-
خداي من بگو
بگو به من و مرا نيست كن
اگر ....
بگو كه صدايم را مي شنوي
بگو كه دستم را مي گيري
بگو كه دنياي وجودم مي سوزد
به هر لحظه كه مي گذرد
اشك هايم را بشمار
وبخوان همه را
مي دانم مهربانم كه مي داني
چه اواري به رويم مي ريزد
وتو كمكم كن مثل هميشه
كه لبخندت را مي ديدم
-
تو چون بودی ، با تو تنها بودم
تو خاموش و من هم گویا بودم
تو چون رفتی ، من سراپا دردم
چو باز آیی ، خاکستر سردم
***
نه آن ابرم که دهم به جهان ثمری
نه آن برقم که بود به سرم شرری
مگر دودم یا رب !
نه آن بادم که گلی شکفد ز دمم
نه آن رنجی که خوشی بود از عدمم
چه نقشی بودم یا رب!
-
با همین واژههای معمولی با خــــدا حرف میزنم هر شب
گرچه آن سوی آسمان برپاست، شب شعر ستارهها در شب
حرفهایم گرچه تکراریست، جملههایم گرچه بی معناست
تا زمانی که با خدا هستم، اسم هر گفت وگوی ساده، دعاست
-
گر چه زندگی با درد و غم همراه است ٬
اما مسیر از شادمانی های بسیار نیز خالی نیست .
اگر دنیای خود را فرو ریخته یافتی ٬
تکه های سالم را بر گیر و براه ادامه بده ٬
چون در پایان آرزوهایت را برآورده خواهی یافت .
به یاد داشته باش که ،
در پایان همین فراز و فرودهاست که یکدیگر را توازن می بخشند .
بگذار اشکهایت جاری شوند ٬
بگذار گل لبخند بر لبانت بشکفد ٬
اما تسلیم ٬ هرگز ! هرگز !
به یاد آر که در تو نیرویی هست
که نوید واقعیت یافتن رویاهایت را می دهد ٬
حتی آن زمان که بسیار دور می نمایند .
-
ميروي و من فقط نگاهت ميکنم تعجب نکن که چرا گريه نميکنم بي تو،
يک عمر فرصت براي گريستن دارم اما براي تماشاي تو،
همين يک لحظه باقي است
و شايد همين يک لحظه اجازه زيستن در چشمان تو را داشته باشم
-
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرامتر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج بگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
-
ای خدای بزرگ هر روز به یادمان بیاور که از همۀ نعمتهایی
،که به ما ارزانی داشته ای، بالاترین آن محبت است
.اگر چه کافی نیست که به عزیزانمان محبت کنیم
.خدایا دلهایمان را بگشا، نه فقط به روی نزدیکانمان، بلکه به روی همۀ انسان ها
-
خداي مهربانم هوايت را مي خواهم
دلم سيراب نمي شود از تو
به اشكهايم نگاهي كن
كه لمس دست تو
زيباترين رهايي هاست
لمس ناب وجود تو
رنگ نگاه تو
به زانو مي زند همه را
بگو به من كه محو تو بودن
چرا گاهي دورست
در اغوش باران مهرباني تو
بهترين نوازش گونه هاي خيس من ست
-
کاش خورشيد غروب نمي کرد به اين زوديها
کاش کشتي عمرت سلامت مي رسيد به اين ساحل ها
تا من تمام حر ف هاي دلم را برايت مي خواندم
آنقدر چشم براهت ماندم وگريستم که رودخانه ي چشمانم خشکيد
آنقدر در کنار جاده ي زندگي ايستادم تا شايد تو را در کوچه پس کوچه هاي تنهايي بيابم
اما افسوس از آن روزي که شنيدم دفتر زندگيت با يک خط نوشته به پايان رسيد
خورشيد عمر تو غروب کرد و تو ستاره اي شدي در دل سياه شب
و خاطره اي غم انگيز که هميشه در دل تنها و شکسته ي من باقي خواهد ماند
-
سکوت و رنج تنهایی شکستنها
و دست خویش بر گیسوی بردنها
ترا تا انتهای رویش گلهای وصلت دوست می دارم
ترا تا چشمک مستانه نرگس
ترا تا روزگار رقص گلها دوست می دارم...
دیرگاهی است که غم مهمانم
رنج هم همقدم در گذر از جاده ی تاریک غم است
من پر از داغ شقایق در دشت
پرم از ناله کبوتر در باغ!