سيلان
از حضرت رسول (ص) نقل است كه در ارمينيه آذربايجان كوهى است به نام سيلان كه برفراز آن چشمهاى است از چشمههاى بهشت ودر آن كوه قبر يكى از پيغمبران باشد. (بحار:122ج�60)
Printable View
سيلان
از حضرت رسول (ص) نقل است كه در ارمينيه آذربايجان كوهى است به نام سيلان كه برفراز آن چشمهاى است از چشمههاى بهشت ودر آن كوه قبر يكى از پيغمبران باشد. (بحار:122ج�60)
صِهيَون
كوهى است در كنار شهر بيت المقدس كه جهودان آن را مقدس مىشمارند وكليساى صهيون در آنجا است . وصهيونيسم مسلك گروهى است كه طرفدار سلطه ونفوذ يهوديان بر ديگر اقوام وملل مىباشند .
طاق كسرى
مشهورترين بنائى كه پادشاهان ساسانى در مدائن ساختهاند وهنوز ويرانههاى آن باقى است وگويند خسرو اول آن را بنا كرده است . نصربن مزاحم در كتاب صفين آرد :
هنگامى كه اميرالمؤمنين (ع) راهى صفين بود در مسيرش از طاق كسرى عبور نمود شنيد يكى از اصحابش بنام حريز بن سهم بمناسبت پند وعبرت از آثار سلاطين به شعر ابن يعفر تميمى تمثل جسته ومىگويد : جرت الرياح على مكان ديارهم
فكانّما كانوا على ميعاد حضرت فرمود : چرا نگفتى »كم تركوا من جنات وعيون و زروع و مقام كريم * كذلك و اورثناها قوما آخرين فما بكت عليهم السماء والارض و ما كانوا منظرين« ؟ ايشان وارث تاج وتخت ديگران بودند اينك ديگران وارث تاج وتخت آنها شدند كه آنها نعمت پروردگار را سپاس ننهادند از اين رو بر اثر معصيت دنياشان را از دست دادند . سپس فرمود : از كفران نعمت بپرهيزيد كه خشم خداى را در پى خواهد بود . (بحار:275ج�76)
طفّ (بفتح يا كسر طاء
كم از پُرى ظرف . مقدار سر خالى از آنچه در پيمانه جاى دهى . ضدّ طِلاع وطِفاح كه هر دو بمعنى پرى ظرفاند .
در حديث رسول خدا (ص) آمده : »كلكم بنو آدم طفّ الصّاع لم تملئوه ، وليس لاحد على احد فضل الاّ بالتقوى« يعنى هيچيك از شما فرزندان آدم در حدّ كمال وتمام نيستيد ، يكى را بر ديگرى امتيازى نباشد جز به خويشتندارى وخداترسى . (المجازات النبوية : 277)
عرفات
موقف حاج است در روز نهم ذيحجه به فاصله دوازده ميلى مكه . »فاذا افضتم من عرفات فاذكروا اللَّه عند المشعر الحرام ...« (بقرة:198) . وآن اسمى است در لفظ جمع لذا بصورت معرفه جمع بسته نشود زيرا اماكن زايل نگردد وگوئى يك شىء واحد شده است. واعراب آن چون اعراب »مسلمات ومؤمنات« است وتنوين آن شبيه تنوين مقابله است بدين سبب الف ولام بر آن داخل نشود. وبرخى گويند: عرفه كوهى است و»عرفات« جمع عرفه است تقديرا، زيرا گويند: »وقفت بعرفة« . (اقرب الموارد)
از امام صادق (ع) روايت شده كه عرفات را از اين جهت عرفات گويند كه چون جبرئيل حضرت ابراهيم را جهت تعليم مناسك به آنجا برد به وى گفت: »اعترف واعرف مناسكك« (بگناهت اعتراف كن واحكام حجت را بشناس).
از آن حضرت آمده كه همه جاى عرفات موقف است وافضل سينه كوه است. وفرمود: مردم در عرفات تا ميتوانند دعا كنند وبخداوند توجه نمايند واز تمام فضل خدا حوائج دنيا وآخرت خويش را درخواست نمايند تا گاهى كه آفتاب غروب كند.
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: بزهكارترين اهل عرفات كسى است كه چون از آنجا برگردد گمان برد كه آمرزيده نشده است.
امام باقر (ع) فرمود: هيچ نيك وبدى نباشد كه در اين كوههاى عرفات بايستد وخدا را بخواند جز اينكه دعايش باجابت رسد، اما نيكان دعاهاى مربوط بدنيا وآخرتشان واما بدان دعاهاى مربوط به دنياشان مستجاب گردد. (بحار:261ج�99)
عسفان
محلى است بين جحفه ومكه كه در سال پنجم هجرت پيغمبر اسلام در آنجا بغزو بنىلحيانرفت. به»لحيان« رجوع شود.
عُشَيره
ناحيهاى است از ينبع بين مكه ومدينه ويكى از غزوات پيغمبر (ص) در آنجا بوده: به سال دوم هجرت پيغمبر (ص) بقصد جنگ با قريش به عشيره عزيمت كرد وقسمتى از آخر جمادى الاول وبخشى از اول جمادى الثانى در آنجا بماند وآنجا با قبيله بنى مدلج وهم پيمانانشان از بنى ضمره صلح نمود. عمار ياسر گويد: من وعلى (ع) در آن سفر رفيق بوديم روزى به من فرمود: آيا در ميان اهالى اينجا دوستان وآشنايانى دارى كه در باغ خود كار كشاورزى كنند وما ببينيم چگونه كار ميكنند؟ گفتم: آرى. پس باتفاق لختى بتماشاى كار آنها پرداختيم تا خسته شديم، خواب بر ما غلبه كرد، آنجا ريگزارى بود هر دو بخفتيم، خوابمان برد، ناگهان پيغمبر (ص) بما رسيد از خواب بيدار شديم وما خاكآلود بوديم، پيغمبر به على خطاب نمود وفرمود: يا اباتراب (اى خاكآلود) ميخواهى ترا از بدبختترين مردم خبر دهم؟ عرض كرد: آرى اى پيغمبر خدا. فرمود: آن سرخ پوست ثمود كه شتر صالح را پى كرد وآنكس كه ترا بر اين - وحضرت دست بر سر على نهاد - ضربت زند تا اينكه اين - ودست بر ريش على نهاد - تر شود. (بحار:187ج�19)
عقيق
وادىاى است در حجاز كه يكى از مواقيت حج است وبراى اهل عراق كه در مسير آنها ميباشد تعيين شده. انس گويد: در خدمت پيغمبر (ص) بوادى عقيق رسيديم حضرت كوزهاى بدست من داد وفرمود: آن را از اين وادى پرآب كن كه اين وادىايست كه ما را دوست دارد وما آن را دوست داريم. من آن را بستدم وباشتاب پر كردم وبرگشتم ديدم حضرت دست على (ع) را گرفته وبا وى سخن ميگويد، چون صداى مرا شنيد رو به من كرد وفرمود: اى انس دستور مرا انجام دادى؟ گفتم: آرى يا رسول اللَّه. آنگاه رو به على كرد وبه سخن خويش ادامه داد. (كنزالعمال حديث 44170)
غاضِريّة
روستائى از نواحى كوفه نزديك كربلا . (معجم البلدان)
از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمود: غاضريه همان بقعهاى است كه خداوند در آن با موسى (ع) سخن گفت وبا نوح (ع) راز كرد ونزد خداوند گرامىترين بقاع زمين است واگر چنين نبود خداوند دوستان وفرزندان پيغمبرش را به آن نمىسپرد، پس قبور ما را در آنجا زيارت نمائيد . (بحار:108ج�101)
غُوطه
ناحيتى از شام كه دمشق جزء آن است. از حضرت رسول (ص) روايت شده كه خرگاه وآسايشگاه مسلمانان در هنگامى كه قتال وخونريزى بزرگ بپا گردد سرزمينى است كه آن را غوطه گويند، در آن شهرى است بنام دمشق كه در آن روز گزيدهترين جايگاههاى مسلمانان باشد (كنزالعمال حديث 35081)
فاران
بيابانى كه بنى اسرائيل در آنجا چهل سال گردش كردند وحدودش از شمال دشت شور و زمين كنعان و از شرق وادى عربه كه فاصله بين فاران وكوههاى موآب و خليج عقبه است، و از جنوب دبة الرملة كه فاصل بين آنجا و كوههاى سينا است، و از طرف مغرب دشت شام است كه بين آنجا و خليج سويس و مصر قرار گرفته است. (قاموس كتاب مقدس) و در حديث نام كوهى است نزديك مكه كه تا مكه دو روز راه است و پيغمبر اسلام بر آن كوه با خدا مناجات مىكرده. (بحار: 123ج�90)
قاف
نام كوهى مشهور. در برخى احاديث ضعيف السند نام اين كوه آمده است كه بر فرض صحت صدور، معنى آن نامفهوم و از جمله متشابهات است كه بايستى علم آن را به اهلش محوّل داشت. از آن جمله: از امام باقر (ع) روايت شده كه قاف كوهى است كه جهان را به خود فرا گرفته است. (بحار: 376ج�92)
قبة الاسلام
لقب شهر بصره. و گاه كوفه را نيز قبة الاسلام مىگفتند، چنان كه در حديث سلمان آمده است. (بحار: 386ج�22)
قرقرة الكدر
نام آبى يا مقرّى از بنى سليم در سه منزلى مدينه كه به سال دوم يا سوم هجرت يكى از غزوات رسول (ص) در آن واقع شد و سبب اين غزوه آن بود كه رسول خدا شنيد جمعى از بنى سليم و بنى غطفان در آنجا گرد آمده كه به مدينه شبيخون زنند پس حضرت رايت جنگ را به على (ع) داد و با دويست نفر از اصحاب دو روزه به آنجا رفت؛ موقعى رسيد كه آنها رفته بودند و از آن جماعت كسى ديده نشد پس حضرت مراجعت نمود. (منتهى الآمال)
قرن المنازل
كوهى است در راه طائف به مكه، و آن ميقات مردم يمن و طائف است، اويس قرنى از آنجا است
كُراع الغميم
موضعى است به ناحيه حجاز بين مكه و مدينه به دو منزل از مكه.
كَرخ
نام محلهاى در بغداد، كه سابقاً روستائى بوده از بناهاى شاهپور ذوالاكتاف، و پس از آن كه بغداد به دستور منصور برپا گرديد، اين روستا جزء اين شهر شد. اين كوى در ايام دولت بويهيان كه حكومت عباسى را به قبضه قدرت خويش در آورده و شيعه در آن روزگار احساس قدرت مىكردند، ميان آنها كه بيشتر سكنه اين محل را تشكيل مىدادند و پيروان مذاهب سنّت، كه اكثر جمعيت بغداد را حائز بودند، جنگهاى خونين روى داد.
احمد بن زكريا گويد: حضرت رضا (ع) به من فرمود: خانه تو در كدام محله از بغداد واقع است؟ گفتم: در كرخ. فرمود: كرخ سالمترين محله است. (بحار: 155ج�51)
كَعبَة
بيتاللَّه الحرام. بيت العتيق. نخستين خانهاى كه خداوند جهت عبادت بندگان (يا به سود بندگان) در روى زمين بنا نمود: »انّ اوّل بيت وضع للناس للذى ببكّة مباركا و هدى للعالمين« (آلعمران: 96). و آن را مايه حيات (به زندگى شايسته انسانى، مادى و معنوى) مردم قرار داد: »جعل اللَّه الكعبة البيت الحرام قياما للناس« (مائدة: 97). در وجه اين تسميه گفتهاند: كعبه به معنى مرتفع است به لحاظ رفعت معنوى اين بيت. و يا از مكعب، بدين لحاظ كه خانه كعبه مربع است.
خانه كعبه - به موجب روايات منقول از اهل بيت، و نيز حسب قول ابن عباس و عطاء از مفسرين - در زمان حضرت آدم ابى البشر بنا گرديده است، به شهادت آيه »انّ اوّل بيت وضع للناس للذى ببكّة« زيرا به مقتضاى اين آيه، كعبه مورد نياز ناس است، پس چگونه مىشود كه ناس باشد و كعبه وجود نداشته باشد.
دليل واضحتر بر اين مدعى اين آيه مباركه است: »و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل...« زيرا اين آيه مىرساند كه حضرت ابراهيم بنيانگذار كعبه نبوده بلكه آن حضرت كعبه را نوسازى نموده و بناى نوين را بر شالوده و پايههاى پيشين نهاده است، پس از انمحاء ساختمان كعبه نخستين.
همان ساختمان مجدّد كعبه كه بدست حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل ساخته شده بود همچنان باقى بود تا آن كه عماليق و پس از آنها جرهميان آن را تجديد بنا نمودند. و هنگامى كه زعامت مكه به قصىّ بن كلاب، يكى از اجداد پيغمبر اسلام رسيد (قرن دوم قبل از هجرت) كعبه را از شالوده بركند و از نو آن را با استوارترين كيفيت ممكن در آن زمان بساخت و دارالندوه را در كنارش بنا نهاد كه آن خانه مركز حكومت و محل تصميمگيريهاى آنها بود.
آنگاه اطراف كعبه را به شاخههاى گوناگون قبيله بزرگ قريش اختصاص داد كه منازلشان را حول خانه بنا كردند آنچنان كه درب خانههاى آنها به مسجدالحرام گشوده مىشد.
پنج سال پيش از بعثت رسول گرامى اسلام، سيل عظيمى در مكه اتفاق افتاد كه خانه را از اساس ويران ساخت، قبايل عرب ساكن مكه به تجديد بناى آن متفق گشتند، و هر قبيله نجشى از هزينه آن را تقبل نموده معمار اين بنا، باقُوم رومى بود به هميارى درودگرى از مصر، و چون ساختمان كعبه به جائى رسيد كه مىبايست حجرالاسود نصب شود، ميان قبايل اختلاف پديد آمد كه چه كسى و از چه قبيلهاى بدين افتخار مفتخر گردد، سرانجام همه به اتفاق نظر، محمد بن عبداللَّه (ص) را كه آن روز به عنوان محمد امين مشهور و به وفور عقل و سداد مشهور و آن روز 35 سال از عمر شريفش مىگذشت جهت اين امر برگزيدند، آن حضرت ردائى بخواست و حجر را در آن بنهاد، نمايندههاى قبايل را فرمود هر يك گوشهاى از آن رداء گرفتند و چون به محاذى موضع بلند شد خود به دست مبارك آن را از رداء برگرفت و به جاى مخصوص منصوب نمود (برخى گفتهاند: خود حضرت جهت حلّ نزاع اين پيشنهاد بداد و مقبول افتاد). ساختمان كنونى كعبه از حيث طول و عرض و ارتفاع، همان اندازه است كه در آن زمان ساخته شده.
در عهد زعامت عبداللَّه بن زبير، كه حصين بن نمير در رأس سپاهى از طرف يزيد بن معاويه به جنگ وى آمد و كعبه را به منجنيق بست، بخشى از خانه منهدم گشت و جامه كعبه و قسمتى از چوبهاى داخل بنا بسوخت، و چون خبر مرگ يزيد به حصين رسيد وى به شام بازگشت و جنگ خاتمه يافت، عبداللَّه بر اين شد كه خانه را از اساس خراب كند و به كيفيت بهتر بسازد، دستور داد گچ بسيار نفيسى را از يمن آوردند و با آن گچ خانه را بنا نمود و حجر اسماعيل را ضميمه بيت ساخت و درب كعبه به زمين ملصق نمود و درى را محاذى آن از سمت غرب بگشود و ارتفاع آن را بيست و هفت ذراع كرد و چون كار ساختمان به انجام رسيد آن را به مشك و عنبر بيندود و جامه ديبا بر آن بپوشانيد، و سرانجام در 17 رجب 64 ه كار به اتمام رسيد.
اما هنگامى كه حجاج بن يوسف از سوى عبدالملك مروان به نبرد عبداللَّه زبير آمد و كار جنگ به شكست عبداللَّه و كشته شدن وى انجاميد، عبدالملك حجاج را فرمان داد كه كعبه را از حيث طول و عرض و ارتفاع به حال نخست كه در عهد قريش بود برگرداند و درب سمت مغرب را مسدود سازد و آن به دستور عمل نمود.
سلطان سليمان عثمانى به سال 960 سقف آن را تجديد نمود. و به سال 1021 ه سلطان احمد عثمانى با اندك مرمتى آن را تجديد نمود. و چون به سال 1039 سيل، ديوارهاى شمالى و شرقى و غربى را خراب نمود، سلطان مراد چهارم آن را تعمير كرد.
ارتفاع كعبه 16 متر و طول ضلع شمالى و جنوبى 10 متر و 10 سانت و طول ضلع شرقى و غربى 12 متر و ارتفاع درب كعبه از زمين، دو متر است.
در سال 1273 ه ق سلطان عبدالمجيد عثمانى ناودانى از طلا به كعبه هديه كرد كه هم اكنون موجود و منصوب است. »كعبه قبل از اسلام«
اين خانه را ميان اقوام و ملل و پيروان اديان، مكانت و منزلتى خاصّ بوده:
احترامى كه عرب پيش از اسلام براى آن قائل بوده براى هيچ معبدى قائل نبوده كه آن را خانه خدا مىدانستهاند.
شگفت اين كه قدمت بنا و سابقه درخشان بانى آن، فارسيان و هنديان و يهود و نصارى را نيز به تعظيم و تكريم اين خانه مىانگيخته است، هنديان مىگفتهاند: روح سيفا (كه يكى از سه اقنوم بودا است) در حجرالاسود حلول نموده. صائبه كه ستارهپرست بودند و نيز كلدانيان، آن را يكى از هفت خانه مقدس مىشمردند. فارسيان - جز صائبة - بدين عقيده كه روح هرمز در آن حلول نموده آن را تقديس مىنمودند و به حجّ اين خانه مىآمدند. جهودان بر دين ابراهيم (ع) كعبه را احترام مىنهادند و به كنارش خداى را عبادت مىكردند.
عربها 360 بت بر كعبه نصب نموده بودند و گويند: نخستين كسى كه كعبه را محل بتها قرار داد عمرو بن لُحَىّ زعيم قبيله خزاعه بود.
و چون رسول خدا (ص) مكه را فتح كرد بتها را سرنگون ساخت و خانه را براى طائفان از لوث بتان تطهير نمود.
عربها سه ماه حج (شوال و ذيقعده و ذيحجه) و ماه رجب (جهت عمره مفرده) را احترام ويژه مىدادند و در چهار ماه كه: ذيقعدة و ذيحجة و محرّم و رجب اشهر حُرُم مىگفتند قتال و جدال را تعطيل مىكردند، و آنها امنيت كعبه را محترم مىشمردند كه اگر كسى قاتل پدر خود را به كنار كعبه و در شهر مكه مىديد به خود اجازه نمىداد اندك تعرضى به وى نمايد.
كعبه در سال دوم هجرت قبله مسلمين گشت و پيش از آن به سمت بيت المقدس نماز مىگزاردند.
»جامه يا پرده كعبه«
جامه كعبه قدمت تاريخى دارد: سال 20 قبل از ميلاد تبّع يمانى، پادشاه حمير، آن را به پردههاى مزين به نخهاى سيمين پوشانيد (ولى در فصل روايات خواهد آمد كه همسر حميرى اسماعيل نخستين كسى بود كه كعبه را جامه پوشانيد) و پس از آن جانشينان تبع يك به يك بدين روش ادامه دادند، و پس از انقراض آن سلسله، ديگر طوائف اين كار را تجديد مىنمودند و چون جامهاى مندرس مىگشت جامهاى نوين بر زبر آن مىپوشانيدند، تا زمان قصىّ بن كلاب كه وى وجهى را تحت اين عنوان بر واردين و زائرين مقرر داشت.
پيغمبر (ص) خود، جامه كعبه را از جامههاى يمانى (كه بهترين پارچه آن روز بود) بساخت. سپس عثمان و پس از او عبداللَّه زبير جامه را تجديد نمود. و چون مهدى خليفه عباسى به حج آمد خدمه كعبه به نزد وى شكايت كردند كه جامههاى بسيار بر كعبه انباشته گرديده آنچنان كه از سنگينى و تراكم آنها بيم انهدام مىرود، وى دستور داد همه را از خانه بردارند و هر سال جامهاى نوين بر آن بپوشانند و جامه پيشين را بردارند، پس همين شيوه استمرار يافت.
خلفاى عباسى هر ساله جامهها از پارچههاى نفيس بدين امر فراهم مىساختند، و چون اوضاع عباسيان به ضعف و سستى گرائيد، ملوك يمن و سلاطين مصر به نوبت اين امر را تقبل نمودند، و بالاخره اين افتخار در سلاطين مصر استقرار يافت و هر سال از مصر جامه كعبه تهيه مىشد و تاكنون (عصر حيات فريد وجدى) امر بدين منوال است. (دائرة المعارف قرن عشرين به قلم فريد وجدى) و از سال 1345 كه رابطه سياسى ميان حكومت سعودى با دولت مصر تيره گشت، جامه كعبه در خود مكه و به امر حكومت سعودى تهيه مىشود. »رواياتى در باره كعبه«
اميرالمؤمنين على (ع) در يكى از خطب خود، در باره كعبه مىفرمايد:
»ألا ترون أن اللَّه، سبحانه، اختبر الاولين من لدن آدم صلوات اللَّه عليه، الى الآخرين من هذا العالم؛ بأحجار لا تضر ولا تنفع، ولا تبصر ولا تسمع، فجعلها بيته الحرام »الذى جعله للناس قياماً«.
ثم وضعه بأوعر بقاع الارض حجرا، و أقل نتائق الدنيا مدرا، و أضيق بطون الأودية قطرا. بين جبال خشنة، و رمال دمثة و عيون وشلة، و قرى منقطعة؛ لا يزكو بها خفّ، ولا حافر ولا ظلف. ثم أمر آدم عليه السلام و ولده أن يثنوا أعطافهم (اغطافهم) نحوه، فصار مثابة لمنتجع أسفارهم، و غاية لملقى رحالهم. تهوى اليه ثمار الأفئدة من مفاوز قفار سحيقة و مهاوى فجاج عميقة، وجزائر بحار منقطعة، حتى يهزّوا مناكبهم ذللا يهلّلون (يهلّون) للَّه حوله. و يرملون على أقدامهم شعثا غبرا له. قد نبذوا السرابيل وراء ظهورهم و شوّهوا بإعفاء الشعور محاسن خلقهم، ابتلاء عظيما، و امتحانا شديدا، و اختبارا مبينا، و تمحيصا بليغا، جعله اللَّه سببا لرحمته، و وصلة الى جنّته.
ولو أراد سبحانه أن يضع بيته الحرام، و مشاعره العظام، بين جنات و أنهار، و سهل و قرار، جمّ الأشجار دانى الثمار، ملتفّ البنى، متصل القرى، بين برة سمراء، و روضة خضراء، و أرياف محدقة، و عراص مغدقة، و رياض ناضرة، و طرق عامرة، لكان قد صغر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء.
ولو كان الاساس المحمول عليها، و الاحجار المرفوع بها، بين زمردة خضراء، وياقوتة حمراء، و نور و ضياء، لخفّف ذلك مصارعة (مضارعة) الشك فى الصدور، ولوضع مجاهدة ابليس عن القلوب، و لنفى معتلج الريب من الناس، و لكن اللَّه يختبر عباده بأنواع الشدائد، و يتعبّدهم بأنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره، إخراجا للتكبّر من قلوبهم، و إسكانا للتذلّل فى نفوسهم، و ليجعل ذلك ابواباً فُتُحاً الى فضله، و أسبابا ذللا لعفوه:
مگر نمىبينيد خداوند انسانها را از زمان آدم تا انسانهاى آخرين اين جهان، با سنگهائى كه نه زيان مىرسانند و نه نفع مىبخشند، نه مىبينند و نه مىشنوند آزمايش نموده اين سنگها را خانه محترم خود قرار داده؛ و آن را موجب پايدارى و پابرجائى مردم گردانيده است...
سپس آن را در پر سنگلاخترين مكانها و بىگياهترين نقاط زمين؛ و كم فاصلهترين درهها در ميان كوههاى خشن، رملهاى فراوان، چشمههاى كم آب، و آبادىهاى از هم جدا و پر فاصله، كه نه شتر، و نه اسب و گاو و گوسفند هيچكدام در آن به راحتى زندگى نمىكند قرار داد و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به آنسو توجه كنند و آن را مركز تجمع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانيد؛ تا افراد از اعماق قلب به سرعت از ميان فلات و دشتهاى دور، و از درون واديها و درههاى عميق، و جزائر از هم پراكنده درياها؛ به آنجا روى آورند، تا به هنگام سعى شانهها را حركت دهند و لا اله الاّ اللَّه گويان. اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته و بدنهاى پر گرد و غبار به سرعت حركت كنند، لباسهائى كه نشانه شخصيتها است كنار انداخته و با اصلاح نكردن موها قيافه خود را تغيير دهند. اين آزمونى بزرگ؛ امتحانى شديد و آزمايشى آشكار و پاكسازى و خالصگردانيدنى مؤثر است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشتش قرار داده است.
اگر خداوند خانه محترمش و محلهاى انجام وظائف حج را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاى هموار و پر درخت و پر ثمر، مناطقى آباد و داراى خانه و كاخهاى بسيار و آبادىهاى به هم پيوسته؛ در ميان گندمزارها و باغهاى خرم و پر گل و گياه، در ميان بستانهاى زيبا و با طراوت و پر آب؛ در وسط باغستانى بهجتزا و جادههاى آباد قرار مىداد به همان نسبت كه آزمايش و امتحان آسانتر بودى پاداش و جزاء نيز كمتر بودى.
و اگر پى و بنيان خانه »كعبه« و سنگهائى كه در بناى آن بكار رفته از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنائى بود... شك و ترديد ديرتر در سينههاى (ظاهربينان) رخنه مىكرد و كوشش ابليس بر قلبها كمتر اثر مىنهاد و وسوسههاى پنهانى از مردم منتفى مىگشت. اما خداوند بندگانش را با انواع شدائد مىآزمايد و با انواع مشكلات دعوت به عبادت مىكند و به اقسام گرفتاريها مبتلا مىنمايد تا تكبر را از قلبهايشان خارج سازد، و خضوع و آرامش را در آنها جايگزين نمايد. بابهاى فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و وسائل عفو خويش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد. (نهج: خطبه 192)
از امام باقر (ع) روايت شده كه چون آدم از بهشت فرود آمد خداوند به وى دستور داد اين خانه را بنا كند و آن به ازاء بيت المعمور است و خداوند كعبه را براى آدم و نسل او قرار داد چنانكه بيت المعمور را جهت اهل آسمان معيّن داشت... نبىّ اكرم (ص) فرمود: »الكعبة تزار ولا تزور«. امام صادق (ع) فرمود: تا گاهى كه كعبه برپا است دين استوار خواهد ماند.
حلبى گويد: از امام صادق (ع) سؤال شد آيا پيش از بعثت پيغمبر اسلام كسى به حج اين خانه مىآمده است؟ فرمود: آرى، قرآن نيز بر اين امر گواه است آنجا كه شعيب به موسى مىگويد: »على ان تأجرنى ثمانى حجج« دخترم را به تو مىدهم بدين شرط كه هشت حج اجير من باشى. و نگفت هشت سال (آنچنان حج در ميان آنها متداول بوده كه به جاى سال حج مىگفتهاند)؛ آدم و نوح حج كردند، سليمان بن داود در حالى كه جن و انس و پرندگان و باد در خدمت داشت حج كرد، موسى بر شترى سرخ رنگ در حالى كه لبيك مىگفت حج نمود... و هنگامى كه خداوند حجرالاسود را جهت آدم فرستاد اين خانه برپا بود.
ابان بن تغلب گويد: از امام صادق (ع) معنى »جعل اللَّه الكعبة البيت الحرام قياما للناس« پرسيدم فرمود: خداوند آن را براى (برپا ماندن) دين مردم و معيشتشان برپا ساخت.
زراره گويد: در خدمت امام باقر (ع) در مسجدالحرام رو به كعبه نشسته بوديم كه مردى از قبيله بجيله به نام عاصم بن عمر وارد شد و گفت: كعب الاحبار مىگفت: كعبه هر بامداد بيت المقدس را سجده مىكند. حضرت به وى فرمود: نظر خودت در اين باره چيست؟ عاصم گفت: كعب راست مىگويد. حضرت فرمود: تو دروغ مىگوئى و كعب نيز با تو دروغ گفته. زراره گويد: اين نخستين بار بود كه امام باقر به كسى »دروغ ميگوئى« گفت. سپس فرمود: خداوند بقعهاى را در زمين به شرافت كعبه نيافريده؛ آنگاه به دست خود به كعبه اشاره نمود و فرمود: و نه گرامىتر از اين نزد خداوند جائى وجود دارد، خداوند به حرمت كعبه چهار ماه را از آغاز خلقت آسمان و زمين احترام ويژه داد: سه ماه شوال و ذيقعده و ذيحجه را براى حج و ماه رجب را براى عمره.
از امام صادق (ع) روايت است كه چون خداوند عز و جل ابراهيم و اسماعيل را فرمود: »طهّرا بيتى...« خانهام را جهت زائران آماده سازيد، صد و هفتاد رحمت به كعبه فرستاد كه شصت رحمت جهت طواف كنندگان بود و پنجاه رحمت از آن معتكفين در مسجدالحرام، و چهل رحمت را به نماز گزاران در آنجا، و بيست رحمت را به نگاه كنندگان به كعبه اختصاص داد.
در حديث آمده كه از امام باقر (ع) سؤال شد به چه جهت كعبه را بيت عتيق مىنامند؟ فرمود: بدين سبب كه كعبه از مالكيت هر كسى جز خدا آزاد است.
در حديث ديگر آمده كه ركن يمانى كعبه درى از درهاى بهشت است. و نيز آمده كه بين اين ركن و ركن حجرالاسود ملكى است كه دعاى مؤمنان را آمين مىگويد.
از امام صادق (ع) روايت شده كه داخل شدن به كعبه دخول در رحمت پروردگار و برون شدن از آن برون شدن از گناهان است.
نقل است كه عمر بن خطاب بر اين شد كه زيورهاى كعبه را بردارد و جزء بيت المال كند على (ع) گفت: پيغمبر (ص) به دستور خداوند اموال را چهار بخش نمود: اموال بازمانده مسلمانان را به وارثشان، و غنايم را به مستحقين آن، و خمس را در موضع مصرف خود، و صدقات را به مصرف مقرر قرار داد، و حلى و زيور آلات كعبه را كه خود پيغمبر (ص) از آن آگاه بود و جايش را نيز مىدانست دست نزد و به جاى خود باقى گذاشت. عمر چون شنيد پذيرفت.
از امام صادق (ع) رسيده كه خداوند ابراهيم را فرمود كه حج كند و فرزندش اسماعيل را نيز به همراه برد و او را به حرم (مكه) اسكان دهد پس هر دو بر شترى سرخ موى سوار شدند و جز جبرئيل (و هاجر) كسى با آنها نبود چون به حرم رسيدند جبرئيل گفت: از شتر فرود آئيد و غسل كنيد. پس غسل كردند و جبرئيل كيفيت احرام به آنها آموخت، محرم شدند و لبيك گويان به باب صفا رسيدند و از شتر به زير آمدند و چون در برابر كعبه قرار گرفتند جبرئيل تكبير گفت و آنها نيز تكبير گفتند تا به موضع حجرالاسود آمدند، جبرئيل استلام نمود آنها نيز چنان كردند، جبرئيل آنها را طواف داد آنگاه آنها را به جائى كه اكنون مقام ابراهيم است برد و گفت نماز طواف گزارند و سپس مناسك حج به آنها تعليم داد و چون اعمال حج را به انجام رساندند خداوند ابراهيم را امر كرد كه باز گردد و اسماعيل را با مادرش در آنجا گذارد.
سال بعد خداوند ابراهيم را فرمان داد كه حج كند و كعبه را از نو بسازد، كعبه در آن روز به صورت ويرانهاى بود كه پايههايش مشخص بود و مردم آن را حج مىكردند و اسماعيل پيش از ورود مجدّد ابراهيم سنگهائى آماده كرده و در جوف كعبه نهاده بود، و چون ابراهيم به مكه رسيد فرزند را گفت: خداوند فرمان داده كعبه را تجديد بنا كنيم. پس به كندن شالوده پرداختند، زير بناى خانه سنگى سرخ رنگ ديدند، خداوند به ابراهيم وحى نمود كه كعبه را بر اين سنگ بنا نهد و خداوند چهار فرشته مأمور ساخت كه سنگ گرد آورند و ابراهيم و اسماعيل سنگها را به روى هم مىنهادند و ملائكه سنگ به دستشان مىدادند تا دوازده ذراع تمام شد و دو درب ورود و خروج برايش قرار دادند و آستانه و حلقه آهنين براى درها گذاشتند.
از حضرت رضا (ع) نقل است كه بناى كعبه در روز بيست و پنجم ذيقعده بوده است.
از امام صادق (ع) روايت شده كه اسماعيل (ع) زنى عاقله (از قبيله حمير) داشت به اسماعيل گفت شايسته است دو پرده بر اين دو در (كعبه) بياويزيم. اسماعيل پذيرفت پس دو پرده به طول دوازده ذراع تهيه و به دو در كعبه بياويختند. باز زن پيشنهاد كرد كه خوبست تمامى خانه را به جامهاى بپوشانيم كه اين سنگها بدنما است. اسماعيل را اين پيشنهاد خوش آمد و موافقت نمود پس همسر اسماعيل بر اين كار مصمّم گشت و شتابان پشم فراوانى را نزد زنان قبيله خويش فرستاد كه بريسند. و هم از امام صادق (ع) نقل است كه اين همكارى زنان در رشتن كه تاكنون جارى است از آن روز آغاز گرديد.
زن با شتاب فراوان تا موسم حج سه طرف كعبه را پوشاند و يك سوى آن باقى ماند، اسماعيل را گفت: چه كنيم كه موسم حج رسيد و يك طرف خانه ناپوشيده ماند؟ خوبست اين سوى را به حصير برگ نخل بپوشانيم. و چون حج فرا رسيد و حاجيان نظرشان به پرده كعبه افتاد اين منظره جلب توجه آنها كرد و بسى آن را پسنديدند و گفتند شايسته است براى متولّى خانه هديه بياوريم. لذا از آن روز سنت هدى برقرار گشت و هر ساله مبالغى مال از نقد و جنس به رسم هديه نزد اسماعيل مىآوردند تا توانست آن حصير را بردارد و پرده را تكميل سازد...
از امام باقر (ع) آمده كه اميرالمؤمنين (ع) هر ساله وجه پيراهن كعبه را از عراق تأمين مىكرد.
فرزندان اسماعيل پيوسته نسل به نسل ملازم خدمت خانه بودند و حج مردم و همچنين ساير امور دينى آنان را رهبرى مىنمودند، اين ببود تا زمان عدنان بن ادد كه بر اثر فترت و فاصله زمانى با پيامبران دچار فساد و انحراف گشته و در نتيجه ميان آنها اختلاف پديد آمد و برخى از آنها برخى ديگر را از مكه بيرون راندند، و از نظر دينى و احكام دين آنچه در ميان آنها مانده بود جز امر ازدواج همه قوانينشان طبق دين صحيح بود ولى آنها ازدواج با زن پدر و دختر خواهر و نيز جمع بين دو خواهر را جايز مىدانستند و به قوانين ديگر دين از قبيل حج و تلبيه و غسل جنابت مقيد بودند گرچه در تلبيه و برخى اعمال حج تصرفاتى مشركانه داشتند، و در فاصله بين اسماعيل و عدنان بعثت موسى (ع) بوده و گويند كه معد بن عدنان از بيم آنكه مبادا آثار حرم محو گردد اعلام حرم را او نصب كرده است.
سپس قدرت بدست قبيله جرهم افتاد و زعامت و سرپرستى كعبه را آنها به عهده گرفتند و چندين نسل از اين قبيله سدانت كعبه را بهعهده داشتند تا اينكه رفته رفته آنان را نسبت به كعبه حالت گستاخى و تجاوز به كعبه دست داد و به اموال و ذخاير خانه دستبرد زده به حُجاج نيز تعدى و تجاوز روا مىداشتند، و در جاهليت چنين معهود بود كه هر كه در باره اهل مكه و واردين به آنجا ظلم و بى حرمتى كند در جا هلاك گردد، و از اين رو مكه را بكّه مىگفتند كه گردن گردنكشان به زمين كوبيده مىشد، و چون جرهميان را اين حالت دست داد قبيله خزاعه بر آنها مسلط گشته آنان را از حرم بيرون راندند، و رئيس خزاعه در آن روز عمرو بن ربيعه و رئيس جرهم عمرو بن حارث بن مضاض بود، و از آن تاريخ همچنان توليت كعبه بدست خزاعه بود تا اينكه قصى بن كلاب (يكى از اجداد پيغمبر) بر سر كار آمد و خزاعه را از مكه اخراج نمود و خود بر آن سرزمين زعامت كرد. (بحار: 11 و 15 و 40 و 46 و 58 و 83 و 99)
مَأزِمَين
تثنيه مأزِم. تنگنائى بين عرفه و مزدلفه. امام صادق (ع) فرمود: هر كسى كه از مأزمين بگذرد و در دلش تكبرى نباشد خداوند او را بيامرزد. عرض شد: تكبر چيست؟ فرمود: اينكه مردم را حقير شمارد و پيروى از حق را بى خردى داند. و فرمود: دو ملك به مأزمين موكلند كه (در حال عبور حاجيان) بگويند: پروردگارا سلامت دار، سلامت دار. از آن حضرت روايت شده كه پيغمبر اسلام در تمام حجهايش چون به مأزمين مىرسيد از مركب پياده مىشد و ادرار مىكرد زيرا آنجا اولين جائى است كه در آن بت پرستيده شد و سنگ بت هبل از آن محل تراشيده شد. (بحار: 99 و 21)
مُحَصَّب
جايگاه سنگريزه. جاى سنگريزه انداختن به منى. جائى است بين مكّه و منى كه به منى نزديكتر از مكّه است و بطحاء مكّه مىباشد كه خيف بنى كنانه است. وجه تسميه آن كه اين مكان سنگريزه دارد. عن ابى عبداللَّه (ع): »قبر رسول اللَّه (ص) محصّب حصباء حمراء«. (وسائل: 37ج�3)
مُرَيسِيع
مصغر مرسوع نام چاهى يا آبى بنىخزاعه را ميان مكه و مدينه از ناحيه قديد. و غزوه بنىمصطلق را غزوه مريسيع نيز نامند و سبب اين غزوه آن بود كه حارث بن ابى ضرار جماعتى را با خود به جنگ با پيغمبر (ص) هم دست كرد، اين خبر به پيغمبر رسيد، تجهيز لشكر نمود و روز دوشنبه دوم شعبان از مدينه حركت كرد و از همسران، عايشه و امسلمه با خود داشت، و چون به سرزمين مريسيع رسيد با حارث و سپاه او به نبرد پرداختند، صفوان كه علمدار مشركين بود به دست قتاده كشته شد و علم سرنگون گشت و مردى كه مالك نام داشت و پسرش به دست على (ع) به قتل رسيد، لشكر حارث فرار كردند مسلمانان در پى آنها تاختند و ده تن آنها را به خاك هلاك انداختند و از مسلمانان يك تن كشته شد و پس از سه روز جنگ جمعى را دستگير و دويست زن را اسير نموده و دو هزار شتر و پنج هزار گوسفند به غنيمت گرفتند و »برّه« دختر حارث بن ابىضرار كه در جمع اسيران بود سهم ثابت بن قيس شد و ثابت با او قرار مكاتبه بست كه قيمت خود را بپردازد و آزاد شود، وى به نزد پيغمبر (ص) آمد و از آن حضرت در اداى دينش كمك خواست، حضرت دين او را ادا نمود و با وى ازدواج كرد و نامش را به جويريه تغيير داد و مسلمانها چون شنيدند كه وى همسر پيغمبر شد هر زنى را كه از بنىمصطلق در اسارت داشتند آزاد كردند و گفتند: روا نباشد كه خويشان همسر پيغمبر اسير و برده باشند، و آن حضرت پس از پايان جنگ چهار روز در آن سرزمين بماند و سپس به مدينه بازگشتند.
مُزدَلِفَة
محلّى است بين عرفات و مكّه كه آنجا را مشعر نيز گويند و آن يكى از مواقف است و شب دهم ذيحجّه را حُجّاج در آنجا بسر برند، و حدّ واجب وقوف در آن زمين، از طلوع فجر است تا طلوع خورشيد و سپس از آنجا رهسپار منى گردند. مزدلفة اسم فاعل است از ازدلاف به معنى به پيش رفتن و به چيزى نزديك شدن، چه حاجيان در اين مكان به سوى منى به پيش مىروند. قول ديگر اين كه بدين جهت مزدلفه گويند كه در اين زمين به خداوند نزديك مىشوند. يا از ازدلاف به معنى اجتماع است كه مردمان در اينجا گرد آيند و لذا اين محلّ را جمع نيز گويند. (مجمع البحرين)
از امام صادق (ع) روايت شده كه چون جبرئيل ابراهيم را به موقف عرفات رسانيد و او را تا غروب آفتاب در آنجا نگه داشت سپس او را به سوى مشعر عودت داد و به وى گفت: »ازدلف الى المشعرالحرام« يعنى به مشعرالحرام نزديك شو. از اين جهت اينجا را مزدلفه خوانند. (بحار: 109ج�12)
مُستَنصِريَّة
نام مدرسهاى در بغداد كه المستنصر باللَّه عباسى آن را بساخت، از سال 625 بناى آن آغاز و به سال 631 به اتمام رسيد، و آثار آن هنوز پابرجا است.
ابن واصل گفته: مستنصر از سمت شرقى نهر دجله مدرسهاى بنا كرد كه در روى زمين به از آن بنائى ديده نشده و نه به اندازه آن مؤسسهاى املاك بر آن وقف شده است، چهار مدرّس براى آن معين كرد كه هر يك طبق يكى از چهار مذهب در آنجا تدريس كند، بيمارستانى ويژه آن ساخت و آشپزخانهاى جهت آن ترتيب داد و مخزنى خاص براى آب سرد آشاميدنى آن مهيّا نمود و حجرات فقها و دانشجويان مفروش و مجهز به سوخت چراغ و كاغذ و مركّب و ديگر لوازم بود، و هر دانشجوئى يك دينار شهريه داشت، حمامى مرتب داشت.
ذهبى گفته: عايدات موقوفه اين مدرسه در سال هفتاد و چند هزار مثقال (طلا يا نقره) بود، صد و شصت بار كتاب از كتب نفيسه جهت اين مدرسه آورده شد، شمار دانشجويان فقه آن در آغاز به دويست و چهل و هشت نفر مىرسيد، چهار مدرس داشت و يك استاد در علم حديث و يك استاد جهت تدريس نحو و يك استاد ويژه علم طب، و استادى خاصّ علم فرائض و مواريث داشت.
مواد غذائى آن از قبيل نان و چلو و حلواء و ميوه به اندازه كافى مهيّا بود، آنگاه ذهبى به توضيح و شمارش املاك و مستغلاتى مىپردازد كه مستنصر بر اين مدرسه وقف نموده بود و مىگويد: آنقدر املاك و عقار بر اين مدرسه وقف كرد كه از كثرت نتوان تعبير رسائى براى آن جست. و در ماه رجب، پنجشنبه آن را افتتاح نمود و قضاة و مدرسين و اعيان شهر و اركان دولت دعوت كرد و آن روز روزى عجيب بود و آن مراسم شكوهى عظيم داشت. (تاريخ الخلفاء سيوطى)
مَسجِداقصى
از اماكن بسيار مقدس مسلمانان در شهر قدس فلسطين از سرزمين شام، كه داوود نبى (ع) بناى آن را آغاز و سليمان (ع) به عنوان يك معبد تكميل نمود، و تا سال 15 هجرى كليسا بود و از آن سال كه خليفه دوم آنجا را فتح نمود با تغييراتى آن را به عنوان مسجد تغيير نام داد و سپس در طول تاريخ بارها تجديد بنا گرديد كه از جمله در عهد عبدالملك مروان بود.
مسجد الاقصى از نظر دين اسلام داراى منزلتى والا و قداستى عظيم است، نخستين قبله مسلمين بوده و پيغمبر اسلام همه دورانى كه در مكه زندگى مىكرده و تا هفده ماه پس از هجرت به مدينه به سمت اين مسجد نماز مىگزارده است. (وسائل:310 - 298ج4)
اين مسجد معراج حضرت خاتم الانبياء به افق اعلى مىباشد.
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: ما پيرامون آن را مبارك گردانيديم كه اين مكان، مقرّ انبياء الهى از ابراهيم تا عيسى (عليهم السلام) و مهبط وحى و محلّ نزول كتابهاى تورات و انجيل و زبور و ديگر صحف آسمانى پيش از قرآن است. (نگارنده)
نقل است كه در عهد داود (ع) طاعونى بيامد و جمع بسيارى را به هلاكت رساند، داود به اتفاق گروهى از پيروان خويش در محلّ مسجد كه آمد و شد ملائكه را در آنجا مشاهده نموده بود گرد آمده دست به دعا برداشت و رفع طاعون از خدا خواستار گرديد، دعا به اجابت رسيد و طاعون برطرف شد پس از آن تصميم گرفت مسجدى در آنجا بسازد، و اين پس از گذشت يازده سال از حكومت او بود، و هنوز مسجد به اتمام نرسيده خود بدرود حيات گفت و امر تكميل مسجد را به فرزندش سليمان محول ساخت، وى به مدد ديوان آن را با سنگ مرمر و بعضى جواهرات بساخت و روز پايان بنا را عيدى بزرگ گرفت و قربان كرد و قربانش مورد قبول حضرت پروردگار قرار گرفت، و بعضى گفتهاند كه سليمان خود به بناى مسجد آغاز نمود. (كامل ابن اثير: 227ج1)
در حديث اميرالمؤمنين (ع) آمده كه: مسجدالحرام و مسجدالنبى و مسجد كوفه و مسجد بيت المقدس كاخهاى بهشتاند كه بر روى زمين قرار دارند. (بحار: 240ج99)
از امام باقر (ع) آمده كه نماز واجب در مسجدالحرام و مسجدالرسول و مسجد بيت المقدس و مسجد كوفه برابر است با حج و نماز نافله در آنها معادل است با عمره. (وسائل:550ج2)
از امام صادق (ع) در تفسير آيه »اعملوا آل داود شكرا« آمده كه هشتاد مرد و هفتاد زن بودند كه هيچگاه محراب (بيت المقدس) را خالى نمىگذاشتند و به نوبت در آن مىزيستند و همه آنها از آل داود بودند. (بحار: 71ج14)
مسجدالحرام
مسجدى كه در مكه گرداگرد كعبه واقع است. آغاز بناى اين مسجد همزمان با بناى كعبه يعنى زمان هبوط آدم ابىالبشر مىباشد، و به حديث امام صادق (ع) حضرت ابراهيم و اسماعيل حدّ آن را تا محل سعى بين صفا و مروه معين كردهاند، و در عهد پيغمبر اسلام به آنجا نمىرسيده و سپس در ادوار تاريخ اين مسجد توسعه يافت: در زمان عمر بن خطاب و بعد از او عثمان بن عفان اندكى آن را وسيعتر كرد. عبدالصمد بن سعد گويد: ابوجعفر منصور خواست مسجدالحرام را توسعه دهد از همسايگان مسجد تقاضا نمود خانههاى خود را به وى بفروشند كه جزء مسجد كند آنها ابا نمودند هر چه بر قيمت افزود قبول نكردند تا بالاخره ماجرا را به امام صادق (ع) عرضه داشت، حضرت فرمود: به آنها بگو خداوند مىفرمايد: »انّ اول بيت وضع للناس للذى ببكّة«: شكى نيست كه خانه خدا پيش از خانههاى شما در اينجا بنا شده و هر خانه را حريمى است پس شمائيد كه حريم خانه خدا را اشغال كردهايد.
حسن بن على بن نعمان نقل مىكند چون مهدى عباسى خواست مسجدالحرام را مربع سازد يكى از صاحبان خانههاى كنار مسجد نپذيرفت كه خانهاش جزء مسجد شود مهدى از فقهاى عصر خود پرسيد همه گفتند: غصب را نتوان جزء مسجد نمود تا اينكه به راهنمائى على بن يقطين مسئله را به امام موسى بن جعفر (ع) مكتوب داشتند حضرت در پاسخ نوشت: اگر كعبه در جوار مردم مكه آمده و بر آنها وارد شده اهل مكه به زمين مكه اولويت دارند، و اگر مردم در جوار كعبه وارد شدهاند كعبه به حريم خويش اولى است. مهدى از پاسخ حضرت شادمان گشت و نامه حضرت را بوسيد و بر ديده نهاد و آن خانه را منهدم ساخت، و چون صاحب خانه شنيد كه جواز تخريب از سوى حضرت بوده به امام متوسل گرديد كه بفرما بهاى خانه مرا بدهد، حضرت به مهدى نوشت كه چيزى به آنها بده. مهدى مبلغى به آنها داد و آنها را راضى ساخت.
»فضيلت مسجدالحرام«
»والمسجدالحرام الذى جعلناه للناس سواء العاكف فيه و الباد و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم«. (حج: 25)
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: نماز در مسجد من برابر است با ده هزار نماز در مساجد ديگر، و نماز در مسجدالحرام معادل است با هزار نماز در مسجد من. (بحار: 99ج12)
و از امام باقر (ع) روايت شده كه هر آنكس يكى از نمازهاى يوميه خود را در مسجدالحرام ادا كند خداوند هر نمازى را كه از آغاز بلوغ خوانده و هر نمازى را كه تا آخر عمر به جاى آورد از او قبول نمايد. (وسائل:536ج2)
مسجدالنّبى
مسجدالرسول، مسجد نبوى، مسجد مدينه. هنگام ورود پيغمبر اسلام به مدينه زمينى كه متعلق به دو يتيم به نامهاى سهل و سهيل و خوابگاه شتران يا محل خشكانيدن خرما بود آن حضرت آنجا را جهت مسجد جامع مدينه مناسب ديد به اسعد بن زراره كه كفيل آن دو يتيم بود فرمود: اين زمين را از آنها خريدارى كن. آنها گفتند: زمين به رايگان در اختيار پيغمبر باشد. حضرت فرمود: خير، جز به بها نستانم. پس زمين را به ده دينار خريدند و حضرت به ساختمان آغاز نمود بدين كيفيت كه شالوده در زمين حفر كردند و تا سطح زمين به سنگى كه مسلمانان آن را از سنگستان مدينه مىآوردند پر كردند. خود حضرت نيز شخصاً از جمله كسانى بود كه سنگ حمل مىكرد، اسيد بن حضير گويد: پيغمبر (ص) را ديدم سنگى به دوش كشيده مىآورد عرض كردم سنگ را به من ده. فرمود: خير، تو خود برو سنگ ديگر بياور. و از سطح زمين با خشت خام و ديوارى به قطر يك خشت بنا كردند و چون تعداد مسلمانها زياد شد از حضرت اجازه توسعه خواستند و اين بار با مقدارى توسعه ديوار را به قطر يك خشت و نيم بنا كردند و پس از چندى كه جمعيت افزايش يافت باز پيشنهاد توسعه دادند حضرت دستور فرمود مساحتى بر مسجد افزودند و ديوارش را به دو خشت بنا نهادند و در كنار مسجد صحن و سرائى بساختند و ارتفاع ديوار مسجد يك قامت بود. مسلمانان عرض كردند اجازه بفرما جهت دفع گرما و تابش آفتاب سقفى ساخته شود. حضرت دستور داد از سمت حياط سقفى با تنه نخل و چوب نخل سايبانى بساختند. باز عرض كردند اجازه بفرمائيد سقف ثابتى ساخته شود. فرمود: خير، كوخى است چون كوخ موسى و فرصت كمتر از اينها است.
آنگاه فرمود: خانههاى خود و خانههاى اصحاب را به اطراف مسجد بنا كنند و خود حضرت حد خانه هر يك را معين كرد و از جمله خانه حمزه و على را نيز در همانجا خطكشى كرد و مشخص نمود.
اصحاب هر يك درى از خانه خود به مسجد گشود كه چون از خانه برون مىشد يا به خانه بازمىگشت در مسجد مىگذشت. جبرئيل نازل شد و از جانب خدا پيام آورد كه جز درب خانه تو و على همه درهاى به سوى مسجد بسته شود. اصحاب رنجيده خاطر گشتند به خصوص حمزه كه مىگفت: من عم پيغمبرم و على برادرزاده منست چگونه درب خانه مرا مىبندد و درب خانه على را همچنان گشاده مىدارد؟!
پيغمبر (ص) فرمود: اى عم ناراحت مباش كه اين كار را نه از خود كردهام بلكه خداوند چنين دستور فرموده است. حمزه گفت حال كه چنين است من تسليم امر خدا و پيغمبر اويم. (بحار: 111ج19) و اما مساحت مسجد در عهد رسول خدا، حسب تحقيق سمهودى با اختلاف اقوال مورخين: شصت ذراع در هفتاد ذراع يا صد ذراع در صد ذراع بوده است. (وفاءالوفا: 322ج1)
در سال 88 وليد بن عبدالملك مروان دستور داد مسجد پيغمبر را خراب كردند و حجرات ازواج را ضميمه مسجد ساختند و چند خانه را از اطراف مسجد به بهاى عادله و به رضايت صاحبانشان خريده و جزء مسجد كردند كه مساحت مسجد دويست ذراع در دويست ذراع شد و در اين باره نامهاى به حاكم روم نوشت و از او استمداد نمود، وى صد هزار مثقال طلا و صد نفر كارگر متخصص و چهل بار (شتر) كاشى جهت ساختمان مسجد فرستاد و مباشر امر، عمر بن عبدالعزيز بود. (طبرى:223ج5)
فضيلت مسجدالنّبى«
از امام صادق (ع) روايت شده كه نماز در مسجد پيغمبر برابر است با ده هزار نماز. و فرمود بهترين جاى آن نزديك به قبر است. و فرمود: چون به مدينه وارد شدى غسل بكن و به مسجد برو و كنار قبر پيغمبر (ص) بايست و به حضرت سلام كن و به رسالت او و ابلاغ آن حضرت پيام رسالت را گواهى ده و بسيار بر او درود فرست و دعا كن. در حديث ديگر فرمود: تا بتوانى در مسجد بسيار نماز بخوان. و فرمود: ولى هر چه نماز در آن بخوانى حق آن را نتوانى ادا نمود.
حلبى از آن حضرت روايت كرده كه چون به مسجد پيغمبر روى اگر بتوانى سه روز: چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را در آنجا بمان و روز چهارشنبه بين قبر و منبر نزد ستونى كه كنار قبر است نماز بخوان و حوائج دنيا و آخرت خويش را از خدا بخواه و روز دوم در كنار ستون توبه، و روز جمعه به نزد مقام پيغمبر (ص) برابر ستونى كه بسيار عطر بدان مىمالند نماز بخوان و هر حاجتى كه دارى از خدا بخواه، و آن سه روز را روزه بدار.
نيز از آن حضرت آمده: از جاهائى كه رفتن به آنجا مستحب است مقام جبرئيل مىباشد كه زير ناودان مسجد واقع است و آن محلى است كه جبرئيل هنگام ورود در آنجا مىايستاده و منتظر اجازه بوده، و آنجا محل استجابت دعا است.
از حضرت رضا (ع) روايت شده كه كنار ستونى كه از سمت صحن مسجد است همانجا نمازگاه فاطمه است. و در حديث آمده كه مستحب است از باب جبرئيل به مسجد وارد شد. از حضرت صادق (ع) روايت شده كه مستحب است چون از دعا نزد قبر فارغ شدى به نزد منبر رفته دست بر آن بمالى و آن دو گرده سردسته منبر را به صورت و چشمان خويش بمالى كه گويند آن شفاى چشم است. و در آنجا بسيار دعا كن كه از پيغمبر (ص) رسيده: بين خانه و منبرم باغى از باغهاى بهشت است. (بحار: 99 و 100)
مسجداياصوفيا
مسجد معروفى در استانبول كه در قديم كليسائى بوده به نام صوفيه قدّيسه و به سال 857 ه ق اين معبد توسط سلطان محمد خان ثانى به هنگام فتح استانبول به مسجد جامع تبديل گرديد.
مسجدبازار
مسجدى كه در بازار ساخته شده و منسوب به بازار باشد. در حديث آمده كه ثواب نمازى كه در اين مسجد گزارده شود دوازده برابر نمازى است كه در خانه ادا گردد. (وسائل: 290ج�5)
مسجدبراثا
مسجد معروفى كه در كوى براثا از حومه شهر بغداد واقع است.
مسجدجامع
مسجدى كه اضافه به محلّه يا بازار و مانند آن نداشته باشد و مجمع عموم مسلمانان آن شهر يا روستا بوده باشد. از جمله امتيازات اين مسجد آن كه اعتكاف به اين مسجد اختصاص دارد، و نماز در آن معادل است با صد نماز كه در خانه گزارده شود.
مسجدحنّانة
مسجدى واقع در شهر نجف اشرف. به »حنّانة« رجوع شود.
مسجدخيف
مسجدى معروف در منى. به »خيف« رجوع شود.
مسجدضرار
مسجدى كه منافقين مدينه در عهد رسول خدا در محلّه قبا به كنار شهر مدينه بنا كردند و قرآن از اين مسجد به بدى ياد كرده است. به »ضرار« رجوع شود.
مسجدفتح
مسجدى كنار شهر مدينه كه آن را مسجد احزاب نيز گويند، كه غزوه احزاب در آن محل اتفاق افتاد، و پيغمبر (ص) به يمن فتح و پيروزى در آن غزوه اين مسجد را به پاى ساخت.