-
دلم گرفته دلم عجیب گرفته است .
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند.
و عشق و تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد.
ـ چرا گرفته دلت مثل آن که تنهایی
ـ چقدر هم تنها
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند .
و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست.
-
دلـم گـرفتـــه از ایــن روزگــار دلــتــنگی
گــرفته انــد دلم را به کار دلتنگی
دلم دوباره در انــبــوه خــستــگی هـا ماند
گــرفــت آئــینه ام را غبار دلتنگی
شکست پشت مـن از داغ بــی تو بودن ها
به روی شانه دل ماند بار دل تنگی
از آن زمان که تو از پیش ما سفر کردی
نشسته ایم مــن و دل کـــنار دلتنگی
دگر پــرنـــده احســاس مــن نمی خوانــد
مگر سرود غم ا زشاخسار دلتنگی
بیا کــه ثــانیــه ها بــی تو کند می گذرد
بیا که بگذرد این روزگار دل تنگی
-
غروب است
با آن که سخت مضطربم
با آن که می ترسم
باز تا آخر دنیا با تو خواهم ماند.
-
عشق آبی رنگ است...
اشک ها جاری شد...
در فرو دست انگار ، یک نفر دلتنگ است...
همه ی شهر کنون خوابیدند ،
چشم من بیدار است ،
با تپش های دل پنجره گویی امشب ،
لحظه ی دیدار است...
در دل شهر غریب ،
با تو این عمر گرانمایه رقم خواهم زد ،
در شب تنهایی...
با تو در کوچه ی مهتاب قدم خواهم زد...
یاد آن روز بخیر...
فاصله بین من و تو ، فقط نامت بود ،
در میان همگان ،
دل من در سفر عشق خریدارت بود ،
تا افق همسفرت خواهم بود...
با دلم باش که در این وادی
دل مردم سنگ است...
یاد این باش که در پشت سرت ،
یک نفر تا به ابد دلتنگ است...
-
کلبه ای می سازم
پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود
که به زیبایی پروازکبوترباشد
چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار
رنگ دیوار اتاقش ازآب
پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس
عکس لبخند تورا می کوبم
روی ایوان حیاط
تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم
همه دلخوشیم بودن توست
وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست
کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزند
توبه من نزدیکی وخودت می دانی
شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت
گرمی دست تو را می طلبد.
-
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی برد
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی در یا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
-
میزند باران
نمی از روی ناز
ابر تنها عادتش خندیدن است
بر خیال جمله تنهایی من
از فراز روزگار
جملگی در جنب و جوش
من برای آب بودن مردم از ترس مبادا شسته گردد جانشان
میزند باران همی
میخروشد رود از سودای عشق ..
-
باز لب های عطش كرده من
عشق سوزان تو را می جوید
می تپد قلبم و با هر تپشی
قصه عشق تو را می گوید...
-
دلم گرفته از این روزها ، دلم تنگ است
میانِ ما و رسیدن ، هزار فرسنگ است
مرا گشایشِ چندین دریچه کافی نیست
هزار عرصه برای پریدنم تنگ است
اسیرِ خاکم و پرواز سرنوشتم بود
فروپریدن و در خاک بودنم ننگ است
چگونه سرکند اینجا ترانه ی خود را ؟
دلی که با تپشِ عشقِ او هماهنگ است
هزار چشمه ی فریاد در دلم جوشید
چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است
مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن
در این هزاره فقط عشق ، پاک و بی رنگ است..........
-
چشم براه توام و دل
هنوز هم امید دارد
که می آیی و این همه دلتنگی و فراق
با آمدنت پر از عاشقانه خواهد شد .
دل با تمام احساس تنهایی اش
پر از حضور تو و میان این سکوت تلخ نبودنت
پر از صدای عاشقانه ی توست .
چشم به راه توام و
دل به صداقت اشک های شبانه ام
هنوز هم امید دارد که تو می آیی و
بی قراریم با نگاه تو آرام می شود .
من هنوز هم به رنگ خیال توام و
رویای آمدنت قشنگترین رویای من است .
دل احساسی ام از انتظار تو سرد و بی روح نخواهد شد و
چشمان پر از اشتیاقم
لحظه ی دیدار تو از یاد نخواهد برد .
چشم به راه توام و
دل به قشنگی دلتنگی ها هنوز هم امید دارد
که تو می آیی و بغض بی کسی ها شکسته خواهد شد.