اینو بدون که اگه کسی هم وارد زندگیت شد و گذاشت رفت علاوه بر اینکه خاطره بر جا می ذاره می تونه یه تجربه هم به جا بزاره.
Printable View
اینو بدون که اگه کسی هم وارد زندگیت شد و گذاشت رفت علاوه بر اینکه خاطره بر جا می ذاره می تونه یه تجربه هم به جا بزاره.
هیچ وقت از دوست داشتن انصراف نده , حتی اگه کسی بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت بده.
دنيا را بد ساخته اند.........كسي را كه دوست داري،تورادوست نمي دارد.
كسي كه تورا دوست دارد ،تو دوستش نمي داري
اما كسي كه تو دوستش داري و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند
و اين رنج است . زندگي يعني اين....
اگه کسي رو دوست داري،نه براش ستاره باش،نه آفتاب،چون هر دو شون مهمون
زود گذرند،پس براش آسمون باش که هميشه بالاي سرش باشي.
به نام عشق وزندگی
کاش می شد عشق را تفسیر کرد
خواب چشمان تو را تعبیر کرد
کاش می شد همچو گلها ساده بود
سادگی را با تو عالمگیر کرد
کاش می شد در حریم سینه ها
عشق رابا وسعتش تکثیر کرد
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر کاهی کمی لطف بهم می کردیم
مختصر بود ولی ساده وپنهان بود.
من نشاني از تو ندارم، اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: در عصرهاي انتظار، به حوالي بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن ووارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو کلبه ي غريبي ام را پيدا کن ،کنار بيد مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهاي رنگي ام! در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا خواهي ديد با بغضي کويري که غرق عصاره ي انتظار پشت ديوار دردهايم نشسته ام.
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم... در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم... دشوار بود مردن و روی تو ندیدن... بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم... بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ... در وحشت واندوه شب تار بمیرم... بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب.... دربستر اشک افتم و ناچار بمیرم... میمیرم از این درد که جان دگرم نیست... تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم... تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم... بگذار بدانگونه وفادار بمیرم.
عزیزم خیلی وقته دردی مونده تو دلم ..... میخوام راز عشقمو واسه همه بگم و برم
یادم می یاد روزایی که بهم قول دادی زیاد .... ولی زدی زیر قولت گفتی برو منم میام
باشه درو ببند برو بیرون بزار تنها باشم ..... توی تلاطم بغز ثانیه ها رها باشم
دستات مال من بود ولی قلبت بود از من جدا ..... چه شبهایی به خاطرت نشستم وای خدا
می خواهی بری برو به درک پس از یادمم برو .... یادت می یاد وقتی گریه کردم گفتم نرو
حالا من میرم تو هم تنها باش با دل خودت ..... ببین چیکار کردی بزار برو از یاد خودش
تمام فکرم توی چشمای تو بود .... کاشکی الان دستهات تو دستهای من بود
تمام مردم این شهر به من همواره میگن .... تو این سکوت ِسرد مرگ و بهمراه دارم
همیشه نفرین من به راهت ِ ..... به دل سیاه تو نگاهت ِ
تا ابد فقط میگم خدا خدا ..... کی ِ میشه از دل تو دلم جدا
میدونم همش تو رو به عشق تو ...... میدونم چقدر شلوغه دل تو
الهی خونه خرابت ببینم ..... تا ابد توی عذابت ببینم
دیگه از نبودنت نمی سوزم ..... دیگه حتی چشم به در نمی دوزم
برو اشک نریز با یاد دلم ..... دیگه نمی خوامت باهات نمی مونم
دیگه حتی نمی خوام اسمتو فریاد بزنم ..... مثل عاشق تو کتابها اسمتو داد بزنم
بترس از اون روز که با من چشم تو چشم بشی .... من تو فکر تو بودم تو بودی تو فکر کی ؟
خیلی ساده از من گذشتی من ساده تر میگذرم .... مثل قبل از نبودنت تو خودم نمی شکنم
میشنوم صدایی که هچوقت تو نشنیدی ... صدایی که میگفت تو از جدایی میترسیدی
آره میترسیدم ولی حالا میگم بی خیال .... حرفات تکراری شده یه حرف جدید بیار
کاش می شد ببینمت بهت بگم ..... دیگه از دیدن تو سیر دلم
کاش می شد دیگه چشمام نبیننت .... از درخت غم دیگه تو رو نچینمت
کاش می شد چشماتو گریون میدیدم .... توی تنهایی و غم دلتو خون می دیدم
کاش می شد برق چشمام بارون کنه ..... سیل غم بیاد و تو رو داغون کنه
دوست داشتم در اولين قطرات اشکم درک می کردی آنچه در وجودم بود.دوست داشتم در تمام ناباوريها و تمام بايد ونبايدها باور می کردی دردی را که سالهاست در گوشه اين دل پنهان است و با تمام خاموشيم بفهمی که در دلم غوغايی برپاست.با همه کودکيم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی. دوست داشتم لحظه ای با مکث خود تمام هستی را به هم پيوند می دادی و هستی را آنچنان به من می بخشيدی که ديگر اثری از آن نباشد.دوست داشتم فرياد خفه اين گل بخاک افتاده را بدست تن نااميد به باد نمی سپردی که ناگهان نه بادی می ماند نه من،دوست داشتم من هم يکی از صدها ستاره ای بودم که در کنج دلت آشيانه دارد. گر چه می دانم نور من به وسعت ستاره های ديگرت نيست.دوست داشتم گلی بودم در اوج نابودی که فقط به نبودن می انديشد و ناگهان دستی می آمد و مرا به دوباره بودن و ماندن در اين زمين خوش خيال(زمينی که عادت کرده به رهگذرانش)دعوت می کرد.ولی من هر چه با تو خنديديم،هر چه گريه کردم،هر چه احساس کردم يک شبه به فراموشی سپرده شد.نمی دانم کدام آرزو تو را صدا کرد؟!نمی دانم کدام خواهش معنای خواهش من شد؟!نمی دانم کدام شک و ترديد واژه های درد آلود مرا از يادت برد،نمی دانم چرا اين قصری را که تمام نفسهايمان در آن محبوس بود يک شبه خراب کردی؟!
بي تو اينجا نا تمام افتاده ام
پخته اي بودم که خام افتاده ام
گفته بودي تا که عاقلتر شوم
آه ، مي خواهي مگر کافر شوم
من سري دارم که مي خواهد کمند
حالتي دارم که محتاجم به بند
کاشکي در گردنم زنجير بود
کاشکي دست تو دامنگيربود
عقل ما سرمايه دردسر است
من جهان را زير وبالا کرده ام
عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام
من دگر از هر چه جز دل خسته ام
عهد ياري با دل دل بسته ام
بر لب تو خنده مجنوني ام
خنده تو رنگي از دلخونيم.
باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد
باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد
باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها
خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها
باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله
ديده ام مى بارد اما نم نم و بىحوصله
باز قلب پنجره بر روىمن وا مى شود
باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود
باز هم لاىكتابم مىنهم يك شاخه ياس
مىكنم بهر پيامى قاصدك را التماس
باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير مىشوم
باز هم با ياد تو سر شار رويا مىشوم.
دلم میخواد بمیرم
شاید آروم بگیرم
بگیرم دستاتو تو دستهام
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
كسي كه خالي وجودم را از خود پر مي كرد
و پري دلم را با وجود خود خالي
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
...... و پایان داد
کسی ....
کسی که من هميشه دلم برايش تنگ می شود...
در خود فکر بودم که به يارم چه فرستم..... ناگهان گل گفت مرا بفرست تا مظهر زيبايي او
باشم.....گفتم نه ....گفت چرا؟ گفتم که يارم از صد تا گل خوشکلتر است....ناگهان خار گفت
مرا بفرست تا خاري بر چشم دشمنان او باشم...گفتم نه...گفت چرا؟..گفتم يارم انقدر مهربان است
که دشمني ندارد....ناگهان قلبم گفت مرا بفرست تا از صميم قلب به او بگويم دوستت دارم.
تنهایی...
تنگ غروب است
در خانه شمعی است و چراغی یا صدایی نیست اما
در من کسی می گرید اینجا
ساعت به تابوت سیاهش خفته گویی
قلب زمان ايستاده از کار
از قاب عکسی چشمهای آشنایی روی دیوار
دارد به روی من نظر اما چه بیمار
در آسمان تیره یک چابک پرستو
با پنجه های باد وحشی در ستیز است
باران نمی بارد ولی ابری شناور
با بادهای خوب من پا در گریز است
دور است از من آرزو دور
دیر است بر من زندگی دیر
دل تنگ از این دوری و دیری و تماشا
در من کسی خاموش می گرید در
اینجا
تمام عشقهامان نگاهی بود که آن هم انعکاس اشتباهی بود
سلامی سرخوشم میساخت تا چندی
که گاهی هم نبود و گاهگاهی بود
پس از تو در پریشان خاطریهایم
همیشه پای چشمانم به راهی بود
ندانستم که دل بستن چه رنگی داشت
خیالی بود اشکی بود و آهی بود
چرا بیهوده می گریم نمیدانم جدایی انتخاب دل به خواهی بود
جمله به جمله خط به خط دفتر عشقو خوندم
صفحه به صفحه همه تجربه مو سوزوندم
دلم نمیخواد بازم این قصه رو باور کنم
نقطه به نقطه منم این حرفا رو از بر کنم
عاشق این زمونه یکیش منم یکیش تو
قبول دارم هنوزم پنبه منم آتیش تو
بیا اگه تونستی دنیا مو شعله ور کن
کاری بکن کارستون قصه ها رو خبر کن
اما بهت گفته باشم تو و من
عاشقای این روز و روزگاریم
برای دل بردن و دل سپردن
فرصت دیوونه شدن نداریم
تو سفر کردی و من اینجا به ستوه آمده ام از تنهایی
بی تو پاییز آمد و باغچه از سبزه تهی شد دیگر
شاپرکها مردند و تمام گلها از غم دوری تو پژمردند
تو سفر کردی و درختان همه تنها ماندند
در زمستانی سرد و قاصدکها رفتند همه در دامن باد
بی تو تنها ماندم همچو روحی که شود سرگردان
تو سفر کردی و من از بودن خود خسته و دلگیر شدم
و دگر هستی من مردن تدریجی شد
ونیندیشیدم جز به تنها ماندن جز به رفتن مردن
کاش میدانستی!!!
چه شبها که درکارگاه خیال ز الماس و مرمر بتی ساختم
به هر سو پی یاری ارامبخش بسا مرکب ارزو تاختم
سرانجام صید من آمد به چنگ ز پیروزمندی سر افراختم
به کام دلم دلبری یافتم ولیکن به یک لحظه ننواختم
تو بودی دلارام گمگشته ام که یک دم به یادت نپرداختم
ز بخت بدم چشم جان کوربود تو الماس بودی و نشناختم
ز چنگم ربودند دزدان تو را در آتش چه شبها که بگداختم
ندامت شرر زد به جانم که من تو را برده بودم ولی باختم
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم مي ديــدم
اطلسي هاي عاشقــو از گـل لبهـــات مي چيدم
دست منو مي گيري و با خود به ابرها مي بري
هزار تا آسمون واسـم ستاره ها رو مي شماري
ماهو مياري رو زمين جاش منو اونجا مي ذاري
چقدر تو پاک و مهربون تو خواب من پا مي ذاري
بيدار مي شم تو مي ري و باز منو تنها مي ذاري
تو رو خـدا به جـون من خوابمو از چشام نگير
تو جون بخواه منم مي دم ، خوابمو از چشام نگير
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم مي ديدم
اطلسي هاي عاشقــو از گل لبهــات مي چيدم
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم مي ديــدم
اطلسي هاي عاشقــو از گـل لبهـــات مي چيدم
دست منو مي گيري و با خود به ابرها مي بري
هزار تا آسمون واسـم ستاره ها رو مي شماري
ماهو مياري رو زمين جاش منو اونجا مي ذاري
چقدر تو پاک و مهربون تو خواب من پا مي ذاري
بيدار مي شم تو مي ري و باز منو تنها مي ذاري
تو رو خـدا به جـون من خوابمو از چشام نگير
تو جون بخواه منم مي دم ، خوابمو از چشام نگير
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم مي ديدم
اطلسي هاي عاشقــو از گل لبهــات مي چيدم
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم مي ديــدم
اطلسي هاي عاشقــو از گـل لبهـــات مي چيدم
دست منو مي گيري و با خود به ابرها مي بري
هزار تا آسمون واسـم ستاره ها رو مي شماري
ماهو مياري رو زمين جاش منو اونجا مي ذاري
چقدر تو پاک و مهربون تو خواب من پا مي ذاري
بيدار مي شم تو مي ري و باز منو تنها مي ذاري
تو رو خـدا به جـون من خوابمو از چشام نگير
تو جون بخواه منم مي دم ، خوابمو از چشام نگير
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم مي ديدم
اطلسي هاي عاشقــو از گل لبهــات مي چيدم
منـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــا جــــــــــــــــــات با خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــد ا
الهی انگشتر سلیمانی ام دادی انگشت سلیمانی ام ده
الهی چون در تو نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم
الهی همه گویند خدا کو من گویم جز خدا کو؟الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟
الهی چون تو حاضری چه جویم وچون تو ناظری چه گویم
افسانه و رویای دوست داشتنت ، تمام شد!!!
چه زود
ای کاش برایم همان رویا می ماندی
آه...
این هم گذشت
نفرین بر تو ای زندگی
کاش برایم همان رویا می ماندی
کاش برایم همان رویا می ماندی!
می دانم
سبب تو نیستی
سالهاست که زیر خروار ها تنهایی مدفونم
برایم زندگی شده استاز درون پوسیده ام
زود تر از زمان پیش رفته ام
چروک افکارم را طراوت صورتم پوشانده
در دنیایی پر از آزادی محبوسم
هوای سنگین این زندان بزرگ سینه ام را می فشارد
دیگر امیدی برای رهایی از این سیاه چال های زندگی ندارم
به بودنشان عادت کرده ام
با بودنشان زندگی می کنم
امیدم برای زندگی سوسک ها و حشراتی شده اند که تنهایی ام را پر می کنند
امیدم برای زندگی زالو هایی شده اند که با عشق خونم را میمکند
مرا از مادر با تیغ سکوت بریده اند
بمانید با من
ای درد
ای تنهایی
ای سکوت
بمانید با من که وفادار تر از شما هیچ ندیدم
بمانید با من
ساعت سه نیمه شب صدای تلفنش دراومد
گوشی رو برداشت دید مادرشه با عصبانیت سرش داد زد چرا منو بیدار کردی
مادرش گفت سالها پیش توی همین ساعت تو هم نذاشتی من بخوابم فقط خواستم تولدت رو بهت تبریک بگم
صبح وقتی از خواب بیدار شد از رفتار ش با مادرش ناراحت شد سراسیمه به سمت خونه حرکت کرد
وقتی رسید دید مادرش کنار تلفن در حالی که شمع نیم سوزی کنارشه خوابیده و دیگه بیدار نمیشه
پشیمانی فائده ای نداشت چون دیگه مادری وجود نداشت تا ازش معذرت خواهی کنه
مادرم دوستت دارم با تمام وجود
دوستت دارم
چند تا دوسم داري ؟ هميشه وقتي يکي ازم مي پرسيد چند تا دوسم
داري يه عدد بزرگ ميگفتم... ولي وقتي تو ازم پرسيدي چند تا دوسم داري
گفتم : يکي !!! ميدوني چرا ؟چون قوي ترين و بزرگترين عدديه که
ميشناسم ... دقت کردي که قشنگترين و عزيز ترين چيزاي دنيا هميشه
يکين ؟ ماه يکيه ... خورشيد يکيه ... زمين يکيه ... خدا يکيه ... مادر يکيه
... پدر يکيه ... تو هم يکي هستي ... وسعت عشق من به تو هم يکيه ...
پس اينو بدون از الان و تا هميشه : يکي دوست دارم.......
روی قبرم بنویسید مسافر بود
بنویسید که یک مرغ مهاجر بود
بنویسید زمین کوچه ی سر گردانی است
او در این معبر پرحادثه عابر بوده است
مدح گویی وثنا اگر دین داری است
بنویسید در این مرحله کافربوده است
غزل هجرت من را همه جا بنویسید
روی قبرم بنویسید مسافربوده است
چقدر ثانيه ها گذشتـــــــــــــــــــــ ـــن
چقدر سختي کشيــــــــــــــــــــــ ــدم
چقدر دوستت داشتـــــــــــــــــــــ ــــــــــم
چقدر برام ارزش داشتـــــــــــــــــــــ ـــــــي
نمي دونــــــــــــــــــــــ ـــــــم
انگار مغزم قفـــــــــــــــــــــــ ـــــــــل کرده
انگار زمان تو همون لحظه که خيلي راحت از کنارم گذشتي متوقف شــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــده
مي بيني حتي زمان هم قادر نيست بدون تو ادامه بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــده..........
مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم
گل پونه هاي وحشي دشت اميدم
وقت سحر شد
خاموشي شب رفت فردايي دگر شد
من مانده ام تنهاي تنها
من مانده ام تنها ميان سيل غمها
گل پونه ها نا مهرباني آتشم زد
گل پونه ها بي همزباني آتشم زد
مي خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم
افسرده ام ديوانه ام آزرده جانم
من دیوونه رو باش که شکستم با شکست تو
تو چه مردابی افتادم یه عمره با دو دست تو
من دیوونه رو باش واسه تو گریه می کردم
تو رو باش که نفهمیدی تو شعرم گم شده دردم
می گن که ماهه دلبرم ماه کجا ماه من کجاست؟
عموم حساب خوشگلیش از همه خوشگلا جداست
قد بلندش می تونه منو تا ابرا ببره
میون شک و اضطراب شکل یقین و باوره