-
ضرب المثل ها
* «اسب پیر نصیب دباغ میگردد» ضربالمثل آلمانی
* «از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
* «اسب خوشرو هم گاهی سكندری میخورد.»
* «اسب دونده جو خود را زیاد میکند!»
* «اسب را عقب درشكه بستن»
* «اسب را گم کرده عقب نعلش میگردد.»
* «اسب، ران را میشناسد!»
* «اسب زینكرده است!»
* «اسب شاهی را بردند نعل ببندند، سوسك هم پایش را بلند كرد.»
* «اسب عاریه کمخوراک و تندرو است!»
* «اسب نجیب را يك تازیانه بس است.»
* «اسب و استر به هم لگد نزنند.»
* «اسب و خر را كه پهلوی هم ببندند، اگر همخو نشوند، همبو میشوند.»
* «اسبی را که سر پیری سوقانش کنند، به درد میدان قیامت میخورد.»
* «اگر آقایت را سوار الاغ دیدی بگو: عجب اسب قشنگی!»
* «بارالها به حق هشت و چهار، گیوهپا را مكن به اسب سوار»
* «به اسب شاه گفته يابو»
* «به قاطر گفتند پدرت كیست؟ گفت: اسب آقادائیم است.»
* «سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»
اسب در شعر فارسی
* «آنكس كه بداند و بداند كه بداند// اسب شرف از گنبد گردون بجهاند»
o فخر رازی
* «ابله شدهای، وفا ز زن میطلبی؟// اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟»
o ناشناس
* «اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود»
o روحی
* «اسب تازی دو تك رود به شتاب// شتر آهسته میرود شب و روز»
o سعدی
* «اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر میبینم»
o حافظ
* «اسب فربه شود، شود سركش»
o سنایی
* «اسب لاغرمیان به كار آيد// روز میدان، نه گاو پرواری»
o سعدی
* «اسب میتاخت با شکوه و دلیر// که کند فعل شیر بچه شیر»
o مکتبی شیرازی
* «اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب// نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است»
o منوچهری دامغانی
* «اگر اشتر و اسب و استر نباشد// کجا قهرمانی بود قهرمان را»
o ناصرخسرو
* «اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر»
o فرخی سیستانی
* «ای بسا اسب تیزرو كه بمرد// خرك لنگ جان به منزل برد»
o سعدی
* «راهرو را فاقه و نعمت كند منع از سلوك// اسب راه آن است كو نه فربه و نه لاغر است»
o علیشیر نوایی
* «ز دریا برآمد یکی اسب خنگ// سرون گرد چون گور و کوتاهلنگ// دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم// پلنگ و سیه خایه و زاغ چشم»
o فردوسی
* «مر سگان را عید باشد مرگ اسب// روزی وافر بود بیجهد و كسب»
o مولوی
* «نه برگزاف سکندر به یادگار نوشت// که اسب و تیغ و زن آمد سهگانه از در دار»
o ابوحنیفه اسکافی
* «هركسی را كه بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد»
o ناشناس
* «هست مامات اسب و بابا خر// تو مشو تر چو خوانمت استر»
o سنایی
* «یا رب اين نو دولتان را بر خر خودشان نشان// كاین همه ناز از غلام و اسب و استر می كنند»
o حافظ
-
http://pic.azardl.com/images/67743774545595448265.jpg
ضرب المثل ها
* «از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
* «از خر میپرسند چهارشنبه کی است.»
* «از روی لاعلاجی به خر میگه خانباجی!»
* «اسب و خر را كه پهلوی هم ببندند، اگر همخو نشوند، همبو میشوند.»
* «با حرف خر از آسمان جو نمی بارد.»
* «به خر دستش نمیرسد، پالانش را میزند»
* «پالان ترمه خر را عوض نمیكند!»
* «جوان را مفرست به زن گرفتن، پیر را مفرست به خر خریدن!»
* «حیف صابون که سر خر را با آن بشویند.» ضربالمثل ایتالیایی
* «خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
* «خر اگر بازار نرود بازار میگندد.»
* «خر برهنه را پالان نتوان گرفت.»
* «خر به فكر جو است و خربنده به فكر دو»
* «خر پیر و افسار رنگین»
* «خر چهداند قدر حلوای نبات»
* «خر دادن و خیار ستدن»
* «خر داده و زر داده و سر داده.»
* «خر را جایی میبندند که صاحب خر راضی باشد»
* «خر را كه به عروسی میبرند، برای خوشی نیست، برای آبكشی است.»
* «خر را گم کرده پی افسارش (پالانش - نعلش) میگردد.»
* «خر سوار خمره شده»
* «خر سواری را حساب نمیکند.»
* «خر و گاو را با یک چوب میراند»
* «خر سیشاهی پالان دوزار (دوهزار)!»
* «خر سیصنار پالان هفصنار!»
* «خر عیسی به آسمان نرود!»
* «خر كه جوش زياد شد لگد و جفتك میپراند»
* «خر که یک بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمیرود.»
* «خر مال كسی است كه سوار است.»
* «خر همان خر است پالانش عوض شده»
* «خریت نه تنها علفخوردن است»
* «خری زاد و خری زید و خری مرد»
* «راه رفتن را از گاو یاد بگیر، آب خوردن را از خر!»
* «زبان خر را خلج داند.»
* «سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»
* «قدر لوزينه خر كجا داند»
* «قسمت را باور كنم یا عرعر خر را؟»
* «قیمت زعفران چه داند خر»
* «كار كردن خر، خوردن یابو»
* «كاه را پیش سگ و استخوان را پیش خر میریزد.»
* «كره خر از خريت پیش پیش مادر است.»
* «گر نبودی چوب تر، فرمان نبردی گاو و خر»
* «مرگ خر عروسی سگ است.»
* «مزد خرچرانی، خرسواری است!»
* «هرچه داره به بر داره، به خونه دست خر داره!»
* «هركه خر شد بارش میكنند.
* «هركه خر شد سوارش میشوند.»
* «هر كه خری ندارد، غمی ندارد»
* «یاسین به گوش خر خواندن.»
خر در شعر فارسی
* «آدمی است از پی کاری بزرگ// گر نکند، اوست حماری بزرگ»
o امیر خسرو
* «آسوده كسی كه خر ندارد// از كاه و جوش خبر ندارد»
o ناشناس
* «آلت اسكاف پیش زرگر// پیش سگ كَه استخوان درپیش خر»
o مولوی
* «آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// يك شكم در آدمی نگذاشتی»
o سعدی
* «آنکس كه نداند و بداند كه نداند// لنگان خرک خویش به منزل برساند»
o فخرالدین رازی
* «از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ// آن همچو شیر گندهدهان، پیس چون پلنگ»
o سوزنی سمرقندی
* «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم»
o مولوی
* «اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود»
o روحی
* «اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر میبینم»
o حافظ
* «اگر خر نیاید به نزدیک بار// تو بار گران را به نزد خر آر»
o فردوسی
* «اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر»
o فرخی سیستانی
* «اهل نگردد به عمامه سفیه// خر نشود از جل ديبا فقیه»
o امیر خسرو
* «ای بسا اسب تیزرو كه بمرد// خرك لنگ، جان به منزل برد»
o سعدی
* «بار گوناگون است بر پشت خران// هین بیك چوب اين خران را تو مران»
o مولوی
* «بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند// همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود»
o فرخی سیستانی
* «بسی خفتی کنون سر برکن ازخواب// خری خیره مده، مستان خیاری»
o ناصرخسرو
* «به هندوستان پیری از خر فتاد// پدر مردهای را به چین گاو زاد»
o نظامی
* «به یك دل مهر پیوستن نشاید// چو خر، كش بار بر یكسو نیاید»
o فخرالدین اسعد گرگانی
* «بیچاره خر آرزوی دم کرد// نایافته دم دوگوش گم کرد»
o ایرجمیرزا
* «پیش از آن کت برون کنند ز دِه// رخت بر گاو و بار بر خر نه»
o نظامی
* «پیش خر، خرمهره و گوهر یكی است»
o مولوی
* «پیشین خر، پسین را پل بود.» (خر پيشين، خر پسين را پل بود.)
o قرةالعین
* «تو چهدانی که که بود آن خرک لنگت// که همی بر اثر استر او رانی»
o ناصرخسرو
* «تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
o سنایی
* «تو هستی همچنان مرد قدم سست// نشسته بر خـر و خـر را همی جست»
o عطار نیشابوری
* «جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان// وینها ز آدمند چرا جملگی خرند»
o ناصرخسرو
* «چو برکنده شد گوش خر از بنه// جهید همچو آتش ز آتشزنه// گریزید و تیزید و شد همچو باد// پی شاخ شد، گوش بر باد داد»
o ادیب پیشاوری
* «چون مهر کند فلکسواری// از چالش لاشهخر چه خیزد»
o کمالالدين اسماعیل
* «چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی// كه مرگ خر بود سگ را عروسی»
o نظامی
* «خران را كسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن كآب و هیزم نماند»
o نظامی
* «خر بار بر به از شیر مردمدر»
o سعدی
* «خر به سعی آدمی نخواهد شد// گرچه در پای منبری باشد»
o سعدی
* «خر رفت که آورد سرویی// ناورد سرو دوگوش بنهاد»
o کمالالدين اسماعیل
* «خر عیسی است که از هر هنری با خبر است// هر خری را نتوان گفت که صاحبهنر است// خر عیسی را آن بیهنر انکار کند// که خود از جملهٔ خرهای جهان بیخبر است// قصد راکب را بیهیچ نشان میداند// که کجا موقع مکث است و مقام گذر است// چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود// او هم اندر بر خرها همه پیغامبر است// من به جز مدحت او مدح دگرخر نکنم// جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است»
o ایرجمیرزا
* «خر عیسی گرش بمكه برند// چون بیايد هنوز خر باشد»
o سعدی
* «خركی را به عروسی خواندند// خر بخندید و شد از قهقهه سست// گفت من رقص ندانم به سزا// مطربی نیز ندانم به درست// بهر حمالی خوانند مرا// كآب نیكو كشم و هیزم چست»
o خاقانی
* «خر ِمانده کز ریـش نالان بود// چه سود ار ز دیباش پالان بود// چو کاهل بود نافه در خاستن// چه باید به خلخالش آراستـن»
o امیر خسرو
* «خلق گویند مغز خر خورده است// هرکه در احمقی تمام بود»
o کمالالدین اسماعیل
* «خوشبخت آنكه كرهخر آمد الاغ رفت// بی چاره آنكه گرفتار عقل شد»
o ناشناس
* «در سرش مغز نیست پنداری// مغز او را خری دگر خوردهاست»
o کمالالدین اسماعیل
* «گر تو خری، تو را ز خری هیچ نقص نیست// تا مر تراست سیم بخروار در خره»
o کمالالدین اسماعیل
* «دو نفر دزد خری دزدیدند// سـر تقسیم به هـم جنگیدند// آندو بودند چو گرم زد و خورد// دزد سوم خرشان را زد و برد»
o ایرجمیرزا
* «زنده كنِِِِِ مرده، مسیحافر است// و آنكه دم از مرده برآرد خر است»
o امیر خسرو
* «سگ بر آن آدمی شرف دارد// كه چو خر دیده بر علف دارد»
o نظامی
* «شاه میداس را دو گوش خر است// لیك آوخ كه زیر تاج دراست»
o ناشناس
* «شه سکندر دو گوش خر دارد// خلق از این راز کی خبر دارد»
o سنایی
* «علم داری عمل نه، دان كه خری// بار گوهر بری و كاه خوری»
o سنایی
* «فقیه شهر چه خوش گفت دی به گوش حمارش// هرآنكه خر شود البته میشوند سوارش»
o روحی
* «قربون خودم که خر ندارم// از کاه و جوش خبر ندارم»
o ناشناس
* «قیاسی گير از اینجا، آن و این را// خر پیشینه پل باشد پسین را»
o ناشناس
* «کفش عیسی مدزد و از اطلس// خر او را مساز پشماگند»
o سنایی
* «گاوان و خران بار بردار// به ز آدمیان مردمآزار»
o سعدی
* «گاوی است در آسمان و نامش پروین// گاو دگر نهفته در زیر زمین// پس چشم خرد باز کن ای اهل یقین// زیر و زبر دوگاو مشتی خر بین»
o خیام
* «گرگ گرسنه چو گوشت یافت نپرسد// کاین شتر صالح است یا خر دجال»
o سعدی
* «گفت خر! آخرهمی زن لاف لاف// در غریبی بس توان گفتن گزاف»
o مولوی
* «مال دادی به باد چون تو همی// گِل به گوهر خری و خر به خیار»
o سنایی
* «مرا با تو دشوار کار اوفتاد// خر اندر وحل ماند و بار اوفتاد»
o ادیب پیشاوری
* «مسکینخر اگر چه بیتمیز است// چون بار همیبرد عزیز است»
o سعدی
* «میدهد دست فلک نعمت اصحاب یمین// به گروهی که ندانند یمین را ز شمال// وانکه او را ز خری توبره باید بر سر// فلکش لعل به دامان دهد و زر به جوال»
o کمالالدین اسماعیل
* «نه منعم به مال از كسی بهتر است// خر ار جل اطلس بپوشد خر است»
o سعدی
* «نه هر خر را به چوبی راند باید// نه هركس را به نامی خواند باید»
o فخرالدین اسعد گرگانی
* «نیست منت نهنده را اجری// جود و منت نهی، بود ز خری»
o مکتبی شیرازی
* «هـركسی را كه بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد»
o ناشناس
* «هرکه را نبض عشق مینجهد// گر فلاطون بود، تواش خر گیر»
o مولوی
* «هركه عاشق نیست آنرا خر شُمر// خر بسی باشد، زخر كمتر شُمر»
o عطار نیشابوری
* «هست مامات اسب و بابا خر// تو مشو تر چو خوانمت استر»
o سنایی
* «یارب اين نودولتان را بر خر خودشان نشان// كاین همه ناز از غلام و اسب و استر میكنند»
o حافظ
-
زن
یه ضرب المثل چینی میگه: اگه از دوران مجردی لذت نمیبری ازدواج کن!! اون وقت حتماً از فکر کردن به دوران مجردیت لذت می بری
------------------------------------------------
یه ضرب المثل انگلیسی میگه: زبان زن آخرین عضوی است که در او می میرد.
------------------------------------------------
یه ضرب المثل روسی میگه: زن آنچنان موجودی است که بی جهت شکایت دارد، تعمداً دروغ می گوید، آشکارا می گرید و مخفیانه می خندد.
------------------------------------------------
یه ضرب المثل ایرلندی میگه: اگر خواستید موضوعی را همه بدانند، آن را به عنوان یک راز با یک زن در میان نهید و تاکید کنید که محرمانه است.
------------------------------------------------
هیچ زنی برای پول ازدواج نمی کند،آنها زرنگ تر از آن هستند که این کار را بکنند، قبل از ازدواج با هر میلیونری اول عاشقش می شوند. (سسری پاویز)
------------------------------------------------
وقتی خداوند مرد را آفرید دید او چنان که بایست تنها نیست پس همدمی برایش خلق کرد تا تنهایی اش را با شدت بیشتری احساس کند. (پل والری)
-
ازدواج
1- هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت كن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)
2- مردی كه به خاطر ” پول ” زن می گیرد، به نوكری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )
3- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . ( ضرب المثل چینی )
4- زنی سعادتمند است كه مطیع ” شوهر” باشد. ( ضرب المثل یونانی )
5- زن عاقل با داماد ” بی پول ” خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی )
6- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی )
7- زن و شوهر اگر یكدیگر را بخواهند در كلبه ی خرابه هم زندگی می كنند. ( ضرب المثل آلمانی )
8- داماد زشت و باشخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت . ( ضرب المثل لهستانی )
9- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)
10-داماد كه نشدی از یك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .( ضرب المثل فرانسوی )
11- دو نوع زن وجود دارد؛ با یكی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. ( ضرب المثل ایتالیایی )
12- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق كن . ( ضرب المثل آذربایجانی )
13- برا ی یافتن زن می ارزد كه یك كفش بیشتر پاره كنی . ( ضرب المثل چینی )
14- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب كن . ( ضرب المثل چینی )
15- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شكمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)
16- اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل تركی )
17- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)
18- ازدواج مثل یك هندوانه است كه گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. ( ضرب المثل اسپانیایی )
19- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )
20- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )
21- ازدواج مثل اجرای یك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط یك اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممكن خواهد بود. ( بورنز )
22- ازدواجی كه به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. ( رولاند )
23- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . ( ناپلئون )
24- اگر كسی در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است . ( محمد حجازی)
25- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنیم . ( خانم پرل باك )
26- با زنی ازدواج كنید كه اگر ” مرد ” بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)
27- با همسر خود مثل یك كتاب رفتار كنید و فصل های خسته كننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)
28- برای یك زندگی سعادتمندانه ، مرد باید ” كر ” باشد و زن ” لال ” . ( سروانتس )
29- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ ” شجاعت ” می خواهد. ( كریستین )
30- تا یك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یكدیگر را نمی بینند. ( اسمایلز )
31- پیش از ازدواج چشم هایتان را باز كنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. ( فرانكلین )
32- خانه بدون زن ، گورستان است . ( بالزاك )
33- تنها علاج عشق ، ازدواج است . ( آرت بوخوالد)
34- ازدواج پیوندی است كه از درختی به درخت دیگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو ” زنده ” می شوند و اگر ” بد ” شد هر دو می میرند. ( سعید نفیسی )
35- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل! ( تن )
36- شوهر ” مغز” خانه است و زن ” قلب ” آن . ( سیریوس)
37- عشق ، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاك )
38- قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر)
39- مردانی كه می كوشند زن ها را درك كنند ، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج كنند. ( بن بیكر)
40- با ازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می كشد و زن روی آینده اش . ( سینكالویس)
41- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید . ( پاستور )
42- ازدواج كنید، به هر وسیله ای كه می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یك همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. ( سقراط)
43- قبل از رفتن به جنگ یكی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن . ( یكی از دانشمندان لهستانی )
44- مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. ( كارول بیكر)
45- من تنها با مردی ازدواج می كنم كه عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . ( آگاتا كریستی)
46- هر چه متأهلان بیشتر شوند ، جنایت ها كمتر خواهد شد. ( ولتر)
47- هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند . ( جانسون )
48- زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را كه شنونده خوبی نیست ، تحمل كند. ( كینهابارد)
49- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پیدا می كنند. ( شاو)
50- وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه كنی ، مهمان هایت را یك شب خوشحال می كنی و خودت را عمری ناراحت ! ( روزنامه نگار ایرلندی )
51 – هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی كند. ( ضرب المثل اسكاتلندی)
52 – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن . ( ضرب المثل آلمانی )
53 – تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر كنی . ( شارل بودلر )
54 – دوام ازدواج یك قسمت رویِ محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . ( ضرب المثل اسكاتلندی )
55 – ازدواج پدیده ای است برای تكامل مرد. ( مثل سانسكریت )
56 – زن--.اشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می كند . (ضرب المثل آلمانی )
57 – ازدواج قرارداد دو نفره ای است كه در همه دنیا اعتبار دارد. ( مارك تواین )
58 – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شیرینی و بی مزگی . (ولتر )
60 – تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر كنی. ( شارل بودلر )
-
آش نخورده و دهن سوخته
در زمانهای دور، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیكن كمی خجالتی بود.
مرد تاجر همسری كدبانو داشت كه دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر كسی را آب می انداخت.
روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دكانش برود. شاگرد در دكان را باز كرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب كرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.
قبل از ظهر به او خبر رسید كه حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دكتر برود.
. پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت . دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه كرد و برایش دارو نوشت
پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت ، دیگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خیلی اصرار كرد و او را برای ناهار به خانه آورد
همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و كاسه های آش را گذاشتند . تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد
پسرك خیلی خجالت می كشید و فكر كرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد . فكر كرد بهتر است بگوید دندانش درد می كند. دستش را روی دهانش گذاشتش.
تاجر به اتاق برگشت و دید پسرك دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله كردی ، صبر می كردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی ؟
زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسیده بود به تاجر گفت : این چه حرفی است كه می زنی ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من كه تازه قاشق ها را آوردم.
تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهی كرده است
از آن پس، وقتی كسی را متهم به گناهی كنند ولی آن فرد گناهی نكرده باشد ، گفته میشود : آش نخورده و دهان سوخته
-
بشنو و باور مکن
در زمانهاي دور، مرد خسيسي زندگي مي كرد. او تعدادي شيشه براي پنجره هاي خانه اش سفارش داده بود . شيشه بر ، شيشه ها را درون صندوقي گذاشت و به مرد گفت باربري را صداكن تا اين صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر براي نصب شيشه ها مي آيم .
از آنجا كه مرد خسيس بود ، چند باربر را صدا كرد ولي سر قيمت با آنها به توافق نرسيد. چشمش به مرد جواني افتاد ، به او گفت اگر اين صندوق را برايم به خانه ببري ، سه نصيحت به تو خواهم كرد كه در زندگي بدردت خواهد خورد.
باربر جوان كه تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسيس را قبول كرد. باربر صندوق را بر روي دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد.
كمي كه راه رفتند، باربر گفت : بهتر است در بين راه يكي يكي سخنانت را بگوئي.
مرد خسيس كمي فكر كرد. نزديك ظهر بود و او خيلي گرسنه بود . به باربر گفت : اول آنكه سيري بهتر از گرسنگي است و اگر كسي به تو گفت گرسنگي بهتر از سيري است ، بشنو و باور مكن.
باربر از شنيدن اين سخن ناراحت شد زيرا هر بچه اي اين مطلب را مي دانست . ولي فكر كرد شايد بقيه نصيحتها بهتر از اين باشد.
همينطور به راه ادامه دادند تا اينكه بيشتر از نصف راه را سپري كردند . باربر پرسيد: خوب نصيحت دومت چه است؟
مرد كه چيزي به ذهنش نمي رسيد پيش خود فكر كرد كاش چهارپايي داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل مي بردم . يكباره چيزي به ذهنش رسيد و گفت : بله پسرم نصيحت دوم اين است ، اگر گفتند پياده رفتن از سواره رفتن بهتر است ، بشنو و باور مكن.
باربر خيلي ناراحت شد و فكر كرد ، نكند اين مرد مرا سر كار گذاشته ولي باز هم چيزي نگفت.
ديگر نزديك منزل رسيده بودند كه باربر گفت: خوب نصيحت سومت را بگو، اميدوارم اين يكي بهتر از بقيه باشد. مرد از اينكه بارهايش را مجاني به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت : اگر كسي گفت باربري بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مكن
مرد باربر خيلي عصباني شد و فكر كرد بايد اين مرد را ادب كند بنابراين هنگامي كه مي خواست صندوق را روي زمين بگذارد آنرا ول كرد و صندوق با شدت به زمين خورد ، بعد رو كرد به مرد خسيس و گفت اگر كسي گفت كه شيشه هاي اين صندوق سالم است ، بشنو و باور مكن
از آن پس، وقتي كسي حرف بيهوده مي زند تا ديگران را فريب دهد يا سرشان را گرم كند ، گفته ميشود كه بشنو و باور مكن
-
ضرب المثل های ایرانی حرف (خ)
خار را در چشم ديگران مي بينه و تير را در چشم خودش نمي بينه !
خاشاك به گاله ارزونه، شنبه به جهود !
خاك خور و نان بخيلان مخور ! (( ... خار نه اي زخم ذليلان مخور ))
خاك كوچه براي باد سودا خوبه !
خال مهرويان سياه و دانه فلفل سياه --- هر دو جانسوز است اما اين كجا و آن كجا ؟!
خاله ام زائيده، خاله زام هو كشيده !
خاله را ميخواهند براي درز ودوز و گرنه چه خاله چه يوز !
خاله سوسكه به بچه اش ميگه : قربون دست و پاي بلوريت !
خانه اي را كه دو كدبانوست، خاك تا زانوست !
خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالي باشه !
خانه خرس و باديه مس ؟
خانه داماد عروسيست، خانه عروس هيچ خبري نيست !
خانه دوستان بروب و در دشمنان را مكوب !
خانه قاضي گردو بسياره شماره هم داره !
خانه كليمي نرفتم وقتي هم رفتم شنبه رفتم !
خانه نشيني بي بي از بي چادريست !
خانه همسايه آش ميپزند بمن چه ؟!
خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسي !
خدا برف را به اندازه بام ميده !
خدا جامه ميدهد كو اندام ؟ نان ميدهد كو دندان ؟
خدا خر را شناخت، شاخش نداد !
خدا داده بما مالي، يك خر مانده سه تا نالي !
خدا دير گيره، اما سخت گيره !
خدا را بنده نيست !
خدا روزي رسان است، امااِهني هم مي خواد !
خدا سرما را بقدر بالا پوش ميده !
خدا شاه ديواري خراب كنه كه اين چاله ها پر بشه !
خدا گر ببندد ز حكمت دري --- ز رحمت گشايد در ديگري !
خدا ميان دانه گندم خط گذاشته !
خدا ميخواهد بار را بمنزل برساند من نه، يك خر ديگه !
خدا نجار نيست اما در و تخته رو خوب بهم ميندازه !
خدا وقتي بخواد بده، نميپرسه تو كي هستي ؟
خدا وقتي ها ميده، ور ور جماران هم ، ها ميده !
خدا همه چيز را به يك بنده نمي ده !
خدا همونقدر كه بنده بد داره، بنده خوب هم داره !
خدايا آنكه را عقل دادي چه ندادي و آنكه را عقل ندادي چه دادي ؟ ((خواجه عبدالله انصاري ))
خدا يه عقل زياد بتو بده يه پول زياد بمن !
خر، آخور خود را گم نميكنه !
خراب بشه باغي كه كليدش چوب مو باشه !
خر، ار جل ز اطلس بپوشد خر است !
خر است و يك كيله جو !
خر از لگد خر ناراحت نميشه !
خر باربر، به كه شير مردم در !
خر به بوسه و پيغام آب نمي خوره !
خربزه شيرين مال شغاله !
خربزه كه خوردي بايد پاي لرزش هم بشيني !
خربزه ميخواهي يا هندوانه : هر دو دانه !
خربيارو باقلا بار كن !
خر، پايش يك بار به چاله ميره !
خرج كه از كيسه مهمان بود --- حاتم طايي شدن آسان بود !
خر چه داند قيمت نقل و نبات ؟
خر خالي يرقه ميره !
خر، خسته - صاحب خر، ناراضي !
خر خفته جو نمي خوره !
خر ديزه است، به مرگ خودش راضي است تا ضرر بصاحبش بزنه !
خر را با آخورميخوره، مرده را با گور !
خر را جايي مي بندند كه صاحب خر راضي باشه !
خر را كه به عروسي ميبرند، براي خوشي نيست براي آبكشي است !
خر را گم كرده پي نعلش ميگرده !
خر، رو به طويله تند ميره !
خرس، تخم ميكنه يا بچه ؟ از اين دم بريده هر چي بگي برمياد !
خرس در كوه، بو علي سيناست !
خرس شكار نكرده رو پوستشو نفروش !
خر سواري را حساب نميكنه !
خر، سي شاهي ، پالون دو زار !
خر كريم را نعل كردن !
خر كه جو ديد، كاه نميخوره !
خر، كه علف ديد گردن دراز ميكنه !
خر گچ كش روز جمعه از كوه سنگ مياره !
خر *** راپالانشو بر نميدارند!
خر ما از كرگي دم نداشت !
خر ناخنكي صاحب سليقه ميشود !
خروار نمكه، مثقال هم نمكه !
خر وامانده معطل چشه !
خروسي را كه شغال صبح ميبره بگذار سر شب ببره !
خر، همان خره پالانش عوض شده !
خريت ارث نيست بهره خداداده س !
خري كه از خري وابمونه بايد يال و دمشو بريد !
خوشبخت آنكه خورد و كِشت، بدبخت آنكه مرد و هِشت !
خواب پاسبان، چراغ دزده !
خنده كردن دل خوش ميخواد و گريه كردن سر وچشم !
خواهر شوهر، عقرب زير فرشه !
خواست زير ابروشو برداره، چشماشو كور كرد !
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو !
خوبي لر به آنست كه هر چه شب گويد روزنه انست !
خودتو خسته ببين، رفيقتو مرده !
خودشو نميتونه نگهداره چطور منو نگهميداره ؟
خود گوئي و خود خندي، عجب مرد هنر مندي !
خودم كردم كه لعنت بر خودم باد !
خوردن خوبي داره ، پس دادن بدي !
خوشا بحال كساني كه مردند و آواز ترا نشنيدند !
خوشا چاهي كه آب از خود بر آرد !
خوش بود گر محك تجربه آيد بميان --- تا سيه روي شود هر كه دراو غش باشد .
خوش زبان باش در امان باش !
خولي بكفم به كه كلنگي بهوا !
يك ده آباد به از صد شهر خراب !
خونسار است و يك خرس !
خير در خانه صاحبش را ميشناسد !
خيك بزرگ، روغنش خوب نميشه !
-
Proverb
"Out of sight, out of mind."
از دل برود هر آن که از دیده برفت
"A woman needs a man like a fish needs a bicycle."
یک زن به مرد همانقدر محتاج است که یک ماهی به دوچرخه!!
"No pain, no gain."
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
"Eat to live, don't live to eat."
بخور تا زندگی کنی، زندگی نکن برای خوردن.
Apple a day, doctor away
روزی يک سيب بخور تا به دکتر محتاج نشی .
«Eagles don’t catch flies.»
عقاب حشره شکار نمیکنه.
"A bird in the hand is worth two in the bush."
ترجمه«یک پرنده در دست، بهتر از دوتا روی درخت است.»
مترادف فارسی: «سیلی نقد به از حلوای نسیه.»
"Don't count your chickens before they're hatched."
جوجه را آخر پاییز می شمارند
"A poor workman blames his tools."
ترجمه: «کارگر بیمهارت، ابزار کارش را مقصر میداند.»
مترادف فارسی: «عروس نمیتوانست برقصد، میگفت زمین کج است.»
"Cut your coat according to your cloth."
ترجمه: «جامه خود را به اندازه پارچهات ببُر!»
مترادف فارسی: «پا را به اندازه گلیم خود دراز کن!»
"Brain is better than brawn."
عقل، بهتر از زور بازو است
"Blood will out."
خون فوران خواهد کرد.
معادل فارسی : حق به حق دار می رسد.
-
از کوره در رفت
این مثل سائره در مورد افرادی به کار می رود که سخت خشمگین شوند و حالتی غیر ارادی و دور از عقل و منطق به آنها دست دهد. در چنین مواقعی چهره اشخاص پرچین و سرخگونه می شود، رگهای پیشانی و شقیقه ورم می کند ، فریادهای هولناک می کشند و خلاصه اعمال و رفتاری جنون آمیز از آنها سر می زند اما ریشه و علت تسمیه این ضرب المثل :
برای گداختن آهن رسم و قاعده برای آن است که درجه حرارت کوره آهنگری را تدریجأ بالا میبرند تا آهن سرد به تدریج حرارت بگیرد و گداخته و مذاب گردد ، چه آهنها بعضأ این خاصیت را دارند که چنانچه غفلتأ در معرض حرارت شدید و چند صد درجه قرار گیرند، سخت گداخته می شوند و با صداهای مهیبی منفجر شده از کوره در می روند، یعنی به خارج پرتاب می شوند . افراد سریع التأثر و عصبی مزاج اگر در مقابل حوادث غیر مترقبه قرار گیرند آتش خشم و غضبشان چنان زبانه می کشد که به مثابه همان آهن گداخته از کوره اعتدال خارج می شوند و اعمالی غیر منتظره از آنها سر می زند که پس از فروکش کردن اطفای نایره غضب از کرده پشیمان می شوند و اظهار ندامت می کنند.
-
ضرب المثل های جهانی
اسپانیولی: کسیکه یکبار میدزدد، همیشه خواهد دزدید.
انگلیسی: طمع به همه چیز، از دست دادن همه چیز است.
عربی: هیچ کس را وادار به دو کار نکن، جنگیدن و زن گرفتن.
انگلیسی: ضربات کوچک درختان بزرگ را از پای در میآورند.
ایتالیایی: معنی همه چیز دانستن هیچ ندانستن است.
عربی: مشورت با کسی کن که تو را به گریه میاندازد نه با کسی که تو را میخنداند.
روسی: برای کسی که شکمش خالی است، هر نوع باری سنگین است.
دانمارکی: وقتی که آش از آسمان میبارد گدا قاشق ندارد.
ایرانی: تیر از جراحت به در آید و آزار در دل بماند.
آفریقایی: یک دوست خوب را با هر دو دستت نگهدار.
فارسی: مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه.
ایرانی: یا حرفی بزن که از خاموشی بهتر باشد یا خاموش باش.
فنلاندی: همیشه کمی بترس تا هرگز محتاج نشوی زیاد بترسی.
بوسنی: مرحله اول بلاهت آن است که خود را عاقل بدانیم.
انگلیسی: یک متر یک متر سخت است ولی یک سانت یک سانت مثل آب خوردن است.
ایتالیایی: عشق یعنی ترس از دست دادن تو.
مصری: تندرستی، تاجی است بر سر انسان سالم ولی هیچ کس جز یک بیمار این تاج رانمیبیند.
ژاپنی: باید حریف را به کمک حریف دیگری بدام انداخت
هندی: سکوت هرگز اشتباه نمیکند و هر چه طولانیتر باشد، بهتر قضاوت میکند.