-
ضرب المثلهای روسی
* مسکو یکباره ساخته نشده است.
* مهمانی خوب است، ولی خانه بهتر است.
*در صومعه دیگران، با آداب خود وارد نمیشوند.
*دوستان در فقر شناخته میشوند.
*دنبال دو تا خرگوش میدوی؟ هیچ کدامشان را نمیگیری.
*در هر شوخی، حقیقتی نهفته است.
*زبان من، دشمن من است.
*تا وقت مرگ، از نفس کشیدن سیر نخواهی شد.
*کلاغ چشم کلاغ را در نمی آورد.
*اشتها، وقت غذا خوردن میآید.
*ماهیگیران همدیگر را از دور میبینند.
*کسی که با شیر سوخته، به آب خنک هم فوت میکند.
*خدایا مرا از دوستانم در امان دار، از دشمنانم خودم را نجات خواهم داد.
شبها همه گربهها خاکستریاند.
کسی که از گرگ میترسد، وارد جنگل نمیشود.
پرنده را از پروازش میشناسند.
-
ضرب المثلهای چینی
* آنکس که جرأت مبارزه در زندگی را ندارد، طناب دار را به گردن میاندازد.
* آنکس که در هر جا دوستانی دارد، همه جا را دوست داشتنی مییابد.
* راستی، یگانه سکه ای است که همه جا قیمت دارد.
* موقعی که دهانت میخورد، بگذار با شکمت مشورت کند.
* مردان در اوقات خوشبختی نسبت به سایر افراد همدردی نشان میدهند و زنان در اوقات بدبختی.
* هیچ وقت بیش از زمانی که سرو کارمان با احمق است، احتیاج به هوش زیاد نداریم.
* بدبختی آن نیست که میتوان از آن برحذر بود، بلکه آن است که گریزی از آن نیست.
* هنگامی که خشم حرف میزند، عقل چهره خود را می پوشاند.
* همیشه دزدی وجود دارد که دزد دیگر را غارت کند.
* مردی که کوه را از میان برداشت، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد.
* آنکه در باره همه چیز می اندیشد، در باره هیچ چیز تصمیم نمیگیرد.
* عمارت بزرگ را از سایه اش و مردان بزرگ را از سخنانشان میتوان شناخت.
*انسان موفق، بی قید نیست و انسان بی قید، موفق نیست.
* با ثروت میتوان بر شیاطین فرمانروایی کرد، بدون ثروت حتی نمیتوان بره ای را احضار کرد.
* مردم به سخنان مرد پولدار همیشه گوش میکنند.
* "عجله" کاری را که "احتیاط" قدغن کرده است، انجام میدهد.
* مرد بزرگ، عیوب مرد کوچک را نمیبیند.
-
ازدواج در ضرب المثلهاي جهان
انگليسي:زن فقط يك چيز را پنهان نگاه ميدارد آنهم چيزي است كه نميداند.
هلندي:وقتي زن خوب در خانه باشد، خوشي از در و ديوار مي ريزد.
استوني: از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقير زن بگير.
فرانسوي: آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است. 2)انتخاب زن و تربوز مشكل است.3) بدون زن، مرد موجودي خشن و نخراشيده بود.
آلماني: كاري را كه شيطان از عهده بر نيايد زن انجام ميدهد. 2)وقتي زني ميميرد يك فقته از دنيا كم ميشود.3) كسي كه زن ثروتمند بگيرد آزادي خود را فروخته است.4) آنكه را خدا زن داد، صبر همه داده. 5)گريه زن، دزدانه خنديدن است.
يوناني:شرهاي سهگانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن. 2) براي مردم مهم نيست كه زن بگيرد يا نگيرد، زيرا در هر دو صورت پشيمانخواهد شد.
گرجيها:اسلحه زن اشك اوست.
ايتاليايي:اگر زن گناه كرد، شوهرش معصوم نيست. 2) زناشويي را ستايش كن اما زن نگير.3) زن و گاو را از شهر خودت انتخاب كن.
ازدواج در ضربالمثلهاي جهان
ازدواجدر ضربالمثلهاي جهان
١-هنگام ازدواج بيشتربا گوش هايت مشورت كن تا با چشم هايت.( ضرب المثل آلماني)
2- مردي كه به خاطر " پول " زن مي گيرد، به نوكري مي رود. ( ضرب المثل فرانسوي)
۳- لياقت داماد ، به قدرت بازوي اوست . ( ضرب المثل چيني)
۴- زني سعادتمند است كه مطيع " شوهر" باشد. ( ضرب المثل يوناني)
٥- زن عاقل با داماد " بي پول " خوب مي سازد. ( ضرب المثل انگليسي)
٦- زن مطيع فرمانرواي قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگليسي)
٧- زن و شوهر اگر يكديگر را بخواهند در كلبه ي خرابه هم زندگي ميكنند. ( ضرب المثل آلماني)
٨ - داماد زشت و با شخصيت به از داماد خوش صورت و بي لياقت . ( ضربالمثل لهستاني)
٩- دختر عاقل ، جوان فقير را به پيرمرد ثروتمند ترجيح مي دهد. ( ضربالمثل ايتاليايي)
١٠ -داماد كه نشدي از يك شب شادماني و عمري بداخلاقي محروم گشته اي .(ضرب المثل فرانسوي)
١١- دو نوع زن وجود دارد؛ با يكي ثروتمند مي شوي و با ديگري فقير. (ضرب المثل ايتاليايي)
١٢- در موقع خريد پارچه حاشيه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواجدرباره مادر عروس تحقيق كن . ( ضرب المثل آذربايجاني)
١٣- برا ي يافتن زن مي ارزد كه يك كفش بيشتر پاره كني . ( ضرب المثلچيني)
١٤- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصيل انتخاب كن (ضرب المثل چيني)
١٥- اگر خواستي اختيار شوهرت را در دست بگيري اختيار شكمش را در دستبگير. ( ضرب المثل اسپانيايي)
١٦- اگر زني خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوي با او ازدواج كن اماپولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل تركي)
١٧- ازدواج مقدس ترين قراردادها محسوب مي شود. (ماري آمپر)
١٨- ازدواج مثل يك هندوانه است كه گاهي خوب مي شود و گاهي هم بسياربد. ( ضرب المثل اسپانيايي)
١٩- ازدواج ، زودش اشتباهي بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتري است . ( ضربالمثل فرانسوي)
٢٠- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشيماني است . ( سقراط)
٢١- ازدواج مثل اجراي يك نقشه جنگي است كه اگر در آن فقط يك اشتباهصورت بگيرد جبرانش غير ممكن خواهد بود. ( بورنز)
٢٢- ازدواجي كه به خاطر پول صورت گيرد، براي پول هم از بين مي رود(رولاند)
٢٣- ازدواج هميشه به عشق پايان داده است . ( ناپلئون)
٢٤- اگر كسي در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است(محمد حجازي)
٢٥- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست ، ولي مي توانيم مادر شوهرو مادر زنمان را خودمان انتخاب كنيم . ( خانم پرل باك)
٢٦- با زني ازدواج كنيد كه اگر " مرد " بود ، بهترين دوست شما مي شد . (بردون)
٢٧- با همسر خود مثل يك كتاب رفتار كنيد و فصل هاي خسته كننده او رااصلاً نخوانيد . ( سوني اسمارت)
٢٨- براي يك زندگي سعادتمندانه ، مرد بايد " كر " باشد وزن " لال " (سروانتس)
٢٩- ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " مي خواهد. ( كريستين)
٣٠- تا يك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتي هاي يكديگر را نميبينند. ( اسمايلز)
-
بهترین حرفهای دنیا
۱- ضرب المثل جامایکایی
no call alligator long mouth till you pass him
قبل از آن که از رودخانه عبور کنی ، به تمساح نگو “دهن گنده”.
[تفسیر : تا وقتی به کسی نیاز داری،او را تحمل کن و با او مدارا کن. ]
۲ – ضربالمثل هاییتیایی
if you want your eggs hatched , sit them yourself
اگر میخواهی که جوجههایت سر از تخم بیرون آورند ، خودت روی تخممرغ ها بخواب.
[تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی، آن را به شخص دیگری غیر از
خودت مسپار.]
۳ – ضربالمثل لاتین
a silly rabbit have three opening to its den
یک خرگوش احمق ، برای لانهی خود سه ورودی تعبیه میکند.
[تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم میکند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آنها ببندی]
4 – ضربالمثلی از شمال آفریقا
Every beetle is a gazelle in the eyes of its mother
هر سوسکی از دید مادرش به زیبایی غزال است.
معادل فارسی : اگر در دیدهی مجنون نشینی ، به غیر از خوبی لیلی نبینی.
۵ – ضرب المثل روسی
An empty barrel makes greatest sound
بشکهی خالی بلندترین صدا را ایجاد میکند.
[تفسیر : هیاهو و ادعای بسیار نشان از میان تهی بودن دارد.]
۶ – ضربالمثل اسپانیایی
after all , to make a beautiful omelet you have to break an egg
برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخممرغ شکست.
[تفسیر: بدون صرف هزینه ، به نتیجهی مطلوب دست نخواهی یافت]
معادل فارسی : بیمایه فطیر است.
۷ – ضربالمثل روسی
all are not good cooks who carry long knives
هر که چاقوی بزرگی در دست دارد ، لزومآ آشپز ماهری نیست.
[تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست]
معادل فارسی : به عمل کار برآید.
این ضربالمثلها برگرفته از کتاب “بهترین حرفهای دنیا” گردآوری شده توسط آقای محمدسروش تفضلی است و منتشر شده توسط نشر سایه گستر.
-
برو آن جا که عرب نی انداخت
.. در پاسخ به تهدید و یا به جای گفتن " برو گم شو " و یا " برو که هرگز برنگردی " از این اصطلاح استفاده می شود ...
در آن دوران که از ساعت و حساب نجومی در شبه جزیره ی عربستان خبری نبود، وسعت و همواری بیابان و عدم وجود قلل کوه
در این منطقه مانع از آن بود که بتوان ساعت و زمان دقیق شب و روز را تعیین نمود و مردم برای انجام مناسک و عبادت های خود که بایست در هنگام مشخصی انجام گیرند؛ نمی دانستند که آیا هنوز روز است و یا دیگر غروب و یا شب شده است. کوهی هم که آخرین شعاع خورشید را در قله ی آن بتوان دید در آن حوالی مطلقا وجود نداشت.
در آن هنگام افراد مخصوصی بودند که برای آن که معلوم کنند که آیا هنوز اثری از خورشید موجود است یا نه، بیرون از آبادی ها نی ها ( یا نیزه هایی ) را تا آن جا که می توانستند به هوا پرتاب می کردند و اگر نور خورشید به نیزه برخورد می کرد آن ساعت را هنوز روز و در غیر آن صورت شب به شمار می آوردند.
از آن جا که این " نی پرانی " در بیرون از آبادی و در صحرا و بیابان انجام می گرفت، عبارت " برو آن جا که عرب نی انداخت " را امروز برای کنایه از جایی که متروک و فاقد آب و آبادی است به کار می گیرند و به جای گفتن " برو به جایی که برنگردی " از آن استفاده می کنند. و با گفتن " رفت آنجا که عرب نی انداخت " ناپدید و گم و گور شدن و یا وخیم شدن وضع کسی را اعلام می کنند.
-
آتش بیار معرکه ...
... این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که در ماهیت و اصل دعوا و مشاجره ی میان چند تن شرکت ندارد، اما کارش تشدید این دعوا و مشاجره و گرم نگاهداشتن آتش اختلاف در میان آنان است ...
در گذشته که موسیقی گسترش چندانی نداشت، ضرب و دف از ابزار اصلی مطربان به شمار می رفت. آنان این ابزار را زیر بغل می گرفتند و همه جا همراه می بردند. گروه مطربان اغلب تشکیل می شد از یک کمانچه کش، نی زن، ضرب گیر، دف زن، خواننده و رقاصه. یک نفر دیگر هم که اصلا از کار مطربی سررشته ای نداشت همیشه همراه این گروه بود که وظیفه ی خاصی بر عهده داشت. این شخص را " دایره نم کن " یا " آتش بیار " می نامیدند.
دو ساز ضرب و دف از چوب وپوست تشکیل شده است. پوست این دو ساز در بهار و تابستان خشک و منقبض و در پائیز و زمستان که موسم باران و رطوبت است مرطوب و منبسط می گردد. در بهار و تابستان لازم است که این پوست هر چند ساعت یک بار مرطوب و تازه گردد تا صدای آن به علت خشکی و انقباض تغییر نکند. این وظیفه در این فصول به عهده ی دایره نم کن بود که ظرف آبی جلوی خود قرار می داد و ضرب و دف را نم می داد و تازه نگاه می داشت. در پائیز و زمستان همین شخص که حالا آتش بیار نامیده می شد پوست های مرطوب شده را روی منقل آتش می گرفت و با حرارت دادن خشک می کرد.
این شخص که از موسیقی چیزی نمی دانست نه می توانست ساز و ضرب و دف بزند و نه به آواز و خوانندگی آشنایی داشت، اما وجودش به قدری موثر بود که اگر دست از کار می کشید دستگاه طرب می خوابید و بساط معرکه و شادی مردم برچیده می شد.
و چون افراد سخن چین و فتنه انگیز که در اصل مشاجرات شرکت ندارند، با بدگویی کردن و ایجاد شبه آتش اختلافات را دامن می زنند آن ها را به آتش بیار معرکه تشبیه می کنند
از سوی دیگر دستگاه موسیقی و طرب در گذشته از نظر مذهبی بیشتر از امروز مورد بی اعتنایی بود و گناه اصلی وجود آن را آتش بیار می دانستند و بر این باور بودند که اگر او ضرب و دف را آماده نکند دستگاه موسیقی و عیش نیز خود به خود از کار می افتد و موجب انحراف اخلاقی نمی گردد.
-
آب زیر کاه
...این اصطلاح در باره ی کسی به کار می رود که در لباس دوستی و خیر خواهی برای دستیابی به اهداف خود، دیگران را فریب می دهد و به آنان خیانت می کند...
در گذشته یکی از ترفندهای جنگی آن بود که در مسیر حرکت دشمن که از میان مزارع و کشتزارها می گذشت باتلاق هایی پر از آب حفر کنند و روی آن را زیبا و طبیعی با کاه و علف بپوشانند تا دشمن هنگام عبور از این مناطق در آن ها افتاده و غرق شود. بدین ترتیب پیشتازان سپاه دشمن و سوارکاران آن ها در این باتلاق های سرپوشیده فرو می رفتند و با کند شدن پیشروی آنان این فرصت برای مدافعان آن منطقه فراهم می آمد تا سپاه خود را آماده و تجهیز نمایند.
این حیله ی جنگی در مبارزات مردم ویتنام علیه امریکائیان نیز به کار گرفته شده است و ویت کنگ ها در درون جنگل ها کودال های کوچک یا بزرگی حفر و پر از آب می گردند و سر نیزه و سیخ های بلند دیگری را نیز در آن ها قرار می دادند و روی آن ها را با کاه و برگ و علف می پوشاندند و سربازان امریکایی که از آب زیر کاه خبر نداشتند هنگام پیشروی در این گودال های پر از آب و سرنیزه می افتادند و با فرو رفتن سرنیزه ها در بدنشان و غرق شدن در آب با مرگ هولناکی از میان می رفتند.
-
از کیسه ی خلیفه بخشیدن
...هرگاه کسی گشادبازی کنند و از مال و دارایی دیگری بذل و بخشش نماید، این اصطلاح را در باره ی او به کار می برند...
خلیفه ی مورد نظر در این اصطلاح کسی نیست جز خلیفه هارون الرشید و آن که از کیسه ی وی بذل و بخشش نموده است وزیر ایرانی او جعفر برمکی می باشد.
پیرامون رویداد مربوط به این اصطلاح در کنب " داستان های امثال " تالیف مرتضویان، " از عرب تا دیالمه " و " تاریخ تمدن اسلام " نوشته ی جرجی زیدان داستانی آمده است که کوتاه شده ی آن چون این است :
عبدالملک بن صالح از امیران و بزرگان خاندان بنی عباس بود که مردی فاضل و دانشمند و پرهیزکار بود. وی پیش از به خلافت رسیدن هارون الرشید به فرمان هادی، خلیفه ی وقت، حکومت موصل را در اختیار داشت، ولی پس از دو سال، در زمان خلافت هارون الرشید بر اثر بدگویی مخالفان از حکومت بر کنار و در بغداد منزوی و خانه نشین شده بود.
وی چون دستی گشاده داشت پس از چندی مقروض گردید. ولی عزت نفس مانع از آن بود که وی از هر مقامی درخواست کمک نماید. از سوی دیگر چون از بلند طبعی و سخاوتمندی جعفر برمکی، وزیر مقتدر هارون الرشید آگاهی داشت و می دانست که جعفر مردی فصیح و دانشمند است و قدر فضلا را به تر می داند نیمه شبی که بغداد و بغدادیان در خواب بودند با چهره ی بسته و ناشناس راه خانه ی جعفر برمکی را در پیش گرفت و اجازه ی دخول خواست.
اتفاقا در آن شب جعفر برمکی با جمعی از خواص و محارم خود بزم شرابی ترتیب داده بود. هنگامی که پیشخدمت مخصوص سر در گوش جعفر کرد و گفت : عبدالملک بر در سرای است و اجازه ی حضور می طلبد. جعفر وی را دوست صمیمی خود عیدالملک که اغلب اوقات خود را در مصاحبت وی می گذراند، پنداشته و اجازه دخول داد.
هنگامی که عبدالملک صالح وارد شد و جعفر برمکی او را دید، چنان منقلب شد که از جای خود جهید و بر پا ایستاد. می گساران باده بریختند و گل عذاران به پشت پرده گریختند، رامشگران نیز دست از چنگ و رباب برداشتند و پا به فرار گذاشتند.
عبدالملک چون پریشان حالی جعفر بدید با کمال خوشرویی در کنار بزم نشست و فرمان داد تا مغنیان بنوازند و ساقیان جام شراب را در گردش آورند.
جعفر چون آن همه بزرگمردی از عبدالملک صالح دید بیش از پیش شرمنده گردیده و پس از ساعتی اشاره کرد تا بساط شراب را برچیدند و همه ی حضار را مرخص نمود. سپس بر دست و پای عبدالملک بوسه زد و گفت : از این که بر من منت نهادی و بزرگواری کردی بی نهایت شرمنده و سپاسگزارم . اکنون در اختیار تو هستم. هر چه بفرمایی به جان خریدارم.
عبدالملک پس از شرح مقدمه ای حال خود باز گفت و از جعفر برمکی درخواست یاری و استمداد نمود. جعفر بی درنگ و با گشاده رویی این درخواست و چند درخواست دیگر عبدالملک را برآورده نمود و صبح آن شب عبدالملک در حالی که قلبش مالامال از شادی و سرور بود خانه ی جعفر را ترک گفت.
بامدادان جعفر برمکی همچون هر روز به داراخلافه رفت و به حضور هارون الرشید بار یافت. خلیفه با کنجکاوی نظری به جعفر انداخت و گفت : پیداست که امروز خبر مهمی داری. جعفر گفت : آری امیرالمومنین، شب گذشته عموی بزرگوارت عبدالملک صالح به خانه ی من آمد و تا صبح با یکدیگر گفتگو کردیم. هارون الرشید که نسبت به عبدالملک بی مهر بود با غضب گفت : این پیر سالخورده هنوز از ما دست بردار نیست. قطعا توقع نابجایی داشته است.
جعفر با خونسردی پاسخ داد : اگر ماجرای شب گذشته را به عرض برسانم امیرالمومنین خود به گذشت و بزرگواری این مرد شریف و دانشمند اذعان خواهند کرد. آن گاه داستان بزم و شراب و حضور غیر مترقب عبدالملک و سایر رویداد ها را مفصلا شرح داد.
خلیفه با شنیدن سخنان جعفر بسیار تحت تاثیر قرار گرفت و گفت : از عمویم بعید بنظر می رسید که تا این اندازه جوانمردی نشان دهد. از مردانگی و بزرگواری او خوشم آمد و آن چه کینه از وی در دل داشتم یکسره زائل گردید.
جعفر برمکی چون خلیفه را بر سر نشاط دید به سخنانش ادامه داد و گفت : ضمن گفتگو معلوم شد که پیرمرد در این اواخر مبلغ قابل توجهی مقروض شده است که دستور دادم قرض هایش را بپردازند. هارون الرشید به شوخی گفت : قطعا از کیسه ی خودت !
جعفر با لبخند گفت : « از کیسه ی خلیفه بخشیدم ». چه عبدالملک در واقع عموی خلیفه است و حق نبود از بنده چون این جسارتی سر بزند. هارون الرشید که جعفر برمکی را چون جان دوست می داشت چیزی نگفت و با تقاضایش موافقت کرد.
جعفر دوباره سر برداشت و گفت : چون عبدالملک دستی گشاده دارد و مخارج زندگی اش زیاد است مبلغی هم برای تامین آینده ی وی حواله کردم. هارون الرشید به شوخی گفت : این مبلغ را حتما از کیسه ی شخصی بخشیدی . جعفر پاسخ داد : چون از اعتماد کامل برخوردار هستم « از کیسه ی خلیفه بخشیدم».
هارون الرشید لبخندی زد و گفت : این را هم قبول دارم ، به شرط آن که دیگر گشادبازی نکرده باشی.
جعفر گفت : امیرالمومنین به تر می دانند که عبدالملک آفتاب لب بام است و دیر یا زود افول می کند. آرزو داشت که واپسین سال های عمر خود را در جوار مرقد حضرت رسول بگذراند. وجدانم گواهی نداد که این خواهش دل رنجور را تحقق نبخشم. لذا فرمان حکومت و ولایت مدینه را به نام او صادر کردم. هارون به خود آمد و گفت : راست گفتی، عبدالملک شایستگی این مقام را دارد و صلاح است حکومت طائف را نیز به آن اضافه کنی.
جعفر پس از قدری تامل ادامه داد : ضمنا از حسن نیت و اعتماد خلیفه نسبت به خود استفاده کرده، آخرین آرزوی عبدالملک را نیز وعده ی قبول دادم. هارون گفت : با این ترتیب و تمهیدی که شروع کردی، قطعا آخرین آرزوی او را هم از کیسه ی خلیفه بخشیدی ! ؟
جعفر برمکی رندانه پاسخ داد : اتفاقا بخشش در این مورد به خصوص جز از کیسه ی خلیفه عملی نبود، زیرا عبدالملک آرزو دارد فرزندش صالح به افتخار دامادی خلیفه امیرالمومنین نائل آید. من هم با استفاده از اعتماد و بزرگواری خلیفه این وصلت فرخنده را به او تبریک گفتم و حکومت مصر را نیز برای فرزندش، یعنی داماد آینده ی خلیفه، در نظر گرفتم.
هارون گفت : ای جعفر، تو نزد من به قدری عزیز و گرامی هستی که آن چه از جانب من تقبل و تعهد کردی همه را یکسره قبول دارم. برو از هم اکنون ترتیب کارهای عبدالملک را بده و او را به سوی مدینه گسیل دار.
-
پته اش روی اب افتاد
...این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که رازش فاش و مشتش باز شده است...
در گذشته که لوله کشی آب وجود نداشت و آب مورد نیاز مردم در جوی های سر باز جریان داشت، در هر جا که لازم می آمد تا مقداری از این آب جاری به درون کوچه های مسیر و یا خانه های مسکونی جریان یابد، سد کوچکی از جنس چوب که آن را « پته » می نامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آب انبارها می راندند.تا به مصارف روزانه برسد.
به هنگام کم آبی یا خشکسالی بسیار پیش می آمد گه افرادی خارج از نوبت خود، در نیمه های شب با نهادن پته ای بر سر راه آب، مسیر آن را عوض کرده و آب می بردند. بدیهی است که در آن نیمه های شب کم تر کسی متوجه ی آبدزدی آنان می شد، مگر آن که فشار آب گاهی موجب می گردید تا پته از جای خود کنده شده و روی آب بیفتد و با دیده شدن آن در جاهای دیگر راز ایشان فاش شده وآبرویشان برود.
از آن جا که این عمل در فلات کم آب ایران بسیار تکرار می شد رفته رفته عبارت پته ی کسی روی آب افتادن نیز برای فاش شدن راز کسی به صورت اصطلاحی در میان مردم رایج شد.
-
باد آورده را باد می برد
...مردم بر این باور هستند که مال و ثروتی که بدون رنج و زحمت به دست آید دستخوش باد حوادث شده و خود به خود از دست می رود...
خسرو پرویز که عامل اصلی منقرص شدن سلسله ی ساسانی و شکست ایرانیان در زمان یزدگرد سوم در برابر تازیان بود، عاشق بی قرار زن و زر و دوست دار خواسته و تجمل و خوش گذرانی بود و در دوره ی سلطنت خود به گفته ی صاحب کتاب " حبیب السیر " تعداد صد گنج و به عقیده ی دیگر تاریخ نویسان هفت گنج تدارک دید که به " هفت خم خسروی " شهرت دارد و فردوسی نیز در شاهنامه از آن یاد می کند.
یکی از این گنج های هفتگانه ی خسرو پرویز " گنج باد آورده " نام داشته است و درباره آن در کتاب " ایران در زمان ساسانیان " ( نوشته ی آرتور کریستن سن، مترجم : رشید یاسمی، ص ۴۸۶ ) چون این آمده است : « هنگامی که ایرانیان شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند، رومیان در صدد نجات دادن ثروت شهر برآمدند و آن را در چند کشتی نهادند، اما بادی مخالف وزید و کشتی ها را به جانب ایرانیان راند. این مال را به تیسفون فرستادند و به " گنج باد آورده " موسوم شد. ».
این گنج باد آورده دو بار از خزانه ی خسرو پرویز به سرقت رفت و یک بار هم در سال ۶۲۸ میلادی بود که " هرقل " تیسفون را غارت کرد که اتفاقا همه از این گنج باد آورده بوده است. ( حماسه ی کویر ، دکتر باستانی پاریزی، ص ۴۹۹ ) و از آن تاریخ، عبارت " باد آورده را باد برد " به ضرب المثل تبدیل گردیده است.