-
نیک و بد ایام صفوی در ترازوی سنجش
خلاصه سخن آن که اگر نیک و بد این عهد را در ترازوى سنجش و داورى بگذاریم، بدیها بر خوبیها سبقت داشت. دورهاى است که از حیث نظامى خوب شروع شد و به وصفى بسیار بد و فاجعه آمیز پایان یافت؛ اگر ظهور مردى توانا و با اراده چون نادر شاه افشار به دنبال شکست شرم آور و مفتضحانه شاه سلطان حسین اتفاق نمىافتاد، رسوایى تاریخى ملت ایران بدین آسانیها به بوته فراموشى سپرده نمىشد. عهدى است که با ثروت و سر و سامان کار آغازید و به غارت و تهى دستى و نابسامانى خاتمه یافت؛ با مرده ریگى از رونق نسبى دانشهاى عقلى که در عهد تیمور و ترکمانان فراهم آمده بود، پا به عرصه حیات فرهنگى و فکرى گذاشت و با انحطاط کامل آن دانشها عمرش به نهایت رسید. قیام متعصبانه شیعیان اثنى عشرى دورهاى از پیروزیها و کامیابیها را پى افکند و سرانجام مردمى گرفتار انواع خرافات و اوهام باقى گذاشت که به زودى در دام بدعت گذاران عهد قاجار افتادند و بر آتش پراکندگى اندیشهها و سوزاندن خرمن خرد و عقل و دانش و تدبیر دامن زده شد. نتیجه این همه عوامل نابسامانى عقیدتى و فکرى و اجتماعى و فرهنگى آن شد که جامعه ایرانى بعد از این عهد، یعنى در دوران قاجاریان، جامعهاى تهیدست، منحط، فاقد انگیزههاى حیاتى و تحول خواهى، عارى از روحیه همدردى عمومى و احساس هم سرنوشتى، عاجز از کار و تلاش مفید، با سیاستمدارانى تهى مغز، ابله، زیاده طلب، فاسد، و تبهکار باقى ماند که تقریباً همه چیز خود را از دست داده بود و تنها گذشتهاى افتخار آمیز داشت که آن را هم نمىشناخت؛ مردمان ماندند، اما احساس همبستگى ملى و انعکاس آن در وجدان فردى که زاینده، شور و غیرت و خود خواهى «ملى» بود، وجود نداشت. به قول سون هدینSven Hedin جهانگرد معروف سوئدى «ایرانى بود» در حال احتضار و سرزمینى که با خودش دشمنى داشت و خودش خودش را تهدید به سقوط مىکرد و فقط مسابقه میان همسایگان نیرومند، انگلیس و روسیه، آن را تا حدى سرپا نگه مىداشت. / کویرهاى ایران، ص 700«. سرزمینى که در حدود ده میلیون نفوس خود را که گرفتار چنگال بیمارى، جهل و ناتوانى و فقر بودند، غذا مىداد اما نه براى آن که زندگى کنند، بلکه فقط براى آن که نمیرند.
امروز براى نسل نوپاى ایرانى، هیچ اقدامى بایستهتر و شایستهتر از ارائه تصویرى تحلیلى، بى طرفانه، منصفانه و مستند از تاریخ گذشته این مرز و بوم وجود ندارد. چنین تحقیق و تحلیلى لزوماً تمامى عناصر و عوامل انحطاط و زایش را مىباید به دست نقد و بررسى بسپارد و در بیان و اظهار آن، هیچ ملاحظه و مصلحتى را بالاتر از این حقیقت که دانستن حق مردم و لازمه خود پذیرى و خود گرایى است، قرار ندهد. میراث صفوى دیرى است که بر شانههاى نحیف ایرانیان سنگینى مىکند و بسیارى از شاخصهاى آن دوران در قالب و صورتى تازه، خود را باز تولید کرده و به حیات ادامه مىدهند. هم از این رو، اندک توان مردمان را براى خلق و ایجاد جامعهاى انسانىتر، آبادتر، شکوفاتر و متمدنتر تحلیل مىبرد. شاید این تکلمه توانسته باشد، چرایى تفصیل این بخش از برنامه را تا حدودى توضیح داده باشد.
درک و شناخت جامعه صفوى، بدون بررسى نظام عقیدتى، توسعه و شکوفایى دانش، سطح آگاهیهاى اجتماعى، و بسیارى مسایل دیگر و به ویژه بوروکراسى و دیوان سالارى آن دوران، کامل نخواهد بود. کوشش شده، هر یک از موارد یاد شده در مقالهاى جداگانه به دست تحقیق و بررسى سپرده شود.
-
بوروکراسى در عهد صفوى «907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
از دویست و سى سال حکومت صفوى در ایران، دوران چهل ساله شاه عباس اول، عصر طلایى و زمان شکوفایى اقتصادى و رونق تجارت و بازرگانى و ایجاد زیر بناهاى اجتماعى و اقتصادى است. ثروت و امنیت و آسایش نسبى دوره کوتاه مدت شاه عباس اول، اجازه داد تا جامعه ایران، عهد ملوک الطوایفى و جامعه به کلى ایستا و فاقد زایندگى و نوسازى را پشت سر گذارد و بناى دولت ملى و مرکزى را پى ریزى نماید. در عین حال گذر از این دوران با سرکوب شدید مخالفان، تشدید اختناق و استبداد و خلع مالکیت از اغلب سران قزلباش و بسیارى از بزرگان دولتى همراه شد.
انباشت سرمایه، پول و ثروت در این دوران، سازمان ادارى و بوروکراسى صفوى را با شتابى قارچ گونه، توسعه و گسترش داد. شاه عباس اول کوشش کرد تا با کوچک کردن سازمان نظامى قزلباش، خطر بالقوه آن را براى حکومت محدود سازد؛ اما ایجاد ارتش جدید که تأمین هزینههاى آن، نیازمند صرف بودجه سنگین بود، با نظام مالکیت سنتى ایران به سادگى امکان پذیر نبود؛ از این رو، دامنه اصلاحات به مسئله اقتصادى نیز کشیده شد و با جرح و تعدیلهایى، تحقق آن را دست کم براى مدتى کوتاه ممکن ساخت. با مرگ شاه عباس اول، ادامه اصلاحات نا تمام رها شد، اما توسعه دیوان سالارى به رشد خود همچنان ادامه داد و به صورت چاه ویلى درآمد که غالب بودجه مملکتى را مىبلعید.
-
اصلاحات اداری شاه عباس بزرگ
دوره فرمانروایى شاه عباس اول، در عین حالى که عصر شکوفایى و «طلایى» صفوى است، مورخان آن را آغاز پیدایش انحطاط آن دولت نیز مىدانند. پارادوکس «انحطاط» و «شکوفایى» همزمان موجب شده که برخى از پژوهشگران در توضیح علل آن و تشریح این معما، مطالب و ادلهاى از آن دوران بیان دارند: اما آنچه به بحث بوروکراسى و دیوان سالارى و سهم آن در این انحطاط و زوال مربوط مىشود، این است که اصلاحات شاه عباس، به علت تحول تدریجى از بالا، بر مبناى همان نهادهاى کهنه شکل گرفت؛ مناسباتى که دست کم پانصد سال از قدمت آن مىگذشت و لزوماً با تحولات و پیشرفتهاى جهانى عصر، انطباق نداشت. به همین جهت، همین اصلاحات به نوبه خود، به نقطه ضعف اساسى نظام صفوى مبدل شد. با مرگ شاه عباس و ابتر ماندن آن، ضرورتهاى بنیادى ناشى از تحولات اجتماعى و سیاسى، نادیده گرفته شد و تضاد بین صورت بندى سیاسى با مناسبات اجتماعى به شکل بحرانهاى اقتصادى و اغتشاشات و آشوبهاى محلى ظهور کرد. استبداد مطلقه، که در مراحل اولیه انباشت سرمایه و ثروت، توانست با درایت و کفایت فردى چون شاه عباس، براى مدتى، رونق اجتماعى و اقتصادى را باعث شود؛ بعد از او، به جهت عدم کفایت و کاردانى وغیبت تفکر و تعقل که برخاسته از تربیت و فرهنگ رسوخ کرده صفوى بود، همچون دیوى مهیب دهان باز گشود و ثمره آن تلاشها را اندک اندک از میان برداشت. محیط اختناق و نا امنیهاى قضایى و اجتماعى، و انباشت ثروت در دستان سران حکومت و اعوان و انصارشان، آثار بحرانهاى عمیق اجتماعى و تضادهاى طبقاتى را به ویژه در عهد پادشاهان اخیر صفوى عیان ساخت.
-
رشد بوروکراسی و دیوان سالاری در عهد صفوی
دو رساله تذکرة الملوک و دستور الملوک که درباره سازمانهاى آن عصر به رشته تحریر درآمده، على رغم نپرداختن به جزییات، آگاهیهاى وحشت انگیزى از چگونگى بوروکراسى عهد صفوى و چرایى بروز بحرانهاى آن عهد به دست مىدهد. دهها قورچى و بیگلربیگى که هر یک تشکیلاتشان به اندازه یک وزارتخانه بزرگ و عریض و طویل امروزى بود، طبعاً همه درآمدهاى ولایات را در خود جذب مىکرد، در حالى که هیچ یک از آن مشاغل، نه یک من بار تولید مىکرد و نه یک درخت به ثمر مىرساند و نه بارى از روى دوش جامعه بر مىداشت. کل دستگاه دولتى به یک سازمان پر هزینه، بى مصرف، طفیلى و مشکل سازى تبدیل شده بود که همه عایدات را مىبلعید و اجازه نمىداد، بودجه مملکت صرف دیگر امور عمرانى و زیر بنایى شود. طبق ارقام و اطلاعات موجود، در آخر کار صفویه، که دولت مىخواست حقوق کارمندان را بپردازد، به سبب ریخت و پاشهاى افسانهاى بوروکراسى، ناچار تقاضاى استقراض از کمپانیهاى هلندى مقیم اصفهان، لار و کرمان کرد که آنها هم البته نپرداختند «برافتادن صفویان، ویلیام فلور، ص 107»، به این دلیل ساده که دولت را فاقد پشتوانه براى باز پرداخت آن مىدانستند.
-
برخی مناصب اداری در عهد صفوی
در اینجا بد نیست به برخى از رؤساى تشکیلات و مقامات اشاره شود با این توضیح که هر یک از این مقامات تعداد زیادى «کارمند» براى رتق و فتق امور در اختیار داشتند: ملا باشى، صدارت خاصه، قاضى دارالسلطنه اصفهان، شیخ الاسلام اصفهان، قاضى عسکر، اعتماد الدوله «= وزارت اعظم»، مستوفى الممالک، خلیفة الخلفاء، خواجه سرایان، حکیم باشى، منجم باشى، معیر الممالک، منشى الممالک، مُهردار همایون، مُهردار مُهر شرف نفاذ، قوللر آقاسى، ایشک آقاسى، تفنگچى آقاسى، قورچى باشى، امیر شکار باشى، توپچى باشى، امیر آخور باشى جُلُوا، آمیر آخور باشى صحرا، مجلس نویس، طغرا نویس، یساولان صحبت، ایشک آقا باشى حرم، ایشک آقاسیان مجلس امراء، متولى روضه رضویه، متولى آستانه معصومه در قم، متولى آستانه عبدالعظیم در تهران، متولى مزارات سلاطین صفوى قم، متولیان آستانههاى اردبیل، والیان عربستان، لرستان، گرجستان، کردستان، حاکم بختیارى، بیگلر بیگیهاى قندهار، شیروان، هرات، تبریز، چخور سعد، قراباغ، گنجه، استرداباد، کوه گیلویه، کرمان، مرو شاه جهان، علیشکر، همدان، مشهد، قزوین، وزیر دیوان اعلى، سپهسالار، دیوان بیگى، امیر شکار باشى، خواجه سرایان سیاه و سفید، ریش سفید حرم، مهتر رکاب خانه، جبّه دار باشى، صاحب جمع خزانه عامره، لله غلامان خاصه و غلامان انبارى، یوز باشى غلامان سفید، یوز باشى خواجه سرایان، ایشک آقاسى حرم، توشمال باشى، وزیر اصفهان، وزیر سر کار فیض آثار، وزیر جلال، وزیر سرکار قورچى، وزیر سرکار غلام، وزیر سرکار تفنگچى، محتسب الممالک، مستوفى اصفهان، ملک الشعراء، داروغه دفترخانه، سفره چى باشى، جلودار باشى، مهماندار باشى، داروغه فراش خانه، دوات دار مُهر بزرگ، دوات دار مُهر انگشتر، مین باشى غلامان جزایرى، مین باشى تفنگچى قاب چلو، قورچى شمشیر، قورچى صَدْق «=نیزه راست و سخت»، قورچى تیر و کمان، قورچى شش پر، قورچى خنجر، قورچى زرده، قورچى سپر، قورچى تفنگ، قورچى مزراق، قورچى نجق، قورچى کفش، قورچى چتر، قورچى قلیون، قورچى صندلى، قورچى چوگان، قورچى جرید، فراش باشى، شیره چى باشى، رکابدار باشى، کتابدار باشى، قیچاچى باشى، ملک التجار، آبدار باشى، قهوه چى باشى، زین دار باشى، شربت دار باشى، مشعل دار باشى، حویج دار باشى، نقاش باشى، صاحب جمع شتر خان، انبار دار باشى، قاپوچى باشى دیوان، صاحب توجیه، ضابطه نویس، سر خط نویس، رقم نویس، کشیک نویس، پیش کش نویس، منشى دیوان، نامه نویس، منشى دار الانشاء، وزیر بیوتات، وزیر قرا الوس، وزیر دیوان، وزیر سرحد، وزیر محال ارامنه، خاصه تراش، پروانچى، متصدى باغات، عسس، محصص مملکت، ریّاع، مسّاح، خطیب، معرف، ضراب باشى، زرگر باشى، مسگر باشى، عطار باشى، ادویچى باشى، یمیشى چى باشى، طاوقچى باشى، سلاخ باشى اصطبل، تحویل دار غزقان، ایاغچى باشى، سقا باشى، قطاع باشى، چالیجى باشى، معمار باشى، فراشباشى مشعل دار، صاحب جمیع میوه خانه، صاحب جمع نمائات، تحویل داران عمارت، صاحب جمع رخوت حمام، صاحب جمع مشعل خانه و نقاره خانه و مشاغل طلا، نقره دمس، صاحب جمع شربت خانه، صراف باشى، مستوفى ارباب التحاویل، مشرفان بیوتات، مستوفى دفتر خانه، مستوفى داروغه، عزب باشى، ناظر دفترخانه همایون، داروغه دفتر خانه، مستوفى سرکار قورچى، مستوفى سرکار غلامان، مستوفى سرکار تفنگچیان، مستوفى سرکار توپچى، لشکرنویس دیوان، ضابط دو شلک وکیل، اوارجه نویس، وزیر سرکار نسق املاک و زراعات و آبادى و باغات، مستوفى موقوفات ممالک محروسه، وزیر دار سلطنه، وزیر سرکار انتقالى، مستوفى سرکار انتقالى، کلانتر، سرکار فیض آثار و ....
-
دیوان سالاری صفوی عامل باز دارنده تحولات اجتماعی
در اینجا از عمد بسیارى از مشاغل آن دوران یاد شد، تا نشان داده شود که هر یک از این مشاغل که خود ادارات عریض و طویل و حقوق بگیران متعدد داشتند، چگونه همچون تار عنکبوتى بر پیکر اجتماع ایرانى تنیده شده و به عنوان یک سد و راه بند، در مقابل هر تغییرى مقاومت مىکرد. اما مشکل دیوان سالارى عهد صفوى، تنها به بلعیدن بیشترین بودجه مملکت و ایجاد مشاغل کاذب و غیر تولیدى محدود نمىشد؛ نظارت و کنترل بر چنین سازمان گستردهاى، با توجه به سطح رشد ارتباطات و بعد فاصله در کشور پهناورى چون ایران، عملاً غیر ممکن بود؛ از این رو، بروز فساد در این سازمان، امرى غیر قابل اجتناب به نظر مىرسد.
چون رابطه رأس قدرت و حکومت با قاعده آن از طریق این دستگاه صورت مىگرفت، مىتوان حدس زد که چه مشکلات پیچیده و عدیدهاى را براى شهروندان و دولت به بار مىآورد. از یک سو، متولى جمع آورى انواع مالیات و موقوفات و به یک معنى، درآمدهاى دولت از کانال بوروکراسى عبور مىکرد که به سبب عدم نظارت و بازرسى فعال، بخش عمدهاى از آن تلف مىشد و با حساب سازیهاى متعدد آنچه به خزانه مىرسید، عملاً و به مراتب کمتر از میزان دریافتى بود. از سوى دیگر، قدرت اختاپوسى و چند وجهى بوروکراسى که هیچ کارى بدون اجازه و دستور و مُهر و تأیید ایشان به انجام نمىرسید، مقوله پیچیده و مهم رشوه خوارى را در دستگاه حکومتى آنچنان نهادینه و ساختارى نمود که حتى امروز هم پس از گذشت سیصد سال از آن دوران، جامعهایرانى دست به گریبان این آسیب اجتماعى است. پدیده رشوه به ویژه به جهت فقدان ضوابط و قوانین و مقررات مکتوب و متحد الشکل، بازارى گرم و رایج داشت؛ چنانکه هیچ کارى بدون پرداخت مبلغى به صاحب منصبان و مسؤولان و حتى کارمندان دون پایه امکان نداشت. به زودى پدیده زشت و مذموم رشوه به عنوان یک کارکرد اجتماعى در اخلاق عمومى پذیرفته شد و دامنه آن به دیگر موقعیتها و نهادهاى اجتماعى همچون منصب قضا که مسؤولیت ایجاد نظم و قضا و رعایت عدل و انصاف را داشتند، سرایت کرد. و قاضیان را هم آلوده دامن ساخت. درست است که هم در آن دوران و چه در حال حاضر، دیگر جوامع پیشرفته و صنعتى نیز با این پدیده دست به گریبان هستند، اما مشکل جامعه ایرانى با جوامع غربى در زمینه رشوه خوارى و رشوه دادن تنها اشتراک در لفظ است نه درمعني. در جوامع پیشرفته، اصل بر انتظام قانونى و گردش حقوقى امور استوار است که در این میان استثنائاً براى رسیدن به مقصود از این پدیده سودجویى مىشود؛ اما در جامعه ایرانى، رشوه یک قاعده کلى و فراگیر و عمیقاً اجتماعى است، که در طى سدههاى متوالى، اخلاق عمومى هم به پذیرش این آسیب اجتماعى خو داده است. بى سبب نیست که پژوهشگران و مصلحان اجتماعى بر این اعتقاد پافشارى مىکنند که تغییر و تحول در جامعه ایرانى جز بر بستر شناخت تحلیلى از تاریخ ایران به ویژه از عهد صفوى به بعد، ممکن نبوده، نمىتوان به رشد و ثباتتى پایدار رسید، بدون آنکه رنسانسى همه جانبه در تمامى سطوح فرهنگى، اجتماعى، اخلاقى و اقتصادى به عمل آورد زیرا مناسبات زیست شده تاریخى، در صورتى که با آن برخوردى تحلیلى و خردمندانه و تعقلى صورت نگیرد و ریشه یابى نشود، همچنان خود را باز تولید کرده به حیاتش ادامه مىدهد.
بوروکراسی صفوی و حیف ومیل درآمدهای دولتی
چنانکه در همین مقاله یادآور شدیم، بوروکراسى «=کاغذ بازى و قرتاص بازى» صفوى با آن طول و عرض پر دامنهاش، تمامى درآمدهاى دولتى و آن میزان تنزیل شدهاى که به خزانه مىرسید - بخشى از آن پیش از واریز به خزانه توسط عمال دولت به طرق مختلف و «غیر قانونى» اختلاس مىشد - را مىبلعید و اجازه نمىداد، هزینههاى ضرورى در جهت تأمین رفاه و امنیت عامه و ساخت زیر بناها مصرف شود، گو این که اصولاً چنین خواست و تفکرى هم در میان دولتمردان صفوى و شخص پادشاه موجود نبود. براى آن که خواننده با عمق فاصله طبقاتى و سطح حقوق و دستمزدها و اهمیت این مشاغل آگاه شود، در مقاله (اقتصاد صفوى) به تفصیل و یا ذکر آمار و ارقام بحث شده است، در اینجا کافى است خاطر نشان شویم که با وجود اختلاف درآمد بین یک سرباز که سالانه 3 تومان و 25 عباسى «معادل 700/000 تومان امروزى» و یک درجهدار حدود 9 تومان «1/800/000 تومان امروزى» در آمد داشت، مىباید یک چهارم و در برخى مواقع یک سوم آن را به رشوه به مسؤولین بپردازد تا بتواند حقوق خود را به موقع دریافت دارد. این همه زمانى بود که یک فرمانده هزار نفره «مین باشى = سرهنگ» 400 تومان «= 80/000/000 میلیون تومان» و صاحب صدر «= رئیس سیاسى همه روحانیون» دو هزار تومان «معادل 160/000/000 میلیون تومان» در سال مواجب داشتند! البته این میزان تنها حقوق سالانه و قانونى آنها بود، حال آن که صاحب منصبان دولت از اقطاع، سُیور غال، و موقوفات و رشوه هم درآمدهاى فراوانى را کسب مىکردند.
-
دیوان سالاری صفوی در تضاد با منافع ملی
ابعاد نظام دیوان سالارى صفوى تنها به موارد یاد شده محدود نمىشود. این نظام، براى بقاى خود، به راحتى از منافع ملى چشم پوشى مىکرد، چنانکه در جانشینى شاهان مرده، ضعیفترین و بى کفایتترین آنها را تنها براى ادامه حیات طفیلىاش انتخاب و براى این منظور از هیچ اقدامى حتى قتل دیگر شاهزادگان که احیاناً سلحشورى و کفایتى در آنها سراغ مىیافت، نمىکرد. شواهدى از این سوء انتخاب و رفتار در سایر مقالههاى این بخش آورده شده و در اینجا نیازى به تکرار نیست.
دیوان سالارى بیمار و فاسد، پذیراى هیچ عنصر و فرد توانا و با کفایتى نیست و به هر صورت ممکن آنها را از جرگه خود خارج مىسازد؛ تاریخ ایران چه در عهد صفوى و چه بعد از آن بارها و بارها شاهد این نخبه کشى و انفعال مردمان در قبال آن بوده است. مهاجرت اندیشمندان و خوش فکران در همه ردهها اعم از شاعر و تاجر تا سیاستمدار و عالم به دیگر مناطق و کشورها، خود حکایتى غمبار از این سوء مدیریت اجتماعى است. کار کاغذ بازى، قرتاص بازى، رشوه خوارى، دست اندازى به مال و جان مردم، بروز ناامنى و .... بدانجا کشید که نیروى نظامى و ارتش و انتظامى که مىباید حافظ حدود و سر حدات و آماده دفاع در برابر دشمنان مىبود، به یکباره به تن آسایى و عصیان عمومى که هر از چندى از گوشهاى سر بر مىآورد، شناخت. سرباز یا درجه دارى که براى دریافت مواجب مجبور مىشد به مقام بالاتر خود رشوه بپردازد، به همان اندازه خود را محق مىدانست تا دست در کیسه مردم کند و با دزد و راهزن، غافله زند و از دیوار رعایا بالا رود و یا اجحاف و زور، زندگى خود را تأمین نماید. بى سبب نیست که مردمان، دزد را از داروغه، راهزن را از کلانتر، و قاضى را از شاکى تشخیص نمىدادند و تفاوت حافظان امنیت را با غاصبان آن نمىدانستند.
ارزش تاریخى دولت صفوى «907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
رسیدن ایرانیان به مرزهاى طبیعى خود، و در بعضى مواقع به ویژه در عهد پادشاهى شاه عباس بزرگ و ناد به مرز دوران ساسانى، باز یافتن وحدت ملى و تشخص ملى، و بازگشت به همان نیرویى که در دوران اشکانیان و ساسانیان مدتها پشت امپراتورى روم را مىلرزاند، به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. پایدارى ایران در برابر دولت بسیار نیروند عثمانى در این دوره شبیه است به مقابله دلیرانه چند صد ساله ایران عهد اشکانى و ساسانى در برابر دولت قدرتمند روم و جانشین آن، دولت بیزانس - روم شرقى - این مقاومت براى اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثمانى بود، بسیار گرانبها و ارزشمند محسوب مىشد، به نحوى که مآل اندیشان قوم در آن دیار، دولت صفوى را مایه نجات خویش و نعمتى براى خود مىپنداشتند و به همین سبب با پیامهاى دلگرم کننده خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانى تحریض مىکردند. بعد از عقب نشینى سلطان سلیمان قانونى از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانى از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونیز در دربار عثمانى به پادشاه خود نوشت: «تا آنجا که عقل سلیم گواهى مىدهد این امر جز مشیت بارى تعالى چیز دیگرى نیست زیرا مىخواهد که جهان مسیحیت را از ورطه اضمحلال نهایى رهایى بخشد .... / نقل قول از ترویزیانو onaisiverT، سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانى؛ بنگرید به تاریخ سیاسى و اجتماعى ایران .... طاهرى، ص 193» و سفیر دیگرى از دولتهاى فرنگ که در استانبول به سر مىبرد، همین معنى را بدین عبارت بیان کرد که: «میان ما و ورطه هلاک فقط ایران فاصله است، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست مىیافتند .... / نقل قول از بوسبک qcebsuB سفیر فردیناند dnanidreF در دربار عثمانى؛ بنگرید به تاریخ ادبیات، بروان، ج 4، ص 8».
اما همین فایدهاى که تشکیل دولت صفوى براى نجات اروپا داشت، زیانى بزرگ براى عالم اسلام بود، بدین معنى که با رسمى کردن تشیع، و ضعیف ساختن تسنن، وحدت مذهبى ممالک اسلامى را که تا آن دوران باقى مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه جغرافیایى را از میان قطع کرد و به خطر انداخت. ثانیاً دولت عثمانى که امپراتورى اسلام را با همان قدرت دوران اموى تجدید کرده و سرگرم توسعه پیاپى آن بود، بر اثر مناقشههاى ممتد با صفویان همواره از مرزهاى شرقى خود بیمناک بود و ناگزیر بخشى بزرگ از نیروى نظامى خویش را در آن جانب صرف مىکرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهههاى اروپا باز مىماند، و این همان بود که دولتهاى اروپایى خواستار آن بودند و سفیران خود را به دنبال پیگیرى این سیاست تا تبریز و قزوین و اصفهان مىفرستادند.
دولت صفوی بنیانگذار دولتی واحد با مذهبی واحد
از نظر تاریخ ایران معاصر، دولت صفوى داراى دو ارزش اساسى و حیاتى است: نخست ایجاد ملتى واحد با مسئولیتى واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در مقابل گردن کشان و عاصیان بر حکومت مرکزى؛ دوم ایجاد ملتى داراى مذهبى خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواریهاى بزرگ را در برابر هجومهاى دو دولت نیرومند شرقى و غربى تحمل نموده است. در این مورد، مذهب رسمى شیعه دوازده امامى، همان کارى را انجام داد که اکنون ایدئولوژیهاى سیاسى در تشکیل حکومتها مىکنند.
به هر حال با تشکیل دولت صفوى، گذشته دیربازى از گسیختگى پیوندهاى ملى ایرانیان به دست فراموشى سپرده شد و بار دیگر به قول براون، از ملت ایران «ملتى قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس اول به حدود امپراتورى ساسانیان رسانید. / تاریخ ادبیات ایران، ج 4، ص 1».
رشته اصلى و اساسى این پیوند ملى، مذهب تشیع بود، و گرنه با وضعى که در آن ایام پیش آمده بود، هیچ عامل دیگرى نمىتوانست چنین تأثیرى در بازگرداندن آن پیوند و همبستگى داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب زیر فشارهاى سختى بودند، بقاى دولت عثمانى و ضمیمه شدن ایران را به خاک آن دولت آرزو مىکردند. دستههایى از کردان سنى مذهب که تمایلى به اطاعت از یک پادشاه شیعى مذهب نداشتند، بى هیچ گونه مقاومتى و مخالفتى در قلمرو عثمانى باقى ماندند؛ و دست به دست گشتن برخى از نواحى کرد نشین میان دو دولت عثمانى و صفوى تأثیرى در مذهب آنها نداشت.
باید دانست که چنین اندیشهاى اصلاً در دوران اسلامى امرى تازه و بدیع نبود، چه پس از استقرار قطعى فرهنگ اسلامى در میان ایرانیان و سستى پذیرفتن سیاست ملى و نژادى که در سدههاى سوم و چهارم و نیمى از سده پنجم هجرى صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانى یا اَنیرانى، بى هیچ گونه مخالفت بنیادى پذیرفته مىشد، مگر از جانب قدرت جویان رقیب، و سرّ موفقیت غلامان و قبایل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.
با مرورى بر آنچه گفته شد، معلوم مىشود که اگر با قیام شاه اسماعیل صفوى و رسمى کردن تشیع، گونهاى از تشخیص ملى در ایران حاصل نمىشد، غلبه عثمانیها در عهد گسترش متصرفات آنان بر ایران و پذیرفته شد آنان، امرى دور از ذهن نبود؛ و ارزش و اثر قیام صفوى و تأثیرش در رسمیت تشیع در ایجاد نوعى پیوند ملى میان ایرانیان از همین موضوع به روشنى پیدا است.
آبادانى و شکوفایى اقتصادى در عهد صفوى «907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
ثبات قدرت دویست و سى ساله صفوى و سرکوبى اقوام وحشى و مهاجم که با قتل و غارتهاى پیاپى خود فرصت آبادانى و نیک بختى را از ایران دریغ کرده بودند، مایه گسترش آبادیها و فزونى جمعیت و شکوفایى صنعت و بازرگانى شد و به تدریج آیینها و فَرنَهادهاى «قانون و قاعده» لازم در ایجاد امنیت در کشور و جلوگیرى از دستبرد یغماگران شکل گرفت؛ راههاى کاروان رو در کشور ساخته شد و شهرها و آبادیها، ابنیه عام المنفعه، مدرسهها و مسجدها، رباطها و کاروانسراهاى بسیار در همه نواحى ایران احداث گردید. در کارهاى صنعتى، هنرى و معمارى پیشرفتهاى چشمگیرى فراز آمد که آن دوران را از ممتازترین زمانهاى تاریخ ایران ساخت. نخستین درخشش این دگرگونى، از همان اوان پادشاهى شاه اسماعیل خود را نشان داد، چنانکه در دوران حکمروایى او، شهرهایى مانند اردبیل، تبریز، خوى و اصفهان رو به گسترش نهاد. اردبیل شهر مقدس صفویان و آرامگاه نخستین پیشواى صوفیانِ سرخ کلاه بود و مردم بسیار از دیارهاى دیگر به قصد زیارت شیخ صفى الدین بدانجا مىآمدند و از این راه به ثروت آن مىافزودند. خوى مرکزیت نظامى و سپاهى داشت و یک بناى «دولتخانه = کاخ شاهى و مرکز امور مملکتى» در آن بر پا بود که با «دولتخانه» تبریز کوس برابرى مىزد. تبریز که نخستین تختگاه صفوى است، پیش از شاه اسماعیل از آبادانیهاى دودمان بایندرى برخوردار و داراى کاخها، مساجد و گرمابهها و دیگر تأسیسات و بناهاى شهرى بود و مورد توجه نویسندگان، دانش پژوهان و هنرمندان نامور زمان قرار داشت. با سلطنت شاه اسماعیل، بسیارى از بزرگان، پس از بر افتادن دولتهاى کوچک به درگاهش روى نهادند و بدان شهر رونق تازهاى بخشیدند. در این میان، به ویژه، دستهاى از هنرمندان اهل هرات را باید به یاد داشت که با آمدن به تبریز، مرکز هنرى تازهاى در آن شهر آراسته بر پا کردند. گذشته از این، شهر تبریز، از زمان تیموریان به بعد، از مراکز بزرگ داد و ستد و آمد و شد بازرگانان شده بود و در عهد شاه اسماعیل و چند گاهى از دوران پادشاهى پسرش طهماسب، بازار گرمترى از پیش، براى مبادله کالاها یافت.
نهضت بازرگانى در عهد صفوی
نهضت بازرگانى که با ایجاد قدرت متمرکز صفوى آغاز شده بود، یکى از دو رکن و سلسله جنبان روابط ایران با اَنیران «خارج = بیگانگان» گردید. آن سلسله جنبان دیگر، چنانکه پیش از این آمد، بیم فرنگیان از پیشرفتهاى عثمانیها در خاک اروپا و تحریک و ترغیب مزورانه ایرانیان به دنبال کردن جنگ با این امپراتورى هم کیش و هم دین بود.
بعد از دوران شاه اسماعیل آوازه توانایى ایران، همه اروپا را فرا گرفت و آمد و شد مردم آن دیار به ایران، چه به قصد بازرگانى و تجارت و چه به آهنگ کارسازى و رایزنیهاى سیاسى فزونى یافت. سفر آنتونى جنکین سُن nosniK neS ynohtnA انگلیسى براى پى ریزى رابطه بازرگانى میان انگلستان و ایران از راه دریاى مازندران، از جمله قدیمىترین سفرهایى از این قبیل است که پس از مرگ شاه اسماعیل اتفاق افتاد. این گونه سفرهاى تجارى سوداگران که در برابر متاعهاى خارجى، کالاهاى ایرانى را به کشورهاى دیگر مىبردند تا پایان عهد صفوى بسیار متداول بود.
پیداست که مرکز تجارت خارجى پس از آن که قزوین به عهد شاه طهماسب تختگاه ایران شد، بدى شهر انتقال یافت، اما تبریز همچنان اهمیت و مقام خود را در تجارت و حمل و نقل کالاها حفظ کرد. هنگامى که در زمان سلطنت شاه عباس بزرگ نوبت پایتختى به اصفهان رسید، این شهر مرکزیت تجارى فراوان یافت و محل استقرار بسیارى از نمایندگان و فرستادگان شرکتهاى بزرگ مانند کمپانى هند شرقى هلند و انگلیس و فرانسه و نظایر آنها گردید. ذکر اهمیت هیچ یک از این مراکز بازرگانى، نباید ما را از بیان ارزش بازرگانى خلیج فارس و بندرهاى آن غافل سازد.