد. من طرفدار تمام قشرهائى هستم كه به اين كشور خدمت دارند مىكنند و متاثرم از اينكه اشخاصى كه دارند به اين مملكت خدمت مىكنند، دستهائى كه مىخواهد اين كشور را باز به عقب بزند، اينها را روبروى هم قرار داده است و هر كدام به ديگرى اشكال مىكنند، به جاى اشكال هر دو با هم عزمتان را جزم كنيد كه اين ملت را به جلو ببريد، اين ملت را بيدار كنيد، ارتش را تقويت بكنيد، دادگاهها را تقويت بكنيد، البته اصلاح هم بايد بشود، اشخاصى كه در رأس دادگاهها هستند تقويت كنيد تا آنها بتوانند كارهاى خودشان را انجام بدهند، اشخاصى كه در رأس ارتش و قواى مسلحه ديگر هستند تأييد كنيد تا آنها بتوانند ارتش را اداره كنند تا بتوانند قواى مسلحه كارهائى كه بر آنها محول است به خوبى انجام بدهند، مجلس را كه در رأس همه امور است تقويت كنيد و دنبال اين باشيد كه يك مجلس قوى قانونگذارى داشته باشيم تا بتوانند مملكت را به راه راست ببرند.
من با همه اين گروهها هيچ، با هيچ يك از اينها قوم و خويشى ندارم ولى با همه اين گروهها
صحيفه نور ج 14 صفحه 6
موافقم مادامى كه در پستهاى خودشان رفتار خوب دارند. شما بدانيد كه در بين اين ملت ما الان اشخاصى هستند، گروهكهائى هستند كه مىخواهند يكى يكى اينهائى كه مشغول خدمت به اين مملكت هستند، از نظر مردم بيندازند و آنها را از ملت جدا كنند. بايد توجه داشته باشيد كه اينها كه آمدند و مطلبى را گفتند مچشان را بگيريد كه اين آقائى كه تو مىگوئى فلان است، دليلت چه است، ببينيد چه خواهد گفت. آن كسى كه مثلاً در ارتش است، فرمانده ارتش است اگر گفتند فلان كار را كرده مچش را بگيريد كه دليل شما بر اين مطلب چه است؟ آن كه در رأس دادگاهها هست اگر به او اشكال كردند مچشان را بگيريد بگوئيد دليلت بر اين مطلب چه است؟ آنوقت خواهيد فهميد كه دليلى در كار نيست فقط اين است كه تبليغات است كه مىخواهند شخصيتها رابشكنند و مىخواهند نتيجه از آن بگيرند و مع الاسف ملت ما توجه به اين مسأله بسياريشان كم دارند، به اين تبليغات سوئى كهنسبت بهبعضىاز اين روحانيون كه مشغول خدمت به اين ملت هستند، نسبت به اينها مىكنند باور مىكنند، اشخاصى را كه من بيش از بيست سال است مىشناسم و مىدانم چه اشخاصى هستند لكهدار مىكنند. اينها از عيوبى است كه در كشور ما هست، اشخاصى كه در ارتش الان دارند خدمت مىكنند، در ژاندارمرى خدمت مىكنند، در سپاه پاسداران دارندخدمت مىكنند، در بسيج دارند خدمت مىكنند، كميتههائى كه دارند خدمت مىكنند، همه اينها الان خدمتگذار هستند البته در هر قشرى و جمعيتى پيدا مىشوند بعض اشخاص غيرصالح، نبايد ما اگر در يك جمعيتى يك آدم غير صالح پيدا شد، تمام آن گروهها را بكوبيم و نبايد ما بدون دليل و بدون شاهد يك مطلبى را قبول بكنيم. بعضى از فلاسفه مىگويند كه كسى كه بى دليل يك مطلبى را قبول بكند از فطرت انسانى خارج شده است و صحيح است اين. انسان نمىتواند به حسب فطرتش يك مطلبى را كه مىشنود همين طورى خودبخود قبول كند. اشخاصى كه مىخواهند الان شخصيتهائى كه در اين مملكت مشغول خدمت و در رأس كار هستند از نظر مردم بيندازند، اينها نظرشان به اين است كه اين كشور را تهى كنند از شخصيات و از اشخاص مؤثر و آن كنند كه سابق بود. ملت ما بايد هوشيار باشد و هيچ مطلبى را بى دليل قبول نكند، همين كه يك كسى گفت فلان چه جور است بايد بگويند به چه دليل مىگويى؟ دليلش را از او بپرسند، اگر بىدليل يك مطلبى را قبول بكنند از فطرت انسانى خارجند. انسان بايد هر مطلبى كه مىشنود دليل براى آن اقامه بشود، ما خدا را با دليل قبول كرديم بىدليل قبول نكرديم و ما انبيا را با دليل قبول كرديم بى دليل قبول نمىكنيم، ما كسانى كه خيانتكارند با شواهد آنها را خائن مىدانيم، كسانى كه به اين ملت اذيت كردند و اين ملت را جور كردند شاهدش همان بود كه مىديديد، ولى يك نفر آدم، هر كس مىخواهد باشد، يك زارع باشد، يك كاسب باشد، يك بازارى باشد، يك ادارى باشد، اگر به ما گفتند اين فلان است بايد دليل اقامه كند، بايد توجه داشت كه مبادا خداى نخواسته بخواهند حكومت اينجا را و مملكت ما را بگويند: نه عرضه حكومت كردن دارند و نه عرضه اينكه دادگسترى را اصلاح كنند دارند و نه عرضه اينكه مجلس را اداره كنند دارند، اين مسائل مصيبت بار است و اشخاص توجه ندارند و غالباً هم آن اشخاصى كه اين حرفها را مىزنند غرضمندند يا گول خوردهاند.
صحيفه نور ج 14 صفحه 7
اسلام پيش ما امانت است، با قلمها و قدمها به آن خيانت نكنيم
برادرهاى من! خواهرهاى من! توجه بكنيد كه مسؤوليت داريم امروز، مسؤوليتهاى بزرگ داريم ما، اگر اين نهضتى كه تا اينجا رسيده و اين انقلابى كه تا اينجا رسيده است و يك جمهورى اسلامىدر مملكت ما تحقق پيدا كرده است اگر اين از دست ما برود همه ما مسؤوليم، اگر قلمهائى كه در روزنامهها به ضد هم چيز مىنويسند كمك كنند بر اين از بين رفتن جمهورى، همه مسؤولند، ما مسؤوليم و ما اسلام امانت است پيشمان، احكام اسلام امانت است پيشمان و نبايد با سر قلمها خيانت كنيم بر اين امانت و نبايد با زبانها خيانت كنيم به اين امانت و نبايد با قلم ها و قدمها به اين امانت خيانت كنيم. اگر بخواهيد كشورتان مستقل باشد، اگر بخواهيد كشورتان روى پاى خودش بايستد و بخواهيد آزاد باشيد، بايد از اينطور مناقشات دست برداريد و همه نظر حسن بكنيد و برادروار همه با هم كمك بكنيد تا اين كشور به مقصد خودش برسد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 14 صفحه 8
تاريخ: 1/11/59
پيام امام خمينى به مردم و نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين مقطع زمانى زمانى حساس جنگ تحميلى ابرقدرتان به دست وابستگان خود عليه نيروهاى مسلح اسلام، لازم است تذكراتى داده و اخطار نمايم. بديهى است تخلف از آنها خطرهاى هولناكى براى اسلام و كشور اسلامى ما به بار خواهد آورد و موجب تعقيب قانونى و شرعى است:
1 - نيروهاى مسلح نظامى و غير نظامى از هر قشر كه هستند لازم است انضباط را دقيقاً حفظ كرده و از كارهائى كه مخالف انضباط است اجتناب نمايند و به مسؤوليت بزرگى كه بر عهده آنان گذاشته شده است توجه نموده و تخلف از انضباط مطلوب، موجب مسؤوليت و تعقيب است.
2 - از ثمرات انضباط اطاعت از فرماندهان است. بايد تمام افراد نيروهاى مسلح از فرماندهان خود اطاعت كنند كه بحمدالله مىكنند. سرپيچى از اطاعت فرمانده، چه در قواى نظامى و چه در انتظامى و چه در سپاه پاسداران و چه بسيج و نيروهاى مردمى مسؤوليت دارد و موجب تعقيب است.
3 - وحدت فرماندهى از مسائل مهم سرنوشتساز است كه بدون آن پيروزى ميسر نيست و عدم مراعات آن فاجعهآفرين است و كسانى كه بدان سر ننهند مسؤول مىباشند.
4 - فرار از جنگ در اسلام از گناهان بزرگ است و موجب مسؤوليت و تعقيب در اين دنيا و عذاب بزرگ در آخرت است. بايد فرماندهان، فرد و يا افراد نادرى را كه خداى ناكرده اقدام به فرار مىنمايند، كه نمىنمايند، دستگير نموده و تحويل دادگاه دهند.
5 - هماهنگى جميع قواى نظامى و غير نظامى از مهمات آيندهساز است. اگر فرد و يا افرادى در اين امر حياتى اخلال نمايند، بايد معرفى شوند تا به دادگاه تسليم گردند.
6 - همانطور كه اطاعت از فرماندهان لازم است و تخلف از آن جرم، فرماندهان نيز لازم است با سربازان و افراد به اصطلاح زير دست خود به شيوهاى اسلامىانسانى رفتار نمايند و آنان را با عواطف خود دلگرم نمايند و با اعمال پسنديده خود، از آنان سربازانى فداكارتر بسازند.
7 بايد فرماندهان و همه افراد قواى مسلح، با كمال دقت مواظب باشند تا ضد انقلاب در سنگرهاى آنان و در جبههها نفوذ نكنند و با تبليغات باطل خود، جنگندههاى نيرومند ما را تضعيف ننمايند و اگر كسانى به چنين اعمال خيانت بارى دست زدند، همه موظف
صحيفه نور ج 14 صفحه 9
هستند آنان را دستگير نموده تسليم فرماندهان كنند تا به دادگاه تسليم نمايند.
8 كسانى كه از ارتش بازيخورده عراق به ايران پناهنده شوند، مورد عفو و محبت و اغماض هستند و با آنان چون برادران خودمان رفتار مىشود و كسى حق ندارد به غير از رفتار انسانى اسلامى با آنان رفتار كند. و به تمامى سربازان و درجه داران و افسران و صاحب منصبان عراقى و غير عراقى اعلام مىشود كه در صورت تسليم به لشگر اسلام، مورد عفو واقع مىشوند و پس از جنگ در صورتى كه مايل باشند، در ايران مىمانند و در صورتى كه تقاضا كنند، آنان را به كشور خودشان با احترام بر مىگردانند.
اينجانب به عموم ارتش عراق نصيحت مىكنم كه گول حزب كافر بعث را نخورند و با برادران اسلامى خود جنگ نكنند و متوجه باشند تا، صدام كافر آنان را در خدمت آمريكا، به برادركشى اغوا نكند. برادران عراقىام! تا وقت نگذشته و عذاب الهى نازل نشده است، به دامان اسلام پناهنده شويد كه اسلام دين عفو و رحمت و اغماض است.
9 - اينجانب به حسب وظيفه اسلامى و اخلاقى، به گروههاى داخل كشور اعم از تهران و كردستان و ساير نواحى ايران، در هر نقطه كه هستند، پدرانه توصيه مىكنم كه به آغوش گرم اسلام و ملت مسلمان برگرديد و سلاحهاى خود را كنار گذاشته، با برادران و خواهران خود آشتى كنيد. در اين صورت، اينجانب به همه آنان تأمين مىدهم كه مادامى كه با صلح و صفا به كشور خودتان خدمت كنيد و به جمهورى اسلامى وفادار باشيد، هيچ كس مزاحم شما نخواهد شد. چه چيز بهتر از اينكه در محيط صلح و صفا، همه قشرهاى ملت، در بازسازى كشور عزيزمان كه در اثر حكومت سالهاى طولانى رژيم منحط پهلوى به خرابى كشيده شده است، با كار و كوشش اقدام نمايند و چه تأسفآور است كه برادران ارتشى و سپاهى و ديگر قشرهاى متعهد، در راه خداوند و كشور عزيز اسلامىمان فداكارى كنند تا دشمن اسلام و وطن، از خاك خود برانند. گروههايى كه بازيخورده، تحت تأثير بعضى منحرفين واقع شده و كارشكنى كنند و به دشمن كمك مستقيم يا غيرمستقيم نمايند و بر روى برادران مسلمان خود اسلحه بكشند، من بار ديگر يادآورى مىكنم كه روزى مىرسد كه از كردار خود پشيمان مىشويد و در آن روز كه خيلى هم طولانى نيست، پشيمانى فايدهاى نخواهد داشت. چه بهترامروز كه درهاى رحمت خداوند بزرگ بر روى شما باز است، به صفوف فشرده ملت بپيونديد و در پناه اسلام، آسوده خاطر به زندگى شرافتمندانه خود ادامه دهيد.
10 - بار ديگر به ارتش و سپاه پاسداران و ژاندارمرى و بسيج و همه نيروهاى مسلح نظامى و غير نظامى تأكيد مىكنم كه با هماهنگى هر چه بيشتر، بر دشمن بتازيد و از اختلاف كه از وسوسههاى شيطان و به سود شياطين است بپزهيزيد و از فرماندهان اطاعت كنيد و به خداى متعال اعتماد و اتكال نمائيد و كشور خود را از شر شياطين، با وحدت كلمه نجات دهيد و با اطمينان خاطر و صبر و شكيبائى، همچون سربازان صدر اسلام، به جنگ و دفاع از كشور عزيزمان ادامه دهيد كه خداوند متعال پشت و پناه شماست و شما به خواست پروردگار بزرگ پيروزيد.
صحيفه نور ج 14 صفحه 10
11 - بار ديگر به دوستانى كه پشت جبهه هستند، چه دولتمردان و چه ساير قشرهاى مختلف ملت اكيداً توصيه مىكنم كه از كارهايى كه ممكن است جنگندههاى عزيز از جان گذشته كه خدا يارشان باد در جبههها دلسرد كند، احتراز نمائيد و بدانيد كه اگر آسيبى به آنان و كشور عزيز اسلامىمان به واسطه اقوال و افعال ما برسد، مسؤول هستيم و در پيشگاه عدل الهى و ملتهاى اسلامى معذور نخواهيم بود. در خاتمه، به تمامى شما و خواهران و برادرانى كه در محيط جنگ به زندگانى دلاورانه خود ادامه مىدهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسى نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براى رضاى خدا دفاع مىكنيد و موجب دلگرمى رزمندگان اسلام مىشويد و همه چيز خود را در طبق اخلاص قرار دادهايد و با فدائىهاى مكرر، صحنههاى شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بىامانتان ثبت نموده و مىنمائيد و با درس فداكارى و رشادت به مستضعفين جهان مىآموزيد كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش، روى ابرقدرتها و قدرتها را سياه كرديد درود مىفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.
خمينى كه آخرين روزهاى عمرش را مىگذراند، تمام اميدش به شما مردم سلحشور ايران است، به شما مردمى كه به هيچ وجه تحت تأثير اختلافات جزئى و كلى واقع نشده و انشاءالله نمىشويد، شما مردمى كه با تمام وجود، بر سر غرب و شرق جهانخوار شوريديد. شما عزيزانم، به اميد خدا پيروزيد. شما مردم دلير و آگاه، سرمشقى هستيد براى ملل زير سلطه و بايد بدانيد در ميدانى كه قدم گذاشتهايد، مواجه هستيد با مشكلات بسيارى كه تنها مقاومتتان، نجاتتان خواهد داد. به هيچ وجه ترس و بيم در خود راه ندهيد، كه مبارزات كوبندهتان نشان داده است كه نمىدهيد. متحد شويد كه در سايه اتحاد، پيروزىتان بر ابرقدرتان حتمىاست. از خداوند متعال غلبه اسلام بر كفر و پيروزى رزمندگان اسلامى را خواستارم.
والسلام على عبادالله الصالحين
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 14 صفحه 11
تاريخ: 2/11/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشآموزان مدارس تهران و اقشار مختلف مردم
شما جوانها بايد راه را ادامه دهيد تا پيروان شايسته حضرت رسول باشيد
بسم الله الرحمن الرحيم
ما در آستانه روز مقدسى هستيم و عيد مباركى كه در آن روز بزرگترين شخصيت عالم براى اصلاح بشر و تحول، بزرگتر تحولات، و نيز ولادت با سعادت فرزند او حضرت صادق سلام الله عليه كه مذهب را ترويج و اسلام را ارائه داد به مردم. تحول از شركها، الحادها، آتش پرستىها و همه انحرافها، به استقامت و توحيد و توحيدپرستى. در مركزى كه به جاى توحيد و به جاى حكومت الله بتهانشسته بودند و در عصرى كه به جاى ستايش حق تعالى آتشها پرستيده مىشدند. امروز روز مباركى است كه ما نزديك به او مىشويم و روز نويدى است كه بشر را نويد داد به استقامت و راهنمائى به صراط مستقيم انسانيت و پيروان آن حضرت كسانى هستند كه همان راه را و همان خط را تعقيب مىكنند و از خود شروع مىكنند و به ديگران سرايت مىدهند. شما جوانان دانشجو و جوانان عزيزى كه از هر جا آمدهايد، اميد اين ملت هستيد كه بايد اين راهى را كه فرا راه شماگذاشته شدهاست به آخر برسانيد و اين نهضتى را كه در راه او آنهمه جانفشانى شده است، ادامه بدهيد و اين صراط مستقيمى را كه انبياء جلو راه بشر گذاشتند و نبى اكرم آخرين انبياء و اشرف همه، آن راه را جلو مردم گذاشتند و مردم را دعوت به اين صراط مستقيم كردند و هدايت كردند به راه انسانيت و خروج از همه انحاء كفر و الحاد و خروج از همه ظلمات به نور مطلق، بايد شما جوانها همان راه را ادامه دهيد تا اينكه پيرو رسول اكرم و در مكتب حضرت صادق پيروانى شايسته باشيد.
از كودكستان تا دانشگاه مركز جولان دستهاى خبيث استعمار است
عزيزان من! منحرفين و كسانى كه مىخواهند اين مكتب به آخر نرسد و آنهائى كه از مكتب اسلام سيلى خوردهاند و آنهائى كه مكتب اسلام را بر خلاف مصالح خودشان مىدانند و برخلاف مصالح اربابانشان مىدانند، اول نظرشان به اين است كه از مدرسههائى كه كودكان ما، جوانان ما، جوانان نورس ما در آنجا براى تحصيل كمال رفتهاند، از آنجا انحرافات را شروع كنند. آنها درصدد اين هستند كه مدارس كه منشاء همه بركات هست و جوانهاى نورسى كه بايد اين كشور را به رشد خودش برسانند و از دست اجانب نجات دهند، آنهارا منحرف كنند و لهذا مىبينيد كه از آن دبستان تا
صحيفه نور ج 14 صفحه12
دانشگاه، مركز توطئه است و شماها هدف آنها هستيد و مىخواهند شمارا از اسلام عزيز منحرف كنند و دانشگاهها و دبيرستانها و دبستانها و تمام مراكز علم و تهذيب را مبدل كنند به مراكزى كه اگر در آنجا علم تحصيل بشود، به نفع قدرتهاى بزرگ باشد و هر چه در آنجاها و در آن مكانهاى مقدس، هر چه فرآورد باشد، فرآورد به نفع ابر قدرتها. قدم اول آنها از همان كودكستان شروع مىشود و هر چه جوانها و كودكهايمان بالاتر بروند، قدمهاى بعدى آنها هم به دنبال آنهاست. از كودكستان تا دانشگاه، مركز جولان دستهاى خبيث استعمار است و آنها خوب مىدانند كه اگر اين نوباوگان را از راه مستقيم و صراط الله خارج كنند، به مقاصد شوم خودشان خواهند رسيد و لهذا كوشش آنها و هدف آنها از كودكستان شروع مىشود و تا دانشگاهها جريان دارد و مراكزى كه بايد براى اصلاح جامعه، اصلاح جامعه در معنويات و اصلاح جامعه در ماديات، ذخائرى باشند براى كشور عزيز ما، آنجا را به فساد بكشند و بعد كنار بنشينند و به اين جوانهاى ما نگاه كنند كه اين منحرفين كارهاى خودشان را انجام دادهاند و فساد را به دست شما مىخواهند اجرا كنند.
مراكز علم، مراكزى است كه با اصلاح آنها كشور اصلاح مىشود
شما جوانها در سرتاسر كشور از كودكستان كه محل اطفال است تا دانشگاه كه محل علم و محل دانش و تهذيب بايد باشد، بايد بيدار باشيد و خودتان اين مراكز را از فساد حفظ كنيد. كسانى كه مىآيند در اين مراكز و مشغول تبليغات هستند، شما بايد، جوانهاى ما بايد، معلمين اين جوانها بايد كه ببينند اينها سابقهشان چه بوده و چه وضعيتى، فعلى دارند و چه وضعيتى در سابق داشتند و دعوت آنها چيست. امروز مملكت شما، كشور شما مركز توطئههاست براى اينكه كشور شما آنچنان صدمهاى وارد كرده است برابر قدرتها و آنچنان سيلىاى به صورت قدرتهاى بزرگ و ريشههاى فساد آنها زده است كه آنها از جا نمىنشينند مگر آنكه اين كشور را به خيال خودشان به حال اول و به فساد بكشند و آنها مىدانند كه اگر كودكان ما را از نورسى، منحرف بار بياورند، اين انحراف تا آخر خواهد رفت و اگر نوباوگان ما را به انحراف بكشند، اين كشور به انحراف كشيده خواهد شد و اگر دبيرستانهاى ما را و دانشگاههاى ما را به انحراف بكشند. اين كشور به انحراف خواهد كشيد. بزرگتر سنگر، براى اسلام اين مراكزى است كه شما در آنها زندگى مىكنيد و تحصيل مىكنيد. اين مراكز، مراكزى است كه بااصلاح آنها، كشور اصلاح مىشود و با تباهى آنها، كشور به تباهى كشيده مىشود. بايد جوانهاى ما، كودكان ما درست چشم و گوش خودشان را باز كنند كه شياطين اغوا نكند آنها را و هر روز آنها را وادار نكنند به جنجال كردن و راهپيمائى كردن شما بايد در هر جا كه تحصيل مىكنيد و جوانها و كودكان ما در سرتاسر كشور، در هر مركزى كه اشتغال به تحصيل دارند بايد توجه به اين داشته باشند كه تحصيل همراه تهذيب و همراه تعهد و همراه اخلاق فاضله انسانى است كه مىتواند ما را به حيات انسانى برساند و مىتواند كشور ما را از وابستگىها نجات بدهد. اگر شما جوانها دنبال تحصيل كه مىرويد دنبال اين معنا باشيد كه يك تصديقى بگيريد، يك ديپلمى بگيريد و
صحيفه نور ج 14 صفحه 13
برويد آن را آلت قرار بدهيد براى استفاده مادى خودتان، اين همان انحرافى است كه آنها مىخواهند. و اگر شما در مراكزى كه هستيد يك ايده صحيح داشته باشيد و يك غايت صحيح داشته باشيد كه براى رسيدن به آن غايت مشغول تحصيل باشيد و براى رسيدن به آن امرى كه خداى تبارك و تعالى مىخواهد و آن تهذيب نفس و پرستيدن الله و دور كردن همه شركها و همه انحرافها و همه الحادها از خودتان و از مراكزتان، اگر اينطور باشد شما پيروز خواهيد شد. و همه انحرافها و همه گرفتارىهائى كه براى يك كشور پيش مىآيد براى اين است كه مراكز تعليم و تعلم شان، مراكز تهذيب نيست. اين فرقى نيست مابين مدارس علمى قديم با مدارس علمى جديد، تا تهذيب نباشد و تعهد نباشد و از اول انسان راه خودش را، صراط مستقيم خودش را نيافته باشد و تحصيل او دنبال همان ايده صحيح اسلامى نباشد، همين انحرافآور است و همين است كه ما را و كشورهاى اسلامى را يا به طرف چپ مىبرد و يا به طرف راست، يا بايد كشور، كشور كمونيستى باشد يا كشور، كشور تابع آمريكا. از مدرسه شروع مىشود اين مسائل، از مدارس و دانشگاهها اين مسائل شروع مىشود. آنها مىخواهند كه آن چيزى كه در دانشگاهها و در مدارس ما، در دبيرستانها و در همه جا حاصل مىشود اين باشد كه آن چيزى كه نتيجه زحمات طولانى ملت است و زحمات طولانى جوانهاى ماست، براى آنها باشد.
شما نمىدانم آن شب در راديو، اين حميد را كه راديو، در تلويزيون نشان دادند و حرفهائى را كه او زد، شنيديد؟ اگر نشنيديد از آنها كه شنيدند بپرسيد كه چه دستهاى جنايتكارى جوانهاى تحصيلكرده ما را با چه دامهائى به دام مىكشند و آنهائى كه بايد سرمايه باشند براى كشور خودشان و بايد زحمت بكشند براى پيشرفت كشور خودشان، چطور به دام مىكشند و آنها را وادار مىكنند كه بر مصالح آنها زحمت بكشند. اين الان يك پرده است كه شماملاحظه كرديد. بسيار هستند افرادى كه از اين قبيل هستند، براى اينكه در رژيم سابق اين مطلب مطرح بود، منتها اسمش را نمىآوردند. مطرح بود اين مطلب كه بايد دانشگاههاى ما اينطور باشد، تربيت فاسد از آن اولى كه بچههاى نورس ما در كودكستان مىرفت تاآن آخركه جوانهاى برومندما كه سرمايههاى اين كشور هستند، در دانشگاهها بودند، برنامه سابق همين بود كه اينها از آنجا تا آخر طورى بار بيايند و طورى تربيت بشوند كه تربيت مسكو باشد يا تربيت واشنگتن. مسأله اين بود و الان كه شما جوانهاى عزيز و همه دبيرستانىها و همه دانشگاهها مىخواهيد كشور خودتان، دست خودتان باشد، استقلالش محفوظ باشد، آزادى داشته باشيد، طريق انسانيت را طى بكنيد و به كمال انسانى برسيد و آن چيزى كه انسان براى آن خلق شده است به او برسيد، شياطين به دست و پا افتادند كه شماها را منحرف كنند.
آنها كه در مدارس و دانشگاهها جنگ به راه مىاندازند عمال اجانبند
اينهائى كه در مدارس مىآيند و با تبليغات سوءشان جوانهاى نورس ما را وادار مىكنند به يك مسائلى كه با تحصيل آنها مخالف است و نمىخواهند اينها تحصيل بكنند اينها و نمىخواهند اينها يك
صحيفه نور ج 14 صفحه 14
جوانهائى كه براى كشور خودشان مفيد باشند به بار بياورند، با بهانههاى مختلف اينها را به تظاهرات و راهپيمائىها و اختلافات مىكشند و كنار مىنشينند و به شماها و به ما مىخندند. آن كوششى كه اينها مىكردند كه دانشگاهها باز بشود، قبل از اينكه برنامه صحيح ريخته بشود، همين بود كه مىخواستند اين دانشگاهها به همان وضع سابق كه امثال اين اشخاصى كه روى كار آنوقت بودند، به جامعه تحويل بدهد، مىخواستند همان معنا باشد و اينكه در كودكستانها، دبيرستانها مىروند و مشغول مىشوند با تبليغات خودشان و تحريكات خودشان جوانهاى ما را و كودكهاى ما را وادار كنند كه به جاى اينكه تحصيل بكنند، جنگ و دعوا به راه بيندازند و به جاى اينكه تهذيب نفس بكنند و اخلاق اسلامى را بياموزند، با فحش و فضيحت روبرو مىكنند، اين همان برنامه سابق است. كودكهاى ما، جوانهاى ما، همه آنها، چه دختر و چه پسر، بايد تمام همشان را صرف اين بكنند كه بشناسند اينها را، بفهمند كه اينها چه مقصدى دارند، بفهمند كه اينها قبلاً چه بودند، بفهمند كه اينها در حالى كه جوانهاى ما از ارتشى و پاسدار و ژاندارمرى و ساير قشرهاى مردمى، عشاير و سايرين در مركز جنگ و در جبههها مشغول فداكارى هستند، اينها در پشت جبههها مشغول افساد هستند، مشغول كمك به اربابان خودشان هستند. بدانند كه در راديوهاى خارجى و در راديوهاى منحرف از اينها پشتيبانى مىشود و از جمهورى اسلامىتكذيب مىشود و مىخواهند جمهورى اسلامى نباشد. همانطورى كه صدام و ساير منحرفين به كشور ما حمله كردند و جنگ راهانداختند، اينها هم همان جنگ را با صورت ديگرى در مدرسهها و در دانشسراها و در دانشگاهها به راه مىاندازند. همه عمال خارجى هستند و شما بايد هر جا كه هستيد توجهتان، توجه شما زياد بر اين مسائل باشد كه مبادا يك وقت چشم باز كنيد ببينيد گول خوردهايد، همانطورى كه ديشب حميد گفت، از آن راهها، از همه راهها. خداوند شماها را ذخيره اين مملكت قرار بدهد. جوانهاى ما را به راه راست هدايت كند و همه ما را خدمتگذار به اسلام و به كشور اسلامى قرار دهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 14 صفحه 25
تاريخ: 4/11/59
بيانات امام خمينى در جمع سفراى كشورهاى اسلامى
اگر كشورهاى اسلام با هم مجتمع شوند، هيچ آسيبى به آنها نمىرسد
بسم الله الرحمن الرحيم
من اين روز فرخنده و سعيد را به همه مسلمين در مشارق ارض و مغارب ارض تبريك عرض مىكنم و به شما سفراى محترم ممالك اسلامى هم تبريك عرض مىكنم. و مبارك آن روزى است كه اهداف اسلام، اهداف پيغمبر معظم اسلام در همه كشورهاى اسلامى تحقق پيدا بكند و اينطور نباشد كه ما صرف شعار باشد و از حد الفاظ بيرون نرود.
من اميدوارم كه ممالك اسلامى در اين وقتى كه دنيا يك تحولى پيدا كرده است و مستضعفين بيدار شدند و بسيارى از ممالك استقلال از ساير ممالك پيدا كردهاند ما مسلمين هم كه جمعيتمان اگر با هم باشيم بيشترين جمعيت را داريم و ذخايرمان بزرگترين ذخاير است و افرادمان افراد بزرگ و برجسته است، بتوانيم با وحدت اسلامى و زير تعاليم قرآن مجيد با هم مجتمع باشيم. در عين حال كه همه در ممالك خودمان استقلال داشته باشيم، لكن تمام مجتمع باشيم تحت لواى اسلام و توحيد و نگذاريم كه دستهاى ابر قدرتها در ممالك ما حكومت كند و ما زير پرچم آنها باشيم.
شما آقايانى كه در اينجا هستيد، در ايران هستيد و مشاهده مىكنيد مسائلى كه در ايران است، حكومت ايران را و رژيم جمهورى اسلامىايران را با اينكه مجال باز پيدا نكردند كه به طور گسترده همه اهداف اسلام را گسترش بدهند، لكن ملاحظه مىكنيد كه اين حكومت با حكومتهاى جائر، با نظام شاهنشاهى كه سابق بود چقدر فرق دارد و از همان وقتى كه آن نظام دست نشانده بيرون رفت از اينجا، تمام دروازهها باز شد به روى مسلمين و تمام آزادىها تحقق پيدا كرد و اسلام به حسب اساس در اينجا تحقق پيدا كرد و دست قدرتهاى بزرگ از اين مملكت قطع شد و ما بايد بدانيم كه اگر ملتها چيزى را خواستند، تحقق پيدا مىكند. ملت ما خواست كه آن حكومت جائر دو هزارو پانصد ساله در ايران نباشد و همانطور شد و خواست كه دست ابرقدرتها از ايران كوتاه باشد و كوتاه شد. و الان ملاحظه مىكنيد كه در اين كشور به ما حمله نظامى كردند، يك دفعه خودشان مستقيماً و الان هم به توسط صدام حمله كردند به ايران و اينقدر از اين زن و بچه و بزرگ و كوچك ايران را اسير كردند و كشتند و دربدر كردند كه شما همه شاهد هستيد و من ميل داشتم كه اگر تشريف نبرديد به اين سرحدات و به اين ملتهائى كه جنگزده شدند و اين شهرهائى كه خراب شدند، اگر نرفتيد، برويد ببينيد و به
صحيفه نور ج 14 صفحه 26
ممالك خودتان اطلاع بدهيد كه اطلاع شما يك سندى است براى آنها و من اميدوارم كه مسلمين محكوم كنند اين جائر را و محكوم كنند اين رژيم را و اميدواريم كه عراق هم به آمال خودش برسد كه اين دولت فاسد را از بين ببرد و خودشان براى خودشان يك دولتى به دست ملت تحقق پيدا كند. و من دعا مىكنم، به خداى تبارك و تعالى التجاء مىكنم كه ما مسلمين را بيدار كند و ما را به مقاصد اسلامى خودمان برساند و دستهائى كه تفرقه بين ممالك اسلامى مىخواهند بيندازند قطع كند و ممالك اسلامى همه با هم بدون اينكه زبانى نژادى در كار باشد، بدون اينكه زبانى در كار باشد، همانطورى كه اسلام خواسته است مثل دندانههاى شانه با هم مجتمع باشند و اگر مجتمع شدند هيچ آسيبى به آنها نمىرسد و هيچ كشورى نمىتواند به آنها تعدى كند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 14 صفحه 15
تاريخ: 4/11/59
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و اعضاى هيأت دولت
كوشش انبيا و ايده بعثت در تمام قرنها تربيت انسان است
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز روز بسيار بزرگى است كه هم پيشواى امت بزرگ اسلامى دنيا را به نور مباركشان منور كردند و هم پيشواى بزرگ مذهب، و شايد در ايام ديگر ما مثل امروز كم داشته باشيم يا نداشته باشيم و من تبريك عرض مىكنم به همه ملتهاى اسلام و همه كشورهاى اسلامىو به شما آقايان وكلاى محترم مجلس و هيات دولت و ساير برادرانى كه در اينجا حضور دارند و من سلامت و توفيق و پيروزى همه شما را از خداوند تعالى خواستارم.
بركت وجود رسول اكرم بركتى است كه در سرتاسر عالم از اول خلق تا آخر يك همچو موجود با بركت نيامده است و نخواهد آمد. اشرف موجودات و اكمل انسانها و بزرگتر مربى بشر اين وجود مبارك است و مبين احكام اسلام و ايدههاى رسول اكرم ذريه مطهر ايشان و خصوص حضرت جعفرابن محمد صادق هستند.
كوشش انبيا و ايده بعثت در تمام قرنها تربيت اين موجود است، اين موجودى كه عصاره همه مخلوقات است و با اصلاح او اصلاح مىشود عالم و با فساد او به فساد كشيده مىشود. كوشش انبياء از اول تا آخر اين بوده است كه اين موجود را به صراط مستقيم دعوت كنند و راه ببرند، نه همان هدايت و گفتن تنها، بلكه راهنمايى و الگو بودن خودشان در اعمال و در افعال و در اقوال، براى اينكه اين موجود را به آن كمالى كه لايق است، برساند. و مع الاسف اين ايده به آنطورى كه آنها مىخواستند حاصل نشد و بعدها هم به آنطورى كه انبيا در نظر داشتند حاصل نخواهد شد، براى اينكه اينها مواجه هستند با يك موجودى كه اين موجود شناخته نشده است الا براى خدا و كسانى كه علم را از خداى تبارك و تعالى اتخاذ كردند و يك موجود پيچيدهاى است كه حتى خودش از خودش اطلاع ندارد و شايد اين كلمهاى كه وارد شده است كه من عرف نفسه فقد عرف ربه تعليق به يك امر محالى باشد براى نوع بشر. شناخت انسان خودش را، و شناخت اوصافى كه در انسان هست و غرايزى كه در انسان هست اين از امورى است كه يا محال است يا نظير محال، الا هر كسى كه عصمت الله تعالى. انسان خودش از باب اينكه حب نفس دارد و هر چه را مىخواهد، براى خودش مىخواهد. براى خاطر اين حب نفس شديد از بسيارى از امور غافل است يعنى با اين حب نفس نمىتواند خودش را آزاد بشناسد.
صحيفه نور ج 14 صفحه 16
بالاترين گرفتارى حب نفس است
سه نظر در عالم هست يك نظرى كه از روى حب مطالعه مىكند موجودات را يا بعض موجودات را، و يك نظرى كه از راه بغض نظر مىكند به همه چيز، و يك نظر ثالثى كه حب و بغض در آن نيست و آزاد است. آن دو نظر، نظر اشخاصى است كه آزاد نيستند. بزرگترين گرفتارى بشر و ماها اين گرفتارى است كه خودمان داريم و از ناحيه خود ما هست. كسى كه از روى حب نفس به مردم و اشياء نظر مىكند و به اشيائى كه نظر مىكند از راه دشمنى و بغض نظر مىكند اين نمىتواند آزاد باشد، در نظر دادن گرفتار است و كسى كه از راه دشمنى و بغض نظر مىكند به موجودات يا به اشخاص يا به گروهها اين آزاد نيست، نمىتواند حكم صحيح بكند. انسان گمان مىكند كه من خودم هر چه مىگويم از روى آزادى است و بىنظرى، لكن اگر كسى يك همچو ادعائى كرد اين را نپذيريد. نمىتواند اين انسان موجود آزاد از هواهاى نفسانى و از حب نفس كه منشاء همه گرفتارىهاست آزاد بشود، مدعى آزادى از اينطور امور زياد است لكن واقعيت كم است. ممكن است كه بسيارى از اشخاص حتى خودشان هم توجه نداشته باشند به اينكه بنده خودشان هستند، نه بنده خدا، خودشان هم خودشان را مبرا و منزه مىدانند و اين براى همان حب نفسى است كه انسان دارد، اين حب نفس تمام عيوب انسان را به خود انسان مىپوشاند، هر عيبى كه داشته باشد براى خاطر اين حب نفس آن عيب را نمىبيند و گاهى هم آن عيب را حسن مىداند، و تا انسان با مجاهدتها و تبعيت از تعليمات انبيا از اين گرفتارى و عبوديت نفس خارج نشود، نه خودش اصلاح مىشود و نه مىتواند احكامى كه مىكند و رأىهايى كه مىدهد صحيح باشد، مطابق واقع باشد. اتفاق مىافتد، لكن نمىتواند مطلقاً اينطور باشد انسان. يك عملى از يك شخص در يك محيط در يك ساعت از يك شخص صادر مىشود، دو نفر كه اين عمل را مىبينند يكى از اينها با اين دشمن است، اين عمل را بد مىبيند و يكى از آنها كه با اين دوست است اين عمل را خوب مىبيند. عمل از يك آدم است، در يك وقت است، در يك محيط است، در يك شرايط است، همه چيزهايش با هم مجتمع است، لكن براى آن گرفتارى كه بيننده دارد، آن عدم آزادى كه بيننده دارد و اسير هواى نفس است اين عمل را عيناً خوب مىبيند، اگر با آن آدم خوب باشد و اين عمل را عيناً بد مىبيند، اگر چنانچه با آن آدم بد باشد، و انسان خودش هم متوجه نيست، بله هستند اشخاصى كه بىجهت مىدانند و تكذيب مىكنند يا مىدانند و تعريف مىكنند. اينطور هستند اما شايد بسيارى اينطور باشند كه به واسطه آن اسارتى كه دارند و آن گرفتارى كه در باطن خودشان مبتلاى به آن هستند و آن شيطانى كه در نفس انسان فعال است، اين گرفتارى نمىگذارد كه انسان آزادانه حكم بكند، نمىگذارد كه انسان آنطورى كه واقعيت است ادراك كند و آنطوريكه واقعيت است او را بگويد، يا واقعيت را به واسطه همين عبوديتى كه دارد، بندگى كه دارد و آنطوريكه سلطنت بر او دارد شيطان و قواى شيطانى خودش، يا ادراك نمىكند مطلب را و يا اگر ادراك هم كرد، نمىخواهد او را اظهار كند. از آن طرف هم همين طور، تعريفها و تكذيبهايى كه ماها مىكنيم، انسان عادى مىكند، اين تعريف و تكذيبها به واسطه همين علاقهاى كه انسان به خودش و وابستگان خودش
صحيفه نور ج 14 صفحه 17
كه آن هم علاقه به خود است، علاقه به وابستگان، علاقه به خود است اين چون پسر من است و اين چون برادر من است، و اين چون هم سلك من است، اين همه من است و تمام اين اشياء در انسانهاى عادى تمام بر مىگردد به خود من، اگر از كس ديگرى هم تعريف كند، اين از باب اينكه به او متعلق است تعريف مىكند. اگر انسان بخواهد خودش را تجربه كند، يك وقت كه خلوت مىشود خودش بنشيند پيش خودش، دو نفر را كه يكى شان از رفقاى اوست، از اقرباى اوست، بسته به اوست و يكى شان با او مخالفند و با او دشمنند مثلاً اين بنشيند و فكر كند كه اين عملى را كه از اين دشمن من و دوست من صادر شده است چه شده است كه من اين عمل خصوصى را وقتى كه نسبتش مىدهم به دوستم، شروع مىكنم از آن تعريف كردن، يا لااقل عيبپوشى كردن به حيل و آن عمل اگر چنانچه از دشمن من صادر بشود يكى را چند مىكنم و هياهو مىكنم. اگر انسان بنشيند و واقعاً بخواهد بفهمد كه خودش چكاره است، بايد اين موازين را ملاحظه كند، اگر يك عمل خوبى صادر شد از يك دشمنى، اين عمل خوب را ستايش كند، ببيند كه همچو هنرى دارد. اگر يك عمل بدى از دستهاى صادر شد اين را بد بداند و بگويد بد است. نمىگويم كه اسرار مردم را فاش كند، من مىگويم پيش خودش، البته اسرار مردم هر چه باشد فاش كردن بر خلاف اسلام است و غيبت و تهمت و همه اينها از مكائرى است كه انسان به آن مبتلا هست، لكن ابتلاى انسان به خودش از همه ابتلاها بالاتر است. شاهد همين است كه من اگر يك امر خيلى برجستهاى از يكى صادر شد، من بناى به مناقشه مىگذارم كه اين امر شايسته را هر چه بتوانم اين را از ارزش بيندازم و اگر اين امر شايسته از يك دوستى، يك متعلق به خود من صادر شد، بناى بر اين مىگذارم كه اين امر شايسته را بيشتر از آن مقدارى كه هست اين را نمايش بدهم. همه اينها زير سر خود من است به خارج هيچ مربوط نيست، دنيا من هستم، اين عالم ملك، اين عالم طبيعت يكى از مخلوقات خداست و اين عالم طبيعت هم جلوهاى از جلوههاى خداست. تعلق به اين عالم طبيعت، تعلق به اين دنيا، اين اسباب اين مىشود كه انسان را منحط مىكند. ممكن است يك كسى به يك تسبيحى آنقدر تعلق داشته باشد كه يك كس ديگرى به يك سلطنت اين تعلق را نداشته باشد، اين اولى بيشتر به دنيا چسبيده است و آن دومى كمتر. سليمان ابن داود هم سلطان بود، سلطانى كه بر همه چيز حكم مىكرد، لكن آن سلطنت يك سلطنتى نبود كه دل سلطان را، دل سليمان ابن داود را به خودش جذب كند. رسول اكرم هم رئيس يك ملت بود و فرمانفرماى ملت بود، لكن اين فرمانفرمايى اينطور نبود كه او را جذب كند به خودش. فرمانفرمايى در تحت سيطره او بود، نه او در تحت سيطره فرمانفرمايى. اگر انسان سيطره پيدا بكند به حسب نفس بر خودش و بر همه چيز، اين اهل دنيا ديگر نيست ولو اينكه همه دنيا هم داشته باشد مثل حضرت سليمان و امثال او و اگر اين سيطره نباشد و انسان در اين غفلت كه ما داريم باشد، اين آدم اهل دنيا هست و دنياى دنى پست. دنيا و آخرت، خدا و دنيا، اينها دو چيزى است كه ما وقتى تعلق به او داشتيم عالم ملك مىشود دنيا، اين دنياى من است. من وقتى تعلق به اين داشتم و تحت نفوذ او بودم، تحت نفوذ سيطره بودم، تحت نفوذ رياستها، تحت نفوذ مقامات بودم، همه اينها دنياست و من خودم اسير است، هر چه سعه سلطنت زيادتر
صحيفه نور ج 14 صفحه 18
بشود، اسارت زيادتر مىشود، من اسير او هستم و خودم ملتفت نيستم و اگر چنانچه انسان موفق بشود به آنكه انبيا مىخواستند كه از تحت اين سيطره نفس بيرون برود، اين اعداء عدو بيرون برود، اين اسارت را، قيد اسارت را از گردن خودش بردارد، اين آدم مىشود يك آدمى كه بر همه چيز سيطره دارد و چيزى بر او سيطره ندارد و سيطرهاى كه بر همه چيز دارد هم در حساب نمىآورد، نمىبيند او را چيزى و همانطورى كه براى دوستان خودش خير و صلاح مىخواهد براى دشمنان خودش هم خير و صلاح مىخواهد. انبيا اينطور بودند، انبيا غصه مىخوردند براى كفار، غصه مىخوردند براى منافقين كه چرا بايد اينها اينطور باشند. انبيا زحمتشان اين بود كه اين كفار و منافقين را و اين اشخاص معوج را و اين انسانهاى دربند اسارت خود و علائق دنيا هستند و همه مفاسد هم زير سر همين است، اينها را مىخواهند آزادشان كنند و اين مأموريت بسيار مشكل بوده است، و اين مأموريت هم عمومى نشد كه بشود، و از اين به بعد هم اين معنا نخواهد شد، اين انسان آدم نمىشود تا آخر هم. يك مثل معروفى بود كه مىگفتند ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل. شيخ مارحمهالله مىفرمود كه: ملا شدن چه مشكل، آدم شدن محال است.
انسان اگر بخواهد حكم بكند به يك مطلبى، تصديق كند در باطن يك مطلبى را، اول برود سراغ خودش، خودش ببيند چكاره است. انسان آن كنار بنشيند و نظرش را به عيوب مردم بيندازد يا محسنات ديگران را عيبجوئى بكند يا بدىهاى ديگران را تحسين بكند، خوب اين يك امرى آسان است، انسان وارد هيچ معركهاى نمىشود، آنهائى كه در سرحدات دارند جنگ مىكنند هى اشكال مىكند به آنها، وارد هيچ ادارهاى نمىشود، آنهايى كه وارد هستند اشكال مىكند، وارد هيچ مركزى كه بايد اصلاح بكند امور را نمىشود، اين كنار مىنشيند و شروع مىكند هى مناقشه كردن و عيب تراشيدن. اين كار آسان هست و خيلى هم رايج شايد باشد اما اگر انسان اول نشست و پيش دل خودش نشست، پيش افكار خودش نشست، ببيند خودش چكاره هست، امتحان كند خودش را، اگر يك پيروزى از دشمن حاصل شد، براى اسلام و به صلاح اسلام بود، ببيند اين خوشحال مىشود از اين و تبريك به حسب قلبش مىگويد به اين دشمن يا نه بدش مىآيد از پيروزى اسلام كه به دست اين واقع شده است، مىخواهد اسلام پيروز نباشد كه مبادا اين آدم پيروز بشود. اگر انسان پيش دل خودش بنشيند و فكر اين را بكند كه اگر اين پيروزى كه به دست او حاصل شده بود براى اسلام، به دست من حاصل شده بود، فرقى مىكند در قلب من بين اين و او؟ اين اسلامخواه است؟! اين اسلام را مىخواهد؟! آن كه اسلام را مىخواهد، اگر به دست كافر هم حاصل بشود خوشش مىآيد. اگر پيروزى به دست يك كافر براى اسلام حاصل بشود، اين از كافر به ما اينكه كافر است خوشش نمىآيد، از آن عملش خوشش مىآيد، و از اين به اعتبار اين كه پيروز شده است و اسلام را پيروز كرده خوشش مىآيد، و اگر چنانچه كارشكنى از يك نفر آدمى كه دوست او هست، محبت به او دارد اين حاصل بشود يا از خودش حاصل بشود، ببيند در قلبش اين اثرى مىگذارد يانه اثر نمىگذارد. يك كار خارجى كه در خارج واقع مىشود (هركارى مىخواهد باشد) انسان وقتى مىخواهد قلم دستش بگيرد
صحيفه نور ج 14 صفحه 19
و راجع به اين كار يك چيزى بنويسد يا مىخواهد برود در مرجع مردم، در محضر ملت راجع به اين مسأله يك مطلبى بگويد قبل از اينكه مىرود و اين مسأله را مىگويد، ببيند كه آيا اين حب نفس كه تابع او حب به علائق خودش هست، حب به دوستان خودش هست او را همچو كور كرده است كه نمىتواند واقعيت را بگويد و واقعيت را فداى خودش مىكند يا نه اينطور نيست و فداى خودش نمىخواهد بكند چيزى را. آنوقت اگر ديد آنطورى است، بداند كه قلم مال شيطان است و به دست اوست و زبان مال شيطان است و در قدرت اوست، و اگر ديد كه نه، كار خوب را هر كس بكند اين خوب است، چون خوب است، هر كس بكند اين كار را، تحسين مىكند. كار، خود كار را ببيند، صدور كار از فلان، اين است كه انسان را مبتلا مىكند. خود كار را وقتى مىبيند، نگاه بكند بدون صدورش از اين و آن، انسان مىتواند حكم بكند، مىتواند حكم بكند كه مجلس شوراى اسلامى ما، اين مجلس چطور است، مىتواند حكم بكند اگر خود مجلس را نگاه كند، نه افراد را در نظر بگيرد، يك چيزى كه از مجلس مىگذرد خود او را نگاه كند كه اين چيزى كه از مجلس گذشته است اين چطور است، اينجا مىتواند قضاوت كند، براى اينكه اين بسته به افراد نيست اما اگر پاى افراد پيش آمد به مجردى كه پاى افراد پيش مىآيد همين معنائى كه قبلاً وقتى كه بدون افراد، بدون توجه به افراد حكم به خوبيش يا بديش كرده بود حالا وقتى كه توجه به افراد كرد عوض مىشود، حكم عوض مىشود در باطن انسان. اكثراً هم خودشان غفلت دارند يعنى بينش از روى دوستى و بينش از روى عداوت اين يك چيزى است كه در انسان تأثير مىگذارد، ممكن است كه اين آدم هم مطلب را خيال كند به اينكه خيلى هم خوب است، اين نفهميده خود مطلب را اين بينشش از باب اينكه از كانال محبت به اين آدم رفته سراغ او، اين بينش، بينش خطاست. از كانال بغض براينكه اين عمل را مىكند برود طرف او، اين بينش، بينش خطاست. ما بايد خودمان را اول امتحان كنيم و بعد كه امتحان كنيم، آنوقت برويم سراغ اينكه فلان عمل چطور بوده، فلان عمل خوب بوده فلان عمل بد بوده. آنهائى كه در يك عملى با هم دشمنى دارند، يك عملى كه صادر مىشود، مىروند سراغ آن جهات ضعفش، جهات قوتش را اصلاً نمىگويند، ساكت مىشوند، وقتى هم خيلى خوب آدمى باشد جهات قوتش را ساكت مىشود، و اگر اعوجاج داشته باشد و آدم شيطانى باشد جهات خوبش هم بد مىكند، مىرود سراغ اينكه اين جهت خوبش است اين هم بد بود، و اگر چنانچه نظر، نظر ساده باشد يعنى نظر آزاد باشد بالاترين آزادىها اين آزادى از خود است، از حب و بغض است و بالاترين گرفتارى ما همين گرفتارى است گرفتارى حب نفس است، گرفتارى حب جاه است، گرفتارى حب شهرت است، من مىخواهم اين عمل از من صادر بشود تا مردم براى من دست بزنند. عمل خوب از يكى صادر شده اين بدش مىآيد كه از او صادر شده، اين مىخواهد از خودش صادر بشود كه مردم بايستند و براى او هورا بكشند. اگر يك عمل بدى مثلاً صادر شد از او به نظرش مىآيد كه نه اين عمل هم بايد برايش چه باشد، براى اينكه خودش كور است از اينكه ببيند حب الشى يعمى و يصم هم آدم را كر مىكند هم آدم را كور مىكند خوبها را نمىبيند، بدها را مىبيند، يك جا هم بدها را نمىبيند، خوبها را مىبيند، اگر آدم فضولى هم باشد كه خوبها را مىكشد طرف بدى،
صحيفه نور ج 14 صفحه 20
بدىها را هم مىكشد طرف خوبى. با آن كه خوب است هر كار بدى بكند اين دنبال اين است كه اين كار بد را خوبش بكند، با يك كسى كه خوب است هر كار بدى بكند دنبال اين است كه اين كار بد هم بكشد طرف خوبى. اين بر خلاف انسانيت است و برخلاف صراط مستقيمىاست كه نبى اكرم و همه انبياء بشر براى همين آمدهاند. اگر موفق بشوند كه اين اسارت را، اين اسارتى كه من در خودم دارم، و هواهاى نفس بر من مسلطند، اگر اين را از بين ببرند موفق شده اند و اگر قدرت بر اين نباشد از باب اينكه هيچ موعظهاى تأثير نمىكند، هيچ گفتهاى تأثير نمىكند، هيچ نوشتهاى تأثير نمىكند، هيچ استدلالى تأثير نمىكند، ادله فلسفى هم در يك همچو موجوداتى كه دلشان بسته است به يك طرف، برهانهاى فلسفى هم تأثير نمىكند. آنى كه دشمن دارد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را، هر چه برهان هم اقامه بشود كه اين روى اين مبادى - و چيز درست مىگويد، آن اين مبادى را همهاش اشكال مىكند. در يك حديثى است كه اهل جهنم مىبينند كه يك خنكى حاصل شد، مىپرسند قريب به اين، حالا من نزد يكى نديدم اين را كه چه شد؟ مىگويند كه پيغمبر اسلام از اينجا دارد عبور مىكند، مىگويد ببنديد درها را، ببنديد كه ما عذاب را مىخواهيم و اين را نمىخواهيم. اين نفسانيت اينطور است و از چيزهائى كه براى انسان به واسطه اين نفسيت پيش مىآيد اگر انسان علائقش شديد باشد به دنيا و علائقش شديد باشد به زن و فرزند و مال و حيثيت و رياست و امثال ذلك، از مصيبهائى كه هست در اينكه احتمالش هم انسان را ناراحت مىكند و كمر انسان را مىشكند، اين است كه در آن نزديكى كه مىخواهند او را منتقلش كنند به يك عالم ديگرى، برايش كشف مىشود كه اين به دست خداى تبارك و تعالى است و اين آدم براى اينكه خدا او را از اين چيزهائى كه حب به او دارد، دارد جدا مىكند، دشمن خدا مىشود. يكى از محترمين قزوين، ملاهاى خيلى عابد قزوين خداوند رحمتش كند ايشان ظاهراً گفت كه ما رفتيم عيادت يك نفر آدم كه نزديكهاى فوتش بود، اين آدم گفت كه آن ظلمىرا نعوذبالله آن ظلمى را كه خدا به من كرده است به هيچ كس نكرده، من اين بچههايم را چطور تربيت كردم چطور حالا مىخواهد مرا ببرد. مسأله اين است آنكه كمر انسان را مىشكند اين است كه حب انسان به خودش و حب انسان به رياستش و حب انسان به همه چيزهايى كه موجب حب است، انسان را برساند به آنجائى كه اگر نبى اكرم هم از او بگيرد دشمن او مىشود، و آنوقت هم كه مىفهمد خدا دارد مىگيرد دشمن او مىشود. و ما تا اصلاح نكنيم خودمان را، نمىتوانيم كشور خودمان را اصلاح كنيم. من نمىگويم كه اينطور باشيد كه خير، از همه هواهاى نفس بيرون برويد، اين نه براى من و. نه براى شما و نه براى الا من عصمه الله ميسور نيست، لكن ما قدرت داريم كه جلوى زبانمان را بگيريم، نمىتوانيم بگوئيم زبانمان اختيار ندارد. ما قدرت داريم كه جلوى قلم مان را بگيريم، نمىتوانيم بگوئيم قلم من اختيار ندارد. ما جلوى زبانمان را، جلوى بيانمان را، جلوى قلم مان را، جلوى عملمان را همه را مىتوانيم بگيريم، قدرت داريم. اين معنائى كه مىتوانيم و قدرت داريم و به واسطه او همه مواخذهها و همه گرفتارىها هست هر چه هم انسان حب به يك كسى داشته باشد، يا بغض به يك كسى داشته باشد، قلمش را نگه دارد، لااقل
صحيفه نور ج 14 صفحه 21
اينقدر قدرت داشته باشد كه در نوشتههايش دنبال اين نباشد كه بد از هر جا هست پيدا بشود و او بنويسد، ضعف از هر جا هست پيدا شود و او بنويسد.
ما هر چه داريم از اين ملت است، نبايد مردم را سست بكنيم
ما امروز احتياج به اين داريم كه اين ملت را اميدوار كنيم و دلگرم. ما هر چه داريم از اين ملت هست، ما هر چه داريم از اين ملت است، از اين تودههاى عظيم انسان است و ما الان مىبينيم كه اينقدر از ما كشته شده است از 15 خرداد بگيريد تا بعد از جنگ، اينها همه را در نظر بياوريد، آنقدر از ما كشته شده است، آنقدر از ما معلول شده است، آنقدر از ما بىخانمان شده است، آنقدر از ما آواره شده است براى اينكه اين كشور استقلال پيدا كند، آزادى پيدا بشود در آن، براى اينكه ما ديگر آن گرفتارىهاى سابق را نداشته باشيم، يك كشور اسلامى داشته باشيم، يك كشور كه تبع خدا و احكام خدا باشد، داشته باشيم.
ما نبايد حالا كه گرفتار هستيم باز به پيروزى هم نرسيدهايم، نبايد اين مردم را سستشان بكنيم بيايند مجلس را از اين طرف هى اشكال بكنيم، آنقدر خوبى كه در اين مجلس هست از اولى كه مجلس در اين مملكت پيدا شده تا حالا، يك همچو مجلسى با اين افرادى كه در آن هست، من نمىگويم توى مجلس هم فرد غير صالح نيست، ممكن است باشد اما صلحا هستند اينها، اين مجلس را بايد حفظش كرد، و مردم را از اين دلسرد نكرد، هى هر روز راجع به مجلس يك چيزى نوشت و هر روز راجع به عرض مىكنم ندانستن مجلس، چى مجلس، چى مجلس. ما امروز احتايج داريم كه اگر چنانچه يك نفر آدمى هم كه جزء كسبه هستند و بسيار هم محترمند، جزء كارگرها هستند و آنها هم بسيار محترمند همه محترمند انشاء الله، نبايد ما يك كارگر را دلسرد بكنيم كه دستش وقتى كه مىخواهد به كار برود بلرزد، يك كشاورز را دلسرد كنيم كه وقتى دستش مىخواهد براى كشاورزى عمل كند بلرزد و يك وكيل را دلسرد كنيم كه وقتى بخواهد صحبت كند بلرزد يا در سرحدات اشخاصى كه مشغول هستند به خدمت دلسردشان كنيم كه آنها هم دستشان بلرزد، ما بايد همه كوشش كنيم كه اميد ايجاد كنيم در اين ملت كه با اميد است كه مىتوانند اينها پيروز بشوند، با اميد است كه كشاورز مىتواند قدرت كشاورزى را زياد كند و با اميد است كه ارتش و پاسدار مىتواند در سرحدات جلوى دشمن را بگيرد. ما كه همه به حسب قولمان دشمن با اسلام نيستيم، ما كه با كشور خودمان دشمن نيستيم، ما كه با مصالح كشور خودمان مخالفت نداريم، ما مىخواهيم كه اين كشور و اين اسلام و همه اينها انشاء الله به خواست خدا درست بشوند همه ما اين آرزو را داريم، خوب اگر چنانچه همه ما اين آرزو را داريم، چرا بايد دولت اسلامى را تضعيف كنيم؟ چرا بايد مجلس را تضعيف كنيم؟ چرا بايد ارتش را تضعيف كنيم؟ چرا بايد پاسدار را تضعيف كنيم؟ مگر اينها همه اشخاصى نيستند كه دارند براى اين ملت خدمت مىكنند؟ خوب همه اينها خدمتگزارند، از آن رئيس جمهور گرفته است تا من طلبه، و همه ارگانهائى كه بعد هستند، الان مشغول خدمت هستند. نظرها را نظرهاى بدبينى نكنيد و
صحيفه نور ج 14 صفحه 22
حب و بغض در دل شما آنجور نباشد كه به خلاف واقع حكم كنيد و بنويسيد و بگوئيد. آنچه كه هست بگوئيد، البته نه، من نمىگويم تأييد كنيد و فحشا را چيز بكنيد، اين خلاف شرع هست و از گناهان كبيره هست اين، لكن براى موعظه، براى بيدار كردن، نقاط ضعف را بگوئيد، لكن به آرامى، نه اينكه آن كسى كه مىشنود كه از قلم شما چه بيرون آمده بدتر كند مطلب را. اگر شما يك مطلبى را بگوئيد كه غرض آلود باشد و به كسى بر بخورد، آن آدم هم آنطور مهذب نيست كه اين را غمض عين بكند، آن هم مطلبى را مىگويد غرضآلود، يك مقدار بالاتر، آن يك مقدار بالاتر مىرود اينكه مقابلش ايستاده است فردا يك مقدار از او بالاتر مىرود. ما اگر بخواهيم كه واقعاً كشور خودمان يك كشورى باشد كه براى خودمان باشد، ديگران نتوانند به او تسلط پيدا كنند حالا بايد همه قشرهائى كه هستند، با هم دست به دست هم بدهند، دست بردارند از اين حب و بغضهائى كه اساسش هم همان حب نفس است، يك مقدار حب نفس را كنترلش كنند، نمىتوانند خارجش كنند كمش كنند، موقتاً كمش كنند تا اين پيروزى حاصل بشود، موقتاً جلوى قلمها را بگيرند، و اگر مىخواهند نصيحت كنند، نصيحت باشد، نصيحت را آدم ممكن است قبول كند، اما تندگوئى را همان آدمى هم كه هر چه باشد تندگوئى را نمىتواند تحمل كند. ما بايد از اين بزرگان چيز ياد بگيريم، خوب مالك اشتر را كه قصهاش را شنيدهايد كه فحش به او دادند و بعد كه آن مر فهميد كه اين مالك اشتر بود رفت دنبالش، ايشان مسجد رفته بود و مشغول نماز بود و رفت عذرخواهى كرد، كفت من نيامدم اينطور نقل مىكنند در مسجد الا اينكه براى توطلب مغفرت كنم. ببينيد چطور تربيت مىكند. يك همچو امرى چطور تربيت مىكند. يك كسى به خواجه، خواجه نصيرالدين رضوان الله عليه، خواجه كاغذى مىگويند نوشته بود، و مسائلى و در ضمن او جسارت كرده بود به ايشان و اسم كلب روى ايشان گذاشته بود، ايشان جواب وقتى كه نوشتند از قرارى كه نقل مىشود مسائلى كه او اشكال داشت يكى يكى به طور حكيمانه رفع كرده بودند تا رسيده بود به اينجائى كه به ايشان گفته بود تو سگ هستى، ايشان گفته بود كه نه، من اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار كلب دو تاست، كلب فلان صفت را دارد من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد.
حكيمانه اينطورى حل كرده بود قضيه را، خوب اگر خواجه هم يك كاغذ نوشته بود به اينكه نه، تو سگى و پدرت هم سگ است فردا يك كاغذى دريافت مىكرد او سه تا چيز رويش گذاشته بود. وقتى ما بتوانيم با زبان نرم، با نصيحت، با قول سالم بدون نيش، بدن اظهار غرض مردم را اصلاح كنيم، دوستان خودمان را زياد كنيم، براى خدا همين معنا باشد خوب چه ادعائى هست كه آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل كند. خيلىها خيال مىكنند كه اين حرفى كه من مىزنم ضد فلان است و سركوب مىشود فلان، لكن اول خودش سركوب مىشود. اينها توجهى به اين معنا ندارند اول وقتى كه يك همچو شد كه ديدند قلم، قلم آلوده است، اين مورد نفرت واقع مىشود. چه ادعائى دارد انسان كه مىتواند يك انسانى را دعوت به خير بكند با زبان ملايم، با قلم ملايم، با نصيحت، با دوستى او را به راه راست ببرد آنطور كه انبيا مىكردند انبيا بنايشان بر اين بود كه دست به شمشير نبرند الا براى آنها
صحيفه نور ج 14 صفحه 23
كه علاجى ندارند جز شمشيرو فاسد مىكنند جامعه را، آن كه فاسد مىكند جامعه را و دست از فسادش برنخواهد داشت او را بايد از جامعه جدا كرد و يك غده سرطانى است كه جامعه را فاسد مىكند جنگ انبيا مثل يك طبيبى بودند، آنها كه مىخواستند اصلاح كنند جامعه را. اگر يك طبيبى آمد و غده سرطانى را، چاقو را در آورد و شكم را پاره كرد و غده سرطانى را در آورد، شما فرياد مىزنيد كه شكم مردم را پاره كردى، جانى هستى؟ نه، احترامش مىكنيد و اجر هم به او مىدهيد و دستش را هم فرض كنيد مىبوسيد و خيلى هم خوشحال مىشويد براى اينكه اين شكم را پاره كرده، اما براى در آوردن غده سرطانى كه اين را به هلاكت مىرساند. انبيا اينطور بودند. انبيا در عين حالى كه خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: كه چرا اينقدر خودت را به زحمت مىاندازى، چرا اينقدر خودت را مىخواهى بكشى كه اينها ايمان نمىآورند، آنقدر عاطفه داشته است و آنقدر دلش مىخواسته است كه مردم صالح بشوند، خوب بشوند، لكن وقتى كه مىديد كه فلان جمعيت اگر باشند مردم را به فساد مىكشند شمشير او همان چاقوى طبيب است، او طبيب عالم است و طبيب جامعه است و جامعه را بايد با حسن نيتى كه دارد اصلاح بكند. شمشير على ابن ابيطالب ضربهاش مىفرمايد كه از عبادت جن و انس هم بالاتر است، براى اينكه اصلاح است، ضربه اصلاحى است، ضربه افسادى نيست. اگر قلمهاى ما و زبانهاى ما هم اينطورى بشود كه واقعاً بخواهيم اين جامعه پيش ببرد، اين مملكت اصلاح بشود و در حالى كه ما همه گرفتار هستيم، لااقل از اين گرفتارى قلم ما، مردم بيرون بيايند، آخر اين گرفتارى گرفتارى زيادى است. اگر بخواهيم جامعه را اصلاح بكنيم بايد يك قدرى فكر بكنيم كه حالا خوب است كه ما قلمها را يك قدرى غلاف كنيم و يك قدرى مردم را نصيحت كنيم، اگر قلم مىگويم قلممان اصلاحى باشد، دنبال اين نرويم هى عيب پيدا كنيم و هى بنويسيم، شما كه اين عيب را پيدا كرديد و نوشتيد حريف شما هم همين يك عيب ديگرى براى شما مىتراشد فردا زياد ترش مىكند. آن يكى هم همين طور، همين طور تا آخر. اگر يك كسى بايستد سر اين كوچه فحش بدهد به يك نفر آدم اگر آن آدم رد شد و رفت، يا خير، آمد و گفت نه شما اين مطلبى كه گفتيد آنطور نبوده من نكردم اين كار را، فلان، تمام مىشود، اصلاح مىشود آن و اما اگر او هم بخواهد شايد يك فحش ديگرى داد اين فحش دوم دوباره زيادترش مىشود. بايد يك فكرى همه بكنند آنهائى كه اهل فكرند، اهل قلمند، آنهائى كه صالحند، اين صلحا بايد بنشينند و در صدد اين باشند كه اميد بدهند به اين جامعه، اين مردم احتياج به اميد دارند، ديگران دارند اينها را نااميد مىكنند، ديگران مىگويند كه همه به هم ريختند اصلاً مملكتى نيست اينجا، مائى كه بايد همه كوشش كنيم به اينكه نخير نظامى هست اينجا و اين نظامى است كه بهتر از نظامهاى ديگرى است. كجا سراغ داريد شما يك نظامى را كه يك نفر بقال هم آزاد بشود به اينكه به يك رئيس جمهور هر چه مىخواهد بگويد، به نخست وزير هر مىخواهد بگويد، به رئيس مجلس هر چه مىخواهد بگويد، كجا شما همچو چيزى را داريد؟ خوب شما سران ممالك ديگر را هم ببينيد، كارهاى آنها را هم ببينيد، معامله آنها را با ملت ببينيد، معامله اينها را با ملت. وقتى اينطور باشد، چرا ما با قلمهايمان اينها را به هم بيندازيم؟ چرا زياد كينم؟ اگر فرض كنيد
صحيفه نور ج 14 صفحه 24
يك كدورتى - فرض كنيد - بين دو طايفه باشد خوب ما بايد دنبال اين برويم كه اصلاح كنيم اين را با قلم مان، با گفتارمان، اجتماع كنيم، با هم باشيم، برادريم، همه مىخواهند كه اين مملكت اصلاح بشود. اگر با قلم ما، با قدم ما، گفتار ما، خداى نخواسته يك آسيبى به اين مملكت برسد، يك آسيبى به اين جمهورى اسلامى برسد، در خارج بگويند اينها نمىتوانند اداره بكنند، خودمان هم دامن بزنيم به اين. چرا بايد ما به واسطه يك بغضى كه با يك شخصى يا با يك جمعى داريم، در دنيا يك طورى بگوئيم كه دنيا به جمهورى اسلامى بدبين بشود؟ جمهورى اسلامى را خودتان كه مىخواهيد آن را، يك كارى بكنيد كه دنيا لااقل اينطور كه دارند خودشان تبليغ مىكنند، ديگر دست ما هم دنبال تبليغ نباشد، به حرفهاى ما هم استشهاد نكنند آنها. بايد توجه به اين مسائل داشت، انسان خيلى گرفتار است انسان خداوند ما را از اين گرفتارىها نجات بدهد و خداوند ما را از شر خودمان نجات بدهد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page