-
پیشینه اوستا
در جهان راه فقط يكيست وان راه اشايي , يعني راستي و درستي و پويش راه حق است كه ديگر راهها همه نادرست و بي راهه است. ( يسنا, هات 72 بند 11)
همان گونه كه مي دانيد اوستا سرگذشتي بس دراز دارد , در فراز و نشيب طولاني زندگي خود , بارها مورد تاراج و غارت قرار گرقت . در زمان جنگ هاي طولاني ايرانيان با تورانيان , يونان ,تازيان وحشي و پس از ان در دوران سلسله هاي ترك و تعصب انها بارها سوخته شد و در انهدام ان بسيار كوشيدند .
اما همچنان كه ملت ايران و ايران زمين زنده و بر جاي ماند , فرهنگ نيرومند و پاياي اين مرز و بوم و در راس ان اوستا نيز با تمام ناملايمات ماندگاري داشت .
اوستا از شمار جلوهاي كهن روزگار و عميق از اين فرهنگ ناب پارسيست . در زمان ساسانيان در زنده كردن و نوشتن و تدوين ان كوشش فراوان شد , در 21 نسك فراهم شد , اما اوستاي كنوني كه در اختيار ماست پنج فصل دارد كه شامل : ( ويسپرد – يسنا – يشتها – ونديداد – خرده اوستا ) مي باشد.
-
آذرپــاد مهـــر اسپندان
بر اساس انچه كه دردینکرد امده است و زرتشتيان بدان باور دارند گرد اورنده خرده اوستا اذر بادمهراسپندان (اذرپاد) است وي يكي از مشهور ترين انديشمندان و موبدان دوران ساساني است و نزد زرتشتيان از مقدسين به شمار ميرود (زرتشت دوم) كه كراماتي بسيار به وي نسبت ميدهند.
منابع اگاهي ما نوشتارهاي دوران ساساتي چون : بندهش , دينكرد و... مي باشد از وي اندرز نامه اي بجاي مانده است كه مشهور به (اندرز نامه اذر باد مهر اسپندان) است
اذرپاد در دوران شاپور دوم ميزيسته وي موبدان موبد بود و به فرمان شاپور مامور شد تا اوستا را گرد اوري و مدون نمايد . پيش از او ودر زمان اردشير بابكان (تنسر) هيربدان هيربد قدمهاي مهمي در راه تدوين و جمع اوري اويستا انجام داده بود اما اذرپاد با پشتكار و تلاش و با وجود تمام ايرادات و مخالفت هايي كه اتربانان (روحانيون زرتشتي) ان روزگار با او داشتند موفق به تدوين كامل اوستا شد .
در تاريخ امده است كه اتربانان براي امتحان او مراسم (ور) يا ازمايش ايزدي بر پا داشتند و اذرپاد هم جهت اثبات مدعاي خويش مبني بر اين كه اوستاي راستين را تدوين كرده تن به ازمايش داد , مقداري روي را گداختند و ذوب شده ان را بر روي سينه وي ريختند كه اسيبي نيافت و نسوخت .
به همين جهت شاپور اذرپاد را مورد حمايت قرار داد .به هر حال انچه مشهور است , تدوين كننده اوستا در نهايت و بويژه خرده اوستا كه در حكم كتاب دعا مي باشد موبدان موبد اذرپاد بزرگ مي باشد.
گزیده ای از سخنان اذر پاد بنقل از کتاب دینکرد :
دین اموزی پرسید که:
-مردم با کردارهایشان از راه کدامین به بارگاه اورمزد راه میابند ؟
-و نیز از چه راهی از ویژگان بارگاه اورمزد میشوند ؟
-و از راه کدام کردار همتراز ستودگان میشوند ؟
-با کدام رفتار بد از بارگاه اورمزد رانده میشوند ؟
-و با کدامین رفتار به دور ترین جای بارگاه یزدان رانده میشوند ؟
-و با چه کاری همتراز دیوان میشوند ؟
خورشید دانش دستور دستوران اذر پاد مهر اسپندان پاسخ میدهد :
-همانا مردمان از راه گذینش خرد و باور مندی دین بهی راهی بارگاه اورمزد میشوند
-از راه باوری ژرف به دین بهی از ویژگان بارگاه اورمزد میشوند
-از راه ناباوری به دین بهی و خرد ستیزی از بارگاه یزدان رانده میشوند
-از راه باور مندی به بد دینی و جهل دوستی از بارگاه اورمزد به دور ترین جای رانده میشوند
-و از راه باورمندی ژرف به بد دینی همپای دیوان میشوند
(دینکرد نسک سوم کرده21)
دین اموزی پرسید:کدامین کردار سرامد دیگر کردارهاست ؟
اذر پاد میفرماید: سر امد ترین کردارهای مردمان به کار گیری رادمندانه خرد در کارها بر مردم سزاوار بکارگیری خرد است که خرد جرثومه هر پارسایی است(دینکرد نسک سوم کرده 15)
گریگوری اشموغ (یک مسیحی) پرسید:چرا شما پیروان مزدیسنا میگویید بی اندازه خوردن می گناه است حال انکه در ایین ما نوشیدن می کم یا زیاد بلکل حرام است ؟
اذر پاد میفرماید : همانا ما می خوارگی بی اندازه را گناه میدانیم و اندازه نوشیدن می را شاینده بی اندازه نوشیدن می به حدی که خرد انسان را بزداید گناه است چناکه در گاهان (گاتها) از ان نام میرود بی انکه ستایش یا نکوهشی بر ان رود.
کمال صدق محبت نه نقص گناه که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند
بر فروهر پاک کوروش بزرگ درود باد
-
ســــــرزمین جــــاوید
بی گمان فرهنگ و تمدن ایرانی، از آغاز تا کنون استمراری بنیادی و پرتوان و پیوسته داشته است.این فرهنگ و نمودارهای فکری و معنوی آن،مانند حلقه های بهم پیوسته ی یک زنجیر می باشد. هر حلقه یا چند حلقه ی این زنجیر، توسط دانشمندان و هنر مندان و حکیمان و عارفان و...به فراخور زمان و مکان و ذوق و سلیقه آنان ساخته و پرداخته شده است.به ترتیبی که این دانه ها و حلقه ها پیراسته و آماده شده، پیوسته سازندگان هر عصر و دورانی، میراث بر تجربه ها و آموخته ها و داده های پیشینیان خود بوده اند و نمیتوانسته اند از آن گنجینه بی نیاز باشند، اما همیشه برابر با زمان و مکان و در برخورد با فرهنگ ها و تمدن های دیگر ،و در بازار پر رونق داد و ستدها، بر آنچه که از پیش به آنان رسیده ، افزوده، و همین پویایی و عدم ایستائی است که فرهنگی همیشه در حال تحول ، زنده و نو را برای نسل بعدی بر جای نهاده.
اما در برخورد اندیشه ها و داد و ستد ها، این ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی است که عناصر نو و پویا و متحول و شگرف بشری را بیشتر به دیگر ملت ها و اقوام داده است.از سوئی دیگر، آنچه را نیز که اخذ کرده،در این کوره گدازنده و توانمند،آنچنان ذوب کرده و آمیخته که چیزی دیگر ،در ارزش و تازگی بدر آمده است.
اما تمدن و فرهنگی که نیرومند، ریشه دار و اصیل و کهن روزگار و همچنین پویا بوده و در داد و ستد جهت باروری و رشد و شکوفایی آماده و دور از تعصب باشد، دوام می آورد. ایران کهنسال و دیرینه تاریخ، در طول زمان بسیار دراز بسا که مورد تهاجم و تاخت و تاز اقوام وحشی قرار گرفته و از دیدگاه نظامی شکست خورده و مهاجمان در آن به حکومت پرداخته اند:
حمله ی آشوربانی پال ................................. 646 پیش از میلاد
حمله ی اسکندر گجستک ........................... 334 پ م
حمله ی وحشیانه ی اعراب ........................ 637 میلادی
حمله ی ترکان غزنوی .............................. 999 م
حمله ی ترکان سلجوقی ............................ 1030 م
حمله ی ترکان قراختایی ............................. 1141 م
حمله ی ترکمان های غز ............................. 1159 م
حمله ی خونین مغول ها .............................. 1120 م
حمله ی تیمور .......................................... 1381 م
اما در برابر فرهنگ و تمدن سرشار و نیرومندش، چون به نسبت، همه مهاجمان در برابر آن ضعیف و فقیر بودند به طریق وام گیری در آمده و به زی و کسوت فرهنگ ایرانی در آمدند.
در دوران چنین حکومت هائی، فرهنگ و تمدن ایرانی همچنان راهرو و پویایی روش دیرینه بوده و هیچگاه این زنجیره استوار فرهنگی در این سرزمین نگسسته است، بلکه هم فرهنگ و تمدن مهاجمان را در حد توان در خود مزمحل کرده و هم اقوام مهاجم را در بطن جامعه خویش جای داده تا جائی که آنان خود پشتیبان و مروج این فرهنگ و تمدن و زبان شده اند.
از تهاجم هائی داستانی،اساطیری ،تاریخی که مربوط به دوران پیشدادیان و کیانیان ، تا مادها ، هخامنشی ها و پارتها و ساسانیان می شود،و پس از آن تازیان و اقوام گوناگون ترک به ویژه مغول ها و اعقاب آنان تا همین اواخر و یونانیان که پس از هخامنشی ها به ایران آمدند همیشه این فرهنگ و تمدن و زبان ایرانی بوده که ملل و اقوام مهاجم را ایرانی مآب کرده است. اما چون عنصر قالب در اصول بنیادی تفکر و بینش ایرانی پویائی و سازندگی و بالندگی بوده، همواره بصورتی ذاتی در پس هر تهاجمی روند دوباره سازی و زنده شدن و رونق دوباره را در پیش گرفته و هموراه چون کوهی استوار بر بلندای تاریخ بر جای مانده.
این سرزمین اهورائی،خاستگاه نیاکانی ماست که به مردمان روی زمین فرهنگ نیک زیستن آموخته،در زنده نگاه داشتن گوهره فرهنگ و زبان و گنجینه فکری آن بکوشیم.
ایران ای سرزمین آریان،مهرت به دل جان ماست تا آخرین ذره جان.
جاويد مزديسنا،پاينده ايران
-
ســــــرو فــریــومد
در تاریخ بیهقی از دو سروی که بوسیله اشو زرتشت نشانده شده بود سخن رفته است.یکی از این سروها در کشمر(کاشمر) و دیگری سرو فریومد(توس) بوده است.
در تاریخ بیهقی آمده است:زردشت که صاحب المجوس بود، دو درخت دو درخت سرو به کشت یکی در دیه کشمر طریثیت و یکی در دیه فریومد،و در کتاب ثمارالقلوب،خوجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که گشتاسب ملک فرمود تا این دو سرو کشمر و فریومد را بکشتند...
نیک آگاهید که سرو کاشمر آن درخت ورجاوند به سال 246 به دستور متول،آن خلیفه بلهوس و عیاش، از ریشه بر کنده شد، که البته عمرش به جهان نماند که سرو را رویت کند و بدست غلامانش، با اشارت پسرش منتصر کشته شد.
اما سرو فریومد عمر و بقای بیشتری از سرو کاشمر یافت و تا سال 537 ماند،یعنی 291 سال بیشتر از سرو ورجاوند کاشمر،در این سال بود که ینالتکین خوارزمشاه که از امیران ترک خوارزمشاهی بود دستور به سوزاندن سرو فریومد داد.مقصود از سوزاندن این درخت و اجتناب از بریدن آن،ترس از تبعاتی بود که پس از بریدن که پس از بریدن سور کاشمر گریبانگیر مسببان نابودی آن درخت شده بود.
بیهقی چنین نقل میکند: ینالتکین بن خوارزمشاه فرمود تا آن سرو بسوختند،و حالی و ضرری به وی و حشم وی نرسید، ازیرا که بواسطه آتش در آن تصرف کردند، و ان درخت را زردشت کشته بود، و ممکن بودی که اگر ببرندی اتفاقی عجیب پدید آمدی،و بعد از آن ینالتکینبماند تا سال 551 چهارده سال دیگر بزیست.و خاصیت درخت فریومد آن بود که هر پادشاهی که چشم او بر آن افتادی او را در آن سال نکبت رسیدی،و عمرها این تجربه مکرر گردانیده بودند...
بیهقی به تفصیل نقل می کند که در آن سال باران شدیدی باریدن آغاز کرد و چنان خرابی ها افتاد در ناحیه بیهق که بیان آن به غایت آن نرسد.و چنان برف آمد و یخبندان شد و سرما به حدی رسید که بسیاری از گیاهان و درختان تباه شدند در آن ناحیت...
بر آن گنبد درخت سرو کشته
چو پرورده شده آن بهشته
گشن شد بیخ چندان گشت شاخش
که پر شد آن همه ایوان و کاخش
چنان تریاک پیدا شد زبرگش
که خوردی هر که کم میبود مرگش
خدای پاک از جنت سرشته
زراتشت آشو بر وی نوشته
چو شاه پاک دین گشتاسب آن دید
بدی رفته بهی دین را گروید
همه این دین به را کرد اقرار
درو نارند از آن پس هیچ تکرار
چو زرتشت این ره به را نموده
کزین ره مر مهمان را دل فزوده
اگر نام سٌهی سروش ندانی
بهشت جاودان را چون بدانی
چو چندین سالیان بر وی گذشته
همان سرو سهی بالیده گشته
چنان بالیده شد سرو بلندش
که گرداگرد می کشی کمندش
چو خورشید جهان از برج فرتوت
درخشان گشت در عالم چو یاقوت
براستی که سرو کاشمر و سرو فریومد را میتوان نشان از هویت ملی ایرانیان دانست،هویتی که متجاوزان به این سرزمین اهورائی برای شکستن غرور ملی ایرانیان کمر به نابودی آن بستند،زیرا باید برای حکومت بر مردمی که با ارزشهایش زنده است،با سلاح فرهنگ زدائی و هویت ستیزی پیش رفت.
اگر سروهای ورجاوند وخشور ایران بدست انیران بریده شد،اما در وجود و خاطر ایرانیان زنده و جاوید ماند،این سرو در اندیشه های ما زیر شلاق روزگار و ظلم انیران سر خم کرد اما کمرش نشکست و استوار ماند،نقش خاطره شد و بدست های کیمیاگر قالی باف ایرانی، بر نگارستان قالی نقش بست،ماند و جاودانه شد چونان که اندیشه و نام زرتشت در پندار و هویت ایرانی نامیراست.
ایدون باد
-
قصه سرو کاشمر
قصه سرو کاشمر یا کشمر را غالباً شنیده ایدسروی که روایت بود پیامبر بزرگ ایران، اشو زرتشت آن را با دست خود از بهشت آورده و در زمین کاشمر کاشته است و حکیم فردوسی در مورد آن میفرماید:
یکی شاخ سرو آورید از بهشت *** بدروازه شهر کشمر بکشت
در کتاب دانشنامه مزدیسنا نوشته انوشه روان دکتر موبد جهانگیر اشیدری آمده:گویند اشو زرتشت،دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کاشت، یکی در دهکده کشمر(کاشمر) و دیگری در دهکده فریومد از روستاهای توس(طوس) خراسان.به مرور این درخت بلند و ستبر و پرشاخ شده و دیدن آن موجب شگفتی بینندگان میشد.چون وصف این سروها در مجلس متوکل عباسی،خلیفه عهد،بیان شد، او که مشغول به عمارت در جعفریه سرمن رای ،مشهور به سامره بود به خاطرش افتاد که آن سرو را قطع کرده،به بغداد بیاورند.
یکی سرو آزاده را زردهشت *** به پیش در آذر اندر بکشت
نبشتش بر آن زاد و سرو سهی *** که پذرفت گشتاسب دین بهی
فرستاد هرسو به کشور پیام *** که چون سرو کشمر به گیتی کدام
زمینو فرستاد زی من خدای *** مرا گفت از اینجا به مینو گرای
کنون جمله این پند من بشنوید *** پیاده سوی سرو کشمر روید
در کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد:که این دو درخت سرو کاشمر و سرو فریومد گشتاسب ملک فرمود تا بکاشتند. متوکل علی الله جعفربن المعتصم خلیفه را این درخت وصف کردند و او بنای جعفریه آغاز کرده بود. نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابوالطیب و بامیر طاهربن عبدالله بن طاهر که باید آن درخت (سرو کاشمر) ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخ های آن در نمد دوزند و بفرستند تا درودگران در بغداد آن درخت راست باز نهند و شاخ ها به میخ به هم باز بندند چنانکه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن ببیند آن گاه در بنا به کار برند. پس گبر گان(زرتشتیان) جمله جمع شوند و خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه خلیفه را خدمت، کنیم در خواه تا از این بریدن درخت درگذرد چه هزار سال زیادت است تا آن درخت کاشته اند و این در سنه اثنتین و ثلاتین و مأتین بود و از آن وقت که این درخت کشته بودند تا بدین وقت هزار و چهارصد و پنج سال بود، و گفتند که قلع و قطع این مبارک نیاد و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابور گفت متوکل نه از خلفا و ملوک بود که فرمان وی ردّ توان کرد.
پس خواجه ابوالطیب امیر عتاب ورقاأالشاعر الشیبانی را که از فرزندان عمر و بن کلثوم الشاعر بود بدین عمل نصب کرد و استادی درودگر بود. در نیشابور که مثل او نبود او را حسین نجار گفتندی. مدتی روزگار صرف کردند تا اره آن بساختند و اسباب آن را مهیا کردند و استداره ساق این درخت چنانکه در کتب آورده اند مساحت بیست بیست و هفت تازیانه بوده است. هر تازیانه رشی و ربعی بذارع شاه. و گفته اند در سایه آن درخت زیادت از هزار گوسفند گرفتی و وقتی که آدمی نبودی و گوسفند و شبان نبودی و حوش و سماع آنجا آرام گرفتندی و چندان مرغان گوناگون بر شاخ ها مأوی داشتند که اعداد ایشان کسی در ضبط حساب نتواند آورد.
چون بيوفتاد در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد و نماز شام انواع و اقسام مرغان بیامدند چندانکه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می کردند بر وجهی که مردمان از آن تعجب کردند و گوسفندان که در ضلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز کردند.پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه بردند و شاخ ها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند.
آن روز که بیگ منزلی جعفریه رسید آنشب غلامان متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و آن برخورداری نیافت. و این بود شب چهارشنبه لثلاث خلون من شوال سنه اثنتین و ثلاثین و مأتین. باغر ترکی با جماعتی از غلامان به اشارت منتصر قصد متوکل کردند و متوکل در مجلس لهو نشسته بود و آن (درخت) در یک منزلی جعفریه بماند تا عهدی نزدیک. و در آن سال والی نیشابور که آن فرمود ابوالطیب طاهر و هر که در آن سعی کرده بود جمله پیش از حولان حول هلاک شدند. درودگر و آهنگر و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب هیچ کس نماندند و این از اتفاقات عجیبه است...(بنقل از کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی)
این چنین گفته شده بود که اگر کسی دستور به بریدن یکی از این دو سرو دهد و یا ریشه آنرا ببیند(آنرا قطع کند) بلافاصله خواهد مرد و متوکل نیز بدست غلامانش کشته شد...
باید دانست که درخت سرو از دیر باز علامت و نشانه ایران باستان بوده .اینکه در قالیها،فرشها و غیره نقش سروهای شاخه برگشته بسیار دیده میشود،بقایای آثار همان سنت ملی است(سرو نماد ملت ایران است، چنان که جبر زمانه سر او را خم کرده اما در مقابل انیران کمر خم نکردهو استوار است).در کاشمر مناره ای است به نام مناره کاشمر که هنوز باقی است.سالها پیش،مرزبان خسرویان پیرو گفته برخی از افراد محل آن را آرامگاه زردشت(زرتشت) دانست که صحت آن به ثبوت نرسیده است(البته چنین حدسی نیز در مورد مزارشریف واقع در افغانستان زده میشود).رئیس دفتر رضا شاهقطعه ذغالی از آن محل در دست داشت که وقتی سرخ میشد و سپس خاموش می گردید،خاکستر نمی شد و همانگونه باقی میماند.در اطراف و اکناف ایران، بویژه نقاط ییلاقی ،درختهای کهنی است که مردم آنرا هزار ساله و شاید بیشتر میدانند و آنها را جمشیدی میگویند.
همچنین در روستای قنوات غسان ،نزدیک کرمان،درخت چناری بود که توی آن خالی بود،برخی آنرا گرامی داشته و حتی در جوار آن کسب و کار میکردند.چند سال پیش آتش گرفت و از بین رفت!!!!!
شاد زیوید در راه اشا، مهر افزون
-
زرتشتیان : دیروز ، امروز ، فردا
تاريخ زرتشتيان با پيدايش اشوزرتشت آغاز مي شود . در دوران پادشاهي گشتاسب كياني زرتشتيان افزايش مي يابند . در دوران هخامنشي ،بيشتر پادشاهان و مردمان زرتشتي بودند بدون آن كه آيين زرتشت دين رسمي باشد . ساسانيان دين زرتشتي را دين رسمي كشوراعلام نمودند . دين وحكومت هستند كه مي توانند به يكديگر نيرو دهند . ولي تاريخ نشان مي دهد كه هر زمان دين سالاران با كشورمداران يكي شده اند، دين تحريف و حكومت فاسد شده است .
در دوران هخامنشي ، كه دين رسمي وجود نداشت و پادشاهان به ساير دين ها احترام مي گذاشتند ، ايران زمين مهد آزادی انديشه بود و آفريننده حقوق بشر شد. در دوران ساسانيان كه دين و حكومت يكي شد ، دين در خدمت سياست درآمد و خرابي دين و حكومت هر دو را باعث گرديد !
در سده هفتم ، تازيان بر ايران چيره شدند ، گروهي از زرتشتيان ، زير فشار تازيان و تعصب ايرانيان تازه مسلمان ، ترك دين كردند و گروهي ، در سده نهم به هندوستان مهاجرت نمودند تا در محيطي آزاد ، فرهنگ ديني خود را پاسداری كنند و به آيندگان بسپارند . گروهي از زرتشتيان كه در ايران مانده بودند ، آتش عشق به دين بهي را در كانون سينه و خانواده خود گرم و پر فروغ نگاهداشتند .
يورش سخت تر در دوران استيلای مغول و مغولان به زرتشتيان ، كليميان ، مسيحيان و مسلمانان وارد آمد . بسياری كشته شدند و گروهي به نقاط دور دست پناه بردند تا از ستم و تهديد مغولان درامان بمانند .
در زمان صفويان كه اسلام دين رسمي ايران شد ، فشار به غيرمسلما نان شدت گرفت، اين وضع تاسف بار در زمان قاجار هم ادامه داشت . در دوران سلطنت ناصرالدين شاه قاجار ، پارسيان هند كه از بيداد و فشار وارده به همكيشان خود در ايران آگاهي يافتند ، نماينده عالي رتبه به نام مانكجي ليمنجي هاتريا را به ايران فرستادند . او نزد شاه شكايت برد و با پشتيباني حكومت هند ( امپراطوري انگليس ) موفق شد ، از آن فشارها تا حد زيادي بكاهد . از روی نامه های مبادله شده بين مانكجي و ناصر الدين شاه كه امروز موجود است ، فشار و تبعيض ظالمانه نسبت به زرتشتيان از جمله شامل موارد زير بود :
· زرتشتيان مجبور بودند علامت مشخصه اي روي لباس خود بزنند تا از مسلمانان تميز داده شوند (همانند يهوديان در آلمان نازی )
· زرتشتيان در موقع خريد ، حق نداشتند به اجناس مورد نظر و به ويژه به اغذ يه و ميوه دست بزنند. زيرا به عقيده مسلمانان آن مواد ، نجس مي شد !
· زرتشتيان حق نداشتند در برابر مذهبيون ، سوارچهارپا بمانند و يا در بازار سواره حركت كنند . ( در آن زمان وسيله نقليه معموليچاهارپا بود )
· زرتشتيان روزهاي باراني نمي بايست بيرون بروند كه مبادا خيابان آلوده شود.
· اگر جواني زرتشتي مسلمان مي شد، برادران و خوهران او ، از ارث والدينشان محروم مي شدند و همه ارث ، به جوان تازه مسلمان شده مي رسيد ( اين كار نسبت به يهوديان هم انجام مي شد و وسيله ای بود برای ترغيب و اجبار زرتشتيان و يهوديان به پذيرفتن مذهبی ديگر )
· هنگامي كه يك نفر زرتشتي به دست يك نفر مسلمان كشته مي شد ،مسلمانِ قاتل قصاص نمي شد و تنها مي بايست خون بها ( ديه ) به وارث مقتول زرتشتي بپردازد و به اين ترتيب مسلمانان از ريختن خون زرتشتيان ترس نداشتند .
با پا در مياني مانكجي و پشتيباني دولت هند ِ انگليس ، ناصرالدين شاه دستور داد تا پاره ای از اين موارد اصلاح شود و از فشار و بيداد كاسته گردد . در جريان انقلاب مشروطيت ايران كه منجر به پديد آمدن قانون اساسي 1906 شد ، گروهي از زرتشتيان به مشروطه طلبان ياری دادند .
اردشير جي ريپورتر سومين نماينده پارسيان در ايران كه استاد مدرسه علوم سياسي هم بود در آموزش اصول دموكراسي وآزادی به دانشجويان وهمراهي بامشروطه طلبان و رجال آزادی خواه ايران ، موثر بود . زرتشتيان چند تن كشته دادند و سر انجام توفيق يافتند در مجلس شوراي ملي كرسي برای زرتشتيان و ساير اقليت های مذهبي تأمين نمايند .
امروز: از سال 1950 عده ای از پارسيان هند ، در طلب زندگي بهتر و فرصت هاي فرهنگي و اقتصادي اميدبخش تر ، به اروپا و آمريكا آمدند . پس از انقلاب 1979 ايران هم عده اي از زرتشتيان ايران به امريكا ، اروپا ، كانادا ، استراليا و ديگر كشورها مهاجرت كردند . در حال حاضر، زرتشتيان مقيم اين قاره ها اجتماعات و انجمن هايي براي حفظ سنت های فرهنگي و مذهبي خود تشكيل داده اند . در آمريكا ، كانادا و استراليا به همت و سرمايه ايراني زرتشتي رستم گيو در ده مل ، مراكز زرتشتي « دَرِ مِهْر » ساخته و بر پا شده است و خدمت بزرگي به يگانگي و بقای فرهنگ زرتشتي در خارج از ايران و هند انجام داده است .
در هندوستان زرتشتيان با نام پارسي، از پيشگامان و بنياد گزاران صنعت ، تجارت ، بانكداری ، كشتي سازی ، بيمارستان های مدرن و مدارس عالي هستند . هواپيمايي تجارتي هند ( ايراينديا ) ، نخستين كارخانه ذوب آهن در جمشيد پور ، نخستين شركت كشتي سازی هند ، و نخستين كارخانه نساجي هند متعلق به پارسيان است. عده ای از نخبه ترين ، قضات ، سفيران ، مديران ، پژوهشگران و افسران هند پارسي بوده و هستند .
پدر انرژي اتمي هند يكنفر پارسي است . فرماندهان نيروهای مختلف هند، از پارسيان بودند و تنها مارشال هند و فاتح جنگ هند و پاكستان، يك تن پارسي است . در پاكستان هم زرتشتيان به مقام وزارت و سفارت رسيده اند .
در ايران نيز زرتشتيان با وجود كمي عده ، در دوران پهلوی، در آباداني و سازندگي ايران سهم مهمي به عهده گرفتند . نخستين بانكدار مدرن، موسس آبياری نوين و پدر شهرسازي نوين در ايران زرتشتي بودند . در شماری از شهرها ، زرتشتيان اولين كارخانه برق و تلفن را داير كردند . مدارس زرتشتيان در تهران ، يزد وكرمان از برجسته ترين مدارس بوده و زماني تعداد مدارس زرتشتيان در يزد از شمار مدارس دولتي ، بيشتر بود .
سهم زرتشتيان در فرهنگ و بهداشت ايران – به نسبت جمعيت – بر اكثريت فزوني داشت . در بين زرتشتيان ايران بي سواد وجود نداشت و زرتشتيان – به نسبت جمعيت – بيشترين شمار پزشك ، مهندس و استاد دانشگاه را به ميهن خود ايران دادند . نخستين غير مسلمانان ايراني كه به مقام معاونت نخست وزيري ، معاونت وزارت ، سپهبدی و رياست دانشگاهي رسيدند ، زرتشتي بودند .
در امريكا و كانادا عده ای از زرتشتيان و پارسيان در دانشگاه های معتبر به كار آموزش و پژوهش ، سرگرمند و يكي از رهبرهای بزرگ اركستر فيلار مونيك امريكا پارسي است . با وجود ويژگي های اخلاقي ، اجتماعي و قومي مشترك زرتشتيان در اجتماع پارسيان هند و زرتشتيان ايران – كه سازندگي ، كوشش ، پركاري ، ابتكار درستي و دهشمندي ، از جمله آن هاست – بيشتر خارجي هايي كه درباره پارسيان گزارش داده اند ، فكرشان متوجه ثروت و دهشمندی آنان بوده و روش دخمه و احترام به آتش را هم هيجان آميز دانسته اند . ولي به ساير توفيقات و برجستگي های زرتشتيان كمتر اشاره كرده اند.
مثلاً كمتر كسي در خارج از هند و ايران از سهمي كه پارسيان در تحصيل استقلال هند داشته اند و يا سهم زرتشتيان در انقلاب مشروطيت ايران آگاه است .سه رئيس كنگره هند ،درنخستين بيست ساله مبارزه آزادی طلبانه بر عليه امپراطوری انگلستان، پارسي بودند . پارسيان دوش به دوش گاندی ، نهرو و ساير رهبران هند ، برای آزادی آن كشور مبارزه كردند . نخستين كس در انگلستان به نمايندگي مجلس عوام انتخاب شد ( از حزب ليبرال ) يك تن پارسي بود. در انقلاب مشروطه ايران زرتشتيان فعال بودند و كشته دادند !
موفقيت های زرتشتيان ، انعكاس معتقدات و باورهای آنان در الگوهای رفتاريشان است . وفاداری ، درستي ، پركاری ، شجاعت و سازندگي اجزاء تفكيك ناپذير تعاليم زرتشت است .
پرفسور جكسن استاد دانشگاه كلمبيا ، درباره ايرانيان باستان ( زرتشتي ) مي نويسد : ايرانيان تحت باورهای ديني شان ، دارای فروزه هايي هستند كه در سازندگي كوشش و ارزش های علمي جلوه گر مي شود .
بدون شك ، زرتشتيان امروز نيز از همان ويژگي ها بهره دارند . بررسي درباره اين كه چرا و چگونه زرتشتيان در هر كجا بوده هستند ،توانسته اند تا اين اندازه موفق باشند ، پژوهشگر را به بررسي درباره خصوصيات ديني زرتشت مي رساند .ارتباط بين باورهای عقيدتي و الگوهای رفتاري غير قابل انكار است . انديشه ، گفتار و كردار زرتشتيان نيز از آبشخور عقيدتي آنان سيراب شده و شكل مي گيرد . چنين تحقيقي بينش بيشتر درباره راز بقای قوم زرتشتي را در طول دست كم چهل قرن به دست مي دهد .
از مسايلي كه پس از مهاجرت های سي سال اخير ، فكر رهبران زرتشتي را به خود معطوف داشته است ، مسأله بقا است . در ارتباط با اين مسأله ، موضوعاتي از قبيل پذيرش به دين به صورت حاد مطرح است . براي زرتشتيان نگراني « بقا » نبايد وجود داشته باشد به شرط آنكه طبق اصول گات ها عمل كنند . در گات ها ، پذيرش دين يك امر شخصي است و مبني بر اختيار است . هر كس مي تواند با رايزني انديشه نيك و پذيرش اشا به دين زرتشتي در آيد . قبول عقيده ي خاص ، تأييد ديگری را نمي خواهد . بنابراين هر كس مي تواند اگر بخواهد و اگر راه اشا را انتخاب كند ، زرتشتي باشد .
پذيرش فرد زرتشتي شده در داخل انجمن های زرتشتي ، يك امر اجتماعي و مربوط به كساني است كه آن انجمن ها را تشكيل داده و با رأي اكثريت اعضاء ، آن را اداره مي كنند . پس اگر تازه زرتشتي شده ای را انجمني نپذيرد ، در زرتشتي بودن آن فرد تأثيری نمي كند . او زرتشتي است . تازه زرتشتيان مي توانند براي خودشان انجمني درست كنند . در بعضي از شهرهای امريكا ، دو يا سه انجمن زرتشتي ، تشكيل شده است . تعداد انجمن ها ، اگر به وحدت و يگانگي زرتشتيان زيان وارد كند ، قابل قبول نيست .
همه زرتشتيان و همه كساني كه به گات ها باورهای زرتشتي وفا دارند ، بايد به گفته گات ها در انجمن برادری و دوستي با هم همكاري كنند . داوطلب پذيرش دين ، بايد با قبول معنويت دين ، طالب آن باشد نه اين كه به خاطر جلب منفعت مادی ويا به خاطر ازدواج و مانند آن زرتشتي شود . قبول معنويت اصل است .
فردا: دين زرتشتي ديني است كه با پيشرفت و نوگرايي ( مدرنيسم ) سازگار است . مقررات و قواعد دست و پاگير و قهقرايي ، در دين نيست . دين زرتشتي دين جهاني است در دين زرتشت ، امريا نهي غالباً كلي است نه موردی .دستور رعايت سلامت و بهداشت تن و روان كلي است . مسائل موردی ، مثل روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب ( كه از لحاظ عملي در بعضي نقاط جغرافيايي مثلاً قطب شمال يا جنوب ايجاد اشكال مي كند ) در دين زرتشتي نيست. در عين حال سنت زرتشتي بر اين است كه زرتشتيان در ماه دست كم زرتشتي چهار روز گوشت نمي خورند . بعضي هم اساساً سبزيخوارند . اين خوبي دين است . همان گونه كه مي دانيم روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب در نقاطي مثل قطب شمال يا جنوب ايجاد اشكال مي كند . يا الزام به خوردن گوشت حيواني كه به ترتيب خاص ذبح شده باشد ممكن است از جهت علمي قابل توجيه نباشد و فقط يك سنت مذهبي باشد .
تعطيل يك روز معين در هفته ( روزی كه به باور پيروان مذهبي ، خدا استراحت كرد و ممكن است در كشورها جمعه ، شنبه يا يكشنبه باشد ) در دين زرتشتي نيست . بنابر اين ، زرتشتيان در هر كشوری باشند ، مي توانند به اقتضای وضع آن كشور، يكي از اين روزها را تعطيل كنند بدون آن كه بر خلاف مذهبشان كاری كرده باشند
مسأله آدم وحوا در دين زرتشتي نيست . بنابراين ، جنگي بين طرفداران نظريه تكامل و طرفداران نظريه خلقت پيش نمي آيد .
مسأله پرداخت مبلغ معيني به عناوين ديني به روحانيان ، يا هيچ مرجعي حكم نشده است . بنابراين ، زرتشتيان در هر كشوري ، با رعايت تصميمات اقتصادي دولت كه با توجه به الزامات تورم و توسعه گرفته مي شود ، ماليات خود را مي پردازند بدون آن كه از مقررات ديني عدول كرده باشند و رعايت نظامات محيط زيست وحقوق بشر ، تساوی حقوق زن و مرد و عدم تبعيض مبني بر نژاد و رنگ براي زرتشتيان ممكن است ، زيرا با اصول كلي گات ها سازگار است .
در كتاب مقدس زرتشتيان راجع به حقوق زن و يا سهم الارث او و فرزندان و مانند اين ها ، احكامي وجود ندارد كه عمل بر خلاف آنها ، مغاير دين باشد . بالاخره وفاداری نسبت به حكومت قانوني و دادگستر ، جزو سنت مذهبي زرتشتي است و مسايل مربوط به حكومت پيروان مذهب خاص بر اساس مذاهب پيش نمي آيد .اين قابليت تطبيق با رعايت اصول كلي دين ، يكي از اسرار بقای جامعه زرتشتي است .
مشكل فوری زرتشتيان مهاجر ، قبول يا عدم قبول ديگران به دين نيست ، بلكه اطلاع خود زرتشتيان از ارزش هاي معنوی ، اخلاقي و اجتماعي زرتشتي است . مشكل فوری آزادی از خرافات و تحريفات ديني است كه در طول زمان و در ارتباط با ساير اديان و ايدئولوژي ها وارد دين زرتشتي شده است . زرتشتيان مهاجر بايد با دانش دين مجهز شوند تا از روی ناآگاهي ، پيرو اديان و ايدئولوژي های ديگر نشوند . با اين ترتيب ، نگراني نسبت به بقاي زرتشتيان نخواهد بود . در مورد تشريفات ديني ، پاره ای از تشريفات دست وپاگير و خرافاتي كه وارد سنت شده است ، بايد كنار گذارده شود و يا با شرط روز تطبيق داده شود .
ولي مقررات و تشريفاتي هم وجود دارد كه از لحاظ بقا و همبستگي زرتشتيان ، نهايت اهميت را دارد و بي اعتنايي به آن ها متضمن تضعيف يگانگي در جامعه مي شود . از آن جمله است ، مراسم سدره پوشي ، حفظ گهنبار ، و برپا داشتن جشن هاي مذهبي وملي . اين مراسم زيباي شادي آفرين قسمتي از هويت ملي و مذهبي زرتشتيان است . حفظ گاهنماي ملي و ديني در كشورهای مقيم ، پيروی از تقويم و تاريخ دولتي و در عين حال به ياد داشتن تقويم ملي ، امكان پذير است . همچنين ، آموزش زبان و ادب فارسي به جوانان تا آنجا كه امكانات اجازه دهد ، از اسرار بقا و پايداري جامعه زرتشتي خواهد بود .
باشد كه نسل جوان زرتشتی ، وارث فرهنگ كهن و ارزشمند مذهبی ايرانی بتواند مشعل پر فروغ دين را نگهداری كند و روشن تر به نسل آينده بسپارد .
باشد كه با رايزنی منش نيك ( وهومن ) ، پيمودن راستی و داد ( اشا ) ، به كار بردن مهر و ايثار ( آرميتی ) ، از چنان نيروی اهورايی ( خشترا ) ، برخوردار شوند كه به رسايی ( هَائروَتات ) رسند و جاودان ( اَمرتات ) دست يابند .
جاويد مزديسنا
-
آخرت شناسی در گاتاها
مفسران جديد متون اوستاي كهن مايل به كمينه ساختن وجود يا اهميت آخرت شناسي درآنها هستند. اين پژوهشگران گاثاها را اصولاً متوني آييني، و در روح و جوهره نزديكو شبيه به سرودهاي ودايي ميدانند كه هدف پيشواي ديني از آفرينش آنها، فراهم آوردننيكبختي و حمايت [ايزدان] براي خود و جهان است. طرفدار چنين ديدگاهي، "هلموتهومباخ" (Helmut Humbach) است، هر چند وي اهميت اندكي بدان بخشيده است (Die Gathas des Zarathustra, Heidelberg, 1959, I, p. 74)، و "ژان كلنز" (Jean Kellens) كه وجود آخرت شناسي خاصي را در بافت آييني گاثاها پذيرفته است ("L'eschatologie mazdeenne ancienne" in S. Shaked and A. Netzer, eds., Irano-Judaica 3, 1994, pp. 49-53). با وجود اين، ديگر پژوهشگران از سنتزرتشتي در بازيابي پيشآگاهي برخي از انگارههاي اصلي آخرت شناسي در گاثاها، كهسپستر توسعه يافته و جايگاهي مركزي را در دين زرتشتي به دست آورده است، پي رويميكنند. با وجود پيشرفتهاي كلان حاصل شده در فهم گاثاها، اين متون هنوز بسيارپيچيده و مبهماند و تفسيرهاي گوناگون را برميتابند.
در گاثاها اشارهاي وجوددارد به اين آموزه كه فرد، به لحاظ آخرت شناختي، در برابر كردارهاي خويش مسؤول وپاسخگو است (يسن 31/14). انگارههايي چون garo.demana، كه غالباً "خانهي سرود" ترجمه شده (يسن 50/4، 51/15)، demana vanheush mananho "خانهي منش نيك" (يسن 32/15)، يا anheush vahishta "بهترين هستي" (يسن 40/10، و با اطنابي توصيفي، 17-15) به نظر ميرسد كه با پاداش دادن روح به جهت انجام دادن كارهاي نيك مرتبط باشند. برعكس، "خانهي دروغ" (druji demana)، جزايي است براي كردارهاي بد (يسن 46/11، 49/11). اين وضعيت دوزخي به صورت «زندگي دراز در تاريكي، خورش پليد، [و] بانگ دريغ» (يسن 31/20) توصيف ميشود. در يسن 33/1 و 49/4 ممكن است اشارهاي وجود داشته باشدبه كيفر اختصاص داده شده به كساني كه كردارهاي بدشان از كارهاي نيكشان فزونتراست. انگارههاي بهشت و دوزخ در گاثاها با عبارات "بهترين [هستي]" (يسن 44/2)، و "بدترين" (يسن 30/4) بيان ميگردد. پل آخرت شناختي با اصطلاح chinvato peretu [= پلگزينش] (يسن 32/15، 33/1، 46/11)، و نيز شايد به وسيلهي "آتش" (يسن 31/9) دلالتميشود. قاعدتاً نميتوان با اطمينان گفت كه در گاثاها، آخرت شناسي با اصطلاحاتاختصاصي يا عمومي داوري (قضايي) نموده و دريافته ميشود. به نظر ميرسد Sraosha ("اطاعت") ايزدي است كه به طور بسيار نزديك و عميقي با موضوع داوري و قضاوت درگاثاها مرتبط است.
يكي از اصطلاحات روشن آخرت شناختي در گاثاها Saoshyant،سودرسان آينده، است؛ اصطلاحي كه شايد در اصل براي خود زرتشت به كار رفته است (ماننديسن 46/3). همچنين گاثاها به فلز گداخته (يسن 51/9، 33/1، 46/11) اشاره دارد كه،هر چند زمينهي آن بسيار روشن نيست، اما ميتوان آن را در مفهومي كه پيرامون اينانگاره در نوشتارهاي پهلوي بسط و توسعه يافته است پذيرفت، كه برپايهي آن، از يكداوري مكانيكي، كه به موجب آن مردم بايد سراسر رودي از فلز گداخته را بپيمايند،نيكوكاران سالم و صحيح بيرون ميآيند. واژهي -yah نيز ممكن است به اصطلاحات آخرتشناختي در گاثاها متعلق باشد، كه، برپايهي پيشنهاد "هرمان لومل" (Herman Lommel) ميتوان آن را "بحران، جدايي، خطر"، و در مفهوم حالتي آخرت شناختي، «اضطراب ونگراني و دلواپسي [نسبت به فرجام حيات]» معني كرد. اين نكته كه آيا انگارهي "رستاخيز" پيشتر در گاثاها شرح و بيان شده است، كاملاً روشن و آشكار نيست. امالومل يسنهاي 30/7 و 34/14 را دلايل و نشانههاي موجوديت اين باور دانسته و در نظرگرفته است.*
-
دریای اسطوره ای فراخ کرد
فراخكرد (Fraxkard) شكل پارسي ميانهي واژهي اوستايي Vourukasha، به معناي "دارايشاخابههاي پهناور"، نام اقيانوسي كيهاني در اسطورههاي ايران است. برپايهياسطورهاي محفوظ مانده در كتابهاي پهلوي، در آغاز آفرينش، Tishtar / Tishtriia،ايزد باران، ابرها را برانگيخت و بر سراسر زمين باران فرو ريخت. سپس مينوي باد (Wad) آب فرو ريخته را روبيد و آن را به سوي انتهاي جهان پيش راند، كه از آن آب،درياي "فراخكرد" پديد آمد (بندهش، ترجمهي مهرداد بهار، ص 64؛ گزيدههايزادسپرم3/12). چنين گفته شده است كه فراخكرد در دامنههاي جنوبي البرز (Haraburz) واقع شده و يكسوم زمين را فراگرفته است. بخشي از فراخكرد نيز گرداگرد Xwanirah (خونيره)، سرزمين مركزي جهان، را در برگرفته است (زادسپرم3/35). رود اسطورهاي Aroduui Sura Anahita (ارودويي سورا اناهيتا)، كه احتمالاً جانشين عنوان كهنتر Harahuditi* است، به درون اين دريا ميريزد (يشت 5/4). گفته ميشود كه فراخكردشامل يكصد درياچه (war) به نام "چشمههاي Ardiwsur" يا "سرچشمههاي دريا" است كهبزرگي هر كدام 1800 فرسنگ ميباشد (بندهش، ص73؛ زادسپرم3/12). از فراخكرد دو رودبزرگ به نامهاي Arang و Wehrod سرچشمه گرفته و جاري ميشود سپس گيتي را دور ميزندو پاكيزه ميشود و به درياي فراخكرد باز ميپيوندد (بندهش، ص 65). در اين درياجذر و مد و جنبشي وجود ندارد (بندهش، ص86). فراخكرد انبار و مخزن اصلي باران است (ويديوداد21/4؛ دينكرد، ويراستهي مدن، 108/5 و به بعد). هنگامي كه آبهاي آن به Hugar / Hukairiia ي بلند، قلهي البرز، بر ميشود، در آن جا پاك و پيراستهميگردد. بخشي از آن به فراخكرد باز ميريزد و باقياش به صورت نم و تراوش آب بههمهي جهان ميرسد (بندهش، ص124؛ مينوي خرد، ترجمهي احمد تفضلي، ص62). در مركزفراخكرد، كوه Us.hendauua (پهلوي: Usindam) واقع است و گرداگرد قلهي آن، بخارهاييكه به صورت ابرهاي باراني به سراسر زمين ميگسترد، گرد ميآيد (يشت 8/33-32). برپايهي يك روايت، آبهايي كه از Hugar به فراخكرد جاري ميشود، نخست بر اين كوهفرو ميريزد (بندهش، ص71، 73؛ دادستان دينيگ92/5).
"هوم سفيد" كه درخت Gokaran (گوكرن) نيز خوانده ميشود - و در پايان جهان، مردمان رستاخيز كرده با نوشيدنافشرهي آن جاودانه ميشوند - در ژرفترين بخش فراخكرد روييده است (مينوي خرد،ص81، 143؛ بندهش، ص100). يك ماهي افسانهاي (به نوشتهي بندهش، دو ماهي) به نام Kar (اوستايي: Kara، يشت14/29) در اين جا زندگي ميكند و وظيفهاي او دور و دفعكردن وزغي است كه اهريمن براي آسيب رسانيدن به "هوم سفيد" آفريده است (بندهش، ص 01-100؛ مينوي خرد، ص81، 143). گفته ميشود كه درخت اسطورهاي ديگري نيز به نام "درخت بسيار تخمه" (was-tohmag)، "رنج زُدا" (jud-besh) در فراخكرد روييده است (بندهش، ص 65، 03-100؛ يشت12/7؛ ويديوداد 5/19). جز اينها، جانوري افسانهاي بهنام "خر سه پا" در ميان فراخكرد ايستاده است (يسنهي 42/4؛ بندهش، ص101 و به بعد؛مينوي خرد، ص81، 141). از اين اقيانوس، فروشيها (fravashi) پاسداري ميكنند (يشت 13/59).
فراخكرد صحنهي وقوع برخي رويدادهاي اسطورهاي است. نبرد Tishtar / Tishtriia، ايزد باران، و Aposh / Apaosha، ديو خشكي، در اين جا روي داده است (يشت 8/29-20؛ بندهش، ص 64). اين دريا پناهگاه «فر» (اوستايي: xvarenah؛ پهلوي: xwarrah) بود، زماني كه از جمشيد (اوستايي: Yama)، و از افراسياب (اوستايي: Frangrasiian)، كه براي به دست آوردن آن تلاش و تقلايي بيهوده كرد، گريخت (يشت 19/58-56؛ دينكرد، ويراستهي مدن، 613/2 به بعد). در موردي ديگر، هنگامي كه «فر» از Kayus / Kavus ميگريخت، در داخل اين اقيانوس پناه گرفت (دينكرد 16-815). گرشاسپ (اوستايي: Keresaspa) بر ديو Gandarw / Gandarewa در ساحل آن چيره شد، و Vandaremai، برادر ارجاسپ براي پيروزي بر گشتاسپ (اوستايي: Vishtaspa) در ايناقيانوس براي Aredvi Sura Anahita قرباني تقديم كرد (يشت 5/17-116). ممكن است كهفراخكرد در برخي دورههاي تاريخي با درياي مازندران يا درياي سياه و يا به ويژه بااقيانوس هند (ابراهيم پورداوود: يشتها، ج1، كتابخانهي طهوري، 1347، ص133، ي 2؛مهرداد بهار: از اسطوره تا تاريخ، نشر چشمه، 1377، ص22) مطابقت داده شده باشد، امابا وجود اين، يقين و اطميناني در اين موضوع وجود ندارد (مري بويس: تاريخ كيش زرتشت،ج1، انتشارات توس، 1376، ص 198).*
-
نابودی تدریجی آتشکده تهران
آدریان تهران ساختمانی است که یادگاری از دوران شور مشروطه خواهی در ایران است.این ساختمان در فهرست سازمان میراث فرهنگی ثبت شده.با نهایت ناراحتی باید بگویم این ساختمان در حال نابودی است و هیچ نهادی حاضر به رسیدگی و ترمیم آن نیست؟!دیوارها و سر در آدریان واقع در خیابان میرزا کوچک خان بطور کامل نیاز به تعمیر و بازسازی دارد از آنجا که معماری آتشکده تهران بر مبنای معماری سنتی ایرانی شکل گرفته است نگهداری آن همتی بیشتر را میطلبد.
با ورود به صحن حیاط جلوئی آتشکده، ترک خوردگی حوض آدریان و شکستگی اکثریت سنگفرش های کف حیاط و ریزش قسمت عمده بند کشی سنگهای نما دیوار حس تاسف شدیدی را به انسان تحمیل میکند. چرا تنها آدریان بهدینان در تهران باید چنین وضعی داشته باشد؟؟
ساختمان اصلی آتشکده که در میان حیاط آدریان قرار گرفته است حال روز بهتری ندارد.بیشتر قسمت های حجاری شده نیاز به تجدید کنیتکس دارد و بند کشی ها ریخته و تعداد زیادی از سنگهای نما ترک خورده اند.با ورود به درون فضای آتشکده خرابی و نم دادن قسمت شرقی سقف آتشکده از داخل و پوسته شدن رنگهای آن که بصورت ممتد تا دیوار شرقی آتشکده ادامه دارد غم بزرگی را بر دل انسان مینشاند!چرا تنها مکان مذهبی زرتشتیان در تهران باید تا این حد رو به تخریب رود؟؟؟
سادگی و بی آلایشی فضای درونی آتشکده انسان را به یاد نکته مهمی می اندازد، با اندود زر و نقره و زیور آلات طلائی و آینه کای های آنچنانی و ساختمانهایسر بفلک کشیده نمیتوان دین باوری را در میان مردمان زنده کرد.
همتی بزرگ میطلبد زنده نگاه داشتن این ساختمان زیباو این مکان مذهبی ارجمند باید برای تعمیر و نگهداری آشکده تهران فکری اساسی بشود...
-
در ستايش اشو زرتشت
http://www.shidsun.com/sepandarmazd.jpg
فروهر زرتشت سپنتـــمان پـــاک را می ستـــاییم.
نخستین کسی که نیک اندیشید. نخستین کسی که نیک سخن گفت. نخـستین کسی که نیکی را بجا آورد.
نخستین اَتربان ، نخستین رزم آزمـــا ، نخستین کشـــاورز جهان پرور ، نخستین کسی که بیاموخت و نخستین کسی کــه بیاموزانید. نخستین کسی که از برای خود بپذیرفت ، نخستین کسی که بیـــاموخت پرورش زمین را ، راستی را ، کلام مقدس را و اطاعت از کلام مقدس را ، و سلطنت روحانی را و همه چیزهای نیک مزدا آفریده را که منسوب به راستی است. ))