-
آتش نشسته بر در و دیوار خانهها
باران ! ببار بر تب تند جوانهها
نَم نَم ببار و از دل پُرغصهات بخوان
بگذار غمگنانه سرت را به شانهها
کو آن صدای جرجر تو، تا که بشکفد
بر پشتبام خانهی هاجر، ترانهها؟
حالا سکوت مانده و جاری نميشود
آوازهای پُرتپش رودخانهها
یک جرعه از زلال تو کافیست تا شود
لبریز از طراوت گُل ، آشیانهها
یک روز میرسی تو و از شوق دیدنت
گُل میکند به دفتر من عاشقانهها
-
باران كه ببارد
با تمام وجود
زمزمه ات خواهم كرد
و با تمام وجود خواهم شكست
و نبودنت را
با باران خواهم باريد
آنقدر خواهم باريد
كه بيايي
با تو زير بارانكوچه ها را
آواز سرخواهيم داد
با تو زير باران
اگر كه بيايي!!