-
کشته شدن اردشیر
اردشیر را در سال 20 سلطنتش باگواس خواجه زهر داد و شاه بر اثر آن درگذشت. در سلطنت فیلیپ، اُخُس شاه پارسیها بود و اعلی درجه شقاوت را نسبت بتبعه خود بکار میبرد از این رو مورد بغض گردید و باگواس، یکی از رؤسای قراولان شاهی، او را زهر داد. این خواجه جنگآور مردی بود فاسد و طبیبی را آلت اجرای جنایت خود کر. خواجه یادشده مصری بود و شدت عمل اردشیر در برابر مصریها و بیاثر ماندن درماندگی و الحاح او، درباره اینکه این قدر سختی با مصریها نکند، او را بکشیدن انتقام تحریک کرد. کینه خواجه مزبور بقدری شدید بود که پس از قتل اردشیر پیکر او را ریز ریز کرده بسگها خوراند. پس از تسخیر مصر اردشیر ببابل برگشت و در عیش و عشرت غوطهور شده زمام همه کارها را به باگواس خواجه سپرد». شاید پس از چندی اردشیر، بسبب حسادت و سعایت درباریان، خواسته او را تغییر دهد و او برای نگهداری مقام خود بدینوسیله متوسل شده، تا شاهی را بتخت نشاند، که جوان بوده موافق میل او رفتار کند. به هر روی اردشیر در سال 338 ق.م. درگذشت. اردشیر فرزندان بسیار داشته، ولی تنها نامهای یکی دو تن از آنها در تاریخ ذکر شده و ظن نیرومند این است، که دیگران را باگواس خواجه نابوده کرده. نامهای اولادی که ذکر شده این است: آرسس، يا ارشک که پس از اردشیر به وسیله خواجه مزبور بتخت نشست و از همه کوچکتر بود، بیستانس که در آینده فرار کرده نزد اسکندر رفت. آتُسسا زن اردشیر با سه دختر او نیز از مرگ جستند. یکی از این دختران پروشات نام داشت و زن اسکندر شد.
-
صفات اردشیر سوم
صفات او از کارهایش هویداست. او را میتوان تشبیه کرد بکسی که خانهای به او رسیده است و این خانه پیهایش در رفته، از هر طرف شکافهائی برداشته در شرف فروریختن است و آنکس پیهای دررفته را بسته، شکافها را گرفته و خانه را برای چندی پاینده و استوار داشته. اگر شقاوتهای یادشده را چنانکه مورخین یونانی شرح دادهاند، مرتکب نشده بود، هر آینه شایسته آن بود که شاه بزرگش خوانند، ولی کارهای بیرویه اردشیر در صیدا و مصر و خونریزیهایش در خانواده هخامنشی او را در نظر مورخین جدید با پادشاهان آسور برابر میدارد. پس از داریوش نخست، او از دودمان هخامنشی یگانه شاهی بود که از قشون کشیهای بزرگ با بهرهمندی بیرون آمد. بنظر ما فوت او در این موقع باریک برای پارس فقدانی بزرگ بشمار میآید. پیش از پایان ترجمه اردشیر سوم، مقتضی است قضیهای را، که دیودور بزمان اردشیر سوم مربوط داشته ذکر کنیم، زیرا این قضیه و بنائی، که بر اثر آن ساخته شده بود، در جهان قدیم شهرتی بسزا داشت و بنای مزبور را یکی از عجایب هفتگانه جهان قدیم میدانستند و هنوز هم نشانی از آن شهرت باقی است. چنانکه همچنین رویدادهای ایران مکرر ذکر شده، کاریه یکی از قسمتهای آسیای صغیر، پادشاهانی داشت که تابع ایران بودند و باج میدادند. در سلطنت اردشیر (353 ق.م.) پادشاه آن موزول نام درگذشت. موافق عادات کاریه پادشاه میبایست، خواهر خود را ازدواج کند و پس از فوت پادشاه زنش جانشین او میگردید و برادران و حتی فرزندان بلافصل پادشاه از سلطنت محروم میشدند. بنابراین موزول نیز آرتمیز خواهر خود را ازدواج کرده بود. این شهبانو پس از فوت شوهر خواست پیکر او را در جسم خود دفن کند و با این مقصود نعش او را آتش زده و خاکستر آنرا در ظرفی ریخته همه روزه قسمتی از این خاکستر را در مشروبی خورد، تا دو سال پس از فوت شوهرش درگذشت. در مدت مزبور شهبانو برای شوهر خود مقبرهای در هالیکارناس پایتخت کاریه ساخت که از دید بنا و تزیینات یکی از عجائب هفتگانه جهان قدیم گردید و چون برای موزول یادشده ساخته شده بود، آنرا موزوله نامیدند (این لفظ اکنون هم در اروپا به آرامگاه اطلاق میشود). پس از فوت آرتمیز برادر او ایدریه که بالاتر ذکری از او شد، پادشاه کاریه گردید و موافق عادات آن کشور (آدا) خواهر خود را ازدواج کرد. ایدریه پس از 7 سال درگذشت و باز زنش بجای او نشست. داستان یادشده این نکته را تأیید میکند که شاهان هخامنشی بترتیبات درونی ممالکی، که تابع آنان بودند کاری نداشتند و هر کشور موافق قوانین و عادات خود اداره میشد.
-
ارسس
متاسفانه در مورد این پادشاه هخامنشی هیچ مطلبی پیدا نکردم...
داریوش سوم
داریوش سوم (۳۸۰ - ۳۳۰ ق. م.) آخرین پادشاه هخامنشی بود و از اسکندر شکست خورد.
داریوش سوم، که او را در کتب پهلوی «دارا پسر دارا» خواندهاند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوهٔ داریوش دوم است. بنابراین داریوش سوم نسبش با فاصلهٔ سه نسل به داریوش دوم میرسد و بهمین جهت او را «پسر دارا» (فرزند داریوش دوم) گفتهاند.
هنگامیکه در زمان اردشیر سوم دربارهٔ خاندان هخامنشی و شاهزادگان آن سخن میرفت نام داریوش بر زبان نمیآمد. به این معنی که او را بچیزی نمیشمردند و اردشیر سوم وقتی که میخواست برای استقرار حکومت خود شاهزادگان مزاحم را براندازد او را بیاد نیاورد.
داریوش در دستگاه هخامنشی چاپاری بود که فرمانهای شاهنشاه را به والیان و فرماندهان ایالات میرساند. در یکی از جنگهای روزگار اردشیر رشادتی از خود نشان داد که اردشیر او را «دلیرترین پارسیان» نامید و بقول ژوستن، تاریخنویس معروف، او را والی ارمنستان کرد.
دربارهٔ اینکه او چرا به تخت شاهنشاهی نشست سخن بسیار گفتهاند اما آنچه به حقیقت نزدیکتر مینماید این است که باگواس وزیر بزرگ دربار او را با هر حیلهای بود به روی کار آورد تا عملاً خودش فرمانروای مطلق باشد. زیرا باگواس گمان کرده بود که داریوش شاهزادهٔ زرنگی نیست و شاه نیرومندی نخواهد شد. اما هنگامی که داریوش بر اورنگ شاهنشاهی نشست به اشارات و نظرات باگواس توجهی نکرد و وزیر بزرگ که به خطای خود آگاهی یافته بود برآن شد که داریوش را از میان بردارد داریوش از این تصمیم باخبر شد و او را احضار کرد و جام زهری به او نوشانید.
آغاز پادشاهی داریوش سوم با شروع حکومت اسکندر پسر فیلیپ در مقدونیه تقریباً مقارن است و در سیر تاریخ، او مانند رقیبی است که سرنوشت برای اسکندر تراشیدهاست. داریوش سوم در سال ۳۳۶ ق. م. بر تخت نشست و سلطنتی را آغاز کرد که دوران کوتاه آن پر از وقایع بزرگ بود. پایان زندگی او در حقیقت پایان امپراتوری بزرگ هخامنشیان بود.