-
ربىيهودا با اينكه درعصر صلح وآشتى زندگى مىكرد و با حكمرانان وصاحبمنصبان روابط بسيارخوبى داشت،احساس مىكرد كه اينآرامش و سكوت طولى نخواهد كشيد و اجراى طرح اعمال فشار براى ادامه يادگيرى تورات، آن را از بين خواهد برد. از آنجا كه دستگيرى او موجب مىشد كه مردم پسازمدتى، توراترا بهفراموشى بسپارند، تصميمگرفت كه عليه ممنوعيت پذيرفتهشده ثبت و حفظ شريعت شفاهى برآشوبد و به نگاشتن اثرى كه نكات اصلى شريعت شفاهى را در برداشته باشد، بپردازد. به اين ترتيب، او در واقع موفق شد اثرى را بيافريند كه از نظر اهميت، در درجه دوم، پس از خود تورات قرار دارد؛ يعنى ميشنا
-
اِمُورائيم فلسطين
با مرگ 1 ى يهودا هَناسى، 3ربى يهودا هَناسى، اگرچه عصر ميشنايى پايان يافت، تحصيل ميشنايى، چونان پلى ارتباطى ميان دوره تَنّائيم و اِمُورائيم، هم از لحاظ تاريخى و هم از نظر فكرى، تا يك نسل بعد ادامه پيدا كرد. دانشمندان اين نسل كه به مطالعه و تفسير ميشنا پرداختند، تدوينگران مجموعههاى فرعى و اضافى ميشناها نيز بودند. به احتمال بسيار، يكى از دلايل اساسى اين فعاليت، نبود رهبرى شايسته براى جانشينى ربى يهودا بود
-
ربى يهودا از بزرگترين فرزندش، رَبّان گمليئل بن ربى(1)، كه از نظر خصوصيات اخلاقى مشهور بود، ولى مطمئناً سرآمد دانشمندان زمانهاش نبود، به عنوان جانشين خود براى رياست نام برده بود. [اما] ربى حنينا(2)، يكى از شاگردان مورد علاقه ربى يهودا، به مقام رياست آموزشگاه منصوب گرديد. از آن زمان به بعد، رياست سنهدرين، با آنكه مقامى معتبر و داراى اهميت سياسى فراوان بود، در مجموع، به لحاظ علمى، اهميت خود را از دست داد. در ضمن، رهبران آموزشگاه ديگر آن اعتبار سياسى و اجتماعى را كه ويژه مقام رسمى ناسى در طى حاكميت بنى هيلل(3) بود، نداشتند. اين مشكلى پيچيده بود؛ چرا كه شاگردان ربى يهودا از جمله دانشمندانى بزرگ چون ربى حييا، هُوشَعْيا، يَنَى و ربى لوى، خود را ملزم ديدند كه آموزشگاههاى خاصى براى خود بنا نهاده، بِرَيْتُوت خاص خودشان را تأليف نمايند.
فعاليت واقعى اِمُوراها از نسل دوم آغاز شد؛ با آنكه تعدادى از شاگردان يهودا از جمله دو پسر ربى حييا، يعنى يهودا و حزقيا(4)، و نيز 1 ى يهُوشوعَ (يوشع) بن لوى، 3ربى يهُوشوعَ (يوشع) بن لوى - كه به لحاظ قداستش شهره بود - هنوز در قيد حيات بودند. محل اقامت ناسى و مقرّ سنهدرين، طِبَريا(5) معروف به 1 ت وعد گادول، 3بِت وعد گادول(6) (محل اجلاس بزرگ) تنها مركز مهم نبود؛ دانشمندان مختلف به ايجاد مراكز اختصاصى در ديگر مناطق ادامه دادند؛ مركز ليدا(7) در يهوديه، قيصريه(8) در مرز جليل (گاليل) سفلى و صيپورى در جليل كه رقيب سنتى طبرياس، 3طبرياس بودند، از آن جملهاند
-
دوران شكوفايى تلمود در فلسطين با نام مردى چون ربى يُوحانان(9) (همچنين معروف به بَر نَفْخا(10)، يعنى پسر آهنگر) كه تجسم تربيت فلسطينى بود، پيوند خورده است. او كه تا سنين پيرى زيست، در جوانى با 1 ى يهودا هَناسى، 3ربى يهودا هَناسى آشنا شده، يكى از جوانترين شاگردان او بود؛ با اين همه، عمدتاً نزد ربى يَنَى و ربى حزقيا آموزش ديد. زندگى خصوصى او سرشار از غم و اندوه، ايثار و فداكارى شايان توجه و استقامت و پشتكار زياد در راه علمآموزى است. او در خانوادهاى ثروتمند به دنيا آمد، ولى بهخاطر دغدغه فكرىاش نسبت به تورات، مجبور شد كه به تدريج، تمامى اموال خويش را بفروشد. او بيش از ده پسر خود زنده ماند (اگر چه بنا به حكايتى، يكى از پسرانش پس از مرگ او، به بابل رفت و يكى از دانشمندان بزرگ نسل چهارم آنجا شد). پرافتخارترين دوران آموزشى در فلسطين با انتصاب ربى يُوحانان به رياست آموزشگاه طِبَريا آغاز شد. در آن زمان، ناسى نوه ربى يهودا بود كه او رانيز ربى يهودا مىخواندند و براى اينكه نوه را از پدربزرگش بازشناسند، وى را نِسيا(11) (لفظى آرامى، به معناى رئيس) ناميدند. در بعضى منابع، از او با نام «ربى» نيز ياد شده است؛ چرا كه دانشمندى بزرگ نيز بود. او به مثابه ستايشگر و پشتيبان ربى يُوحانان، سالهاى زيادى در مقام رياست آموزشگاه خدمت كرد و به تنهايى، روش تحقيق در فلسطين را متحول ساخت
-
ربى يُوحانان با اينكه خود نزد حكيمان بابلى درس خوانده بود و براى راو و شِموئِل (كه در نامههايش از آنها به عنوان «اساتيد ما در بابل» ياد مىكند) احترام قائل بود، روش [آموزشى] مخصوص به خود را در پيش گرفت؛ روشى كه دانشمندان فلسطين از آن براى تبيين و توضيح مسائل استفاده مىكردند و در مجموع، سادهتر از شيوه رايج و متداول بابلى بود. دانشمندان فلسطينى بر اين نكته تأكيد داشتند كه تنها بايد به شرح و بسط هَلاخاى اصلى بپردازند و از تفسير ميشنا با روش پيچيده و مغالطهآميز پرهيز كنند. عقايد بنيادى ربى يُوحانان درباره احكام هَلاخايى خالى از ابهام بود؛ وى تلاش كرد تا به روشى يكسان در تفسير ميشناهاى گوناگون دست يابد. او در ادبيات و سنتهاى ميشنايى بسيار متبحر بود و توانايى تحليل بالايى داشت. به خاطر همين شخصيت ارزنده و روشهاى تحقيق، بسيارى از دانشمندان بزرگ بابل او را معلم و مربى نسل خويش مىدانستند و مرجعيت او را نيز پذيرفته بودند. بسيارى از اِمُوراهاى مهم بابل، براى استفاده از محضر او به فلسطين سفر مىكردند. برادران رَبّا - اِموراى بزرگ بابل - در نامهاى خطاب به برادرشان چنين مىنويسند: «شما استادى همچون ربى يُوحانان را در فلسطين داريد»؛ كه اشاره دارد به اينكه رَبّا حتى مىتواند نزد اين دانشمند بزرگ به تحصيل بپردازد. در واقع، بسيارى از برجستهترين شاگردان ربى يُوحانان، دانشمندان بابلىِ ساكن فلسطين و از طرفداران علاقهمند به روش تدريس اين كشور بودند.
-
اين دانشمندان بابلى عبارت بودند از: راو كَهَنا(12) شاگرد با استعداد و هوشمند راو، كه دوست او نيز بود؛ ربى العازار بن پدات(13) شاگرد راو و شِموئِل، كه از طلبههاى مورد علاقه يُوحانان شد؛ دو كاهن گرانقدر ربى آمِه(14) و آسِه؛(15) ربى زِرا(16)ى پرشور و نشاط، كه علاوه بر دانشمند بودن، به راست كردارترين و زاهدترين انسان نسل خود نيز شهره بود. ربى ابّا دَيان(17) و 1 ى حييا بن ابّا، 3ربى حييا بن ابّا، شاگرد وفادارى كه علاوه بر كسب عالىترين مرجعيت نسبت به آموزههاى ربىِ خود، در آموزههاى ديگران نيز نظراتش حجّيت داشت. تمامى دانشمندان فلسطينى خود راشاگرد ربى يُوحانان مىدانستند؛ اما برجستهترين فرد در ميان آنها اشرافزادهاى بود به نام ربى يوسى بَر حنينا(18) قيصريهاى؛ مردى عالم و شوخ طبع كه شايد مصداق اين عبارت تلمود باشد كه: «در فلسطين به او مىخنديدند.» همچنين از شاگرد ديگرى به نام ربى اَباهو(19) مىتوان نام برد؛ دانشمندى با ويژگىهاى ممتاز و اصيل كه زيبايى و خوشقيافگى او زبانزد خاص و عام بود. وى تاجر بسيار ثروتمندى در سطح جهان آن روز بود كه رابطه محكمى با نمايندگان رسمى قيصريه داشت و در ميان غيريهوديان و فرقههاى مرتد و بدعتگذار نيز فردى با نفوذ و فعال به شمار مىآمد.
-
از ميان اين افراد، نزديكترين فرد به ربى يُوحانان شوهرخواهر و دوست و همبحث او، رِش لاقيش، بود. رِش لاقيش در جوانى مشغول به تحصيل شد، اما به خاطر تنگدستى مجبور شد كه خود را به عنوان گلادياتور بفروشد؛ تجربه و آزمونى سخت كه بهلطف مهارت و توانايى بدنى بسيارش، از آن جان سالم به در برد. مواجهه هيجانانگيز او با ربى يُوحانان زندگى او را دگرگون ساخت. نقل است كه روزى ربى يُوحانان مشغول حمام كردن در رود اردن بود كه رِش لاقيش را ديد كه به درون آب پريد. ربى يُوحانان رو به او كرد و با احترام گفت: «اين قدرت و توانايى تو بايد در خدمت تورات قرار گيرد.» در مقابل، رِش لاقيش كهسخت تحت تأثير زيبايى چهره ربى يُوحانان قرار گرفته بود، با همان حالت احترامآميز پاسخ داد: «زيبايى تو بايد به زنان ارزانى شود.» سپس ربى يُوحانان به او قول داد كه اگر شيوه زندگىاش را تغيير دهد و دوباره مشغول به تحصيل شود، خواهرش را كه در زيبايى همتاى اوست به عقدش درآورد. رِش لاقيش درس خواندن را از سر گرفت و به بزرگترين دانشمندان عصر خويش مبدل شد، بهگونهاى كه حتى برادر همسرش از او به احترام ياد مىكرد. رِش لاقيش در اواخر عمرش انسانى رياضتپيشه و زاهد شده بود كه هيچگاه نمىخنديد و در ميان جمع با كسانى كه اعمال و كردارشان به گونهاى سؤال برانگيز بود، همصحبت نمىشد. (گفته شده است كسانى كه رش لاقيش با ايشان در بازار، همصحبت مىشد مىتوانستند بدون اينكه ضامنى معرفى كنند، از ديگران قرض گيرند.) صدها بحث فكرى كه ميان ربى يُوحانان و ربى رِش لاقيش درگرفت، در منابع نقل شده است. ربى يُوحانان اين گفتوگوها را كاملترين راه براى افزايش معرفت مىدانست و در نبود رش لاقيش، خود را به كسى تشبيه كرد كه مىكوشد تا با يكدست كف بزند. رِش لاقيش پيش ازربى يُوحانان دارفانى را وداع گفت و ربى يُوحانان پس از مرگ شوهر خواهرش از اينكه هنوز زنده است خود را سرزنش مىكرد و هرگز مرگ او را باور نكرد؛ سرانجام اندك زمانى پس ازمرگ رش لاقيش، او نيز ديده از جهان فروبست.
-
در زمان حيات ربى يُوحانان آموزشگاه طِبَريا به بزرگترين مركز جهانى براى مطالعه شريعت شفاهى مبدل شد و رياست آن، كه هم در زمينه هَلاخا و هم در اَگادا مرجعيت داشت، احترام جهانى يافت. ربى يُوحانان برخلاف خلقوخوى تندش، با شاگردانش همچون فرزندان خويش رفتار مىكرد. تلمود، او را اين چنين توصيف مىكند: «اگر كسى فنجانى از نقره ناب را بردارد و دانههاى سرخ انار را در آن بيندازد و آن را به گل رز بيارايد و بين نور خورشيد و سايه قرار دهد، زيبايى آن را مىتوان با زيبايى ربى يُوحانان مقايسه كرد.» مركز فلسطين حتى از زمان ربى يُوحانان اعتبار بيشترى يافت و بسيارى از نزاعهاى علمى بابل به واسطه «نامهاى از فلسطين» حل مىشد. آموزههاى ربى يُوحانان چنان قدر و منزلتى يافت كه احكام او حتى در صورت تعارض با ديدگاههاى راو و شِموئِل، پذيرفته و مقدم شمرده مىشد.
-
در زمان حيات ربى يُوحانان آموزشگاه طِبَريا به بزرگترين مركز جهانى براى مطالعه شريعت شفاهى مبدل شد و رياست آن، كه هم در زمينه هَلاخا و هم در اَگادا مرجعيت داشت، احترام جهانى يافت. ربى يُوحانان برخلاف خلقوخوى تندش، با شاگردانش همچون فرزندان خويش رفتار مىكرد. تلمود، او را اين چنين توصيف مىكند: «اگر كسى فنجانى از نقره ناب را بردارد و دانههاى سرخ انار را در آن بيندازد و آن را به گل رز بيارايد و بين نور خورشيد و سايه قرار دهد، زيبايى آن را مىتوان با زيبايى ربى يُوحانان مقايسه كرد.» مركز فلسطين حتى از زمان ربى يُوحانان اعتبار بيشترى يافت و بسيارى از نزاعهاى علمى بابل به واسطه «نامهاى از فلسطين» حل مىشد. آموزههاى ربى يُوحانان چنان قدر و منزلتى يافت كه احكام او حتى در صورت تعارض با ديدگاههاى راو و شِموئِل، پذيرفته و مقدم شمرده مىشد
-
براى تثبيت و برقرار روابط منظم بين مكتب فلسطين و بابل، منصب نِحوتائِه(20) (فرود آيندگان) ايجاد شد. نِحوتائِه دانشمندانى بودند كه از فلسطين به بابل رفتند تا نوآورىهاى آموزشگاه طِبَريا را به ديار خويش انتقال دهند. تعدادى از آنها تاجرانى بودند كه به خاطر كسب و تجارت، ناچار، تن به چنين سفرى داده بودند. اما بيشتر آنها قاصدان و فرستادگان آموزشگاه فلسطين بودند كه براى تعقيب هدفى مشخص يا جمعآورى كمكهاى مالى براى يك نهاد علمى، كه جامعه فلسطينى از نگهدارى و حفظ آن ناتوان بود، به آن جا فرستاده شده بودند. مهم ترين افراد در ميان اين فرستادگان، دانشمند عولا(21) (در فلسطين، معروف به 1 لا بر ييشماعِل (اسماعيل)، 3عولا بر ييشماعِل) و 1 بّا بَر بَر حنّا، 3رَبّا بَر بَر حنّا(22) (مسافرى كه بهواسطه داستانهاى تخيلى همراه با نمادهاى سياسى و دينىاش شهره بود.). اين دو نفر معاصر نسل سوم حكيمان بابلى، و راو ديمى(23) و راوين(24) فرستادگانى از نسل چهارم بابلى بودهاند. تلمود بابلى مقدار قابل توجهى از گفتوگوهايى را كه ريشه در مباحث فلسطين دارند، در خود جاى داده است كه نشان مىدهد آموزش فلسطينى به آموزشگاههاى بابل انتقال يافته و در آنجا تجزيه و تحليل و متحول شده بود.