-
فریاد...................محمد اصفهانی
ای تنها ای بی تو تنها من
ای با من ای همچو جان با تن
ای نسیم ای بوی پیراهن
ای ز تو چشم دلم روشن
ای دل ای مرغ سحر
شور آواز تو کو ؟
ای شکسته بال و پر
شوق پرواز تو کو ؟
در دل شبهای تار
سوز تو ساز تو کو ؟
موج سرکشم که دل داده ام به دست باد
دل به دریا میزنم تا شوم از خود آزاد
گر چه سردو خامشم
شعله شعله آتشم
گر زبانه بر کشم
هر چه بادا باد
فریاد !فریاد !فریاد !
-
دریا ---- هوشمند عقیلی
رفتم به سوی دریا
به سوی موج و ساحل
اونجائی که دو تا دل
عشق خدائی داشتند
از غم رهائی داشتند
دریا همان دریا بود
شن ها همان شن ها بود
موج و غروب و دریا
مثل گذشته ها بود
اما فقط یاد تو
به جای تو اونجا بود
به جای تو اونجا بود
با شن داغ ساحل
تن گرمت رو ساختم
نشستم با انگشتام
اون ساخته را پرداختم
یه موج سنگین اومد
به ساق پای تو خورد
پیکرت در هم شکست
موج دریا تو را برد
دریا همان دریا بود
شن ها همان شن ها بود
صبح و غروب دریا
مثل گذشته ها بود
اما فقط یاد تو
به جای تو اونجا بود
به جای تو اونجا بود
رفتم به سوی دریا
به سوی موج و ساحل
اونجائی که دو تا دل
عشق خدائی داشتند
از غم رهائی داشتند
با شن داغ ساحل
تن گرمت رو ساختم
نشستم با انگشتام
اون ساخته را پرداختم
یه موج سنگین اومد
به ساق پای تو خورد
پیکرت در هم شکست
موج دریا تو را برد
دریا همان دریا بود
ساحل همان ساحل بود
موج و غروب دریا
مثل گذشته ها بود
اما فقط یاد تو
به جای تو اونجا بود
به جای تو اونجا بود
-
خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان
طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان
طاقتم ده
ساغرم شکست ای ساقی
رفته ام ز دست ای ساقی
در میان طوفان
بر موج غم نشسته منم
بر زورق شکسته منم
ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد
یکباره مهر غم زده شد
بر سرنوشت عالم
-
کنار سیب ورازغی
نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی
بی خبر از دلبستگی
عــاشــــــــقم
ابر شدم صدا شدی
شاه شدم گدا شدی
شعرشدم قلم شدی
عشق شدم تو غم شدی
لیلای من دریای من
اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گم شده درصدای تو
من عاشقم مجنون تو
گم گشده در بارون تو
مجنون لیلی بی خیر
درکوچه های در به در
مست و پریشو خراب
هرآرزو نقش بر آب
آروم بگیرم در دلم
عاشــــــــقم...
-
ایستاده ای
در باران و بوسه
با تپش گنجشکی در سینه
با تپش گنجشکی در سینه
دوستت دارم
دوستت دارمو یک ریز می بارم
بر شوره زاره چتر ها و کلاه ها
بر عطر ها و پلا ک ها
عطر ها و پلاک ها
بر ترانه های باقیمونده در طعم_سرد_خاک
طعم سرد خاک
بی پرنده ترین درخت
بی صدا ترین آسمان
بی ستاره ترین...
به ... که بر صحرا ببارم (... => متوجه نمیشم)
نماهم سر به کوستان گذارم
چه شمعی نیمه جونم از غم تو
بسوزم آهی از سر قرارم
آی..بسوزم
دوستت دارم
دوستت دارم و می بارم
بر لبان تو
که آشیانه ی بوسه بود و لبخند
در برکه های کوچک زمین
به جستجوی تو
با یاقوت گوشواره هایت از ان عقیق گمشده بگو
آه
پرنده فروش رنگین کمان من
گل گیسویت ماه نقره ای
رد ابرویت عصاره ی شب
به من نگاه کن
به من نگاه کن
با چشمی که کمینگاه آهوان است
به من نگاه کن
به من، نگاه کن
به من نگاه کن
به من نگاه کن...
-
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم
ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی
همچو ابر سوگوار این گونه گریانت نبینم
ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره
در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم
مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم
قصه دلتنگیت را خوب من بگذار و بگذر
گریه دریاچه ها را تا به دامانت نبینم
کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دل من
تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم
-
بسم از هوا گرفتن
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
که نمیدهی مجالی
بسم از هوا گرفتن
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
که نمیدهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی
چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی
چه خوشست در فراقی همه عمر صبر کردن
چه خوشست در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
که شبی نخفته باشی
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
همه عمر در فراقت
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
-
مثل گریه توی پاییز
مثل پاییز توی کوچه
مثل کوچه زیر بارون
مثل بارون روی شیشه
تو خود عشقی
خود عشق
مثل اسمت روی قلبم
مثل هدیه توی دستم
مثل اون حالی که داشتم
وقتی هدیه رو می بستم
تو خود عشقی
خود عشق
مثل ماااه
مثل ماه
وقتی گریش می گیره
مثل گل
وقتی از دست تو میره
مثل من
که نمیایی و میمیره
مثل تو
تو
تو خود عشقی
خود عشق
مثل ماه،مثل تو
مثل اشک،مثل من
مثل عشق،مثل آه...
آه...
تو خود عشقی
خود عشق
مثل لیلی توی پاییز
مثل مجنون زیر بارون
مثل بارون وقتی آروم
آروم آروم میشه عاشق
تو خود عشقی
خود عشق
-
تو یادگار من بودی
افسوس که نیستی تو پیشم
اینو بهت گفته بودم
نباشی دیوونه میشم
آه...
زوووود رفتی گللللم
رفتی د ا غ ت موند رو دلم
حیف بودی گللللم
رفتی د ر د امو به کی بگم؟؟
تو یادگار من بودی
افسوس که نیستی تو پیشم
اینو بهت گفته بودم
نباشی دیوونه میشم
آه...
زووود رفتی گلللم
رفتی د ا غ ت موند رو دلم
حیف بودی گللللم
رفتی د ر د امو به کی بگم؟؟؟
-
دورم از تو اما با تو لحظه ها رو زنده هستم
بازم از تو پرم از تو واسه تو رویای خستم
خوبه دیروز با تو هر روز از تو با خدا میخونم
تو خیالت توی حالت باز توی کما میمونم
دورم از تو اما با تو لحظه ها رو زنده هستم
بازم از تو پرم از تو واسه تو رویای خستم
خوبه دیروز با تو هر روز از تو با خدا میخونم
تو خیالت توی حالت باز توی کما میمونم
تا وقتی کنارمی میدونم تا وقتی بهارمی میتونم
دیگه طاقت دوریتو ندارم دیگه نمیتونم
غربت این لحظه ی خسته راه خنده هامو بسته
کمر گیتار عشقم زیر بار غم شکسته
شب یلدام ساکت و سرد حسرت شب خالی از درد تا که دق نکرده رویا تو رو جون لحظه برگرد
غربت این لحظه ی خسته راه خنده ها مو بسته کمر گیتار عشقم زیر بار غم شکسته
شب یلدام ساکت و سرد حسرت شب خالی از درد تا که دق نکرده رویا تو رو جون لحظه برگرد