-
نگاه نگران تاریخ به ارگ کریمخانی
نگاه نگران تاریخ به ارگ کریمخانی در دوره زندیه میدان کریمخانی شیراز به عنوان تأسیسات و مجموعه شهری شامل ۳ بخش ---------- در برگیرنده کلاه فرنگی و دیوانخانه، بخش اقتصادی شامل بازار وکیل و بخش نظامی شامل میدان مشق می شده . در این میدان، ارگ به عنوان خانه حاکم و هسته اصلی میدان عمل می کرده است.
پس از گذشتن از میدان کریم خانی سابق و میدان تازه احیا شده شهدای امروزی به سوی ارگ نظامی و مسکونی حاکم شیراز می رویم. اینجا قصر سلطنتی و اندرونی کریم خان زند حاکم شیراز است. ارگ کریم خانی قلعه ای مستطیل شکل است که در هر یک از اضلاع آن برجی از آجر به ارتفاع ۱۵ متر ساخته شده است.
دیوارهای بیرونی بنا که همانند دیوارهای یک قلعه نظامی است توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند. دیوار بنا در پایین حدود ۳ متر ضخامت دارد و به صورت مخروط ناقص بالا رفته و ضخامت آن در بالا افزایش می یابد و به جان پناه ختم می شود که در گذشته محل استقرار سربازان بوده است. سادگی بیرون بنا جذاب است و تنها روی دیوارها و برج ها نقوش آجری هندسی دیده می شود.
در میان آن نقوش پیچیده آجری سیاهی هایی ناشی از آتش رهگذران کارتن خواب زبانم را به گلایه و افسوس خوردن می گشاید. در کنار برج ها آثار آتش های خاموش شده به چشم می خورد. بر پای دیوارهای بیرونی نیز تیرکش هایی تعبیه شده که برخی کوچک هستند و حالت مورب دارند و این سوراخ ها در گذشته محل قرار گرفتن تفنگ و اسلحه بوده و سوراخ های بزرگ تر برای راندن دشمن بوده است.
کج شدن برج شرقی ارگ بر اثر رطوبت بالا رونده، چشم هر عابری را می آزارد و در آینده ای نزدیک شاید شاهد فرو ریختن این برج منقوش با آجر باشیم. بر اثر مرمت های صورت گرفته در طی سالیان متمادی رنگ دیوارهای بنا دو رنگ و لک دار شده است و در برخی موارد تخریب آجرها نگاه ها را به افسوس می کشاند.
پس از گذشتن از دیوار مرتفع جنوبی به ضلع شرقی ارگ می رسیم و درب ورودی در وسط آن قرار دارد بر بالای سردر ورودی، صحنه هایی از جنگ رستم و دیو سفید به وسیله کاشی های هفت رنگ لعابدار تصویر شده و این کتیبه متعلق به دوران قاجاریه است و همچنان بر سردر ورودی خودنمایی می کند اما ترک های مویی کتیبه ردپای گذر زمان را نشان می دهد. در چوبی دو لنگه ای که با خراطی و گل میخ های زیبایی تزیین شده وارد هشتی بنا می شود، هشتی ورودی ارگ فضای بزرگی است که یک در به باره بند (اصطبل) داشته و این فضا در حال حاضر تبدیل به مکان فروش شده و در مقابل این فضا دری وجود دارد که به پشت بام می رود و سمت راست هشتی فضایی با عنوان «خلوتی» وجود دارد. به سمت این فضا می رویم و به در بسته ای می رسیم، از لابه لای در فرسوده جز فضایی مخروبه چیزی را نمی بینم. خلوتی ارگ حکایت از مخروبه شدن دارد .
سمت راست هشتی به محوطه داخلی ارگ می رسد. در داخل فضای هشتی طاق نماها فضای زیبایی را برای نشستن ایجاد کرده اند.
-
هشتی ارگ نسبت به هشتی دیگر خانه ها تزیینات کمتری دارد. به گفته کارشناسان میراث فرهنگی در قسمت باره بند، اتاق هایی مخصوص سرمهتر وجود داشته که اکنون ویران شده، این مکان در رژیم گذشته به عنوان زندان زنان مورد استفاده قرار می گرفته است.
از داخل هشتی به سمت یکی از برج ها می رویم. ۴ حیات خلوت در پای برج دیده می شود که حالت خدماتی دارند و یکی از آنها که به هشتی راه می یابد در اصل باره بند بوده که امروزه تنها تلی از خاک در آن دیده می شود. راه برج ها نیز از درون همین حیاط خلوت هاست.
به داخل حیاط ارگ می رویم، سنگفرش های کف حیاط خبر از گذشت زمان زیادی را می دهند، بوی عطر بهارنارنج مشام هر رهگذر را می نوازد. در گوشه حیاط، پلکانی جلب توجه می کند، این رشته پلکان به طبقه دوم می رود و از طبقه اول به طبقه دوم جز این راهی وجود ندارد. به گفته کارشناسان مرمت ارگ کریم خانی، ورودی حمام ارگ از طریق یکی از همین حیاط خلوت ها بوده که بعدها در دیگری از داخل خود حیاط به حمام گشوده شده و این حمام مانند سایر حمام ها دارای سربینه و گرم خانه است.
از ضلع شرقی ارگ و پس از گذشتن از در چوبی تازه تعمیری وارد حمام می شویم، سربینه شامل یک رختکن و یک حوض چند ضلعی در وسط است که به وسیله تزیینات آهکبری زیباتر جلوه می کند، پس از گذشتن از سربینه وارد محوطه تقسیم حمام می شویم. از آنجا راه به تخت گرم خانه دارد. در درون گرم خانه
۳ در خزینه خودنمایی می کند و در زیر خزینه تون آب گرم قرار گرفته است. از حدود ۳ سال پیش حمام ارگ تبدیل به محل نمایش برخی از لباس های سنتی مناطق مختلف ایران شده که در گوشه و کنار حمام این لباس ها به صورت نمادین به چشم می خورند.
مرمت همچنان در حمام ارگ ادامه دارد و سربینه حمام در مراحل لک برداری و سفیدکاری است.
بیژن حسینی، مرمت کار ارگ در رابطه با کارهای مرمتی ارگ حاکم شیراز می گوید: ارگ حدود ۱۷/۵ متر قناسی دارد که این قناسی در ضخامت دیوارها و اتاق ها که مربع و مستطیل است دیده می شود و تاکنون تا حد قابل توجهی این قناسی ها را برطرف کرده ایم.
برای بازدید از حمام خصوصی کریمخان زند به سمت دیگر حیاط می رویم، حمام خصوصی شاه زند در پشت دیوار شرقی قرار دارد، تابلوی ورود ممنوعی پشت در حمام حاکم شیراز راه را برای عبور و دیدن آن همه زیبایی بسته است.
شالوده و دیوارها ی ارگ از سنگ ساخته شده و برای ساختن بقیه بنا از خشت پخته استفاده شده است، ارگ از نوع بناهای ۳ ایوانی است که ضلع ورودی آن به بخش خدماتی اختصاص دارد. تا مدت ها پیش اتاق های ارگ کریمخانی در اختیار سازمان میراث فرهنگی و گردشگری بود. با تخلیه این اتاق ها، کار مرمت و جای گذاری نقاشی ها و آیینه های اتاق ها جدی تر از گذشته دنبال می شود.
-
نقاشی بزرگی در مقابل اتاق های ضلع جنوبی ارگ توجه ما را به خود جلب می کند. متوجه می شویم که این نقاشی مربوط به سقف اتاق میانی ارگ است که پس از ترمیم در جای خودش قرار داده می شود. این اتاق ها به دلیل آنکه مدت زمان زیادی به عنوان فضای اداری سازمان میراث فرهنگی فارس استفاده می شده در معرض انواع آسیب ها قرار گرفته است. به دیدن یکی از اتاق های ارگ می رویم.
ازاره های مرمری این اتاق بر اثر گذشت زمان تغییر رنگ داده اند و گوشه هایی از نقاشی های بالا و پایین سقف اتاق فرو ریخته اند.
آب طلا و لاجورد ، رنگ های معنوی در زیبایی این نقاشی ها نقش آفرین بوده اند. نقش اتاق های ارگ اغلب گل و گیاه و به شکل ترنج و اسلیمی است.
بیژن حسینی در رابطه با مرمت اتاق های ارگ می گوید: مرمت هر اتاق ۵ تا ۶ سال به طول می انجامد و متأسفانه به دلیل آنکه بعضی از قطعات دیوارها و سرطاقچه ها خرد شده اند مرمت به سختی و با صرف زمان زیادی جلو می رود و برخی از نقاشی ها نیز با تغییر کاربری اتاق ها آسیب جدی دیده اند.
اتاق ها و تالارهای ارگ در ۳ جهت شمالی، غربی و جنوبی قرار دارند که ۳ بخش مسکونی آن را تشکیل می دهند، قسمت شمالی رو به آفتاب صبح (زمستان نشین)، قسمت جنوبی پشت به آفتاب صبح (تابستان نشین) و قسمت غربی برای چهارفصل پیش بینی شده است.
ردپای گذر زمان و تغییر و تحول حکومت ها بر چهره ارگ کریم خانی بشدت دیده می شود. در زمان حکومت قاجاریه به دلیل خصومت قاجاریان با زندیان، نقاشی ها و کاشیکاری های زندیه کلنگی شده اند و نقاشی و تزیینات قاجاریه جای آن را گرفته اند که بعضاً هیچ ارزش هنری ندارند. به گفته کارشناسان مرمت، بنا در زمان رضاخان و بعد از آن به عنوان زندان بزرگ شهر در اختیار شهربانی قرار گرفته و در طول این مدت تمام آثار نقاشی و مقرنس کاری اتاق ها را با گچ پوشانده اند و اکثر اتاق ها و تالارها به وسیله چندین دیوار به صورت سلول های کوچکی درآمده است. گفتنی است در سال ۱۳۵۰ ساختمان ارگ در اختیار سازمان میراث فرهنگی و گردشگری قرار گرفت و کار بازسازی و مرمت بنا از سال ۱۳۵۶ آغاز شده و تاکنون ادامه دارد. تا زمان حال مرمت های بسیار و بعضاً پراکنده ای در بخش های مختلف ارگ صورت گرفته است. ارگ کریم خان زند در قلب شاهرگ بافت قدیم شیراز خودنمایی می کند اما تا کنون حفاظت ارزنده و چشمگیری که در خور نام دارالحکومه شیراز و کاملاً منطبق بر اصول مرمت جهانی باشد، صورت نگرفته است.
-
حفظ آثار باستانی - فرهنگ - هویت
حفظ آثار باستانی - فرهنگ - هویت سوال این است که چه رابطه ای بین حفظ و نگهداشت آثار باستانی و فرهنگ وجود دارد. آیا فقط این آثار جنبه ی گردشگری و درآمد زایی دارند . آیا به عنوان آثار ملی یا جهانی باید از آنها نگهداری کرد؟ یعنی هیچ رابطه ای بین این آثار و فرهنگ وجود ندارد! به دنبال چه هستیم ؟ تیپ ؟ مد روز ؟ هویت ملی ؟ فرهنگ ایرانی؟ یا ....؟
برای روشن شدن این مطلب دوستان زیادی نظرات خود را بیان کردند اما دریغ که هیچ کدام به این سوال پاسخ نداند، هر چند که پاسخ همه از روی حس وطن دوستی بود اما نتوانستند ارتباطی بین این دو بیان کنند ، آنچنان که شایسته و بایسته ی این هر دو باشد.
برای ارائه یافته هایم باید با چند مثال اغاز کنم و چند پیش فرض را بیان کنم. امروزه ساخته های بشری خواسته یا ناخواسته تاثیری شگرف بر فرهنگ روزمره ی ما دارند . ( تا انجا که می توانم سعی دارم از زیاده گویی بپرهیزم). این امری یقینی جلوه می کند . از ساخته های بشری می توان به وسایل ارتباط جمعی اشاره نمود که تاثیری شگرف بر فرهنگ بشری گذاشته است .ولی این نکته چه ارتباطی با بحث ما دارد!؟ در حوزه مردم شناسی امری که بسیار حائز اهمیت است ، یافتن کوچکترین ارتباط بین دو گزاره به ظاهر غیر مرتبط می باشد. در انسان شناسی فرا می گیریم که از کنار انچه به ظاهر متعارف و طبیعی جلوه می کند نگذریم بلکه ان را بیشتر کنکاش کنیم.
این نکته را برای این می گویم که شاید برای مثال سختار منازل، معماری ساختمان، مواد به کار رفته در آن ، تعداد پنجره ها، عرض کوچه ، ارتفاع پنجره از زمین، در، ساختمان در، شکل و معماری داخل خانه، وسایل مورد استفاده و بسیاری مسائل از این دست برای ما طبیعی جلوه کند و از کنار ان به سادگی بگذریم. ولی همه و همه اینها نقاط پنهانی از فرهنگ ما را عیان می کند. اگر ۱۰۰۰ سال دیگر بگذرد و در ان زمان دو معماری به فاصله های ۲۰۰ سال کشف شود با قبول این امر که به صورت کتبی یا شفاهی چیزی به انها نرسیده باشد ، و یک از دو معماری به سبک مدرن باشد و دیگری پست مدرن برای ذهن انسان کاوشگر این سوال پدید می اید که چرایی تفاوت این دو را کشف کند.
این مثال را از این جهت گفتم که ما نیز برای یافتن فرهنگ گذشتگان در نهایت به یک چنین مقولاتی برخورد خواهیم کرد. قبلا نیز گفتم بیایید یک اثر مادی در حال حاضر را در نشر بگیرید و فرض را بر ان بگذارید که سالیان درازی گذشته است. این اثر تاریخی چه تاثیری بر فرهنگ گذاشته است و در سیر امتدادی فرهنگ چگونه جلوه گر شده است. بله ، یکی از راههای رسیدن به جواب در نظر گرفتن آثار مادی امروزی و یافتن ارتباط آن با فرهنگ است ، خواهی نخواهی فرهنگ یک امر پیوسته است و این ارتباط از گذشته تا به حال و آینده ادامه دارد.
پس با توجه به این مسائل در وهله اول می توان ارتباط اثار تاریخی را با فرهنگ زمانه خودش پیدا کرد که البته این امری بدیهی می نماید که من سعی در اثبات ان نمودم. از فرهنگ گذشتگان ما چیزی به یادگار نمانده ، هر چند که فرهنگ امروزی ما در امتداد فرهنگ چند هزار ساله ی این مرز و بوم است.
با قبول این پیش فرض که فرهنگ امروزی ما در امتداد فرهنگ گذشتگانمان است، پس باید به دنبال ریشه های ان بگردیم.
بسیاری از این ریشه ها را می توان در اسطوره ها باز جست. نقش اساطیر که در حال حاضر به هیچ عنوان به ان توجه نمی شود و یا حتی متولیت فرهنگی سعی در جایگزینی آن با اساطیر دست سازی دارند که عمری بیش از ۱۴۰۰ سال از آن نمی گذرد.
حال با توجه به اینکه رابطه ی ما با فرهنگ هزاره های گذشته قطع شده است و با قبول این پیش فرض مبنی بر ارتباط ممتد بین آن فرهنگ و فرهنگ حال و یافتن ریشه های اساطیر در روان جمعی امروزه ی مردم باید بتوان برای حل بسیاری از مسائل و مشکلات به فرهنگ گذشته های بسیار دور دست یازید. یونگ در کتاب انسان و سمبولهایش ارتباطی را بین ناخودآگاه جمعی توده و ریشه های اساطیری برقرار می کند و به درستی به این امر اشاره می کند که بسیاری از فعل و انفعالات امروزی بشر ، ریشه در گذشته های دور دارد. آن زمانی که بشر هنوز در حال تبیین پیرامون خودش بود .
-
پس با توجه به نقش اسطوره در ناخودآگاه جمعی توده ، برای کشف این نقشها ، باید به دنبال ردپا گشت. ردپایی که ما را به سوی گذشته های دور رهنمون سازد و با اسطوره ها رو در رو کند.
همانطور که در ابتدای نوشتار توضیح دادم برای مثال ارتباط تنگاتنگی می توان بین معماری ساختمان مصالح مصرفی و ... مسائلی از این دست که به ساختمان ارتباط دارد با فرهنگ برقرار نمود. و باز به همین شکل می توان پرده از اسرار اساطیر بر کشید.
و انگاه می توان به مطالعه ی دقیق اساطیر و فرهنگ پرداخت. دکتر فکوهی در مصاحبه ای با دکتر جلال ستاری تحت عنوان« نقش اسطوره ها در شکل گیری هویت ملی » به این مسئله می پردازد وی می گوید :
...] نــاصــر فـکـوهـی: اسطوره، حوزهء تخصصی شـمـاست و به جرات میتوان گفت که هیچ کس بهاندازهء شما در دو دههء اخیر، در این زمینه تـولید فرهنگی نداشته اسـت. خوشبختانه به مدد فـعالیت شما و برخی دیگر در سالهای اخیر، اسطوره دیگر به عنوان امری حاشیه ای، پیش پا افتاده و غیرواقعی تلقی نمیشود. از این گذشته، آثار شما این حسن بزرگ را داشته و دارد که صرفائ یک دیدگاه بومی را دنبال نکرده است. یعنی در عین حال که در آنها به اساطیر ایرانی پرداخته شده، از شناخت و معرفی اساطیر جهان هم غافل نبوده اید. میراث بزرگ فرهنگی جهان که شما در خلال مجموعه کتابهای «اسطورهشناسی» به ایرانیان عرضه کردهاید، بسیار قابل تامل است. در این آثار، دیدگاههای اسطورهشناسان بزرگ جهان چون میرچا الیاده، دومزیل، باستید و... مطرح شده است. با این حال هنوز در ایران دیدگاههایی مبنی بر بی فایده بودن یا کم فایده بودن این گونه آثار که نگاهی جهانی دارند، وجود دارد. من علاقهمندم که در این گفت و گو نشان دهیم که چقدر این تجربیات جهانی برای ما ایرانیان اهمیت دارد و چگونه میتوانیم بر پایهء آنها به سوی ساختن و شکل دادن بهاندیشهای ملی و حتی هویتی تعریف شده در این زمینه پیش برویم.
این واقعیتی است که ما ایرانیان یک میراث بزرگ فرهنگی از پیشینیان خود به ارث بردهایم. اما سوال این است که آیا چنین میراثی به شکل خودکار میتواند به یک ملت و هویت تبدیل شود؟ اصلائ این میراث چیست و چگونه میتوان از آن در شـکلگیری یک دولت ملی مبتنی بر حافظهای جمعی و احساس تعلق به سرنوشتی مشترک استفاده کرد؟
جلال ستاری: اسطوره، در وهلهء نخست یک روایت، قصه و داستان است. با این تفاوت که یک انساناسطورهباور، اسطوره را حقیقی میداند. در حالی که افسانه یا قصه را راست نمیداند و آن را نوعی سرگرمی میشمارد. برای اسطورهباور، همیشه اسطوره به واقعیت ارجاع دارد. پس ایمان به اسطوره، وجه فارق بین اسطوره و افسانه یا قصه است. وقتی اسطوره باور، اسـطـوره را بـه عنـوان یـک واقعیت انکارناپذیر، باور دارد، پس نمیتوان گفت که همه اساطیر، زبان رمزی دارند. زیرا اگر از دیدگاه اسطوره باور، اسطوره واقعی است، پس رمزگونگی آن بی معنی است. هر چه هست، اسطوره برای امروزیان، مانند گذشته نیست. همهء اسطورهشناسان بزرگ امروز در این امر متفق القول هستند که زبان اسطوره رمزی نیست و البته در فرهنگ ما میتوان راه حلی برای پیوند واقعیت با رمز یافت.
اسطورهها در وهلهء نخست در تعریف و تــوصـیـف آفـرینـش بودهاند، دراین باره که چگونه درخت، انسان، خورشید و همهء چیزهای دیگر پدید آمدهاند. اما امـروزه ایـن بخش از اساطیر کمتر مورد توجه هستند و بخش زیادی از معنای خود را از دست دادهانـد. بـرای نمونه امروز دیگر کمتر کسی بـه دنبال اسطورههای استرالیایی آفرینش وزغ نمیرود! این بخش از اساطیر به زمانی تعلق داشتند که بشر خود را در جهان پهناور، سرگشته و سراسیمه میدید و میخواست به جهان پیرامون خود معنا و مفهوم ببخشد. در حالی که با پیشرفت علم و عقلانیت، دیگر کمتر به این بخش از اساطیر توجه میشود. هر چند که حتی امروز، برای معتبر ساختن کشفیات جدید گاه به ریشههای اساطیری آنها باز میگردند برای مثال هنوز میبینیم از آپولون، سخن گفته میشود. یعنی هنوز هم برای بعضی کشفیات محیرالعقول به ذهن اسطوره پرداز متوسل میشویم. با این وصف اسطورههای آفرینش، موضوع همه اساطیر و ماندگارترین آنها نیستند. بلکه موضوعهایی هستند که هنوز ذهن بشر برایشان پاسخ درست و دقیقی پیدا نکرده است. هنوز مرگ، جاودانگی و عشق، موضوعاتی هستند که ذهن بشر را درگیر خود میکند و برای آنها پاسخی قطعی نیافته است. اینها اسطورههایی ماندگار هستند که هنوز کارسازند. مثلائ به نظر من، اسطوره بنیادین فرهنگ غرب، اسطورهء «پرومته» است! یا یکی دیگر از این اساطیر ماندگار،تراژدی«آشیل» است که تا کنون دهها کتاب پیرامون آن نوشته شده است.
-
البته کتابهایی که در مورد این اساطیر نوشته شده، کتابهایی هستند که بازتابدهنده ذهن بشر خلاق است، نه این که عین آن اسطوره را بازنویسی کرده باشند-کاری که معمولائ و متاسفانه ما در ایـران انجـام مـیدهیـم- ذهـن بشـر خلاق،اندیشیده و از میان دهها اسطوره، یکی را انتخاب کرده است و نتیجهاش شده: «پرومته در زنجیر».
پرومته چه میگوید و چرا هنوز در مورد این اسطوره کتاب نوشته میشود؟ چنان که حداقل ۲۰ شخصیت برجسته جهان دربارهء این اسطوره، کتاب نوشتهاند. چرا از افلاطون تا شلی واندره ژید، مسحور پرومته هستند؟ ذهن پرسشگر از خود میپرسد، چرا این اشخاص این اسطوره را انتخاب کردهاند؟ در حالی که میدانیم این اشخاص آدمهای کوچکی نیستند!
پــرومـتـه در دعـوای «زئـوس» بـا «تایتان»ها، جانب زئوس را میگیرد. این نشانه ذکاوت یا حیله گری پرومته است. خدایان برای منکوب کردن انسانها، دو چیز را از آنها پنهان میکنند. یکی آتش و دیگری گندم- البته در آثار متاخر، از گندم نامی برده نشده- پرومته در این زمان به آسمان میرود و بذری از آتش آسمان را در گیاهی پنهان میکند، گیاهی که درونش خشک و بیرونش،تر است. سپس او به زمین میآید و آتش و گندم را به انسان هدیه میدهد. از آن پس مردم اجاق و غذا درست میکنند. پرومته رفاه و آسایش را برای مردم به ارمغان میبرد.
پرومته، فرهنگی است که از تجاوز به حـریم خدایان پروا ندارد. او مفهوم «تجاوز» را به معنی واقعی کلمه به کار میبرد. او دستاندازی میکند به حریم خدایان و بیپروایی و گستاخی به خرج میدهد. این فرهنگ، در غرب نمونههای متعددی دارد. «فاوست» میراث خوار پرومته است! فاوست برای این که به قدرت الهی برسد، روانش را به شیطان میفروشد. او در حقیقت چهرهء دیگری از پرومته است. همان طور که پرومته را در صخرهای در قفقاز برای ابد بستند، فاستوس هم به زنـجیـر شیطـان کشیـده شـد. پـرومته میجنگد، تجاوز میکند و میخواهد پرچم آزادی را به همه جهان ببرد! و نتیجه این فرهنگ، همین میشود که حالا در اروپا هست! ...[.
و در ادامه در مورد جایگاه اسطوره در ایران می گوید. :
...] برای همین من میگویم که وقتی در ایران، اسطوره آنتیگونه را به روش تعزیه برگزار میکنیم، این تنظیم از اساس غلط است. زیرا در تفکر تعزیهای ما نمیتوانیم چنین چیزی را بگوییم! ولی در اصل اسطوره آنتیگونه، میتوانیم بگوییم. زیرایکی حافظ قانون است و دیگری حافظ عشق.
فکر میکنم که ما این اجماع را داریم که اسـطـوره به خودی خود واقعیتی را باز نمیتابد. اما در لایه عمیقتری که در آن هست، یک «واقعیت» وجود دارد. میشود گفت که جهان امروز که جهان اروپایی است، جهانی برآمده از تفکر اسطورههای آنتیک پرومتهای و آنتیگونهای است! اروپایی که جهان را اشغال کرده و همه ساختارهای آن را از جمله«دولت ملی» را به وجود آورده است. این اسطورهها، نوعی تقابل انسان و خدا را نشان میدهد. انسانی که امروز حق خود میداند که از زندگی مادی خوبی برخوردار باشد. در واقع ما میتوانیم از نوعی اشرافیت انسانیسخن بگوییم. اشرافیتی که در مقابل اشرافیت خدایان - و مذاهب- قرار دارد. بعد از رنسانس، ادامه این اسطوره پردازی را میتوان در سه شخصیت یافت. یکی «دون ژوان» که نوعی ارتقا و ارزش دادن به مفهوم «لذت» است و دیگری فاستوس. اسطوره دون ژوان که اسطوره و تقدس لذت است، در برابر مسیحیت که چه در بنیانهای خود و چه به ویژه در تاریخ قرون وسطایی خود، درد و رنج را مـقدس میشمرد و آنها را به والاترین نمادهای خدایی تبدیل میکرد قرار دارد. چنان که میبینیم در مصایب مسیح آنچه بیش از هر چیز برجسته و تکان دهنده است شکل دردآور و شکنجههایی است که بر حضرت مــسـیـح وارد مـیشـونـد و در حقیقـت شکنجههایی هستند که خداوند بر خود هموار مـیکند تا خیانت انسانها را به آنها یادآوری کند. فاستوس نیز همانطور که شما گفتید و خیلیها معتقدند، اسطوره و بنیانگذاراندیشه دولت ملی است.اندیشهء فروش روح انسان در برابر رفاه، لذت، خوشی و مادیت زمینی، رفاهی که امروز در دولت ملی نمایان میشود. بسیاری معتقدند که پایان این داستان هم، مشابه پایان همان اسطوره است. یعنی همانطور که فاستوس به دوزخ رفت، انسان امروز هم به سمت دوزخ در حرکت است. این پایان واقعیت جهان امروز است! به نظر من قرن ۲۰ و ۲۱ چنین فرجامی را وعده میدهد. سرانجام هم میتوان به اسطورهء سیزیف و خیانت او به زئوس و مجازاتی که برای او تعیین شد یعنی بالا بردن تخته سنگی تا سرکوه و سقوط دایم آن، که میتواند نمادی از تلاشهای بیهودهء انسانی برای خروجش از موقعیت خویش باشد اشاره کرد که تمامی اینها گویای آن هــسـتـنــد کــه مــا بــا اسطورههایی بنیان گذار برای جامعهء غربی روبــهرو بــودهایــم کــه توانستهاند به این جامعه و در حقیقت به ناخودآگاه آن شکل دهند. اساطیر باستان در حقیقت تا آنجا پیش میروندکه اروپای امروز را میسازند و میدانیم که حتی نام «اروپا» هم نامی اسطورهای است! در اروپا هر گاه که خواستند ملتسازی کنند، به سمت اساطیر رفتند. یعنی تااندازهای، واقعیتهای تاریخی را اسطورهای کردند. نوع حرکت معکوس! مثلائ ناپلئون، پس از تبعید در جزیره سنت هلن به یک شخصیت اسطورهای تبدیل شد. اسطوره دستمایه خوبی برای اروپاییان است. آنها هم در جنبه میراث یونانی و لاتین (رومی) و هم در میراث یهودی- مسیحی، پس از رنسانس یا بعدتر، پس از اومانیسم سکولار، بیشتر نمود پیدا کرد، به خوبی از آن بهره بردند. هنوز هم اروپا با تمام قدرتی که دارد و ما شاهد آن هستیم، بر پایه همان میراث، استوار است. بنابراین میبینیم که اگر از اساطیر درست استفاده شود، به یک واقعیت فرهنگی، اجتماعی و ---------- تبدیل میشوند و میتوان کاملا به برنامهها و اهداف کاربردی رسید.
-
اگر موافق باشید، حالا وارد بحث ایران میشویم. این حقیقتی است که هم اکنون در جهان کشورهایی وجود دارند که فاقد میراث غنی ما هستند. نه این که آنها اساسائ فاقد اسطوره بودهاند. خیر. بلکه اساطیر آنها دارای آن زمینه و مبنا نبوده است که بتوان بر اساس آن دولت ملی پـایـهریـزی کـرد. مثـل اسطـورههای آفریقایی. اما در ایران یک دولت ملی قدرتمند وجود داشته که پایههای آن در اساطیر بوده است. هر چند که فرهنگ ایرانی، فرهنگ شفاهی بود - برخلاف فرهنگ مکتوب یونان- اما آن فرهنگ شفاهی در نماد، تصویر و معماری ایران بروز پیدا کرد. در ایران، به جز این میراث باستان که به پیش از اسلام تعلق دارد، میراث دیگری هم با نام میراث اسلامی وجود دارد. ایرانیها به خاطر همان مبنای فرهنگی غنی، به سرعت دین اسلام را ایـرانی کردند. هانری کربن، اسلام و ایرانشناس بزرگ هم از اسلام ایرانی حرف میزند. جغرافیای جهان هم نشان میدهد که اسلام ایرانی، تااندازه زیادی، روی پهنه فرهنگی ایرانی ارتقا مییابد. یعنی اسلام شیعه عمدتائ در همان چارچوبی قرار گرفته که فرهنگ ایرانی وجود دارد. پس ما هر دو این زمینهها را داریم. حال مفید خواهد بود ابتدااندکی دربارهء همین مفهوم «داشتن» صحبت کنیم. این که آیا ادبیات اسطورهشناسی ما امروز موقعیتی دارد که ما بتوانیم از آنها به صورت مستقیم و با سهولت استفاده کنیم یا این که آن چیزی که امروز از اساطیر داریم، ماده خامی است که هنوز باید روی آن کار کرد.
بــه عبـارت دیگـر میتوان به سراغ این پـرسش رفت که کدام بخش از اساطیر ایرانی و اساطیر ایرانی-اسلامی ما به طور نسبی دارای پتانسیل بیشتری برای آن فـرایند ساختن و شکل دادن به هویت ملی هستند. ...[
من تمام دوستان را به مطالعه این مصاحبه دعوت می کنم. برای مطالعه این بخش به سایت دکتر فکوهی که در قسمت پیوندها امده است رجوع کنید.
حال به نظر من با توجه به مباحث گفته شده و نقش ساخته های بشری در پیدایش اسطوره و بالعکس ، وجود و حفظ و نگهداشت این اثار در هز جای دنیا چه مادی و چه معنوی لازم می نماید.
در انتها از تمامی دوستان دعوت می کنم که حتما نظر خود را در اینباره بنوسیند
-
آشنایی با آثار تاریخی خراسان
آشنایی با آثار تاریخی خراسان رباطهای خراسان
گستردگی سرزمین ایران از دیرباز ضرورت احداث راههای تجاری و مجموعه های وابسته به آن را گریز ناپذیر نموده است. میل های راهنما،رباط، کاروانسرا و آب انبارها از ضروری ترین بناهای مربوط به راه و سفر در ایران میباشند.
خراسان بزرگ به عنوان گذرگاه تجارتی شرق ایران و به خصوص مهم ترین معبر جاده ی ابریشم و در دوران اسلامی به عنوان مرکز زیارتی شیعیان دربردارنده ی آثار تاریخی بسیاری در زمینه ی راه و سفر می باشد . این نوشتار نگاهی است اجمالی به تاریخچه و ویژگیهای کاروانسراها در ایران و معرفی مختصری از مهم ترین رباطهای خراسان رضوی .
بی گمان فکر تأسیس ایستگاههای راهداری متعلق به داریوش بزرگ است او برای حل مشکل اداره ی سرزمین پهناور ایران یک سیستم ارتباطی گسترده با راهداریهای متعدد بوجودآورد تا ارتباط ایالت های تابعه با مرکز حکومت را آسان نماید و این تأسیسات در طول زمان به رباطها و کاروانسراهای بعدی تبدیل شدند و علاوه بر کارکرد اداری و دولتی کاربردهای تجاری و مسافرتی پیدا کردند .هرودت از یکصد و یازده بنای بین راهی میان بابل و شوش در دورۀ هخامنشیان یاد می کند.۱
ریشه یابی کلماتی مانند «ساباط » «رباط» و «کاربات» ایرانی بودن منشاءکاروانسراها را ثابت میکند چنانکه کاربات متشکل از کاروان و بات بوده که معنی آن خانه ی کاروان میباشد همچنین «بات» در انتهای کلماتی چون « ساباط » و « خرابات» به معنی خانه و بنا می باشد.«رباط » منحصراً به ساختمانهای کنار راه و بویژه بیرون از شهر و آبادی اطلاق میشود و از روزگاری کهن به زبان تازی راه یافته وحتّی از آن فعل نیز ساخته اند و « ارباط» به معنای منزل گرفتن و آسودن در میان راه به کار میرود. ساختمان رباط معمولاً دارای حوض ، آب انبار و اطاقهای متعدد گرداگرد حیاط می باشد.۲
کاروانسرا مشتق ازکاروان یا کاربان به معنی گروه مسافران (قافله)است که گروهی مسافرت میکردند و سرای به معنی خانه ومکان هر دو کلمه مشتق از پهلوی ساسانی است.۳ کاربات پیش از اسلام به جای کاروانسرا به کار می رفته واز لحاظ ساختمان شبیه رباط است ، اما کاروانسرا به رباطهای بزرگ و جامع چه در بیرون و چه درون شهر گفته می شود که علاوه بر اطاق و ایوان دارای باره بند ، طویله ،انبار ،آب انبار و سردر دو طبقه که اطاقهای بالای آن به کاروانسالاراختصاص داشت ، می باشد.۴ کاروانسراها یا رباطهای بزرگ به خصوص در بین راههای دور و بیابانی دارای دو یا چند برج دیده بانی و نگهبانی به صورت مدور یا نیم دایره بودند که دوکارکرد داشتند:دفاعی واستحکام بخشی بنا.
اگر چه از کاروانسرهای پیش از اسلام اطلاعات اندکی در دست است اما در دوره ی ساسانی به علت اقتصاد وسیع و گسترده، کاروانسراهای بسیاری به خصوص در مسیر جاده ابریشم ساخته شد که نمونه ی آن رباط انوشیروان بین جاده سمنان و دامغان می باشد.
ساختن رباط در اوایل دوره ی اسلامی نیز اهمیت فوق العاده ای برای حاکمان داشت از جمله آثار این دوره رباط ماهی در مسیر مشهد – سرخس می باشد و از قرن پنجم هجری که عصر شکوفایی هنرو معماری اسلامی است رباط زیبای شرف به یادگار مانده است.
اوج هنر معماری و عصر طلایی رباط سازی ایران مربوط به دوره ی صفویه می باشد ، چنانکه اکثر رباطهای به جا مانده از دوران پیشین متعلق به دورۀ صفوی و حتی معروف به رباط عباسی می باشد و در همین دوره کاروانسراهای درون شهری با کاربردی نظیر میدان بارهای امروزی شکل گرفتند.
معماری کاروانسراها در دوره های مختلف تابع شرایط محیطی ، مصالح ساختمانی محل ، منطقه جغرافیایی و فرهنگ و باورهای عمومی بوده و عموماً دارای باره بندها ، اتاقها ، اصطبلها، برج ها و آب انبارهایی که مجموعاً درون یک حیاط بزرگ محصور اند ، می باشند. کاروانسراهای ایران از نظر معماری به دو دسته کلی ِ کاروانسراهای پوشیده ی مناطق کوهستانی و کاروانسراهای حیاط دار دشتهای مرکزی تقسیم می شود . کاروانسراهای حیاط دار که بیشترین فراوانی کاروانسراهای ایران را تشکیل می دهند دارای انواع مختلفی چون ؛ مدور ،چند ضلعی ، دو ایوانی ، چند ایوانی و تالار ستوندار می باشند.۵
-
رباطهای خراسان
یوسف کیانی تعداد کاروانسراهای خراسان بزرگ را چهل بنا ذکر نموده که برخی ویران و برخی باز سازی شده می باشند.از جمله این بناهای با ارزش تاریخی فرهنگی میتو.ن به موارد زیر اشاره نمود:۶
▪ رباط ماهی در مسیر سرخس ازدوره غزنویان
▪ رباط شرف در مسیر سرخس از دوره سلجوقی
▪ رباط زعفرانیه در سبزوار از دوره سلجوقی
▪ رباط سپنج از دوره ایلخانی
▪ رباط میاندشت سبزوار از دوره صفویه
▪ رباط مزینان از دوره صفویه
▪ رباط رباط دربند در فردوس از دوره صفویه
▪ رباط صالح آباد سبزواراز دوره صفویه
▪ رباط فخر داود مسیر نیشابور از دوره صفویه
▪ رباط سنگ بست فریمان از دوره صفویه
▪ رباط شاه عباسی تربت حیدیه از دوره صفویه
▪ رباط قدمگاه از دوره صفویه
در ادامه به معرفی تعداداندکی از این رباطها که در محدوده خراسان رضوی واقع اند می پردازیم .
● رباط ویرانی (مشهد)
این رباط در راه تابستانی نیشابور به توس و در دوره تیموری بنیان گردید و از نوع رباطهای سر پوشیده و فاقد حیاط مرکزی می باشد .این رباط به همت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری خراسان رضوی به موزه ی مردم شناسی مشاغل سنتی شهرستان مشهد تغییر کاربری داده است.رباط ویرانی در شش کیلومتری جاده مشهدبه سمت شاندیز قرار دارد.۷
● رباط شرف ( سرخس)
این رباط در ۱۳۶ کیلومتری شرق مشهد به سمت سرخس در ناحیه آب و هوایی نیمه بیابانی واقع شده است . برخی پژوهشگران با توجه به متن کتیبه آجری پشتیبانی ایوان انتهایی و سبک معماری بنا ساخت آنرا سال ۵۰۸ ه. ق میدانند با توجه به این تاریخ به نظر می رسد بانی رباط شرف « شرف الدین علی قمی» ملقب به وجیه الملک است . وی از سال ۴۸۱ حاکم مرو و در سال ۵۱۵ به وزارت سلطان سنجر سلجوقی رسید .
رباط شرف کاروانسرایی است بزرگ با پلان مستطیلی به طول ۱۰۹ متر و عرض ۶۳ متر در بر گیرنده دو حیاط وسیع و فضاهایی همچون ایوان رفیع ورودی ، نماز خانه ، اتاق نگهبانی ، اصطبل ها، حجره ها و اتاق های متعدد. این بنا در معماری ایران جایگاه ویژه ای دارد، رعایت دقیق و همه جانبه تناسبها و اصول معماری ایرانی در طراحی و ساخت ، به کار -------- طرح های آجر چینی متنوع و بدیع در نمای ایوانها ، طاقها ، طاقچه ها و گنبدها و همچنین ایجاد نقوش زیبای گچبری در زیر ایوانها و محراب نماز خانه ها این کاروانسرا را در ردیف ارزشمندترین بناهای دوره سلجوقی در قلمرو معماری اسلامی قرار داده است.۸
-
رباط طبسی ( تربت حیدریه)
از بناهای موجود در مجموعه معماری قطب الدین حیدردر شهرستان تربت حیدریه رباطی است که حاج محمد ابرهیم طبسی از تجار معروف عصر قاجار در اواخر این دوره در ملک شخصی خود بنا کرد. رباط طبسی در زمره بناهای دو ایوانی است که شامل فضای ورودی ، هشتی، تعدادی حجره مشرف به میان سرای بنا، انبار و اصطبل است.۹
● رباط لاری (تربت حیدریه)
این بنا در بازار شهر تربت حیدریه و در محله میدان رباط قرارداردکه به همت حاج محمد رضا لاری از تجار معروف شهر به سال ۱۳۰۸ ه.ق ساخته شده است . این رباط از بناهای دو ایوانی است و مشتمل بر هشتی ورودی ، صحن ، حجره ، حجره غرفه، اصطبل و ... است . همچنین فضای ایجاد شده در این رباط به صورت بیست وچهار غرفه تابستانی بوده و اتاقک های پشتی استفاده زمستانی داشته است .علاوه بر آن که چهار فضای وسیع به صورت انبار در چهار گوشه رباط ایجاد شده است . آرامگاه حاج محمد رضا لاری نیز در غرفه ای واقع در بازارچه جنب رباط قرار دارد.۱۰
● کاروانسرای یونسی(گناباد)
این بنای با ارزش در حاشیه شهر یونسی و در مسیر جاده فیض آباد بجستان و در ۹۰ کیلو متری شمال غرب گناباد و ۴۰ کیلومتری شهر بجستان واقع شده است . این مکان بر سر راه کاروان رو سابق یزد به مشهد یعنی از قاسم آباد به فخر آباد بعد به مرند یزد و یونسی با عبور از پل قدیمی یونسی به طرف مه ولات در دوره صفوی احداث گردیده است. این بنا با فضای تقریبی ۲۵۰۰ متر مربع دارای ۸ ایوانچه و دو تالار جهت استراحت کاروانیان می باشد . بنا دارای تز ئینات آجری به صورت خفته راسته در پیشانی طا ق ها و ایوانها می باشد . از این مکان که به رباط شاه عباسی نیز معروف می باشد هم اکنون به عنوان نمایشگاه مردم شناسی استفاده می شود.۱۱
● رباط عباس آ باد ( تایباد)
این رباط تاریخی در فاصله ۲۶ کیلومتری شمال غربی شهر تایباد و بر کنار راه قدیمی این شهر به تربت جام قراردارد . بنای مزبورمشتمل بر دو حیاط ، بانضمام ایوان ، ایوانچه، اتاقکها و آب انبار می باشد و بقایای معماری آن حکایت از گذشته ای با عظمت در سایه امنیت دارد. فضای داخلی اتاقکها در عین سادگی مکان مناسبی برای اقامت کاروانیان و مسافران خسته از راه بوده است. از دیگر ویژگیهای این رباط وجود عنصر تدافعی (سنگ انداز ) در بخش فوقانی ورودی آن است و در مجموع بنای آن از یادگارهای معماری دوره صفوی است.۱۲
● رباط سنگی ( تایباد)
بقایای این رباط سنگی که به فاصله کمی از پل تاریخی کرات و آن سوی جاده تایباد به خواف قرار دارد . در گذشته توقفگاه کاروانیان و مسافران این ناحیه بوده است . قرائن معماری و آوارهای باقی مانده از رباط نشان می دهد ورودی بنا دارای طاقی سر پوشیده بوده که به حیاط مرکزی آن منتهی می گردید و آبگیری سنگی نیز برای تأ مین آب مصرفی کاروانیان و احشام در آن تعبیه شده بود . سفالهای پراکنده پیرامون این رباط سنگی موید بنیان اثر در دوره سلجوقی و استفاده از آن تا دوران تیموری بوده است.۱۳
● کاروانسرای فرامرز خان یا کانون (سبزوار)
این بنا در جبهه غربی میدان زند سبزوار قرار دارد. رباط کانون از نوع کاروانسراهای چهار ایوانی است که به استناد وقف نامه موجود در سال ۱۲۹۱ ه . ق توسط حاج فرامرز خان سبزواری جهت استفاده ی زوار حضرت رضا (ع) در کنار شاهراه خراسان ساخته شده است . ورودی این رباط از بخش جنوبی و از طریق یک هشتی به ایوان جنوبی منتهی می گردد. صحن رباط رو باز بوده و علاوه بر چهار ایوان اصلی غرفه هایی نیز مشرف بر صحن ساخته شده است . در انتهای غرفه ها حجره هایی تعبیه شده و در پشت اتاق ها ی شمالی ، شرقی و غربی سالنهایی طویل جهت مال بند یا طویله در نظر گرفته شده است.۱۴