فصل سوم
فصل سوم سالی صبور
هنوز
موازی راه ایستاده ام
یادم بماند آفتاب
سر از کدام سو زده امروز
هوای آمدنت
مرا دوباره گرفته است
Printable View
فصل سوم
فصل سوم سالی صبور
هنوز
موازی راه ایستاده ام
یادم بماند آفتاب
سر از کدام سو زده امروز
هوای آمدنت
مرا دوباره گرفته است
تمام راه های جهان
فصل سوم سالی صبور
باران می اید
در ماه آب ها و ابرها
و چترهای بیب خورده چرت می زنند
با مفاصل دردنکشان کنار بخاری
باران می اید
و کسی روی بخار شیشه
با کلمات خیس
کلمات ممنوع
طوری نوشته که انگار
تمام راههای جهان به تو می رسند
فرستاده
مرا فرستاده است
بی آنکه مادرم از یک نسیم نظر کرده
بارور شده باشد
بی هاله ای از نور
بر فراز سرم
مرا فرستاد و گفت
عاشق شو
عاشق
پسرم ! چکاره می شوی ؟
مثل مادرم عاشق
عاشق چه می شوی پسرم ؟
رنگین کمان خنده
روی سپیدی دندان کودکم
به رقص بادبادکی که سوار باد می شود
به مقصد خورشید
مثلا
بسیارند بهانه های دوری
به دستم بهانه ای بده
دست آویز کوچکی
تا در کنار تو باشم
اشاره ای
نوشته ای که خلاصه در دو واه
عضلاتی گشاده در چهره و
لبخندی رها
به دستم بهانه ای بده
جادویم کن
جادویم کن
به کوچکی قرصی
که تسکین می دهد آلام بزرگت را
سپس ، تکه
تکه
و ذوب میان عروقت
حالا نفس بکش
عمیق
عمیق تر
شاید این خالی
جای یک چارگوش
سپید
جای یک میخ کوچک و تیز
مانده روی سینه ی دیوار
شاید این خالی
عکس بادی در قفس بوده است
رو به روی جوخه ی خاموش سنگی سخت
شاید این
تصویر گور مرد گمنامی
در زمستان است
تعلیق یا
اذان موسیقیایی ناقوس
تداعی مرگ است
یا تولدی که جاذبه ی دست هایم را
به سمت نوازشی بی کرانه خواهد برد ؟
پیچ پیچ طنابی لطیف گرد گلوها
مرا به هر تولد از این دست
مشکوک می کند
این هدیه زندگی ست
یا تعلیق جاودانه ی انسان دیگری ؟
حالا که نامه می نویسم
حالا که نامه می نویسم
همه خوابیده اند
می خواهم این لحظه در حضور بادهای جهان
اعتراف کنم که
من دست شسته
خاطره هایی عزیز کشته ام
به اینجای نامه که می رسم
در می زنند
به گمانم خبرنگاری از میان جعبه ی جادوست
آهای
هر که هستی باش
کلاغ های زیادی شنیده ام که شایعه قار می زنند
اما کسی اجساد خاطره های مرا نخواهد جست
چرا که ر خروسخوان
معجزه ای روی می دهد
در من پرنده ای است
در چشم اندازت پرنده ای است
در گلویش آوازی
و در آوازش آرزوهایی است
برای تو
در دستت سنگی ست
در سنگ دشنامی و
در دشنام دشنه ای و
در من
پرنده ای
که جان می کند