-
اولین ها در مطبوعات ایران
اولین روزنامه ایران (دوره محمدشاه قاجار)
نام نشریه: اخبار شهر، کاغذ اخبار
نوع و روش: خبری
مدیر: میرزا محمدصالح شیرازی
منشی و دستیار مدیر: محمدجعفر شیرازی
محل انتشار: تهران
زبان: فارسی
قطع: طول 40 سانتیمتر و عرض 24 سانتیمتر
نشانه و تصویر: مصور نیست ولی در سرلوحه آن نشان دولتی ایران، علامت شیر و خورشید و شمشیر نقش بسته است.
تعداد صفحات چاپی: 2 صفحه. صفحه اول اخبار ممالک شرقیه، صفحه دوم اخبار ممالک غربیه
خط: تیترها به خط نسخ، متن به خط نستعلیق
چاپخانه: میرزا اسدالله باسمهچی (فارسی)
چاپ: سنگی
فاصله انتشار: ماهنامه
وابستگی: دولت ایران
تاریخ انتشار: رمضانالمبارک 1252 هجری قمری، اولین شماره در روز دوشنبه محرمالحرام 1253 هجری قمری برابر با اول ماه مه 1837 میلادی
توضیحات: این روزنامه تا سه سال عمر کرد و آخرین شماره آن در سال 1256 هجری قمری (برابر با 1840 میلادی) منتشر شد.
اگرچه نام «کاغذ اخبار» به عنوان اولین روزنامه ایران ثبت شده و در پی آن نیز روزنامههایی چون: وقایعاتفاقیه، عروهالوثقی و روزنامه دولت عِلیه ایران و بعدها نشریات دیگر که در استانبول و دهلی چاپ میشدند و همچنین روزنامههای زمان رضاشاه؛ اما هیچ کدام به صورت یومیه و رسمی ترتیب انتشار نداشتند و گاه به صورت ماهانه بودند و روزنامه اطلاق میشدند. اولین روزنامههای رسمی کشور که با استقبال مردم روبرو شده و توانستند در تمام طبقات و لایههای اجتماعی برای خود خواننده پیدا کنند روزنامه های «اطلاعات» و «کیهان» بودند که به طور روزانه چاپ و پخش میشدند. شماره اول روزنامه اطلاعات عصر یکشنبه 19 تیرماه سال 1305 خورشیدی منتشر شد و شماره نخست روزنامه کیهان نیز در تاریخ 6 خرداد 1321 وارد جامعه مطبوعات شد.
اولین روزنامهنگار ایران
بیشک «محمدصالح شیرازی کازرانی» با نشریه کاغذ اخبار به عنوان اولین روزنامهنگار ایرانی نام خود را در تاریخ مطبوعات جاودانه کرده است. او در زمره دومین گروه محصلان اعزام شده به خارج از کشور بود و کاغذ اخبار را در عهد قاجار منتشر کرد. نوشتههای میرزا صالح به ویژه گزارش اش از سفر خود در سال 1227 قمری به اصفهان، کاشان، قم و تهران نشانگر ذوق و دانش و همچنین علاقه او به نگارش و روزنامهنگاری است. او بعدها در سال 1230 قمری برای تحصیل به انگلستان رفت و پس از چهار سال تحصیل در آن دیار و آموختن زبانهای خارجی انگلیسی و فرانسه و تاریخ و فن چاپ و حکاکی و طرز تهیه دوات، به ایران برگشت. او بعدها طی گزارشی با عنوان «سفرنامه انگلیس» به شرح رنجهای خود طی سفر برای تحصیل پرداخت و آن را به چاپ رساند.
اولین مجله
«مجله» به نشریهای اطلاق میشود که کوچک تر از روزنامه، با صفحات بیشتر است و روی آن جلد میخورد. سابقه چاپ اولین مجله در ایران به دوره قاجار و مجلهای به نام «فلاحت مظفری» بر میگردد که محتویات آن درباره کشاورزی است. این مجله در سال 1318 قمری برابر با 1900 میلادی از سوی «اداره کل فلاحت» به چاپ رسید.
با توجه به این مجله، فلاحت شاید عنوان اولین مجله را یدک میکشد اما به طور کلی اولین مجله سراسری ایران که مورد توجه عموم قرار گرفت و خوانندههای بیشماری داشت مجله «اطلاعات هفتگی» است. این مجله با امتیاز اخذ شده در سال 1319، اولین شمارهاش در فروردین 1320 خورشیدی با سردبیری «احمد شهیدی» و به بهای تک شماره 2 ریال، منتشر شد. اطلاعات هفتگی مجلهای مصور، غیرسیاسی و متین و از آغاز جزو مجلههای پرتیراژ بود.
اولین مجله رنگی
«اطلاعات ماهانه» (1327 شمسی). این مجله برای نخستین بار در ایران روی جلد مجله عکسهای تمامرنگی چاپ کرد.
اولین جنگ قلمی مطبوعات ایران
اولین جنگ قلمی و برخورد مطبوعاتی، بین دو روزنامه کیهان و اطلاعات و بر سر ماجرای تیراژ و مقام اولی به وجود آمد. این برخورد در زمستان سال 1340 اتفاق افتاد و در آغاز خیلی ملایم شروع و بعد خیلی تند و افشاگرانه دنبال شد. این دو روزنامه در سالهای فعالیت خود قبل از این برخورد همواره به دنبال رقابت و برتری خبری از یکدیگر بودند و سعی میکردند تیتر یک خود را با اخبار اختصاصی منتشر کنند و به قول روزنامهنگاران شاغل در هر دو موسسه: به همدیگر بزنند و از یکدیگر خبر نخورند.
در زمستان 1340 طی بازدید دانشجویان دانشکده بازرگانی تهران از روزنامه اطلاعات و جلسه پرسش و پاسخ با مدیرمسوول که در سالن کنفرانس موسسه برگزار شد، «عباس مسعودی» درباره تیراژ اطلاعات اعلام کرد که از روزنامه کیهان جلوتر هستند و همین جرقهء اولین جنگ قلمی را زد. سرمقالههایی با عنوان «اشتباه است» و «اشتباه نیست» به ترتیب در روزنامه کیهان و اطلاعات نوشته و پاسخ داده شد و در نهایت حرف به جایگاه رسید. در آن زمان اطلاعات متهم به حمایت از سوی دربار بود و از این بابت کیهانیها نوشتند: «افتخار میکنیم که در پیدایش کیهان همه طبقات و افراد مردم ایران از شخص اول مملکت تا افراد عادی شریک و سهیم بودند. هدف این است که تیراژ کیهان را در بیستمین سال انتشار (سال بعد یعنی 1341) به دویست هزار برسانیم.»
عباس مسعودی در جواب نوشت: «ما از خدا میخواهیم به این تیراژ برسید و جواب ما این نبود. ما نوشتیم چاپخانه و سازمان کیهان با هزینه دربار صورت گرفت و جواب دادید به شرکت سهامی شخص اول تا فرد عادی و این جواب ما نبود!» به هر حال این نوشتنها و پاسخها به جاهای باریک و اطلاعات آماری رسید و در آن همدیگر را متهم به جعل اخبار کردند و نمونهها آوردند که خبرها را از اخبار یکدیگر جعل و به صورتی دیگر نقل کردهاند. این ماجرا در بهمنماه همان سال (1340) با پادرمیانی «امیراسدالله علم»، «زینالعابدین رهنما» و چند نفر دیگر از رجال مطبوعاتی فروکش کرد و طی سرمقالههایی با عنوان «عدهای به ما میگویند به این مبارزه خاتمه بدهید» به پایان رسید و مدیران هر دو روزنامه با هم ملاقات و آشتی کردند.
اولین مجله سینمایی
اولین نشریه سینمایی ایران را «علی وکیلی» صاحب «گراند سینما»، با عنوان «نمایشات سینما» و در سال 1309 خورشیدی منتشر کرد. این مجله به صورت ماهانه در میآمد و اخبار سینمای ایران و برنامه گراند سینما و «سینما سپه» را اعلان میکرد: «خبرهایی با عنوان سینماهای دایر طهران و پروگرامهای فعلی». این نشریه در شماره دوم همان سال تعطیل شد.
«هوشنگ گلمکانی» سردبیر مجله «فیلم»، درباره اولین مجلات سینمایی به مجله «هالیوود» اشاره میکند که «علی اصغر میرمعز» در اوایل دهه بیست به عنوان مدیرمسوول و سردبیر آن را منتشر کرد. این مجله چهار یا پنج سال به صورت نامرتب درآمد و بعد از آن تعطیل شد. گلمکانی همچنین درباره مجلات حرفهای سینمایی، به نشریات: پیک سینما، جهان سینما و تئاتر، ستاره سینما و فیلم و هنر اشاره میکند.
اولین نشریه ادبی
اولین مجله ادبی، مجله ادبی «دانشکده» به مدیریت و سردبیری «ملک الشعرای بهار» بود. مجلات «ارمغان» وحید دستگردی و «مهر» مجید موقر نیز در دوره ای کوتاه منتشر شدهاند. اما تنها نشریه ادبی معروف و ماندگار آن سالها مجله «یغما» بود که مدیرش دکتر «حبیبالله یغمایی» سی و پنج سال آن را منتشر کرد و خود در روزهای آخر به صورت دردناکی در اوج فقر جان سپرد.
اولین مجله کودکان
اولین مجله حرفهای کودکان در تاریخ مطبوعات، مجله «کیهان بچهها» است. تا قبل از آن در حوالی سال 1330 شمسی مجلهای به نام «بازی» مخصوص دانشآموزان درآمد که بیشتر از سه شماره دوام نیافت و تعطیل شد. اولین شماره مجله کیهان بچهها توسط موسسه کیهان در تاریخ ششم دیماه سال 1335 در تیراژ بیست هزار نسخه و با قیمت پنج ریال منتشر شد، که مورد استقبال قرار گرفت و فعالیت اش تاکنون ادامه داشته است.
کیهان برای جذاب کردن این مجله، بیشتر خطاطان و نقاشان وارد را به کار گرفت و بعد از چند شماره به تیراژ پنجاه هزارتایی رسید؛ مجلهای که با مطالب خواندنی و جذاب مورد استقبال تمام کودکان و دانشآموزان ابتدایی و حتی متوسطه بود.
اولین نشریه و مجله زنان
«سیدفرید قاسمی» در کتاب «اولینهای مطبوعات ایران» (چاپ «نشر آبی») درباره نخستین نشریه اختصاصی زنان در ایران، به نشریه «دانش» اشاره میکند. او صاحب امتیاز و ناشر این روزنامه را «خانم دکتر کحال» معرفی میکند و به قلم خود او در معرفی نشریه اش اینگونه مینویسد: «دانش روزنامهای است اخلاقی، علم خانهداری، بچهداری، شوهرداری، مفید به حال دختران و نسوان و به کلی عاری از سیاست و پلتیکهای سیاسی مملکت که از آن ها سخن نمیگوییم. تاریخ انتشار دانش، ماه رمضان 1328 قمری است.»
تا قبل از سال 1332 خورشیدی نشریات و مجلهها و روزنامهها به صورت رسمی در اجتماع حضور نداشتند و بیشتر خوانندگان نشریات را طبقه خاصی از جامعه تشکیل میدادند و به قول معروف نشریات بیشتر در میان روشنفکران دست به دست میشد. روزنامه دانش و دیگر جراید عهد قاجار و پهلوی اول نیز از این قاعده مستثنی نبودند و بیشترشان به دلیل کمبود خواننده از بین رفتند و تنها نامی از آن ها باقی ماند. بعد از سال 32 و رونق مطبوعات ایران و همهگیر شدن آن ها در اجتماع، مجله هفتگی «زن روز» توانست جایگاه ویژهای در میان طبقه زنان پیدا کرده و به عنوان اولین مجله حرفهای زنان، نام خود را ماندگار کند. مجلهای که انتشارش تا به امروز ادامه داشته است. مجله هفتگی زن روز در سال 1343 توسط موسسه کیهان منتشر شد. آن هم با سردبیری «مجید دوامی» که تخصصش بالا بردن تیراژ مجلات و روزنامهها بود. این مجله خیلی زود توانست در میان بانوان جامعه - به خصوص زنان شاغل- جایگاهی پیدا کند و خریدن آن در میان زنان به صورت مد درآمد. زن روز پس از آن که رقیبان را پشت سر گذاشت، از مسابقه تیراژ کنارهگیری کرد و به صورت مجلهای لوکس با کاغذ خوب و تصاویر رنگی، پرصفحه و پرآگهی درآمد.
اولین پاورقی و داستان در نشریات
اولین پاورقی معروف مطبوعات ایران داستان «ده نفر قزلباش» نوشته «حسین مسرور» است که برای اولین بار در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. شاید این اولین و آخرین پاورقی در یک روزنامه یومیه بود و بعدها دیگر تکرار نشد و این شکل داستانها به مجلات منتقل شدند. از اولین پاورقینویسان معروف ایران میتوان به «حسینقلی مستعان» و «جواد فاضل» اشاره کرد که در دهههای بیست و سی شمسی خوانندگان بیشماری را با داستانهای خود جذب نشریات میکردند.
اولین کاریکاتوریست مطبوعات
بیشک در این زمینه باید به نام «محسن دولو» اشاره کرد. مطبوعاتیان قدیمی به او لقب «پدر کاریکاتور ایران» دادهاند. او بزرگترین کاریکاتوریست و طراح مطبوعات ایران در دهه بیست و سی بود و علاوه بر طراحی در نشریات، آفیشهای سینمایی را نیز نقاشی کرده و به تصویر میکشید. او برنده جایزه بهترین کاریکاتور در نمایشگاه جهانی مونترال کانادا شد و بعدها مجلهای به نام «کاریکاتور» را نیز منتشر کرد.
اولین مجلات طنز
از اولینهای مجلات طنز دنیای مطبوعات ما میشود به مجله «بابا شمل» مهندس رضا گنجهای اشاره کرد. این مجله عمر کوتاهی داشت و بعد از آن معروفترین مجله دنیای طنز، مجله «توفیق» بود که برادران توفیق آن را منتشر میکردند و این نشریه دارای شهرت و تیراژ بالایی بود. این نشریه در حوالی سال 1347 گرفتار تیغ توقیف شد و مدیران آن طی اعلانی تیتر زدند: «توفیق تو قیف شد!»
یکی دیگر از مجلات معروف طنز مطبوعات در سالهای بعد از انقلاب، مجله «گل آقا» بود که «کیومرث صابری فومنی» آن را منتشر میکرد.
اولین نمونه های شخصی گرایی
در حوالی دهه بیست و سالهای بعد از کودتای 1332، اکثر کسانی که درخواست امتیاز نشریه میکردند، در انتخاب نام روزنامه و مجله به مشکل بر میخوردند و در نهایت نام خانوادگی خود را انتخاب میکردند. در این زمینه میشود به مجله طنز «توفیق» اشاره کرد که برادران توفیق نام خانوادگی خود را بر آن گذاشتند. «لطفالله ترقی» (پدر گلی ترقی، نویسنده معروف) با مجله «ترقی»، حبیبالله یغمایی با یغما و ملک الشعرای بهار با روزنامه «نوبهار» از دیگر نمونههای این کار بودند.
اولین آگهی ها
وضعیت آگهی و رپرتاژهای اقتصادی از آغاز در مطبوعات ایران وضعیت ناخوشایندی داشته است. در روزگار قبل از شهریور بیست، صاحبان جراید به سراغ افراد ثروتمند میرفتند و یک شماره درباره آن ها مبهم مینوشتند تا از این نمد کلاهی برای خود به دست بیاورند. اگر فرد ثروتمند تسلیم خواسته آن ها میشد گزارش در شماره دوم به خوبی و خوشی تمام میشد؛ در غیر این صورت با هدف باجخواهی، حالت افشاگرانه و کوبنده میگرفت و تا رسیدن به منظور به شمارههای دوم و سوم میکشید!
در اواسط دهه چهل و برنامه صنعتی کردن و کارخانههای مونتاژی که یکی در پی دیگری تاسیس میشد، وضع به همان صورت بود و روزنامهها و مجلات برای گرفتن آگهی گاه به اشخاص حمله میکردند. در آن روزگار این ثروتمندان پی به اهمیت جراید نبرده بودند و بیشتر با تلویزیون و رادیو کار میکردند. اما پس از این که عکس سوسکی در نوشابه فلان کارخانه نوشابهسازی چاپ شد، یا گزارش کور شدن رانندهای پشت فرمان اتومبیلی به هنگام تصادف و خرد شدن شیشه جلو به چاپ رسید، حساب کار دستشان آمد تا آگهیهای مفصل خود را به جراید سرازیر کنند؛ تا مثلاً فردای آن روز خبر تصادف تکذیب و به خارج انتصاب داده شود و در پی آن گزارش شود که: شیشه جلوی اتومبیلهای فلان کارخانه سکوریت است!
به هر حال روزنامهنگاران اقتصادی و بخش آگهیها همیشه به دنبال اینگونه خبرها بودند و گه گاه با گذاشتن سه نقطه در فلان خبر ناگوار، به سراغ صاحبان صنایع میرفتند و حساب را تسویه میکردند تا نشریه از خون اقتصادی برای ابقا عقب نماند. این کار عجیب و غریب نیست. در همه کشورهای پیشرفته روزنامهها و مجلات رپرتاژ آگهی چاپ میکنند و صاحبان صنایع هم داوطلبانه آگهی میدهند.
-
اولین تشکل ها و اولین آژانس خبری
در ادامه معرفی اولین های تاریخ مطبوعات در ایران، به معرفی اولین کانون و سندیکا و پاتوقهای مطبوعاتی می پردازیم. سپس داستان تاسیس روزنامه «اطلاعات» را خواهیم خواند. با ما همراه باشید.
انجمن صنفی مطبوعات: اولین انجمن مطبوعات در سالهای بعد از شهریور بیست و روی کار آمدن «محمدرضا پهلوی» به وجود آمد. محل آن در خیابان منوچهری و کوچه «اربابجمشید» بود و اعضای آن روزنامهنگاران و مدیرانی چون: احمد دهقان و دکتر نامدار و محمدعلی مسعودی و دکتر فاطمی و عباس مسعودی بودند.
این انجمن به نوعی اولین تشکل حرفهای مطبوعات بود و بزرگ ترین اتفاق آن تشییع جنازه «محمد مسعود» مدیر و نویسنده روزنامه «مرد امروز» بود. تا قبل از این انجمن، گروههای دیگری در دنیای مطبوعات شکل گرفته بود که بیشتر کارهای سیاسی میکردند و شامل گروههای چپ و راست بود.
کانون مدیران مطبوعات: بعد از ماجرای 28 مرداد 1332، گروهی از مدیران جراید و مجلههای معروف آن زمان دور هم جمع شده و پایهگذار جریانی به نام «کانون مطبوعات ایران» شدند. این گروه بیشتر مدیران را در خود جای داده و از روزنامهنگاران خبری نبود. مدیرانی چون: دکتر رحمتالله مصطفوی (روشنفکر)، نعمتاله جهانبانونی (فردوسی)، دکتر علی بهزادی (سپید و سیاه)، احمد و حمید هاشمی (اتحاد ملی)، ابوالفضل مرعشی (اتحاد ملل)، عبدالکریم طباطبایی (هفتهنامه و سالنامه دنیا)، علیاکبر صفیپور (امید ایران) و دکتر عسگری (مجله خوشه).
این افراد در آن زمان مؤثرترین و معروفترین نشریات را در دست خود داشتند و اثر گذار بودند. این گروه هم طی سالهای بعد دوامی نیافت و از دور خارج شد.
انجمن مطبوعات: در اواسط دهه چهل، دولت به مطبوعات اعلام کرد به شرطی به آن ها کمک میکند که دور هم جمع شوند. بنابه این اعلام، مدیرانی چون: دکتر مصباحزاده و عباس مسعودی و امیرانی با نشریات خود (کیهان و اطلاعات و مجله خواندنیها) وارد این حلقه شدند و روزنامهنگاران و مدیران دیگر با پیروی از این افراد «انجمن مطبوعات» را به وجود آوردند.
تا قبل از این مصباحزاده و مسعودی و امیرانی به هیچ گروه و دستهای بها نمیدادند و در این بازیها شرکت نمیکردند. حضور آن ها باعث شد تا روزنامهنگاران این انجمن را جدی بگیرند و وارد جمع آن ها شوند؛ طوری که تعداد افراد عضو این انجمن به چهل نفر رسید و همه این ها نشان از سفارشی بودن این تشکل داشت. افراد عضو هفتهای یک بار دور هم جمع میشدند و بیشتر اوقات به صحبت میگذشت. انجمن در مسائل سیاسی دخالت نمیکرد و در این زمینه کاربردی نداشت به همین خاطر خیلی زود منحل شد و از بین رفت!
سندیکای نویسندگان: این سندیکا با ایده و سفارش «داریوش همایون» شکل گرفت. اگر چه نام سندیکا با «نویسندگان» گره خورده بود اما فقط روزنامهنگاران و نویسندگان جراید حق عضویت در آن را داشتند. این سندیکا بعدها شکل حرفهای گرفت تا به عنوان اولین تشکیلات حقوقی و صنفی روزنامهنگاران دوام پیدا کند. تا آن زمان، بیشتر مشکل در عضویت و کنار هم قرار گرفتن مدیران و سردبیران و روزنامهنگاران بود. مدیران هیچ وقت راضی به حضور در کنار روزنامهنگاران نبودند و روی همین اصل اختلافات زیاد بود. اما تشکیل سندیکا پایانی بر این جبههگیری بود و توانست همه این افراد را جذب خود کند. محل آن نزدیک خیابان رامسر بود و همین سندیکا اعتصاب بزرگ 60 روزه مطبوعات را در دوران انقلاب ترتیب داد.
لابی هتل مرمر (پاتوق مطبوعاتیها): لابی هتل مرمر در دهه پنجاه یکی از پاتوقهای بزرگ مطبوعات بود. بیشتر سردبیران و روزنامهنگاران معروف پس از پایان کار روزانه در این محل جمع میشدند و به تبادل ایده و نظر میپرداختند. با شروع انقلاب و پیروزی آن، این پاتوق از سکه افتاد و دیگر شاهد حضور روزنامهنگاران نبود و به مرور از رونق افتاده و فراموش شد.
اولین مرکز اخبار و اطلاعات ایران
در حوالی سالهای 1299 و 1300 شمسی روزنامههای زیادی در تهران منتشر میشد و هر کدام برای خود شهرتی برهم زده و مشتریان خاص خود را داشتند. با توجه به این تراکم و نامهای معروف، هیچکدام طی روزگار دوام نیافتند و دولت مستعجل بودند؛ عدهای روشنفکر که در ایران یا خارج تحصیل کرده بودند و با این پشتوانه سواد به دنبال روزنامه هم بودند. مانند: ملکالشعرا بهار (روزنامه نوبهار و تازهبهار)، فرخی یزدی (روزنامه طوفان)، سیدضیاء طباطبایی (رعد، برق، شرق)، علیاکبر داور (مرد امروز)، میرزاده عشقی (قرن بیستم)، سلیمان میرزا اسکندری (روزنامه سیاست) و چند تن دیگر که شهرت زیادی در این کار پیدا کردند.
«عباس مسعودی» نیز یکی از این جوانان بود. او سواد و تحصیلات آکادمیک و تجربه دانشگاههای خارجی را نداشت. از کارگری در حروفچینی چاپخانه شروع کرده و طی آن به روزنامهنگاری و خبرنگاری علاقهمند شده بود. در آن زمان جوانهایی که به کارهای مطبوعاتی علاقه داشتند امتیاز روزنامه میگرفتند. گرفتن امتیاز شرایط دشواری نداشت؛ کافی بود متقاضی از سوی دو نفر از معتمدین و افراد سرشناس محلی با یک گواهی تایید شود که «فردی متدین و صاحب صلاحیت است» و آن را با تقاضای خود به «شورای عالی معارف» میفرستاد. شرط خاصی درباره سن و سال و تحصیلات وجود نداشت و همان خواندن و نوشتن کفایت میکرد.
عباس مسعودی وقتی دید تهران از روزنامه و مجله اشباع شده، کار دیگری به فکرش رسید. یک کار ابتکاری که در ایران سابقه نداشت: او به جای تقاضای روزنامه و چاپ آن، تصمیم گرفت یک «خبرگزاری» تاسیس کند. مسعودی قلم روزنامهنگاران معروف آن زمان مانند دشتی و بهار و عبدالرحمن فرامرزی را نداشت، اما در عوض برنامهریز و مدیر خوبی بود. او وقتی مشکلات مدیران روزنامهها درباره تهیه خبر را مشاهده کرد تصمیم گرفت یک «مرکز اخبار و اطلاعات» راهاندازی کند. او با خواندن زندگینامه «شارل هاواس» (موسس نخستین آژانس خبری جهان) به این فکر افتاد چیزی شبیه به آن را در ایران درست کند. با این ترتیب هر روز صبح به عنوان خبرنگار راهی وزارتخانهها و ادارات دولتی میشد و برای جمعآوری خبر از این اتاق به آن اتاق سرک میکشید. در حین این رفت و آمدها با مدیران روزنامهها آشنا شده و با آن ها وارد گفتوگو شد و قرار شد برای آن ها هم خبر تهیه کند.
با پیشرفت کار، یک اتاق کوچک در یک ساختمان قدیمی در خیابان «علاءالدوله» (فردوسی امروز) اجاره کرد. صبحها دنبال خبر میرفت و هنگام ظهر به همان اتاق بر میگشت و خبرها را پاکنویس میکرد و ارائه میداد. او برای اینکه خبرها شبیه هم نشده و با یک قلم و انشا نوشته نشوند، با عبارتهای مختلف چند نسخه مینوشت و بعد از این کار راه میافتاد و خبرها را به مدیران تحویل میداد تا فردا صبح در روزنامههای مختلف چاپ شود.
کار تحویل خبر و مرکز اطلاعات سرانجام خوبی برای مسعودی نداشت. او در جریان کار با مشکلات بدحسابی و بیپولی مدیران روبرو شد و کمکم متوجه شد باید فکر و چارهای دیگر بیندیشد. همیشه فکر میکرد چطور «شارل هاواس» در فرانسه و «جولیوس رویتر» در انگلستان موفق شدند و به سطح جهانی رسیدند و او نتوانسته حتی نامی در ایران برای خود دست و پا کرده و چند مشتری دائمی پیدا کند! او بعد به این نتیجه رسید که خبر بینالمللی ندارد و برای همین به دنبال اینگونه خبرها رفت. مسعودی توانست با خبرگزاریهای خارجی آن زمان مانند: هاواس، رویتر، مسکو و آلماس ارتباط برقرار کرده و از آن ها خبرهای خارجی بگیرد.
چند ماهی دوباره روی نوار موفقیت بود. اتاق علاءالدوله خالی و به بالاخانهای سه اتاقه منتقل شد. هنوز مدتی را در عالم خوش موفقیت سیر نکرده بود که دوباره مشکل بدحسابی مدیران روزنامهها و نشریات گریبانگیر او شد. موقع پرداخت صورتحساب اشتراک خبر، او را سر میدواندند و مسعودی از این وضعیت خسته شد و تصمیم گرفت به جای اینکه خبرهای دست اولش را اینگونه بسوزاند در روزنامه خودش چاپ کند. او میخواست در کنار توسعه خبرگزاریش، روزنامهای هم داشته باشد. در تاریخ چهارم آذرماه 1304 طی تقاضانامهای به شورای عالی معارف، درخواستش را اینگونه مطرح کرد:
اسم: عباس مسعودی
فرزند: مرحوم حاج محمدعلی
تولد: 1274 شمسی
نام روزنامه: نهضت ملی
سبک و روش: انتقادی، ادبی، سیاسی، اخباری
مسعودی در روزهای بعد نام روزنامه درخواستی را از نهضت ملی به «اطلاعات» تغییر داد. امتیاز در تیرماه 1305 با نام جریدهنامه اطلاعات با ترتیب چاپ یومیه و تیراژ 2000 نسخه صادر شد و مسعودی با این مجوز شماره اول روزنامه اطلاعات را بعدازظهر نوزدهم تیرماه 1305 شمسی منتشر کرد. او در سرمقاله روزنامه خود از خبرگزاری اطلاعات گفت و نوشت: «همکاران جوان و منورالفکر اطلاعات قصد دارند یک خبرگزاری نظیر «آژانس هاواس» فرانسه، «آژانس رویتر» انگلستان و «آژانس آناتولی» ترکیه تاسیس کنند و این روزنامه وسیلهای برای جلب توجه به این موسسه است تا بتواند سریعتر مراحل ترقی و تکامل را طی کند.»
عباس مسعودی اگرچه با این یادداشت وعده خبرگزاری معروفی را میداد اما بعدها نسبت به آن بیتفاوت شد و در پی تکمیل کارهای روزنامهاش رفت. روزنامه اطلاعات چندماهی را به صورت ماهنامه منتشر شد تا این که از تیرماه سال 1306 به صورت روزنامه هر روز و مرتب منتشر شد تا به امروز آمد. او بعدها برای خرید ماشین چاپ «رتاتیو» احتیاج به محل بزرگی داشت و از این بابت در یک محل وسیع در ابتدای خیابان «خیام» مستقر شد و از آن به بعد با تشکیلات وسیع و عده زیادی کارگر و کارمند و روزنامهنگار، هر خبر داغی را که به دست میآورد تیتر یک روزنامه خودش میکرد؛ روزنامهای با نام اطلاعات که قرار بود در آغاز خبرگزاری معتبری چون دیگر خبرگزاریهای طرازاول بینالمللی شود.
-
تبلیغات در مطبوعات ایران
پرونده روزنامهنگاری در ایران، ماهنامه «نسیم هراز» شماره ۲۰
دربارهء تبلیغات در مطبوعات و پدر تبلیغات ایران
ایرج باباحاجی- تبلیغات و آگهی و رپرتاژهای اقتصادی تا زمان حرفهای شدن مطبوعات از سر و شکل و سامان درستی برخوردار نبود و هر مدیرمسئولی یا صاحب نشریهای به سلیقه خود به دنبال جذب سرمایه و پول از این طریق بود.
قبل از سال 32 و در دهه بیست شمسی، شایعه بود در تهران به دو گروه خانه اجاره داده نمیشود: وکلا و روزنامهنگاران که از سابقه خوبی در این زمینه برخوردار نبودند! وکیلها از نظر آشنایی به فن و فنون قانون و پیچ و خم آن، و روزنامهنگاران با ابزار روزنامه و زورگیری از طریق نوشته و گزارش، گروه چندان خوشنامی نبودند. یکی از مدیران قدیمی مطبوعات در این زمینه در خاطرات خود میگوید: «در آن زمان (دههء 20) امتیاز نشریه و مدیرمسوولی وسیلهای برای کسب درآمد بود و از این رو به امتیاز مجله و روزنامه دکان میگفتند. گاهی اوقات این مدیران دنبال شکار افراد ثروتمند جامعه بودند و پس از شناسایی، شروع به نوشتن مقالاتی درباره آن ها میکردند. در شماره اول تهدیدها و حرفهای سیاه ثبت و افشاگری به شماره دوم وعده داده میشد. بعد از چاپ شماره اول به سراغ آن شخص میرفتند و رقمی را درخواست میکردند. اگر پرداخت میشد همه چیز در شماره دوم به خوبی و خوشی تمام میشد. ولی در غیر این صورت و عملی نشدن قرارداد، افشاگری ادامه پیدا میکرد تا به سرانجام برسد. در بعضی موارد نیز این تهدیدها به جاهای باریک میکشید و گاه منجر به قتل روزنامهنگار از سوی این افراد ثروتمند و گردن کلفت میشد!»
وضعیت تبلیغات در مطبوعات همچنان به این وضعیت ادامه داشت تا دهه چهل و پنجاه که سیستم اقتصادی با قیمت نفت و فروش آن جهش پیدا کرد و کارخانههای مختلف اقتصادی و مونتاژ برای تبلیغات خود به مطبوعات احتیاج پیدا کردند. در این زمان بود که تبلیغات هم به شکل حرفهای به وجود آمد و بنیانگذاران و مدیران صاحبسلیقه پیدا کرد.
فرهاد هرمزی، بنیانگذار تبلیغات در ایران به روایت «نگار طباطبایی»
قفل یعنی کلید
«فرهاد هرمزی» یکی از شخصیتهای دنیای تبلیغات بود که نهتنها در ایران بلکه در سطح جهان شهرتی سزاوار داشت. این چهرهء مبتکر و فعال در حقیقت بنیانگذار تبلیغات بازرگانی نوین در ایران بود. او در سالهای دهه چهل شمسی سازمان بزرگ و معتبر تبلیغاتی «فاکوپا» را بنیان نهاد و با طرحها و برنامههای ویژه خود به تبلیغات اعتبار و ارزش والایی بخشید و تاثیری چشمگیر بر این بخش مهم از بازرگانی به جا گذاشت.
اکنون که پس از درگذشت او طرحها و اندیشههایی که در کتاب «آن چیست؟» (what is it) به کار برده، بار دیگر مورد توجه فعالان این رشته قرار گرفته؛ بیمناسبت نیست یادی کنیم از این چهرهء موفق و استثنایی دنیای تبلیغات ایران. یادآور میشوم که این کتاب توسط من در سال 1384 به فارسی ترجمه شد و با عنوان «پیامهای زندگی» توسط نشر آبی منتشر گردید.
فرهاد هرمزی یکی از برجستهترین افراد در کار تبلیغات بازرگانی و خدمات اجتماعی بود. او علاوه بر فعالیتهای داخلی و ابتکارات پرسروصدایش در آژانس «فاکوپا» (مثل تبلیغ برای اعانه ملی، روغن شاهپسند، بانکهای عمران و سپه، پیکان و دهها محصول و خدمت دیگر) توانست امکانات عالی کافی برای توسعه فعالیتهای خود در خارج از کشور و بسط آن فعالیتها در حیطه بزرگ جهانی به دست آورد. او در ایران هم منحصراً به کارهای تجاری نمیپرداخت؛ کارهای جالب خدمات عمومی او مثل کشاندن هزاران هزار نفر برای کمک به زلزلهزدگان قزوین، گاردن پارتی به نفع سازمان حمایت از مادران و نوزادان، برگزاری هفتهء پیکار با بیسوادی و کمک به ساختن مدارس در سالهای قبل از انقلاب ودهها کار دیگر چون سفارش آهنگ معروف «تولدت مبارک» (که «انوشیروان روحانی» برای پیکان تنظیم کرد) و بالاخره ترتیب چندین نمایشگاه عکس و تابلو که سرآغاز تحولی شگرف در شیوههای تبلیغ و روشهای رایج روز بود؛ از جمله فعالیتهای اوست.
هرمزی در ایران کارهای خودش را پس از طرح و بحث در یک میزگرد مشاورهای به مرحله اجرا در میآورد و بسیاری از نویسندگان، شعرا، روزنامهنویسان و هنرمندان و به خصوص متخصصان تبلیغات بینالمللی کشورها در این گردهمایی شرکت میکردند. پشتکار و تلاش چندساله فرهاد هرمزی موجب شد که بیست و چهارمین کنگره تبلیغات جهانی (IAA) در بهار سال 1353 شمسی (1974 میلادی) تحت عنوان «ارتباطات جمعی حقوق بشر» در تهران برگزار شود. در این کنگره بیش از هزار نفر نماینده از نقاط مختلف جهان شرکت داشتند و با وجود نقایص زیادی که در طرز اداره و نحوه برگزاری آن وجود داشت باید گفت یکی از بهترین کنگرههای تبلیغات به شمار آمد. برای تدارک این کنفرانس و جلب موافقت هیات مدیره IAA سازمان جهانی تبلیغات شب ایران در وین (اطریش) و یک شب اختصاصی دیگر هم برای ایران در شهر مونیخ (آلمان) برگزار شد که ایران توانست با ارائه جاذبههای توریستی و نمایش پیشرفتهای تجاری و اقتصادی خود، موافقت هیات مدیره جهانی را برای برگزاری بیست و چهارمین کنگره تبلیغات در تهران به دست آورد.
«فیلیپ داگورتی» مفسر و نویسنده «نیویورکتایمز» در اولین مصاحبهاش پس از آنکه هرمزی در نیویورک در سال 1970 اولین برنامهاش تحت عنوان Lock means key (قفل یعنی کلید) را به اجرا درآورد؛ درباره او نوشت: «او اگرچه به انگلیسی آشناست اما با دستهای بیانگر و پرحرکت خود همه چیز را به آسانی شرح میدهد.» و در مصاحبه دیگرش در سال 1988 نوشت: «هرمزی یک برق ناگهانی و آنی نبود که یکباره خاموش شود، بلکه او کارش را پس از انقلاب ایران هم دنبال کرد. او تحت عنوان قفل یعنی کلید، پروژه خود را در سال 1970 به طور ابتکاری و با شیوههای بسیار جدید و بدیع ارائه کرد. آگهیهای فشرده چندتایی و تکراریاش در صفحات نشریات معروف بینالمللی چون «نیویورک تایمز» و «دیلی میل» چنان سر و صدایی به وجود آورد که نمایندگان و خبرنگاران وسائل ارتباط جمعی به هتل محل اقامت او در نیویورک هجوم آوردند تا هدف و ماموریتش را در ارائه این طرحها بدانند. او خیلی ساده جواب میداد: من یک متخصص تبلیغات هستم و اثر تبلیغ و بهخصوص تکرار پیامهای اخلاقی را به صورت مداوم و تکراری آزمودهام و به شیوه تجاری و خدماتی امروز آشنا هستم. میدانم که این نیروی عظیم و سازنده را میتوان در مسیر اخلاق و بهبود جامعه به کار گرفت.»
کتاب «آن چیست؟» مجموعا یک تم فلسفی دارد و هر یک از عکسها و نوشتههای آن مترجم پیام خاصی است: با خودت دوست باش، پوستهات را بشکن و پرواز کن، ایدههای خودت را محبوس نکن، به لبخند کمک کن، پیشرفت هرگز بدون زحمت و رنج میسر نیست، گره به گره نه با عجله و دهها مطلب دیگر... همانطور که یادآور شدیم ترجمه فارسی کتاب در ایران با توفیق بسیار روبرو شد و به چاپ مکرر رسید.
فرهاد هرمزی پس از انقلاب به اروپا هجرت کرد و سالهای واپسین عمر را در سوئیس و در حسرت انجام طرحها و برنامههای بینظیرش گذراند. او پس از حادثه تصادفی که در لندن برایش اتفاق افتاد، مدتی را در سکوت و آرامش طی کرد و نهایتاً در سال 1319 در سوئیس درگذشت.
-
نگاهی به تاریخچه و وضعیت روزنامهنگاری زرد
پرونده روزنامهنگاری در ایران، ماهنامه «نسیم هراز» شماره ۲۰
فهیمه خضرحیدری- اگرچه چیزی بیش از 100 سال از عمر نشریات معروف به «زرد» در سراسر جهان میگذرد اما هنوز جایگاه این گروه از نشریات در عالم مطبوعات، جایگاهی بحثبرانگیز و همراه با نقد و نظرهای بسیار است. بسیاری از روزنامهنگاران حرفهای یا استادان ارتباطات، روزنامهنگاری زرد را «مبتذل» و فاقد حداقل استانداردهای بصری و محتوایی در حرفه روزنامهنگاری میدانند و حتی معتقدند که بهتر است بساط این سبک از روزنامهنگاری به کلی از کیوسکهای مطبوعاتی برچیده شود.
با وجود این، مخاطبان اصلی رسانههای مکتوب یعنی «مردم» رفتار فرهنگی متفاوتی در قبال پدیده روزنامهنگاری زرد در پیش گرفتهاند و نگاهی به الگوی مصرف این دسته از نشریات نشاندهنده آن است که اتفاقاً «خوانندگان» در مواجهه با روزنامهنگاری زرد باحوصله، اشتیاق و حتی سخاوت بیشتری رفتار میکنند. روزنامهها و مجلههای موسوم به زرد اغلب تیراژ و فروش بالایی دارند، سازمانآگهیهاشان بسیار فعال است، تعداد مشترکانشان قابل مقایسه با نشریات تخصصی و حرفهای نیست و در یک کلام مخاطب بیشتری جذب میکنند. گردانندگان این گروههای رسانهای در یک تعبیر کلی مثلاً اگر سیاستمدار میشدند حتماً به «پوپولیسم» گرایش پیدا میکردند! کما اینکه در عالم مطبوعات هم با سوار شدن بر «موج مردم»، دنبالهرو سلیقه آن ها بودن و تامین فوری نیازها و درخواستهای روزمرهشان، حضور خود را تضمین کردهاند.
در برابر این گروه از اهالی رسانه که زرد و گاه مبتذل و غیرحرفهای خوانده میشوند، مطبوعات جدیتر و حرفهایتری هستند که صبغه سیاسی یا فرهنگی و اجتماعیشان به کلی با نشریات زرد متفاوت است و اگرچه حرفهایتر و عمیقترند اما مخاطبان محدودتری دارند و اغلب در کنار جای خالی نشریات زرد روی کیوسکهای مطبوعاتی، بر هم انباشته میشوند. تیراژ این گروه از مکتوبات رسانهای قابل مقایسه با تیراژهای افسانهای نشریات زرد نیست و چرخه اقتصادیشان هم به کلی بر خلاف جهت یکدیگر حرکت میکند. مردم هم به اینجا که میرسند حوصله مطالعه و خواندن و دقیق شدن را از دست میدهند و آماری کمتر از دو دقیقه مطالعه در سال را رقم میزنند! شاید هم وجود فضای نخبهگرایی و خردهفرهنگ روشنفکری در جامعه فرهنگی و مطبوعاتی ماست که مردم را به عنوان مخاطب اصلی رسانه، از آن دور میکند. این روند البته خاص جامعه «گریزان از خواندن» ما نیست. در سطح جهان هم اگرچه نشریات مهم و تاثیرگذاری مثل: گاردین، ایندیپندنت، دیلی تلگراف، لوموند یا فیگارو وجود دارند اما تیراژهای افسانهای در اختیار نشریات عامتر از جمله: اوست فرانس، بیلد یا سان است که مرز 7 میلیون تیراژ را هم پشت سرگذاشتهاند؛ 7 میلیون تیراژ برای یک نشریه زرد!
نیویوریک؛ دهه 1890
اصطلاح «مطبوعات زرد» یا «روزنامهنگاری زرد» ترجمهای است از Yellow Joumalismو غربیها نخستین کسانی هستند که «تولید رسانه با توجه به ذائقه مخاطب» را هدف خود قرار میدهند. دهه 1890 است و در نیویورک صد سال پیش، نشریهای به نام «نیویورک سان» منتشر میشود. نشریهای که امروز استادان روزنامهنگاری آن را پایهگذار شاخه جنجالی روزنامهنگاری زرد، ********مارکتى و یا تابلوئیدى در جهان میدانند. جذب مخاطب مهمترین و اصلیترین هدف و اولویت نیویورکسان است و به این ترتیب هر عنصر دیگری از جمله محتوا، در مرحله بعد قرار میگیرد. نیویورکسان در سال 1883 و با قیمت یک پنی متولد شد؛ تنها یک پنی برای خواندن یک روزنامه و این خود یکی از مهمترین رازهای جذب طبقه پرجمعیت کارگر و متوسط به روزنامهخوانی بود. به این ترتیب نیویورکسان بنیانگذار دورهای از نشریات است که در غرب به آن ها «نشریات یک پنی» گفته میشود. نشریات یک پنی هم تقریباً مانند روزنامهنگاری زرد به میدان وارد شدند. نشریات یک پنی تیترهای بسیار درشتی داشته و بر در و دیوار شهر نصب میشدند تا توجه رهگذران را جلب کنند. نشریات یک پنی روزنامههایی بودند کاملاً مردمی که خبر را تنها و تنها برای مردم تولید میکردند و در نتیجه مخاطب گستردهای هم داشتند. با وجود این، روزنامهنگاری زرد الزاماً با نیویورکسان و نشریات یک پنی آغاز نشد. بلکه سالها بعد، انتشار «سان» یکی از مهمترین اتفاقات روزنامهنگاری در سطح جهان را رقم زد: شیوع زردنویسی درمطبوعات!
سال 1896؛ جنگ تیراژ
در سال 1896 «ژوزف پولیتزر» معروف نشریه NewYork World را منتشر میکرد. پولیتزر با هر شیوهای تلاش میکرد تا تعداد مخاطبانش را بیشتر و بیشتر کند و برای دست یافتن به تیراژ بالا هیچ چیز به اندازه چاپ اخباری درباره خشونت و --- موثر نبود. در همین دوران نشریه معروف «نیویورک ژورنال» هم منتشر میشد؛ نشریهای که نام «ویلیام راندولف هرستا» را بر خود داشت و یکی از رقبای اصلی NewYork World به شمار میآمد.
جنگ تیراژ میان این دو رسانه و اشتیاق برای جلب مخاطب، کمکم خلاقیتهای رسانهای آن ها را شکوفا میکرد. پولیتزر دراین میان با خلق شخصیتی کارتونی به نام «Yellow Kid» (بچه زرد)، سلسله ماجراهایی را در نشریه خود آغاز کرد که بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت. شخصیت Yellow Kid اما از NewYork World به نیویورک ژورنال هم راه پیدا کرد و کمکم این پسربچه به نماد و نشانهای از نوع خاص ژورنالیسم این دو نشریه تبدیل شد. رقابت آغاز شده بود. ضمیمههای رنگی و عکسهای بزرگ و تیترهای درشت، ابزار این مبارزه شدند و آرامآرام نماد «Yellow Kid» وسعت معنای بیشتری پیدا کرد و تبدیل شد به نماد و نشانه یک «ژانر» از روزنامهنگاری که امروز ما به آن «روزنامهنگاری زرد» میگوییم و البته مثل همه پدیدههای دیگر، این نوع روزنامهنگاری هم در طول زمان تغییر معنی داده و از ویژگیهای اصلی و بدوی خود دور افتاده است.
روزنامهنگاری زرد؛ آگراندیسمان
روزنامهنگاری زردی که امروز در ایران رایج است اگرچه در ویژگی «تلاش برای افزایش تیراژ» با روزنامهنگاری زرد دهه 1890 اشتراک دارد اما از آنجا که صرفاً مبتنی بر جنجال، تبهای روز، جلب توجه، حوادث عجیب و ناراحتکننده، جنجالسازی خبری، اطلاعات کوتاهمدت و میرا، احساسات گذرا، داستانپردازیهای دراماتیک و وارد شدن در حریم خصوصی افراد است؛ از سرچشمه واقعی خود فاصله گرفته. با این وجود نشریاتی از این دست امروز هم مثل همیشه وجود دارند؛ چراکه مخاطب آن ها همیشه وجود دارد و اتفاقاً مخاطب جدی و وفاداری نیز هست. به این ترتیب اگرچه مطالعه مداوم نشریات زرد تا به حال از سوی هیچکس توصیه نشده و حتی از سوی عدهای دیگر سرزنش و مطالعهای بیارزش قلمداد شده است، اما نشریات زرد دستکم در یک زمینه ضریب تاثیر بیشتری نسبت به نشریات جدی و حرفهای داشتهاند و آن زمینهسازی برای عادت به مطالعه و ایجاد امکان برای کشف لذت بزرگ خواندن و خواندن و خواندن است.
با وجود این، اساس کار زردنویسان اغراق در انعکاس اخبار و حوادث و به اصطلاح «رنگی تعریف کردن» آن ها به زبانی ساده و سطحی است. روزنامهنگاری زرد تلاش میکند تا به حوزههای ممنوعه یا خوفناک وارد شود و در نتیجهء اتخاذ این رویکرد، بزرگنمایی خشونت و بازگشایی پروندههای قتل و روابط مشکوک خصوصی، به یکی از خوراکهای اصلی این گروه از رسانهها تبدیل میشود. به نظر میرسد زردنویسان ماهر حتی روانشناسان خوبی هم هستند، چراکه اغلب مستقیماً انگیزههای روانی جامعه را هدف میگیرند و به این ترتیب ضریب نفوذ پیام رسانهای خود را بالا و بالاتر میبرند.
به این ترتیب تکلیف مشخص است؛ نشریات زرد مشکل چندانی در پیداکردن سوژه ندارند. بازیگران سینما یا چهرههای مشهور تلویزیونی، ستارههای سریالهاى عامهپسند، مجریهایی که ناگهان گل میکنند و نامشان بر سر زبانها میافتد، مدلهاى لباس، خوانندگان و ستارگان ورزشى بهترین سوژه برای ذائقه خوانندگان این دسته از نشریات هستند و شایعهپردازی درباره آن ها و آگراندیسمان کوچک ترین مسائل روزمرهشان برای اکثر مردم جذاب است. اینطوری است که وقتی نشریات زرد را ورق میزنید ممکن نیست درباره هنرپیشهها و فوتبالیستهای معروف مطالبی با تیتر درشت و عکسهای رنگی نبینید. نویسندگان این گروه از نشریات اغلب به سراغ خانواده و اطرافیان افراد مشهور هم میروند و گاه حتی مصاحبههای خیالی با آن ها ترتیب میدهند! اما علاوه بر ستارگان، نشریات زرد کلیشه مشترک دیگری هم دارند: خانواده. طرح روی جلد این نشریات اغلب اگر عکس ستارگان عامهپسند نباشد حتماً تصویری از کودکی است با لبهای سرخ و چشمان رنگی که با رنگهایی اغراقآمیز چاپ شده. فال و طالعبینی و آشپزی و شیرینیپزی و چگونه زن یا شوهر خود را حفظ کنید هم که معمولاً پای ثابت بساط زردنویسان است و به این ترتیب نشریات زرد تقریباً هیچ چیز برای جلب زنان خانهدار - به عنوان مهمترین مخاطبان و گردانندگان چرخهای اقتصادی خود- کم ندارند.
کالا بودن مخاطب
آسیبشناسی روزنامه و روزنامهخوانی در ایران، به ما میگوید که در برخورد با واژه روزنامهنگاری زرد - با توجه به بیعلاقگی عمومی مردم به «مطالعه»- باید با احتیاط بیشتری برخورد کرد. اگر نشریات زرد را به کلی «نشریات گیشه» بدانیم، باید از خودمان بپرسیم که چرا نشریات جدی و به اصطلاح «وزین» در این گیشه جایی ندارند؟
یکی از رازهای جلب مخاطب در نشریات زرد، ساده کردن زبان تا حد ممکن است. چیزی که در نشریات وزین کمکم در حال گذر از مرحله فراموشی و رسیدن به مرحله نابودی است و همین اتفاق گروه بزرگی از مخاطبان بالقوه روزنامهخوانی را از برداشتن یک نشریه وزین از روی کیوسک مطبوعاتی بر حذر میدارد. اگرچه نشریات زرد با تیترهای غیرواقعی و گمراهکننده، برجستهسازی و تشریح اخبار جنایی، پلیسی و خشونت، تاکید بر «اخبارجاری» و استفاده افراطی از عکس، گیشه را از آن خود کردهاند؛ اما نباید فراموش کرد که سادهنویسی هم یکی از مهمترین راهکارهای آن ها برای جذب و گاه حتی «سحر» مخاطب است. با وجود این، مخاطب در برابر این رسانهها به سرعت به کالا بدل میشود؛ کالایی که باید بر روی قدرت خرید او سرمایهگذاری کرد و خبرها را به اصطلاح به خورد او داد. حالا مهم نیست که این خبر تا چه حد پرورش داده شده یا اصلاً واقعیت دارد یا نه؛ گاه این خبر از دل «هیچ» بیرون میآید و تنها با شاخ و برگهای اضافی گسترش داده میشود. پس اصل ماجرا مخدوش و حاشیه، جانشین متن میشود و اینجاست که استادان روزنامهنگاری و جامعهشناسان اعلام میکنند که «زردها گمراهی آگاهانه تولید میکنند».
با این وجود، قدرت رسانههای زرد هم مطلق نیست و با توجه به بافت اجتماعی و فرهنگی هر جامعه، این قدرت هم کم تر یا بیشتر میشود. در جامعه آمریکایی اشتیاق عمومی برای باخبر شدن از پشت پرده هالیوود یا باز شدن پروندههای بزرگ اقتصادی، راه را برای نشریات زرد و حتی «پاپاراتزیها» باز میکند و این نشریات آرامآرام به بخش مهمی از جامعه تبدیل میشوند؛ تا جایی که مثلاً میگویند «ادگار گوبر» (رئیس افسانهای «افبیآی») علاقه زیادی به نشریات زرد امریکایی داشت و حتی خودش به آنها خبر میرساند و خبرهای آن ها را هم دنبال میکرد؛ چراکه خبر منتشر شده درباره فلان شخصیت در نشریات پرخواننده، به افبیآی امکان میداد تا به او فشار بیاورد و او را بخرد.
روزنتهای زرد؛ زردنویسی با چاشنی مدرنیته
پیشبینی اینکه سرانجام روزی «سایبر ژورنالیسم» به طور کامل جای روزنامهنگاری مکتوب را خواهد گرفت، کار چندان سختی نیست. همین حالا هم وبلاگها و سایتهای اینترنتی، موجودیت محض روزنامهها را به چالش کشیدهاند و حتی با توجه به وجود محدودیتهای گسترده در چاپ و نشر روزنامهها، روزنتها گاه از آن ها پیشی هم گرفتهاند. روزنتها در زمانی کوتاه توانستهاند بخشهای قابل توجهی از گروههای مرجع اجتماعی را با خود همراه کنند. امروز دانشجویان، نخبگان، روشنفکران و حتی خود روزنامهنگاران، بسیاری از اخبار و اطلاعات را در فضای سایبر به دست میآورند و به این ترتیب وجود نزدیک به پنج میلیون کاربر اینترنتی در کشور - که روز به روز هم بر تعداد آن ها اضافه میشود- خبر از اهمیت روزنتها در جریان خبررسانی و خبرسازی میدهد.
بنابر آمار موجود، در سال 2000 میلادی حدود 250هزار نفر کاربر اینترنت در ایران وجود داشته. اما تعداد کاربران در سال 2005 میلادی در کشور ما به چهار میلیون و 800هزارنفر رسیده که رشدی 1820 درصدی را نشان میدهد. به این ترتیب «نشریات الکترونیک روزانه» به عنوان یکی از دردسترسترین و ارزانترین ابزارهای اطلاعرسانی سریع و سالم، مناسبات تازهای را وارد فضای رسانهای کرده است. اما روزنتها هم از اهمیت و اعتبار یکسانی برخوردار نیستند و در اینجا هم زردنویسان با ورود خود به فضای سایبر، پدیدهای موسوم به «روزنتهای زرد» را به وجود آوردهاند که اتفاقاً بیشترین بازدیدکننده و هواخواه را نیز دارد. در اینجا اما دلیل پرمخاطب بودن روزنتها تنها در رعایت اسلوبهای کلیشهای زردنویسی نیست. بلکه محدودیت نشریات مکتوب در انتقال برخی اخبار یا تحلیل بعضی مسائل و در برابر آن نامحدود بودن جریان اطلاعرسانی در فضای اینترنت، این امکان را به زردنویسان اینرنتی میدهد تا با تکیه بر اطلاعات پنهان و انتشار اخبار ویژه تعداد مخاطب خود را افزایش دهند. در این میان اما گاه کار بعضی زردنویسان اینترنتی به فحاشی و افشاگریهای غیراخلاقی میانجامد و رنگ اثر از زرد به نارنجی میل میکند!
وبلاگهایی که نویسندهء خود را با اسم مستعار معرفی میکنند و خواننده شغل و حرفه و حتی نام نویسنده وبلاگ را نمیداند؛ اغلب در پروسه زردنویسی اینترنتی به وبلاگهای دروغگو و غیرقابل اعتماد بدل میشوند. با وجود این، روزنتهای زرد هم درست مانند نشریات زرد بدنه اصلی جامعه را هدف میگیرند و از این منظر شاید با سینمای معروف به «سینمای بدنه» قابل مقایسه باشند؛ پدیدههایی که ویژگیهایی مثل حاشیهپردازی و جذب مخاطب به «هر قیمتی» را بر پیشانی خود دارند.
از مخاطب چه خبر؟
تقریباً 71 درصد از افراد جامعه ما هر یک به نحوی روزنامه میخوانند. این میزان در تیرماه سال 1380، 1/84 درصد و در تیرماه سال 1382 برابر 4/71 درصد بوده است. شهروندان باسواد تهرانی بهطور متوسط در روز 9/23 دقیقه روزنامه میخوانند. 5/32 درصد خوانندگان روزنامه، هر روز روزنامه میخوانند و 9/52 درصد روزنامهخوانهای تهرانی خودشان روزنامه موردنظرشان را میخرند. با این حال 1/34 درصد از شهروندان تهرانی از اینترنت استفاده میکنند و اخبار و اطلاعات را از این راه به دست میآورند. جامعه آماری این بررسی، تمام شهروندان زن و مرد بالای 15 سال و باسواد ساکن در مناطق بیست و دو گانه شهر تهران است.
موضوع حوادث با 3/41 درصد فراوانی، بیش از تمام موضوعات دیگر از سوی خوانندگان روزنامهها دنبال میشود. مطالب سیاسی با 9/18 درصد، ورزشی با 5/14، اقتصادی با 5/8 و خانوادگی با 2/5 درصد در مراتب بعدی قرار دارند و به این ترتیب استعداد بالقوهای برای رجوع به نشریات زرد در میان روزنامهخوانهای احتمالی وجود دارد.
امروزه نشریات زرد جایگاه خودشان را در جهان پیدا کردهاند. نشریهای معروف به زردنویسی مثل «سان» امروز هیچ علاقهای به «گاردین» یا «لوموند» شدن ندارد و حتی با افتخار خود را «زرد» مینامد. اما در حالی که در حال حاضر نزدیک به 40 عنوان نشریه زرد در کشور ما منتشر میشود، هنوز هم مدیر مسئول و صاحبامتیاز یکی از نشریات زرد 400 هزار تیراژی در برنامه زنده تلویزیونی حاضر میشود و میگوید: «چیزی به نام روزنامهنگاری زرد» وجود ندارد!
-
تفاوت های مطبوعات دیروز و امروز ایران
نسیم هراز- بررسی وضعیت مطبوعات گذشته و مقایسه آن با مطبوعات امروزی - که بیش از نیم قرن فاصله سنی با هم دارند- طبعاً به یک کار تخصصی و کارشناسی نیازمند است. اما میتوان با یک نگاه اجمالی به وضعیت مطبوعات در سالهای پیش از انقلاب و مقایسه آن با شرایط امروز مطبوعات، به بعضی تفاوتها اشاره کرد.
یکی از مهم ترین شاخصهای مطبوعات در گذشته، تغییر شکل و محتوای روزنامهها از حالت پراکنده و غیرحرفهای به شیوهای حرفهای و هماهنگ با مطبوعات دنیای غرب بود. میتوان گفت که تا پیش از دهه چهل، مطبوعات ایران به گونهای شامل این تقسیمبندی شد:
1- مطبوعات وابسته به گروههای چپ و راست؛ و به عبارت روشنتر «حزبی»، که فاقد ارزشهای خبری بود.
2- مطبوعات مستقل از چپ و راست؛ که بیشتر به درج اخبار و گزارشهای روزانه میپرداخت، اما فاقد یک سازمان منسجم و امروزی بود.
3- مطبوعاتی که نردبانی بودند برای افراد فرصتطلب، به خاطر احراز مقام های دولتی و اغلب پس از رسیدن به هدف از پیش تعیین شده به حالت تعلیق در میآمدند.
4- مطبوعاتی که خاص صبحهای تهران بود و به قصد باجخواهی از مقامات و سرمایهداران و در تیراژ بسیار کم منتشر میشد و هیچ شخصیتی از نیش قلم صاحبانش در امان نبود!
از آغاز دهه چهل، با افزایش تعداد افراد باسواد، گسترش صنایع و ورود کالاهای تولید داخلی به بازار و افزایش درآمدهای نفتی ایران، مطبوعات به تدریج به سوی حرفهای شدن و عدم وابستگی به این جناح و آن جناح سیاسی، گامهای بلندی برداشتند. پیش از آن اکثر نویسندگان، سردبیران و خبرنگاران یا افتخاری در روزنامهها قلم میزدند یا برای تامین معاش، شغل دیگری یدک میکشیدند. طبعاً در دنیای حرفهای مطبوعات دیگر جایی برای قلمزنان افتخاری وجود نداشت. روزنامههای مهم به یک هیات تحریریه حرفهای نیاز داشتند تا بتوانند تمام وقت در خدمت روزنامه باشند و با جلب مخاطب عام و افزایش آگهیها، به نوعی استقلال اقتصادی برسند.
در دهه پنجاه تلاشهایی که برای حرفهای شدن مطبوعات صورت گرفت به ثمر نشست. مطبوعات به شکل یک موسسه اقتصادی و درآمدزا تغییر شغل دادند و رقابت - که از مشخصههای اقتصاد آزاد است- بر فضای مطبوعات حاکم شد. رقابت در تمامی عرصهها از جمله در مطبوعات مایه پیشرفت است و مطبوعات گذشته (به خصوص در دهه پنجاه) در تب یک رقابت تند خبری میسوخت. رقابت روزنامههای «اطلاعات» و «کیهان» در آن دوره مثالزدنی بود. خبرنگاران و دبیران و سردبیران در انتظار مطالعه روزنامه رقیب بودند تا ببینند چه خبری از دست داده و کدام خبر را به قول خودشان به روزنامه رقیب زدهاند. متاسفانه در حال حاضر رقابت که میتواند مایه موفقیت روزنامهها در جلب مخاطب باشد و به نفوذ بیشتر روزنامهها در موسسات مختلف یا در میان مردم بینجامد، کم تر به چشم میخورد.
در گذشته هشتاد درصد یک روزنامه را خبر و گزارش خبری تشکیل میداد و بیست درصد و شاید کم تر از آن به مقالاتی اختصاص مییافت که آن ها هم در پیوند با اخبار روز تهیه و چاپ میشدند. به همین دلیل خبر و گزارش از اهمیت ویژهای برخوردار بود و حتی روزنامهها در رقابت با رادیو و تلویزیون نهتنها مستقیماً خبرنگار به شهرستانها، بلکه به کشورهای خارج اعزام میکردند؛ پدیدهای که در شرایط فعلی در مطبوعات موجود کم تر سراغ داریم و خبرنگاران و دبیران روزنامهها به جای تولید مستقیم خبر و گزارش، از تولید خبرگزاریهای دولتی استفاده میکنند. همین پدیده در گذشته به عنوان «خبرهای بولتنی» در فضای روزنامهها مورد تحقیر قرار میگرفت.
به هر اندازه که خبرنویسی و گزارشنویسی در آن دوره باب بود، در روزنامههای این دوره مقالهنویسی حرف اول را میزند و به نظر میرسد که اکثریت اعضای تحریریه روزنامهها را مقالهنویسان اشغال کرده باشند تا خبرنگاران! مقالات و گزارشها نیز در گذشته باید دقیقاً در ارتباط با مسائل روز بود. در حالی که مقالاتی که در روزنامههای امروزی چاپ میشود کم تر با مسائل روز در ارتباط است. به خصوص این مساله در گزارشنویسی بسیار عادی است. گاهی چهار صفحه در یک روزنامه به چاپ نظریات یک فیلسوف یا جامعهشناس اختصاص مییابد؛ که جای آن در یک مجله اختصاصی فلسفه یا جامعهشناسی است نه در یک روزنامه عام.
در مطبوعات گذشته در انتخاب مطالب و گزارشها مهم ترین اصل، تعداد مخاطبی بود که میتوانست به خود جلب کند. اگر مطلبی کم تر از نصف خوانندگان روزنامه را جلب نمیکرد، سردبیر آن را به سطل زباله حواله میداد! اما حالا گاهی چهار صفحه به شرح حال فلان نویسنده یا شاعر یا فیلسوف اختصاص داده میشود که شاید پنج درصد خوانندگان آن روزنامه نامش را هم نشنیده باشند. اختلاف در انتخاب کادرهای تحریری و سردبیری نیز در گذشته و حال بسیار چشمگیر است. در گذشته برای احراز مقام سردبیری، غیر از شایستگیهای حرفهای، یک سردبیر حداقل باید دهسالی در روزنامه کار کرده و تجربه اندوخته باشد. در حالی که امروز بسیار دیده شده است که افرادی به سردبیری میرسند که حتی سابقه روزنامهنویسی هم ندارند!
یک تفاوت اساسی دیگر که باید به آن اشاره شود حزبی و جناحی بودن روزنامهها در سالهای اخیر است. در حال حاضر ما دو دسته روزنامه داریم: اصولگرا و اصلاحطلب. ولی در جهان تکثرگرای امروز بسیاری از افراد و صاحبنظران در یک قالب نمیگنجند و ممکن است عقایدی ابراز کنند یا به مطالعه روزنامهای علاقهمند باشند غیرحزبی و غیرجناحی. در آن صورت اکثریت عظیمی از داشتن یک روزنامه مستقل و غیرحزبی محرومند و روزنامههای حزبی و جناحی به شیوه تفکر و نظرات آن ها وقعی نمیگذارند. از سوی دیگر، حزبی و جناحی بودن روزنامهها سبب شده است که هیچ نوع رقابت خبری و گزارشی در دو گروه روزنامههای یاد شده به چشم نیاید؛ و در نهایت اگر اصلاحطلب باشید کافی ست یکی از روزنامههای این گروه را مطالعه کنید و به این نتیجه برسید که نیازی به مطالعه بقیه روزنامههای اصلاحطلب یا اصولگرا ندارید!
گزینشی و جناحی عمل کردن، یک نوع تولیت اجباری اخبار است و خوانندگان مطبوعات فقط مجبور به خواندن و آگاهی از مطالب گزینش شده هستند و حق آزادی انتخاب خبر و گزارش از آن ها سلب میشود. جا دارد به چند نکته هم در مقایسه با مطبوعات گذشته و امروز فهرستوار اشاره شود که میتواند نقاط قوت روزنامههای موجود باشد:
1- تحریریههای مطبوعات گذشته بیشتر مردانه بود. نود درصد یا شاید هم بیشتر کادرها از میان مردان انتخاب میشد. ولی امروز خانمها جای مطلوبی در مطبوعات حاضر به خود اختصاص دادهاند.
2- کیفیت چاپ و کاغذ روزنامههای امروزی قابل قیاس با مطبوعات پیش از انقلاب نیست؛ که البته یارانههای دولتی بهخصوص در زمینه کاغذ و پیشرفت صنایع چاپ در بیست سال اخیر، یاریدهنده بوده است.
3- در گذشته، چیزی به نام اینترنت وجود نداشت و خبرنگاران و گزارشنویسان مجبور بودند برای آگاهی از سوابق حوادث مورد نظر ساعتها وقت خود را در آرشیو و کتابخانه روزنامهها صرف کنند. اما امروز اینترنت در اختیار هر خبرنگار و گزارشگری است و میتواند به سهولت به مطالب مورد نظرش دسترسی یابد، گرچه این مساله خبرنگاران و گزارشگران مطبوعات را بیشتر پشتمیزنشین کرده است و این پدیده چندان به کار مطبوعات نمیآید.