آرزویم این است:
نتراود اشک از چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را میخوادهد
و به لبخند تو از خویش رها میگردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه
که دلت میخواهد...
Printable View
آرزویم این است:
نتراود اشک از چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را میخوادهد
و به لبخند تو از خویش رها میگردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه
که دلت میخواهد...
نباشی
کل این دنیا واسم قده یه تابوته
نبودت مثله کبریتو دلم انباره باروته
تابوته ته ته....
نباشی کل این دنیا قده یه تابوته
نبودت مثله کبریتو دلم انباره باروته
نباشی روزه تاریکم یه اقیانوس آتیشه
تمومه غصه ی دنیا، توو قلبم ته نشین میشه
{دنیا رو بی تو نمیخوام یه لحظه
دنیا بی چشمات یه دروغه محضه}=> (2)
نباشی
هر شب و هر روز
همش ویلون و آوارام
با فکرت زنده میمونم
تا وقتی که نفس دارم
تا وقتی که نبودِ تو
یه روز کاری بده دستم
بمون تا آخره دنیا
بمونی، تا تهش هستم
{دنیا رو بی تو نمیخوام یه لحظه
دنیا بی چشمات یه دروغه محضه
میدانی....
درد دارد به آدم تهمتی را بزنند که روحش هم خبر ندارد
درد دارد که تنهایی تکه های دلت را جمع کنی
درد دارد تنهایی
دروغ گفتم به تو...
از تنهایی بیزارم!
که اگرنبودم ، حالا من و دل
کوچه کوچه به دنبال تو آواره نمی شدیم....
http://www.pic.iran-forum.ir/images/...qsgffzr3zt.jpg
http://up.iranblog.com/images/cqqu2weac4gd1hoa1z2.jpg
حوصله مي خواهد
عاشق شدن
آنهم از نوع زنانه اش!
که گيج کننده است و حساس.
و آزادي به ميزان دلخواه
............مثل فلفل و نمک در هر غذا
و آب مي خواهد براي آبياري
و رنگ مي خواهد
يک قوطي آن هم آبي!
غوطه ور در آسمان فکر
و خوش بيني مي خواهد
بسيار بسيار بسيار...
بی اعتمادم کن به همه ی دنیا
اینکه کنار من باش
کنار من تنها...
از اولین جملت
فهمیده بودم زود عشقای قبل از تو سوئ تفاهم بود...
اونقدر مخوامت
همه باهات بد شن
با حسرت هرروز از کنار ما رد شن...
http://www.myup.ir/images/52113233211713052676.jpg
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آیینه و گفت
احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت خوابی , سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم , آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است
آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :” انسان ” من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی
ما دراین میکده با همدمی یارخوشیم
دایم ازدیدن آن مه رخ عیارخوشیم
گاه چنگی زده برزلفش و چنگی بزنیم
گاه تارش بنوازیمو ازاین کار خوشیم
کام ما در گرو این تله جعد رواست
تا که هستیم دراین حلقه گرفتارخوشیم
هوشیاران همه زین پرده برونند که ما
مست ازباده و دیوانه وخمارخوشیم
زاهد خانقه از لذت می بی خبراست
او نداند که می آلوده چه بسیارخوشیم
تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانیتمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی
که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات می کشاند بسویی
نسیم هزار آرزوی فریبا
تو موجی
تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افقهای فردا
نگاه مه آلوده ی دیدگانت
تو دائم بخود در ستیزی
تو هرگز نداری سکونی
تو دائم ز خود میگریزی
تو آن ابر آشفته ی نیلگونی
چه می شد خدا یا …
چه میشد اگر ساحلی دور بودم ؟
شبی با دو بازوی بگشوده خود
ترا می ربودم … ترا می ربودم