-
فلسطين
بخشى از سرزمين شام شامل شهرهاى بيت المقدس و غزّه و بيت لحم و حبرون و نابلس كه زمينى آباد با كشتها و درختان ميوه فراوان مىباشد و قرآن در وصف آبادانى آن فرموده: »المسجد الاقصى الذين باركنا حوله« (اسراء: 1) ونيز آن را سرزمين مقدس خوانده كه فرموده: »يا قوم ادخلوا الارض المقدسة« (مائده: 21)، مفسران سرزمين مقدس را به فلسطين تفسير كردهاند.
-
فِنيقيا
كشورى باستانى كه بخشى از آن امروز به نام لبنان شناخته مىشود.
منطقهاى از شام بزرگ كه در قديم آنجا را جبال لبنان ميگفتهاند و اكنون كشورى مستقل است . از حضرت رسول(ص) روايت است كه فرمود : گروهى از امت من مسلحانه قيام كنند ، آنان چنان از دين برون روند كه تير از شست برون رود ، اين گروه در كوه لبنان وخليل به قتل رسند . (كنزالعمال : حديث 31243)
-
قادسيه
يكى از بلاد عراق است كه تا كوفه 15 ميل فاصله دارد. اين شهر همان بانقيا است كه موطن اصلى حضرت ابراهيم (ع) بوده.
جنگ معروف قادسيه به سال 14 هجرى در عهد عمر بن خطاب بين سپاه ايران و مسلمانان در اين سرزمين واقع شد. عدهاى از سوى عمر مأمور شدند كه يزدگرد شاه ايران را كه آن روز در مدائن بود به اسلام دعوت كنند، اين عده چون به مدائن وارد شدند مردم آنجا به هيئت لباس آنها استهزاء كردند چه آنان با لباسى مندرس و كهنه و در عين حال با زبانى تند و لحنى خشن وارد شدند و به نظر مردم آن وضع لباس با آن لحن نظامى از مقام قدرت، ناسازگار بود ولى خود يزدگرد با احترام آنها را پذيرفت و از مقصودشان پرسيد. آنها گفتند: يا بايد اسلام بپذيريد يا جزيه بدهيد. شاه با حقارت در آنها نگريست و گفت: شما همان مردمى نيستيد كه سوسمار مىخوريد و اطفالتان را زنده به گور مىكنيد؟ گفتند آرى در گذشته چنين بوديم ولى اكنون وضعمان دگرگون گشته و به بركت پيغمبر اوضاع ما به كلى عوض شده. شاه دعوت آنان را رد كرد و آنها گفتند: اكنون كه تو شمشير را اختيار كردى حكم بين ما و تو همان خواهد بود. در سال بعد يزدگرد لشكرى را مشتمل بر يكصد و بيست هزار نفر به سركردگى رستم فرخ زاد فراهم ساخت و از آن سوى لشكر اسلام از مدينه و شام بسيج شد. لشكر رستم از فرات عبور كرد و در سواد كوفه دو لشكر تلاقى نمودند. اين جنگ چهار روز به طول كشيد: در روز اول اسبهاى عرب از فيلان كه پيشاپيش لشكر فارس بودند فرار كردند، چنين به نظر مىرسيد كه فتح با لشكر ايران است اما بعد كه دسته تيراندازان به فيلان حمله بردند سواران عرب از خطر جسته و ايرانيان را عقب نشاندند و بالاخره اعراب سواره سپاه ايران را شكست دادند و روز سوم بار دگر فيلها ظاهر شدند ولى قعقاع بن عمرو رئيس نيروى امدادى شام به نيزه چشم يكى از فيلان سفيد و ديگرى چشم فيل ديگر را كور كرد و در نتيجه فيلها برگشتند و در لشكر ايران تزلزل بوجود آمد و مسلمانان قوى شدند و شب چهارم دو لشكر به هم ريختند و جنگ سختى درگرفت، در اين حال تندبادى بوزيد وشن زيادى به سر و روى لشكر ايران بپاشيد ولى مسلمانان كه پشت به باد بودند صدمهاى نديدند، رستم چون خود را در معرض خطر ديد ميان بار و بنه استرها پناه برد در اين گير و دار يكى از بارها به زمين افتاد و او را مجروح ساخت، او خود را در نهر بيفكند كه جان به در برد لكن بلال بن علقمه پشت سر او در آب جست و وى را به قتل رسانيد. اين واقعه لشكريان ايران را به هراس افكند، خود را باختند و هزاران تن خود را به آب انداختند و غرق شدند وسرانجام مسلمانان به پيروزى كامل رسيدند. (خلاصهاى از حبيب السير:474ج�1)
-
قُبَّةُ الارض (اصطلاح هيوى)
هيأت دانها در تفسير آن اختلاف دارند. گفتهاند هرگاه دائرهاى را در سطح نصف النهار فرض كنيم كه بر روى قسمت معموره زمين به خط استواء برخورد اين دائره ربع معمور زمين را به دو بخش شرقى و غربى قطع و تقسيم مىكند. نقطه تقاطع اين دائره و خط استواء را قبة الارض نامند و آن طول قسمت معمور ميان مشرق و مغرب و طول ميان مواضعى را كه بر خط استواء قرار دارد به دو نصف مىكند. و بالنسبة به اين خط مفروض شهرها به شرقى و غربى تقسيم مىشوند. اين رأى هنديان است ولى مردم فارس گويند: قبة الارض وسط معموره است و گفتهاند قبة اقليم چهارم را به طول 90 درجه و عرض 36 درجه نصف مىكند و معناى اينكه شهرى بر روى قبه قرار دارد اينست كه ساكنين آن ساكنين قبه باشند يعنى بين دو انتهاى معموره بر روى خط استواء، و گويند معنى آن اينست كه نصف النهار آن نصف النهار قبه باشد و قول نخست درست است زيرا غرض از تعيين قبه اينست كه طالع در آغاز سال به افق قبه بيرون آيد و طالع جهان ناميده شود و احكام جهان بر آن مبتنى گردد و بنابر اول طالع عالم مختلف نشود و بنا بر ثانى مختلف شود. عبدالعلى بيرجندى در حاشيه چغمينى چنين گفته است. (كشاف اصطلاحات الفنون)
-
قزوين
از بلاد معروف ايران. در كتب حديث عامه درباره اين شهر و فضايل آن احاديث بسيار آمده تا جائى كه خليل بن عبدالجبار كتابى را به نام »فضايل قزوين« تاليف نموده است. از جمله اينكه پيغمبر (ص) فرمود: خدا رحمت كند برادرانم را در قزوين. بهترين پايگاهها زمينى است كه آن را قزوين گويند و در آينده به دست مسلمانان گشوده شود، هر كه يك شب براى خدا در آن بسر برد شهيد از دنيا برود و با صدّيقين و در زمره پيامبران محشور گردد تا به بهشت در آيد. (كنزالعمال:35089)
و از آن حضرت آمده كه در قزوين مردى ظهور كند كه همه مردم از مؤمن و مشرك در طاعت او در آيند و كوهها را پر از بيم و هراس سازد.
در حديث امام صادق (ع) آمده كه رى و قزوين و ساوه ملعون و شوم مىباشند (بحار: 52 و 60). البته بيشتر احاديث مربوط به بلاد راجع به مردم زمان صدور حديث مىباشد.
-
قُسطنطنيّة
نام قديم شهر استانبول. ابوهريره از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود: قيامت بپا نگردد تا اينكه يكى از فرزندان من حاكم روى زمين شود و شهر قسطنطنيه را بگشايد. (بحار: 54ج�81)
-
كربلاء
شهر معروف عراق، مشهد امام حسين (ع). ياقوت در معجم البلدان ذيل اين واژه گفته: و اما مبدأ اشتقاق اين كلمه يا كربله به معنى سستى پاها است، بدين جهت كه زمين كربلاء زمين سست شن زار است. و يا از »كربلت الحنطة« يعنى گندم را از كاه و كثافات پاك كردم مىباشد، بدين مناسبت كه آن زمين از ريگهاى درشت و درخت پاك بوده.
و نيز كربل نام گياهى است كه ممكن است آن نوع گياه در آن سرزمين فراوان بوده.
سپس ياقوت مىگويد: نقل است كه چون امام حسين (ع) به اين سرزمين رسيد از همراهان پرسيد اين روستا را - و اشاره به روستاى عقره كه نزديك كربلا بود نمود - چه مىنامند؟ گفتند: نام آن عقره است. حضرت فرمود: پناه مىبرم از عقر. زيرا عقر به معنى بريدن دست و پاى شتر است با شمشير. (معجم البلدان)
از حضرت صادق (ع) روايت است كه خداوند كربلا را حرم امن و مبارك قرار داد پيش از آنكه مكه را حرم قرار دهد. از آن حضرت رسيده كه فرمود: چون امام حسين (ع) را در كربلا زيارت كردى حوائج خويش را در آنجا از خدا بخواه و در آنجا وطن مگزين. از امام سجاد(ع) نقل شده كه فرمود: گوئى مىبينم كه كاخها پيرامون قبر حسين (ع) برافراشته شده و بازارها به اطراف آن برپا گشته و روزگارى نگذرد كه از آفاق جهان به سوى آن شدّ رحال كنند و اين در زمانى خواهد بود كه دولت بنى مروان منقرض شده باشد. نصر بن مزاحم از هرثمة بن سليم نقل مىكند كه در جنگ صفين در ركاب على (ع) بودم چون به كربلا رسيديم وقت نماز بود حضرت در آنجا اقامت نماز بست و ما با او نماز خوانديم پس از نماز مقدارى از خاك آن زمين برداشت و ببوئيد و سپس فرمود: بهبه به تو اى خاك، گروهى در تو محشور گردند كه بى حساب به بهشت روند. هرثمه پس از بازگشت از صفين اين داستان را بازگو مىكرد از جمله كسانى كه اين ماجرا را برايش نقل نمود همسرش جرداء بنت سمير بود كه وى از شيعيان على (ع) بود و به وى گفت: مگر على علم غيب داشت؟! جرداء گفت: ساكت باش، اميرالمؤمنين دروغ نمىگويد. هرثمه گويد: اين گذشت تا اينكه واقعه كربلا رخ داد و من با لشكر ابن زياد بودم، چون به كربلا رسيديم و چشمم به حسين (ع) افتاد آن خاطره به يادم آمد، به نزد حسين (ع) رفتم و داستان را به خدمتش عرض كردم. فرمود: اكنون تو با ما هستى يا عليه ما؟ عرض كردم: نه با توام و نه عليه تو چه بر زن و فرزندم از شر ابن زياد مىترسم. فرمود: حال كه با ما نيستى از اينجا بيرون رو كه مظلوميت ما را نبينى و صداى ما را نشنوى... (بحار: 8 و 22 و 101)
-
كرمان
شهرى و ناحيتى معروف در ايران. به روايت ابوهريره پيغمبر (ص) فرمود: قيامت بپا نگردد تا اينكه شما (مسلمانان) در خوزستان و كرمان با گروهى از عجمها بجنگيد كه چهرههائى سرخ و بينىهائى پهن و چشمانى كوچك داشته باشند و صورتهاشان بسان سپر باشد. (بحار: 122ج18)
-
كَلدة
نام ناحيتى است كه بين سواحل دو شطّ دجله و فرات قرار دارد، كه در قديمترين دوره تاريخى يعنى در حدود سه هزار سال قبل از مسيح به دو ناحيه شومر و اكد منقسم شده بود كه گاه مجتمعاً تحت لواى واحد رفته و گاه منفرداً هر يك سير خويش را داشته است. عده پايتختهاى اين دو ناحيه به يازده مىرسيد و اين بلاد يازدهگانه هميشه بر سر حكومت مطلقه با يكديگر در زد و خورد بودهاند و عاقبت بابل تسلط يافت و در حدود 2100 سال ق. م. حمورابى پادشاه بابل بر مملكت وسيعى سلطنت يافت. در حدود 1250 سال ق. م سلطنت مطلقه به آشور رسيد و سنا خريب و آسوربانى پال در سده 8 و 7 ق. م حكومت داشتهاند و پايتخت آنان نينوا بود. در سال 612 ق. م نينوا خراب شد و بار ديگر بابل پايتخت گرديد و در عهد نبوكد نزر (بخت نصر) دولتى عظيم تشكيل گرديد، و سرانجام اين دولت به سال 539 ق. م به دست كورش شهريار هخامنشى منقرض گرديد. (حاشيه برهان مصحح دكتر معين)