-
خوف و رجاء
1- بهترين كارها اميد و ترس به خداوند را بحد اعتدال داشتن است» (1) 2 - «از پروردگارت بترس ترسيدنى كه تو را از اميد به وى مشغول سازد و به وى اميد داشته باش اميد كسى كه تو را از بيمش اميد نباشد» (2)
3 - «از خدا بترس ترسيدن كسى كه دلش را بفكر مشغول ساخته (و خاطر از جز خداى پرداخته است) زيرا كه ترس از خدا مركبى راهوار و ايمن و زندانى براى نفس است از (ارتكاب) گناهان» (3)
4 - «بترس (از آخرت) تا ايمن باشى و ايمن نباش تا بترسى» (4)
5 - «ترس از خدا براى كسيكه آنرا شعار و تن پوش خود قرار دهد ايمنى (از عذاب آخرت) مىآورد» (5)
6 - «ترس از خدا شهپر ايمان است» (6)
پىنوشتها:
(1)غررالحكم فصل 30 ح 18
(2)غررالحكم فصل 30 ح 19
(3)غررالحكم فصل 30 ح 21
(4)غررالحكم فصل 30 ح 17
(5)غررالحكم فصل 30 ح 55
(6)غررالحكم فصل 30 ح 54
ترجمه نهج البلاغه
دكتر سيد جعفر شهيدی
-
http://www.ayehayeentezar.com/galler...9920547209.jpg
زندگی ساده علی(ع)
على در خانه گلين در مقابل كاخ سبز شام قد علم مىكند.
على با سفره گرده نان و نمكش در برابر سفرههاى رنگين شام ارزش مىآفريند
و على با دو جامه خشن و كفش وصله دارش كه آن قدر به آن وصله زد
كه «خاصف النعل» لقب گرفت،
در برابر لباسهاى رنگارنگ فاخر و تقليدى از روم كه مقامهاى شام به آن مبتلا بودند
ارزش پديدار مىسازد.
زندگى شخصى على(ع) سراسر فرياد عليه كاخ نشينان دنيا و ستم پيشگانى كه جز
ارضاى غرايز خويش به چيز ديگر نمىانديشند، مىباشد.
على(ع) همانند بردگان غذا مىخورد و مىنشست.
وى دو جامع خريد، غلام خود را مخير كرد بهترين آن دو را برگزيند.
آجر و خشتى براى تهيه مسكن خويش روى هم ننهاد.
به مردم نان گندم و گوشت مىخوراند
و خود نان جو و نمك تناول مىنمود.
لباسهاى خشن و ساده مىپوشيد . (1)
-
http://www.ayehayeentezar.com/galler...5170244047.jpg
در دوران پنج سال حكومت حتى يك وجب زمين براى خود اختصاص نداد:
و لا حزت من ارضها شبرا (2)
و اين درحالى است كه حكومتداران در اين فرصتها قطايا و ذخاير فراوان به خود اختصاص مىدهند!
على خود را در سطح مردم عمومى و بلكه ضعيفترين مردم جامعه قرار مىداد:
أقنع من نفسى بان يقال هذا امير المؤمنين ولا أشاركهم فى مكاره الدهر او اكون
اسوة لهم فى جشوبة العيش.
«چگونه من راضى مىشوم كه به من بگويند اميرمؤمنان است و با مؤمنان و مردم
شريك دشوارىهاى آنان نباشم و يا الگوى در تنگناهاى زندگى آنان نباشم!»
ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه.
«امام و راهبر شما از دنيايش به دو جامه كهنه و دو گرده نان اكتفا نموده است».
اين كه على در اين سخن خود را امام و زندگى ساده خود را معرفى مىنمايد،
به خاطر اين است كه رهبر و امام بايد اين گونه باشد.
و امام براى الگوگيرى ديگران گوشزد مىنمايد .
http://www.ayehayeentezar.com/signat...pic2403_68.gif
-
http://www.ayehayeentezar.com/galler...6413029379.gif
على انبان بدوش شبانه به در خانه يتيمان مراجعه مىنمود،
زندگى آنان را تأمين نموده و با آنان هم سخن مىشد.
كدام رهبرى در كجاى دنيا اين ارزشها را آفريده است ؟!
اين زندگى فردى است كه صرف نظر از اين كه بيت المال مسلمانان
در اختيار وى است از اموال شخصى خويش هزار بنده آزاد كرد و شكمهاى فروانى را سير؛ و برهنگان فراوان را پوشاند .
پى نوشتها:
1)بحار، ج 41 ص 102 و 131 و 147 و 148 و .154
2)نهج البلاغه صبحى الصالح، نامه 45، ص .417
امام على الگوى زندگى ص 137
حبيب الله احمدى
http://www.ayehayeentezar.com/galler...1940319389.gif
-
http://www.ayehayeentezar.com/galler...6748144777.gif
ـ ابن ابى الحديد گويد: او عابدترين مردم بود و بيش از همه نماز و روزه مىگزارد
و مردم نماز شب و ملازمت و آداب وردخوانى و خواندن نافله ها را از او آموختند.
چه پندارى درباره مردى كه كار مراقبت از ذكر و اوراد خود به جايى رسيد كه در آن شب
بسيار سرد در جنگ صفين زيراندازى برايش گستردند
و در حالى كه تيرها در برابرش به زمين مینشست و از راست و چپ بر بيخ گوش او
مىگذشت به نماز مشغول شد و هراسى به خود راه نمىداد
و برنخاست تا از كار عبادت آسوده گشت؟!
و چه پندارى درباره مردى كه پيشانى مباركش از سجده
هاى دراز مانند زانوى شتر پينه بسته بود؟!
و هرگاه در دعاها و مناجاتهاى او ژرف بنگرى و بر مضامين آن مبنى بر تعظيم
و بزرگداشت خداى سبحان و خضوع در برابر هيبت او و خشوع در برابر عزت او
و تواضع و فروتنى و رام بودن در برابر خداوند آگاه شوى
ميزان اخلاص حضرتش را خواهى شناخت و مىفهمى كه اين دعاها و راز و نيازها
از كدامين دل برخاسته و بر كدامين زبان روان گشته است.
به امام على بن الحسين(ع) كه نهايت عبادت را داشت گفتند:
عبادت شما را با عبادت جدتان چه قياس است؟
فرمود:
عبادت من در برابر عبادت جدم مانند عبادت جدم در برابر عبادت رسول خدا(ص) است. (1)
http://www.ayehayeentezar.com/galler...5277638925.gif
-
http://www.ayehayeentezar.com/galler...1943929062.gif
2ـ علامه مجلسى (ره) از حبه عرنى روايت كرده كه گفت:
در اين بين كه من و نوف در حياط قصر حكومتى خوابيده بوديم ناگاه متوجه شديم كه
امير مؤمنان(ع) در آخر شب بيرون آمده،
مانند شيدازدگان دست بر ديوار نهاده و اين آيات را مىخواند:
ان فى خلق السموات و الأرض ...، (2)
اين آيات را زمزمه مىكرد و مانند كسى كه عقل از سرش پريده راه مىرفت،
و به من فرمود : اى حبه، خوابى يا بيدار؟
گفتم: بيدارم، شما كه چنين كنيد پس ما بايد چه كنيم؟
حضرت ديده فرو بست و گريست، سپس فرمود:
اى حبه، خدا را جايگاهى است و ما را نيز در پيشگاه خدا جايگاهى،
چيزى از اعمال ما بر او پوشيده نيست.
اى حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است.
اى حبه هيچ چيز من و تو را از خدا پوشيده نمىدارد.
سپس فرمود: اى نوف، خوابى يا بيدار؟
گفتم: نه اى اميرمؤمنان، خواب نيستم، شما امشب مرا بسيار گرياندى!
فرمود: اى نوف، اگر امشب از خوف خداى متعال بسى گريستى،
فرادى قيامت در پيشگاه خداوند ديدهات روشن خواهد بود.
اى نوف، قطره اشكى از چشم مردى از خوف خدا نريزد جز آنكه درياهايى
از آتش دوزخ را خاموش مىسازد،
اى نوف، هيچ مردى نزد خداوند بزرگتر نيست از مردى كه از بيم خدا بگريد
و در راه خدا دوستى و دشمنى كند.
اى نوف، هركس در راه خدا دوستى كند و چيزى را بر دوستى او ترجيح ندهد،
و هر كه در راه خدا دشمنى كند و منفعتى از اين راه براى خود نجويد اينجاست
كه اگر چنين باشيد حقايق ايمان را به كمال دريافته ايد.
http://www.ayehayeentezar.com/galler...1940319389.gif
-
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/...1aem2d1111.jpg
آن گاه آن دو را پند و اندرز داد و در پايان فرمود:
از خدا پروا داشته باشيد كه من شما را هشدار دادم.
سپس به راه افتاد و در راه مىگفت:
«كاش مىدانستم كه آيا در هنگام غفلت من نگاه لطف از من بر مىدارى يا به من مىنگرى؟
كاش مىدانستم كه حال من در خوابهاى دراز و اندكى سپاس از نعمتهايت چگونه است»؟
به خدا سوگند در همين حال بود تا سپيده صبح دميد... (3)
3ـ نوف در وصف حضرتش به معاويه گفت: در هيچ شبى بسترى براى او نگستردند، و هرگز در كاسه بزرگ (يا در وقت نيمروز) غذا نخورد. (4)
پى نوشتها:
1) شرح نهج البلاغه 1/ .27
2) سوره آل عمران /190 به بعد.
3) بحار الانوار 41/ .22
4) همان / .23
اميرالمؤمنين على بن ابىطالب(ع)ص 751
احمد رحمانى همدانى
http://www.ayehayeentezar.com/galler...1940319389.gif
-
-
http://www.ayehayeentezar.com/galler...9997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/galler...4515536294.gif
http://www.ayehayeentezar.com/galler...9997387097.gif
من و این کاسه شیر
http://www.ayehayeentezar.com/galler...9997387097.gif
اینک این کاسه شیر من است که نیمه شب سراغ تو آمده است؛
درست مثل مهربانی تو که همیشه نیمه شبان به سراغمان می آمد.
اینجا پشت در خانه ات، دستان لرزان زیادی، میزبان کاسه های
شیری است که دیگر ناامیدانه دارند به سختی زمین هجرت می کنند.
تا طلوع صبح چقدر راه مانده، نمی دانم؛
من که همیشه آمدن صبح را از طنین گام های تو تخمین می زدم
اما حالا که دو روز است مهمان نیمه شب بیغوله دل ما نشدی
حساب و کتاب زمان از دستم خارج شده، مثل رمق تو از بدنت.
ما را به خانه ات راه نمی دهند، می گویند مولا توان دیدار
کسی را ندارد؛ می دانم که تو این را نخواسته ای.
من خودم مدام کسانی را می بینم که به خانه ات آمد
و شد می کنند؛ کسانی که مثل چراغ خانه همسایه، نورانی
و روشن اند، ولی چهره هایی غمگین و گرفته دارند.
من که باورم نمی شود تو با یک ضربت شمشیر این گونه بیمار شده باشی.
بارها از مادربزرگم قصه جنگ خیبر و در قلعه را شنیده ام، همین طور
جریان نبرد تو را با عمربن عبدود در جنگ خندق، ولی مادربزرگم می گوید
تو دیگر آن علی نیستی خصوصاً بعد از رفتن رسول خدا(ص) و دخترش.
مادربزرگم آن روزها در مدینه تو را دیده است که چگونه از غم دختر
رسول خدا(ص)، توان راه رفتن نداشته ای.
مادرم همیشه از تو بد می گفت.
هر وقت یاد پدرم می افتاد و یواشکی گریه می کرد، می گفت این ها
زیر سر علی است، اما حالا که جریان را فهمیده، مدام گریه می کند و از
خدا و تو می خواهد که او را ببخشید. من هم از تو می خواهم که او را به
خاطر من و خواهر کوچکم که او را بر پشتت سوار می کردی، ببخشی.
حالا من هم آمده ام اینجا پشت در خانه تو و این کاسه شیر را
هم از همسایه برای تو قرض گرفته ام. من اینجا تنها نیستم، این
پیرمرد نابینا هم با آن دستان لرزانش، سر به دیوار خانه گذاشته
می نالد و مدام تو را صدا می زند و آن زن سال خورده ای
که بُهت از نگاهش با قطره های اشک پایین می آید و آن کودک یتیم
و آن مرد جذامی و آن دیگری... .
پس من آن قدر به انتظارت می ایستم تا خود بیایی و این کاسه شیر
را از دستم بستانی و بنوشی.
من اینجا منتظر ایستاده ام تا بیایی؛
درست همین جا.
http://www.ayehayeentezar.com/galler...9997387097.gif
http://www.ayehayeentezar.com/galler...1932324642.gif
http://www.ayehayeentezar.com/galler...9997387097.gif
سیدحسین ذاکرزاده
-
پریشان میکند امشب مرا چشمان آهوها
درون آشیان کِز کرده اند امشب پرستوها
نگاه آسمان کعبه می گردد به دنبالت
تو ماه کعبه ای مولای بی همتای هوهو ها
تو را پس کوچه های شهر، هر شب انتظاری هست
که بنشانی یتیمان را به روی عرش زانوها
تو رفتی و زمین تنهایی اش را در خودش پیچید
به چاه آسمانها چنگ زد این سو و آن سوها
ستبر ذوالفقارت تا ابد هنگامه ی عدل است
توازن از تو میگیرند تعدیل ترازوها
متون دفتر تاریخ لبریز از رثای توست
کلامت عطر میپاشد جهان را تا فراسوها
اگرچه نیستی... هستی میان هستی ممتد
تو را می بویم امشب لا به لای خواب شب بوها
اکرم بهرامچی
http://www.ayehayeentezar.com/galler...1453062132.gif