-
خدای من تو سرچشمه بخشندگی و مهربونی هستی کمکم کن دستام و بگیر سرم و با خجالت بالا نگیرم باافتخار نگات کنم
خدایا منو ببخش از بی رحمی هام از غفلتهام از وقتایی که به تو فکر نکردم به نداهات به نشونه هات نگاهی نکردم
منو ببخش که تورو سر راهم ندیدم که راهمو درست پیدا کنم
بارها دنبال یه تلنگر یه نشونه یه در رهایی بودم اما غافل از اینکه تو خیلی درهارو واسم باز کرده بودی تو خودت بهم نشون می دادی و من بازم غافل کورکورانه بازم دنبالت می گشتم صدات می کردم کمکم کن ؟!! کمکم کن!!! و تو خیلی اروم صداتو بهم رسوندی
ازم خواستی اروم باشم منو در اغوش مهربونیهات و بخشندگیهات گذاشتی نزاشتی یه لحظه تنها باشم
وای خدای مهربونم وای بر من اگه بنده ی قدر نشناسی باشم خودمو نمی بخشم حتی اگه تو منو ببخشی ...
خدای مهربونم منو ببخش
کمکم کن خودمو ببخشم
کمکم کن ادمارو ببخشم
عشق و مهربونی ببخشم
کمکم کن....
می دونم اشکهامو میبینی همون ارامشی که می گیرم وقتی باهات حرف می زنم دستایی هستن که دارن اشکای منو پاک می کنن
خدای من بزرگ من بی انتهای من
درونم دنیای دیگه ای که فقط تو داخلش خونه داری نمی زارم از خونه دلم بری هیچوقت
می دونم تو همیشه هستی و کنارمی اما من وقتی تورو فراموش می کنم حس می کنم از خونم رفتی چون جای خالیت و می بینم
بخشنده ی من مهربونم منو ببخش
در وصفت زبانم وجودم هر چی بگه کمه چون تورو هنوزم نشناخته
بزرگ من شکرگذار همه نعمتهای داده و نداده ات هستم
-
شکست خار کهن آشیان گلزارم
همی شنیدم از بلبلان بهاری هست
ز ابر دست تو منت نمی کشم ساقی
اگر قدح ندهی، چشم میگساری هست
-
بچرخ تا که بچرخم،
سکوت را بشکن!
بیا و نعره بزن!
درد بی امان مرا
اگر چه بال پریدن ندارم،
آه ، ولی
مبند پلک،
مگیر از من آسمان مرا
مبادا جُدایم کنند مرم شهر
که خُرد می کند این درد،
استخوان مرا.....
-
خدای مهربونم
دلم واست تنگ شده
این دل من با اینكه كوچیكه و بزرگیو و مهربونیتو رو نداره و خیلی وقتا تورو فراموش می كنه اما امیدوار به تو كه حرفاشو گوش می دی
می دونم مهربونم میدونم که دلم غفلت و فراموشی و بیشتراز به خاطر سپردن یاد گرفته . دلم با دستای خالی اگه پیش تو بیاد چه ارزشی داره که تو نگاهش کنی چه ارزشی داره پاکش کنی که خودش دستایی داره و توانایی بهش دادی پاک کردن سیاهی هارو یادبگیره
اما افسوس خدای من بزرگ من لکه های سیاهی وقتی جاشون باقی بمونه دست و نگاه مهربون تورو فقط می خواد فقط وجودتو می تونه صدای قلبمو اروم کنه
مهربونم من هیچوقت واسه تو غریبه نبودم و نیستم همیشه تو وجودت منو غرق مهربونیهات کردی اما من جواب مهربونیهات و چطوری دادم؟!! من تورو مثل یه مهمون رفتنی مثل یه غریبه تو دلم راه دادم . جواب کوچکترین مهربونیهای تورو چطور بدم ؟
چطور بهت نگاه کنم وقتی تورو مهمون قلبم دیدم ؟
دلم می خواد بهت بگم تو صاحب همه ی وجود منی
بزرگ من مهربونم تمام سعیمو می کنم هیچوقت یادم نره منو از کجا به کجا ها رسوندی
-
خدایا! تو دانی چرا
به خواست خودت دوباره سفره دل گشودم
دلم را شاد گردان،
خود دانی چگونه،
پس کمکم کن....
-
روی قلبم جای پاهای سیاهی
سفیدی را محو کرده بود
به دنبال نوازشی برای تسکینش
نمی دانستم که از همان ذره سفیدی
می توانم همه قلبم را باغ نور بسازم
با نگاهی به او
نوازشش مرا لحظه ای تنها نگذاشت
حس رهایی را به من بخشید
وقلبم را تولدی دوباره داد
-
من به تنهایی میاندیشم
و به دیوار بلندی که میان من و توست
در حریم قفس خاموشم
-آه ... ای خوب ترین صیاد
به اسارت چه سرودی دارم!
و چه اندوهی!
که مبادا روزی
تو به من رخصت پرواز دهی
و مرا از قفس آزاد کنی
و همین رنج مرا خواهد کشت
و همین رنج مرا.....
-
مگذار کورانه و عبث در تاریکی بگردم
اما ذهنم را ساکن ایمان به روزی بگردان
که بر می دمد و حقیقت در بی پیرایگی اش
نمایان می شود......
-
لیک دور از سایه ها
بی خبر از قصه ی دلبستگیهاشان
از جدایی ها و از پیوستگی ها شان
جسم های خسته ی ما در رکود خویش
زندگی را شکل می بخشند
از من بگذر
نه، نه، نه ... هرگز، هرگز
همه توهم و خیالی بیش نبود
از من بگذر
-
چشم گشودم چشم گشودم و هيچ نديدم
جز درد درد درد دل
دل گشودم دل گشودم و هيچ نديدم
جز خون خون خون دل
خون دل خورم و هيچ نگويم
جز درد در اين زمانه هيچ نديدم
درد درد درد درد ...